eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
20.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
میگےگناهہ‌|میگہ²⁰²¹‌زندگےمیکنیم بابا‌گناه‌چیہ‌خوش‌باش'!🚶🏾‍♂️ مشکل‌همینه‌دیگہ‌گناه‌میکنیم‌انتظار داریم‌امام‌زمان‌هم‌بیاد. . . میگم‌داداش‌تومیاۍهیئت‌امام‌حسین بعدتایہ‌دخترۍازکنارت‌ردمیشه‌غش میکنے!!! میگہ‌اووواینقدرتوبےاحساسے... میگیم‌به‌نظرت‌سربازامام‌زمان‌اینجوریه! میگہ‌ماکه‌لیافت‌نداریم‌بذارشادباشم=''''' شادباش،ولےامام‌زمان‌دلش‌بشکنه‌ مهم‌تره‌یااون‌دختره‌...؟ معلومه‌دختره'!چون‌یادش‌نیست‌یه‌ زمانےمحرم‌ونامحرمے‌هم‌بود.
مراقب باش در پرونده ات چه می‌نویسی...! چنان بنویس که در آنجا وقتی گفته می شود     اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا "      شرمنده نشوی!   نلرزی!      و بتوانی در محضر خداوند       سرت را بالا بگیری. . .🖐🏼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... خدا کنه هر برگی که از درخت می افته یه غم از دلتون کم بشه اونقدر که نه برگی رو درخت بمونه و نه غمی تو دلتون ... 🤲🍁🍂
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن همه نقاره ی یا ضامن آهو میزنن
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن همه نقاره ی یا ضامن آهو میزنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به قول صائب تبریزی: آرامش است ، عاقبت اضطراب ها... خلاصه که اینقدر غصه نخورید بالاخره خوب میشه، قشنگ میشه، میرسیم، میبینیم، میخندیم...! روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد. روزی که آهنگِ هر حرف، زندگی ست...
🍁✨آخرین آدینه مهرماهتون شاد 💓✨یک اقیانوس عشق 🌷✨یک دریا مهربانی 🍁✨یک آسمان آرامش 💓✨یک دنیا شور و شعف 🌷✨یک روز عـالی 🍁✨هزاران لبخنـد زیبا 💓✨را برای تک تکتون آرزومندم 🌷✨روزتون زیبا و در پناه خداوند
🌹پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله:  هيچ مردمى جهاد را ترک نكردند، مگر اينكه، خداوند همه ی آنان را عذاب كرد. 📙الترغيب و الترهيب: 2‌/33‌1/6
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝 ▫️ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ که ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮﺩ! ✍ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﻻﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﭼﭙﺎﻭﻟﮕﺮﺍﻥ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🔸ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺑﺎ ﻏﻼﻣﺶ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻭﺯﯾﺮ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﮐﻮﻩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ. ﺷﺐ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺯﯾﻦ ﻭ ﻟﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. 🔹ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﻼﻡ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺯﺩﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩﺩ. ﻭﺯﯾﺮﮔﻔﺖ : ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﭘﺲ ﺧﻮﺏ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ ﺷﻨﯿﺪﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﻦ. 🔸ﺳﭙﺲ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺴﺖ. ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ رفت. ﻏﻼﻡ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. 🔹ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﮐﻮ؟ ﻏﻼﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺁﺩﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ. ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ. ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑرد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✍هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای در بغداد انتخاب نمایید. اطرافیان او همه با هم گفتند : عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را انتخاب نمایید. خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند. 🔸بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد. بهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم. هارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه است که تو قبول نمی کنی! 🔹بهلول جواب داد : من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این سخن یا راست است یا دروغ! اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم. اگر هم دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد! 🔸هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند. فردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشده‌اید!! مردم گفتند : بهلول دیوانه شده است؟! 🔹خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید... هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت: او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد! حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت: 🔸این غذا را به سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد.
نیازمند محبت معلمی بود که تعدادی شاگرد دختر بچه داشت و همه دختر بچه ها شاد بودند غیر از یکی ! و معلم از این بابت ناراحت بود . روزی خانم معلم مادر بچه را بخواست و شروع به نصیحت کرد که : این بچه شما بسیار بچه زرنگی است و آینده درخشانی دارد اما متاسفانه کمی افسرده است و روحیه خوبی ندارد . مادر دختر با تعجب گفت : واقعا ؟ پس چرا تا کنون متوجه نشده بودم ؟ حالا باید چکار کنم تا او از افسردگی خارج شود ؟ خانم معلم گفت : هیچ جز کمی محبت ! دخترت را در آغوش بگیر و ببوس و به وی جملات زیبا و محبت آمیز بگو ! مادر دختر آهی کشید و گفت : چه پیشنهاد خوبی اما.... پس من چی ؟! این بار معلم ، شوهر زن را خواست و گفت : زن شما خیلی افسرده است و به محبت نیاز دارد بهتر است وی را در آغوش بگیرید و ببوسیدش ! این بار شوهر زن آهی کشید و گفت : چه پیشنهاد خوبی اما ..... پس من چی ؟!!! همه انسانها به محبت نیاز دارند !
📸 آیا از سلام‌الله‌علیها روایت هم نقل شده است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠(علیه السلام): دو خصلت است که بالاتر از آنها چیزی نیست.ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.
▫️ علیه‌السّلام: مَن فَرَّجَ عن مُؤمِنٍ كُربَةً مِن كُرَبِ الدنيا فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُربَةً مِن كُرَبِ الآخِرَة؛ 💬 هر كه غمى از غم‌هاى دنيا را از دل مؤمنى برطرف سازد، خداوند غمى از غم‌هاى آخرت را از دلش بزداید. 📚بحارالانوار،ج ۷۱، ص ۲۳۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد . 🍁تو چایت را بنوش ☕️ روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن. 🍁برای پرنده ها دانه بریز و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببر. 🍁میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است. میشود از زندگی لذت برد . میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد. 🍁مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سر و کله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم... 🍁چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم.خوب میشد اگر زندگی میکردیم . 🍁بیایید همه با هم زندگی کنیم
🌹ياعلىُّ ياعلىُّ ياعلىُّ 🌹پیغمبر گرامی صلی الله علیه و اله فرمود : حُسنُ المَسألةِ تصفُ العِلمِ ، و الرِّ نصفُ العَيش . 📚 خوب پرسیدن نیمی از دانش و نرم رفتاری نیمی از زندگی خوش است . 📗 : تحف العقول : ۹۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️بهترین اتفاق خدا ظهور توست ڪہ یڪ روز مےافتد! 💕 عزیز دردانہ ے حضرت زهرا (س) ! ❣اللهم عـــجل لوليڪ الفــــرج❣ ☀️ان شاء الله ظــهــورنزدیکه☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تقدیم به شما 🌷آدینه مبارک 🌸امـروز برای 🌷تک تکون از خدا میخوام 🌸در کنار خانواده و 🌷عزیزانتون بهتـرین 🌸آدینه را سپری کنید 🌷لحظه هایی شیرین 🌸دنیایی آرام و 🌷یه زندگی صمیمی 🌸آرزوی من برای شماست 🌷جمعه تون زیبا 🌸دلتـون آرام 🌷و نـورانی به نور خدا
خوب و بد هر چیزی بستگی به حال دلت دارد. پاییز و زمستان با همه ی شب های طولانی و آسمان گرفته شان می توانند دلنشین ترین باشند و بهار و تابستان با آن همه گل و سرسبزی می توانند دلگیر باشند. جمعه ها میتواند بهترین روز هفته باشد و از کل هفته بیشتر خوش بگذرد. انقدر که خیال حوصله رفتن هم به سرمان نزند... همه اینها بستگی به حال و هوایت دارد. اگر دلت خوش باشد, اگر آن که میخواهی را داشته باشی و یا کنار آن کسی باشی که میخواستی همه چیز و در همه وقت خوب است. کاش حال دل مهربانتان خوش باشد. کاش همانی بشود که میخواهید. کاش زندگی کنید در قلب کسی که دوستش دارید. بخت و اقبال مگر چیزی غیر از این است؟! خدا کند خوشبخت ترین باشید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍎من ز تقویم دلت باخبرم... 🧡همه ماهش مهر است 🍎همه روزش احساس 🧡زنده باشی ای دوست 🍎شادیت افزون باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼بیا که لحظه لحظه ام 💫انتظار می شود 🌼دلم برای دیدنت 💫بیقرار می شود 🌼تمام هستی ام شده 💫اسیر عشق پاک تو.. 🌼بی تو هر لحظه دلم 💫جریحه دار می شود. 🌼کاش این جمعه 💫روز ظهور شما باشد مولای ما 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼
مدح و متن اهل بیت
#روایت_انسان #قسمت_بیست_چهارم🎬: حضرت آدم از دار دنیا عروج کرد و هبة الله شد وصی و جانشین او و پیا
🎬: هبة الله در حال تقیه روزگار می گذارند و آموزش در خفا داشت. اما یک روز استثنا بود و آن زمان روزی بود که به وصیت حضرت آدم، آن روزی را که پدر او را وصی خود قرار داد و برایش از مردم بیعت گرفت را «عید» اعلام نمود. هر سال در سالروز وصایت هبة الله، جشن و سروری برپا میشد، مردم دسته دسته به محضر حضرت شیث شرفیاب می شدند و با او تجدید بیعت می کردند. در این روز کودکان را لباس نو می پوشاندند و از خوردنی های حلال و متنوع استفاده می کردند و هبة الله مردم را گرد خود جمع می کرد و در روز عید، تابوتی را که امانتی های پدرش حضرت آدم ع بود را می گشود و صحیفه های او را برای همگان می خواند و سفارش های پدر را برای ملت گوشزد می کرد. و اما روزگار قابیل و قابیلیان جور دیگری می گذشت، آنها زیر پرچم ابلیس زندگی می کردند زندگی که نه بر مبنای اختیار انسان بود بلکه بر ظلم و جور و زور و قدرت استوار بود. در اینجا فرمانروایشان از هیچ گونه گناهی روی گردان نبود و هر چه که او می خواست باید انجام می شد و قدرت اختیار انسان که در حکومت هبة الله سر لوحهٔ کارها بود، در حکومت قابیل معنایی نداشت. روزگار به همین منوال می گذشت تا اینکه هبة الله هم به پایان عمر شریفش نزدیک میشد، او حالا پسری به نام ریسان بن نزله داشت، پسری که فرزند حضرت شیث و حوریهٔ زیبای بهشتی به نام نزله بود. ریسان را که مردم گاهی «انوش» می خواندند، حالا تبدیل به مردی بلند بالا و مؤمنی فرهیخته شده بود. خداوند به هبة الله امر نمود که تابوت امانت حضرت آدم و اسم اعظم و صحیفه های الهی را به ریسان بن نزله بسپارد. صبح از پشت کوه ها سر زده بود که قاصدی از جانب هبة الله به منزل ریسان رسید و او را به حضور طلبید. ریسان به محضر پدر رسید و پدر از هجران و فراق گفت، ریسان بغضش را فرو خورد و رو به پدر فرمود: ما را همین رنج کتمان و تقیه بس است، چگونه فراق تو را تاب بیاوریم و چگونه ظلم قابیلیان را بعد از تو تحمل نماییم؟ هبة الله لبخندی بر لبان مبارکش نشست و فرمود: خوشحال باشید که شما را بشارت می دهم به ظهور«منجی» ، زمانی که منجی قد علم کرد و خواست قیام کند او را یاری کنید که نجات شما در آن است این سخن حضرت شیث، نور امیدی در جان ریسان و مؤمنین شد و آنها اراده کردند تا سختی ها را تحمل نمایند تا منجی وعده داده شده که او را«نوح» می نامیدند از راه برسد. هبة الله سفارش پشت سفارش نمود و وصیت حضرت آدم را به ریسان گوشزد کرد و به انوش فرمود: ای فرزندم! چنانچه نبوت نوح را درک کردی علم و امانتی را که نزد تو می باشد به او تسلیم کن و امانت مومنین را از شر قابیل و فرزندان او مخفی گردان تا منتظر قیام نوح باشند. هبة الله از دنیا رحلت کرد و ریسان یا همان انوش، وصی و جانشین او شد. ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: انوش جانشین حضرت شیث شده بود، مؤمنین شهر سفید یا همان شهر یکتا پرست در تقیه روزگار می گذراندند و به امید ظهور منجی نفس می کشیدند چرا که رویهٔ پیامبران الهی بر اختیار انسان ها استوار است و تا مؤمنین نخواهند، امری پیش نمی رود اما در شهرسیاه همه چی بر پایه ظلم و قدرت و شیطان پرستی برپا بود و قابیل و قابیلیان هر آنچه ظلم و ستم و گناهی که در روی زمین بود انجام می دادند. در این زمان مؤمنین به ستوه آمدند و از جناب انوش خواستند که چاره ای بیاندیشد. یعنی انسان های خداجو اراده کرده بودند با اختیاری که دارند برای یاری پیامبر و رهبر و پادشاه زمانشان که کسی جز حضرت انوش نبود قیام کنند و خداوند هم یاری می رساند یاری کنندگان دین خود را... در این هنگام فرشته وحی به جناب ریسان نازل شد و امر خدا را مبنی بر قیام به او ابلاغ کرد. حضرت انوش لباس رزم پوشید و مردان شهر سفید هم به یاری اش شتافتند، او قاصدی به نزد قابیل فرستاد تا قابیل را نصیحت نماید و شاید وادار به توبه کند، اما روحی که به ابلیس فروخته شده باشد، کلام حق در او تأثیری ندارد، قابیل گستاخانه جواب رد به قاصد پیامبر داد و لاجرم جنگ شروع شد جنگی عظیم بین شهر سیاه و شهر سفید. مومنین با اعتقاد کامل به خدا شمشیر میزدند و قابیلیان با امداد ابلیس جلو می آمدند و سر انجام جنگ با کشته شدن قابیل به اتمام رسید. قابیل کشته شد و به درک واصل شد، جنگاوران هر کدام به شهر خود بازگشتند و حالا مومنین می توانستند به دور از ظلم قابیل، آزادانه اعتقادشان را بیان کنند و به عبادت پروردگار بپردازند. با مردن قابیل غوغایی در شهر سیاه به پا شد و گویی دستان ابلیس به کار افتاده بود که مریدانش سردرگم نشوند، پس پسر قابیل که نامش«طهمورث» بود را بر اریکهٔ قدرت نشاند و جانشین پدرش شد. طهمورث پادشاهی ظالم بود که دویست و اندی سال حکومت کرد و در زمان او لباس پشمی و الات موسیقی ابداع شد. در شهر سفید هم پس از گذشت مدتی، جناب ریسان دعوت حق را لبیک گفت و نوادهٔ او یرد بن مهلائیل به نبوت رسید. حال در هر دو شهر زندگی در جریان بود، یکی طبق اراده خداوند پیش میرفت و آن دیگری طبق اراده ابلیس... ابلیس که عبادت مؤمنین شهر سفید را می دید و از این موضوع بسیار خشمگین بود، بار دیگر نقشه ای حیله گرانه طراحی کرد که با انجام آن نقشه می توانست گروهی از مؤمنین را به شهر خود بخواند و به این ترتیب وصیت حضرت آدم مبنی بر نداشته ارتباط بین دوشهر به فراموشی سپرده می شد و رفته رفته جمعیت مؤمنین کم و مشرکین بیشتر میشد و طبق این نقشه بالاخره زمانی میرسید که بویی از ایمان در زمین شنیده نمیشد... اما ابلیس فراموش کرده بود که اراده خدا بالاترین اراده هاست. و ابلیس دست به کار شد... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🎬: ابلیس در شهر قابیلیان به دنبال کسی که بتواند نقشه اش را عملی کند، گشت میزد. به هر کجا که نگاه می کرد فرزندان آدم را می دید که از راه پدرشان منحرف شده بودند، با لبخند به آنها نگاه می کرد و می خواست از بین آنها خبیث ترینشان را انتخاب کند و سرانجام بعد از کلی سبک و سنگین کردن دو نفر به نام«یوبل» و«توبلیق» را برگزید و به آنها اشاره کرد تا دنبالش روانه شوند. یوبل و توبلیق که ارادت پدرشان قابیل را به ابلیس دیده بودند، با دلی شاد به دنبال او راه افتادند، زیرا به خود می بالیدند که توجه ابلیس بزرگ به آنها معطوف شده است. ابلیس وارد راهی شد که به معبد ختم می شد، معبدی که مردم در آن آتش را که نماد خودش بود، عبادت می کردند. وارد معبد شد و به یوبیل و توبلیق امر کرد که جلوی او بنشینند و خوب به حرفها و حرکات او گوش دهند. هر دو نفر سراپا گوش شدند و در کمال تعجب دیدند که ابلیس ابزار مختلفی که تا به حال ندیده بودند را جلوی دیدشان ردیف کرد و با اشاره به ابزار، نام و کاربردشان را می گفت: این دف است و این ساز، این تنبور است و این دیوان، این تار است و این بربط، این چگور است و این چنگ و.... ابلیس گفت و گفت و گفت و سپس یکی یکی طریقهٔ استفاده اش را به آنها می آموخت و تاکید داشت که همراه هر سازی، یک آوازی که باعث هیجان درونی افراد بشود را باید خواند. چندین روز این دو نفر در معبد ابلیس و تحت تعلیم او بودند تا بالاخره آموزش ها به پایان رسید و هر کدام بر سازی مسلط شدند. حالا نوبت تمرین بود، یوبل می نواخت و توبلیق آواز می خواند و سپس توبیلق می نواخت و یوبل آواز می خواند. مدتی هم تمرین ها ادامه داشت تا اینکه ابلیس از کار آنها احساس رضایت نمود و به آنها دستور داد که به میان شهر قابیل بروند و مردم را با هنری که آموخته بودند سرگرم کنند. یوبل و توبلیق در شهر می رفتند و هنر شیطانی شان را به رخ مردم شهر می کشیدند، آهنگ هایی می نواختند و اوازهایی می خواندند که اطرافیان را از خود بیخود می کرد. کم کم بازار این دو شاگرد ابلیس گرم شد و هر روز مردم برای دیدن نمایش آنها سر و دست می شکستند و روزی رسید که کار هم از این فراتر رفت و بعضی از جوانان شهر عرضه داشتند که می خواهند آنها هم بخوانند و بنوازند و یوبل و توبلیق مأمور به تعلیم آنها شدند. حالا شهر سیاه قابیلیان، سیاه تر از قبل شده بود و بساط لهو و لعب در هر کوچه و برزنی برپا بود تا جایی که زنان و مردان سالخورده در فسق و فجور بر جوانان پیشی می گرفتند. ابلیس از دیدن این صحنه قهقه های مستانه ای سر میداد و به خود می بالید که فرزندان آدم ابوالبشر را آنچنان منحرف کرده که گاهی در انجام گناه ازخود ابلیس هم جلوتر بودند و حالا نوبت اجرای مرحلهٔ دوم نقشهٔ ابلیس بود. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
نماز_شب 💠آیت الله بهجت(ره) 🔸نماز شب را ترک نکنید ؛ نماز شب کلید حل همه ی مشکلات زندگی است. مردم خیلی تلاش می کنند، اما نتیجه و مقصود خود را نمی یابند زیرا کلید را نیافته اند. نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم 〽️〽️🔆⚡️✨🌙
ان شاءالله نماز_شب بخونید و این توفیق الهی از دست ندید 🕋 و برای ظهور امام_زمان دعا کنید🤲
71 🌹 تو نیکی میکن و در سفره انداز! ❣️ آقایون هم باید خیلی اهل بزرگواری باشن. گاهی دیده میشه که آقا به خانمش میگه : تو تا حالا چه خدمتی به من کردی؟!😤 🔺 عزیز دلم چرا اینطوری میگی به خانمت؟ ❌ چرا دنبال این هستی که همه بهت خدمت کنن؟ شما فقط به فکر این باش که ببینی "چه خدمتی به همسرت کردی! " ✅ یه ضرب المثل معروف توی این زمینه هست که میگه: تو نیکی میکن و در .... انداز! در چی؟ دجله؟😒 نه عزیزم در "سفره" انداز! 😊 چرا در سفره؟ ⭕️ آخه بعضیا حاضرن توی دجله بندازن اما به خانوادشون خدمت نکنن! ✅ عزیزم تو نیکی میکن و در سفره انداز که ایزد در بیابانت دهد باز! 🌺
توییت استاد علیرضا پناهیان: در داستان‌های تاریخی، یحیی نام کسی است که از ابتدا پدرش، زکریای پیامبر، او را برای شهادت غم‌بار از خدا تقاضا کرد؛ تا بتواند تجربه‌ای برای درک داغ حسین آخرین پیامبر(ص) داشته باشد. یحیای غزه که سنگینی داغ شهادتش اثر نامش و مرامش بود، نیروهایش را مقاوم‌تر و دل‌بریده‌تر از دنیا کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از او می پرسند آیا از ترور شدن نمی‌ترسی؟! او می‌گوید: بزرگترین هدیه‌ای که دشمن اشغالگر می‌تواند به من بدهد، ترور من است؛‌ چرا که من در حالی که به دست این رژیم شهید شده، به دیدار خداوند متعال خواهم رفت. واقعیت امر این است که من ترجیح می دهم با جنگنده های اف-۱۶ یا موشک‌های اسرائیل به شهادت برسم تا اینکه با کرونا یا بیماری از دنیا بروم.