eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.6هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️این مقاله بسیار مهم است، در خواندن و نشرش همت کنید: ⛔️عمار که شهید شد علی‌(ع) مجبور شد به مالکش بگوید برگرد، شرایط امروز این است! 🖤 از واقعه هواپیما واقعاً متأسفیم و با داغداران این حادثه همدرد! 👈امّا دو هفته قبل از ترور حاج قاسم، ترور نافرجام در سوریه روی داد. این یعنی به همان اندازه که برای دشمن اهمیت داشت، نیز برای او اهمیت دارد. واقعیت هم جز این نیست! سلیمانی در خارج از مرزها و در آسمان دژ مستحکم ایران بوده و هستند. 🛑 در یک پرونده کاملاً و در حالی که سامانه های پدآفندی ایران تا کنون به شدت دقیق عمل کرده‌اند، به ناگاه بروز یک اشتباه یا حتی ضربۀ یک همه چیز را زیر سئوال برد. حقیقت ماجرا بالاخره مشخص خواهد شد. امّا چیزی که بسیار مهم است: ‼️از امروز طرح به سوی برای ترور شخصیت او آغاز شده است و مهمترین نتیجه آن عزل این سردار از مسئولیت بسیار بسیار مهم و کلیدی هوافضای سپاه است، که بر عهده دارد. اگر حد نفرت از سطحی بگذرد که رهبر انقلاب نتواند با آن مواجهه داشته باشد، مجبور به عزل خواهد شد و این یعنی ایران در کمتر از 8 روز دو خود را از دست بدهد! به تعبیر بهتر اگر علیِ زمان جمعه 13 دیماه عمار خودش را از دست داد، در شنبه 21 دیماه مجبور شود به مالکش نیز بگوید بازگرد. ▪️حقیقت این است که در بدترین حالت یک اشتباه از سوی عوامل زیر مجموعه روی داده است، امّا ممکن بود اشتباه بر عکس باشد و امروز را به خاطر شلیک نکردن محاکمه می‌کردیم. 🔺جوانان انقلابی، یک مهم در پیش داریم: اکنون که خلوص و صداقت را در رسانه دیدیم و دیدیم که چگونه از آبروی خود مایه گذاشت، وظیفه ما این است که تا می‌توانیم از او دفاع کنیم و نگذاریم سلیمانی دیگری را از دست دهد. 1️⃣ در تمام صفحاتی که دارید عکس‌های را قرار دهید. 2️⃣ (علیرغم غم سقوط هواپیما) هشتک را تا می‌توانید داغ کنید و میدان رزم فضای مجازی را از آن خود کنید. واقعیت هم جز این نیست که فرمانده سیلی محکمی بود که به آمریکا زدیم! مراقب باشیم مصداق لم یشکرالخالق نشویم! 3️⃣تا می توانید از در فضای مجازی دفاع کنید، تا دشمن بداند که سربازان حاج قاسم سرزنده و محکم‌اند! و در پایان: را دشمن دانا ترور کرد، مراقب باشیم را دوست نادان ترور نکند! ##
گاهی وقت‌ها...دوست دارم گوشه‌ای بنشینم؛سکوتم را بشکنی و بگویی:می‌شنوم: بگو!من سکوت کنم و...تو تا آخرش را بخوانی!چقدر به دلم می‌چسبدکه حرفِ دلم را می‌فمی...چقدر دوست دارم این گوشِ شنوا را...چقدر دوست دارم این سکوت را؛اگر تو آن را بشکنی...
dastgiri.mehrabian.mp3
2.09M
🎙واعظ: حاج آقا #محرابیان 🔖 دستگیری حضرت زهرا (س)🔖
#اطلاعیه 🏴 با توجه به حوادث اتفاق افتاده، برای خنثی شدن توطئه دشمنان استاد آیت الله تحریری به عموم مومنین توصیه فرمودند #حدیث_کسا، دعای #جوشن_صغیر و نماز حضرت #جعفر_طیار ع خوانده شود.
زمان غسل به گمان برخی از مردم فوریت در غسل جنابت، شرط است و بلافاصله پس از جنب شدن باید غسل نمود. در حالی که فوریت در غسل جنابت شرط نیست و غسل جنابت تنها براى نماز و كارهايى كه در آن، طهارت شرط است، واجب مى شود.1 پرسش: با غسل جنابت تا چه زمانى مى توان نماز خواند؟ همه مراجع: تا زمانى كه يكى از مبطلات وضو رخ ندهد، مى توان با آن نماز خواند.2 1. العروة الوثقى، ج 1، احكام الغسل 2. توضيح المسائل مراجع، م 323 🌱
چند نکته درباره اقتدا برخی از مومنین در هنگام اقتدا به امام جماعت، به جزئیات توجهی ندارند، مثلا: اگر مأموم نداند امام جماعت نماز واجب می خواند یا مستحب، نمی تواند به او اقتدا کند.1 موقعی که مأموم نیت می کند، باید امام را معین نماید، ولی دانستن اسم او لازم نیست، مثلا اگر نیت کند اقتدا می کنم به امام حاضر، نمازش صحیح است.2 اگر امام ایستاده و مأموم نداند در کدام رکعت است، می تواند اقتدا کند ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند.3 توضیح المسائل مراجع م1410 توضیح المسائل مراجع م1460 توضیح المسائل مراجع ص788 م1446
#شک_در_نمازهای_مستحبی
واجب فوری برخی از مردم تصور می کنند در خواندن نماز آیات زمان نقشی ندارد، به این معنا که با تأخیر هم می توان خواند. در حالی که نماز آیات واجب فوری است لذا پس از وقوع زلزله، ماه گرفتگی، خورشید گرفتگی و... نماز آیات را باید فورا بجای آورد و در صورت تأخیر در بعضی موارد قضا می شود. توضیح المسائل 12 مرجع، ج 1، ص 545، م 1500 🌱
07-yekhabi didam ke naomidam-vahed-narimani.mp3
12.56M
یه خوابی دیدم که نا امیدم تو جون سپردی من نرسیدم کسی نداشتم تنهایی داشتم هستیمو بین کفن میذاشتم 😭💔 🎤 #سید_رضا_نریمانی #السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آروم باشید... تنها صدای که آروم میکنه #پیشنهاد_میشود👌
🎯حوادث سکه ای دو رو... 🎭همه این حوادث اگرچه قلب انسان را داغدار میکند اما مثل سکه ، دورو دارد 🍂🍃ظاهرش انسان را غمگین می کند ولی باطنش که همان امتحان است برکات زیادی دارد... ❌ما نباید اسیر حوادث شویم بلکه باید روند کلی رو مشاهده بکنیم ✅اینکه اراده کلی الهی دارد مارا به چه سمتی میبرد 👌اراده الهی در این قرن به سمت خرد شدن استخوان های استکبار و شیاطین و غلبه جبهه حق می رود... 🌹یه انسان مؤمن دلش به وعده های الهی قرص و محکمه 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 اظهار نظر خانواده های حادثه دیده در هواپیما مسافری
فاطمیه آمد و دل بی قرار روضه هاست شکر لله زنده ایم و قلب ما بزم عزاست نه همین ما شیعیان غمگین داغ مادریم در تمام ملک هستی روضه ی زهرا بپاست آسمان گریه کنان و بادها مویه کنان موج ها سینه زنان، عالم همه دار العزاست میخ ناله می زند دیوار غرق غم شده ست هیزم سوزان دلش غمگین دخت مصطفی* ست غربت حیدر که دیده، تیغ نعره می زند ریسمان بر خویش می پیچد غمین مرتضی ست کوچه میگرید برای غصه های فاطمه دستمال سر غمین از یاد محبوب خداست خانه ی حیدر بچنگ دود های خاطره ست در میان شلعه ی غم ،خانه در حال بکاست شیعه میسوزد برای چهره ی نیلی شده شیعه میگرید که کوثر در میان شعله هاست همنوا با منتقم تا روز قهر و انتقام شیعه لبریز برائت، شعله ی سوز و عزاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری | #سخنرانی 💠 " مهندسی دلها توسط سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی " 🎙گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین #قرائتی
بازو شکسته ایی تو ولی کار میکنی لطفی تو بر من و دل خونبار میکنی دیگر نمانده تاب و توانی به پیکرت چون یاد غربتِ من ِ بی یار می کنی آرام جان من نکند رفتنی شدی؟ دائم دعا به محضر دادار میکنی عَجِّل وَفاتیِ تو مرا کشته ٬ از چه رو بر مرگ خود تو این همه اصرار میکنی؟ خانه خراب می شوم از پر کشیدنت پرپر مزن که خون به دل ِ یار میکنی دلگرمیِ علی تویی ای نور خانه ام این خانه را ز رفتن خود تار می کنی
تشنه لب وقتی به سوی حوض کوثر می‌رود می‌شود سیراب، از آنجا مطهر می‌رود با تولا و تبری بالِ ما وا می‌شود  بال ما که وا شود راحت به محشر می‌رود در عوض آنکه ندارد مِهر حیدر را به دل هر کجا هم که رود، با دین کافر می‌رود روضه‌ها جایی است که چشمانِ ما تر می‌شود  پس فقط معراج، هر چشمی که شد تر می‌رود بال و پرهای ملایک هم که معراجی نشد  هر که گریان شد در اینجا، با پیمبر می‌رود جهل گاهی از سر بی غیرتی گُل می‌کند مثل آن جاهل که با هیزم سوی در می‌رود پشت در ماندن خودش ناراحتی می‌آورد خواه یا ناخواه، اینجا حوصله سر می‌رود حوصله سر که ‌رود، در با لگد وا می‌شود پشت در هرکس بماند زیر آن در می‌رود اولش معلوم بود و آخرش معلوم بود چارچوبِ در خلاصه سمت مادر می‌رود مادر از افتادنش دارد خجالت می‌کشد همسرش که اشک می‌بارد خجالت می‌کشد
بهار از قدمت برگ و بار می‌گیرد بهشت از فدک تو انار می‌گیرد به رسم عشق صبوری، وگرنه حقِ تو را اگر اراده کنی ذوالفقار می‌گیرد به کوچه‌های مدینه بگو که بعد از تو علی از عالم و آدم کنار می‌گیرد «أشمّ رائحةً طیبه»، روایت کن! حدیث از نفست اعتبار می‌گیرد دلم گرفته و در گردش است تسبیحم که در مدار تو دل‌ها قرار می‌گیرد می‌آید آنکه از آیینه‌کاری حرمت به دستمال ظهورش غبار می‌گیرد
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار امیر قطر و هیئت همراه: علت وضع نامناسب منطقه فسادانگیزی آمریکا و رفقای آن است حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امشب (یکشنبه) در دیدار شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر قطر و هیأت همراه تأکید کردند: شرایط کنونی منطقه بیش از پیش نیازمند تقویت ارتباطات کشورهای منطقه و تأثیر نپذیرفتن از القائات بیگانگان است. رهبر انقلاب اسلامی گفتند: جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام کرده و آقای رئیس جمهور هم صراحتاً گفته است، ایران آماده همکاری های نزدیکتر با کشورهای منطقه است. حضرت آیت الله خامنه ای شرایط کنونی منطقه را نامناسب دانستند و افزودند: علت این وضعیت فسادانگیزی امریکا و رفقای او است و تنها راه مقابله با آن هم تکیه بر همکاریهای درون منطقه ای است. ایشان با اشاره به روابط سیاسی خوب ایران و قطر خاطرنشان کردند: روابط اقتصادی دو کشور در سطح روابط سیاسی نیست و باید همکاریهای ایران و قطر در زمینه های مشترک بیش از پیش گسترش یابد. رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: البته برخی ها بخصوص آنهایی که از آن سر دنیا به این منطقه آمده اند، تمایل به گسترش همکاریهای کشورهای منطقه ندارند ولی این موضوع ربطی به آنها ندارد و کشورها و ملتهای منطقه، دیگر چنین تحکم ها و دخالت هایی را قبول نمی کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
ثانیه های مهدوی 5.mp3
3.64M
نجواهای شبانه با امام زمان (عج) شبها قبل از خواب، با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم. زیاد وقتت رو نمی گیره...
به فرمانده عزیزم سردار حاجی زاده تو چرا آرزوی مرگ می کنی سردار آرزوی مرگ برای من است که عمری مجاهدت و ایثارت را فراموش کردم گیر دادم به اشتباهی که باز هم بخاطر امنیت من بود تو آرزوی مرگ میکنی و من میمیرم برای مظلومیتت سردار چه زود فراموش کردیم همین دو روز پیش چگونه دشمنان مردممان را تحقیر کردی و ابهتش را در هم شکستی سردار شجاع ، میدانم آرزوی مرگت از ته دل بود و واقعا دلت سوخت از این فاجعه نه مثل عده ای گفتی مسافرین بیمه بودند نه مثل عده ای دیگر خودت را به نشنیدن زدی سردار تو مثل همه هم لباسهایت در تهمتها و دروغ ها و سمپاشی های دوست نماها و دشمنان هر روز شهید میشوی فراموش کردم تو آنقدر مرد بودی که اشتباه زیر دستانت را گردن گرفتی و مردانه به مردمت پاسخ دادی و ما آنقدر بی چشم و رو بودیم ندیدیم تو اولین مسئول این نظامی که صادقانه عذرخواهی کرد و تو را کوبیدیم سردار تو آنقدر شهامت داشتی تا علت سقوط را با مردمت درمیان بگذاری ولی عده ای هنوز بعد از دو سال علت سقوط هواپیمایی دیگر را اعلام نمیکنند مردتر از تو ندیدم سردار تو باید زنده بمانی وطن ما به تو و امثال تو نیاز دارند مدیران فداکار دلسوز پاسخگو و البته صادق
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه ها زدندش. خلبانش هم اسیر شده.» گفتم: «پس تو می گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می کنم.» گفت: «دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی خواستم بچه ها هم بترسند.» کم کم همسایه های زیادی پیدا کردیم. خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت. بین همسایه ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سمواتی هم بودند که هم شهری بودیم. در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم. صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می خوردیم. کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو یا طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نَقل خاطره و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند. ناهار را سربازی با ماشین می آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم، قابلمه ها را می دادیم به بچه ها. آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند. هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت؛ قابلمه دونفره، چهارنفره، کمتر یا بیشتر. 💞یک روز آن قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسئول غذا بوق زده بود، متوجه نشده بودیم. او هم به گمان اینکه ما توی ساختمان نیستیم، غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پی گیری نکرده بود. خلاصه آن روز هر چه منتظر شدیم، خبری از غذا نشد. آن قدر گرسنگی کشیدیم تا شب شد و شام آوردند. یک روز با صدای رژه سربازهای توی پادگان از خواب بیدار شدم، گوشه پتوی پشت پنجره را کنار زدم. سربازها وسط محوطه داشتند رژه می رفتند. خوب که نگاه کردم، دیدم یکی از هم روستایی هایمان هم توی رژه است. او سیدآقا بود. در آن غربت دیدن یک آشنا خوشایند بود. آن قدر ایستادم و نگاهش کردم تا رژه تمام شد و همه رفتند. شب که این جریان را برای صمد تعریف کردم، دیدم خوشش نیامد و با اوقات تلخی گفت: «چشمم روشن، حالا پشت پنجره می ایستی و مردهای غریبه را نگاه می کنی؟!» دیگر پشت پنجره نایستادم. دو هفته ای می شد در پادگان بودیم، یک روز صمد گفت: «امروز می خواهیم برویم گردش.» بچه ها خوشحال شدند و زود لباس هایشان را پوشیدند. صمد کتری و لیوان و قند و چای برداشت و گفت: «تو هم سفره و نان و قاشق و بشقاب بیاور.» 💞پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!» گفت: «خط.» گفتم: «خطرناک نیست؟!» گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.» همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.» بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!» صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.» همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود. ✍ادامه دارد....