eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
4.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
17.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
#فوری_مهم عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق در پارلمان افشا کرد: چند روز قبل از شروع تظاهرات در عراق، ترامپ در تماس تلفنی من را تهدید کرد که باید قراردادهای کلان تجاری با چین را لغو کنم و اگر این کار را انجام ندهم من را سرنگون خواهد کرد. او تهدید کرد که تک تیراندازهای حاضر در سفارت آمریکا، مردم را هدف گلوله قرار دهند تا هزینه کشته ها را من بعنوان نخست وزیر عراق پرداخت کنم! در این هنگام حلبوسی رئیس سنی مذهب پارلمان عراق میکروفن نخست وزیر را قطع می کند!!!!! اهل سنت و کردهای عراق به نشانه حمایت از حضور نظامی آمریکا در عراق حاضر به شرکت در جلسه رای گیری پارلمان برای اخراج آمریکا از عراق نشدند ولی از آنجائیکه اکثریت عراق شیعه هستند، قانون اخراج آمریکا از عراق تصویب شد. علیرغم اینکه رسانه های استکباری تظاهرات اخیر در عراق را به شیعیان نسبت می دهند در حال حاضر مشخص شده لیدرهای این فتنه از اهل سنت و کردهای عراق می باشند. بزودی فایل صوتی و تصویری این بخش از اظهارات نخست وزیر عراق را منتشر خواهیم کرد. #بیشرف #امریکا #عراق #سیاسی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 بشنوید | صوت بیانات رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ۲۰۰۰ شهید استان بوشهر که دوشنبه ۲۳ دی ۹۸ برگزار شده بود صبح امروز در بوشهر منتشر شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتونستم شرح خاصی بر این صحنه فوق‌العاده بنویسم! خلبان هلیکوپتر امدادرسانی #سپاه و فرصت محدودی که مابین عملیات‌های امدادی دارد! همه ایران قدردان شماست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهڪارهایت‌راهنوزم‌نفهمیدیم😭 حاجےکجایے.. ڪفتارهاریختنددور سپاه ولایت.. لاشخورهاهم‌آمدند براےغارت.. ناگفتہ‌هاے #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی جاےخالیت‌کاملاحس‌مےشود..😭
💢جناب صالحی وزیر ارشاد (افساد): 1️⃣اولا، فکر میکنم خانواده محترم شهید اینقدر حق داشته باشند که بدون اجازه شما یک کلمه به سنگ نوشته مزار حاج قاسم اضافه کنند. 2️⃣ثانیا ، کلمه اضافه شده " #ولایت" است . "سرباز ولایت ، حاج قاسم سلیمانی" از کلمه ولایت خیلی دردت اومده ؟؟؟ 3️⃣ثالثا ،اگر خیلی دنبال عمل به وصیت شهدا هستی این جانور های #سلبریتی که تو ارشاد و جشنوارهاتون میلولن کنترل کن . یه فکری برای فضای مجازی بکن ✔️پیشتیبانی ولایت و پیروی از ولایت وصیت همه شهداست . ✍️پ.ن:آیندگان خواهند دید آن روزی را که امثال شما سقط شده اید و حتی سلبریتی های عزیزتون جنازتون رو از زمین جمع نمیکنند #بیشرف
♨️حضور رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه این هفته تهران قطعی شد 🔻نگاهی به تاریخ آخرین نماز جمعه ها ۱۴بهمن ۹۰ ۱۵ بهمن ۸۹ ۲۰ شهریور ۸۸ همزمان با روز قدس ۲۹ شهریور ۸۷ ماه رمضان ۲۳ شهریور ۸۶ ماه رمضان ۲۱ مهر ۸۵ ماه رمضان ۲۹ مهر ۸۴ ۲۸ مرداد ۸۴ ۱۵ آبان ۸۳ ۲۴ بهمن ۸۲ و ..... هرسال برای عید فطر می آمدند و همچنین یک جمعه از ماه رمضان یعنی علاوه بر نماز جمعه ماه رمضان عید فطر هم نماز میرفتند حداقل سالی دوبار از ۸ سال قبل فقط نماز عید می آمدند 🔻معمولا رهبری برای بیان موارد مهم و خاص از فرصت نماز جمعه استفاده میکنند 🔻خبرهای مهمی در پیش است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ضمن پوزش از قسمتهای اول این کلیپ/ بزودی، دنباله رو های ترامپ جنایتکار، و داعش صفت، سیلی سختی خواهند خورد ،حاج قاسم زنده است و در ملکوت بسیار قوی تر اسلام را یاری میکند ،شما مزدوران فکری و عملی آمریکا همانند آمریکا بزودی به زباله دان تاریخ خواهید پیوست و این دیر نیست #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #محبوب_دلهای_امت_اسلام #ان_الباطل_کان_زهوقا
🔷 احکام 🔶 سوال :در سجده اگر موقع ذکر، سهوا يا عمدا انگشتان دست را بردارند حکم چيست؟ 🔶 جواب: اگر هنگام ذکر واجب عمداً انگشتان را روي زمين قرار ندهد بنا بر احتياط نمازش صحيح نيست و اگر سهوا روي زمين قرار نداده قبل از برداشتن سر از سجده، ذکر واجب را پس از قراردادن انگشتان بر زمين تکرار کند و اگر پس از برداشتن سر از سجده متوجه شد نماز صحيح است. 🌸🍃🌸 🔷 احکام 🔶 سوال :اگر در هنگام سجده، چادر روي صورت بيفتد و پيشاني با واسطه چادر روي مهر قرار بگيرد، چه حکمي دارد؟ 🔶 جواب: بايد آهسته بطوري که سر بلند نشود چادر را از زير پيشاني بکشيد تا پيشاني بر مهر قرار گيرد.
💢 پست حسین سلیمانی فرزند #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی خطاب به اهانت کنندگان به عکس پدرش!
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ آیا قنوت را می توان به غیر عربی خواند... نظر همه مراجع
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 #روضه بسیار سوزناک شهادت حضرت زهرا(س) 🎼 نگو حلالم کن،علی میشه شرمنده😭 🎤 #استاد_میرزامحمدی 🌙 #شهادت_حضرت_زهرا (س) 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💫اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
4_5967548120794399498.pdf
3.59M
✅آموزش احکام به دانش آموزان به صورت دسته بندی، روشمند و غیر مستقیم❗️ جزوه بسیار عالی در زمینه احکام وکلاسداری احکام👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدن این فیلم برای داعشیهای وطنی، سلبریتیها و همه فریب خوردگانی که در روزهای اخیر دل ترامپ را شاد کردند، ضروری است. 🚨روایت تکان دهنده شهید سلیمانی از جنایت های عجیب داعش در عراق و سوریه.. 🔺من دیدم کودکی را در همین دیاله سر بریدند.. روی آتش پختند و لای پلو گذاشتند و برای مادرش فرستادند! دو هزار زن جوان ایزدی را بین خودشان فروختند و دست به دست کردند. از طفل سوال میکردند سرت را ببریم یا با تیر تو را بکشیم؟ 🌺سلام خدا بر روح پاک شهید سردار سلیمانی نماد غیرت و عزت ایران و اسلام. سلام بر تو ای دلاور مرد قهرمان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شعرخوانی محمود کریمی برای شهدای سانحه هوایی
🌍🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎 ✴️ پنجشنبه👈26 دی 1398 👈20 جمادی الاولی 1441 👈16 ژانویه 2020 🕋 مناسبت های دینی و اسلامی. 🎇امور اسلامی و دینی. ❇️روز بسیار خوب و مبارکی برای امور زیر است. ✅طلب حوائج و در پی خواسته ها رفتن. ✅خواستگاری عقد. و عروسی. ✅بنایی و ساخت و ساز. ✅وسیله خریدن . ✅برداشت محصول و درو کردن. ✅و کاشت و بذر افشانی خوب است. 👶برای زایمان خوب و فرزند فاضل و دانشمند و صبور و عمرش طولانی خواهد بود. 🤒مریض امروز زود خوب می شود. 🚘 مسافرت: مسافرت خوب است 🔭احکام و اختیارات نجومی. ✳️اصلاح ذات البین صلح و اشتی دادن افراد. ✳️و انجام امور دائمی نیک است. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب و ایمنی از بلاست. 💉💉حجامت فصد خون دادن زالو انداختن یا و فصد در ان روز خوب و باعث صحت بدن است. 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 21 سوره مبارکه انبیاء علیهم السلام است. ام اتخذوا الهه من الارض هم ینشرون.... وچنین برداشت میشود که اگر کسی با خواب بیننده در خشم و غضب بود خشم او برطرف شود و در این مضامین قیاس شود. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
آخر هفته تون شاد امروز از خدا میخوام 🌴🌹 آرامش باشه شادی باشه پول باشه کارخوب باشه خوشبختی باشه سلامتی باشه خداباشه و شما باشید و🌴🌷 این همه خوبی به حرمت: 🌹💠اللهم صل علی محمدو آل محمدوعجل فرجهم💠🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال هاست که سر ِ راه ِ مُسافراکــربــــلامی ایستم تــوروبــومیکِشَم یـک گوشـه می روم و فقط گــــریه می کنم کربلایت را می‌خواهم حسیـــــــــن کی مرا می‌بری و برنمی‌گردانی؟
#نماز_پنجشنبه توصیه آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) 🔻نماز #حاجتی که #بسیار_مجرب است👌(خدا برکسی که این نماز را بخواند ولی حاجتی ازخدا نخواهد غضب میکند!) 🔻مجرّب برای #ابطال_سحر و #رفع_طلسم
#سلام_امام_زمانم 💚 سلام من به مهدی و به قلب آسمانی اش سلام من به پاکی و به لطف و مهربانی اش سلام من به لحظه ای که می رسد ظهور او سلام من به لحظه ای که می رسد عبور او #اللهم_عجل_لوليک_الفرج
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞برای بچه ها اسباب بازی و لباس خرید؛ آن هم به سلیقه خود بچه ها. هر چه می گفتم این خوب نیست یا دوام ندارد، می گفت: «کارت نباشد، بگذار بچه ها شاد باشند. می خواهیم جشن بگیریم.» آخر سر هم رفتیم مغازه ای و برای من چادر و روسری خرید. یک پیراهن بلند و گشاد هم خرید که گل های ریز و صورتی داشت با پس زمینه نخودی و سفید. گفت: «این آخرین پیراهن حاملگی است که می خریم. دیگر تمام شد.» لب گزیدم که یعنی کمی آرام تر. هر چند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان را نمی شنید، با این حال خجالت می کشیدم. وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچه ها با خوشحالی می آمدند لباس هایشان را به ما نشان می دادند. با اسباب بازی هایشان بازی می کردند. بعد از ناهار هم آن قدر که خسته شده بودند، همان طور که اسباب بازی ها دستشان بود و لباس ها بالای سرشان، خوابشان برد. فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر می کردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بی حوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم. آبگوشتم را بار گذاشتم. بچه ها را بردم و شستم. 💞حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینت ها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود. برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در می خندید و می آمد. بچه ها دوره اش کردند و ریختند روی سر و کولش. توی هال که رسید، نشست، بچه ها را بغل کرد و بوسید و گفت: «به به قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداخته ای.» خندیدم و گفتم: «آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری.» بلند شد و گفت: «این قدر خوبی که امام رضا(ع) می طلبدت دیگر.» با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: «می خواهیم برویم مشهد؟!» همان طور که بچه ها را ناز و نوازش می کرد. گفت: «می خواهید بروید مشهد؟!» آمدم توی هال و گفتم: «تو را به خدا! اذیت نکن راستش را بگو.» سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: «امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشته اند. رفتم ته و توی قضیه را درآوردم. دیدم فرصت خوبی است. اسم تو را هم نوشتم.» گفتم: «پس تو چی؟!» موهای سمیه را بوسید و گفت: «نه دیگه مامانی، این مسافرت فقط مخصوص خانم هاست. باباها باید بمانند خانه. 💞گفتم: «نمی روم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچه ها بروم.» سمیه را زمین گذاشت و گفت: «اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنه ام. اسمت را نوشته ام، باید بروی. برای روحیه ات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه می دارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را همنوشتم.» گفتم: «شینا که نمی تواند بیاید. خودت که می دانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده. به زور تا همدان می آید. آن وقت این همه راه! نه، شینا نه.» گفت: «پس می گویم مادرم باهات بیاید. این طوری دست تنها هم نیستی.» گفتم: «ولی چه خوب می شد خودت می آمدی.» گفت: «زیارت سعادت و لیاقت می خواهد که من ندارم. خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن. بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن.» گفتم: «شانس ما را می بینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم.» یک دفعه از خنده ریسه رفت. گفت: «راست می گویی ها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من.» همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه. قرار بود اتوبوس ها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود. ✍ادامه دارد....
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشین ها آماده شوند. خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: «خانم محمدی را جلوی در می خواهند.» سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در. صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟!» گفت: «اول مژدگانی بده.» خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.» آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش.» و همان طور که به شکمم نگاه می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر.» می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت. گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟!» گفت: «اسممان برای ماشین درآمده.» خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد. ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد.» دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم زیارت می خواهد.» 💞وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: «چه خوب، صمد راست می گوید این بچه چقدر خوش قدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومی اش هم خیر باشد.» هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه می کردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: «خانم محمدی را جلوی در کار دارند.» صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومی اش هم به خیر شد؟!» خندید و گفت: «نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوس ها آماده می شوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم.» خندیدم و گفتم: «مرد! خجالت بکش. مگر تو کار نداری؟!» گفت: «مرخصی ساعتی می گیرم.» گفتم: «بچه ها چی؟! مامانت را اذیت می کنند. بنده خدا حوصله ندارد.» گفت: «می رویم تا همین نزدیکی. آرامگاه باباطاهر و برمی گردیم.» گفتم: «باشد. تو برو مرخصی ات را بگیر و بیا، تا من هم به مادرت بگویم.» دوباره برگشتم و توی سالن نشستم. فیلم انگار تمام شدنی نبود. کمی بعد همان خانم آمد و گفت: «خانم ها اتوبوس آماده است. بفرمایید سوار شوید.» 💞سمیه را بغل کردم. مهدی هم دستش را داد به مادرشوهرم. خدیجه و معصومه هم بال چادرم را گرفته بودند. طفلی ها نمی دانستند قرار نیست با ما به مشهد بیایند. شادی می کردند و می خواستند زودتر سوار اتوبوس شوند. توی محوطه که رسیدیم، دیدم صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: «قدم! مرخصی ام را گرفتم، اما حیف نشد.» دلم برایش سوخت. گفتم: «عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا می پزم، می آییم باباطاهر.» صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: «قدم! کاش می شد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری.» گفتم: «حالا مرا درک می کنی؟! ببین چقدر سخت است.» خانم ها آرام آرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچه ها گریه می کردند و می خواستند با ما بیایند. اولین باری بود که آن ها را تنها می گذاشتم. بغض گلویم را گرفته بود. هر کاری می کردم گریه نکنم، نمی شد. سرم را برگرداندم تا بچه ها گریه ام را نبینند. کمی بعد دیدم صمد و بچه ها آن طرف تر، روی پله ها ایستاده اند و برایم دست تکان می دهند. ✍ادامه دارد...
#احکام_نموداری غسل و کفن اشتباهی توضیحات در فایل صوتی پایین👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احکام_نموداری اگر بعداً فهمیدیم بعضی از واجبات میّت، مثل غسل و کفن و نماز اشتباهی انجام شده. نمودار در تصویر بالا👆