eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.6هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
غصه،به غصه ی دل من گریه می کند بر این خمیده،سرو چمن گریه می کند از لحضه ای که دید چسان بازویم شکست زینب به جای حرف زدن گریه می کند من گریه می کنم به غم و غربت علی حیدر برای پهلوی من گریه می کند با هر نفس تمام تنم تیر می کشد حتی زمان غسل،کفن گریه می کند مسمار بین سینه ی من بود و سوختم دیدم که میخ هم به بدن گریه می کند حرفی به لب میآورم از کوچه ها ولی با دیدن مغیره، حسن گریه می کند ✍
27.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها حاج مهدی رسولی
❤️ جان بودن عشق تو در سینه از الزاماتست پای تفسیر غمت عقل جهانی، ماتست ای خیال حَـرَمَـت علـت شاعــر شدنم نام شش گوشه ی تو منبع الهاماتست صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين ❤️ سلام عليكم ... .. روزتون معطر بنام ارباب بی کفن
🌼پنجشنبہ ؛ یادآورِ نداشته هاست آدم هایی که نیستند ! 💐خاطراتی که جایشان هنوز درد می کند ، و آرزوهایی که محقق نخواهند شد 🌹پنج شنبه گاهی خیلی سرد می شود حتی اگر بهار باشد ! 🌻در این پنجشنبہ زمستانی بهمن ماه برای شادی روح تمام درگذشتگان بخصوص پدر و مادران شهدا وسردار شهید قاسم سلیمانی وشهداء عزیز همرزم ایشان فاتحہ و صلواتی بفرستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان رهبر و امام حکیم و دانا که توسط خواص خائن و ملعون به آن توجه نشد! ویدئویی که باید چند بار مشاهده نمود و لعن و نفرین بر کسانی فرستاد که با شعار مذاکره کشور را به عقب برگرداندند و باعث تهدید نظامی کشور و ترور و شهادت سردار شدند و فتنه بنزین و چندهزارملیارد خسارت را به کشور تحمیل کردند ولی باز هم وقیحانه و بی شرمانه و خائنانه می گویند به غیر از مذاکره هیچ کاری نیستند. اگر بلد نبودی شکر عالم بر دهان کثیفت که خود را با رقیب هراسی و ترساندن مردم از سایه جنگ و دروغ رفع تحریم با مذاکره به مردم تحمیل کردی. لعنت خدا بر تو و بر حزب تو و بر خانواده تو و بر حامیان و سینه چاکان سلبریدی انگلیسی تو باد مردک ملعون!
🔳 خاطره استاد قرائتی از اولین آشنایی با سردار سلیمانی ◽️همه رئیس جمهورها با هم بمیرند یک چنین تشییع جنازه‌ای می‌شود؟ یک چنین تشییع جنازه‌ای نمی‌شود. عزت دست خداست. این تشییع جنازه چه چیزی درونش بود؟ پول بود، زور بود. ◽️ من خودم سلیمانی را نمی‌شناختم. سالها کار کرد و به احدی نگفت. ایشان بالاترین درجه را داشت، خواص او را نمی‌شناختند. من یک وقت دفتر آقا رفتم، کاری داشتم با آقای حجازی، آقای سردار سلیمانی را هم نمی‌شناختم، آنجا نشسته بود. به آقای حجازی گفتم: یک حرف خصوصی دارم، ایشان کیست که اینجا نشسته است؟ گفت: نمی‌شناسی؟ گفتم: نه، گفت: سردار سلیمانی است. گفتم: عه، اسمش را شنیده ام. ◽️چند سال پیش چند نفر سردار سلیمانی را می‌شناختند؟ سه سال پیش چند نفر حججی را می‌شناختند؟ خدا خواسته باشد درست کند، یک شبه همه چیز عوض می‌شود. یک شبه بنی صدر سقوط می‌کند و یک شبه بهشتی بالا می‌رود. از دوازده بهمن تا ۲۲ بهمن این ده روز چه حوادثی رخ داد. هیچ مرجع تقلیدی به اندازه امام خمینی عکسش چاپ نشد. شاه گفت: امام خمینی نه، خدا گفت: آره. زلیخا همه درها را بست که هیچکس نفهمد همه فهمیدند. با خدا ور نروید. اگر خودت را پاک کنی خدا می‌نویسد و خودت را بنویسی خدا پاک می‌کند. خیلی مهم است. 💠 قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ‏ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» رمز محبوب شدن ایمان و عمل صالح است. پس هرکس ایمانش بیشتر و عمل صالحش بیشتر محبوبیتش بیشتر است. این تشییع جنازه می‌گویند: هرچه وُّدش پررنگ باشد، معلوم می شود «آمنوا و عملوا الصالحات» ‌اش پررنگ بوده است. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📔✍چقدر اين متن دلنشينه... 👌 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﯾﻪ نفر ﻣﯿﺮنجی... ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪیش... ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ میمونه... ﮐﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺖ... ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺯﺧمه... ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﻞ ﺑﺸﻪ..! ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﯽ و ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ... ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺳﺖ! ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯿﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ..! ﯾﻪ ﭼﯿﺰ سنگين مثل... "ﺣــــﺮﻣـــــﺖ" ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
ثانیه های مهدوی 5.mp3
3.64M
نجواهای شبانه با امام زمان (عج) شبها قبل از خواب، با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم. زیاد وقتت رو نمی گیره...
چشم من و فرمان شما حضرت آقا جانم سپرت روز بلا حضرت آقا الحق و الانصاف برازنده تان است فرماندهی کل قوا حضرت آقا
4_5917740291300787830.mp3
5.11M
🔊 بسیار سوزناک شهادت حضرت زهرا(س) 🎼 نگو حلالم کن،علی میشه شرمنده😭 🎤 🌙 (س) 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💫اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
4_628561935419310115.mp3
2.51M
🕙 قرار شبانه ❤️❤️ یه چندتا سلام عاشقانه 💕اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ان شاءالله 💕
📚 بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای! بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد!
📚 "دفترچه مشق" "معلم" عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد: "سارا..." "دخترک" خودش را جمع و جور کرد، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با "صدای لرزان" گفت: "بله خانم؟" معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد، به "چشمهای سیاه و مظلوم" دخترک خیره شد و داد زد: "چند بار بگم "مشقاتو" تمیز بنویس و "دفترت" رو سیاه و پاره نکن؟ ها؟!! فردا "مادرت" رو میاری مدرسه... می خوام در مورد "بچه ی بی انضباطش" باهاش صحبت کنم! دخترک "چانه لرزانش" را جمع کرد. "بغضش" را به زحمت قورت داد و آرام گفت: خانوم ... "مادرم مریضه" ... اما "بابام" گفته آخر ماه بهش حقوق میدن.! اونوقت میشه مامانم رو "بستری" کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد ... اونوقت میشه برای خواهرم "شیر خشک" بخریم که شب تا صبح گریه نکنه ... اونوقت ... اونوقت "قول داده" اگه پولی موند برای من هم یه "دفتر بخره" که من "دفترهای داداشم" رو پاک نکنم و توش بنویسم ... "اونوقت قول میدم مشقامو بنویسم." معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت: "بشین سارا ..." و "کاسه اشک" چشمش روی گونه خالی شد ... 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزارشی از حضور سردار شهید قاسم سلیمانی در شهری که در محاصره داعش بود/آمرلی چطور از شر داعش رها شد
🌏🌖تقویم و اعلانات نجومی🌔🌏 ✴️ جمعه 👈 4 بهمن 1398 👈28 جمادی الاول 1441👈24 ژانویه 2020 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. ✅روز تولد یعقوب علیه السلام و برای هر کاری خوب است. ✈️مسافرت. بعد از ظهر خوب است. 👶برای زایمان خوب و نوزاد روزی فراوان دارد محبوب و دوست داشتنی و به خانواده اش احسان فراوان کندان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. ✳️انجام امور سیاسی. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️دید و بازدید. ✳️امور کشاورزی و بذر افشانی. ✳️و شکار و صید نیک است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز خوب نیست. 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن خوب و سبب نیروی دل است. ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه 29 سوره. مبارکه عنکبوت است قال رب انصرنی علی القوم المفسدین.... و از مفهوم و معنای ان استفاده میشود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با انها جنگ و ستیز هم کند پیروز می شود.چیزی همانند ان قیاس گردد... ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸
مردی به دهی سفر کرد .. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد.. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.. کدخدای دهکده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن ، هرزه است به خانه‌ی او نروید ! مرد به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده ..!! کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .. آنگاه مرد گفت : حالا کف بزن !!! کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟!! مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.. 💕💕💕
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎯هشداری از 🙈حرکت می کنید اما اثر ندارد، بعد از 60 سال به کجا رسیدید⁉️
سلام امام زمانم...❤️ ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم تقصیر ماست این همه دوری و انتظار ما حق مان همیشه خزان است نه بهار ✍:محمدحسن بیات لو
واقعیت‌ تلخ آدمها مثل سایه اند ازشون فرار کنی دنبالت میدوند دنبالشان که بدویی ازت فرار میکنند
سلام مولاجان✋🌸 می شود روزی بگویند: صدای پای اربابم می آید حدیث قصه نابم می آید جهان را نو کنید از سمت مغرب عزیز قلب بی تابم می آید 🕊أللهم عجل لولیک الفرج🕊
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!» یک دفعه برادرم زد زیر گریه. من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچه هایت هنوز کوچک اند، این چه وقت رفتن بود. بی معرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم.» دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: «خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان.» پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه می کرد و شانه هایش می لرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلی ها پا به پای من گریه می کردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشک هایم را پاک می کرد. مهدی خیره خیره نگاهم می کرد. زهرا بغض کرده بود. پدرشوهرم لابه لای هق هق گریه هایش صمد و ستار را صدا می زد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یک دفعه ساکت شد و گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید زینب وار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانه ام مهدی است.» 💞و دوباره به گریه افتاد. برادرم رفت قاب عکس صمد را از روی طاقچه پایین آورد. بچه ها مثل همیشه به طرف عکس دویدند. یکی بوسش می کرد. آن یکی نازش می کرد. زهرا با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. برادرم دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «خدایا! صبرمان بده. خدایا! چطور طاقت بیاوریم؟! خدایا خواهرم چطور این بچه های یتیم را بزرگ کند؟!» کمی بعد همسایه ها یکی یکی از راه رسیدند. با گریه بغلم می کردند. بچه هایم را می بوسیدند. خانم دارابی که آمد، ناله ام به هوا رفت. دست هایش را توی هوا تکان می داد و با حالت مویه و عزاداری می گفت: «جگرم را سوزاندی قدم خانم. تو و بچه هایت آتشم زدید قدم خانم. غصه تو کبابم کرد قدم خانم.» زار زدم: «تو زودتر از همه خبر داشتی بچه هایم یتیم شدند.» خانم دارابی گریه می کرد و دست ها و سرش را تکان می داد. بنده خدا نفسش بالا نمی آمد. داشت از هوش می رفت. آن شب تا صبح پرپر زدم. همین که بچه ها می خوابیدند. می رفتم بالای سرشان و یکی یکی می بوسیدمشان و می نالیدم. طفلی ها با گریه من از خواب بیدار می شدند. 💞آن شب جگرم کباب شد. تا صبح زار زدم. گریه کردم. نالیدم و برای تنهایی بچه هایم اشک ریختم. از درون مثل یک پاره آتش بودم و از بیرون تنم یخ کرده بود. همسایه ها تا صبح مثل پروانه دورم چرخیدند و پابه پایم گریه کردند. نمی توانستم زهرا را شیر بدهم. طفلکم گرسنه بود و جیغ می کشید. همسایه ها زهرا و سمیه را بردند. فردا صبح دوست و آشنا و فامیل با چند مینی بوس از قایش آمدند؛ با چشم های سرخ و ورم کرده. دوستان صمد آمدند و گفتند: «صمد را آورده اند سپاه.» آماده شدیم و رفتیم دیدنش. صمدم را گذاشته بودند توی یک ماشین بزرگ یخچالی. با شهدای دیگر آمده بود. در ماشین را باز کردند. تابوت ها روی هم چیده شده بودند. برادرشوهرم، تیمور، کنارم ایستاده بود. گفتم: «صمد! صمد مرا بیاورید. خیلی وقت است همدیگر را ندیدیم.» آقا تیمور از ماشین بالا رفت. چند تا تابوت را با کمک چند نفر دیگر پایین آورد. صمد بین آن ها نبود. آقا تیمور تابوتی را گذاشت جلوی پایم و گفت: «داداش است.» برادرها، خواهرها، پدر، مادرش و حاج آقایم دورتادور تابوت حلقه زدند. دلم می خواست شینا پیشم بود و توی بغلش گریه می کردم. این اواخر حالش خوب نبود. نمی توانست از خانه بیرون بیاید. جایی کنار صمد برای من و بچه ها نبود. ✍ادامه دارد...