eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
19.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
به زبان ساده... ⭕️فرض کنید همسایه‌ای دارید که از شما خوشش نمی‌آید و میخواهد کاری کند که شما در تنگنا قرار گرفته و محله را ترک کنید. چنین فردی چگونه و از چه روش‌هایی دشمنی خود را ابراز می‌کند؟ مثلا ؛ 1⃣تایر ماشین شما را پنچر میکند 2⃣اشغال هایش را درب منزل شما می‌گذارد 3⃣روی دیوار خانه‌ی شما مطالب توهین آمیز می‌نویسد 4⃣در بین همسایه ها پشت سر شما بد می‌گوید تا آنها دید بدی نسبت به شما پیدا کنند 5⃣برای خانواده‌ی شما [چه بی واسطه چه با واسطه] مزاحمت ایجاد میکند 6⃣شیشه‌ی خانه‌ی شما را با سنگ مورد هدف قرار می‌دهد 7⃣و............ 🔴این فرد از تمام روش ها اعم از ضرر اقتصادی ، ایجاد ترس ، بدنام کردن ، توهین کردن و... برای جنگیدن با شما استفاده می‌کند و در حقیقت یک جنگ ترکیبی و فراگیر بر علیه شما به راه انداخته است. ⭕️ما شاهد عظیم ترین جنگ ترکیبی بر علیه نظام جمهوری اسلامی هستیم و در این جنگ دشمن می‌کوشد در تمام عرصه‌های جامعه بی نظمی و خرابکاری ایجاد کند و آرامش را از جامعه سلب نماید ؛ 1⃣در اقتصاد : به وسیله‌ی تحریم‌ها و اعتصابات اجباری و فلج کردن اقتصاد به وسیله‌ی دلال های نفوذی و تحت تسلط خودش 2⃣در اجتماع : با ایجاد تفرقه بیت اقشار مختلف کشور مخصوصا شیعه و سنی 3⃣در سیاست : با فعالیت ها و بیانیه‌های بین المللی در مجامع جهانی 4⃣در فرهنگ : با و به میدان آوردن سلبریتی ها 5⃣در امنیت : با ایجاد اغتشاشات خیابانی و دعوت از تروریست های خارجی 6⃣در جمعیت : با کنترل و کاهش آن 7⃣در رسانه ها : با انتشار اخبار جعلی و تقویت شبهات و جنگ نرم ِ رسانه‌ای 8⃣در انتخابات ها : با مهندسی افکار عمومی به وسیله‌ی رسانه هایش و تلاش برای رای آوردن فردی که منافع او را تامین کند 9⃣و.............. ❄️❄️☃❄️❄️
12 -- من برای چی آفریده شدم؟؟ 🌷 خداوند میفرماید برای خودم.... برای اینکه بیای پیش خودم....🕊 ✨"اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون"،"وَ اِلَیهِ المَصیر..."✨ -- اگه اینطوره پس ما توی دنیا چیکار میکنیم؟ 🌏 دنیا مثل کوچه ای هست که باید از اون "عبور کنیم تا به محلّه خودمون بریم" 🔸"بهشت محلّه ماست"🔸 🌺 بهشتی که تمام آسمان ها، تازه میشن زمینِ اون....😌 🌷🍒🌳🌈🍇🍎🌹 🔰 با تمامِ این احوال، تو برای خودِ خدا ساخته شدی... نه صرفاً برای رفتن به بهشت....! ✔️فقط خدا "بی نهایت" هست... ✔️فقط خدا "پاسخِ تو" هست...❤️👌🏼 💖✅ توی محلّه ماست که اتفاقِ بزرگِ ""ملاقات با پروردگارِ عالم"" رقم میخوره....
یـــــا اللّٰه... ... : ❤❤❤❤ به محض تموم شدن جملم چشمای ماریا گرد شد و چشمای کریستن رنگ غم به خودش گرفت... نگاه پرسشی و منتظری به هردوشون انداختم که آیا کمکم میکنن یا نه...اما هیچ کدومشون انگار تو این عالم نبودن تا اینکه با صدای من به خودشون اومدن: _چی شد؟کمکم میكنید؟کریستن؟ماریا؟ دو طرفم وایساده بودن و من هی سرمو میچرخوندم سمتشون تا جوابی بشنوم اما اونا انگار نه انگار... رفتم جلوتر دستای کریستن رو گرفتم اما همین که دستشو گرفتم دستشو به شدت از دستم کشید و گفت: +متاسفم الینا...من...من...هیچ کمکی نمیکنم!خودت تصمیم گرفتی...خودتم پاش وایسا! بعدهم سریع از اتاق بیرون رفت! نگاه ناامیدمو به ماریا دوختم و با چشمام ازش طلب کمک میکردم... رفتم جلوش وایسادم و گفتم: _ماریا...بگو که کمکم میکنی...بگو که تنهام نمیزاری خواهری...ماریا... +الینا...من چکار میتونم بکنم؟...هیچ کار...هیچ کار الینا...من تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که تورو از این تصمیم برگردونم!اما...همین کار رو هم نتونستم بکنم...من رو ببخش الینا من هیچ کاری از دستم بر نمیاد... _چرا ماریا تو می تونــ... دستشو آورد جلو صورتمو گفت: +enoughکافیه)من هیچ کار نمیتونم بکنم الینا) سرشو به حالت تاسف تکون داد و همونطور که به سمت در میرفت زمزمه کرد: +sorry(متاسفم) از اتاق رفت بیرون و من موندم و خودم!!!مونده بودم چکار کنم!چجور بگم!انتظار این رفتار رو لااقل از ماریا نداشتم... در یک تصمیم آنی از جا بلند شدم و بدون اینکع اراده ای روی حرکاتم داشته باشم به سمت در اتاق رفتم... از اتاق که خارج شدم هیچ کس حواسش به من نبود...ناخودآگاه مثل همیشه نگاهم رفت سمت رایان... ایندفعه رایان حواسش به من بود! مثل همیشه داغ کردم از دیدن نگاهش رو خودم... قلب دیوونمم دیوونه تر شده بود و قصد بیرون اومدن از قفسه سینمو داشت! تنها کسی که تو این جمع متوجه خروج من از اتاق شد اون بود...! با دیدن رایان و توجهش به من یک لحظه از تصمیمم برگشتم!... من اگه مسلمون شم دیگه امکان نداره رایان گوشه چشمی به من بندازه... سر خودم فریاد زدم:مگه الآن میندازه؟مگه اونموقع که خروارخروار براش عشوه میومدی نگات میکرد؟بهت اهمیت میداد؟چرا نمیخوای بفهمی الینا این پسر مغروره از توهم خوشش نمیاد...تو رو یه دختر بچه ی مامانی میدونه!بس کن! با رسیدن به سالن دیگه فرصت فکر بیشتری برام نموند! حالا دیگه نگاه خیره ی خیلیا روم بود و استرسمو بیشتر میکرد! بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بخش اول قسمت پنجم مامان زودتر از همه به حرف اومد: +الینا؟مشکلی پیش اومده چرا لباس هاتو عوض نمیکنی؟چرا هنوز این روسری سرته؟! بدون جواب دادن به مامان رفتم پیش بابا که بالای مجلس نشسته بود و خیلی بلند گفتم: _میخوام یه چیزی بگم! چشمای همه گرد شده بود که ادامه دادم: _من... نفس عمیقی کشیدم: _من میخوام مسلمون شم! انقدر تند این جمله رو بیان کردم که بعضیا مثل دختر عموم نینا که تازه از کانادا برگشته بود اصن نفهمیدن من چی گفتم و بعد از ماریا پرسید! بعد از بیان جملم چند ثانیه ای سکوت بود تا اینکه عموم شروع کرد خندیدن!بلندبلند میخندید طوری که بعضیای دیگه هم از خنده اون خندشون گرفته بود!اما من تو اون شرایط پر استرس فقط تونستم کمی رنگ تعجب به چشمام ببخشم... عمو بعد از اینکه خوب خندید با نفس نفس ناشی از خنده پرسید: +Elina,are you drunk? (الینا،مَستی؟) پس بگو چرا میخندید،فکر کرده هزیون میگم!کمی عصبانیت چاشنی صدام کردم تا جدی بودن حرفم مشخص بشه: _No,I didn't drink anything,even on last forty days.(نه،من هیچ چیز ننوشیدم،حتی در چهل روز گذشته) همه ساکت شدن...لبخند از رو لبای همه جمع شد و همه در سکوت بدی فرو رفتن که بعد از گذشت یک دقیقه بابا به حرف اومد: +Elina,darling,Is it a game?(الینا،عزیزم،این یه بازیه؟)
بخش دوم قسمت پنجم کلافه پوفی کشیدم...چرا باور نمیکردن؟چرا بابا فکر میکرد دارم بازی میکنم؟! کلافه و بی حوصله گفتم: _I said,I'm serous!(گفتم من جِدیَّم!) دیگه حتی صدای نفس کشیدناشونو هم نمیشنیدم فقط و فقط صدای نفس های بابا بود که هر لحظه تندتند تر و عصبی تر میشد! حس کردم تا نکُشتَنَم باید توضیح بدم: _I...l'm...من...من یکساله که دارم تحقیق میکنم...and I think...ینی من خیلی...خب من قبلا دین نداشتم...ینی داشتما...ولی خب هیچی ازش نمیدونستم...بعد تحقیق کردم...about every religious(در رابطه با همه ادیان)بعد دیدم من دوس دارم مسلمون بشم...باور کنید اصلا دین بدی نیس...ینی اونطور که شما فکر میکنید نیس...من...من مطمئنم این دین عالیه...now I choose my way...I...I'm...I wanna be muslem...(حالا من راهموانتخاب کردم من...منم...من میخوام مسلمون بشم...) ❣❣❤️❣❣❤️❣❣ ✍نویسنده 👈 اَلـــف...صاد رمان های عاشقانه مذهبی ب
. افتخار میکنم در کشوری هستم که با راهبری علمی رهبر معظم انقلاب، شاخص رشد علمی آن در دنیا، اول است. لو كانَ العِلمُ بالثُّريّا لَتَناوَلَهُ رِجالٌ مِن فارِسَ. پیامبراکرم (ص) اگر دانش در ثريّا باشد، بي گمان مردانی از ایران به آن دست یابند. روایت پیشرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💠 رهبر انقلاب: بدانید خدا با ماست. هرکس باور ندارد نگاه کند به این ۴۰ سال که تمام قدرت‌های دنیا با همه وجود به انقلاب ضربه زدند، اما ما امروز قوی‌تـــــــــــــر شده‌ایم خیلی این انقلاب چیز عجیبی است و حالا حالاها برای اربابان دنیا دردســـــــــــرها خواهد داشت. یا ادرکنا 🥀 🥀 تنها ره رهایی
آیت الله (ره): شخصی می‌گفت در خواب به من گفتند به مردم بگو: برای و نگرانی‌ها به (علیهاسلام) ملتزم شوند. 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۲۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راحت و فوری 😍 مواد لازم: شیر 1 لیتر نصف لیوان نشاسته نصف لیوان آرد 1 فنجان شکر 2.5 قاشق غذاخوری کاکائو 1 وانیل 50 گرم کره یا مارگارین پودر وانیل
✍ آیت الله : ☘ هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با (عج) و فَرَج شخصی خود پیدا کند، خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک!
✍ شخصی از آیت الله (ره) درخواست دستوری کرد. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند ، سر بلند کردند و فرمودند : 👌 «تا می‌توانید نکنید» سپس سر به زیر انداختند مجددا مشغول ذکر شدند. ☘ بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند : 👌 «اگر احیانا گناهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّ‌الناس است نباشد.» ☘ باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند : 👌 «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» 📚 ، ص ٢١٨ .
(صلی الله عليه و آله): 🌹محبوب ترين كارها نزد خداوند، شتاب در به جا آوردن نماز در اوّلِ وقتش است. 📚 كنز العمّال : ج7، ص360، ح 19263
. یکی از غذاهایی که برای بالا بردن مقاومت بدن خیلی خوب و مقویه،انواع سوپهاست. توی این هوای سرد هم انتخاب خیلی مناسبیه. واقعا خوشمزس،پيشنهاد ميكنم حتما امتحانش كنيد. هم ميتونيد با مرغ بپزيدش هم گوشت.با مرغ سريعتر آماده ميشه ولي با گوشت خوشمزه تره البته نظر منه. . طرز تهيه:يك پياز متوسط رو در يك ق روغن تفت بديد تا سبك بشه،نبايد سرخ بشه بعد يك ليوان سينه ي مرغ مكعبي خرد شده بدون پوست و استخوان رو بهش اضافه و يه كوچولو تفت بديد تا سفيد بشه ،كمي زردچوبه و فلفل و اگه دوست داريد يكم رب بهش بزنيد بعد يك ليوان گندم پوست كنده و يدونه هويج خرد شده و نصف ليوان ساقه كرفس خرد شده بهش اضافه كنيد.به مقدار لازم آب بريزيد و بزاريد بپزه.گندم بدون پوست خيلي زودتر از جو ميپزه.اواخر پخت نمك غذا رو بريزيد و اگه دوست داريد يك قاشق جعفري خرد شده اضافه كنيد. پ.ن:به دلخواه ميتونيد كمي هم قارچ توش بريزيد. اگر خواستيد با گوشت بپزيد،بايد اول گوشت نيمه پز بشه بعد بقيه مواد رو اضافه كنيد و بذاريد جا بيفته.
آیت الله العظمی : «بهترین وظیفه انتظار همان ادب است. ما هر وقتی که حضرت بکند باید آماده باشیم؛ چطور آماده باشیم؟ اگر بدانیم واقعاً که حضرت می_‌بیند! اینکه دیگر گذشته از روایات فراوان، در آیه سوره مبارکه «توبه» هم روشن است: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ﴾؛ خدا می ‌بیند پیغمبر می ‌بیند. ما الآن در برابر حضرت مسئول هستیم، او امام ماست و در کنار سفره او هم نشستیم: «بِیمْنِهِ‏ رُزِقَ‏ الْوَرَی». باور بکنیم که امام دارد ما را می ‌بیند؛ این بهترین عامل تزکیه است. 📚 حوزه نیوز،کد خبر: 401879
نشاسته 4 ق غ آب سرد 4 لیوان گلاب نصف لیوان شکر یک لیوان خلال پسته و بادام زعفران دم کرده به مقدار لازم كمى شير آب سرد و نشاسته و شکر رو داخل قابلمه ریخته و روی حرارت ملایم قرار میدیم و مرتب هم میزنیم تا غلظت پيداكنه. بعد گلاب و خلال بادام رو اضافه میکنیم. بعد از اینکه چند تا قل زد از روی حرارت برمیداریم. من ماقوت رو به چهار قسمت تقسيم كردم تا چهار تن رنگى داشته باشم.اولين لايه ماقوت بدون رنگه دومين لايه كمى شير اضافه كردم وسفيد رنگه سومين لايه كمى زعفرون زدم ولايه بالايي زعفرون بيشترى داره.اخرسرهم روشو تزيين كردم كه مشخصه☺️ عكس آخر لايه هاى رنگى كمى مشخصه😅 اگه حال وحوصله نداشتيد ويه دسر خوشمزه فورى خواستيد همون يه مرحله همرو قاطى پاتى كنيد وبريزيد تو ظرف وتمام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍛 برنج دو پیمانه گوشت دویست گرم کلم قمری دوتا متوسط پیاز یک عدد نمک و فلفل و زردچوبه آبغوره کمی سبزی شامل (ریحان، شوید،. ترخون و تره) 300 گرم که ترخون کمتره چون تلخ میکنه، در فصلی که سبزی تازه نیست از خشک به مقدار کمتر میتونید استفاده کنید ولی ریحان بیشتر
✨﷽✨ ✅چرا انسانهای مومن وخوب بیشتر دچار مشکل و غم میشوند؟ ✍خداوند تبارک و تعالی چون بنده ای را دوست دارد در بلا و مصیبتش غرقه سازد و باران گرفتاری بر سرش فرود آرد و آنگاه که این بنده خدا را بخواند فرماید : لبیک بنده ی من ! بی شک اگر بخواهم خواسته ات را زود اجابت کنم می توانم، اما اگر بخواهم آن را برایت اندوخته سازم این برای تو بهتر است چهل شب بر بنده مومن نگذرد مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهدو او راغمگین سازد و به واسطه آن، متذکر گردد. مومن اگرمی دانست که پاداش مصائب و گرفتاری هایش چه اندازه است،آرزو میکرد با قیچی تکه تکه شود. هر اندازه که ایمان بنده افزون گردد، تنگ دستی اش بیشتر و زندگی اش سخت تر شود. خداوند عزوجل می فرماید اگر بنده مومن من دل آزرده نمی شد، سر انسان کافر را با دستمالی آهنین می بستم، تا هرگز دچار سردرد نشود. 💥با مروری بر مشکلات و مصایب اهل بیت، مخصوصا مصیبت عظمای امام حسین علیه السلام و اهل بیتش، احادیث بالا را بهتر درک میکنیم... زیرا که اگر دنیا محل عیش و راحتی و خوشگذرانی بود هیچکس لایقتر از محمد و آل مطهرش برای بهره بردن از این موهبت نبود.... هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند... 📚اصول کافی ❄️🌨⛄️🌨❄️
🔸یکی از دوستان به خدمت یکی از علمای اصفهان رسید و از ایشان پرسید: 🔸«توفیق خدا برای نماز شب یعنی چه؟» آن عالم فرمود: «یعنی اینکه انسان بداند نماز شب چند رکعت است.» پرسید: «دیگر چه؟» فرمود: «اینکه فرد، مسلمان باشد و شیعۀ دوازده‌امامی هم باشد.» 🔸 پرسید: «دیگر توفیق به چیست؟» فرمود: «دیگر اینکه جهت قبله را بداند و بیدار هم باشد.» گفت: «آقا این‌همه را داریم؛ پس چرا نماز شب نمی‌خوانیم؟» فرمود: «یک جو غیرت هم می‌خواهد. این به‌دست خود توست. تنبلی نکن و اراده داشته باش، می‌توانی نماز شب بخوانی.» 🖋حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی 🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🌸 💚 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها💚 ❄️🌨⛄️🌨❄️
منم شمعی که از جان دادن پروانه می‌لرزد به روی گونه‌هایم اشک، دانه دانه می‌لرزد از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد دل ویرانه‌ام از دیدن بیگانه می‌لرزد چرا از من حسن حرف دلش را می‌کند پنهان چه بغضی در گلو دارد که بی تابانه می‌لرزد حسینم روضۀ دیوار و در هر لحظه می‌خواند زمین و آسمان همراه این دردانه می‌لرزد پریشان است موی کودکانم، فاطمه برگرد ببین با آه طفلان تو دارد شانه می‌لرزد چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو صدای در که می‌آید تمام خانه می‌لرزد
جبریل که سالها پیِ درک پرید بر پایهٔ قصرِ شأنِ زهرا نرسید گر دستِ خدا نه دستِ زهرا بودی او را زچه رو نبی مکرَّر بوسید
سایه ی سوختن خیمه به دیوار افتاد گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد تا که با نعره ی یک سنگ دل آینه ریخت شیشه ای خرد شد و از سر دیوار افتاد پای آتش به در خانه ی گل ها وا شد غنچه ای سوخت، به پهلوی گلی خار افتاد کینه و بغض و حسد دست که دادند به هم دست مادر وسط معرکه از کار افتاد تا که یک بار نیفتد پدری روی زمین مادری پیش نگاه همه صد بار افتاد شهر با ناله ی "یا فضه خذینی" فهمید نفس شیر خدا از نفس انگار افتاد خاک بر چشم تو دنیا که تماشا کردی عاقبت فاطمه ازضربه ی مسمار افتاد عمر گهواره به بوسیدن محسن نرسید قرعه ی چوب به تابوت تن یار افتاد میخ شمشیر شد و نیزه شد و خنجر شد میخ تیری شد و بر چشم علمدار افتاد...
دوباره شَب شُد و چَشمانِ ماه بیدار است دوباره شَب شُد و دل، تَنگِ دیدنِ یار است سَرِ مَزارِ تو می آیم و زِ طِفلانَم نَهان نِمودنِ این راز، سَخت و دُشوار است زِ جای خیز، که حیدر رِسیده زَهرا جان زِ جای خیز، که اَکنون زَمانِ دیدار است زِ زیرِ خاک، بِتاب اِی هَمیشه مَهتابم بِبین که دیده ی مَن، بی حُضورِ تو تار است حَسَن هنوز اَز آن روزِ تَلخ بَدخواب اَست به این قَبیل مُصیبات، عَلی گِرِفتار است هَنوز بوی تو از خِشت های خانه رِسَد هنوز رنگِ هَمان فاجِعه به دیوار است برای مَرگِ علی گِریه ی تو کافی بود وَلی هَنوز مَدینه به فکرِ آزار است تو را زَدند و به مَن نیز تَسلیَت گُفتند! بِبین چِگونه عَلی را، فَلَک هَوادار است به روی دوش گُذارم، غَمِ تو را زَهرا میانِ شَهر، که این داغ را خَریدار است؟ تو زیرِ خاکی و حِیدَر غَریب تر اَز پیش کِنارِ قَبرِ تو چَشمَش، چو اَبرِ پُر بار است دوباره شَب شُده زَهرا، بِخواب آسوده سه ماه می شَوَد این چَشمِ خَسته بیدار است