#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
رفتی و مانده در دلم نالۀ بیصدای تو
چه زود مستجاب شد فاطمه جان دعای تو
تو تا حیات داشتی بهر علی گریستی
علی به طول عمر خود گریه کند برای تو
دست خزان رسید و زد لطمه به برگ یاس من
کاش کبود میشدی صورت من به جای تو
بعد شهادت تو چون وارد خانه میشوم
مینگرم به هر طرف میشنوم صدای تو
بود من و نبود من، رکن همه وجود من
با چه گناه پشت در شکست دندههای تو
روز ز پا نشستهای روز دو دیده بستهای
شب ز چه رفت زیر گِل روی خدانمای تو
تویی که با نثار جان گشود بین دشمنان
بازوی بستۀ مرا دست گرهگشای تو
هم زره علی شدی هم سپر علی شدی
فدایی ره علی، علی شود فدای تو
تو زیر تازیانهها دویده در قفای من
چهار طفل نازنین دویده در قفای تو
قسم به اشک ماتمت قبول کن که "میثمت"
ریخته با شرار جان پارۀ دل به پای تو
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
چه میشدگرمراباغربت خودآشنامیکرد
چه میشدسفرهاش گر،گل برای غنچه وامیکرد
چرامیکرددورازچارطفلش بسترخودرا
گل ازچه خویش راازغنچههای خودجدامیکرد
اگرازگریهاش همسایگان راشِکوه برلب بود
دل شبهانمیزدپلک وآنان رادعامیکرد
به چشم خویشتن دیدم که بشکستندبازویش
ولی مادرمگردامان حیدررارهامیکرد
هم ازسینه هم ازبازوش خون میرفت درآنروز
ولیکن میدویدوبازبابم راصدامیکرد
نمازعشق نیّت کردمابین درودیوار
ولی زان پس رکوع خودمیان کوچههامیکرد
مرامیبردودست اوبه روی شانهی من بود
قددخترکنارمادرش کارعصا میکرد
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
#دوبیتی
بی تابم و زینب به دلم تاب دهد
این طفل تسلی دل باب دهد
ای مادر آب خاطرت جمع که او
هر شب عوض تو بر حسین آب دهد
#علی_سلطانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
روز من بی تو شده چون شب تارم برگرد
شده همرنگ خزان،باغ و بهارم برگرد
مونس و همدم و غمخوار علی بودی تو
بی تو ای یار علی،یار ندارم برگرد
عمر من کاش که عمرم نشود طولانی
بعد تو رفته ز کف صبر و قرارم برگرد
گره از کار همه باز نمودم اما
چکنم بی تو گره خورده به کارم برگرد
جای خالی تو می بینم و گویم ای کاش
که تو بودی همه ی عمر کنارم برگرد
به در سوخته ی خانه نگاهم،اما
تا که زآن کوچه نیفتاده گذارم برگرد
زانوی فاتح خیبر ز غمت می لرزد
بانوی خانه ی من دار و ندارم برگرد
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
منم شمعی که از جان دادن پروانه میلرزد
به روی گونههایم اشک، دانه دانه میلرزد
از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد
دل ویرانهام از دیدن بیگانه میلرزد
چرا از من حسن حرف دلش را میکند پنهان
چه بغضی در گلو دارد که بی تابانه میلرزد
حسینم روضۀ دیوار و در هر لحظه میخواند
زمین و آسمان همراه این دردانه میلرزد
پریشان است موی کودکانم، فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دارد شانه میلرزد
چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که میآید تمام خانه میلرزد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت #هجوم
سایه ی سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد
تا که با نعره ی یک سنگ دل آینه ریخت
شیشه ای خرد شد و از سر دیوار افتاد
پای آتش به در خانه ی گل ها وا شد
غنچه ای سوخت، به پهلوی گلی خار افتاد
کینه و بغض و حسد دست که دادند به هم
دست مادر وسط معرکه از کار افتاد
تا که یک بار نیفتد پدری روی زمین
مادری پیش نگاه همه صد بار افتاد
شهر با ناله ی "یا فضه خذینی" فهمید
نفس شیر خدا از نفس انگار افتاد
خاک بر چشم تو دنیا که تماشا کردی
عاقبت فاطمه ازضربه ی مسمار افتاد
عمر گهواره به بوسیدن محسن نرسید
قرعه ی چوب به تابوت تن یار افتاد
میخ شمشیر شد و نیزه شد و خنجر شد
میخ تیری شد و بر چشم علمدار افتاد...
#ع_سادات_حجتی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
دوباره شَب شُد و چَشمانِ ماه بیدار است
دوباره شَب شُد و دل، تَنگِ دیدنِ یار است
سَرِ مَزارِ تو می آیم و زِ طِفلانَم
نَهان نِمودنِ این راز، سَخت و دُشوار است
زِ جای خیز، که حیدر رِسیده زَهرا جان
زِ جای خیز، که اَکنون زَمانِ دیدار است
زِ زیرِ خاک، بِتاب اِی هَمیشه مَهتابم
بِبین که دیده ی مَن، بی حُضورِ تو تار است
حَسَن هنوز اَز آن روزِ تَلخ بَدخواب اَست
به این قَبیل مُصیبات، عَلی گِرِفتار است
هَنوز بوی تو از خِشت های خانه رِسَد
هنوز رنگِ هَمان فاجِعه به دیوار است
برای مَرگِ علی گِریه ی تو کافی بود
وَلی هَنوز مَدینه به فکرِ آزار است
تو را زَدند و به مَن نیز تَسلیَت گُفتند!
بِبین چِگونه عَلی را، فَلَک هَوادار است
به روی دوش گُذارم، غَمِ تو را زَهرا
میانِ شَهر، که این داغ را خَریدار است؟
تو زیرِ خاکی و حِیدَر غَریب تر اَز پیش
کِنارِ قَبرِ تو چَشمَش، چو اَبرِ پُر بار است
دوباره شَب شُده زَهرا، بِخواب آسوده
سه ماه می شَوَد این چَشمِ خَسته بیدار است
#رضا_رسول_زاده