eitaa logo
مدارس رشدمدار 🌱حیات طیبه🌱
514 دنبال‌کننده
829 عکس
242 ویدیو
23 فایل
حرکت بسوی تمدن نوین اسلامی با تربیت فرزندان به سبک نوین اسلامی ایرانی موسسه رهپویان عصر ظهور موقوفه حضرت بقیه الله الاعظم روحناله الفداء شهرستان شاهرود تلفن ۰۲۳۳۲۲۸۱۹۲۲ ۰۹۳۵۳۸۶۸۱۱۶ پاسخگویی به سوالات کانال و ثبت‌نام دوره تربیت مربی: @raz_org_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 کودک در دوره دوم با استقلال فکری و عملی‌ای که پیدا کرده، می‌تواند در قبول مسئولیت‌هایی در زندگی تصمیم بگیرد و اهداف و برنامه‌هایش را با تعقل مشخص کند و آماده‌ی انجام باید و نبایدهای الهی در عرصه‌های مختلف زندگی شود. @fahmeghoran_dabestan
35.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سال 1402-1403 ✅مجموعه مدارس شجره طیبه با رویکرد 💫👇 🍀 خانواده شاد 🍀 برنامه هایی با مقصد مشخص 🍀 رشد کودک و خانواده 🍀 تسهیلگری در مسیر رشد کودک 🍀 فعال کردن استعدادها 🍀 تقویت ابزارهای ورود به دوره دوم (دبستان) و دوره سوم (متوسطه) ☘تقویت مهارت های هم کلامی ☘بروز توان مشورت گرفتن و مشورت دادن ☘آموزش مهارتهای زندگی با کمک فهم قرآن ☘آموزش دروس ملی با نگاه محقق کردن سند تحول و فهم قرآن ☘حفظ شادی و نشاط در دانش آموزان ☘حفظ کرامت ☘تقویت خوش بینی آموخته شده کلیک کنید 👈raz.org.ir تماس: 02332281922-02332281934 مدارس رشدمدار 🌱حیات طیبه🌱 حرکت بسوی تمدن نوین اسلامی https://eitaa.com/madresearmani
اهداف بازی: 🔹افزایش خزانهٔ لغات گل دخترا 🔹یادگیری املای لغات 🔹یادگیری کلمات مخالف
تدریس درس سوم فارسی قسمت اول : با سه رنگ‌ کارت دانش‌آموزان به سه گروه ۶ نفره تقسیم شدند. قسمت دوم: هر گروه یک قسمت از درس را خوانده و درباره آنچه متوجه شده با هم گروهی هایشان گفت و گو کردند این درس سه قسمت مجزا دارد. قسمت سوم: بچه ها به گروه‌های سه نفره تقسیم شدند و به هر گروه یک رنگ کارت داده شد و هر کدام که قسمت جداگانه ای از درس را خوانده بودند برای هم بازگو کردند. و بعد با گل دخترا رفتیم داخل حیاط که گزارشی از نعمت‌ها و زیبایی‌های اطرافشون پیدا کنند و در برگهٔ گزارش ثبت کنند چه چیزی هایی لازم داری؟ در همون ابتدا نیاز به زیرانداز پیدا شد، که بچه‌ها از خانم قاسمی خواستند که به اون‌ها تاتامی بدهد و هر کدام تلاش برای رفع اون نیاز داشتند. بالاخره رفتیم سراغ گزارش نویسی
بعد از اینکه جملات زییایی از نعمتهای اطراف رو نوشتند... درباره نیازهاشون با هم بحث کردیم     برای نوشیدن آب نیاز داریم….(تشنه باشیم، لیوان داشته باشیم، آب تمیز باشد، آب قطع نباشد و…)    برای خوردن غذا‌ی خوب نیاز داریم…(گرسنه باشیم، غذای پاک داشته باشیم، بتوانیم قورت دهیم، و…) در انتها در رابطه با منفعت وجود هر نیاز که بهره مندی از نعمت ها است هم صحبت کردیم.
.... یک زنجیر، طناب، نخ و.... را به این شکل روی زمین قرار می دهیم و دانش آموزان دورش حلقه می زنند و هر کس از جایی که هست می گوید چه چیزی می بیند..... عدد7.... عدد8.... کوه.... نوک هواپیما.... درب خانه...... الگو.....بال هواپیما و بعد درباره اینکه هر کس از زاویه دید خود مسائل را نگاه و برداشت می‌کند صحبت می‌کنیم ...... و اینکه باید خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم تا بفهمیم او چه می‌گوید و به این می‌گویند همدلی..... و بعد بازی نمی شنوم دوباره بگو را برای تثبیت مفهوم همدلی انجام می‌دهیم که خودمان را جای ناشنوایان می‌گذاریم که آنها از اینکه نمی‌شنوند چه حسی دارند و باید آنها را درک کنیم. سپس روز بعد درس اول هدیه ها تدریس شد که درباره قضاوت نکردن و همدلی با دیگران است.
هدایت شده از دبستان پسرانه شجره طیبه شاهرود
39.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀 روز قشنگی بود 😉 جای همه‌ی اونایی نبودن خالی 🌸 یه عالم گل جمع کردیم 👬کلی بازی کردیم 🪠کارهای مهارتی انجام دادیم 💦 با آبیاری قطره‌ای هم آشنا شدیم بعد، از گل‌هایی که جمع کرده بودیم، 🚰گلاب گرفتیم 😍 خلاصه کلی کیف کردیم و یه روز خاطره انگیز تو دفتر خاطراتمون ثبت شد 🌳 بامید اردوهای زود به زود بعدی raz.org.ir مدارس رشدمدار 🌱حیات طیبه🌱 حرکت بسوی تمدن نوین اسلامی https://eitaa.com/madresearmani
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و من شر حاسد اذا حسد ازکجابفهمیم حسودیم ؟!🤔🤔 https://eitaa.com/joinchat/2892824602C3c03829fc4
اردو العربیه En Fr   جستجو کد مطلب: ۳۱۱۴۷ تاریخ مطلب: ۱۳۹۷/۰۶/۰۵ نسخه چاپی خاطراتی از ارتباط عاطفی امام (س) با کودکان FacebookTwitterEmailGmailTelegramWhatsAppاشتراک وقتی بچه بودیم، گاهی اوقات شبها در منزل امام می ‏خوابیدیم و آن شبها حال و هوای خاص خودش را داشت.  یکی از ابعاد تربیتی حضرت امام نحوه رفتار و برخورد ایشان با کودکان و نوجوانان می ‏باشد. ایشان علاوه بر اینکه همیشه با چهره‏ای خندان و دستانی مهربان از کودکان استقبال می ‏کردند نسبت به تربیت صحیح آنان بسیار حساس و دقیق بودند و خانواده ‏ها را به تربیت سالم و الهی فرزندان دعوت می‏ کردند؛ که از لابه ‏لای سخنان گهربار و نیز سیره عملی ایشان می‏ توان در این زمینه به نکات بسیار آموزنده ‏ای دست یافت. در ذیل خاطراتی از خانواده و نزدیکان حضرت امام درباره ارتباط عاطفی ایشان با کودکان را می خوانید:  مرتضی اشراقی (نوه حضرت امام) طوری نشده؟ روزهای جمعه ناهار به خانه خانم می‏ رفتیم و تا ساعت دو ناهار می‏ خوردیم و بعد با دوچرخه، بازی می‏ کردیم. دوچرخه های ما همیشه خانه امام بود. امام به ما می‏ گفتند: به طرف اتاق من نیایید، اما هیچ وقت با اخم و ناراحتی نمی‏ گفتند، با خنده می‏ گفتند که من خوابم و خسته‏ ام، بیدار و کسل می‏ شوم. شما طرف اتاق من نیایید سر و صدا بکنید. یک بار هم رفتیم و آقا از خواب بیدار شدند. ایشان چیزی نگفتند؛ ولی دیگران ما را دعوا کردند. یک بار هم وقتی که امام در حال قدم زدن بودند من می‏ خواستم با دوچرخه ‏از یک راهروی باریک رد بشوم که ناگهان دوچرخه لیز خورد و جلوی‏ پای امام افتاد، ایشان کمک کردند که دوچرخه ‏ام را بردارم و به من گفتند:‏طـوری نشده؟ گفتـم: نه. فقط ترسیـده بودم که نکنـد به آقـا خورده باشم. فرشته اعرابی (نوه حضرت امام) آزادی عمل بچه‏ ها در حضور امام بسیار آزاد بودند و تا وقتی امام حضور داشتند وسعت‏ عملشان بیشتر از  زمانی بود که ایشان نبودند چون فکر می‏ کردند ی ک‏حامی دارند و اگر عمل نادرستی انجام بدهند، ما به احترام امام اعتراض ‏نمی‏کنیم. در نتیجه وقتی امام می ‏آمدند به‏ جای اینکه بچه‏ ها یک مقدار‏ آرامتر باشند، فکر می‏ کردند که حالا هر کاری دلشان بخواهد می‏ توانند بکنند. حواسم پیش بچه‏ هاست امام نسبت به همه کودکان توجه خاصی داشتند اگر در حسینیه بچه ‏ای گریه می‏ کرد، وقتی به خانه می‏ آمدند بشدت اظهار ناراحتی می ‏کردند که: اینها، بچه‏ های کوچک را در هوای گرم یا سرد می‏ آورند و من حواسم پیش بچه‏ ها می‏ رود و می‏ خواهم مطالبم را زود تمام بکنم که آنها اذیت نشوند. سیدعماد طباطبایی (نتیجه حضرت امام) اوقات خوش وقتی بچه بودیم، گاهی اوقات شبها در منزل امام می ‏خوابیدیم و آن شبها حال و هوای خاص خودش را داشت. صبحه ها امام داخل حیاط می‏ آمدند که قدم بزنند، ما هم گوش به زنگ بودیم، امام که وارد حیاط می ‏شدند، فوری می ‏دویدیم پهلوی ایشان و دستمان را به کمرمان می‏ زدیم و با ایشان قدم می‏ زدیم. ما بچه‏ های پر شر و شوری بودیم ولی وقتی با ایشان قدم می ‏زدیم، خیلی آرام بودیم و خیلی هم به ما خوش می‏ گذشت. فاطمه طباطبایی (عروس حضرت امام) با او خندیدم امام هنگامی که در نجف بودند، گاهی بیرون می‏ رفتند و برمی ‏گشتند و با یک ذوق و شوقی می‏ گفتند: یک بچه‏ ای را دیدم که این جوری بود با او خندیدم، دست روی سر و صورتش کشیدم. یک بچه ‏ای که وضع ظاهرش نظافتی نداشت، با اینکه امام خودشان خیلی نظیف و تمیز بودند، و یک بچه کثیف خیلی روی ایشان نمی ‏تواند تأثیر بگذارد. ولی امام آن طور از او تعریف می ‏کردند و با یک ذوقی می‏ گفتند که مثلاً دستی به سر او کشیده بودند. به نظرم می ‏آمد که مثلاً چه چیزی از آن کودک می ‏تواند برای امام جالب باشد. این برای من جالب بود که محبت ایشان روی چه مبنایی است. بعد حس کردم که این محبت مبنا دارد، برای اینکه این بچه‏ ها به فطرت خودشان نزدیکتر هستند، اینها به خدا نزدیکتر هستند و خداخواهی در همه آنها مشترک است، بدون اینکه هنوز جایگزینش کرده باشند و هنوز کس دیگری را در مقابلش گذاشته باشند؛ و می ‏دیدم که امام برای محبت و عاطفه یک مبنا دارند، و آن مبنا برمی‏ گردد به اصل باورشان که خدا باوری باشد. مریم کشاورز (نوه آیت‏الله‏ پسندیده) بگذارید صحبت کند روزی که امام به ایران آمدند، بعد از بهشت زهرا به منزل پدر من آمدند. وقتی آقا نماز را خواندند، گفتند: غذای خیلی ساده ‏ای بیاورید من خسته هستم و مدتی است چیزی نخوردم. پسر من که آن موقع شش ساله بود این طرف و آن طرف می‏ دوید، امام گفتند: این کیست؟ مادرم گفتند: آقا نوه من است. امام به او گفتند: پسر جان شما چه کردید؟ او نیز شروع کرد به صحبت کردن. پس از مدتی بزرگترها به او گفتند که برود. آقا فرمودند: بگذارید این بچه اینجا بایستد و برای من صحبت کند.
آن وقت او بازوی چپ خودش را که «انتظامات ورود امام خمینی» بر پارچه ‏ای نوشته شده و به دستش بسته بود را به طرف آقا تکان می‏ داد، آقا گفتند: این بچه چه کار می‏ کند؟ چرا بازوی خودش را به طرف من تکان می‏ دهد؟ مادرم گفتند که: آقا شما روی دست او را بخوانید، دستش را برای شما تکان می ‏دهد. آقا نگاه کردند و گفتند: به ‏به، شما انتظامات من هستید، این بچه ذوق کرد و گفت: بله آقا من از صبح درِ خانه پاس می ‏دادم، دشمنان حمله نکنند. بزرگترها می‏ گفتند که: آقا شما خسته هستید و استراحت کنید. ایشان می‏ گفتند که صحبتهای این بچه برای من جالبتر است، از این که من بخواهم استراحت بکنم. حجت‏ الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی روی دوش امام بارها شده بود که من وارد اتاق می‏ شدم، امام مرا نمی ‏دیدند. می ‏دیدم که امام به زانو روی زمین نشسته و پسرم ـ علی ـ روی دوششان سوار است و با امام دارند بازی می ‏کنند و ... خیلی دلم می‏خواست از آن صحنه‏ ها و لحظه ‏ها فیلم یا عکس بگیرم؛ اما می‏ دانستم که امام نمی‏ گذارند. صمیمیت و صداقت امام با بچه ‏ها و مادرم و ... خیلی عجیب بود. زهرا مصطفوی بازی بیست دقیقه‏ ای امام پیش از ظهرها در منزل برای طلبه ‏ها درس داشتند و درس ساعت یازده ‏و ‏نیم تمام می‏ شد. آقا مقید بودند تا ساعت ده دقیقه به دوازده که می‏ خواستند برای نماز ظهر آماده شوند به مدت بیست دقیقه با ما بازی کنند. ما خودمان وسایلی درست می‏ کردیم و با ایشان بازی می‏ کردیم. یا سر ما را توی دامنشان می‏ گرفتند و دیگری می ‏رفت قایم می‏ شد و این کارها برای ما خیلی عادی بود.  منبع: پدر مهربان، خاطراتی از رفتار حضرت امام خمینی (س) با کودکان و نوجوانان تا چه حد به وصیت امام در مورد واگذاری امورات کشور به جوانان ... مسئولیت نوشته‌ها بر عهده نویسندگان آنهاست و گذاشتن آنها به معنی تائید نظرات آنها نیست. کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله می‌باشد.