eitaa logo
نهج البلاغه*کلام امیر (ع) *ماء معین
247 دنبال‌کننده
305 عکس
213 ویدیو
10 فایل
"کانال های مجموعه ماءمعین" راه قرآنی ماءمعین👇 @MaeMaein1 صحیفه سجادیه👇 @MaeMaein2 نهج البلاغه👇 @MaeMaein3 برگزیده های مطالب ناب * ماء معین 👇 @MaeMaein5 کانال صوتی ماءمعین 👇 @MaeMaein313 ارتباط با ادمین👇 تبادل نداریم 🚫 @M_Hannan
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻰ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ☀️ 📒 70 📒 📒 لاَ تَرَي الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا 📋 نادان را نبيني جز كه: كاري را از اندازه فراتر كشاند. و يا بدانجا كه بايد نرساند. 🔗ترجمه دیگر: «شخص نادان جز در يكي از دو حالت تندروي و يا كندروي مشاهده نمي شود» قسمت 1/2 ✅ افراط و تفریط نشانه جهل است امام در این کلام حکمت آمیز به مسئله مهمى اشاره کرده که سراسر زندگى انسان ها را در بر مى گیرد، مى فرماید: «همیشه جاهل را یا افراط گر مى بینى و یا تفریط کار»; (لاَ تَرَى الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً). 👈 راه صحیح به سوى مقصد راه مستقیم است که ما پیوسته در نمازها هر روز خدا را مى خوانیم تا ما را بر آن راه ثابت بدارد. در اطراف راه مستقیم خطوط انحرافى فراوانى هست که پیدا کردن راه مستقیم از میان آن خطوط نیاز به دقت و علم و دانش دارد. به همین دلیل، جاهل غالبا گرفتار خطوط انحرافى یا در جانب زیاده روى مى گردد و یا در سوى کوتاهى و کندروى. این مسئله در تمام شئون زندگى اعم از فردى و اجتماعى و سیاسى و غیر آن دیده مى شود; مثلاً حفظ ناموس و پاسدارى آن از هرگونه انحراف یک فضیلت است ولى افراد جاهل گاهى به طرف افراط کشیده مى شوند و با وسواس هر حرکتى از همسر خود را زیر نظر مى گیرند و با نگاه اتهام و گمان سوء به او نگاه مى کنند به طورى که زندگى براى آنها تبدیل به دوزخى مى شود و گاه هیچ گونه نظارتى بر وضع خانه و همسر خود ندارند که کجا رفت و آمد و با چه کسى صحبت مى کند و امثال آن. در مسائل بهداشتى فرد جاهل گاه چنان گرفتار افراط مى شود که دست به سوى هیچ آب و غذایى نمى برد به گمان این که همه آنها آلوده است، در هیچ مهمانى شرکت نمى کند، هیچ هدیه اى را نمى پذیرد و باید تنها خودش غذاى خویش را تهیه کند و گاه در جهت مخالف قرار مى گیرد و فرقى میان آلوده و غیر آلوده، بیمار مسرى و غیر بیمار نمى گذارد. 🔹بعضى از شارحان، این مطلب را با موضوع عدالت در مسائل اخلاقى پیوند زده و گفته اند: همیشه فضایل اخلاقى حد وسط در میان دو دسته از رذایل است: شجاعت حد اعتدالى است که در میان صفت تهور (بى باکى) و جبن (ترس و بزدلى) قرار گرفته است. عالم به سراغ حد وسط و جاهل یا در طرف افراط قرار مى گیرد و یا در جانب تفریط و همچنین سخاوت حد اعتدال میان بخل و اسراف است همان گونه که قرآن مجید خطاب به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «(وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً); هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى». در مسائل مربوط به اعتقادات، گروهى از جاهلان درباره عظمت على(علیه السلام)چنان افراط کردند که قائل به الوهیت و خدایى او شده و گروه دیگر چنان کوتاه آمدند که در صف ناصبان قرار گرفتند و به یقین هر دو گروه گمراهند. خط صحیح همان پذیرش ولایت به معناى امام مفترض الطاعه بودن است. در خطبه ۱۲۷ نیز این مطلب به صورت شفاف و روشن آمده است: «وَسَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ; به زودى دو گروه در مورد من هلاک و گمراه مى شوند: دوست افراطى که محبتش او را به غیر حق (غلو) مى کشاند و دشمن افراطى که به سبب دشمنى قدم در غیر حق مى نهد (و مرا کافر خطاب مى کند). سپس افزود: «وَخَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالاً النَّمَطُ الاَْوْسَطُ فَالْزَمُوهُ; بهترین مردم درباره من گروه میانه رو هستند از آنان جدا نشوید» .. نهج البلاغه کلام امیر ع 👇 @MaeMaein3 التماس دعای فرج 🤲
📒 90 (قسمت یک از دو) فقيه كامل امام(عليه السلام) در حقيقت در اين كلام پربار خود مسئله تعادل خوف و رجا را به صورت جديدى مطرح مى كند و مى فرمايد: «فقيه و بصير در دين در حدّ كمال كسى است كه مردم را از رحمت الهى نوميد نكند و از لطف او مأيوس نسازد و از مجازات هاى او ايمن ننمايد» ; (الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ). ✨ منظور از «فقيه» در اين كلام حكمت آميز فقيهِ اصطلاحى يعنى عالم به احكام فرعيه دين نيست، بلكه فقيهِ به معناى لغوى و به معناى وسيع كلمه است يعنى عالم دينى و «كُلُّ الْفَقيه» به معناى عالم كامل از هر جهت است. تعبيرات سه گانه اى كه امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود به كار برده در واقع از آيات قرآن گرفته شده است: ✅جمله «مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ; كسى كه مردم را از رحمت الهى مأيوس نكند» برگرفته از اين آيه است: «(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ); اى بندگانى كه راه اسراف به خود را درپيش گرفته ايد و مرتكب گناهان شده ايد از رحمت خداوند مأيوس نشويد، چرا كه او همه گناهان (توبه كنندگان) را به يقين او آمرزنده مهربان است» ✅و جمله «وَلَمْ يُؤيِسْهُمْ مِنْ رَحْمَةَ اللّهِ» بر گرفته از كلام يعقوب است كه به فرزندان خود مى گويد: «(اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخيهِ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ); برويد و در جستجوى يوسف و برادرش باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد چون از رحمت الهى جز قوم كافر مأيوس نمى شوند». ✅جمله سوم بر گرفته از اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: «(أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ); آيا آنها از مجازات الهى خود را در امان ديدند (مكر در اين گونه موارد به معناى عذاب غافلگيرانه است) و تنها جمعيت زيانكاران خود را از عذاب الهى در امان مى دانند». در اين كه چه تفاوتى ميان جمله اول و دوم است كه هر دو سخن از اميدوارى به رحمت خدا مى گويد بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: جمله نخست اشاره به رحمت خدا در قيامت و جمله دوم اشاره به رحمت الهى در دنياست. (همان گونه كه در داستان يعقوب و يوسف آمده است). نكته دو بال خوف و رجا هميشه براى رسيدن به مقصد بايد از دو نيرو استفاده كرد: نيروى محرك و نيروى باز دارنده; به كمك نيروى محرك، حركت آغاز مى شود و هرچه قوى تر باشد سرعت بيشترى به خود مى گيرد; اما نيروى باز دارنده براى حفظ تعادل و پيشگيرى از خطرات مخصوصاً در مسيرهاى پرخطر ضرورت دارد. آنچه به طور ساده در اتومبيل ها مى بينيم در وجود پيچيده انسان نيز حاكم است. انسان براى كمال و قرب الى الله آفريده شده و انگيزه هاى لازم در درون و بيرون وجودش به وسيله انبيا و اوليا و تعليمان آسمانى آماده شده است. از سوى ديگر هواى نفس و وسوسه هاى شيطانى او را پيوسته به خود مشغول مى دارد تا از مسير منحرف گردد يا در پرتگاه سقوط كند. نيروى بازدارنده براى يپشگيرى از اين خطرات است. ... شرح از 14Khorshid.ir 📒 📒 📒آرشیو نهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 عمل بى در آغاز اين سخن حكمت آميز و كوتاه مى خوانيم: ☀️«امام(عليه السلام) صداى يكى از خوارج را شنيد كه مشغول به عبادت شبانه است و قرآن تلاوت مى كند. فرمود: خواب توأم با يقين و ايمان، بهتر از نمازى است كه همراه با شك باشد»; (وَسَمِعَ(عليه السلام) رَجُلاً مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَيَقْرَأُ، فَقَالَ(عليه السلام): نَوْمٌ عَلَى يَقِين خَيْرٌ مِنْ صَلاَة فِي شَكٍّ). «حَرُوريّه» نام خوارج يا گروهى از خوارج است كه براى نخستين بار در قريه اى به نام «حَرُوراء» در نزديك كوفه اجتماع كردند و اعلان مخالفت با امير مؤمنان على(عليه السلام) نمودند در تواريخ عدد آن گروه را دو هزار نفر نوشته اند. بسيارى از آنها اهل عبادت مخصوصاً تهجد (عبادت شبانه) و تلاوت قرآن بودند; ولى كاملاً قشرى مى انديشيدند و مسيرى را كه در عقيده اسلامى خود انتخاب كرده بودند آميخته با شك بود. به همين دليل امام مى فرمايد خواب همراه با يقين بهتر از نماز همراه با شك است. دليل آن هم روشن است. آنچه انسان را به خدا نزديك مى سازد و صراط مستقيم را پيش پاى انسان مى نهد، ايمان و يقين است كه اگر محكم باشد هيچ گونه انحرافى براى انسان پيش نمى آيد; ولى آنها كه ايمان ضعيفى آميخته با شك دارند به آسانى از راه راست منحرف مى شوند. از اين رو عبادت آنها بسيار سطحى و كم ارزش است. اين سخن شبيه چيزى است كه در حكمت 145 درباره روزه داران و شب زنده داران آمده است: «كَمْ مِنْ صَائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلاَّ الْجُوعُ وَالظَّمَأُ وَكَمْ مِنْ قَائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلاَّ السَّهَرُ وَالْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الاَْكْيَاسِ وَإِفْطَارُهُمْ; چه بسا روزه داران كه از روزه خود به جز تشنگى و گرسنگى بهره اى نمى برند و چه بسا شب زنده دارانى كه از قيام شبانه خود جز بى خوابى و خستگى بهره اى ندارند. آفرين بر خواب هوشمندان و افطارشان». مرحوم ديلمى در ارشاد القلوب حديثى نقل مى كند كه شاهد حكمتى است كه به شرح آن پرداخته ايم. مى گويد: امير مؤمنان شبى از شب ها از مسجد كوفه خارج شد و به سوى خانه خود مى رفت. پاسى از شب گذشته بود و كميل بن زياد، از اخيار شيعه و محبين امام(عليه السلام) در خدمتش بود. در اثناى راه به خانه اى رسيدند كه صداى تلاوت قرآن از آن شنيده مى شد و اين آيه را با صدايى حزين و گريه آور تلاوت مى كرد: (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَقائِما…). كميل در دل از آن تمجيد كرد و از حال اين قارى قرآن لذت برد بى آنكه سخنى بگويد. امام(عليه السلام) نگاهى به او كرد، فرمود: اى كميل سر و صداى آن مرد تو را در شگفتى فرو نبرد. اين مرد اهل دوزخ است و در آينده به تو خبر خواهم داد. كميل نخست از مكاشفه امير مؤمنان(عليه السلام) نسبت به باطن او و سپس گواهى اش به دوزخى بودن اين قارى قرآن با اين كه در حالت روحانى خوبى فرو رفته بود حيران ماند. مدتى گذشت تا زمانى كه خوارج بر ضد على(عليه السلام)شوريدند و حضرت ناچار به جنگ با آنان شد. امام(عليه السلام) شمشيرى در دست داشت كه با آن سرهايى از خوارج را بر زمين مى افكند. در اين حال نوك شمشير را بر يكى از آن سرها گذاشت و به كميل كه در كنارش ايستاده بود رو كرد و فرمود: اى كميل «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَقائِما» يعنى اين همان شخص است كه در آن شب اين آيه را مى خواند و تو در اعجاب فرو رفتى. كميل خود را به روى پاهاى امام(عليه السلام)انداخت و از فكر آن شب خود استغفار كرد. خوارج كيانند؟🤔 گرچه در جلد دوم در ذيل خطبه 60 و در جلد پنجم در ذيل خطبه 127 (و مجلدات ديگر) بحث هاى فراوانى درباره خوارج و اعمال و افكار آنها داشته ايم ولى لازم مى دانيم در اينجا بحثى ريشه اى درباره آنها داشته باشيم. خوارج گروهى بودند كه رسماً بعد از جنگ صفين و مسأله حكميت به وجود آمدند آنها از يك سو على(عليه السلام) را تحت فشار قرار دادند كه ابوموسى اشعرى را به عنوان حكم از سوى لشكرش در مقابل عمروعاص بپذيرد تا با مطالعه كتاب خدا و سنت پيغمبر معلوم كنند على(عليه السلام) و معاويه كدام يك در مسير خود برحقند. ولى هنگامى كه عمروعاص ابوموسى اشعرى را فريب داد و جريان حكميت را به نفع معاويه پايان داد آنها به مخالفت با اصل حكميت برخاستند و آيه اى از قرآن را كه مربوط به اين مسائل نبود مطرح كرده و گفتند حكميت مخصوص خداست «لاحُكْمَ إلاّ لله». و انتخاب كسى به عنوان حكميت شرك يا بدعت در دين است و حتى به تكفير طرفداران حكميت برخاستند. ... 📒 📒 📒آرشیو نهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 پيش گويى عجيب اين كلام حكمت آميز و پرمحتوا يكى از خبرهاى غيبى است كه امام(عليه السلام) از زمان هاى آينده بيان مى كند و هشدارى است به اصحاب و ياران و پيروانش. امام(عليه السلام) زمانى را پيش بينى مى كند كه سه گروه پست و بى ارزش، باارزش و سه كار نيك و گرانبها، زشت و بد شمرده مى شوند و سه گروه نالايق زمام حكومت را به دست مى گيرند. نخست مى فرمايد: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه تنها حيله گرانِ سخن چين، مقرب مى شوند و تنها فاجرانِ بدكار ظريف و لطيف شمرده مى شوند و افراد با انصاف، ضعيف و ناتوان محسوب خواهند شد»; (يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يُقَرَّبُ فِيهِ إِلاَّ الْمَاحِلُ، وَلاَ يُظَرَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْفَاجِرُ، وَلاَ يُضَعَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْمُنْصِفُ). اشاره به اين كه در آن زمان نظام ارزشى اسلام و احكام الهى و كتاب و سنت وارونه مى شود، افراد زشت سيرت و گنه كار و فاسد بر سر كار مى آيند و نيكان را از صحنه اجتماع به عقب مى رانند. در چنين شرايطى منكر معروف و معروف منكر مى گردد. تعبير به «ماحِل» از ماده «مَحْل» (بر وزن جهل) به معناى مكر و حيله و در اصل به معناى خشك و بى حاصل بودن زمين است. افراد حيله گر و سخن چين و مكّار را به همين سبب ماحل گفته اند. «فاجِر» اشاره به افراد بى بند و بارى است كه هرچه بر زبانشان آمد مى گويند و از شوخى هاى ركيك و زشت ابا ندارند و آن را نوعى شوخ طبعى و ظرافت و لطافت مى شمرند. «مُنْصِف» كسى است كه حق مردم را به خوبى ادا مى كند; ولى در محيط زشت كاران چنين كسى را آدمى ضعيف و ناتوان و بى دست و پا شمرده مى شود; ولى در نظر آنها افرادى كه اموال و ثروت فراوانى از راه حرام و غصب حقوق مردم گردآورى مى كنند، آدم هاى زرنگ و لايقى هستند. سپس مى افزايد: «(سه كار بسيار خوب، بد شمرده مى شود) در آن زمان كمك به نيازمندان خسارت و ضرر، و صله رحم (كه حق مسلم خويشاوندان است) منّت، و عبادت (كه وظيفه هر انسانى در پيشگاه خداست) وسيله برترى جويى بر مردم خواهد بود»; (يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ). آرى در زمانى كه ايمان و اخلاق از جامعه برچيده شود، مردم دليلى نمى بينند كه به نيازمندان كمك كنند و طبق محاسبه هاى ظاهرى مى گويند: فلان مقدار به فلان نيازمند داديم و به همان اندازه از سرمايه ما كم شد و اين خسارت است و نيز هنگامى كه به ديدار بستگان خود مى روند آن را دِين شرعى و اخلاقى و انسانى به شمار نمى آورند، بلكه گويى نعمت بزرگى به آنان داده اند و بر آنان منت مى نهند و هنگامى كه وظيفه عبادى خود را انجام مى دهند به جاى اين كه خضوع و تواضعشان بيشتر شود خود را از ديگران برتر و بلند مقام تر مى شمرند. كوتاه سخن اين كه از اعمال به ظاهر نيك خود نتيجه هاى وارونه مى گيرند. جمله امام(عليه السلام) «يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فيهِ غُرْماً» شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد آمده است كه درباره عرب جاهلى مى فرمايد: (وَمِنَ الاْعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً); بعضى از عرب هاى باديه نشين (كه از تعاليم اسلام دورند) آنچه را در راه خدا انفاق مى كند غرامت و خسران براى خود مى پندارد». و جمله «صِلَةُ الرَّحِمِ مِنّاً» شبيه چيزى است كه در آيه 17 سوره «حجرات» آمده است: «(يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَّ تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلاَمَكُمْ بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلاِْيمَانِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ); آنها بر تو منت مى نهند كه اسلام آوردند بگو اسلام آوردن خود را بر من منت ننهيد خداوند بر شما منت مى نهد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرده است اگر (در ادعاى ايمان) صادق هستيد». روشن است ايمان آوردن به پيامبر الهى وظيفه، بلكه برنامه سعادت و تكامل و افتخار است. اين چيزى نيست كه سبب منت بر پيامبر گردد. همچنين صله رحم همان گونه كه اشاره كرديم وظيفه دينى و انسانى است كه هر كس موفق به آن شود بايد خدا را شكر گويد و مفتخر باشد نه اين كه وسيله منّت گردد. همچنين عبادت مكتب عالى تربيت انسان است و بايد وسيله تواضع و خضوع انسان در پيشگاه خدا گردد نه اين كه وسيله برترى جويى بر مردم شود. ... 📒 📒 📒آرشیونهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 ✅ زاهدان در دنیا این کلام نورانى هنگامى از امام(علیه السلام) صادر شد که «نوف بکالى مى گوید: امیر مؤمنان(علیه السلام) را در یکى از شب ها دیدم براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم» (آن گاه این سخن نورانى که نهایت زهد در دنیا را در عباراتى کوتاه شرح مى دهد بیان فرمود) ✨; (وَ عَنْ نَوْف الْبَکَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) ذَاتَ لَیْلَه، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ، فَنَظَرَ فِی النُّجُومِ فَقَالَ لِی: یَا نَوْفُ، أَرَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ: بَلْ رَامِقٌ). نوف چنانچه خواهد آمد از دوستان نزدیک یا خادمان امیر مؤمنان بوده که حتى شب ها در خدمتش به سر مى برده است. «فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغبان در آخرتند، همان ها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند. قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند»; (قَالَ یَا نَوْفُ طُوبى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الاْخِرَهِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الاَْرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ). تعبیر زمین را فرش و خاک را بستر و… کنایه از ساده زیستن در حد اعلى است. تعبیر به قرآن را لباس زیرین و دعا را لباس رویین قرار دادند، کنایه از این است که دستورات قرآن در درون دل و جان و روحشان قرار دارد و دعا ورد زبانشان است همواره به هنگام قیام و قعود و هرگونه حرکت فردى و اجتماعى از خدا یارى مى طلبند و براى توفیق بیشتر دعا مى کنند و از این طریق هرگز خدا را از یاد نمى برند. افزون بر این، بدن انسان در حال عادى بسیار آسیب پذیر است و لباس، او را از بسیارى آسیب ها حفظ مى کند، پس دعا را لباس رویین قرار دادن اشاره به این است که آنها در سایه دعا، خود را از خطرات مختلف و عذاب هاى دنیا و آخرت و انحرافات اخلاقى حفظ مى کنند. تعبیر به «قَرَضُوا الدُّنْیا..». اشاره به پیمودن و طى کردن دنیا بر روش بسیار زاهدانه حضرت مسیح است (قرض هم به معناى قطع کردن و بریدن آمده و هم به معناى گذشتن و عبور کردن). اشاره امام در اینجا به زندگى زاهدانه حضرت عیسى به طور مشروح تر در خطبه ۱۶۰ آمده است که فرمود: «و اگر بخواهى (براى نمونه دیگرى) زندگى عیسى بن مریم ـ که درود خدا بر او باد ـ را برایت بازگو مى کنم; او سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس خشن مى پوشید، غذاى ناگوار (مانند نان خشک) مى خورد، نان خورش او گرسنگى، چراغ شب هایش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغرب زمین بود (صبح ها در طرف غرب و عصرها در طرف شرق رو به آفتاب قرار مى گرفت) میوه و گل او گیاهانى بود که زمین براى چهارپایان مى رویاند. نه همسرى داشت که او را بفریبد و نه فرزندى که (مشکلاتش) او را غمگین سازد، نه مالى داشت که او را به خود مشغول دارد و نه طمعى که خوارش کند; مرکبش پاهایش بود و خادمش دست هایش!» (وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَیَأْکُلُ الْجَشِبَ، وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ، وَظِلاَلُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقُ الاَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا، وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الاَْرْضُ لِلْبَهَائِمِ; وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَهٌ تَفْتِنُهُ، وَلاَ وَلَدٌ یَحْزُنُهُ، وَلاَ مَالٌ یَلْفِتُهُ، وَلاَ طَمَعٌ یُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلاَهُ، وَخَادِمُهُ یَدَاهُ!). به یقین کمتر کسى مى تواند مانند حضرت مسیح زندگى کند و یا زهدى همچون پیامبر اسلام و على(علیهما السلام) داشته باشد. منظور آن است که مردم با ایمان تا آنجا که مى توانند تعلقات دنیوى را از خود دور سازند و بار خود را سبک کنند و به زندگى هر چه ساده تر قانع شوند، چرا که زندگى هاى پر خرج و تجملاتى از یک سو تمام افکار انسان را به خود جذب مى کند و از آخرت غافل مى سازد و از سویى دیگر تهیه آن از مال حلال غالباً مشکل است، لذا انسان را به حلال یا مشتبه آلوده مى سازد و از سوى سوم براى نیازمندان مایه حسرت و دل شکستگى و محدودیت و محرومیت مى شود. براى آگاهى از زندگانى زاهدانه انبیا و اولیاى الهى به بحثى که تحت عنوان «زندگى زاهدانه انبیا» در ذیل بخش چهارم خطبه ۱۶۰ آورده ایم مراجعه فرمایید.  ... 📒 📒 📒آرشیو نهج البلاغه @MaeMaein3
📒 آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن در بیان اهمیت بیدار ماندن در آن ساعت شب و راز و نیاز به درگاه خداوند سخن مى گوید، مى فرماید: «اى نوف! داود (پیامبر)(علیه السلام) در چنین ساعتى از خواب برخاست و گفت این همان ساعتى است که هیچ بنده اى در آن دعا نمى کند جز این که به اجابت مى رسد مگر آنکه مأمور جمع مالیات (براى حاکم ظالم) یا جاسوس گزارشگر، یا مأمور انتظامى اش و یا نوازنده طنبور و یا طبل باشد»; (یَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ(علیه السلام) قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَهِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَهٌ لاَ یَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلاَّ اسْتُجِیبَ لَهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَه وَهِیَ الطُّنْبُورُأَوْ صَاحِبَ کَوْبَه وَهِیَ الطَّبْلُ). مرحوم سیّد رضى «عَرْطَبه» را به «طنبور» و «کوبه» را به «طبل» تفسیر کرده و مى افزاید بعضى به عکس گفته اند: «عرطبه» «طبل» است و «کوبه» «طنبور»; (وَقَدْ قِیلَ أَیْضاً: إِنَّ الْعَرْطَبَهَ الطَّبْلُ وَالْکَوْبَهَ الطُّنْبُورُ) ذکر نام داود در اینجا شاید از این رو باشد که او حکومت گسترده اى داشت و چنین کسى مى بایست قاعدتاً از مناجات با خداوند در چنین ساعت از شب بر اثر گرفتارى ها غافل بماند. علاوه بر این، داود به سبب صداى بسیار خوبى که داشت در مناجات با پروردگار به آن صوت دل نشین بسیار علاقه مند بود; همان صوتى که قرآن درباره آن مى گوید: (وَسَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ الطَّیْرَ). در این که ساعتى که امام(علیه السلام) به آن اشاره کرده چه ساعتى از شب بوده ممکن است همان باشد که امام صادق(علیه السلام) در حدیثى که در کتاب الدعاى کافى نقل شده به آن اشاره کرده است مى فرماید: «إِنَّ فِی اللَّیْلِ لَسَاعَهً مَا یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ ثُمَّ یُصَلِّی وَیَدْعُو اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِیهَا إِلاَّ اسْتَجَابَ لَهُ فِی کُلِّ لَیْلَه قُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ وَأَیُّ سَاعَهِ هِیَ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ إِذَا مَضَى نِصْفُ اللَّیْلِ وَهِیَ السُّدُسُ الاَْوَّلُ مِنْ أَوَّلِ النِّصْفِ; در شب ساعتى است که هر بنده مسلمانى با آن هماهنگ شود سپس نماز بخواند و به درگاه خداوند دعا کند دعایش در هر شب مستجاب مى شود. راوى مى گوید: از آن حضرت سؤال کردم: آن چه ساعتى از شب است؟ فرمود: هنگامى که نصف شب بگذرد یک ششم از آغاز نصف دوم همان ساعت است». از بعضى روایات نیز استفاده مى شود که بهترین ساعت شب براى راز و نیاز با خدا وقت سحر یعنى ثلث آخر شب است و ممکن است هر یک از ساعاتى که گفته شد ویژگى خاص خود را داشته باشد. در قرآن مجید نیز به اهمیت استغفار در سحرها اشاره شده است. قابل توجه این که امام(علیه السلام) پنج گروه را در این عبارت خود از قول داود استثنا فرموده است. نخست «عَشّار» است (عَشّار از ماده «عُشْر» به کسانى گفته مى شد که یک دهم از اموال مردم را بر در دروازه ها یا غیر آن به عنوان مالیات براى حکام ظالم مى گرفتند). سپس «عریف» که صفت مشبهه از ماده عرفان و معرفت است و اشاره به کسانى است که به عنوان جاسوسى و گزارشگرى براى حاکمان ظالم کار مى کردند. «شرطىّ» همان است که امروز به پلیس و مامور انتظامى گفته مى شود و در گذشته به آنها داروغه مى گفتند آنها کسانى بودند که براى نظم شهرها و جلب افراد خاطى و مخالف «حاکمان ظالم وقت» اقدام مى کردند. (از ماده «شَرَط» (بر وزن طرف) به معناى علامت گرفته شده، زیرا آن مأموران لباس مخصوص یا علامت هاى خاصى داشتند». صاحب «عَرْطَبَه» و صاحب «کَوْبَه» اشاره به نوازندگانى است که آهنگ هاى مناسب مجالس لهو و فساد و عیاشى و هوسرانى مى نواختند. در واقع داود دو گروه را استثنا کرده: کسانى که کمک به ظالمان و جباران مى کنند و کسانى که مردم را به عیاشى و هوسرانى دعوت مى نمایند. نکته ها ۱٫نوف بکالى کیست؟ «نوف» (بر وزن خوف) یکى از یاران امیر مؤمنان على(علیه السلام) و احتمالاً از خادمان آن حضرت بود. در ضبط وصف او (بکّال) اختلاف است بعضى «بِکال» (بر وزن کتاب) و بعضى «بَکال» (بر طواف) و بعضى «بَکّال» (بر وزن فعال) گفته اند و در هر حال آن را شاخه اى مى دانند از قبیله همدان یا حِمْیَر که در یمن سکونت داشتند.قابل توجه اینکه درامالی صدوق(مطابق نقل قاموس الرجال مرحوم شوشتری)روایت مفصلی ازقول نوف بکالی از امیر المومنان نقل شده که..... ... 📒 📒 📒آرشیونهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 105 وظيفه ما امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود وظايف ما را در چهار بخش خلاصه كرده و تكليف ما را در هر بخشى روشن ساخته است: نخست مى فرمايد: «خداوند فرايضى را بر شما واجب كرده، آنها را ضايع نكنيد»; (إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ، فَلاَ تُضَيِّعُوهَا). اشاره است به واجباتى همچون نماز و روزه و حج و جهاد و زكات و امثال آن كه هر يك داراى مصالح مهمى است و بايد آنها را كاملاً حفظ كرد و منظور از تضييع كردن شايد ترك نمودن باشد يا ناقص انجام دادن، همان گونه كه در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است: «إِنَّ الصَّلاَةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ بَيْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِي حَفِظَكَ اللَّهُ وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِي غَيْرِ وَقْتِهَا بِغَيْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَكَ اللَّهُ; نماز هنگامى كه در اول وقت انجام شود به آسمان مى رود و سپس به سوى صاحبش باز مى گردد در حالى كه روشن و درخشان است و به او مى گويد: من را محافظت كردى خدا تو را حفظ كند و هنگامى كه در غير وقت و بدون رعايت دستوراتش انجام شود به سوى صاحبش بر مى گردد در حالى كه سياه و ظلمانى و به او مى گويد: مرا ضايع كردى خدا تو را ضايع كند». سپس در دومين دستور مى فرمايد: «خداوند حدود و مرزهايى براى شما تعيين كرده از آن فراتر نرويد»; (وَحَدَّ لَكُمْ حُدُوداً، فَلاَ تَعْتَدُوهَا). منظور از اين حدود براى نمونه سهامى است كه در ارث تعيين شده و در قرآن مجيد نيز بعد از آن كه بخشى از ميراث ها را بيان مى كند مى فرمايد: (تِلْكَ حُدُودُ اللّه) و در آيه بعد كسانى كه از اين حدود تعدى كنند تهديد به خلود در آتش دوزخ شده اند، همچنين در مورد وظيفه زوج و زوجه به هنگام طلاق تعبير به حدود الله شده است، بنابراين حدود، اشاره به شرايط و كيفيت ها و برنامه هاى خاصى است كه براى حقوق انسان ها در كتاب و سنت آمده كه اگر از آنها تجاوز شود يا حقى پايمال مى گردد و يا به ناحق كسى صاحب اموالى مى شود. آن گاه در سومين دستور مى فرمايد: «خداوند شما را از امورى نهى كرده است حرمت آنها را نگاه داريد»; (وَنَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ، فَلاَ تَنْتَهِكُوهَا). روشن است كه اين قسمت اشاره به معاصى كبيره و صغيره است كه در كتاب و سنت وارد شده و عمومشان به دليل مفاسدى كه در آنها براى دين و دنياى مردم هست تحريم شده است. «تَنْتَهِكُوها» از ماده «نَهْك» (بر وزن محو) به معناى هتك حرمت و پرده درى است گويى خداوند ميان انسان ها و آن گناهان پرده اى كشيده است تا در حريم آن وارد نشوند و به آن نيديشند; ولى معصيت كاران پرده ها را مى درند و به سراغ آن گناهان مى روند. در چهارمين جمله مى فرمايد: «خداوند از امورى ساكت شده نه به علّت فراموش كارى (بلكه به جهت مصالحى كه در سكوت نسبت به آنها بوده است) بنابراين خود را در مورد آنها به زحمت نيفكنيد (و با سؤال و پرسش درباره آنها بار تكليف خود را سنگين نگردانيد)»; (وَسَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَلَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً، فَلاَ تَتَكَلَّفُوهَا). اين سخن برگرفته از قرآن مجيد است آيه 101 سوره «مائده» است: «(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَاللّهُ غَفُورٌ حَليمٌ); اى كسانى كه ايمان آورده ايد از چيزهايى سؤال نكنيد كه اگر براى شما آشكار شود شما را ناراحت مى كند ولى اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنيد براى شما آشكار خواهد شد. خداوند آنها را بخشيده (و ناديده گرفته است شما اصرار بر افشاى آن نداشته باشيد) خداوند آمرزنده و داراى حلم است». همان گونه كه در شأن نزول آيه فوق آمده هنگامى كه دستور پروردگار درباره حج نازل شد مردى به نام «عكاشه» يا «سراقه» عرض كرد: اى رسول خدا! آيا دستور حج براى هر سال است يا يك سال؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سؤال او پاسخ نگفت ولى او دو يا سه بار سؤال خود را تكرار كرد. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: واى بر تو چرا اين همه اصرار مى كنى؟ اگر در جواب تو بگويم: آرى، حج در همه سال بر شما واجب مى شود و فوق العاده به زحمت مى افتيد و اگر مخالفت كنيد گناهكار خواهيد بود، بنابراين تا وقتى چيزى را نگفته ام بر آن اصرار نورزيد… ... 📒 📒 📒آرشیو نهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 108 اعجوبه جهان خلقت! ☀️امام(علیه السلام ) در این گفتار حکیمانه خود به یک سلسله عواطف انسانى و بخش مهمى از رذایل اخلاقى و آثار هر یک از آنها اشاره فرموده و مرکز آنها را قلب مى شمرد و مى فرماید: «در درون سینه این انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آویخته شده و عجیب ترین اعضاى او و همان قلب وى است»; (لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الاِْنْسَانِ بَضْعَهٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ: وَذَلِکَ الْقَلْبُ). در این که چگونه قلب همان عضو صنوبرى که مأمور رساندن خون به تمام اعضاست مى تواند مرکز عواطف انسانى و فضایل و رذایل اخلاقى باشد در پایان این بحث به طور مشروح از آن سخن خواهیم گفت. «نیاط» همان رگى است که قلب به وسیله آن در سینه انسان آویزان است که اگر قطع شود در کمترین زمان حیات انسان پایان مى یابد. گاه آن را مفرد شمرده و زمانى جمع «نَوط» (بر وزن فوت) دانسته اند و هنگامى به معناى خود قلب نیز آمده است. به هر حال امام(علیه السلام) این قلب آدمى را که در درون سینه اش با رگى آویخته شده شگفت انگیزترین عضو بدن او مى شمرد. سپس به دلیل آن پرداخته و در ادامه سخن چنین مى فرماید: «این شگرفى به خاطر آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است»; (وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَهِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلاَفِهَا). حکمت اشاره به فضایل اخلاقى و اضداد آن اشاره به رذایل اخلاقى است و به این ترتیب امام قلب انسان را مرکزى براى فضایل و رذایل اخلاقى مى شمرد و این که مرحوم مغنیه در فى ظلال حکمت را به غیر فضایل اخلاقى تفسیر کرده که نتیجه آن نوعى رذایل محسوب مى شود بسیار خلاف ظاهر است. سپس امام(علیه السلام) به شرح بخشى از رذایل اخلاقى که در طرف افراط و تفریط قرار دارند پرداخته به ده نکته در این زمینه اشاره مى کند: ✅نخست به سراغ حالت رجاى افراطى و سپس یأس افراطى مى رود و مى فرماید: «هرگاه آرزوها (ى افراطى) در آن ظاهر شود (حالت طمع به او دست مى دهد و) طمع او را ذلیل و خوار مى کند و هنگامى که طمع در او به هیجان آمد به دنبال آن حرص، او را به هلاکت مى کشاند»; (فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ). منظور از «سَنَحَ» از ماده «سنوح» به معناى عارض شدن است. منظور از «رجاء» در اینجا امید افراطى به دیگران داشتن و چشم به اموال و امکانات آنها دوختن است واضح است که این امید افراطى، او را به طمع، و طمع، او را به حرص مى کشاند که همه از رذایل اخلاقى است. امام در مقابل آن «یأس افراطى» را مطرح مى کند و مى فرماید: «و هنگامى که یأس بر او قالب گردد تأسف او را از پاى در مى آورد»; (وَإِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الاَْسَفُ). منظور از «یأس» در اینجا ناامیدى افراطى در عالم اسباب است که انسان در صحنه هاى علم و تجارت و کسب و کار از موفقیت خود مأیوس باشد; اشخاص مأیوس به یقین در زندگى ضعیف و ناتوان و گاه نابود مى شوند. حد وسط در میان امید افراطى و یأس همان حالت امیدوارى معتدل است که اگر نباشد انسان در زندگى به جایى نمى رسد همان گونه که پیغمبر اکرم فرمود: «الاْمَلُ رَحْمَهٌ لاُِمَّتى وَ لَوْ لا الاْمَلُ لَما رَضَعَتْ والِدٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً; امید و آرزو رحمتى است براى امت من و اگر امید نبود هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى داد و هیچ باغبانى نهالى نمى کشت». آن گاه سومین و چهارمین صفات رذیله اى را که در حد افراط و تفریط قرار دارند بیان مى کند و مى فرماید: «هرگاه غضب بر او مستولى شود خشمش فزونى مى گیرد (و دست به هر کار خلافى مى زند) و اگر بیش از حد (از کسى یا چیزى) راضى شود (و به آن اطمینان پیدا کند) جانب احتیاط را از دست مى دهد»; (وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ). به یقین هم حالت غضب که سرچشمه کارهاى نادرست مى شود جنبه افراط دارد و هم اعتماد بى حساب به افراد و اشخاص که آن هم سبب مشکلات فراوان مى گردد. حد وسط میان این دو رضایت معتدل آمیخته با رعایت احتیاط است. سپس حضرت از پنجمین و ششمین رذیله اخلاقى که در طرف افراط و تفریط قرار دارند سخن مى گوید و مى فرماید: «هرگاه ترس بر او غالب شود احتیاط کارى (افراطى) او را به خود مشغول مى دارد و هرگاه کار بر او آسان گردد در غفلت و بى خبرى فرو مى رود»; (وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَإِنِ اتَّسَعَ لَهُ الاَْمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّهُ). علماى اخلاق ترس بجا و معتدل را در برابر عواقب منفى و خطرناک فضیلت مى شمرند. ... 📒 📒 📒آرشیو نهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 108 در واقع خداوند آن را سپرى در برابر خطرات در وجود انسان قرار داده تا بى حساب در هر میدانى وارد نشود و دشمنانى که در کمین او هستند و خطراتى که بر سر راه رسیدن به مقصد وى را تهدید مى کنند از نظر دور ندارد; ولى اگر این حالت جنبه افراطى به خود بگیرد صفتى رذیله به نام «جُبن» است همان گونه که اگر در جهت تفریط واقع شود و انسان بى باکانه در هر میدان و مسیرى قدم بگذارد، رذیله دیگرى است که از آن به غفلت، غرور و بى خبرى یاد مى شود. آن گاه در بیان هفتمین و هشتمین اوصاف افراطى مى فرماید: «هرگاه مالى به دست آورد بى نیازى او را به طغیان وا مى دارد و اگر مصیبتى به او برسد بى تابى او را رسوا مى کند و اگر فقر دامنش را بگیرد مشکلات (ناشى از آن)، او را به خود مشغول مى دارد» ; (وَإِنْ أَفَادَ مَالاً أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَإِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَهٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ) . «عَضَّتْهُ» از ماده «عضّ» (بر وزن حظ) به معناى گاز گرفتن و گزیدن است. ☀️ امام(علیه السلام) طغیان به سبب فزونى مال را در برابر دو چیز قرار داده است: مصیبت توأم با بى تابى و فقر مشغول کننده. در نسخه کافى جمله «وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ» قبل از جمله «وَإنْ أصابَتْهُ مُصیبَهٌ» آمده است و مناسب نیز همین است، زیرا «فاقه» (فقر) بلا فاصله در برابر «غنا» قرار مى گیرد. به یقین مال و ثروت، بهترین وسیله براى نیل به اهداف والاى انسانى، کمک به دردمندان و کمک به پیشرفت علم و دانش و برقرار ساختن عدالت اجتماعى و ساختن بناهاى خیر و مانند آن است; اما اگر توأم با خودخواهى و کم ظرفیتى شود انسان را به طغیان وا مى دارد همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: «(کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); (آن گونه نیست که آنها مى پندارند، انسان طغیان مى کند هرگاه خود را مستغنى و بى نیاز ببیند» (منظور انسان هاى کم ظرفیت و بى تقواست). در هر حال مناسب این است که مصیبت را در عبارت بالا به مصائب مالى تفسیر کنیم; مانند ورشکست شدن در تجارت یا آفت گرفتن محصولات در زراعت و مانند آن که در قرآن مجید گاه بر آن اطلاق مصیبت شده است آنجا که مى فرماید: (وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنْ الاَْمْوَالِ وَالاَْنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ). سرانجام امام(علیه السلام) رذیله نهم و دهم را مورد توجه قرار داده مى فرماید: «اگر گرسنگى پیدا کند ضعف زمین گیرش مى کند و اگر پرخورى کند شکم پرورى او را به رنج انداخته راه نفس را بر او مى بندد»; (وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَهُ). «کَظَّتْهُ» از ماده «کظ» (بر وزن حظ) به معناى به زحمت افکندن است. به یقین همان گونه که افراط در پرخورى نکوهیده است و سرچشمه بیمارى هاى جسمى و روحى است، کم خوردن بیش از حد نیز مایه ضعف و ناتوانى و عدم قدرت بر انجام مسئولیت هاست. امام(علیه السلام)، این معلم بزرگ اخلاق و فضیلت، بعد از ذکر ده مورد بالا به طور خصوص به سراغ یک اصل کلى مى رود که هم آنچه را گذشت فرا مى گیرد و هم موارد دیگر از افراط و تفریط ها را و مى فرماید: «(به طور کلى) هرگونه کمبود (و تفریط) به او زیان مى رساند و هرگونه افراط او را فاسد مى سازد»; (فَکُلُّ تَقْصِیر بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاط لَهُ مُفْسِدٌ). درسى را که امام(علیه السلام) در این کلام نورانى اش به همه ما مى دهد در واقع درسى است که تمام علم اخلاق و سخنان علماى اخلاق در آن خلاصه شده است. امام(علیه السلام) در این درس پرمعنا به همگان هشدار مى دهد که غرائزى که خداوند در انسان آفریده و در درون جان او قرار داده است همه براى حیات مادى و معنوى انسان ضرورى است مشروط بر این که به سوى افراط و تفریط کشیده نشود; امید خوب است; ولى افراط و تفریط در آن زیان بار، احتیاط و ترس در برابر حوادث خطرناک لازم است; اما افراط و تفریط در آن سبب بدبختى است. مال و ثروت از اسباب سعادت است مشروط بر این که افراط و تفریط و طغیان و جزع در آن نباشد. .... 📒 📒 📒آرشیو نهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 109 نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي، وَإِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي. ☀️امام(عليه السلام) فرمود: ما تكيه گاه ميانه هستيم; (بايد) عقب افتادگان به آن ملحق شوند و تندروان به سوى آن باز گردند. ✅ شرح و تفسير ما از افراط و تفريط دوريم امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه، موقف خود و خاندانش را در برابر «مقصران» و «غاليان» روشن ساخته است، مى فرمايد: «ما تكيه گاه ميانه هستيم; (بايد) عقب افتادگان به آن ملحق شوند و تندروان به سوى آن باز گردند»; (نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى، بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي، وَإِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي). اين تعبير كنايه زيبا و دلنشينى است، زيرا «نُمْرُقة» در اصل به معناى پشتى يا متكايى است كه بر آن تكيه مى كنند; پشتى وسط و ميانه، پشتى ممتازى بوده كه در صف پشتى هاى مجلس مورد توجه و جايگاه افراد شريف تر بوده است. مى فرمايد: آنها كه پايين ترند بايد رو به سوى ما كنند و آنها كه بالاترند بايد نگاه خود را به ما باز گردانند (و همگى راه اعتدال را پيش گيرند). اشاره به اينكه مورد قبول در اسلام و آيين الهى امورى است كه در سر حد اعتدال و دور از افراط و تفريط باشد، همان گونه كه قرآن مجيد مى گويد: (وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً) و در جاى ديگر درباره انفاق مى فرمايد: «(وَالَّذينَ إذا أنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتَرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً); كسانى كه هنگامى كه انفاق مى كنند نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى و در ميان اين دو حد اعتدال را رعايت مى كنند». منظور از «تالى» كسانى هستند كه اوصاف برجسته امامان اهل بيت(عليهم السلام) را انكار مى كردند و آنان را در حد فردى معمولى قرار مى دادند و منظور از «غالى» كسانى كه آنان را از حد امام معصوم بالاتر برده و صفات خدايى برايشان قائل مى شدند و حتى گاهى به الوهيت آنها رأى مى دادند. امام(عليه السلام)مى فرمايد: ما هيچ يك از اين دو گروه را نمى پسنديم نه تالى و نه غالى. بعضى از شرّاح نهج البلاغه «وسطى» را به معناى ممتاز و عالى گرفته اند نه به معناى ميانه، همان گونه كه در آيه 28 از سوره «قلم» مى خوانيم: (قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ) كه اوسط در اينجا به معناى افضل و برتر است. .... 📒 📒 📒آرشیونهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 111 در مقدمه اين كلام حكمت آميز شأن ورودى براى آن ذكر شده هنگام باز گشت امير مؤمنان على(عليه السلام)از ميدان صفين به امام(عليه السلام) خبر دادند «سهل بن حنيف» (يكى از پيشگامان اسلام، از اصحاب خاص پيغمبر اكرم و اميرمؤمنان على(عليهما السلام)) در كوفه چشم از دنيا فرو بسته در حالى كه محبوب ترين مردم نزد امام(عليه السلام) بود»; (وَ قَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْف الاَْنْصَارِيُّ بِالْكُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ، وَكَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْهِ). امام(عليه السلام) در اين هنگام در زمينه بیوفايى دنيا و از دست رفتن سريع عزيزان فرمود: «حتى اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم مى شكافد و فرو مى ريزد»; (لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ). اشاره به بىوفايى و ناپايدارى طبيعت دنيا و از دست رفتن عزيزان است كه هم آزمونى براى مردان خداست و هم هشدارى براى همگان. سپس مرحوم سيّد رضى به دنبال اين گفتار حكيمانه درباره بىوفايى دنيا مى افزايد: «معناى اين سخن آن است كه شدائد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مى آيند و اين سرنوشت تنها در انتظار پرهيزگاران و نيكان و برگزيدگان و خوبان است و اين سخن همانند سخن ديگرى از امام(عليه السلام) است كه فرمود: «هركس ما اهل بيت را دوست دارد بايد پوشش فقر را براى خود مهيا سازد (و آماده انواع محروميت ها و گرفتارى ها) گردد»; (مَعْنى ذلِكَ أنَّ الْمِحْنَةَ تَغْلُظُ عَلَيْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَيْهِ، وَ لا يَفْعَلُ ذلِكَ إلاّ بِالاْتْقِياءِ الاْبْرارِ وَالْمُصْطَفَيْنَ الاْخْيارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ(عليه السلام): مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً). «جلباب» به لباسى مى گويند كه تمام بدن يا قسمت عمده آن را بپوشاند; چادر يا مانند آن. در اين كه چه رابطه اى در ميان محبت اهل بيت و پوشش فقر است تفسيرهاى مختلفى شده كه از ميان همه آنها سه تفسير زير از همه مناسب تر است: نخست اين كه به مقتضاى «اَلْبَلاءُ لِلْوِلاءِ»; بلاها به سراغ دوستان خدا مى روند و همچين به مقتضاى حديث «إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً اَلاْنْبياءُ ثُمَّ الَّذينَ يَلَوْنَهُمْ ثُمَّ الاْمْثَلُ فَالاْمْثَلُ; گرفتارى ها و مشكلات بيش از همه دامان پيامبران را مى گيرد سپس كسانى كه به دنبال آنها هستند سپس نيكان يكى پس از ديگرى» افرادى كه به امام(عليه السلام) كه مجموعه اى از فضايل انسانى و بركات معنوى و الهى است عشق بورزند در صف اوليا قرار مى گيرند و به حكم اين كه مقرب ترند جام بلا بيشترشان مى دهند كه هم آزمونى است براى آنان و همه وسيله اى است براى ترفيع درجاتشان. بنا به تفسير ديگر منظور آن است كسانى كه عشق به امام مى روزند يا حب اهل بيت دارند بايد فقر به معناى سادگى زندگى را پيشه كنند; همان فقرى كه پيغمبر اكرم درباره آن مى فرمود: «اَلْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى سايِرِ الاْنْبِياءِ; فقر مايه افتخار من است و با آن بر ساير پيامبران افتخار مى كنم» اين تعبير اگر به معناى فقر «فقر الى الله» نباشد به معناى ساده زيستن و قانع به زندگى خالى از هر گونه زرق و برق و تجمل بودن است. پيروان اين مكتب نيز مانند پيشوايانشان بايد به چنين زندگى اى قانع باشند. تفسير سوم اين كه منظور از دو كلام حكمت آميز بالا آن است كه دشمنان اهل بيت به ويژه بنى اميه و پس از آنها بنى عباس در صدد بودند كه هر كس را پيرو اين مكتب و عاشق اين پيشوايان ببينند از هر نظر در فشار قرار دهند تا آنجا كه حتى از نظر معيشت نيز در تنگنا واقع شوند. از اين گذشته ولاى اهل بيت همان ولاى حق است و طرفدار حق در هر عصر و زمان مورد تهاجم طرفداران باطل كه عِده و عُده آنها غالبا كم نيست واقع مى شود. تاريخ اسلام نيز نشان مى دهد كسانى كه طرفدار پيغمبر اكرم يا پيشوايان معصومين(عليهم السلام)مى شدند از طرف دشمنان در فشار شديد قرار مى گرفتند داستان شعب ابى طالب و ابى ذر و مشكلاتى كه معاويه و عثمان براى او فراهم كردند تا آنجا كه مظلومانه در بيابان محروم «ربذه» در شديدترين فقر جان به جان آفرين سپرد، نمونه اى از اين دست است. از شعبى نيز كه يكى از تابعين معروف است نقل شده مى گفت: «ما نَدْرى ما نَصْنَعُ بِعَلىّ بْنِ أبى طالِب إنَّ اَحْبَبْناهُ إفْتَقَرْنا وَإنْ أبْغَضْناهُ كَفَرنا; نمى دانيم با على(عليه السلام)چه كنيم اگر او را دوست بداريم (چنان بر ما سخت مى گيرند كه) فقير و نيازمند مى شويم و اگر او را دشمن بداريم كافر مى شويم». ... 📒 📒 📒آرشیونهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲
📒 112 در مقدمه اين كلام حكمت آميز شأن ورودى براى آن ذكر شده هنگام باز گشت امير مؤمنان على(عليه السلام)از ميدان صفين به امام(عليه السلام) خبر دادند «سهل بن حنيف» (يكى از پيشگامان اسلام، از اصحاب خاص پيغمبر اكرم و اميرمؤمنان على(عليهما السلام)) در كوفه چشم از دنيا فرو بسته در حالى كه محبوب ترين مردم نزد امام(عليه السلام) بود»; (وَ قَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْف الاَْنْصَارِيُّ بِالْكُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ، وَكَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْهِ). امام(عليه السلام) در اين هنگام در زمينه بىوفايى دنيا و از دست رفتن سريع عزيزان فرمود: «حتى اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم مى شكافد و فرو مى ريزد»; (لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ). اشاره به بىوفايى و ناپايدارى طبيعت دنيا و از دست رفتن عزيزان است كه هم آزمونى براى مردان خداست و هم هشدارى براى همگان. سپس مرحوم سيّد رضى به دنبال اين گفتار حكيمانه درباره بىوفايى دنيا مى افزايد: «معناى اين سخن آن است كه شدائد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مى آيند و اين سرنوشت تنها در انتظار پرهيزگاران و نيكان و برگزيدگان و خوبان است و اين سخن همانند سخن ديگرى از امام(عليه السلام) است كه فرمود: «هركس ما اهل بيت را دوست دارد بايد پوشش فقر را براى خود مهيا سازد (و آماده انواع محروميت ها و گرفتارى ها) گردد»; (مَعْنى ذلِكَ أنَّ الْمِحْنَةَ تَغْلُظُ عَلَيْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَيْهِ، وَ لا يَفْعَلُ ذلِكَ إلاّ بِالاْتْقِياءِ الاْبْرارِ وَالْمُصْطَفَيْنَ الاْخْيارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ(عليه السلام): مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً). «جلباب» به لباسى مى گويند كه تمام بدن يا قسمت عمده آن را بپوشاند; چادر يا مانند آن. در اين كه چه رابطه اى در ميان محبت اهل بيت و پوشش فقر است تفسيرهاى مختلفى شده كه از ميان همه آنها سه تفسير زير از همه مناسب تر است: نخست اين كه به مقتضاى «اَلْبَلاءُ لِلْوِلاءِ»; بلاها به سراغ دوستان خدا مى روند و همچين به مقتضاى حديث «إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً اَلاْنْبياءُ ثُمَّ الَّذينَ يَلَوْنَهُمْ ثُمَّ الاْمْثَلُ فَالاْمْثَلُ; گرفتارى ها و مشكلات بيش از همه دامان پيامبران را مى گيرد سپس كسانى كه به دنبال آنها هستند سپس نيكان يكى پس از ديگرى» افرادى كه به امام(عليه السلام) كه مجموعه اى از فضايل انسانى و بركات معنوى و الهى است عشق بورزند در صف اوليا قرار مى گيرند و به حكم اين كه مقرب ترند جام بلا بيشترشان مى دهند كه هم آزمونى است براى آنان و همه وسيله اى است براى ترفيع درجاتشان. بنا به تفسير ديگر منظور آن است كسانى كه عشق به امام مى روزند يا حب اهل بيت دارند بايد فقر به معناى سادگى زندگى را پيشه كنند; همان فقرى كه پيغمبر اكرم درباره آن مى فرمود: «اَلْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى سايِرِ الاْنْبِياءِ; فقر مايه افتخار من است و با آن بر ساير پيامبران افتخار مى كنم» اين تعبير اگر به معناى فقر «فقر الى الله» نباشد به معناى ساده زيستن و قانع به زندگى خالى از هر گونه زرق و برق و تجمل بودن است. پيروان اين مكتب نيز مانند پيشوايانشان بايد به چنين زندگى اى قانع باشند. تفسير سوم اين كه منظور از دو كلام حكمت آميز بالا آن است كه دشمنان اهل بيت به ويژه بنى اميه و پس از آنها بنى عباس در صدد بودند كه هر كس را پيرو اين مكتب و عاشق اين پيشوايان ببينند از هر نظر در فشار قرار دهند تا آنجا كه حتى از نظر معيشت نيز در تنگنا واقع شوند. از اين گذشته ولاى اهل بيت همان ولاى حق است و طرفدار حق در هر عصر و زمان مورد تهاجم طرفداران باطل كه عِده و عُده آنها غالبا كم نيست واقع مى شود. تاريخ اسلام نيز نشان مى دهد كسانى كه طرفدار پيغمبر اكرم يا پيشوايان معصومين(عليهم السلام)مى شدند از طرف دشمنان در فشار شديد قرار مى گرفتند داستان شعب ابى طالب و ابى ذر و مشكلاتى كه معاويه و عثمان براى او فراهم كردند تا آنجا كه مظلومانه در بيابان محروم «ربذه» در شديدترين فقر جان به جان آفرين سپرد، نمونه اى از اين دست است. از شعبى نيز كه يكى از تابعين معروف است نقل شده مى گفت: «ما نَدْرى ما نَصْنَعُ بِعَلىّ بْنِ أبى طالِب إنَّ اَحْبَبْناهُ إفْتَقَرْنا وَإنْ أبْغَضْناهُ كَفَرنا; نمى دانيم با على(عليه السلام)چه كنيم اگر او را دوست بداريم (چنان بر ما سخت مى گيرند كه) فقير و نيازمند مى شويم و اگر او را دشمن بداريم كافر مى شويم». .... 📒 📒 📒آرشیونهج البلاغه @MaeMaein3 دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور یادمون نره... اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🤲