◾️اللّٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدِ بنِ علِیٍّ باقِرِ العِلمِ وَ إمامِ الهُدیٰ، و قائِدِ أهلِ التَّقویٰ، وَ المُنتَجَبِ مِنْ عِبادِکَ◾️
با مدد از ساحت قدسیِ حضرت باقرالعلوم علیهالسلام ، انشاءالله از امروز تا سالروز شهادت آن حضرت (۷ ذیالحجه):
➖ مصائب و مقاتل مرتبط با آن حضرت
➖ مصائب کربلا و شام از زبان مبارک آن حضرت
➖ گوشهای از حالات و فرمایشات آن حضرت در فضلیت زیارت و نوحهسرایی بر سیدالشهداء علیهالسلام
در کانال «معارف و مقاتل آل الله» قرار داده میشود.
@Maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸من در اين شهر، اهل و عیال و خانهای ندارم...
در نقلها آمده است:
🥀 ... شب هنگام بود که حضرت مسلم عليهالسلام در كوچههاي كوفه سرگردان ميگشت؛ نمیدانست به كجا رود؟ تا اين كه بر در خانه پیرزني به نام «طوعه» رسيد، در آنجا توقّف كرد، از او آب خواست، آن زن آب آورد و مسلم عليهالسلام نوشيد.
🥀 آن زن، ظرف آب را به خانه برد، بعد بيرون آمد و او را درب خانهاش ديد؛ گفت: اي بنده خدا! مگر آب نياشاميدی؟فرمود:آري؛ طوعه گفت: پس چرا به نزد خانواده خود نمیروي؟ حضرت مسلم عليهالسلام سکوت کرد و چيزي نگفت. باز آن زن تكرار كرد و مسلم ساكت شد.
🥀 دفعه سوم «طوعه» گفت: سبحان الله! اي بندهٔ خدا! خداوند تو را از بديها دور كند، از اينجا برخيز و نزد خانواده خود برو، زيرا كه خوب نيست جلوی درب خانه من توقّف كني و من دوست ندارم در اين وقت شب، كنار خانه من باشي! حضرت مسلم عليهالسلام برخاست و فرمود:
📋 يا أمَة الله! مالي في هذا الْمِصْر أهْلٌ وَ لا عَشيرَة، فَهَل لَكِ في أجْرٍ وَ مَعْروفٍ، وَلَعلّي مُكافِئكِ بَعْد هذا الْيَوْم؟
▪️اي بندهٔ خدا! من در اين شهر خانه و قوم و خویشی ندارم، آيا ميتواني در حقّ من احسان نموده و امشب در منزل خود جاي دهي؟ شايد پس از اين، پاداش احسان تو را داده و جبران نمايم؟
🥀 طوعه گفت: اي بنده خدا! چگونه خانه نداري؟ حضرت مسلم عليه السلام گفت:
📋 أنَا مُسْلِم بن عَقيل، كَذَّبني هولاءِ الْقَوْم، وَ غَرّوني و أخْرَجوني.
▪️من مسلم بن عقيل هستم، اين مردم به من دروغ گفتند، و مرا فريب داده و سرانجام يكّه و تنها بيرونم كردند.
🥀 طوعه گفت: به راستي تو مسلم هستي؟ فرمود: آري. گفت: بفرماييد. آن گاه حضرت مسلم عليهالسلام را به يكي از اتاقهايي كه خود سكونت نداشت، راهنمايي كرد و لوازم استراحت را فراهم نمود و شام آورد، ولي حضرت مسلم عليهالسلام شام ميل نفرمود...
📚مقاتل الطالبین، ص۶۷
📚الارشاد، ج۲ ص۵۴
✍ سیر و سلوک من شده آوارهبودن
بی "چاره" بودن با وجود چارهبودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دوروبرم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بیدرد است ، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد ، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد ، وفاهای دروغی
بازار هم دارد ، چه بازار شلوغی !!!
بازار ، دنبال وفا رفتم ، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علیام
معلوم شد امروز داماد علیام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!!
مانند قربانی تنم را میکشیدند
دست مرا بستند و از پا میکشیدند
میخواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد ...
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸خواب عمویم امیرالمؤمنین علیهالسـلام را ديدم …
هنگام صبح، وقتي طوعه براي حضرت مسلم عليهالسلام آب وضو برد، به او گفت: اي مولاي من! چرا ديشب را نخوابيديد؟ فرمود: اندکی خوابم برد، و در عالم خواب عموي خود اميرمؤمنان علي عليهالسلام را ديدم كه به من ميفرمود:
📋 ألْوحا ألْوحا، اَلْعَجَل اَلْعَجَل
▪️«زود باش، زود باش! شتاب كن، شتاب كن! »؛
📋 وَ ما أظَنّ ألاّ أنَّهُ آخَر أيّامِي مِنَ الدُّنْيا.
▪️و گمان ميكنم كه اين روز؛ آخرين روزم از دنيا باشد
📚 المنتخب،طُريحي، ص ۴۱۵
✍ گر چه من خود نسب از حضرت مولا دارم
بخدا عشق به ذرّیۀ زهرا دارم
من غلام حسنم خادم دربارِ حسین
آبرویی اگرم هست ، از آنجا دارم
سرِ سودا زده ام نذر علی اکبر اوست
جان ناقابل خود ، هدیه به آقا دارم
امرِ آقام حسین است سفیرش باشم
من مطیعِ ولیام ، حکمِ تولا دارم
مشکلی نیست،فقط کاش خدا رحم کند
ترس از غربت مولا ؛ نه ز اعدا دارم
نامه دادند حسین! هجده هزار آمادند
امتی گفت بیا، از تو تمنا دارم
نیم روزی همه از بیعت خود برگشتند
چند روزیست که دلشورۀ ...این را دارم
نامه دادم که بیا کوفه ، و امّا برگرد
جان شش ماهه میا کوفه ، تقاضا دارم
یا میا کوفه و یا زینب تو برگردد
کوفه دشمن تر از اینهاست که افشا دارم
دخترانِ حَرَمت را به مدینه برسان
خوف از هرزگیِ مردمِ اینجا دارم
چشمها تیزتر از نیزه و شمشیر و سنان
زخمها از اثر سنگ ، سراپا دارم
بر سرِ دار ، از این خنجرشان حیرانم
بوسه از دور بر آن حنجر والا دارم
تله کردند که من در ته گودال افتم
من ز گودال برای تو سخنها دارم
چکمه ها مثل سم اسب تدارک شده اند
من بجای تو تن خویش مهیا دارم
جان مسلم دگر انگشتری از دست درآر
بسکه دلواپسی از غارت و یغما دارم
زیور آلات زنان را ز حرم دور کنید
خوف اوضاع پس از کشتنِ سقّا دارم
دست بر معجر خود زینب کبری گیرد
که غمِ تهمت ، بر دختر زهرا دارم
تا نبینم سر تو بر سر دروازۀ شهر
لحظۀ آخر خود دست دعا را دارم
یارب این قافله را خود به سلامت برسان
که من از این همه غم ، شرم ، ز طاها دارم
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸سنگ و آتش، به درون خانه طوعه انداختند و بدین وسیله، سفیر امامحسین عليهالسلام را از خانه بیرون کشیدند …
در نقلها آمده است:
🥀 ... سپیده دم بود که لشکریان ابن زياد لعین به درِ خانه طوعه آمدند. وقتی که مسلم عليهالسلام صدای پای اسبان و همهمه لشکریان را شنید
📋 فتَبَسَّمَ مُسلِمٌ رَحِمَهُ اللّهُ، ثمّ قالَ: يا نَفسُ! اَخرِجي إلى الْمَوتِ الَّذي ليسَ مِنهُ مَحيصٌ
▪️حضرت مسلم علیه السلام تبسمی نمود و گفت: ای نفْس!به پا خیز و مرگ را در آغوش بگیر که هیچ گریزی از آن نيست.
🥀 طوعه عرضه داشت: ای آقای من! خودت را آماده مرگ ساختهای؟ حضرت فرمود:دآری به خدا، چارهای از آن نيست.
📋 وَالْقُومُ يَرمُونَ الدّارَ بِالْحِجارَةِ، و يَلهَبونَ النّارَ في نَواحِي الْقَصَبِ
▪️لشکریان از بیرون خانه ، خانه را به زیر بار سنگ گرفتند و سر نیزه ها را آتش زده و به داخل خانه انداختند.
📋 فقالَ:يا اُمّاهُ أخْشیٰ أن يَهجُموا عَليَّ، و أناْ في داركِ
▪️حضرت مسلم رو به طوعه کرد و فرمود: مادرجان! میترسم که بر من هجوم آورند و من در خانهات باشم! (گويا مسلم به یاد آتش زدن خانه زهرای مرضيه سلاماللهعلیها افتاد و نمیخواست دوباره یک زن را بین آتش و دود، گرفتار کنند)
📋 ثُمَّ إنّه عَمَدَ إلى الْبابِ، وَ قَلَعَها، و كانَ ضَخِمَ السّاعِدَيْنِ و إذا الْتَقَىٰ مَعَ الْفَوارِسِ يَقومُ شَعرَ بَدَنِهِم مِن بَينِ ثِيابِهِم
▪️از جا بلند شد و به سمت در رفت و در خانه را از جا کَند و از خانه خارج شد.
بازوان او به گونهای بود که لشکریان تا که با او مواجه شدند ،موی تنشان چنان راست شد که از لباسشان بیرون زد.
🖇 در وصف شجاعت و قدرت حضرت مسلم بن عقیل علیهما السلام نوشتهاند:
📖 كانَ مِن قُوَّتِهِ أن يَأخُذَ الرَّجُلَ بِيَده، و يَرمِي به مِن فَوقِ الْبَيتِ
▪️آنگونه قدرت داشت که با دستانش مردی را بلند میکرد و به پشت بام خانه میانداخت.
برگرفته از:
📚مقتل أبي مخنف،ص۳۳
📚الفتوح،ابن اعثم، ج۵ ص۹۲
📚تاريخ طبرى، ج۷ ص۲۹۲۱
📚أسرار الشّهادة، ص ۲۲۵
📚معالى السّبطين، ج۱ ص۲۳۵
✍ وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید
خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید
در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم
گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید
سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا
خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید
دیر است اما کاش میشُد تا عقیله
شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید
بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم
هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید
ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست
بی آبروها آبرویم رفت از دست
در کوچهها بر خاکها رویم کشیدند
در را شکستند و به پهلویم کشیدند
در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند
با پا زدنهاشان غرورم را شکستند
از بس که زخمم میزدند از حال رفتم
بینِ جماعت بودم و گودال رفتم
عمامهی من را که غارت کرد نامرد
با نیزهای آمد جسارت کرد نامرد
دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد
دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد
طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند
آقا جسارت را به دندانت نبینند
با سنگهای خود سرِ من را شکستند
انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند
ای کاش میشُد لحظهی آخر نیاید
یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید
وای از دلِ زینب چه میآید سرِ او
وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید
یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم
نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید
بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است
هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸گریه من برای حسین است و آل حسین «صلواتاللهعلیه» …
در نقلها آمده است:
📋 وَ اجْتَمعُوا حَولَهُ، وَ انْتَزعُوا سَيفَهُ مِن عُنُقِه، فَكأنّهُ عند ذلكَ آيِسٌ مِن نَفسِه، فَدَمَعَتْ عَيناهُ،
▪️دوْر مسلم علیهالسلام را گرفتند و شمشیرش را گردنش نهادند.
در این هنگام گویا از خودش ناامید شد و اشک از چشمانس سرازیر شد و فرمود:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ.
🥀 عمرو بن عبيد اللّه رو به حضرت کرد و گفت: پهلوانی مثل تو در اینگونه مواقع که گریه نمی کند؟! حضرت مسلم فرمود:
📋 إنّي وَ اللّهِ ما لِنَفسي أبكي،وَ لٰكِن أبكي لِأهلي الْمُقبلينِ إلَيَّ، أبكي لِلحسينٍ و آلِ الحسينٍ.
▪️به خدا من برای خودم گریه نمیکنم. گریه من برای کسانی است که دارند به این سرزمین میآیند. گریه من برای حسین است و آل حسین علیهمالسلام.
📚 التّاريخ،الطّبري، ج۵ ص۳۷۳
📚 البداية و النّهاية، ج۸ ص۱۵۸
📚 نفس المهموم،ص۱۱۳
✍ مینویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین
مینویسم با لبی خونبار واویلا حسین
هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین
مینویسم زیرِ این آوار واویلا حسین
وای از کوفه از این آزار، واویلا حسین
از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست
از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست
از علی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست
آنقدر خوردم که این بازویِ بی جانم شکست
میزنم با دستِ بسته زار، واویلا حسین
دستگیرم کردهاند از بام میبینم تو را
با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را
میرسی با دختری آرام میبینم تو را
بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را
آه آه از زینب و انظار ، واویلا حسین
کوفه و در سینهها بُغضِ غدیرش را ببین
وایِ من زنجیرهای سختگیرش را ببین
کوچهها را بامهایش را اسیرش را ببین
بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین
دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین
جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد،نه
غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد،نه
پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد،نه
نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد ،نه
دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین
هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا
آن یکی میبُرد من را این یکی میزد مرا
پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا
کاشکی جایِ یتیمت کاشکی میزد مرا
دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین
یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید
یک نفر با چکمهاش بدجور بر رویم کشید
خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید
حلقهی زنجیر آورد و به بازویم کشید
نالهام شد با تَنی خونبار واویلا حسین
مَردم اما گریهام تقصیرِ تیرِ حرمله است
جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است
بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است
گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است
دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین
جان من حتی برای آب اینجا رو مزن
یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن
شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن
پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن
رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین
آب نه از صبح تا حالا فقط غم خوردهام
آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خوردهام
هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خوردهام
با دو دستِ بسته سیلیهای محکم خوردهام
وای من از کوچه و بازار واویلا حسین
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸سیدالشهدا علیهالسلام دست نوازش بر سر دختر یتیم مسلم علیهالسلام میکشد …
حضرت مسلم بن عقيل عليهالسلام را دخترى یازده ساله بود به نام «حمیده»كه با دختران امامحسین عليهالسّلام مىزيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت. چون امام حسين عليه السّلام خبر شهادت مسلم عليه السّلام شنيد،
📋 قَامَ الْحُسَيْنُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ جَاءَ إِلىٰ الْخَيْمَةِ فَعَزَّزَ الْبِنْتَ، وَ قَرَّبَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ، فَحَسَّتِ الْبِنْتُ بِالشَّرِّ،
▪️به خیمه آمد و دختر مسلم را پيش خواست و دست نوازشى بر سر او کشید. دختر مسلم احساس امر ناگواری کرد.
📋 لِأَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ قَدْ مَسَحَ عَلىٰ رَأسِهَا وَ نَاصِيَتِها، كَمَا يُفْعَلُ بِالْأَيْتَامِ
▪️چراکه داییاش، گاهی دست بر روی سر او میکشید همانگونه که سر یتیمان را نوازش میکنند.
🥀 لذا عرض كرد: يا ابن رسول اللّه! با من ملاطفت بى پدران و عطوفت يتيمان دارى. مگر پدرم را کشته اند؟
📋 فَلَمْ يَتَمَالَكِ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ قَالَ: يَا اِبْنَتِي! أَناْ أَبَوكِ، وَ بَنَاتِي أَخَوَاتُكِ
▪️امام حسين عليهالسّلام دیگر نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد ، پس شروع به گریه کردن نمود و فرمود: «اى دخترم! اگر مسلِم نباشد، من پدر تو هستم و دخترانم مثل خواهرانت هستند.
🥀 دختر مسلم نالهای سر داد و شروع به گریه نمود. دیگر فرزندان مسلم آه سردی کشیدند و به شدت گریستند و عمامه.ها را از روی سر بر زمین گذاشتند.
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۲۶۶
📚المنتخب،ج ۲ ص۳۷۲
📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۲۴۷
📚أسرار الشّهادة ص۲۵
✍ یا اباعبدالله...
چه خوب دست نوازشی بر سر یتیمه مسلم کشیدهای... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که دختر یتیمهات ، فاطمه صغری سلاماللهعلیها میگوید:
🥀 من بر در خيمه ايستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه ميكردم كه با بدنهاى بىسر نظيرقرباني ها بر روى رمل افتادهاند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان ميزدند.
🥀 من با خودم فكر ميكردم كه آيا بعد از پدرم از دست بنى اميه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آيا ما را به قتل ميرسانند، يا اسير میكنند؟
🥀 ناگاه ديدم مردمى كه بر اسب خود سوارند، زنان را با كعب نيزه خود ميراند و آن زنان به يك ديگر پناهنده ميشدند. تمام معجران و دستبند زنان را ربوده بودند. آن زنان فرياد ميزدند:
📜 وَا جَدَّاهُ، وَا اَبَتَاهُ، وَا عَلِيَّا، وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهُ، وَا حَسَنَاهُ!
🥀 آيا فريادرسى نيست كه بفرياد ما برسد، آيا كسى نيست كه از ما دفاع نمايد!؟ قلب من از اين منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضايم به لرزه افتادند. لذا از خوف اينكه مبادا آن مرد نزد من بيايد از طرف راست و چپ خود را به عمهام ام كلثوم ميرساندم.
🥀 من در همين حال بودم كه ناگاه ديدم آن مرد متوجه من گرديد. من از او فرار كردم- گمان ميكردم كه از دست او سالم خواهم بود. ناگاه ديدم وى مرا دنبال كرد و من از خوف او از خود بيخود شدم، ناگاه ديدم به كعب نيزه به من ضربه ای زد و من با صورت به روى زمين افتادم و او گوشم را پاره كرد و گوشواره و معجرم غارت كرد و خون ها به صورت و سر من فرو ميريخت و آفتاب سرم را میگداخت...
📚جلاء العيون،ص۶۹۴
📝 زبانحال دختر حضرت مسلم با پدر خویش:
از هق هق نسیم شنیدم صدای تو
بابا فدای گریهی "کوفه میای" تو
اینجا همه برای سرت گریه میکنند
اینجا منم رقیهی بزم عزای تو
بابا شنیدم از همه جا سنگ خوردهای
لابد نمانده است سری هم برای تو
تو اولین شهیدی و من اولین یتیم
این اولین یتیم شهادت فدای تو
آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست
در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو
جسم تو را چگونه به کوچه کشاندهاند؟
ای کاش بود چادر من بوریای تو
تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها
زینب چقدر نذر نموده برای تو
بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت
تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو
کوفه برای دیدن من معجری بیار
از غصه مُرد ؛ دخترک باحیای تو
مویم سفید گشته و قدم خمیده است
بابا منم مسافر کرب و بلای تو
تا زنده.ام قسم به لب تشنهات پدر
گریه کنم برای تو و ماجرای تو
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸به فدای آن سفیری که مقدّر بود مثل مولایش، با کام عطشان به شهادت برسد...
در نقلها آمده است:
🥀 ... حضرت مسلم عليهالسلام از غایت ضعف و تشنگی تکیه بر دیوار زد و نشست. «عمرو بن حریث» بر حال مسلم علیهالسلام رقّتی کرد و غلام خود را فرمان داد که آب برای آن حضرت بیاورد. آن غلام کوزهای را پر آب با ظرفی نزد مسلم علیهالسلام آورد و آب در آن ظرف ریخت و به آن حضرت داد.
📋 فَأخَذَ کُلّمٰا شَرِبَ امْتَلأَ القَدحُ دَمًا مِنْ فَمِه
▪️چون خواست بیاشامد، ظرف آب از خون دهانش سرشار شد.
🥀 آن گاه آب را ریخت و آب دیگر طلبید این دفعه نیز خوناب شد. در مرتبه سوم خواست که بیاشامد،
📋سَقَطَتْ ثنایاهُ فِی القَدح
▪️دندانهای ثنایای او در قدح ریخت.
🥀 در این هنگام حضرت مسلم علیهالسلام فرمود:
📋 اْلحمْدُ لِلِّهِ لوْ کان مِن الرِّزْقِ اْلمقْسُوم لشرِبتُهُ.
▪️الحمدالله،گویا مقدّر نشده است که من از آب دنیا بیاشامم.
📚بحارالانوار، ج۴۴ ص۳۵۵
✍ جمع صفات و خاتمهی پنج تن، حسین
دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین
برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین
کم در میان کوفه عذابم نداده اند
با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند
از بس که بین کوچه جوابم نداده اند
دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین
با تیغ و نیزه بال و پرم را شکستهاند
دندان و کام شعله ورم را شکستهاند
از پشت بام فرق سرم را شکستهاند
نامردی است مسلک شان غالبًا حسین
دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان
از کوچه های خاکی و باریک کوفیان
جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان
چون میدرند از بدنت پیرهن حسین
باید نظر به قامت آب آورت کنی
فکری برای تشنگی اصغرت کنی
قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی
شاه غریب گشته و دور از وطن حسین
این جا نمک به زخم عزادار می زنند
زن را برای درهم و دینار می زنند
طفل اسیر را سر بازار می زنند
غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین
می ترسم این که بین بیابان رها شوی
بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی
غارت شوی و با تن عریان رها شوی
برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین
ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود
یا از فراز نیزه سری واژگون شود
گودال قتلگاه اگر غرق خون شود
ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
@Maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸من امیری غیر از مولایم «حسین بن علی علیهماالسلام»، ندارم …
در نقلها آمده است:
🥀 وقتیکه حضرت مسلم علیهالسلام را کشان کشان به کاخ ابن زیاد ملعون آوردند، به او گفتند: بر «امیر» سلام کن!
حضرت مسلم علیهالسلام فرمود:
📋 السّلام عَلَى مَن اتّبعَ الهُدى، و خَشِيَ عَواقبَ الرِّدىٰ و أطاعَ المَلِكَ الأعلى.
▪️سلام بر آن کسی که از پرچم هدایت تبعیت نمود و از عواقب کارهای خود، هراس داشت و از خدای متعال اطاعت کرد.
🥀 در این هنگام ابن زیاد ملعون شروع به خندیدن کرد، که عدهای رو به حضرت مسلم علیهالسلام کردند و گفتند: آیا نمیبینی که امیر بر تو میخندد؟! به او با لقب «امیر» سلام بده. اینجا بود که حضرت مسلم عليهالسلام مقتدرانه فرمودند:
📋 و اللّه ما لي أميرٌ غيرُ الحسينِ بن عليّ عليهماالسّلام
▪️به خدا قسم که جز حسین بن علی علیهماالسلام، من امیری ندارم.
🥀 کسی به ابنزیاد، امیر میگوید که از مرگ میترسد...
📚مخزن البکاء، ص۳۸۷
📚المنتخب، ج۲ ص۴۲۷
📚مقتل أبومخنف، ص۳۸
@Maghaatel
#معارف_حسینی
♦️ حکایت بسیار زیبای ترحّم «صافی» - غلام إمام حسین علیهالسلام - به سگِ پاسبان باغِ آن حضرت...
راوی گوید:
روزی امام حسین علیهالسلام به بُستان خود نزدیک شد و غلامش را دید که نشسته و نان میخورد. امام علیهالسلام زیر درخت خرمایی نشستند و با دقت او را نگریستند؛
🔻دیدند غلام از هر قرص نان، نیمی خود میخورد و نیمی دیگر را برای سگ میاندازد و در پایان کار هم دست به دعا برداشته و میگوید:
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ لِسَيِّدِي وَ بَارِكْ لَهُ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى أَبَوَيْهِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
🔹خدایا! من و مولایم را مغفرت فرما و به او برکت بخش، چنان که به پدر و مادر او برکت دادی، به مهربانیات ای مهربان ترین مهربانان.
در این هنگام امام برخاست و او را با نام صدا کرد و فرمود: ای صافی!
غلام وحشت زده از جای برخاست و گفت: سرورم! و ای سرور همۀ مؤمنان! من شما را ندیدم، مرا ببخش.
امام علیهالسلام فرمود: مرا حلال کن، زیرا بدون اجازه وارد بُستان شدم!
صافی گفت: به خاطر فضیلت و آقایی و کرم خود چنین سخنی را میگویید!
امام علیهالسلام فرمود: دیدم نیمی از نان را خود میخوری و نیم دیگر را به سگ میدهی، چرا؟
غلام گفت: سرورم هنگامی که من نان میخوردم این سگ به من مینگریست و من از نگاهش شرم کردم.
وَ هَذَا كَلْبُكَ يَحْرُسُ بُسْتَانَكَ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ هَذَا كَلْبُكَ نَأْكُلُ مِنْ رِزْقِكَ مَعاً
🔻از این گذشته این هم سگِ شماست که بُستانتان را در برابر دشمنان میپاید و من هم غلام شمایم و هر دو رزق رسیده از جانب شما را میخوردیم.
فَبَكَى الْحُسَيْنُ صلوات الله علیه
🔹در این هنگام سیدالشهداء علیهالسلام به گریه افتادند.
سپس فرمودند:
تو در راه خدا آزادی و با رضایت خاطر هزار دینار به تو میبخشم!
غلام گفت: اگر مرا آزاد کنید باز هم دوست دارم عهده دار بستان شما باشم.
امام علیهالسلام فرمود: مرد هرگاه سخنی بر زبان جاری میکند، شایسته است که آن را با عمل خود ثابت کند و من پیش از این گفتم: بدون اجازۀ به بستان وارد شدم و سخن خود را با عمل ثابت کردم و باغ را با هر آنچه در آن است به تو بخشیدم!
غلام گفت: اگر شما بستانت را به من بخشیدی من هم آن را وقف اطرافیان و شیعیان شما کردم.
📚مستدرک الوسائل ج۷ ص۱۹۲
📚مقتل الحسین علیهالسلام، خوارزمی. ج۱ ص۱۵۳.
@Maghaatel
#تبری
♦️ حکایت «رَمیْجَمَرات» إمام باقر علیهالسلام، به شیاطینِ حقیقی...
راوی گوید:
به همراه امام باقر علیهالسلام در مِنا بودم. هنگام رمیْ جمرات، بعد از اینکه امام علیهالسلام رمی جمرات را تمام کرد؛ در دست مبارکشان پنج سنگ باقی ماند، حضرت دو تا از سنگها را به طرفی پرتاب کردند و سه تای دیگر را به طرفی دیگر.
🔻راوی گوید: به آن حضرت عرض کردم:
فدایت شوم، دیدم که شما رمی جمرات کرده، پس از آن پنج سنگ پرتاب کردید، سه تا از آنها را در ناحیه و دوتای دیگر را در ناحیه دیگر پرتاب کردید! (علت چیست؟)
إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
إِذَا کَانَ کُلَّ مَوْسِمٍ أُخْرِجَ الْفَاسِقَانِ الْغَاصِبَانِ ثُمَّ یُفَرَّقُ بَیْنَهُمَا هَاهُنَا لَا یَرَاهُمَا إِلَّا إِمَامٌ عَدْلٌ، فَرَمَیْتُ الْأَوَّلَ اثْنَتَیْنِ وَ الْآخَرَ ثَلَاثَةً، لِأَنَّ الْآخَرَ أَخْبَثُ مِنَ الْأَوَّلِ
🔹آری، در هر موسم حج ، آن دو فاسق غاصب (اولی و دومی) بیرون آورده میشوند. سپس همین جا آن دو از هم جدا شده و تنها امام معصوم آنها را میبیند، آن دو سنگ را به اولی و سه سنگ را به دومی پرتاب کردم؛ زیرا دومی از اولی خبیثتر است.
📚بصائر الدرجات،ص۳۶۰
📚بحارالانوار ج۳۰ ص۱۸۷
@Maghaatel
#معارف_علوی #تبری
🔰 حال و روز شیطان در روز «غدیر» و روز «سقیفه» از لسان مبارک إمام باقر علیهالسلام...
جابر از إمام باقر علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند:
🔹 هنگامی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در روز غدیر، دست مولا علی علیهالسلام را گرفتند، ابلیس بر سر سربازان خود نعرهای کشید و تمامی آنها از خشکی و دریا به سوی او آمدند و گفتند:
ای سرور و ای مولای ما! چه اتفاقی برایت افتاده است؟ ما تاکنون فریادی به این وحشتناکی از شما نشنیده بودیم!؟ شیطان به آنان گفت:
📋 فَعَلَ هَذَا اَلنَّبِيُّ فِعْلاً إِنْ تَمَّ لَمْ يُعْصَ اَللَّهُ أَبَداً
🔻این پیامبر کاری انجام داد که اگر به سرانجام برسد، دیگر هیچ کس خداوند را معصیت نمیکند.
🔸 سربازان او به او گفتند: ای سرور ما! شما کسی هستید که با آدم ابوالبشر آن چنان کردید. (چگونه از خود مأیوس شدهای؟!) در همین هنگام بود که منافقان آهسته بر در گوش یکدگر گفتند: او (رسول خدا صلیاللهعلیهوآله) از روی هوس سخن میگوید!
🔹 و یکی از آن دو [ابوبکر و عمر] به دیگری گفت: آیا نمیبینی که چشمان او (رسول خدا صلیاللهعلیهوآله) چطور مانند دیوانگان در سرش میچرخد؟!
🔸در اینجا بود که شیطان فریاد بلندی از خوشحالی برآورد و دوستان خود را جمع کرد و گفت: آیا از آن کاری که من پیش از این با آدم کردم خبر دارید؟ گفتند: آری. گفت: آدم عهد خدا را شکست، اما به خداوند کافر نشد، اما اینها هم عهد را شکستند و هم به رسول او کافر شدند.
🔹 در اینجا إمام باقر علیهالسلام فرمودند: هنگامی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به شهادت رسیدند و مردم فردی غیر از مولا علی علیهالسلام را برای خلافت برگزیدند،
📋 لَبِسَ إِبْلِيسُ تَاجَ اَلْمُلْكِ وَ نَصَبَ مِنْبَراً وَ قَعَدَ فِي اَلْوَثْبَةِ وَ جَمَعَ خَيْلَهُ وَ رَجْلَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ
🔻شیطان تاج پادشاهی بر سر نهاد و منبری برای خود فراهم نمود و با زیورآلاتش بر آن نشست، و سواره نظام و پیاده نظام خود را جمع کرد و سپس به آنان گفت:
📋 اِطْرَبُوا لاَ يُطَاعُ اَللَّهُ حَتَّى يَقُومَ اَلْإِمَامُ
🔻جشن بگیرید که تا زمانی که امام (زمان علیهالسلام) قیام نکند، خداوند اطاعت نمیشود.
🔖 و امام باقر علیه السلام این آیه را تلاوت کردند:
🗒 «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ» (سبأ / ۲۰)
🔻و قطعا شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت و جز گروهی از مؤمنان [بقیه] از او پیروی کردند}
و فرمودند: ابلیس گمانی درباره آنها کرد و آنان نیز گمان او را به تحقق رساندند.
📚 الکافی، ج۸ ص۳۴۴
@Maghaatel
#امام_هادی_علیه_السلام
♦️ گوشهای از عظمت سپاه امام هادی عليهالسلام
در روایت آمده است:
متوكل به سپاهيان خود كه تعداد آنها نود هزار سواره بود، دستور داد هر كدام توبره اسب خود را از خاک قرمز پُر كنند و همه بياورند در وسط بيابانى روى هم بریزند.
این كار را كردندو یك تپه بلند شد كه نام آن را "تلّ المخالى" ناميد.
🔻متوكل بالاي تپه رفت و حضرت إمام هادى عليهالسلام را نيز خواست و به آن حضرت گفت:
شما را خواستم تا تعداد سپاه مرا مشاهده كنى.
دستور داده بود سپاهيان غرق در اسلحه با خود و زره به عالی ترین صورت با كمال هيبت و اهميت از كنار تپه عبور كنند .
منظورش ترسانيدن كسانى بود كه احتمال ميداد بر او بشورند از همه بيشتر ترس از امام هادى عليهالسلام داشت كه مبادا یكى از خویشاوندان را امر كند بر او قيام نمایند.
🔻امام ابو الحسن هادى عليه السلام فرمود:
ميل دارى من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟
گفت: آرى.
امام علیه السلام دعایی زیر لب خواندند و به متوکل فرمودند:
به آسمان خیره شو.
فَإِذَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مَلَائِکَةٌ مُدَجَّجُونَ فَغُشِیَ عَلَی الْخَلِیفَةِ
🔹ناگهان متوكل دید ميان آسمان و زمين را از مشرق تا مغرب فوج هائى از ملائکه غرق در سلاح گرفتهاند. سرش گیج رفت و افتاد بر روى زمين و بيهوش شد.
وقتى به هوش آمد،امام علیه السلام فرمود:
ما در دنيا با تو سر ستيز نداریم ما مشغول به امر آخرت هستيم. از گمانى كه برایت پيدا شده نترس.
📚 الخرائج و الجرائح، ج۱ ص۴۱۴
@maghaatel
#معارف_علوی
♦️ وَ یٰا مَنْ یَعجِزُ عَنْ وَصفِهِ الجِنُّ وَ الإنسٰان
که باشم من؟! خدا مدح تو را گوید علیجان...
امام هادی عليهالسلام در فرازی از زیارت غدیریه امیرمؤمنان علی علیهالسلام - که معارف بسیاری ، در این زیارتنامه به دست ما رسیده است - خطاب به جدّ بزرگوار خود عرضه میدارد:
📋 ...وَ في مَدحِ اللَّهِ تَعالَی لَكَ غِنًی عَن مَدحِ المادِحینَ وَ تَقریظِ الواصِفینَ.
🔻«خدای بلند مرتبه، مدح و ثنای تو را گفته است؛ برای همین از ستایش ستایشگران و وصفکنندگان، بی نیازی!»
📚المزارالکبیر،ابن مشهدی، ص۲۸۱.
✍ گیرم نبی نبود، وصیّ نبی که بود
مَسند نشین بی بدل این اَریکه بود
مردی که همسرش به ملائک، ملیکه بود
باید خدا شوی که بفهمی علی که بود...
@Maghaatel
#معارف_علوی #تبری
🟢 حالِ مولا علی علیهالسلام را آنگونه شرح میدهد و حال و روز خودش را اینچنین...
⚡️ اعترافاتی عجیب أندر عجیب؛ هم از جانب منقول (شخص دوّمی) ، هم از جانب ناقل (پیروان دوّمی)...
👈 شخص دوّمی در بین اعترافاتی که در فضیلت مولا علی علیهالسلام دارد، در جایی - به نقل از «خوارزمی» عالم سنّی مذهب - اینگونه اعتراف میکند:
عَجَزَتِ النِّساءُ أَن یَلِدْنَ مِثلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ
🔻«زنان عاجزند از اینکه فرزندی مانند علی بن ابی طالب علیهالسلام به دنیا بیاورند!»
📚المناقب، خوارزمی، ص۸۱.
👈 و باز همان شخص دوّمی وقتی که میخواهد حال و روز خود را شرح دهد - به نقل از «ابونعیم اصفهانی»، عالم سنّی مذهب - اینگونه شرح میدهد:
لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي،يُسَمِّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ
🔻ای کاش من قوچ خاندانم بودم و آنقدر مرا میپروراندند که چاقترین قوچها میشدم؛
زَارَهُمْ بَعْضُ مَنْ يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً، وَبَعْضِي قَدِيدًا، ثُمَّ أَكَلُونِي فَأَخْرَجُونِي عُذْرَةً، وَلَمْ أَكُ بَشَرًا
🔻آن گاه هر کس را که دوست میداشتند و به دیدارشان میآمد، مقداری از مرا میپختند و مقدار دیگرم را سرخ میکردند؛ سپس مرا میخوردند و آنگاه از آنها به شکل مدفوع خارج میشدم؛ ای کاش که من بَشَر نبودم !
📚 حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، ج۱، ص۵۲
@maghaatel
#معارف_علوی
♦️ عید غدیر، برای عرشیان معروفتر است تا برای فرشیان...
بزنطی گوید:
نزد امام رضا علیهالسلام نشسته بودیم و یادی از روز غدیر به میان آمد و بعضی از مردم آن را نشناختند. امام علیه السلام فرمود: پدرم از پدرش نقل کرد و فرمود:
إِنَّ یَوْمَ الْغَدِیرِ فِی السَّمَاءِ أَشْهَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ
🔹به راستی روز غدیر در میان ساکنان آسمان شناخته شدهتر است تا در میان مردم روی زمین.
همانا خداوند در فردوس قصری دارد که یک آجر آن از نقره و دیگری از طلا است و در آن صدهزار قُبّه از یاقوت سرخ و صدهزار خیمه از یاقوت سبز قرار دارد که خاک آن از مشک تیزبوی و عنبر است. در آن چهار رود است که یکی از آنها شراب بهشتی است و دیگری از آب و رودی دیگر از شیر و رودی هم از عسل است. پیرامون آن درختانی از همه میوهها قرار دارد و پرندگانی بر فراز آنها هستند که بدن هایشان از مروارید و بال هایشان از یاقوت است و آوازهای مختلفی میخوانند.
🔻پس هنگامی که روز غدیر فرا میرسد اهل آسمان وارد آن قصر میشوند و به تسبیح و تقدیس و تهلیل خداوند مشغول میشوند. آن پرندگان در آسمان پراکنده میشوند و خود را در آن آب میافکنند و خود را با مشک و عنبر آغشته میسازند. پس هنگامی که فرشتگان جمع شوند و به پرواز درآیند بر روی ایشان افشانده میشود
وَ إِنَّهُمْ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ لَیَتَهَادَوْنَ نُثَارَ فَاطِمَةَ علیهاالسلام
🔹و در این روز آنها را به عنوان نثار حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها (و خشنودیِ دل آن حضرت) میان خود رد و بدل میکنند و به یک دیگر هدیه میدهند.
پس هنگامی که روز به پایان رسد ندا میدهند: به جایگاههای خویش بازگردید که به راستی از لغزش و خطا در برابر چنین روزی در امان هستید، این بزرگداشتی برای محمد و علی صلواتاللهعلیهما است.
📚 إقبال الأعمال ص۴۶۴
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
💠 بعد از «بیتُالأحزان» ، دیگر بیتالسُروری برایمان نماند...
عالم جلیل القدر، مرحوم سید باقر رضوی هندی گوید:
شب عید غدیر بود که در عالَمی به محضر مبارک حضرت حجّت ارواحنافداه رسیدم و مشاهده کردم که آن حضرت مشغول گریه و زاریاند.
پیش رفتم و دست مبارک آن حضرت را گرفتم و بوسیدم و عرضه داشتم:
ای آقای من! این ایام به واسطه عید غدیر، ایام شادی و سرور است؛ چرا شما را محزون و گریان میبینم؟!
حضرت حجت ارواحنافداه به من فرمودند:
ذَکرتُ أُمّیَ الزّهراءَ سلامُاللهِعَلیها وَ حُزنَها
➖ مصائب مادرم زهرای مرضیه سلاماللهعلیها به خاطرم میآید.
سپس آن حضرت، همین مطلب را به شعر سرودند و فرمودند:
لا ترانی اتَّخَذتُ لا وَ عُلاها
بَعدَ بَیتِ الاَحزانِ بیتَ سُرور
➖سوگند به شرف و مقام مادرم زهرای مرضیه سلاماللهعلیها ، مرا نخواهی دید که پس از «بیت الاحزان»، خانه سرور و شادی برای خود بگیرم!
📚وفاة الصديقة الزهراء عليهاالسّلام،مقرّم، ص٩٧
📚اعلموا أني فاطمة عليهاالسّلام؛ ج٩ ص١٣.
@Maghaatel
معارف و مقاتل آلُ الله
#معارف_فاطمی 💠 بعد از «بیتُالأحزان» ، دیگر بیتالسُروری برایمان نماند... عالم جلیل القدر، مرحوم
📌 چند نکته :
👈 نسبت به فوروارد و نقل برخی از مطالب کانال (از جمله همین مطلب)، حال و فَهم مخاطب را مانند همیشه در نظر بگیریم؛ تا خدایناکرده موجب اشتباه برای افراد نشود.
👈 این حکایت و این تشرّف، به تعبیری حاکی از حالِ قلبی حضرت حجت ارواحنافداه میباشد؛ اما برای عموم شیعیان و محبین، به حکم «یَفرَحون لِفَرَحِنا»، جشن و شادی گرفتن (در قالب شرع) در این ایام، پسندیده و سفارش شده است.
👈 در روایات و نصوص، مؤیّداتی بر این تشرّف و حکایت نیز وجود دارد؛ مانند این روایت إمام باقر علیهالسلام که فرمودند:
ما مِن یَومِ عَیدٍ لِلمُسلِمینَ اَضحَیً وَ لا فِطرٍ اِلّا و هُوَ یُجَدِّدُ اللّهُ لآلِ مُحَمَّدٍ فِیهِ حُزناً، قیل:و لِمَ ذلک؟قال: لِانّهم یَرونَ حقّهم فی یَدِ غیرهم.
🔹هیچ عیدی بر مسلمانان تازه نمیشود، چه قربان و چه فطر، مگر اینکه به همان اندازه غم و اندوه ما آل محمد صلیاللهعلیهوآله، نیز تازه میگردد. چرا که حق مان را در دست دیگران میبینیم.
📚من لا یحضرالفقیه،ج۱، ص۵۱۱.
👈 و چه بسا تأکیداتی که باب قرائت دعای ندبه در اعیاد ، وارد شده است، به همین جهت میباشد.
@maghaatel
#معارف_مهدوی
♦️ در سه فراز از خطبه روز غدیر با صراحت به إمام زمان «ارواحنافداه» اشاره شده است...
🔰 در فراز اول رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرمایند:
«مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسلوکٌ فِیّ ثُمَّ فی عَلیِّ بنِ ابی طالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسلِ مِنهُ اِلَی القائِمِ المَهدِیِّ، الَّذِی یَاخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بَکُلِّ حَقِّ هُوَ لَنَا.»
🔻ای مردم! نور از سوی خداوند عزّوجل در جان من، سپس در جان علی بن ابی طالب، آن گاه در نسل او تا مهدی - که قیام میکند و حق خدا و ما را میستاند - جا گرفته است.
🔰 در فراز دوم نیز فرمودند:
«مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ انّی رَسولٌّ وَ عَلِیٌّ الاِمامُ وَ الوَصِیُّ مِن بَعدی، … اَلا انَّ خاتَمَ الاَئِمَهِ مِنَّا القائِمَ المَهدِی»
🔻ای مردم! آگاه باشید که من رسول خدا هستم و علی امام و وصی بعد از من است؛ آگاه باشید که خاتَم امامانِ بعد از من، مهدی است که به قیام میکند.
🔰 سومین فراز، اواخر خطابه و هنگام بیعت گرفتن از مردم است که میفرمایند:
«فَامِرتُ ان آخُذَ البَیعَهَ مِنکُم وَ الصَّفقَهَ لَکُم بِقَبُولِ ماجِئتُ بِهِ عَن اللهِ عَزَّوَجَلَّ فی عَلِیٍّ امیرِ المُؤمِنینَ وَ الاوصِیاءِ مِن بَعدِهِ الَّذینَ هُم مِنِّی وَ مِنهُ امامَهٌ فیهِم قائِمَهٌ، خاتِمُها المَهدیُّ اِلی یَومِ یلقَی اللهَ الَّذی یُقَدِرُ وَ یَقضی؛»
🔻مامورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره علی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آوردهام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند، این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی (علیهالسّلام) است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوندِ قدر و قضا، دیدار کند (قیامت)».
📚الاحتجاج، ج۱، ص۶۶
📚الیقین، سید ابن طاووس، ص۳۴۳
@Maghaatel
#امام_کاظم_علیه_السلام
🔰 حکایت اراذل اوباشی که آمده بودند إمام کاظم علیهالسّلام را به قتل برسانند اما در مقابل آن حضرت به سجده افتادند...
در روایت آمده است:
🔹زمانی هارون الرشید ملعون تصمیم گرفت که امام موسی بن جعفر علیهالسّلام را به قتل برساند؛ کشتن ایشان را به هر یک از سربازان و سپهداران خود که پیشنهاد میکرد، هیچ کدام قبول نمیکردند. لذا نامهای به کارگزاران خود در ممالک فرنگ نوشت که:
📜 اِلتَمِسُوا لی قَوماً لا یَعرفونَ اللهَ و رسولَه
🔻برایم عدهای را پیدا کنید که نه خدا را بشناسند و نه پیغمبری را.
🔸گروهی را فرستادند که از اسلام و زبان عربی هیچ چیز نمیدانستند و پنجاه نفری میشدند. وقتی نزد هارون رسیدند، به آنها احترام نمود و از آنها پرسید: پروردگار شما کیست؟ و پیامبرتان چه کسی است؟ گفتند: ما هرگز پروردگار و پیامبری نمیشناسیم.
🔹هارون الرشید آنها را وارد خانهای که امام علیهالسّلام در آن جا زندانی بودند کرد تا إمام را بکشند و خودش از روزنه اتاق به تماشای آنها نشست.
📜 فلَمّا رَأَوهُ رَمَوا أسلِحَتَهم و ارتعَدَتْ فَرائصَهم و خَرّوا سُجَّدًا یَبکونَ رَحمةً لَه
🔻 همین که چشم آنان به امام علیهالسلام افتاد، سلاحهای خود را انداختند و بدنهایشان به لرزه درآمد و به سجده افتادند و از روی مهر و عطوفتی که به امام علیهالسلام پیدا کرده بودند، گریه میکردند.
🔸 امام علیهالسّلام دست بر سر آنها کشیدند و به زبان خودشان با آنها صحبت نمودند و آنها نیز اشک میریختند. وقتی هارون این صحنه را دید، ترسید فتنهای بر پا شود؛ لذا بر سر وزیرش فریاد کشید که آنها را بیرون بیاندازد. آنها به جهت احترام به إمام علیهالسلام عقب عقب رفتند و سوار بر اسبهای خود شدند و بدون اجازه هارون به طرف شهرهای خویش راه افتادند.
📚بحارالانوار ج۴۸ ص۲۴۹
@maghaatel
#امام_کاظم_علیه_السلام
♦️ اعترافات علمای سنّی مذهب، به «بابالحوائج» بودنِ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام...
مکرّر علمای سنّی مذهب به «باب الحوائج» بودنِ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام اقرار کردهاند؛ که به دو نمونه از آن اشاره میکنیم:
👈 ابن حجر مکّی، عالم سنّی مذهب در معرفی امامان شیعه، وقتی که به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام میرسد، مینویسد:
يُدْعَى بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَی مِنْ أَهْلِ السُّنَةِ
🔻اهل سنت از او به عنوان «باب الحوائج» یاد میکردند.
و کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْدَ أَهْلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ عِنْدَالله
🔻 موسی بن جعفر علیهماالسلام در عراق به باب الحوائج عندالله معروف بوده است.
📚الصّواعق المُحرقه، ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰
👈 خطیب بغدادی، عالم سنّی مذهب نیز اعتراف میکند و میگوید:
مَا هَمَّنِی أَمْرٌ فَقَصَدْتُ قَبْرَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السّلام وَ تَوَسَّلْتُ بِهِ إِلَّا سَهَّلَ الله لِی مَا أُحِبُ.
🔻هیچ أمری مرا ناراحت نکرد ، إلا آنکه به نزد قبر موسی بن جعفر علیهماالسلام رفتم و به او متوسّل شدم و خداوند آنچه را دوست میداشتم ، برایم آسان نمود.
📚تاریخ بغداد ج۱ ص۱۲۰
✍ در آستانِ تو اَحدی نا امید نیست
وقتی برای همه « باب الحوائجی »...
@Maghaatel
#مدینه_تا_کربلا
🔘 دیدارِ پُر از درس و عبرتِ حضرت سیدالشهداء علیهالسلام با عبیدالله بن حرّ جُعفی...
تاریخ مینویسد:
وقتی که امام حسين عليهالسّلام در مسیر کربلا ، به "قصر بنى مقاتل"رسيدند، خیمهای را مشاهده نمودند و فرمودند:
این خیمه کیست؟
گفتند: «از عبيد اللّه بن حرّ جعفى.»
و او از بزرگان و دليران كوفه بود.
امام عليهالسّلام يكى از غلامان خود را پيش او فرستاد و از او خواست به ديدار ايشان بيايد.
غلام رفت و اين پيغام را به او رساند.
عبيد اللّه گفت:
«به خدا سوگند، من از كوفه بيرون نيامدم مگر اين كه ديدم گروه زيادى آماده براى رفتن به جنگ او شدهاند و بي وفايى شيعيان او را ديدم، دانستم كه او كشته مىشود و من قادر به يارى او نيستم و دوست ندارم كه او مرا ببيند و يا من او را ببينم.»
امام حسين عليهالسّلام پياده شد و كفش پوشيد و به خيمه او رفت و او را براى يارى كردن فراخواند.
عبيد اللّه گفت:
به خدا سوگند، مى دانم كه هركس با تو همراهى كند، در رستاخيز سعادتمند خواهد بود؛ ولى اميد ندارم كه بتوانم براى تو كارى كنم. در كوفه هم يار و ياورى براى تو نمىشناسم. تو را به خدا سوگند میدهم، مرا بر اين كار وادار مكن كه هنوز تن به مرگ درندادهام؛
اما اين اسب من كه نامش"ملحقة" است، از تو باشد و اين اسب را بپذير! و به خدا سوگند با اين اسب چيزى را دنبال نكردم، مگر آن كه به آن رسيدم و هيچ كس مرا تعقيب نكرده است، مگر اين كه بر او پيشى گرفته ام.»
فَأَعْرَضَ عَنْهُ الْحُسَیْنُ علیهالسلام بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لَا حَاجَةَ لَنَا فِیکَ وَ لَا فِی فَرَسِکَ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً
🔻 امام علیه السلام از او رو گردانيد و فرمود: حال که تو خود از یاری ما کوتاهی میکنی، ما را نيازى به تو و اسب تو نيست، و من ظالمین را به كمك خود نپذيرم؛
وَ لَکِنْ فَرِّ فَلَا لَنَا وَ لَا عَلَیْنَا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ثُمَّ لَمْ یُجِبْنَا کَبَّهُ اللَّهُ عَلَی وَجْهِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ.
🔻 ولى بگريز و نه با ما باش و نه بر ما؛ زيرا هركه فرياد و شيون ما خاندان را بشنود و اجابت نكند، خداي متعال به صورت او را در جهنم اندازد..
سپس امام علیهالسلام بلند شدند و از خیمه او بیرون آمدند.
📚 الأخبار الطّوال،دینوری، ص ۲۴۹
📚 الأمالي، شیخ صدوق، ص۱۵۴
📚 بحارالانوار ،ج۴۴ ص۳۱۵
@Maghaatel
#معارف_حسینی
#مدینه_تا_کربلا
🔘 هدف از یاریِ او ، دست گرفتن از ماست...
در برخی از منابع، حکایت دیدار سیدالشهداء علیهالسلام با عبیدالله حرّ جُعفی، از زبان خود او نقل شده است؛ عبیدالله گوید:
امام حسین علیهالسلام داخل خیمه من شد در حالیکه محاسن شریفش سیاهِ سیاه بود.
هیچ کس را زیباتر و چشم پُرکن تر از امام حسین علیهالسلام تا به حال ندیده بودم و صورتش مانند ماه میدرخشید.
احدی را تا به حال به این جلالت و هیبت ندیده بودم. قلبم آتش گرفت تا که دیدم او به خیمه من دارد میآید. تا به حال برای کسی به اندازه او قلبم رقت پیدا نکرده بود.
حينَ رَأيتُهُ يَمشي و في أطرافِه صِبيانٌ و بناتٌ قَد أخَذوا بِأطرافِ رِدائِه
🔻وقتی که دیدم او به طرف من میآید و بچهها و کودکانش دور تا دور عبایش را گرفتند و میآیند.
وقتی که او آمد و از من یاری خواست، من در جوابش گفتم:
این اسب من است سوارش شو و من همراه تو افرادی را میفرستم تا تو را نجات دهند و به جای امنی برسانند. عیالات و زنان تو بر عهده من باشد تا آنها را به تو سالم برسانم.
در اینجا آن حضرت رو به من کردند و فرمودند:
إنَّ مَقصودي مِن اسِتنصاركَ و دَعوتِك، نُصحُكَ.
🔻مقصود من از یاری طلبیدن از تو و دعوت تو، خیرخواهی برای توست. ( و با این کار میخواستم دست تو را بگیرم )
امام علیهالسلام بلند شدند و من عرضه داشتم:
هر چه نگاه به محاسنتان انداختم نفهمیدم. آیا سیاه است یا خضاب کردهاید؟
حضرت فرمودند:
پیری زود به سراغ ما آمده؛ این گونه نیست که تو میبینی؛ چرا که حنا و کَتم است.
📚 الإمام الحسين عليهالسّلام و أصحابه، القزويني ج۱ ص۱۸۸
📚الحسين عليهالسّلام في طريقه إلى الشّهادة، الهاشمي، ص۱۲۲
@Maghaatel