eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
10.6هزار دنبال‌کننده
3 عکس
10 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 با جستجوی ، میتوانید به راحتی به مطالب مورد نظر خود، دسترسی پیدا کنید. ♦️ چهارده معصوم علیهم السلام (درقسمت "محرم و صفر" مطالب مربوط به امام حسین علیه السلام درج شده است) ♦️ مطالب و مقاتل مربوط به فاطمیه ♦️ محرم و صفر ♦️ مخدّرات و شهدای کربلا ♦️ معارف دیگر، با جستجوی هشتگ های زیر: @maghaatel
🩸من در اين شهر، اهل و عیال و خانه‌ای ندارم... در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... شب هنگام بود که حضرت مسلم عليه‌السلام در كوچه‌هاي كوفه سرگردان مي‌گشت؛ نمی‌دانست به كجا رود؟ تا اين كه بر در خانه پیرزني به نام «طوعه» رسيد، در آنجا توقّف كرد، از او آب خواست، آن زن آب آورد و مسلم عليه‌السلام نوشيد. 🥀 آن زن، ظرف آب را به خانه برد، بعد بيرون آمد و او را درب خانه‌اش ديد؛ گفت: اي بنده خدا! مگر آب نياشاميدی؟فرمود:آري؛ طوعه گفت: پس چرا به نزد خانواده خود نمی‌روي؟ حضرت مسلم عليه‌السلام سکوت کرد و چيزي نگفت. باز آن زن تكرار كرد و مسلم ساكت شد. 🥀 دفعه سوم «طوعه» گفت: سبحان الله! اي بندهٔ خدا! خداوند تو را از بدي‌ها دور كند، از اينجا برخيز و نزد خانواده خود برو، زيرا كه خوب نيست جلوی درب خانه من توقّف كني و من دوست ندارم در اين وقت شب، كنار خانه من باشي! حضرت مسلم عليه‌السلام برخاست و فرمود: 📋 يا أمَة الله! مالي في هذا الْمِصْر أهْلٌ وَ لا عَشيرَة، فَهَل لَكِ في أجْرٍ وَ مَعْروفٍ، وَلَعلّي مُكافِئكِ بَعْد هذا الْيَوْم؟ ▪️اي بندهٔ خدا! من در اين شهر خانه و قوم و خویشی ندارم، آيا مي‌تواني در حقّ من احسان نموده و امشب در منزل خود جاي دهي؟ شايد پس از اين، پاداش احسان تو را داده و جبران نمايم؟ 🥀 طوعه گفت: اي بنده خدا! چگونه خانه نداري؟ حضرت‌ مسلم عليه السلام گفت: 📋 أنَا مُسْلِم بن عَقيل، كَذَّبني هولاءِ الْقَوْم، وَ غَرّوني و أخْرَجوني. ▪️من مسلم بن عقيل هستم، اين مردم به من دروغ گفتند، و مرا فريب داده و سرانجام يكّه و تنها بيرونم كردند. 🥀 طوعه گفت: به راستي تو مسلم هستي؟ فرمود: آري. گفت: بفرماييد. آن گاه حضرت مسلم عليه‌السلام را به يكي از اتاق‌هايي كه خود سكونت نداشت، راهنمايي كرد و لوازم استراحت را فراهم نمود و شام آورد، ولي حضرت مسلم عليه‌السلام شام ميل نفرمود... 📚مقاتل الطالبین، ص۶۷ 📚الارشاد، ج۲ ص۵۴ ✍ سیر و سلوک من شده آواره‌بودن بی "چاره" بودن با وجود چاره‌بودن هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم کاری به جز زانو بغل کردن ندارم من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را شب تا سحر دلواپس زینب شدن را رفتند اما یک نفر دوروبرم بود آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود گشتم ولی این شهر پروانه ندارد انگار جز طوعه کسی خانه ندارد این شهر بی‌درد است ، یک زن اهل درد است طوعه پناهم داد ، خیلی طوعه مرد است چه مردم نامهربانی داشت کوفه ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته این چند روز آنقدرها دندان شکسته اینجا وفا دارد ، وفاهای دروغی بازار هم دارد ، چه بازار شلوغی !!! بازار ، دنبال وفا رفتم ، جفا داشت اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت حالا که دستم بسته شد یاد علی‌ام معلوم شد امروز داماد علی‌ام از بام نه از چشمشان افتادم آخر دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!! مانند قربانی تنم را میکشیدند دست مرا بستند و از پا میکشیدند میخواستم خونم به پای رب بریزد گل در مسیر محمل زینب بریزد ... @maghaatel
🩸خواب عمویم امیرالمؤمنین علیه‌السـلام را ديدم … هنگام صبح، وقتي طوعه براي حضرت مسلم عليه‌السلام آب وضو برد، به او گفت: اي مولاي من! چرا ديشب را نخوابيديد؟ فرمود: اندکی خوابم برد، و در عالم خواب عموي خود اميرمؤمنان علي عليه‌السلام را ديدم كه به من مي‌فرمود: 📋 ألْوحا ألْوحا، اَلْعَجَل اَلْعَجَل ▪️«زود باش، زود باش! شتاب كن، شتاب كن! »؛ 📋 وَ ما أظَنّ ألاّ أنَّهُ آخَر أيّامِي مِنَ الدُّنْيا. ▪️و گمان مي‌كنم كه اين روز؛ آخرين روزم از دنيا باشد 📚 المنتخب،طُريحي، ص ۴۱۵ ✍ گر چه من خود نسب از حضرت مولا دارم بخدا عشق به ذرّیۀ زهرا دارم من غلام حسنم خادم دربارِ حسین آبرویی اگرم هست ، از آنجا دارم سرِ سودا زده ام نذر علی اکبر اوست جان ناقابل خود ، هدیه به آقا دارم امرِ آقام حسین است سفیرش باشم من مطیعِ ولی‌ام ، حکمِ تولا دارم مشکلی نیست،فقط کاش خدا رحم کند ترس از غربت مولا ؛ نه ز اعدا دارم نامه دادند حسین! هجده هزار آمادند امتی گفت بیا، از تو تمنا دارم نیم روزی همه از بیعت خود برگشتند چند روزیست که دلشورۀ ...این را دارم نامه دادم که بیا کوفه ، و امّا برگرد جان شش ماهه میا کوفه ، تقاضا دارم یا میا کوفه و یا زینب تو برگردد کوفه دشمن تر از اینهاست که افشا دارم دخترانِ حَرَمت را به مدینه برسان خوف از هرزگیِ مردمِ اینجا دارم چشمها تیزتر از نیزه و شمشیر و سنان زخمها از اثر سنگ ، سراپا دارم بر سرِ دار ، از این خنجرشان حیرانم بوسه از دور بر آن حنجر والا دارم تله کردند که من در ته گودال افتم من ز گودال برای تو سخنها دارم چکمه ها مثل سم اسب تدارک شده اند من بجای تو تن خویش مهیا دارم جان مسلم دگر انگشتری از دست درآر بسکه دلواپسی از غارت و یغما دارم زیور آلات زنان را ز حرم دور کنید خوف اوضاع پس از کشتنِ سقّا دارم دست بر معجر خود زینب کبری گیرد که غمِ تهمت ، بر دختر زهرا دارم تا نبینم سر تو بر سر دروازۀ شهر لحظۀ آخر خود دست دعا را دارم یارب این قافله را خود به سلامت برسان که من از این همه غم ، شرم ، ز طاها دارم @maghaatel
🩸سنگ و آتش، به درون خانه طوعه انداختند و بدین وسیله، سفیر امام‌حسین عليه‌السلام را از خانه بیرون کشیدند در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... سپیده دم بود که لشکریان ابن زياد لعین به درِ خانه طوعه آمدند. وقتی که مسلم عليه‌السلام صدای پای اسبان و همهمه لشکریان را شنید 📋 فتَبَسَّمَ مُسلِمٌ رَحِمَهُ اللّهُ، ثمّ قالَ: يا نَفسُ! اَخرِجي إلى الْمَوتِ الَّذي ليسَ مِنهُ مَحيصٌ ▪️حضرت مسلم علیه السلام تبسمی نمود و گفت: ای نفْس!به پا خیز و مرگ را در آغوش بگیر که هیچ گریزی از آن نيست. 🥀 طوعه عرضه داشت: ای آقای من! خودت را آماده مرگ ساخته‌ای؟ حضرت فرمود:دآری به خدا، چاره‌ای از آن نيست.  📋 وَالْقُومُ يَرمُونَ الدّارَ بِالْحِجارَةِ، و يَلهَبونَ النّارَ في نَواحِي الْقَصَبِ ▪️لشکریان از بیرون خانه ، خانه را به زیر بار سنگ گرفتند و سر نیزه ها را آتش زده و به داخل خانه انداختند. 📋 فقالَ:يا اُمّاهُ أخْشیٰ أن يَهجُموا عَليَّ، و أناْ في داركِ ▪️حضرت مسلم رو به طوعه کرد و فرمود: مادرجان! میترسم که بر من هجوم آورند و من در خانه‌ات باشم! (گويا مسلم به یاد آتش زدن خانه زهرای مرضيه سلام‌الله‌علیها افتاد و نمی‌خواست دوباره‌ یک زن را بین آتش و دود، گرفتار کنند) 📋 ثُمَّ إنّه عَمَدَ إلى الْبابِ، وَ قَلَعَها، و كانَ ضَخِمَ السّاعِدَيْنِ و إذا الْتَقَىٰ مَعَ الْفَوارِسِ يَقومُ شَعرَ بَدَنِهِم مِن بَينِ ثِيابِهِم ▪️از جا بلند شد و به سمت در رفت و در خانه را از جا کَند و از خانه خارج شد. بازوان او به گونه‌ای بود که لشکریان تا که با او مواجه شدند ،موی تن‌شان چنان راست شد که از لباسشان بیرون زد. 🖇 در وصف شجاعت و قدرت حضرت مسلم بن عقیل علیهما السلام نوشته‌اند: 📖 كانَ مِن قُوَّتِهِ أن يَأخُذَ الرَّجُلَ بِيَده، و يَرمِي به مِن فَوقِ الْبَيتِ ▪️آنگونه قدرت داشت که با دستانش مردی را بلند می‌کرد و به پشت بام خانه می‌انداخت.  برگرفته از: 📚مقتل أبي مخنف،‌ص۳۳ 📚الفتوح،ابن اعثم، ج۵ ص۹۲ 📚تاريخ طبرى، ج۷ ص۲۹۲۱ 📚أسرار الشّهادة، ص ۲۲۵ 📚معالى السّبطين، ج۱ ص۲۳۵ ✍ وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا آنقدر بد دیدم که در باور نیاید در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید دیر است اما کاش میشُد تا عقیله شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست بی آبروها آبرویم رفت از دست در کوچه‌ها بر خاکها رویم کشیدند در را شکستند و به پهلویم کشیدند در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند با پا زدنهاشان غرورم را شکستند از بس که زخمم میزدند از حال رفتم بینِ جماعت بودم و گودال رفتم عمامه‌ی من را که غارت کرد نامرد با نیزه‌ای آمد جسارت کرد نامرد دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند آقا جسارت را به دندانت نبینند با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند ای کاش میشُد لحظه‌ی آخر نیاید یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید وای از دلِ زینب چه می‌آید سرِ او وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید @maghaatel
🩸گریه من برای حسین است و آل حسین «صلوات‌الله‌علیه» … در نقل‌ها آمده است: 📋 وَ اجْتَمعُوا حَولَهُ، وَ انْتَزعُوا سَيفَهُ مِن عُنُقِه، فَكأنّهُ عند ذلكَ آيِسٌ مِن نَفسِه، فَدَمَعَتْ عَيناهُ، ▪️دوْر مسلم علیه‌السلام را گرفتند و شمشیرش را گردنش نهادند. در این هنگام گویا از خودش ناامید شد و اشک از چشمانس سرازیر شد و فرمود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. 🥀 عمرو بن عبيد اللّه رو به حضرت کرد و گفت: پهلوانی مثل تو در اینگونه مواقع که گریه نمی کند؟! حضرت مسلم فرمود: 📋 إنّي وَ اللّهِ ما لِنَفسي أبكي،وَ لٰكِن أبكي لِأهلي الْمُقبلينِ إلَيَّ، أبكي لِلحسينٍ و آلِ الحسينٍ. ▪️به خدا من برای خودم گریه نمیکنم. گریه من برای کسانی است که دارند به این سرزمین می‌آیند. گریه من برای حسین است و آل حسین علیهم‌السلام. 📚 التّاريخ،الطّبري، ج۵ ص۳۷۳ 📚 البداية و النّهاية، ج۸ ص۱۵۸ 📚 نفس المهموم،ص۱۱۳ ✍ می‌نویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین می‌نویسم با لبی خونبار واویلا حسین هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین می‌نویسم زیرِ این آوار واویلا حسین وای از کوفه از این آزار، واویلا حسین از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست از علی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست آنقدر خوردم که این بازویِ بی جانم شکست میزنم با دستِ بسته زار، واویلا حسین دستگیرم کرده‌اند از بام میبینم تو را با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را می‌رسی با دختری آرام میبینم تو را بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را آه آه از زینب و انظار ، واویلا حسین کوفه و در سینه‌ها بُغضِ غدیرش را ببین وایِ من زنجیرهای سخت‌گیرش را ببین کوچه‌ها را بامهایش را اسیرش را ببین بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد،نه غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد،نه پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد،نه نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد ،نه دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا آن یکی می‌بُرد من را این یکی میزد مرا پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا کاشکی جایِ یتیمت کاشکی میزد مرا دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید یک نفر با چکمه‌اش بدجور بر رویم کشید خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید حلقه‌ی زنجیر آورد و به بازویم کشید ناله‌ام شد با تَنی خونبار واویلا حسین مَردم اما گریه‌ام تقصیرِ تیرِ حرمله است جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین جان من حتی برای آب اینجا رو مزن یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین آب نه از صبح تا حالا فقط غم خورده‌ام آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خورده‌ام هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خورده‌ام با دو دستِ بسته سیلی‌های محکم خورده‌ام وای من از کوچه و بازار واویلا حسین @maghaatel
🩸سیدالشهدا علیه‌السلام دست نوازش بر سر دختر یتیم مسلم علیه‌السلام می‌کشد … حضرت مسلم بن عقيل عليه‌السلام را دخترى یازده ساله بود به نام «حمیده»كه با دختران امام‌حسین‌ عليه‌السّلام مى‌زيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت. چون امام حسين عليه السّلام خبر شهادت مسلم عليه السّلام شنيد، 📋 قَامَ الْحُسَيْنُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ جَاءَ إِلىٰ الْخَيْمَةِ فَعَزَّزَ الْبِنْتَ، وَ قَرَّبَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ، فَحَسَّتِ الْبِنْتُ بِالشَّرِّ، ▪️به خیمه آمد و دختر مسلم را پيش خواست و دست نوازشى بر سر او کشید. دختر مسلم احساس امر ناگواری کرد. 📋 لِأَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ قَدْ مَسَحَ عَلىٰ رَأسِهَا وَ نَاصِيَتِها، كَمَا يُفْعَلُ بِالْأَيْتَامِ ▪️چراکه دایی‌اش، گاهی دست بر روی سر او می‌کشید همان‌گونه که سر یتیمان را نوازش می‌کنند‌. 🥀 لذا عرض كرد: يا ابن رسول اللّه! با من ملاطفت بى پدران و عطوفت يتيمان دارى. مگر پدرم را کشته اند؟ 📋 فَلَمْ يَتَمَالَكِ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ قَالَ: يَا اِبْنَتِي! أَناْ أَبَوكِ، وَ بَنَاتِي أَخَوَاتُكِ ▪️امام حسين عليه‌السّلام دیگر نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد ، پس شروع به گریه کردن نمود و فرمود: «اى دخترم! اگر مسلِم نباشد، من پدر تو هستم و دخترانم مثل خواهرانت هستند. 🥀 دختر مسلم ناله‌ای سر داد و شروع به گریه نمود. دیگر فرزندان مسلم آه سردی کشیدند و به شدت گریستند و عمامه.ها را از روی سر بر زمین گذاشتند. 📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۲۶۶ 📚المنتخب،ج ۲ ص۳۷۲ 📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۲۴۷ 📚أسرار الشّهادة ص۲۵ ✍ یا اباعبدالله...  چه خوب دست نوازشی بر سر یتیمه مسلم کشیده‌ای... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که دختر یتیمه‌ات ، فاطمه‌ صغری سلام‌الله‌علیها می‌گوید: 🥀 من بر در خيمه ايستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه ميكردم كه با بدن‏هاى بى‏سر نظيرقرباني ها بر روى رمل افتاده‏اند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان ميزدند. 🥀 من با خودم فكر ميكردم كه آيا بعد از پدرم از دست بنى اميه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آيا ما را به قتل ميرسانند، يا اسير می‌كنند؟ 🥀 ناگاه ديدم مردمى كه بر اسب خود سوارند، زنان را با كعب نيزه خود ميراند و آن زنان به يك ديگر پناهنده ميشدند. تمام معجران و دستبند زنان را ربوده بودند. آن زنان فرياد ميزدند: 📜 وَا جَدَّاهُ، وَا اَبَتَاهُ، وَا عَلِيَّا، وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهُ، وَا حَسَنَاهُ! 🥀 آيا فريادرسى نيست كه بفرياد ما برسد، آيا كسى نيست كه از ما دفاع نمايد!؟ قلب من از اين منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضايم به لرزه افتادند. لذا از خوف اينكه مبادا آن مرد نزد من بيايد از طرف راست و چپ خود را به عمه‏ام ام كلثوم ميرساندم. 🥀 من در همين حال بودم كه ناگاه ديدم آن مرد متوجه من گرديد. من از او فرار كردم- گمان ميكردم كه از دست او سالم خواهم بود. ناگاه ديدم وى مرا دنبال كرد و من از خوف او از خود بيخود شدم، ناگاه ديدم به كعب نيزه به من ضربه ای زد و من با صورت به روى زمين افتادم و او گوشم را پاره كرد و گوشواره و معجرم غارت كرد و خون ها به صورت و سر من فرو ميريخت و آفتاب سرم را می‌گداخت... 📚جلاء العيون،ص۶۹۴ 📝 زبانحال دختر حضرت مسلم با پدر خویش: از هق هق نسیم شنیدم صدای تو بابا فدای گریه‌ی "کوفه میای" تو اینجا همه برای سرت گریه می‌کنند اینجا منم رقیه‌ی بزم عزای تو بابا شنیدم از همه جا سنگ خورده‌ای لابد نمانده است سری هم برای تو تو اولین شهیدی و من اولین یتیم این اولین یتیم شهادت فدای تو آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو جسم تو را چگونه به کوچه کشانده‌اند؟ ای کاش بود چادر من بوریای تو تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها زینب چقدر نذر نموده برای تو بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو کوفه برای دیدن من معجری بیار از غصه مُرد ؛ دخترک باحیای تو مویم سفید گشته و قدم خمیده است بابا منم مسافر کرب و بلای تو تا زنده.ام قسم به لب تشنه‌ات پدر گریه کنم برای تو و ماجرای تو @maghaatel
🩸به فدای آن سفیری که مقدّر بود مثل مولایش، با کام عطشان به شهادت برسد... در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... حضرت‌ مسلم عليه‌السلام از غایت ضعف و تشنگی تکیه بر دیوار زد و نشست. «عمرو بن حریث» بر حال مسلم علیه‌السلام رقّتی کرد و غلام خود را فرمان داد که آب برای آن حضرت بیاورد. آن غلام کوزه‌ای را پر آب با ظرفی نزد مسلم علیه‌السلام آورد و آب در آن ظرف ریخت و به آن حضرت داد. 📋 فَأخَذَ کُلّمٰا ش‍َرِبَ امْتَلأَ القَدحُ دَمًا مِنْ فَمِه ▪️چون خواست بیاشامد، ظرف آب از خون دهانش سرشار شد. 🥀 آن گاه آب را ریخت و آب دیگر طلبید این دفعه نیز خوناب شد. در مرتبه سوم خواست که بیاشامد، 📋سَقَطَتْ ثنایاهُ فِی القَدح ▪️دندانهای ثنایای او در قدح ریخت. 🥀 در این هنگام حضرت‌ مسلم علیه‌السلام فرمود: 📋 اْلحمْدُ لِلِّهِ لوْ کان مِن الرِّزْقِ اْلمقْسُوم لشرِبتُهُ. ▪️الحمدالله،گویا مقدّر نشده است که من از آب دنیا بیاشامم. 📚بحارالانوار، ج۴۴ ص۳۵۵ ✍ جمع صفات و خاتمه‌ی پنج تن، حسین دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین کم در میان کوفه عذابم نداده اند با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند از بس که بین کوچه جوابم نداده اند دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته‌اند دندان و کام شعله ورم را شکسته‌اند از پشت بام فرق سرم را شکسته‌اند نامردی است مسلک شان غالبًا حسین دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان از کوچه های خاکی و باریک کوفیان جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان چون می‌درند از بدنت پیرهن حسین باید نظر به قامت آب آورت کنی فکری برای تشنگی اصغرت کنی قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی شاه غریب گشته و دور از وطن حسین این جا نمک به زخم عزادار می زنند زن را برای درهم و دینار می زنند طفل اسیر را سر بازار می زنند غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین می ترسم این که بین بیابان رها شوی بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی غارت شوی و با تن عریان رها شوی برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود یا از فراز نیزه سری واژگون شود گودال قتلگاه اگر غرق خون شود ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین @Maghaatel
🩸من امیری غیر از مولایم «حسین بن علی علیهماالسلام»، ندارم در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی‌که حضرت مسلم علیه‌السلام را کشان کشان به کاخ ابن زیاد ملعون آوردند، به او گفتند: بر «امیر» سلام کن! حضرت‌ مسلم علیه‌السلام فرمود: 📋 السّلام عَلَى مَن اتّبعَ الهُدى، و خَشِيَ عَواقبَ الرِّدىٰ و أطاعَ المَلِكَ الأعلى. ▪️سلام بر آن کسی که از پرچم هدایت تبعیت نمود و از عواقب کارهای خود، هراس داشت و از خدای متعال اطاعت کرد. 🥀 در این هنگام ابن زیاد ملعون شروع به خندیدن کرد، که عده‌ای رو به حضرت‌ مسلم علیه‌السلام کردند و گفتند: آیا نمی‌بینی که امیر بر تو می‌خندد؟! به او با لقب «امیر» سلام بده. اینجا بود که حضرت مسلم عليه‌السلام مقتدرانه فرمودند: 📋 و اللّه ما لي أميرٌ غيرُ الحسينِ بن عليّ عليهماالسّلام ▪️به خدا قسم که جز حسین بن علی علیهماالسلام، من امیری ندارم. 🥀 کسی به ابن‌زیاد، امیر می‌گوید که از مرگ می‌ترسد... 📚مخزن البکاء، ص۳۸۷ 📚المنتخب، ج۲ ص۴۲۷ 📚مقتل أبومخنف، ص۳۸ @Maghaatel
🩸اشک بر مصیبت حضرت مسلم عليه‌السلام، مَحک ایمان هر مؤمن … | رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر غریب کوفه چنان گریستند که اشک‌شان بر سینه مبارکشان جاری شد … در روایت آمده است: 🥀 روزی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسیدند: ای رسول الله! آیا شما برادرم عقیل را دوست دارید؟ فرمود: آری والله او را به دو جهت دوست می‌دارم. یکی به خاطر خودش و دیگر به خاطر اینکه ابوطالب او را دوست می‌داشت. 📋 وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ فَتَدْمَعُ عَلَیْهِ عُیُونُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُصَلِّی عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ ▪️به درستی که فرزند او (مسلم علیه‌السلام) در راه محبت فرزند تو (حسین علیه‌السلام) کشته خواهند شد. دیده‌های مؤمنان بر او خواهد گریست و ملائکه مقرب درگاه حق بر او صلوات خواهند فرستاد. 📋 ثُمَّ بَکَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَی صَدْرِهِ ▪️پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آنقدر گریستند که اشک چشمان‌شان بر سینه مبارکش جاری شد. 🥀 سپس فرمود: به خدا شکایت می‌کنم از مصائبی که بر اهل بیتم بعد از من خواهد رسید. 📚الامالی،شیخ‌صدوق؛ ص ۷۸ ✍ مسلم که از حسین سلام مکرّرش باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش فرموده مدح و منقبتش را به افتخار ثاراللّهی که بوده نبی مدح گسترش ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف تعظیم می کنند همه در برابرش حیرت برند اهل فضیلت به رتبه‌اش زانو زنند اهل کرامت به محضرش مبهوت گشته آدمیان و فرشتگان از عزّتی که کرده عطا حیّ داورش تعریف کرد و داد خبر از شهادتش با دیدن عقیل همانا پیمبرش این است آن شهید که در یاری حسین تا روز حشر مسجد کوفه ست سنگرش لبّیک او حسین و طوافش به موج خون تکبیرها بلند ز هر زخم پیکرش پیوسته بوی عطر گل نینوا گرفت زآن دسته های نی که عدو ریخت بر سرش سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم ای جان فدای پیکر در خون شناورش بالای دار رفت و همه سربه دارها گل بوسه می زنند به قبر مطهّرش @Maghaatel
🩸دو تعبیر خاصّ از سیدالشهداء علیه‌السلام نسبت به حضرت مسلم عليه‌السلام که حاکی از عظمت مقام آن حضرت در نزد اهلبیت علیهم‌السلام می‌باشد... 🔖 وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام، حضرت مسلم عليه‌السلام را روانه کوفه نمود در نامه‌ای که خطاب به کوفیان نوشت اینگونه از مسلم بن عقیل علیه‌السلام تعبیر نمود: 📜 أَنَا بَاعِثٌ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ... ▪️من به سمت شما «برادرم» ، «پسرعمویم» و «فرد مورد اطمینان و وزنهٔ سنگین خاندانم» یعنی مسلم بن عقیل را به سمت شما فرستادم... 📚الارشاد،شیخ‌مفید،ص۱۸۷ 🔖 همچنین وقتی که در منزل «زُباله» خبر شهادت مسلم و هانی را برای سیدالشهداء علیه‌السلام آوردند، حضرت ابتدا گریه کردند و سپس رو به فرزندان عقیل نمودند و فرمودند: 📜 لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ بَعْدَ هَؤُلَاء ▪️بعد از شهادت مسلم و هانی، دیگر خیری در زندگی، نیست... 📚الإرشاد،شیخ‌مفید، ص۲۰۴ ✍ قسمت این بود تا که در کوفه تو علمدار پرچمش باشی اصلاً آنجا تو را فرستاده تا سفیر محرّمش باشی کوفه دارد دروغ می گوید مردم کوفه اهل نیرنگند اولش دست می‌دهند و سپس همه‌ی شهر با تو می‌جنگند عهد و پیمان کوفیان، مسلم! مثل قوم یهود می‌شکند دل نبندی به مردم این شهر بیعت کوفه زود می‌شکند جمعیت آمده است و مسجد پُر به جماعت نماز بر پا کن مطمئن نیستم به این مردم نیتت را بیا فُرادا کن همه‌ی شهر را بگردی نیست یک نفر مردِ مرد در کوفه جز خودت که غریب ماندی، نیست هیچ کس کوچه‌گرد در کوفه مثل هانی یکی دو تا شاید دیگران برق سکه را دیدند به بهای سرت طمع کردند آمدند و تمام جنگیدند اولین روضه‌خوان خودت هستی داری از بوی سیب می‌خوانی روی دارالاماره هم بروی از امام غریب می‌خوانی @Maghaatel
🩸متمثّل‌شدن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هنگام شهادت حضرت مسلم عليه‌السلام … در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که حضرت مسلم عليه‌السلام را بالای دارالاماره بردند تا سرش را جدا کنند، آن حضرت شهادتین گفت و منتظر شهادت ایستاد. 🥀 نانجیبی به نام «بَکر» نزدیک آمد و خواست که با خنجر خود آن حضرت را به قتل برساند، شخص مهیب و سیاهی را دید که ایستاده و دندان می‌گزد؛ از صلابت آن شخص، دستش خشک شده و از قتل آن حضرت‌ عاجز ماند. 🥀 خبر به ابن زیاد ملعون رسید او را طلبید و پرسید: چه شده است؟ بکر ملعون شرح ماجرا را گفت. ابن زیاد ملعون تبسّمی کرد و گفت: چون که می‌خواستی بر خلاف عادت عمل کنی به همین خاطر وحشت کرده‌ای و خیالی به نظرت آمده!!! 🥀 پس دیگری را فرستاد؛ وقتی بالای قصر رسید و ارادۀ قتل آن حضرت نمود، تمثال رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را دید و از بیم زَهره‌اش آب شد و به جهنّم واصل شد. 🥀 وقتی که ابن زیاد خبر را شنید، شامی ملعون را که در قساوت قلب مثل خودش بود را فرستاد. پس آن نانجیب بر سر بام آمد.ددر این‌جا بود که حضرت مسلم عليه‌السلام بعد از اقرار به شهادتین و امامت امیرالمؤمنین رو به سمت مدینه کرد و گفت: 📋 السّلام علیك یا أبا عبدالله؛ روحي لَك الفِداء وَ نَفسي لَك الوِقاء! گواه باش که شهید راه تو شدم! 🥀 بعد آن نانجیب سر آن حضرت را از بدن مطهّرش جدا کرده و جسد منوّرش را از بالای قصر به زیر انداخته سر مبارک را نزد ابن زیاد آورد. (البته در مقاتل دیگر آمده است که سر از بدن مطهر حضرت مسلم عليه‌السلام جدا نکرده و آن حضرت را از آن بالا به زمین انداختند) 📚ریاض الشهاده، ج۲ص۴۵ 📚محرق القلوب، ص۲۶۶ 📚بحرالمصائب، ج۳ ص۱۲۱ ✍ بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه می‌فرستم چه سلامی به اباعبدلله دست بر سینه شدم‌، رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمی‌دانم من این لب پاره فقط ذکر تو گفته‌ست زیاد من گرفتار توأم! کور شود ابن زیاد! کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست غیر بُغض علی از چهره‌شان پیدا نیست کوفیان روی مسافر همه در می‌بندند رسم دارند که خنجر به کمر می‌بندند غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم کاش که جای تو با مسلم‌ تو بد بشوند اسب‌ها جای تو از روی تنم رد بشوند کاش تا گودی گودال به زورم ببرند سر من را بِبُرند و به تَنورم ببرند کاش پیراهن من غارت دشمن باشد خیزران جای لبت روی لب من باشد دور تا دورِ منِ زار، غریبه مانده از محبین تو یک اُمّ‌حبیبه مانده نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلاً زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلاً کاش در کوفه «حمیده» بشود قربانی تا کند از حَرَمت زود بلاگردانی... @Maghaatel
🩸ای پسرعمو! آیا می‌دانی با پسرعمویت چه کردند؟! در نقلی آمده است: 🥀 ... وقتی که از در و دیوار بالا رفتند و با هر چه که داشتند غریب کوفه را از پای انداختند‌، آن حضرت با همان حال خستگی و بدنی پر از جراحت، به دیوار خانه ملعونی تکیه داد که به او «بکر بن حمران» می‌گفتند. 🥀 آن لعین از خانه بیرون آمده ضربتی بر حضرت زد که لب بالای او مجروح شد و دندان ثنایای او شکست؛ در آن لحظه حضرت مسلم عليه‌السلام از خود مأیوس شد و با خود گفت: 🔖 ای مسلم! صد حیف که شربت مرگ نوشیدی و از دیدار امامَت حسین علیه‌السلام بی‌بهره شدی و نتوانستی دوباره ایشان را ملاقات کنی! 🥀 پس رو به سوی مکّه کرد و گفت: 📋 السّلامُ علیکَ یٰا أباعَبدالله، السّلامُ علیكَ یابنَ رسولِ الله، السلامُ علیك یابنَ أمیرالمؤمنین! 📋 یَابنَ عَمّ! أ تَعلَمُ مٰا صَنَعوا بِابنِ عَمّك؟! ▪️ای پسرعمو! آیا می‌دانی که با پسر عمویت چه کردند؟! 🥀 ناگهان سنگ دیگری بر لب مجروح و دندان شکستۀ آن حضرت زدند که خون از دهان مبارکش بر محاسنش جاری شد. 📚بحرالمصائب، ج۳ ص۱۰۸ ✍ تنهاترین غریب! کجایی پسر عمو؟! کشته مرا هوای جدایی پسر عمو زخمی ترین ستاره ی دارالاماره‌ام آماده‌ام برای رهایی پسر عمو فریاد می‌زنم که به اینجا سفر نکن دیگر مرا نمانده صدایی پسر عمو امشب همه فدایی و فردا همه فرار!! در عهد کوفه نیست وفایی پسر عمو از بچه‌های فاطمه فرمان نمی‌برند اینجا اسیر جور و جفایی پسر عمو یک پیر زن به داد دل خسته‌ام رسید بر زخم من رسانده دوایی پسر عمو شرمنده ام از این که نوشتم بیا حسین دارم به لب دعا که نیایی پسر عمو راهی شده دلم به تمنای دیدنت با کاروان کرببلایی پسر عمو بختش بلند آنکه دلش جای عشق توست مسلم ستاره‌ای به بلندای عشق توست @Maghaatel
🩸برسانید به مولایم حسین «صلوات‌الله‌علیه» تا که برگردد … در نقل‌ها آمده است: 🥀 حضرت‌ مسلم عليه‌السلام وصایایی را به عمر بن سعد ملعون، نمود و در آخر فرمود: 📋 و الثّالثة و هِیَ العُظمى و الحاجةُ الكُبرى أنْ تَكتُبَ إلى سيّدي الح‍ُسين بن علي علیهماالسلام ▪️وصیت سوم که بزرگترین وصیت و مهمترین حاجت من بوَد، این است که نامه‌ای به خدمت مولایم حسین «صلوات‌الله‌علیه» بفرستی! 📋 بأنْ لا يَصِلَ إلىٰ أرضِكم و لايَقرُبَ بِلادٕكم فَيُصبُهُ ما أصابَني، فَقَد صُنِعَ بي ما لَم يُصنَع بأحَدٍ قَطّ مِثلُه. ▪️تا که از راه کوفه بازگردد و به این شهر و دیار شما دیگر نیاید؛ تا این بلاهایی که بر سر من آوردید، دیگر بر سر او‌ نیاید! چرا که در این شهر، با من کاری کردند که تا به حال با احدی چنین نکرده بودند! 🥀 زیرا که خبر رسیده که آن حضرت با مخدّرات و اولاد خود به سمت عراق حرکت فرموده است؛ اگر در این شهر آید، همانند من گرفتار خدعه و ستم اهل کوفه خواهد گردید. 📚المصرع الشین، سید ابن طاووس،ص۱۳۴ ✍ همراه خود نیاور، ای شاه زیورآلات این‌ها به خانواده، دادند قول سوغات شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات ...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد می‌سوخت نامه‌ی من از سوز این عبارات ...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط نامسلمین کوفه، با مُسلمت چه کردند خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با عفت رباب و حجب و حیای زینب دارند کوچه‌ها و بازارها منافات با دست بسته وقتی افتادم از بلندی گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات باشد قرار بعدی دروازه‌ی همین شهر آنجا که رأس ما با هم می‌کند ملاقات @Maghaatel
🩸آه یا اباعبدالله … چقدر مشتاق دیدارت هستم … در نقلی آمده است: 🥀 ابن زیاد ملعون دستور داد تا که حضرت مسلم عليه‌السلام را بر بالای دارالأماره ببرند و از آن بالا بر زمین بیاندازند. 📋 فَلَمّا صَعَدوا بِه، اَقبَلَ بِوَجهِهِ الکریمِ اِلیٰ نَحوِ الحُسین علیه‌السلام و قال : السّلامُ علیکَ یا اباعبدالله هٰذا الفراقُ مَتیٰ یَکونُ المُلتَقیٰ ▪️وقتی که آن حضرت را بر بالای دارالأماره بردند، روی مبارک خود را به طرف سیدالشهداء علیه‌السلام نمود و فرمود: السّلامُ علیکَ یا اباعبدالله! اینجا دیگر فراق بین من و توست؟! دیدار مجدد ، کی به سر می‌رسد ؟! 📚الملهوف علی قتلاء الطفوف، مقتل کبیر ابومخنف،نسخه خطی، ص ۱۴ 🔖 مرحوم‌ سید بن طاووس نقل می‌کند: 🥀 حضرت مسلم عليه‌السلام از آن مأموری که آن حضرت را به بالای دارالاماره برده بود، درخواست نمود تا دو رکعت نماز بخواند، اما آن نانجیب اجازه خواندن نماز را هم به آن حضرت نداد. 📋 فَعِندَ ذلكَ بَكیٰ مُسلِمُ بن عَقيل تَأسّفاً لِمُفارِقَة الحُسين علیه‌السلام ثُمّ نادىٰ: واشَوقاه إليكَ يا أباعَبدالله! ▪️در این هنگام مسلم بن عقیل علیه‌السلام از افسوسی که به جهت مفارفت از امام حسین علیه‌السلام داشت، به گریه افتاد و سپس فریاد برآورد: آه یا اباعبدالله … چقدر مشتاق دیدارت هستم … 📚المصرع الشین فی قتل الحسین، سید ابن طاووس،ص۱۳۵ ✍ نمی‌دانم کجایی؟! ای که از بی‌راهه می‌آیی همین اندازه می‌دانم که با شش‌ماهه می‌آیی سرِ دارالاماره جان تو جانی ندارم که تماشایی شدم حالا که دندانی ندارم که اگرچه کوچه کوچه گریه‌ها بر خواهرت کردم ولی امروز چندین بار یادِ مادرت کردم همینکه ریختند از در به راه شعله‌ور رفتم اگرچه طوعه بود اما خودم در پشتِ در رفتم نه شعله خاک هم بر چادرش دیگر نخورد آقا خدا را شُکر در کوفه به رویش در نخورد آقا خبر داری به سنگِ کوچه‌های تنگ می‌خوردم کشیده می‌شدم هربار و بر هر سنگ می‌خوردم سرِ زنجیر در پایم طنابی هم به دستانم غلاف و تیغ و تیر و نیزه بود و سنگ و دندانم کسی بر پهلوی من زد که خون کرده دهانم را نوازش‌های یک چکمه شکسته استخوانم را من از بالای گودالی به شدت بر زمین خوردم توان از بازویم بُرد و به صورت بر زمین خوردم از آن گودالِ خون تا این بلندی راه بسیار است کشیدن‌های زخمی روی صدها پله دشواراست نه فکرِ دختران خود که فکر دخترت بودم همین امروز چندیدن بار یادِ مادرت بودم... @Maghaatel
🩸جنازه مطهر حضرت مسلم عليه‌السلام را ابتدا در بازار کشاندند، سپس به صورت واژگون در بازار قصاب‌ها به دار آویختند … در نقل‌ها آمده است: 📋 ثُمّ إنَّهم أخَذُوا مُسلماً و هانیًا يَسحَبُونَهما في الأسواق، ▪️وقتی که حضرت مسلم و حضرت هانی علیهماالسلام به شهادت رسیدند، مأموران ابن زیاد ملعون، جنازه مطهر آن دو را گرفتند و در بازار می‌کشاندند. 📚المنتخب،ص۴۲۸ 📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ص۲۲۴ 📚نفس المهموم،ص۱۲۱ 🔖 در وصف جنازه مطهر حضرت مسلم و حضرت هانی علیهماالسلام، اینگونه نقل کرده‌اند: 📋 مَصلوبَين مُنَكّسَين في سُوقِ القَصّابين. ▪️ جنازه مطهر آن دو شهید را به صورت واژگون در بازار قصاب‌ها به دار آویختند. 📚الفتوح، ج ۵ ص۱۱۰ 📚مقتل الحسين علیه‌السلام،خوارزمي،ج۱ ص۲۱۵ ✍ تنِ بى‌سر شده چون بي‌کس و بى‌يار شود بازىِ دست اراذل سر بازار شود ترسم اين است بلايى که سر من آمد بين گودال سر جسم تو تکرار شود پوشيه چادر خلخال النگو معجر همه را کوفه‌ی نامرد خريدار شود سنگ از بام کُنَد کار عمود آهن همه سرها به خدا مثل علمدار شود سر هر کوچه کمى از بدنم ريخته است خاکِ راه پسر حيدر کرار شود سر بر نيزه و سنگ و چقدر چشم‌چران دختران فاطمه بد جور گرفتار شود سر دروازه حسين منتظرت ميمانم تا که اى نيزه نشين لحظه‌ی ديدار شود حنجر پاره شده ارثيه‌ی پهلو شد نوک نيزه اثرش چون نوک مسمار شود @Maghaatel
🩸عزاداری حیوانات در پی شهادت حضرت مسلم عليه‌السلام … در نقلی آمده است: 🥀 شخصی به نام راشد گوید: از مکه همراه امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه بودم؛ عجایب عجیبی از ایشان دیدم. وقتی حضرت به «قطفطانیه» رسید، در این اثنا دیدم شیری درنده با نهایت هیبت آمد. 🥀 حضرت با او سخن گفت و احوال مردم کوفه را از او پرسید. شیر عرضه داشت: شمشیر های آنها علیه شماست!حضرت فرمودند: حکومت کوفه با کیست؟شیر گفت: با ابن زیاد ملعون! 🥀 سپس شیر گفت: ای مولای ما ! آن ولدالزنا ، پسرعمویت حضرت مسلم عليه‌السلام را به شهادت رسانده ! دل های ما حیوانات از شهادت مسلم بن عقیل سوزناک است و ما حیوانات عزای حضرت مسلم عليه‌السلام را گرفته‌ایم. 📚هدیة الذاکرین،نسخه خطی،ص۱۷۴ @Maghaatel
🩸وقتی‌که سر مطهر سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» در شام، در برابر سر حضرت مسلم عليه‌السلام قرار می‌گیرد … در نقلی آمده است: 🥀 در نزدیکی قصر یزید ملعون ، سر مسلم بن عقیل علیه‌السلام را از یک بلندی آویزان کرده بودند و سر مقدس امام حسین صلوات‌الله‌علیه را هم بالای نیزه قرار داده و از آنجا عبور می‌دادند؛ 🥀 به محض اینکه این دو سر مقابل هم قرار گرفتند، هر دو مشغول به ذکر مصائب یکدیگر شدند. 📚 تکلّم امام حسین علیه‌السلام از ناحیه سر مقدس،فلسفی، ص۱۰۴ (به نقل از مقتل خطی سرور المؤمنین) 🖇 تواریخ متعددی نقل کرده‌اند که ابن زیاد ملعون، سر حضرت مسلم عليه‌السلام را برای یزید لعین فرستاد. 📚الأخبار الطّوال،ص۲۴۲ 📚تاريخ طبری،ج۵ ص۳۸۰ 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام، مقرم،ص۱۹۰ ✍ در کوچه وقتی سنگ‌ها بر صورتم خورد خیلی برای خواهر تو گریه کردم در ازدحام کوچه‌های کوفه یادِ اهل و عیالِ مضطر تو گریه کردم تا مادران را در برِ اطفال دیدم یاد رباب و اصغر تو گریه کردم وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم یاد اذان اکبر تو گریه کردم گفتم به طوعه که نرو در پشت آن دَر با روضه‌های مادر تو گریه کردم تا کاخ آن ملعون مرا با زجر بردند مردانه پای دختر تو گریه کردم در زیر لب گفتم به قربان سر تو از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست لب‌تشنه یاد حنجر تو گریه کردم @Maghaatel