eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.4هزار دنبال‌کننده
6 عکس
11 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ ما اسیران آل محمدیم... نوشته اند : لمّا قدم على يزيد بذراري الحسين أدخل بهنّ نهارا مكشفات وجوههم، ▪️وقتی که بچه های امام حسین علیه السلام را، در حالی که پوششی بر صورت نداشتند، پیش یزید لعین آوردند، وقت ظهر بود. یکی از جفا کاران شامی گفت : هیچ اسیری زیباتر از اینان ندیده بودم تا به حال! شما چه کسانی هستید؟ پس حضرت سکینه علیهاالسلام فرمود: نحن سبايا آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله. ▪️ ما اسیران آل محمّدیم (صلی الله علیه و آله) 📚 قرب الأسناد، حمیری ص ١۴ @maghaatel
◼️ وعده ما و تو در، بزم یزید پلید تا کُنی از روی نی، جلوه به میقات ما... نوشته اند : در مجلس یزید سر مبارک اباعبدالله سلام اللّه علیه بر نیزه بلندی بود و به جمیع اسیران نگاه می کرد. الا انه عندما النظر الی حال أخته العقیله أطبق جفنیه و جرت دموعه ▪️اما هر وقت نگاه آن سر مطهر ، به حضرت زینب سلام الله علیها می رسید چشمانش را می بست و اشکش جاری می شد 📚عجائب و غرایب رأس الامام حسین علیه السلام ص۱۶۸ @maghaatel
◼️ مصیبت مجلس یزید لعین از زبان مبارک ثامن الحجج علیه السلام... فضل بن شاذان می‌گوید: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که می‌فرمود: لَمَّا حُمِلَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ إِلَی الشَّامِ أَمَرَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوُضِعَ وَ نَصَبَ عَلَیْهِ مَائِدَةً فَأَقْبَلَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ فَلَمَّا فَرَغُوا أَمَرَ بِالرَّأْسِ فَوُضِعَ فِی طَسْتٍ تَحْتَ سَرِیرِهِ وَ بُسِطَ عَلَیْهِ رُقْعَةُ الشِّطْرَنْجِ وَ جَلَسَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ یَلْعَبُ بِالشِّطْرَنْجِ وَ یَذْکُرُ الْحُسَیْنَ وَ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِکْرِهِمْ فَمَتَی قَمَرَ صَاحِبَهُ تَنَاوَلَ الْفُقَّاعَ فَشَرِبَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ مِمَّا یَلِی الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْضِ فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلْیَتَوَرَّعْ عَنْ شُرْبِ الْفُقَّاعِ وَ اللَّعِبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْفُقَّاعِ أَوْ إِلَی الشِّطْرَنْجِ فَلْیَذْکُرِ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ لْیَلْعَنْ یَزِیدَ وَ آلَ زِیَادٍ یَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ کَعَدَدِ النُّجُومِ ▪️هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السّلام به شام رفت، یزید ملعون دستور داد آن سر را در میان مجلس نهادند و بساط میگساری را برقرار کردند. سپس یزید و اصحابش بر سر آن بساط نشستند و شروع به میگساری نمودند. وقتی از شرب خمر فراغت حاصل می‌کردند، سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در میان یک طشت و در زیر تخت یزید می‌نهادند. سپس بساط شطرنج را می‌چیدند و یزید می‌نشست و شطرنج بازی می‌کرد، نام حسین و پدر و جد او علیهم السّلام را به میان می‌آورد و نام آنان را مسخره می‌کرد. وقتی با رفیق خود قمار می‌کرد، سه مرتبه فقاع یعنی آبجو می‌آشامید و اضافه آن را جنب طشت روی زمین می‌ریخت. پس کسی که خود را از شیعیان ما بداند، باید از آشامیدن فقاع و شطرنج بازی بر حذر باشد. کسی که نظرش به فقاع و شطرنج بیفتد، باید امام حسین علیه السّلام را یاد کند و یزید و آل زیاد را لعنت نماید. خدای مهربان برای این عمل گناهان او را می‌آمرزد، ولو این که به شماره ستارگان باشد. 📚عیون أخبار الرضا ج ۲ ص ۲۲ 📚 بحارالانوار ج ۴۵ص١٧٧ @maghaatel
◼️ مصیبتی جانسوز در مجلس یزید پلید نوشته اند : وقتی زنان امام حسین علیه السّلام را نزد یزید بن معاویه وارد کردند، زنان آل یزید و دختران و اهل بیت معاویه صدا به شیون و ولوله بلند و ماتم به پا کردند. سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در مقابل یزید نهادند. سکینه دختر امام حسین علیه السّلام می‌گوید: من شخصی را سنگدل تر، کافر و مشرکی را شریرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم! یزید همچنان به سر مبارک امام حسین علیه السّلام نظر می‌کرد و می‌گفت: لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا***جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ ▪️کاش پدرانم در جنگ بدر بودند و جزع قبیله خزرج را از واقع شدن نیزه بر ایشان می‌دیدند! ◼️از فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام نقل شده که فرمود: وقتی ما نزد یزید بن معاویه نشستیم، مرد سرخ چهره ای از اهل شام برخاست و به یزید گفت: هَبْ لِی هَذِهِ الْجَارِیَةَ ▪️ این دختر را به من ببخش و منظورش من بودم و من دختری نیکو بودم؛ پس ترسیدم و گمان کردم او این کار را خواهد کرد. پس لباس خواهرم را گرفتم و او از من بزرگ تر و عاقل تر بود. پس گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی و ملعون شدی. آن برای تو و یزید نیست! یزید در غضب شد گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی، اگر بخواهم می‌توانم این کار را انجام دهم. خواهرم گفت: ابدا! به خدا قسم که خدا این اختیار را به تو نداده است، مگر این که از ملت و دین ما خارج شوی و دین دیگری را برگزینی. یزید غضبناک شد و گفت: آیا تو در مقابل من یک چنین سخنی را می‌گویی؟ جز این نیست که پدرت و برادرت از دین خارج شدند. خواهرم گفت: تو و پدرت و جدت به وسیله دین پدر و برادر من هدایت شدید، اگر تو مسلمان باشی. (ولی از کجا معلوم که تو مسلمان باشی) یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ می‌گویی. خواهرم گفت: آیا امیری ظالمانه فحاشی می‌کند و به وسیله قدرتی که دارد خشم و غضب می‌کند؟ راوی می‌گوید: گویی یزید لعنه الله خجل و ساکت شد! آن مرد شامی لعنه الله سخن خود را برای دومین بار تکرار کرد و به یزید گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خدا مرگی حتمی به تو بدهد! 📚 الامالی شیخ صدوق ص١۶۵ 📚 بحارالانوار ج ۴۵ص١۵۴ @maghaatel
◼️ *لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ* امام صادق از پدرش و ایشان از جدش علیهم السّلام نقل کرد که فرمود: یک روز امام حسین علیه السّلام نزد امام حسن علیه السّلام رفت و وقتی به امام حسن علیه السّلام نظر کرد، گریان شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: یا حسین! برای چه گریان شدی؟ فرمود: برای آن ظلمی که در حق تو خواهد شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: آنچه موجب قتل من می‌شود، یک زهری است که به وسیله دسیسه ای به خورد من داده خواهد شد. *لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ* ولی هیچ روزی مثل روز (عاشورای) تو نخواهد بود یا ابا عبداللَّه! *یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ* ▪️زیرا تعداد سی هزار نفر مرد در اطراف تو اجتماع می‌کنند که گمان می‌نمایند از امت جد ما خواهند بود و خود را به دین اسلام می‌بندند. آنان برای کشتن، ریختن خون، هتک حرمت، اسیر کردن فرزندان و زنان و تاراج نمودن اموال تو ازدحام خواهند کرد! *فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ* . ▪️در یک چنین موقعی است که لعنت خدا دامنگیر بنی امیه می‌شود؛ آسمان خاکستر و خون می‌بارد؛ و هر چیزی برای مظلومیت تو گریان می‌شود، حتی وحوش صحرا و ماهیان در دریاها! ---------- 📚أمالی الصدوق مجلس ۲۴
◼️ حکایت روزهای طفولیت حسنین علیهماالسلام از زبان سفیر پادشاه روم، در مجلس یزید... شخصی نصرانی از طرف پادشاه روم نزد یزید بن معاویه لعنه الله آمد. یزید سر مقدس امام حسین علیه السّلام را در آن مجلسی که نصرانی حضور داشت آورد. وقتی چشم آن نصرانی به سر مقدس امام حسین علیه السّلام افتاد، به قدری گریه و صیحه و نوحه کرد که محاسنش به وسیله اشک تر شد. سپس گفت: ای یزید! بدان من در زمان زنده بودن پیامبر اسلام به منظور تجارت وارد شهر مدینه شدم. من در نظر داشتم برای پیغمبر خدا هدیه ای ببرم. از اصحاب آن حضرت جویا شدم که پیغمبر خدا چه هدیه ای را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: عطر، از هر چیزی نزد آن بزرگوار محبوب تر است، زیرا رغبت کاملی به عطر دارد. من دو نافه آهو و مقداری عنبر برای آن حضرت که در خانه‌ امّ سلمه (رضی اللَّه عنها) بود بردم. وقتی جمال مبارکش را مشاهده نمودم، از دیدن او نور بیشتری در چشمم ساطع شد، سرور من زیادتر شد و محبت او در قلبم جای گرفت. لذا به آن حضرت سلام کردم و آن عطرها را در حضورش نهادم. فرمود: این‌ها چیست؟ گفتم: مختصر هدیه ای است که برای شما تقدیم کرده ام. فرمود: نام تو چیست: گفتم: عبدالشمس. فرمود: نام خود را تغییر بده. من نام تو را عبدالوهاب نهادم. اگر تو اسلام را از من قبول کنی، من هم هدیه تو را می‌پذیرم. وقتی من کاملا آن حضرت را نظر کردم و تأمل نمودم، دانستم پیامبر است. وی همان پیغمبری است که حضرت عیسی علیه السّلام از او خبر داده و فرموده: «بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد. » (صف / ۶ -) {من درباره رسولی که بعد از من می‌آید به نام احمد - صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم - به شما بشارت می‌دهم. } من به سخن آن حضرت معتقد شدم و در همان ساعت به دست مبارک او اسلام اختیار نمودم و به سوی روم مراجعت کردم، ولی اسلام خود را پنهان می‌نمودم. چند سال بود که من با پنج پسر و چهار دختر خود مسلمان بودیم. من فعلا وزیر پادشاه روم می‌باشم و احدی از نصارا از حال ما اطلاعی ندارد. ای یزید! بدان آن روزی که من در حضور پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودم و او در حجره‌ امّ سلمه بود، این حسین عزیزی را که سر مقدسش این طور خوار و حقیر در مقابل تو قرار دارد، دیدم که از در حجره وارد شد. پیغمبر اعظم اسلام صلّی اللَّه علیه و آله بغل گشود و حسین علیه السّلام را در بغل گرفت و فرمود: خوش آمدی ای حبیب من! سپس او را در کنار خود نشانید، لب و دندان‌های وی را می‌بوسید و می‌مکید و می‌فرمود: «از رحمت خدا دور باد آن کسی که تو را می‌کشد. ای حسین! خدا لعنت کند آن شخصی را که تو را شهید و بر قتل تو اعانت می‌نماید. » پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حینی که این سخنان را می‌فرمود، گریه هم می‌کرد. وقتی روز دوم فرا رسید، من با پیامبر خدا در مسجد آن حضرت بودم که دیدم حسین با برادرش حسن علیهما السّلام آمد و گفت: یا جدا! من با برادرم حسن کُشتی گرفتم، هیچ یک از ما بر دیگری غالب نشد. منظور ما از این عمل این بود که بدانیم کدام یک از ما قوت و قدرت بیشتری داریم. پیغمبر اکرم به آنان فرمود: «ای دو محبوب و قوت قلب من! به جای کشتی گرفتن، بروید و در نوشتن خط مسابقه بگذارید. هر یک از شما که خطش نیکوتر باشد، قوت او بیشتر خواهد بود. » حضرات حسنین علیهما السّلام رفتند و هر کدام خطی نوشتند و نزد پیغمبر خدا آمدند و لوح خط خود را به آن حضرت دادند تا آن بزرگوار داوری نماید. پیامبر معظم اسلام صلّی اللَّه علیه و آله ساعتی به آنان نظر کرد. چون راضی نبود که دل یکی از ایشان را بشکند، لذا به آنان فرمود: «ای دو محبوب من! من پیامبری هستم امّی (یعنی درس نخوانده) و در شناختن خط تخصص ندارم. نزد پدرتان بروید تا بین شما داوری نماید و بنگرد خط کدام یک از شما نیکوتر است. » وقتی آنان متوجه حضرت امیر شدند، پیغمبر خدا هم با ایشان برخاست و جمیعا وارد خانه فاطمه زهرا علیها السّلام شدند. بیشتر از یک ساعت نشد که پیامبر اعظم اسلام با سلمان آمدند. چون بین من و سلمان صداقت و دوستی بود، لذا از او جویا شدم که پدر حسنین چگونه داوری کرد و خط کدام یک از آنان نیکوتر بود؟ سلمان گفت: حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جوابی به ایشان نداد، زیرا آن حضرت درباره امر حسنین علیهما السّلام تأملی نمود و فرمود: اگر بگویم خط حسن، احسن است، حسین اندوهگین می‌شود و اگر بگویم خط حسین نیکوتر است، حسن مغموم خواهد شد. لذا آنان را متوجه پدرشان نمود. من به سلمان گفتم: ای سلمان! تو را به حق آن صداقت و برادری که بین من و تو می‌باشد و به حق دین اسلام قسم می‌دهم که مرا از این که پدرشان چگونه ما بین ایشان قضاوت کرد آگاه نمایی؟
سلمان گفت: وقتی حسنین علیهما السّلام نزد پدرشان آمدند و آن حضرت درباره ایشان تأمل کرد، نسبت به آنان مهربانی نمود. حضرت امیر راضی نشد قلب هیچ یک از آنان را بشکند. پس به ایشان فرمود: نزد مادرتان بروید تا وی بین شما داوری نماید! حضرات حسنین علیهما السّلام نزد مادرشان آمدند و آن لوحی را که خط بر آن نوشته بودند، به آن بانو عرضه کردند. سپس حسنین علیهما السّلام به مادر خود گفتند: جدمان به ما دستور داده خط بنویسید هر کسی که خطش نیکوتر باشد قوت او بیشتر خواهد بود. ما مکاتبه کردیم و به حضور پیغمبر خدا رفتیم. آن حضرت ما را نزد پدرمان فرستاد. پدر ما در بین ما داوری ننمود و ما را نزد شما روانه کرده است. فاطمه زهرا علیهاالسلام با خود اندیشید که جد و پدر حسنین علیهم السّلام نخواسته اند دل ایشان را بشکنند. پس من چه کنم؟ و چگونه بین ایشان داوری نمایم؟ خلاصه به آنان فرمود: ای نور دو چشمانم! من نخ گردنبند خود را بالای سر شما قطع می‌کنم؛ هر کدام از شما بیشتر از مرواریدهای آن را برگرفت، خط وی نیکوتر و قوت او بیشتر است. فاطمه علیها السّلام برخاست و نخ گردنبند خود را که دارای هفت عدد مروارید بود، بر سر آنان قطع کرد. امام حسن علیه السّلام سه عدد و امام حسین علیه السّلام نیز سه عدد مروارید برگرفتند. یکی از مرواریدها باقی مانده بود که هر یک از آنان برای ربودن آن فعالیت می‌کردند. خدای متعال به جبرئیل دستور داد تا به زمین آمد و آن مروارید را به وسیله بال خود دو نصف نمود و هر یک از ایشان یک نصف آن را برگرفت. ای یزید! ببین پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چگونه راضی نشد دل یکی از آنان را به وسیله ترجیح خط نوشتن، دردناک کند و بشکند. نیز حضرت امیر و فاطمه علیهما السّلام این عمل را انجام ندادند. نیز خدای سبحان راضی نشد که قلب یکی از ایشان بشکند، بلکه دستور داد که آن مروارید را دو نصف کردند تا قلب آنان آرام باشد. *آیا جا دارد تو این گونه با پسر دختر پیغمبر خدا رفتار نمایی؟* اف به تو و دین تو، ای یزید! سپس آن نصرانی برخاست و سر مبارک امام حسین علیه السّلام را برگرفت و در حالی که گریان بود، آن سر را می‌بوسید و می‌گفت: یا حسین! نزد جدت محمّد مصطفی و پدرت علی مرتضی و مادرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهم اجمعین برای من شهادت بده. ( در بعضی از مقاتل چنین آمده که یزید دستور داد او شدیدا بزنند. پس ماموران آمدند و آنقدر او را زدند که بدنش لِه شد و در همین حال گفت : ای یزید! چه مرا بزنی و چه مرا نزنی! این پیغمبر خداست که در برابر من ایستاده و و لباسی از نور روی دستان مبارکش است و به من می گوید : گوارا باد بر تو بهشت! و این لباس را به هنگام خروج از دنيا، ما به تو می پوشانیم و تو در بهشت همراه مایی. راوی می گوید:من از کلام آن نصرانی تعجب کردم و کلامش هنوز تمام نشده بود که از دنیا رفت.) 📚المنتخب ج١ص۶۴ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص١٨٩ 📚الدمعة الساکبه ج۵ص١٣٣ @maghaatel
◼️ اجابت دعای حضرت ام کلثوم علیها السلام در مجلس یزید پلید در مجلس یزید لعین، از مردم شام، مردى سرخ روى برخاست و روى به يزيد كرد و گفت: «يا امير المؤمنين! اين كنيزك_یعنی حضرت سکینه علیهاالسلام _را به من ببخش تا خادم من باشد.» حضرت سکینه علیهاالسلام چون اين را شنيد، بر خود لرزيد و دامن عمه خود زينب کبری علیها السلام را گرفت. فقالت: أُوتِمْتُ و اُستَخدَمُ؟! گفت: «يتيم شدم.اكنون به كنيزى بايد بروم؟ ! » . زينب کبری علیها السلام ، روى به شامى كرد. فقالَتْ: كَذِبتَ و اللّهِ وَ لَو مِتُّ و اللّهِ ما ذلك لك و لا لَه. و فرمود: «دروغ گفتى، سوگند به خدا اگر بميرى، اين كار براى تو صورت نبندد و از براى يزيد نشود.» يزيد در خشم شد. و قال: كذبتِ، و اللّهِ إنَّ ذلك لي، و لو شئتُ أفعَلَ لَفَعَلْتُ. گفت: «سوگند به خدا دروغ گفتى.اين كار از براى من رواست و اگر بخواهم بكنم، مى كنم.» زينب کبری علیها السلام فرمود: كلّا! و اللّهِ ما جَعَلَ اللّهُ لكَ ذلك، إلّا أنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنا و تَدينَ بِغَيرِها فرمود: «حاشا كه اين كار توانى كرد جز اين كه از دين ما بيرون شوى و دينى ديگر اختيار كنى.» خشم يزيد زياد شد و گفت: «در پيش روى من، اين گونه سخن مى كنى؟ همانا پدرت و برادرت از دين بيرون شدند.» قالت زينب: بدينِ اللّهِ و دينِ أبي و دينِ أخي إهتَدَيْتَ، أنتَ و أبوك و جدُّك، إنْ كُنتَ مُسلِما. فرمود: «به دين خدا و دين پدر من و دين برادر من، تو و پدرت و جدت هدايت يافتيد، اگر مسلمان باشى (که نیستی) .» يزيد گفت: كذِبتِ يا عَدُوَّةَ اللّهِ ! «دروغ گفتى اى دشمن خدا! » زينب سلام الله علیها فرمود : أنتَ أميرا تَشتِمُ ظالِما و تَقْهَرُ بسلطانك. «هان اى يزيد! به نيروى امارت فحش مى گويى و به قوت سلطنت با ما ستم مى كنى و ما را مقهور مى دارى.» يزيد شرمگين شد و خاموش گشت.اين وقت شامى سخن خويش را تکرار كرد و گفت: «يا امير المؤمنين! اين جاريه را به من عطا كن.» يزيد گفت: «دور شو! خدا مرگت بدهد.» ▪️طبق روایتی دیگر : حضرت امّ كلثوم علیها السلام روى به شامى كرد. _فقالت: اُسكُت يا لُكَعَ الرّجال! قَطَعَ اللّهُ لِسانَكَ و أَعمى عَينكَ و أيبَسَ يَديْكَ و جَعَلَ النّارَ مَثْواك، إنَّ أولادَ الأنبياءِ لا يَكونونَ خَدَمَةً لِأولادِ الأدعياء ._ فرمود: «زبان ببند اى فرومايه هرزه ! خداوند قطع كند زبان تو را و كور كند چشم هاى تو را و بخشكاند دست هاى تو را و در آتش دوزخ جاى دهد تو را.همانا فرزندان پيغمبران خادم زنازادگان نشوند.» هنوز امّ كلثوم علیها السلام، سخنش تمام نشده بود، كه خداوند دعای او را به اجابت مقرون فرمود.آن مرد شامی، گنگ و نابينا شد و دست هايش خشکید و درافتاد و به درک واصل شد. 📚المنتخب ج٢ص۴٨۶ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص١٣٧ @maghaatel
◼️ یک دستورالعمل بسیار زیبا از امام سجاد صلوات الله علیه در مجلس یزید پلید... وقتی حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام را نزد یزید ملعون بردند، یزید تصمیم گرفت گردن امام سجاد علیه السّلام را بزند، لذا آن امام مظلوم را در مقابل خود نگه داشت و شروع به سخن کرد. منظور یزید این بود که با آن حضرت مکالمه نماید و آن بزرگوار سخنی بگوید که یزید آن را بهانه کند و او را شهید نماید. ولی حضرت سجاد علیه السّلام جواب او را مطابق با سؤالش می‌فرمود. امام سجاد علیه السّلام یک تسبیح کوچکی در دست داشت که آن را با انگشت‌های خود می‌گردانید و تکلم می‌کرد. یزید گفت: من با تو سخن می‌گویم و تو جواب مرا در حالی می‌دهی که تسبیح را به دست خود می‌گردانی! چگونه این موضوع جایز است؟ امام سجاد علیه السّلام فرمود: پدرم از جدم برایم نقل کرد که هر گاه نماز صبح را می‌خواند، با کسی سخن نمی گفت تا این که تسبیحی را بر می‌داشت و می‌فرمود: اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُکَ وَ أُمَجِّدُکَ وَ أُحَمِّدُکَ وَ أُهَلِّلُکَ بِعَدَدِ مَا أُدِیرُ بِهِ سُبْحَتِی ▪️(خدایا! من صبح کردم در حالی که به تعدادی که تسبیحم را می‌گردانم، تو را تسبیح و تمجید و حمد و تهلیل می‌کنم.) سپس حضرت آن تسبیح را برمی داشت و بدون این که تسبیح بگوید، هر چه می‌خواست سخن می‌گفت و تسبیح را می‌گردانید. می‌فرمود: همین گردانیدن سبحه برایش ثواب داشت و یک حرزی بود، تا آن موقعی که در رختخواب خود وارد می‌شد. هنگامی که وارد رختخواب خود می‌شد نیز همین عمل را انجام می‌داد و تسبیح خود را زیر سر خویش می‌نهاد و ثواب آن تسبیح از این وقت تا وقت بعدی برایش حساب می‌شد. من به جدم اقتدا کردم و من این عمل را انجام دادم. یزید گفت: من با هیچ کدام از شما (آل محمّد) تکلم نکردم، مگر این که جوابی به من داد که به آن پناهنده شد! سپس حضرت سجاد علیه السّلام را عفو کرد و آزادش نمود. 📚 الدعوات راوندی ص۶٢ @Maghaatel
◼️ ماجرای حمیده، زن مؤمنه شامی... سلیمان شامی گوید: وقتی اسرا وارد شام شدند، همسایه ما زن مؤمنه ای بود به نام حمیده. یک غلام و یک کنیز داشت. از آنجا که یزید امر کرده بود مردم برای خوشحالی بیرون بروند، غلام و کنیز آن زن مؤمنه از خانه بیرون رفتند و فهمیدند که این اسیران، که هستند. برگشتند و بسیار گریه کردند. حمیده مضطرب شد و پرسید :چه شده است؟ گفتند: چرا گریه نکنیم که مولای ما حسین سلام اللّه علیه را کشتند؟ چرا نگرییم وقتی زینب کبری سلام اللّه علیها را اسیر کردند؟! وقتی حمیده این ها را شنید، صیحه ای زد و بیهوش شد.چون به هوش آمد از خانه بیرون زد. وقتی به اسیران آل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید، خود را قدم های زینب کبری سلام اللّه علیها انداخت و عرضه داشت برادرتان کجاست؟ حضرت زینب سلام اللّه علیها اشاره کرد به سر مطهر سید الشهداء سلام اللّه علیه. چون حمیده این صحنه را دید، صیحه زد و غش کرد. مردم دورش، جمع شدند و دیدند از شدت جزع، از دنیا رفته است. وقتی خبر به گوش غلام و کنیزش رسید، از خانه بیرون آمدند و سنگ های سخت برداشتند و بر سر وصورت خود می زدند و آنقدر زدند که هر دو از دار دنیا رفتند. 📚تحفه الحسینیه ص ۳۶۰ @maghaatel
◼️ ویژه شب جمعه، شب زیارتی سیدالشهدا علیه السلام ◼️ روایتی مَملوّ از معارف، در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر گاه امام حسین علیه السّلام را زیارت می‌کنید، زبان خود را جز از گفتن خیر، باز دارید، زیرا ملائکه شبانه روزی که حافظ مردم و موجودات هستند، نزد آن ملائکه ای که در حائر امام حسین علیه السّلام می‌باشند، می‌آیند و با آنان مصافحه می‌کنند، ولی ایشان از شدت گریه جوابشان را نمی گویند. آنان تا زوال آفتاب و روشن شدن طلوع فجر در انتظار تکلم ایشان می‌مانند. سپس راجع به موضوعی از امر آسمان جویا می‌شوند. آنان مابین زوال آفتاب و طلوع فجر سخن نمی گویند و از گریه و دعا خسته نمی شوند و در آن دو وقت از یاران خود روگردان نخواهند شد. زیرا هر وقت شما سخن بگویید، متوجه شما هستند. گفتم: فدایت شوم! چه چیزی است که درباره آن از ایشان جویا می‌شوند، کدام یک از آنان از دیگری پرسش می‌کنند، آیا آن ملائکه ای که حافظ بر موجودات هستند سؤال می‌نمایند یا آنهایی که موکل به حائر امام حسین علیه السّلام می‌باشند؟ فرمود: ملائکه حائر امام حسین علیه السّلام از آنان پرسش می‌کنند، زیرا ملائکه حائر از حائر دور نمی شوند، ولی ملائکه ای که حافظ بر موجودات هستند نزول و صعود می‌نمایند. گفتم: چه موضوعی را از آنان جویا می‌شوند؟ فرمود: هر گاه آنان عروج می‌کنند، به اسماعیل که ملک هوا است بر می‌خورند و چه بسا می‌شود که پیامبر خدا، فاطمه، حسن، حسین علیهم السّلام، و امامانی را که گذشته اند، نزد اسماعیل می‌بینند. سپس آن بزرگواران از ملائکه راجع به موضوعاتی و از افرادی که از شما به زیارت امام حسین علیه السّلام حاضر شده اید جویا می‌شوند و می‌فرمایند: آنان را به دعای خود بشارت دهید! ملائکه حافظین می‌گویند: چگونه ما به ایشان بشارت دهیم، در صورتی که آنان سخن ما را نمی شنوند؟ می‌فرمایند: برای ایشان برکت بخواهید و دعای خیر کنید. این بشارتی است که از طرف ما برای ایشان است. هنگامی که آنان بر می‌گردند، زوار امام حسین علیه السّلام را به وسیله بال‌های خود محفوظ می‌دارند تا مکان شما را احساس نمایند و ما آنان را به خدایی می‌سپاریم که امانت‌های او ضایع نمی شوند. وَ لَوْ یَعْلَمُوا مَا فِی زِیَارَتِهِ مِنَ الْخَیْرِ وَ یَعْلَمُ ذَلِکَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَی زِیَارَتِهِ بِالسُّیُوفِ وَ لَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِی إِتْیَانِهِ . ▪️اگر مردم بدانند چه خیری در زیارت امام حسین علیه السّلام می‌باشد، با شمشیر برای زیارت حسین علیه السّلام با یکدیگر قتال می‌کنند و اموال خود را برای تشرف به زیارت امام حسین علیه السّلام می‌فروشند. وَ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام إِذَا نَظَرَتْ إِلَیْهِمْ وَ مَعَهَا أَلْفُ نَبِیٍّ وَ أَلْفُ صِدِّیقٍ وَ أَلْفُ شَهِیدٍ وَ مِنَ الْکَرُوبِیِّینَ أَلْفُ أَلْفٍ یُسْعِدُونَهَا عَلَی الْبُکَاءِ ▪️فاطمه زهرا علیها السّلام در حالی به زائران امام حسین علیه السّلام نظر می‌کند که تعداد هزار پیغمبر، هزار صدّیق، هزار شهید و هزار هزار ملائکه کروبیّین با آن بانو هستند و او را در گریه کردن یاری می‌نمایند. إِنَّهَا لَتَشْهَقُ شَهْقَةً فَلَا تَبْقَی فِی السَّمَاوَاتِ مَلَکٌ إِلَّا بَکَی رَحْمَةً لِصَوْتِهَا ▪️ فاطمه زهرا علیهاالسلام ناله و فریادی می‌زند که تمامی ملائکه آسمان‌ها به علت ناله آن بانو گریان می‌شوند. حضرت زهرا آرام نمی شود. تا این که پیامبر خدا می‌آید و به وی می‌فرماید: ای دخترم! تو کلیه ملائکه آسمان‌ها را گریان نمودی. آرام باش دخترم. إِنَّهَا لَتَنْظُرُ إِلَی مَنْ حَضَرَ مِنْکُمْ فَتَسْأَلُ اللَّهَ لَهُمْ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ ▪️ فاطمه زهرا سلام الله علیها، به آن افرادی که از شما برای زیارت امام حسین علیه السّلام حاضر شده اند نظر رحمت می‌کند و هر خیری را از خدا برای آنان می‌خواهد. وَ لَا تَزْهَدُوا فِی إِتْیَانِهِ فَإِنَّ الْخَیْرَ فِی إِتْیَانِهِ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصَی. ▪️مبادا شما از زیارت قبر امام حسین علیه السّلام کناره گیری کنید، زیرا زیارت امام حسین علیه السّلام به قدری خیر دارد که قابل شماره نیست. 📚کامل الزیارات @Maghaatel
◼️ اعتراض رأس الجالوت در مجلس یزید پلید... رئیس یهودیان ( راس الجالوت) وارد بر یزید شد و دید که یزید با چوب دستی اش سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را بر گرداند و بر لب و دندان نازنین امام علیه السلام می‌زند. پرسید: این سر، سر کیست که زیباتر از او تا به حال ندیده بودم؟ یزید گفت: سر مردی خارجی است. پرسید: او کیست؟ گفت: حسین علیه السّلام! پرسید: پسر کیست؟ گفت: پسر علی علیه السّلام است. پرسید: مادر او کیست؟ گفت: فاطمه علیها السّلام! پرسید: فاطمه کیست؟ گفت: دختر محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم. پرسید: پیامبرتان؟ گفت: بله! یهودی گفت: خدا به شما جزای خیر ندهد! تا دیروز پیامبر شما بود و امروز نوه او را می‌کشید؟ وای بر تو! بین من و داود نبی سی و چند نسل پدری هست و وقتی یهودیان مرا می‌بینند،مرا تعظیم می کنند و خاک از زیر قدم هایم به عنوان تبرک بر می دارند . سپس به طرف طشت آمد و سر مطهر را برداشت و بوسید و گفت: گواهی می‌دهم که معبودی جز خدا نیست و جدت محمد رسول خداست. پس یزید دستور داد او را بکشند. 📚الخرائج و الجرائح راوندی ج٢ص۵٧٧ 📚بحارالأنوار ج ۴۵ص١٨۴ 📚المنتخب ج٢ص۴٨۶ @Maghaatel
◼️ حکایت کلیسای حافر از زبان یک نصرانی در مجلس یزید لعین... از امام زين العابدين علیه السلام روايت شده است كه چون سر بريده امام حسين عليه السلام را نزد يزيد آوردند، مجالس ميگسارى ترتيب مى داد و سر مبارك را مى آورد و در مقابل خود مى گذاشت و بر آن سفره ميخوارگى مى كرد.روزى سفير پادشاه روم كه خود يكى از اشراف و بزرگان بود و در مجلس حضور داشت، گفت: «اى شاه عرب! اين سر از كيست؟ » يزيد گفت: «تو را با اين سر چه كار؟ » گفت: «من كه به نزد پادشاه باز مى گردم، از آنچه ديده‌ام از من مى پرسد.دوست داشتم كه داستان اين سر و صاحب سر را برايش گفته باشم تا او نيز شريك شادى و سرور تو باشد.» يزيد ملعون گفت: «اين سر حسين بن على بن ابيطالب است.» رومى گفت: «مادرش كيست؟ » گفت: «فاطمه، دختر رسول خدا! »- نصرانى گفت: «نفرين بر تو و دين تو! دين من كه بهتر از دين شماست؛ زيرا پدر من از نوادگان داوود است و ميان من و داوود پدران بسيارى فاصله است و نصارى مرا بزرگ مى شمارند و از خاك پاى من به عنوان تبرك كه من نواده داوودم برمى دارند و شما پسر دختر رسول خدا را مى كشيد با اين كه ميان او و پيغمبر شما يك مادر بيشتر فاصله نيست.اين چه دينى است؟ » سپس به يزيد گفت: «داستان كليساى حافر را شنيده اى؟ » گفت: «بگو تا بشنوم.» گفت: «دريايى است ميان عمّان و چين كه يك سال راه است و هيچ آبادى در آن نيست، مگر يك شهر كه در وسط درياست؛ هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ.شهرى بزرگ تر از آن روى زمين نيست، صادراتش كافور و ياقوت است و درختانش همه عود و عنبر و در تصرف نصارى است و هيچ يك از پادشاهان را به جز نصارى آن جا ملكى نيست و در اين شهر كليساهاى بسيارى است كه از همه بزرگ تر، كليساى حافر است.از محراب آن كليسا حقه طلايى آويزان است كه ناخنى در ميان آن حقه است و مى گويند: ناخن درازگوشى است كه عيسى سوار بر آن مى شد.نصارى آن حقه را بر حريرى پيچيده اند و همه ساله يك جهان از نصارى آن جا مى آيند و بر گرد آن حقه طواف مى كنند و آن را مى بوسند و در نزد آن حاجت هاى خود را از خداى تعالى مى خواهند.اين رفتار و عقيده آنان است نسبت به ناخن درازگوشى كه به گمانشان ناخن درازگوش سوارى پيغمبرشان است.و شما پسر دختر پيغمبر خود را مى كشيد.خداوند شما را و دين شما را مبارك نكند.» يزيد لعين گفت: «اين نصرانى را بكشيد تا آبروى مرا در كشور خود نبرد.» چون نصرانى احساس كرد كه يزيد درصدد كشتن او است، گفت: «مگر تصميم كشتن مرا دارى؟ گفت: «آرى.» گفت: «بدان كه من ديشب پيغمبر شما را به خواب ديدم كه به من مى فرمود: «اى نصرانى! تو اهل بهشتى» و من از سخن آن حضرت درشگفت شدم.شهادت مى دهم كه نيست خدايى به جز خداوند و محمّد فرستاده او است.» سپس از جاى خود پريد و سر امام حسين عليه السّلام را برداشت و بر سينه گرفت و او را مى بوسيد و گريه مى كرد تا كشته شد. 📚 لهوف، /ص ۱۹۰- ۱۹۳ 📚مقتل الحسين الخوارزمي ص٧٣ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص١۴١ @Maghaatel
. ◼️ خداوند مرا به خاطر گناهانم از شما محروم نکند... در یکی از زیارت نامه های سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام، فرازی بسیار زیبا و قابل تامل (خصوصا در مثل این روز ها) آمده است که : لَمْ یَتَوَسَّلِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللَّهِ بِوَسِیلَةٍ هِیَ أَعْظَمُ حَقّاً وَ لَا أَوْجَبُ حُرْمَةً وَ لَا أَجَلُّ قَدْراً عِنْدَهُ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ▪️توسل کنندگان به درگاه الهی به هیچ وسیله ای که نزد او حقی عظیمتر و حرمتی واجب تر و قدر و منزلتی والاتر از وجود شما اهل بیت داشته باشد، توسل نجسته اند. لَا خَلَّفَنِیَ اللَّهُ عَنْکُمْ بِذُنُوبِی وَ جَمَعَنِی وَ إِیَّاکُمْ فِی جَنَّةِ عَدْنٍ الَّتِی أَعَدَّهَا لَکُمْ وَ لِأَوْلِیَائِکُمْ إِنَّهُ خَیْرُ الْغَافِرِینَ وَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ▪️ خداوند مرا به خاطر گناهانم از شما، محروم نکند و باشد که مرا با شما در بهشت عدنی که آن را برای شما و دوستدارانتان آماده داشته است، گرد آورد که او بهترین بخشندگان است و مهربانترین مهربانان است. 📚 مصباح الزائر ص١٣١ 📚 بحارالانوار ج٩٨ص٢٢۶ @Maghaatel
🩸وقتی که یزید لعین، قصد گرفتن جان امام سجاد علیه‌السلام را می‌کند ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که اسرا در مجلس یزید پلید بودند، آن ملعون لباس هایی فاخر و گران قیمت و کفش های طلاکوبی پوشیده بود و با غرور و تکبر راه می‌رفت که امام سجاد علیه‌السلام این آیه را قرائت فرمودند: 📜 مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ. لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ۞ ▪️(هیچ مصیبتی ناخواسته در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است. و این امر برای خدا آسان است.این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید. و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد.) 📋 فَغَضِبَ يَزيد (لعنه اللّه) و قال: خُذُوهُ و اضرِبُوا عُنُقَه. فَبَكىٰ عَليُّ بن الحُسين عليهماالسّلام و نَظَرَ إلَى السّماء ▪️پس یزید، خشمناک شد و دستور داد: او را بگیرید و گردنش را بزنید. امام سجاد علیه‌السلام گریست و رو به آسمان نمود و اشعاری خطاب به جدّ مطهّرش، با خود زمزمه کرد. 🥀 ... مامورین آمدند و عمامه امام علیه‌السلام را به دورش پیچیدند و خواستند او را ببرند که زنان اهلبیت علیهم‌السلام دور او را گرفتند و زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها خودش را به روی او انداخت و فرمود: ای یزید! تو را بس است دیگر از ریختن خون ما. 🥀 حضرت ام کلثوم علیها‌السلام نیز فرمود: تو را بس نبود از آن بلاهایی که بر سرمان آوردی و زمین را از خون اهل‌بیت علیهم السلام سیراب کردی!؟ فقط همین تازه جوان برایمان مانده و تو می خواهی دیگر نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله را قطع کنی؟! 🥀 پس همه حاضران در جلسه گریستند و بعضی از مشاوران یزید لعین به او گفتند: تو را به خدا از او در گذر چرا که سنّ زیادی ندارد. یزید ، دستور داد تا امام علیه السلام را رها کنند. پس امام سجاد علیه‌السلام رو به یزید کردند و فرمودند: 📋 سَألتُكَ بِاللّهِ يا يزيد! إذا كانَ لا بُدّ مِن قَتلي، فَابْعَث مَعَ هؤلاءِ النِّسوَة مَن يُوصِلُهنّ إلىٰ حَرَمِ جَدِّهِنَّ رَسول اللّه ▪️ای یزید! اگر قصد داری مرا بکشی تو را به خدا سوگند میدهم که همراه این زن ها کسی را بفرستی تا آن ها را به حرم جدّشان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله برساند. 📋 فَضَجّتِ النّاسُ بِالبُكاء و النَّحيب ▪️پس گریه حاضرین بیشتر شد و در اثر این کلام امام علیه‌السلام ضجه می‌زدند. 📚الدّمعة السّاكبة،ج ۵ ص۱۱۵ 📚معالي السّبطين، ج٢دص١۶٠ @maghaatel
▪️برای هر قدمش یک حج و یک عمره. می نویسند. 📚فضل زیارة الحسین علیه السلام: ۶۲ ح ۴۳ 🔷 علاوه بر روایات فوق، در سیره اهلبیت علیهم السلام وارد شده است با اینکه اسب ها و شتران همراه آن حضرات بودند ولی ایشان با پای پیاده به حج مشرف می شدند؛ این در حالی است که روایات فراوانی در افضلیت زیارت سیدالشهدا علیه السلام بر حج و همچنین افضلیت زمین کربلا بر کعبه، وارد شده است. به عنوان نمونه به چند روایت در سنت پیاده روی در سیره اهلبیت علیهم السلام اشاره می کنیم : 🔶 از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: کَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام یَحُجُّ مَاشِیاً وَ تُسَاقُ مَعَهُ الْمَحَامِلُ وَ الرِّحَالُ . ▪️«امام حسن مجتبی علیه السلام پای پیاده به حج می‌رفت، در حالی که محمل‌ها و مال‌های سواری در کاروان با آن حضرت در حرکت بودند. » 📚بحارالانوار ج۴٣ص٣۵١ 🔶در روایتی دیگر از سیره امام حسین علیه السلام آمده است : لَقَدْ حَجَّ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام خَمْساً وَ عِشْرِینَ حَجَّةً مَاشِیاً وَ إِنَّ النَّجَائِبَ لَتُقَادُ مَعَهُ عُیُونُ الْمَحَاسِنِ ▪️امام حسین علیه السّلام با پای پیاده بیست و پنج حج به جا آورد، در صورتی که اسب‌های خوبی در کاروان آن بزرگوار بود. 📚التهذیب ج٣ص١١۶ 🔶 در روایت دیگر آمده است : حَجَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مَاشِیاً فَسَارَ عِشْرِینَ یَوْماً مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّة ▪️علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام پیاده به حج رفت و از مدینه تا مکه بیست روز در راه بود. 📚 الارشاد: ص۲۷۳ @Maghaatel
◼️ چگونه گریه نکند، دختری که هیچ چیز برایش نمانده تا سر و صورتش را از تو و همنشینانت، بپوشاند؟! نوشته اند : فقالَت فاطمةُ بنتُ الحسينِ: يا يزيدُ! بَناتُ رسولِ اللّهِ سَبايا؟ فعندها بكى النّاسُ و بكى أهلُ دارهِ حتّى عَلَتِ الأصواتُ، ▪️در مجلس یزید پلید، دختر بزرگ سیدالشهدا علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام از جای برخاست و ندا سر داد : ای یزید! آیا دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله، اسیر باشند؟! با این سخن آن بانوی مکرمه، مردم و تمامی اهل و عیال یزید لعین، به گریه افتادند و صدای گریه ایشان، قصر یزید را فرا گرفت. كانت سَكينةُ تَستُرُ وَجهَها بِزَنْدِها لأنّها لم تَكُن عندها خِرقَةٌ تَستُرُ بها وَجهَها.فقال: مَن هذه؟ قالوا:سَكينَةُ بنتُ الحسينِ.فقال: أنتَ سَكينَة؟ ▪️حضرت سکینه علیهاالسلام، صورتش را با آستین پوشانده بود. چراکه هیچ پارچه ای جز او برایش نمانده رو. تا صورتش را بپوشاند. یزید گفت : این دختر کیست؟ گفتند :سکینه. گفت : تو سکینه هستی؟ فبَكَت، و اختَنَقَت بِعَبرَتِها حتّى كادَت تَطلَعُ روحُها.فقال لها: ما يُبكيكِ؟قالت: كيف لا تَبكي مَن ليسَ لها سِترٌ تَستُرُ وجهَها و رَأسَها عنكَ و عَن جُلَسائِكَ ▪️آن بانوی مظلومه به گریه افتاد و چنان بغض گلویش را گرفت که نزدیک بود روح مبارکش از این عالم مفارقت کند. یزید گفت : چرا گریه میکنی؟ حضرت سکینه فرمود : چگونه گریه نکند، دختری که هیچ چیز برایش نمانده تا سر و صورتش را از تو و همنشینانت، بپوشاند؟! 📚معالي السّبطين، ج۲/ ص۱۶۳ @Maghaatel
◼️ تا خداوندیِ خدا برجاست پرچم شاه کربلا، بالاست.... حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به حضرت امام سجاد سلام‌‌الله‌‌علیه فرمودند : يَنْصِبُونَ لِهَذَا الطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيكَ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ لَا يَدرُسُ أَثَرُهُ ، وَ لَا يَعفُو رَسْمُهُ عَلَى كُرُورِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ ، و لَيَجتَهِدَنَّ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ أَشْيَاعُ الضَّلَالَةِ فِي مَحوِهِ وَ تَطمِيسِهِ فَلَا يَزْدَادُ أَثَرُهُ إِلَّا ظُهُوراً ، وَ أَمْرُهُ إِلَّا عُلُوّاً. ▪️پرچمی را برای پدرت به اهتزاز درخواهند آورد که هیچ‌گاه اثر آن از بین نخواهد رفت و گذشت شب‌ها و روزها آن را کهنه نخواهد ساخت و امامان کفر و پیروان ضلالت اقدام به محو و پنهان کردن این آثار خواهند کرد ولی چیزی جز تلألؤ روزافزون و آشکاری بیشتر در برنخواهد داشت. 📚بحارالأنوار، ج‏ ۴۵، ص ۱۸۰ . 📚 كامل الزيارات، ص۲۶۲ . 📚 عوالم العلوم، ج‏ ۱۷، ص ۳۶۲ @maghaatel
◼️ *ویژه شب جمعه، شب زیارتی سیدالشهدا علیه السلام* *▪️نورِ زائر امام حسین علیه السلام، بر همه نورهای روز قیامت، سر دارد....* محمد بصری از امام صادق علیه السلام روایت کند که حضرت فرمودند : پدرم به یکی از دوستان خود که درباره زیارت پرسیده بود، فرمود: زیارت چه کسی و به چه هدفی؟ گفت: زیارت امام حسین علیه السلام و به هدف خشنودی خدای تبارک و تعالی. پس پدرم امام باقر علیه السلام فرمود: *مَنْ صَلَّی خَلْفَهُ صَلَاةً وَاحِدَةً یُرِیدُ بِهَا اللَّهَ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ یَلْقَاهُ وَ عَلَیْهِ مِنَ النُّورِ مَا یَغْشَی لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ یَرَاهُ* ▪️هر که در کنار قبر مطهر امام حسین علیه السلام، یک نماز به جهت خشنودی خدا بخواند، خداوند را در آن روز که با وی دیدار می‌کند، در حالی دیدار می‌کند که نوری بر اوست که هر چیز را که می‌بیند، در برابر آن بی نور است *وَ اللَّهُ یُکْرِمُ زُوَّارَهُ وَ یَمْنَعُ النَّارَ أَنْ تُنَالَ مِنْهُمْ شَیْئاً وَ إِنَّ الزَّائِرَ لَهُ لَا یَتَنَاهَی لَهُ دُونَ الْحَوْضِ* ▪️و خداوند زائران وی را بزرگ می‌دارد و آتش را از آسیب رساندن به ایشان باز می‌دارد و زائر او را مکانی پایین تر از حوض کوثر نصیب نمی گردد، *وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَائِمٌ عَلَی الْحَوْضِ یُصَافِحُهُ وَ یَرْوِیهِ مِنَ الْمَاءِ وَ مَا یَسْبِقُهُ أَحَدٌ إِلَی وُرُودِهِ الْحَوْضَ حَتَّی یَرْوِیَ ثُمَّ یَنْصَرِفُ إِلَی مَنْزِلِهِ مِنَ الْجَنَّةِ* ▪️ و امیر المومنین علی علیه السلام، بر کنار حوض ایستاده و با وی دست می‌دهد و از آب حوض به او می‌نوشاند و هیچ کس در وارد شدن او بر حوض، بر او پیشی نمی گیرد تا او سیراب گشته و به سوی منزلگاهش در بهشت باز گردد، *مَعَهُ مَلَکٌ مِنْ قِبَلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ یَأْمُرُ الصِّرَاطَ أَنْ یَذِلَّ لَهُ وَ یَأْمُرُ النَّارَ أَنْ لَا یُصِیبَهُ مَنْ لَفَحَهَا شَیْ ءٌ حَتَّی یَجُوزَهَا وَ مَعَهُ رَسُولُهُ الَّذِی بَعَثَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام* ▪️در حالی که فرشته ای از طرف امیر المومنین با او همراه است و صراط را امر می‌کند که زیر پای او رام و ذلیل باشد و آتش را امر می‌کند که ذره ای از زبانه هایش به وی آسیب نرساند تا آنکه از آن بگذرد، در حالی که فرستاده ای که امیر المومنین علیه السلام با او فرستاده، همراه اوست. 📚 کامل الزیارات: ص۱۲۲
◼️ یکی از زیباترین و عمیق ترین روایات در باب زیارت سیدالشهدا علیه السلام... معاویه بن وهب(که از خاص امام صادق علیه السلام می باشد) گوید: امام صادق علیه السلام در محراب خود نشسته بود، که بر وی وارد شده و نزد او نشستم تا آنکه نمازش را به پایان رساند و شنیدم که با خدایش نیایش می‌کرد و می‌گفت: ای آنکه ما را امتیاز کرامت بخشید و شفاعت را به ما وعده داد و رسالت را بر عهده ما نهاد و ما را میراث دار پیامبران کرد و امتهای پیشین را به ما خاتمه بخشید و وصی و جانشین شدن را مختص ما گرداند و دانش گذشته‌ها و آینده را به ما هبه کرد و دلهای مردمانی را شیفته ما گرداند، اغْفِرْ لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِیَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا الَّذِینَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِی بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَکَ فِی صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَیْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَی عَدُوِّنَا ▪️من و برادرانم و زوّار مزار پدرم حسین بن علی - صلوات الله علیهما - را بیامرز. که دارایی شان را هزینه کردند و بدنهاشان را از شوق مهربانی و نیکی به ما و به امید پاداشی که با اتصال با ما از تو در می‌یابند و به امید سروری که به دل رسولت محمد صلی الله علیه و آله وارد می‌کنند و در پاسخ به دستور ما و به جهت خشمی که به دل دشمنانمان وارد کنند، به سفر گماردند. أَرَادُوا بِذَلِکَ رِضْوَانَکَ فَکَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اکْلَأْهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَی أَهَالِیهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِینَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَ اصْحَبْهُمْ ▪️ بدین سان در پی رضوان و خشنودی تو بوده اند، پس از سوی ما ایشان را به خشنودی ات بهرمند ساز و روز و شب ایشان را محفوظ دار و اهل و خانواده ایشان را که پشت سر باقی نهاده اند، به بهترین وجهی نگاهبان باش و یاور همپای ایشان باش وَ اکْفِهِمْ شَرَّ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ کُلِّ ضَعِیفٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ شَدِیدٍ وَ شَرَّ شَیَاطِینِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْکَ فِی غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا عَلَی أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِیهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ ▪️ و آنان را از شر هر طغیانگر سرکشی و از هر ضعیف و قوی دستی از آفریدگانت و از شر شیاطین انس و جن در امان دار و بهترین آرزوهایشان را که دور از کاشانه شان از تو درخواست کردند، مادام که ما را بر فرزندان و خاندان و نزدیکانشان ترجیح داده اند، نصیبشان گردان. اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَیْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ یَنْهَهُمْ ذَلِکَ عَنِ النُّهُوضِ وَ الشُّخُوصِ إِلَیْنَا خِلَافاً عَلَیْهِمْ ▪️ خداوندا دشمنان ما ایشان را به خاطر این سفرشان،مسخره و سرزنش کردند ولی این امر، ایشان را در مخالفت با دشمنان ما، از برخاستن و روانه شدن به سوی ما، باز نداشت. فَارْحَمْ تِلْکَ الْوُجُوهَ الَّتِی غَیَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْخُدُودَ الَّتِی تَقَلَّبُ عَلَی قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْأَعْیُنَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْکَ الصَّرْخَةَ الَّتِی کَانَتْ لَنَا ▪️ پروردگارا رحم آور بر این صورتهایی که به حرارت آفتاب سوخته و آن صورتهایی که هر دو گونه آن پیاپی بروی قبر ابا عبد الله الحسین علیه السلام گذاشته شده و رحمت نما بر آن چشمهایی که از سر رحمت و دلسوزی بر ما اشکها رانده و آن دلهایی که بی تاب گشته و به خاطر ما سوزش و گدازش بسیار یافته و رحم آور بر آن فریادها که در ماتم ما برخاسته است. اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُکَ تِلْکَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْکَ الْأَبْدَانَ حَتَّی تُرَوِّیَهُمْ مِنَ الْحَوْضِ یَوْمَ الْعَطَشِ. ▪️خداوندا آن جانها را و آن تن‌ها را به امان تو می‌سپارم تا آنکه در روز عطش، از حوض کوثر سیرابشان سازی - و همچنان حضرت که درود و صلوات خدا بر او باد. امام علیه السلام، این دعا را در سجده می‌خواند تا آنکه از نیایش فارغ گشت. به ایشان گفتم: فدایت شوم! اگر این دعایی که شنیدم در حق کسی بود که خدا را نشناخته، بی شک گمان می‌کردم که آتش دوزخ ذره ای از وجود او را هرگز نخواهد آزرد. به خدا که آرزو می‌کنم ای کاش او را زیارت کرده بودم و به حج نرفته بودم. پس حضرت فرمود: بس نزدیک هستی به او، چه چیز تو را از زیارت او باز می‌دارد؟! ای معاویه، زیارت امام حسین علیه السلام را رها مکن! گفتم: فدایت شوم، نمی دانستم که این امر چنین ارزشی دارد. فرمود:
یا مُعَاوِیَةُ وَ مَنْ یَدْعُو لِزُوَّارِهِ فِی السَّمَاءِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَدْعُو لَهُمْ فِی الْأَرْضِ ▪️ ای معاویه! کسانی که برای زائران حسین در آسمان دعا می‌کنند، بیش از کسانی هستند که در زمین برایشان دعا می‌کنند. لا تَدَعْهُ لِخَوْفٍ مِنْ أَحَدٍ فَمَنْ تَرَکَهُ لِخَوْفٍ رَأَی مِنَ الْحَسْرَةِ مَا یَتَمَنَّی أَنَّ قَبْرَهُ کَانَ بِیَدِهِ ▪️ به خاطر ترس از کسی، زیارت امام حسین علیه السلام را ترک مکن؛ چرا که هر کس او را به خاطر ترس ترک نماید، چندان حسرت خورد که آرزو کند ای کاش با دست خود قبر خود را می‌کند. أَ مَا تُحِبُّ أَنْ یَرَی اللَّهُ شَخْصَکَ وَ سَوَادَکَ فِیمَنْ یَدْعُو لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً مِمَّنْ تُصَافِحُهُ الْمَلَائِکَةُ ▪️آیا دوست نداری که خداوند شخص تو و وجود تو را در میان کسانی که رسول الله صلی الله علیه و آله برای ایشان دعا می‌کند، ببیند؟ آیا دوست نداری که فردا از کسانی باشی که فرشتگان با او مصافحه می‌کنند؟ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً فِیمَنْ یَأْتِی وَ لَیْسَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ فَیُتْبَعَ بِهِ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً فِیمَنْ یُصَافِحُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ▪️آیا نمی خواهی فردا در میان کسانی باشی که (به پهنه رستاخیز) می‌آیند حال آنکه هیچ گناهی ندارند که به سبب آن مجازات گردند؟ آیا دوست نداری که فردا از جمله کسانی باشی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله مصافحه می‌نمایند؟ 📚کامل الزیارات: ص۱۱۶ @Maghaatel
◼️ گریبان ها را دریدند و سه روز تا حدّ جان سپردن در کربلا عزاداری کردند... نقل کرده‌اند: وقتی که زنان و فرزندان امام حسین علیه‌السّلام از شام برگشتند و به عراق رسیدند، به راهنما گفتند: ما را از طریق کربلا ببر. وقتی به موضع قتلگاه رسیدند، جابر بن عبداللَّه انصاری را با گروهی از بنی هاشم و مردی از آل رسول اللَّه یافتند که برای زیارت امام حسین علیه السّلام وارد شده بودند. فَوَافَوْا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُکَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَکْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِمْ نِسَاءُ ذَلِکَ السَّوَادِ وَ أَقَامُوا عَلَی ذَلِکَ أَیَّاماً . ▪️همه در یک وقت وارد شدند و با یکدیگر شروع به گریه و حزن کردند و لطمه به صورت زدند. ماتمی به پا کردند که فوق العاده دلخراش و جگرسوز بود. زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و همگی چند روزی عزاداری کردند. 📚لهوف ص١٩۶ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص١۴٧ @Maghaatel
◼️ مدت اقامت اهلبیت سیدالشهدا علیه‌السلام، در کربلا... نقل کرده‌اند: فعند ذلك نزلوا وجدّدوا الأحزان، وشقّقوا الجيوب، ونشروا الشُّعور، وأبدوا ما كان مكتوماً من الأحزان، وأقاموا عنده أيّاماً ثمّ رحلوا قاصدين المدينة. ▪️وقتی که اهلبیت علیهم السلام، با جابر و یاران او بر سر مزار سیدالشهدا علیه السلام ملاقات کردند، پایین آمدند و داغ دلشان تازه شد. گریبان ها را دریده و موی سرشان را پریشان کردند. و آن گونه که تابحال نتوانسته بودند، آن چنان عزاداری کنند، روز اربعین در کربلا مشغول عزاداری شدند. و مدتی را در آن جا اقامت کردند. (طبق نقل برخی مقاتل مدت اقامت اهلبیت علیهم السلام در کربلا سه روز بود. چون آن قدر در این سه روز بر سر مزار عزیزانشان گریه و زاری کرده بودند که نزدیک بود، دیگر جان بسپارند. لذا امام سجاد علیه السلام مصلحت را در این دیدند که بعد از سه روز اقامه عزاداری به سمت مدینة حرکت کنند.) 📚مقتل أبي مخنف ص ۱۴۰ 📚مقتل الحسين مقرم ص۴٨۵ @Maghaatel
◼️ گوشه از حال مخدّرات آل الله بر سر مزار شهدای کربلا... نقل کرده‌اند: فخرجت زينب عليهاالسلام في الجمع، وأهوت إلى جيبها، فشقّته، ونادت بصوتٍ حزين يقرح القلوب: ▪️وقتی که روز اربعین زن ها بر سر مزار شهدای کربلا جمع شدند، از بین آن ها زینب کبری بیرون آمد و دست انداخت و گریبان درید و با صدایی دردناک که قلب را جریحه دار می کند، فریاد می زد: وا أخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسول اللَّه! وا ابن مكّة ومنى! وا ابن فاطمة الزّهراء! وا ابن عليّ المرتضى! آه،ثمّ آه. و پشت سر هم آه می کشید تا اینکه از هوش رفت. وخرجت أمّ كلثوم لاطمة الخدّين تنادي برفيع الصّوت اليوم مات محمّد المصطفى، اليوم مات عليّ المرتضى، اليوم ماتت فاطمة الزّهراء وباقي النِّساء لاطمات ناعيات نائحات قائلات: وا مصيبتاه! وا حسناه! وا حسيناه. ▪️وقتی حضرت ام کلثوم علیها السلام این صحنه را دید او نیز از بین زن ها خارج شد و برصورتش لطمه میزد و با صدایی بلند فریاد می زد : امروز همان روزی است که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است. امروز همان روزی است که علی مرتضی علیه السلام از دنيا رفته است. امروز همان روزی است که فاطمه زهرا علیهاالسلام از دنيا رفته است. و بقیه زن ها بر صورت ها لطمه می‌زدند و نوحه سر می دادند و می گفتند :وا مصيبتاه! وا حسناه! وا حسيناه. فلمّا رأت سكينة ما حلّ بالنِّساء رفعت صوتها تنادي: وا محمّداه! وا جدّاه! يعزّ عليك ما فعلوا بأهل بيتك ما بين مسلوب وجريح، ومسحوب وذبيح، وا حزني أسفاً . ▪️حضرت سکینه علیهاالسلام چون این صحنه را دید با صدای بلند فریاد زد :وامحمداه! وا جداه! یا رسول الله! خیلی سخت است بر تو اینکه ببینی با اهلبیتت چه کرده اند؛ عده ای از آن ها غارت شده؛ عده ای جراحت دارند؛ عده ای ذبح شده و عده کشانده شدند. وای از این حزن و اندوه عظیم.... 📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص ۱۶۲ 📚 معالي السّبطين، ج۲‌ص۱۹۷ 📚 وسيلة الدّارين،ص۴۰۴ @Maghaatel
◼️ ای جابر! درست همین جا بود، که بچه های پدرم را ذبح کردند... عطیه گوید: همینکه با جابر در کنار قبر أبي عبدالله الحسين عليه السّلام مشغول سخن بودیم، دیدم که یک سیاهی از جانب سرزمین شام دارد به طرف ما نزدیک می شود. به جابر گفتم :من یک سیاهی بزرگی را دارم از دور میبینم. جابر رو به طرف غلامش کرد گفت :برو و آن سیاهی را که پیداست ببین چه کسانی هستند؟ که اگر از ماموران عبیدالله بن زیاد لعین هستند هرچه زودتر در پناه گاهی مخفی شویم. واگر مولا و سرورم زین العابدین علیه السّلام بود تو در راه خدا آزادی. فانطلق الغلام فما كان بأسرع من أن رجع إلينا، وهو يلطم على وجهه، وينادي: قم يا جابر! واستقبل حرم اللَّه وحرم رسول اللَّه، فهذا سيِّدي ومولاي عليّ بن الحسين عليه السلام قد أقبل مع عمّاته وأخواته ليجدّدوا العهد بزيارة الحسين عليه السلام. ▪️غلام رفت و سریعا به جانب ما برگشت و بر صورتش لطمه میزد و فریاد می‌زد : ای جابر بلند شو و از حرم خدا و حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله استقبال کن. که این مولایم علی بن الحسین عليهماالسلام همراه با عمه ها و خواهران و دیگر مخدرات دارند به این جا نزدیک می‌شوند تا عهدشان را با زیارت قبر سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام تجدید کنند فقام جابر ومَن معه واستقبلوهم بصراخ وعويل يكاد الصّخر أن يتصدّع منه، ولمّا دنى من الإمام انكبّ على أقدامه يقبِّلهما، ويقول: سيِّدي عظّم اللَّه لك الأجر بأبيك الحسين عليه السلام! سيِّدي عظّم اللَّه لك الأجر بعمومتك وإخوتك ▪️جابر با همراهیانش بلند شدند با ضجه و فریاد و شیون و شین _به گونه ای که سنگ ها از فریادشان نزدیک بود متلاشی شوند_به استقبال اهلبیت علیهم السلام رفتند. جابر وقتی که نزدیک امام سجاد علیه السلام شد خودش را بر روی پای امام انداخت و آن ها را می بوسید و می‌گفت : ای آقای من! خدا در برابر این مصیبت عظمی و شهادت پدرتان به شما جزای خیر دهد. خدا در برابر این مصیبت عظمی و شهادت عمو ها و برادرانتان به شما جزای خیر دهد. فقال الإمام عليه السلام: أنت جابر؟ قال: نعم سيِّدي أنا جابر.فقال عليه السلام: يا جابر! ههنا قتل أبو عبداللَّه، يا جابر! ههنا ذبحت أطفال أبي. ▪️امام علیه السلام فرمود :جابر! تویی؟ جابر گفت :بله ای آقای من! من جابرم. پس آقا زین العابدین علیه السّلام فرمودند : ای جابر! همین جا بود که پدرم اباعبدالله را کشتند. ای جابر! همین بود که بچه های پدرم را ذبح کردند. 📚 معالي السّبطين، ج۲/ص۱۹۳ 📚وسيلة الدّارين، / ص۴۰۳ @Maghaatel