نیمهٔ شب چو فلک حال اسیران را دید
آسمان سینه زد و اختر و مهتاب گریست...👇
هدایت شده از دیوان اشک
« اسم جگرسوز »
خواستم آب بنوشم، دیدم آب گریست
یاد لبهای ترک خورده ارباب گریست
ناودان از پیِ باران درون، آب نداد
یاد فوارهٔ خون سینه، میزاب گریست
تا که زیر بارش تیر، نمازش را خواند
پای هر سجده او قبله و محراب گریست
بانگ "هل من ناصر ینصرنی" را سر داد
بین خیمه بدن بی سر اصحاب گریست
وقت غارت به عدو پیرهنش را هبه کرد
از برای کرمش، ایزد وهاب گریست
قبل از آنی که رسد دست حرامی به حرم
تار و پود و نخ هر معجر و جُلباب گریست
نیمهٔ شب چو فلک حال اسیران را دید
آسمان سینه زد و اختر و مهتاب گریست
یاد آن دختر دردانه بی خواب یتیم
بی صدا دختری آرام، دم خواب گریست
آب چون آب شد از خجلت سقای حرم
تا ابد دور سرش یکسره سرداب گریست
یک جوان مُرده سر نعش جوانش اول
بر سر روضه اکبر، به تب و تاب گریست
یاد آن غنچه نشکفته خندانِ رباب
صبحگاهان پَرِ هر غنچه شاداب گریست
قاب کردم به شبی اسم جگر سوز "حسین"
پیش از اشک دیدهام، چوبه آن قاب گریست
@divaneashk
#مصیبت_وداع
🩸چگونه گریه نکنم در حالی که عَنقریبٍ شما را در بین دشمنان، میکشانند!؟
در نَقلی آمده است:
🥀 ... وقت وداع بود که سیدالشهداء علیهالسلام به خیمهها آمد؛
📋 وَ هُوَ آیسٌ باکِي العَینَین
▪️از خودش ناامید شده بود و چشمانش غرق در اشک بود.
🥀 زینب کبری سلاماللّهعلیها تا حال برادر را اینگونه دید، پیش آمد و عرضه داشت:
📋 لا أبکی اللّهُ "جلَّ جلالُه" لَكَ عَیناً یا أخي و یا قّرةَ عَیني!
▪️خدا چشمانت را نگریاند ای برادرم و ای نور چشمم!
🥀 در اینجا بود که سیدالشهداء علیهالسلام رو به خواهر نموده و فرمودند:
📋 کیفَ لا أبَکي و عَمّا قَلیلٍ تُساقونَ بَینَ العِدیٰ؟!
▪️چگونه گریه نکنم در حالی که عَنقریبٍ شما را در بین دشمنان، میکشانند!؟
📚نورالعین فی مشهدالحسین علیهالسلام،ص۴۷
📚بحر المصائب؛ ج۵ ص۳۴
✍کمی آهسته برو رفتنت آقا سخت است
رفتنت از حرم،ای ماه دل آرا سخت است
از لب خشک و ترک خورده ی تو آب شدم
تشنه جان دادن تشنه،لب دریا سخت است
بعد تو گو چه کنند این زن و بچه در دشت
گر بمانند همه بی کس و تنها سخت است
همه از رفتن تو اشک بریزند ولی
بعد تو بر غم ما خنده ی اعدا سخت است
برو ای هست خدا،دست خدا همراهت
بخدا،خون خدا داغ تو بر ما سخت است
می روی کاش به زیر سم مرکب نروی
گر شود جسم تو پامال به صحرا سخت است
جای زهرا به گلوی تو زنم بوسه ولی
سر بریدن ز تنت ای گل زیبا سخت است
قصدشان است که با چکمه برَت گردانند
گر شوی زیر و زبر در بر زهرا سخت است
@Maghaatel
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
◾️کس منزلتت ندید، بُغضاً لأبیک
از کینه شدی شهید، بُغضاً لأبیک
از هر طرفی بر بدنت سنگ زدند
وقتی که شدی وحید، بُغضاً لأبیک...
در نقلها آمده است:
وقتیکه سیدالشهداء علیهالسلام تنها شده بود و دیگر یار و یاوری برایش باقی نمانده بود،آمد و مقابل لشکر ایستاد و با صدای بلند فرمود:
يا وَيلكم! عَلَى مَ تُقاتِلونَني؟! علَى حقٍّ تركتُه؟ أم علَى سُنّةٍ غيّرتُها؟ أم علَى شريعةٍ بَدّلتُها؟
▪️واى بر شما! از چه رو با من میجنگید؟! آیا حقی را ضایع کردم؟ آيا سنّتى را در دين دگرگون كردم؟ يا شريعتى را واژگون آوردهام؟
آن لشگر نیز در پاسخ آن حضرت گفتند:
بَل ُنقاتلك بُغضاً منّا لأبيكَ و ما فعَلَ بأشياخنا يومَ بَدرٍ و حُنين.
▪️بلکه ما به خاطر بغض و کینهای که از پدرت در سینه داریم، و به خاطر آنچه که او در بدر و حنین بر سر پدران و بزرگان ما آورد، با تو میجنگیم؛
فلّما سَمِع کلامَهم بَکیٰ بُکاءً شدیداً
▪️ سیدالشهداء علیه السلام تا این جمله را شنید، به شدت گریه کرد.
📚مقتل ابومخنف، ص۸۴
📚دمعة الساکبة،ج۴ص۳۴۰
و...
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
🩸وقتیکه با نداهای غریبیّ سیدالشهداء علیهالسلام، بدن بیسر شهداء از جا بلند میشد...
در نقلی آمده است:
🥀 سیدالشهداء لحظاتی بالای سر عباس علیهالسلام گریست، پس صدای خود را بلند کرد، به گونهای که صدای آن حضرت دشت کربلا را فرا گرفت و ندا سر داد:
🥀 ای مسلم بن عقیل، ای هانی بن عروة، ای حبیب بن مظهر، ای زهیر بن القین، ای هلال بن نافع...
📋 یا أبطالَ الصَّفاءِ و فُرسانَ الْهَیجاءِ! مالي أُنادیکم فلا تُجیبوني و أدعوکم فلا تَسمَعونِ؟!
▪️شما ای دلاورمردان پایدار و ای سواران عرصه پیکار! چرا شما را صدا میزنم اما جوابم را نمیدهید! شما فرا میخوانم و صدایم را نمیشنوید؟!
🥀 آیا شما خوابید که به بیداریتان امیدوار باشم یا محبّتتان از امام خود برگشته که به یاری او نمیشتابید؟! اینها دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستند که به خاطر از دست دادن شما ناتوان گشتهاند؛ مگر شما خانههایتان را برای کمک به من ترک نکردید؟!
📋 فَقوُموا عَن نَومَتِکم أیُّهَا الْکِرامُ الْبَرَرَةُ وَادْفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسولِ
▪️پس ای مردان شریف و صالح از خواب برخیزید و از حرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مقابل طاغیان کافر و فاجر دفاع کنید.
🥀 اما افسوس! به خدا سوگند مرگ شما را به خاک افکنده و روزگار دغل با شما بیوفایی کرده است و گرنه شما از جواب دادن به دعوت من کوتاهی نمیکردید و از یاری من روی برگردان نمیشدید. هان! اینک ما از فقدان شما داغداریم و به شما میپیوندیم که ما از آن خداییم و به سوی او بازآییم.
🔻در اینجا بود که به نقل «بحرالمصائب»، زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
📋 فو الله الَّذي لا إلٰهَ إلّا هو إنّی رَأیتُ الْاَجسادَ تَضطَرِبُ کَأنَّها یُریدُ النُّهوضَ.
▪️به خدا سوگند که معبودی جز او نیست، بدنهای شهدا را دیدم چنان میلرزید گویا که میخواستند از جا برخیزند.
📚مقتل أبو مخنف،ص ۸۴
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۹
📚بحرالمصائب ج۵ ص۶۱
✍بانگ «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی» را سر داد
بین خیمه بدن بی سر اصحاب گریست...
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸ایپسرم! همین قدر بدان که دیگر مردی در خیمهها به جز من و تو، باقی نمانده است... | با شنیدن خبر شهادت قمر بنی هاشم علیهالسلام، امام سجاد علیهالسلام از هوش رفتند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... وقتیکه تمام اصحاب سیدالشهداء علیهالسلام به شهادت رسیدند،آن حضرت به خیمه تکتک آنها میرفت و احدی از یاران خود را نمیدید و پیوسته ذکر "لا حول ولا قُوَّه الا باللّه" را تکرار مینمود.
🥀 بعد به خیمه إمام سجاد علیهالسلام رفتند و دیدند روی بستری افتاده و زینب کبری سلاماللّهعلیها از او پرستاری میکند. وقتی نگاه امام سجاد علیهالسّلام به پدر بزرگوار خود افتاد، خواست به احترام از جا برخیزد امّا از شدّت بیماری نتوانست،لذا به عمّه بزرگوار خود فرمود:
🥀 عمهجان! مرا به سینه خود تکیه بده که پسر پیامبر "صلی الله علیه وآله " آمده است. عقیله بنیهاشم نشسته و امام سجاد علیهالسلام را به خود تکیه دادند. در این هنگام امام سجاد علیهالسّلام پرسیدند:
📋 أینَ عَمّیَ العَبّاس؟
▪️عمو جانم عباس کجاست؟
🥀 تا اسم عباس علیهالسلام آمد، گریه راه گلوی زینب کبری سلاماللّهعلیها را بست و به برادر نگاه میکرد که چه جواب میدهد؛ امام حسین علیه السّلام فرمود:
📋 یا بُنَيَّ، إنّ عمَّكَ قد قُتِلَ علَی شاطئِ الفرات!
▪️پسرم، عمویَت نیز کنار نهر فرات به شهادت رسید!
📋 فَبَکی عليُّ بن الحسین علیهالسّلام بُکاءً شدیداً حتّی غُشِی عَلیه.
▪️تا امام سجاد علیهالسّلام خبر شهادت عمویش را شنید آنقدر گریست تا از هوش رفت.
🥀 وقتی که إمام سجاد علیهالسلام به هوش آمد از تکتک بنی هاشم سوال میکرد و سیدالشهداء علیهالسلام بعد از اسم هر کدام میفرمود: قَدْ قُتِل ( او نیز کشته شده) تا اینکه در نهایت امام حسین علیهالسلام فرمودند:
📋 یا بُنَيَّ،اِعلَم أنّه لَیسَ في الخیامِ رَجُلٌ حيٌّ إلّا أنا و أنتَ و أمّا هؤلاء الذین تسألُ عَنهم فکّلهُم صَرعیٰ علی وَجهِ الثَّریٰ!
▪️ایپسرم! همین قدر بدان در خیمهها مرد زندهای (مَحرمی دیگر برای زنها) به جز من و تو نیست و همه آنهایی که پرسیدی، همگی بر روی خاک و خون غلطیدهاند!
📚 الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۵۱
📚 بحر المصائب ج۵ ص۵۶
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸وقتیکه امام سجاد علیهالسلام نمیتواند غربت پدر را ببیند و دست به عصا، رو به سوی میدان میرود... | ای پسرم! به شیعیانم برسان که مرا غریب کشتند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... وقتیکه امام سجاد علیهالسلام دیدند که هیچکس دیگر برای سیدالشهداء علیهالسلام نمانده است، رو به عّمه خود نموده فرمودند:
📋 یاعّمتاه! علَيَّ بِسیفٍ و بِعصاً
▪️ایعمهجانم! برایم یک شمشیر و یک عصا بیاورید!
🥀 سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند: پسرم! میخواهی چه کنی؟ زین العابدین علیهالسلام عرضه داشتند:
📋 أمّا العَصا فأتَوَکَّأُ عَلَیها و أمّا السّیف فَأحربُ بِه بینَ یَدَي ابنِ رسولِ الله فإنّه لا خیرَ في الحیاةِ بعدَه!
▪️میخواهم به عصا تکیه کنم و با شمشیر در رکاب پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بجنگم که خیری در زندگی بعد او نیست!
🥀 امام حسین علیهالسّلام ممانعت کرد و او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم! تو پاکیزه ترین نسل من و برترین عترت من هستی و تو جانشین من بر این عیال و کودکان هستی که آنها غریب و خوارند که دچار ذّلت و یتیمی و شماتت دشمنان و مصائب زمانه شدهاند؛
🥀 وقتی شیون زدند آنها را ساکت کن، وقتی احساس تنهایی کردند تو مونس آنها باش و با نرمی کلام، آرامش خاطر به آنها بده که آنها از مردانشان جز تو بر ایشان نمانده و کسی جز تو ندارند که ناراحتی خود را نزد او گلایه کنند.
🥀 بعد دست فرزند را گرفت و با صدای بلند فرمود: ای زینب و ای امکلثوم و ای سکینه و ای رقیه و ای فاطمه! سخن مرا گوش کنید و بدانید که این پسرم جانشین من بر شماست و امام واجبالاطاعه است. بعد به امام سجاد علیه السّلام فرمود:
📋 یا ولَدي، بَلِّغ شیعتي عنّی السّلامَ فقل لهم: «إنّ أبي ماتَ غریباً فاندُبُوه و مَضیٰ شهیداً فَابکُوه»
▪️ای فرزندم، به شیعیانم سلام مرا برسان و بگو؛ پدرم را غریب کشتند؛ لذا برایش روضه بخوانید؛ پدرم شهید از دنیا رفت؛ برایش گریه کنید.
📚 الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۵۱
📚 بحرالمصائب ج۵ ص۵۶
✍ روزی که بسته در غل و زنجیر میشدی
زخمی ترین تراوش تقدیر میشدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی
دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی
حالا سوار ناقه ی عریان , قدم , قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸مَهلاً مَهلا ... یَابنَ الزّهرا ...
نقل کردهاند:
🥀 وقتیکه سیدالشهداء علیهالسلام برای وداع به خیمهها آمده و با مخدّرات وداع نموده و خواستند تا از خیمه خارج شوند، زینب کبری سلاماللّهعلیها به دنبال آن حضرت رفته و خود را به دامان آن حضرت انداخته و فریاد برآوردند:
📋 مَهلاً یا أخي! تَوقّفْ حَتّی أُزَودُّ مِنْ نَظَري؛ فَهٰذا وِداعٌ بَتَل؛ لا تَلاقي بَعده!
▪️کمی آرامتر ای برادرم! بایست تا با نگاهم از تو، توشه بردارم. چرا که این وداعی است که دیگر ملاقاتی بعد از آن، نخواهد بود.
📚مخزن البکاء ص۶۵۴
📚مهیج الاحزان ص۵۲۵
📚بحرالمصائب ج۵ ص۳۵
✍ دعای قربانی مخوان قربان رویت
آهسته رو که زینبت آید به سویت
ای لاله ی دشت بلا مهلاً برادر
بازا به سوی خیمه ها مهلا برادر
می لرزد از تاب عطش دیگر صدایت
عزم شهادت کرده ای جانم فدایت
بعد از تو من می مانم و یک دشت دشمن
با این زنان و کودکان با آه و شیون
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
✍ رها از ما و من بودیم یک عمر
غریب یک وطن بودیم یک عمر
نزن حرف جدایی با من آخر
که یک جان و دو تن بودیم یک عمر
بمیرم کوهی از دردی برادر
چه بر روز من آوردی برادر
مزن آتش به جانم بیش از این
نگو که بر نمی گردی برادر
فدای اشک هایت خواهر تو
مرا کشته نگاه آخر تو
کمی آهسته تر تا جای مادر
بگیرم بوسه ای از حنجر تو
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
🩸سیدالشهداء علیهالسلام چند جای آن پیراهن کهنه را هم، پاره پاره کرد تا دیگر کسی طمع در آن نکند، امّا...
در نقلها آمده است:
🥀 ... سیدالشهداء علیهالسلام برای وداع به خیمه زنها آمد و خطاب به زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
📋 آتینی بِثَوبٍ عَتیقٍ لا یُرغَبُ فیهِ أحدٌ مِنَ القومِ أجعَلُه تَحتَ ثیابی لِئَلّا أُجَرَّدُ مِنه بَعد قتلی،
▪️ای خواهرم! یک پیراهن کهنهای را برایم بیاور تا کسی از لشکر، طمع در آن نکند؛ میخواهم آن را زیر لباسهایم بپوشم تا بعد از کشتهشدنم، عریان نمانم.
🥀 با این جمله آن حضرت ، صدای گریه و ناله زنها بلند شد؛ زینب کبری سلاماللّهعلیها لباسی را برای آن حضرت آورد.
📋 فَخَرقَهُ و مَزَّقَهُ مِن أطرافِهِ و جَعَلَهُ تَحتَ ثِیابِه
▪️سیدالشهداء علیهالسلام آن پیراهن را گرفت و چند جای آن را پاره پاره کرد و آن را زیر لباسهایش پوشید.
🥀 آن حضرت یک شلوار نو هم داشت که چند جای آن را نیز پاره پاره کرد ، تا دیگر کسی طمع در آن نکند.
📋 فَلمّا قُتلَ عَمدَ إلیه رَجلٌ فَسَلبَهما مِنه و تَرَکه عُریانًا بالعَراء مُجرّداً عَلَی الرَّمضٰاء فَشَلّتْ یَداهُ فی الحٰال
▪️اما وقتی که به شهادت رسید، نانجیبی پیش آمد و هم آن لباس کهنه و هم آن شلوار را به غارت برد و سیدالشهداء علیهالسلام را عریان بر روی ریگ و رمل بیابان رها کرد؛ وقتیکه آن نانجیب، پیراهن را به غارت برد، در همان حال، دستش شَل شد و از کار افتاد.
📚المنتخب،ص۴۱۱
@Maghaatel
🔻اطلاعیه🔻
سلام علیکم
عزاداریهایتان مقبول و مورد توجه حضرت سیدنا و مولانا اباعبدالله الحسین «صلوات الله علیه»
اگر از اعضای محترم کانال، عزیزانی هستند که در زمینه ترجمه متون عربی و اعرابگذاری تخصص لازم را دارند و تمایل دارند در زمینه احیاء و نشر مقاتل و مصائب آل الله «صلوات الله علیهم اجمعین»، (قربة إلی الله) قدمی بردارند، به آیدی زیر اطلاع دهند👇
@jaanamhosein
#مصیبت_وداع
🩸به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، مخدّرات به دست و پای آن حضرت افتادند و بر آنها بوسه میزدند...
در نقلها آمده است:
📋 فأرادَ عليه السّلامُ أن يَخرُجَ مِنَ الْخَيمَةِ، فَلَصِقَتْ به زينبُ ...
▪️سیدالشهداء سلاماللهعلیه خواست از خیمه بیرون بیاید، حضرت زینب سلاماللهعلیها خود را به او رساند.
📋 ... فَجَعَلَتْ تُقَبِّلُ يَدَيْهِ و رِجْلَيْهِ، و أحَطنَ به سائِرُ النِّسوانِ، يُقَبِّلنَ يَدَهُ و رِجلَهُ
▪️ زینب کبری سلاماللّهعلیها خود را به روی دست و پای سیدالشهداء علیهالسلام انداخت و آنها را میبوسید؛ بقیه زنان نیز آمدند و دور او را گرفته بودند و دست و پایش را میبوسیدند.
📚اسرار الشهادة ص۴۱۲
📚معالی السبطین ج۲ ص۲۵
✍یکی به دور سر ذوالجناح میگردید
یکی به پای شه افتاده بود و میگریید
یکی به ناخن غم صفحهٔ جبین میکنْد
تمام خاک زمین را به چرخ میافکند
یکی ز هوش برفت و ز خویش شد نومید
به هوش باز چو آمد به خاک میغلطید
یکان یکان به جمالش نظاره میکردند
ز سوز دل همگی جامه پاره میکردند...
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
🩸سیدالشهداء علیهالسلام بر در خیمهها ایستاده بود، که خیمهها را تیرباران کردند … | به فدای مظلومی که تیرها را با بدن خودش میگرفت،تا به خیمه زنها نخورند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... به وقت وداع، زنها و بچهها دل از سیدالشهداء علیهالسلام نمیکَندند؛ آن حضرت بر در خیمه ایستاده بود که عمر بن سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت:
📋 وَيحَكُم! اُهجُموا عَلَيْهِ ما دامَ مَشغولاً بِنَفسِهِ و حَرَمِهِ
▪️وای بر شما! به او حمله کنید در همین حال که او به خود و حرمش مشغول است.
🥀 به خدا قسم اگر حسین علیهالسلام فارغ شود، قسمت چپ و راست لشكرتان از هم قابل تشخیص نیست( کنایه از اینکه لشکرتان را به هم میریزد)
📋 فَحَمَلوا عَلَيْهِ يَرمونَه بِالسِّهامِ حَتّىٰ تَخالَفَتْ السِّهامُ بَينَ أطنابِ الْمُخَيَّمِ، و شَكَّ سَهمٌ بَعضَ أزَرِ النِّساءِ،
▪️پس همگان بر آن حضرت یورش بردند و آن قدر تير زدند كه برخی از تيرها به بند خيمهها میخورد و برخی دیگر نیز، لباسهای زنان را پاره میکرد.
📋 فَدَهَشْنَ، و أرعَبنَ، و صَحنَ، و دَخَلنَ الْخَيمَةَ، يَنظُرنَ إلىٰ الْحسينِ علیهالسلام كَيفَ يَصنَع
▪️در اینجا بود که زنان مات و مبهوت شدند و وحشتزده و فريادزنان به داخل خيمهها رفتند و به امام حسین علیهالسّلام نگاه میکردند که چه میکند.
🥀 آن حضرت چون شير خشمگين به دشمنان حمله کردند و به احدى نمىرسيدند مگر آنكه با شمشير او را به هلاكت مى رساندند.
📋 وَ السِّهامُ تَأخُذُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، و هو يَتَّقيها بِصَدرِهِ و نَحرِهِ.
▪️و اين در حالي بود كه تيرها از هر سو به سمت سیدالشهداء علیهالسلام مىآمد و آن حضرت با سینه و پشت مبارکش تیر را میگرفت تا تیری به سمت زنها و بچهها نرود.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام، مقرم،ص۳۴۰
📚مقتل الحسين علیهالسلام، بحرالعلوم،ص۴۴۲
@Maghaatel