#امام_سجاد_علیه_السلام
#اسارت
🩸من تَب دارم و دیگر طاقت تازیانه ندارم؛ به این سرباز بگو کمتر مرا تازیانه بزند ...
در نقلی آمده است:
🥀 در مسیر اسارت آل الله از کوفه تا شام، در نزدیکی شهر «حلب»، شهری بود به نام «عسقلان» که أسرای آل الله را وارد آن شهر کردند.
🥀 «زُرَیر خُزاعی» که از تاجران زمان خودش بود، برای تجارت به شهرعسقلان آمد؛ هنگامی که به بازار عسقلان رسید، دید که تمام شهر را زینت کردهاند و مردم شهر که بههم میرسند، مبارک باد میگویند و تمام مردم شهر، مشغول خوشحالی و نشاط هستند.
🥀 زُریر از این وضع تعجب کرد و از شخصی پرسید که به چه علتی مردم امروز اینقدر، خوشحالی میکنند؟ آن شخص گفت: این شادی و سرور به این جهت است که به دستور یزید جمعی از مخالفینش را کشتهاند و این سرهایی که برنیزه است متعلق به آنهاست و اهل و عیال مخالفین را هم اسیر کردند و برشترهای برهنه در شهر میگردانند.
🥀 زُریر پرسید: این جماعت کافر بودند یا مسلمان ؟ آن مرد جواب داد: مسلمان بودند ولی برعلیه خلیفه زمان قیام کرده بودند. زریر گفت:او چه کسی است؟ آن مرد جواب داد: پدرش علی بن ابیطالب و مادرش فاطمه دختر رسول خدا و برادرش حسن بن علی «علیهمالسلام» است همان که با معاویه صلح نمود.
🥀 زریر پرسید: اسم خودش چه بود؟ آن مرد گفت: اسم او حسین علیهالسلام است. زریر تا این وقایع را شنید، نالهای زد و باچشم گریان به سمت اسیران رفت. وقتی به ایشان نزدیک شد چشمش به حضرت زین العابدین علیهالسلام افتاد که بهخاطر بیماری و زجرهایی که کشیده بود، رنگ از صورت مبارکش پریده بود؛ زریر تا این حالت را مشاهده نمود نالهای زد و به شدت گریه کرد.
🥀 إمام سجاد علیهالسلام به او فرمودند: ای مرد تو کیستی؟ زریر عرض کرد: غریبهام؛ حضرت فرمود: تمام مردم این شهر خوشحالاند؛ تو چرا گریه میکنی؟
زریر عرض کرد: فدایت شوم چون من شما را میشناسم وقدر و مقام شما را میدانم؛ بر این حال و روزتان گریه میکنم؛ ای کاش هیچ وقت به این شهر نیامده بودم وشما را به این وضع نمیدیدم؛ ای کاش قبیلهام همراهم بودند تا با این قوم میجنگیدم.
🥀 امام سجاد علیه السلام از سخنان زریر به گریه آمدند و فرمودند: خداوند به تو جزای خیر دهد. زریر عرض کرد: هر دستوری دارید بفرمایید تا اطاعت کنم. حضرت فرمود:
🥀 اگر برایت ممکن است با سربازی که موکّل بر من است صحبت کن و او را راضی کن تا مرا کمتر تازیانه بزند؛ چرا که من تب دارم و طاقت تازیانه زیاد را ندارم ...
📚 بحرالمصائب ج۷ ص۳۰۱
✍ کسی نبود بگوید به شمر و زجر و سنان
که « تازیانه » نباشد دوایِ سوز تبم ...
@Maghaatel
#مصائب_شام
🩸اول صبح،أسرای آل الله را وارد شام کردند… اما آنقدر ازدحام بود که وقت ظهر به در قصر یزید لعین رسیدند …
در نقلها آمده است:
🥀 آن روزی که أسرای آل الله را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبهای بود....
📋 و كانَ خارجُ البَلَدِ مِن كِثرة الخَلائق كعَرصَة المَحشر يَموجُ بَعضُها في بَعضٍ.
▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود؛ به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج میخوردند.
🥀 اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس و أسرای آل الله را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید، به در کاخ یزید ملعون رسیدند.
📚نفس المهموم، ص۴۳۲
📚معالي السّبطين،ج۲ ص۱۴۱
📚مقتل الحسين عليه السّلام،مقرم، ص۴۴٧
✍کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من!
وای از شام که بغض پدرم را دارند...
سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم!
چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند!
سر بازار که رفتیم سرم داد زدند...
ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند!
جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت
عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند
دخترانی که پَس پرده عصمت بودند...
بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند!
@maghaatel
📌 با توجه به اختلالاتی که بعضاً در پیامرسان «ایتا» وجود دارد، برای برخی از اعضای محترم، با کلیک در این فهرست لینکدارِ، منتقل به پُست مربوطه نمیشود؛
➖ به همین جهت کانال «معارف و مقاتلِ آل الله» در پیامرسان «تلگرام» بروزرسانی شده است تا عزیزان بتوانند به پُستهای مدّنظر، به راحتی دسترسی پیدا کنند.
🔹 این کانال، با همین نام (معارف و مقاتل آل الله) و با همین لینک (Maghaatel@) در تلگرام قابل دسترسی است.
🔻لینک کانال در تلگرام 👇
https://t.me/maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸ای ماهی دریا برایت گریه کرده ...
ابن عباس گوید:
🥀 یک روز رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نشسته بود، ناگاه امام حسن علیهالسلام آمد و پیامبر خدا پس از دیدن او گریان شد، و به امام حسن علیهالسلام فرمود: ای پسر کوچک و عزیزم نزد من بیا، رسول خدا او را آن قدر به خود نزدیک کرد تا وی را بر سر زانوی راست خود نشانید.
🥀 تا آنجا که فرمود: این حسن پسر من، از من است، نور چشم من، روشنی قلب من، میوه دل من، بزرگ جوانان اهل بهشت و حجت خدا است برای امت، امر او امر من، سخن وی سخن من است. کسی که پیرو حسن است، از من است و کسی که از فرمان او سرپیچی کند از من نخواهد بود.
🥀 هنگامی که من به حسن نگاه کردم به یاد آن ذلتهایی افتادم که پس از من خواهد دید. وضع حسن این چنین خواهد بود تا اینکه در اثر زهر کشته خواهد شد.
📋 فَعِنْدَ ذَلِکَ تَبْکِی الْمَلَائِکَةُ وَ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ وَ یَبْکِیهِ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحِیتَانُ فِی جَوْفِ الْمَاءِ
▪️در همان موقع است که ملائکه و آسمانهای هفت گانه برای شهادت او گریان میشوند و همه چیز برای مظلومیت حسن گریه میکنند، حتی پرندگان هوا و ماهیان دریا.
📋 فَمَنْ بَکَاهُ لَمْ تَعْمَ عَیْنُهُ یَوْمَ تَعْمَی الْعُیُونُ وَ مَنْ حَزِنَ عَلَیْهِ لَمْ یَحْزَنْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ
▪️هر کسی برای حسن گریه کند، چشمش در آن روزی که همه چشمها کور میشوند کور نخواهد شد. کسی که برای او محزون گردد، قلبش در آن روزی که همه قلبها محزون میشوند محزون نخواهد شد.
📋 وَ مَنْ زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَی الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ
▪️هر کس قبر حسن علیهالسلام را در بقیع زیارت کند، قدم او در آن روزی که قدمها در صراط میلغزند، لغزش نخواهد داشت.
📚الامالی،شیخ صدوق،مجلس ۲۴
✍بارها پاره شد ای یوسف زهرا، جگرت
ناسزا گفت، حضور تو، عدو بر پدرت
پیش رو، یار همه مار شده پشت سرت
ای بسا زخم، که زد دوست به دل، بیشترت
نه عجب گر ز غمت سنگ، به صحرا گرید
آب ها خون شود و ماهی دریا گرید
بارها، چرخ ستمکار تو را کشت حسن
ماجرای در و دیوار، تو را کشت حسن
غم بی دردی انصار، تو را کشت حسن
به چه تقصیر دگر یار، تو را کشت حسن
سال ها بر جگرت نیزه و شمشیر زدند
از چه ای جان جهان، بر بدنت تیر زدند
دوست دارم که شبی، شمع مزار تو شوم
سوزم و نورفشان، در شب تار تو شوم
جان و دل باخته، بی صبر و قرار تو شوم
سر به دیوار نهم، زائر زار تو شوم
هر چه از سوز جگر ناله کنم زار زنم
نگذارند که یک بوسه به دیوار زنم
حرمت را، نه چراغ و نه رواق و نه در است
زائر قبر تو، ماه است و نسیم سحر است
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸«زهر» با کبد امام حسن مجتبی علیهالسلام چه کرد ...
راوی گوید:
🥀 من به همراه امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام در خانه بودم. امام حسن علیهالسلام از اتاق خارج شدند ؛ وقتی که بازگشتند، فرمودند:
📋 لَقَدْ سُقِیتُ السَّمَّ مِرَاراً مَا سُقِیتُهُ مِثْلَ هَذِهِ الْمَرَّةِ لَقَدْ لَفَظَت قِطْعَةٌ مِنْ کَبِدِی فَجَعَلْتُ أَقْلِبُهَا بِعُودٍ مَعِی.
▪️من چند بار مسموم شدهام، ولی هیچ کدام نظیر این بار نبود؛ این مرتبه یک قطعه از کبدم خارج شد و با چوبی که در دست داشتم آن را زیر و رو کردم.
📚بحارالانوار ج۴۴ ص۱۵۶
🔖 إبن خزّاز قُمی در «کفایة الأثر» لحظات آخر امام مجتبی علیهالسلام را اینگونه شرح میدهد:
📋 و بَیْنَ یَدَیْهِ طَسْتٌ یُقْذَفُ عَلَیْهِ الدَّمُ وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً مِنَ السَّمِّ
▪️جلوی آن إمام، طشتی بود؛ خونی را که بالا میآورد در میان آن طشت میریخت، و نیز قطعات کبدش به وسیله آن زهر، خارج میشد.
📚کفایه الاثر,ابن خزّاز قمی، ص۲۲۲
🔖 در گزارشی دیگر نیز آمده است:
📋 و أحَسَّ بِأمعائهِ کأنّها تُقَطّعُ بِالسّکّاکین و الطّشتُ یُرفعُ مِن بینِ یَدَیه مُمتَلئً بِالدّمِ عِدّةَ مرّاتٍ بالیَوم
▪️آن زهر، چنان اثری در بدن آن حضرت گذاشت که گویا امعاء و احشاء او را با چاقو، قطعه قطعه کرده باشند؛ آن طشتی را که در مقابل آن حضرت گذاشته بودند، در آن روز آخر، چند مرتبه پُر از خون و قطعات کبد آن حضرت شد و آن را برداشتند و دوباره گذاشتند.
📚العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۶
✍ ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را
تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را
بدجور غریبانه نفَس میزند آقا
آتش زده با غربت خود دور و برش را
خوب است که آغوش حسین است کنارش
تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را
نه اُمِبنین نه که ابالفضل توان داشت
عباس گرفته است کنارش کمرش را
تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید
بر طشت نریزد جگرِ شعلهورش را
از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد
آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را
صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است
تا بر روی حجره نکشد باز سرش را
افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش
تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸سیدالشهداء علیهالسلام در لحظات احتضار إمام حسن علیهالسلام، از شدّت گریه از هوش رفتند ...
در نقلی آمده است:
🥀 امام حسن علیهالسلام در لحظات آخر عمر مبارک خود، به برادران و فرزندان واهل بیت و پیروان خود دستور فرمود که از برادرش حسین بن علی علیهماالسلام تبعیت کنند.
🥀 سپس خطاب به برادر فرمود: ای برادر من! به تو در مورد اهل و عیالم به نیکی سفارش میکنم و تبعیت نما از همان سفارشاتی را که جدّت رسول خدا و پدرت امیرالمومنین ومادرت فاطمه علیهمالسلام نموده اند.
📋 ثُمَّ إنَّ الحسینَ بَکٰی بُکاءاً شدیداً حتّی غُشیَ علیه
▪️سپس امام حسین علیه السلام شدیدا گریه نمود تا اینکه از هوش رفت.
🥀 هنگامی که به هوش آمد امام حسن علیهالسلام به برادر خود فرمود: ای برادر! بر من غم مخور؛ همانا مصیبت تو عظیمتر از مصیبت من است و سختیهای تو بزرگتر از سختیهای من است.
📚معالی السبطین؛ ص۴۸
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸حکایت قصرِ سبز امام حسن و قصرِ سُرخ امام حسین «علیهماالسلام» در بهشت ...
در روایت آمده است:
🥀 هنگامی که شهادت امام حسن علیهالسّلام نزدیک شد،
📋 جَرَی السَّمُّ فِی بَدَنِهِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اخْضَرَّ
▪️ زهر در بدنش نفوذ کرده و رنگ مبارکش دگرگون و سبز گردید.
🥀 سیدالشهداء صلواتاللهعلیه به وی فرمود: چرا رنگ شما به سبزی مایل است؟ امام حسن علیهالسلام پس از اینکه گریان شد، فرمود: حدیثی که جدم راجع به من و شما فرموده صحیح است،
📋 ثُمَّ اعْتَنَقَهُ طَوِیلًا وَ بَکَیَا کَثِیراً
▪️آنگاه دست به گردن امام حسین علیهالسلام انداخت و گریهای طولانی کردند.
🥀 سپس امام حسین علیه السلام از آن حدیث جویا شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: جد بزرگوارم به من فرمود:
🥀 در شب معراج که وارد باغهای بهشت شدم و از منزل اهل ایمان عبور کردم، با دو قصر مواجه شدم که بسیار عالی و در کنار یکدیگر و به یک شکل بودند، تنها تفاوتی که داشتند این بود که یکی از آنها از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت قرمز بود.
🥀 من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای کیست؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام میباشند. گفتم: ای جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابی نداد. گفتم: چرا سخن نمی گویی؟ گفت: از شما خجالت میکشم، گفتم تو را به خدا قسم میدهم که مرا از این موضوع آگاه کن. جبرئیل گفت:
📋 أَمَّا خُضْرَةُ قَصْرِ الْحَسَنِ فَإِنَّهُ یَمُوتُ بِالسَّمِّ وَ یَخْضَرُّ لَوْنُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ
▪️علت سبز بودن رنگ قصر امام حسن علیهالسلام این است که در اثر سم شهید میشود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد.
📋 وَ أَمَّا حُمْرَةُ قَصْرِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ یُقْتَلُ وَ یَحْمَرُّ وَجْهُهُ بِالدَّمِ
▪️ سبب قرمز بودن قصر إمام حسین علیهالسلام این است که آن حضرت شهید میشود و صورتش با خون خودش، سرخ خواهد شد.
📋 فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَیَا وَ ضَجَّ الْحَاضِرُونَ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ.
▪️در همین هنگام بود که هر دو برادر گریه کردند و حضار هم ضجه زده و گریه کردند.
📚بحارالانوار ج۴۴ ص۱۴۷
✍ دیده اش سرخ شد و سبز تمام بدنش
تکه های جگرش گریه کن و سینه زنش
چقدر حال و هوای بدنش گودالی است
شده پاشیده از آن زهر درون بدنش
پرکشیده است از آن خانه که نه، قربانگاه
کاش می بود به جای دگری جز وطنش
گر چه از غیرتِ خود لب به سخن باز نکرد
در همین موی سفید است تمامِ سخنش
در جوانی همه گفتند شکسته شده است
پیرِ آن ثانیه که انسیه را می زدنش
کوچه وا کرده ملائک که بر او نوحه کنند
روضه خوان، حضرت زهراست برای حسنش
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸روضهخوانیِ امام حسن برای سیدالشهداء «علیهماالسلام» در لحظات احتضار...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتیکه سیدالشهداء علیهالسلام بر بالین برادر گریه میکردند، امام حسن علیهالسلام به او فرمودند:
📋 یاأخاهُ لاتَحزَن عَلیَّ فإنَّ مُصابَکَ أعظَمُ مِن مُصیبَتی و رُزْئُک أعظمُ مِن رُزئی
▪️ای برادر بر من غمگین مباش که همانا مصیبت های تو عظیم تر از مصیبت من است و سختی تو بزرگ تر از سختی من است.
📋 فإنَّك تُقتَلُ يا اباعبداللهِ الحسينُ بشَطِّ الفُراتِ بأرضِ كربلا عَطشانا لَهيفا وَحيدا فَريدا مَذبوحا
▪️همانا ای اباعبدالله تو کشته میشوی در کنار نهر فرات در زمین کربلا، در حالی که تشنه و غمگین و تنها هستی تو را ذبح میکنند.
📋 و يَعلو صَدْرَكَ أشقي الأُمّة و يُحَمْحِمُ فَرَسُكَ و يقولُ في تَحَمْحُمِهِ الظَّليمةَ الظَّليمةَ مِن أُمَّةٍ قَتَلَتْ إبْنَ بِنتِ نَبيِّها
▪️و شقی ترین این امت بر سینهات بالا میرود؛ و در آن هنگام اسب تو فریاد میزند: الظَّليمةَ الظَّليمةَ ؛ شکایت از ظلم امتی میکند که پسر دختر پیغمبرش را کشتند.
📋 و تُسْبي حَريمُكَ و يُؤتَمُّ أطفالُك و يَسيرونَ حريمُكَ علي الأقتابِ بِغَيرِ وُطاءٍ و لا فِراشٍ و يُحمَلُ رأسُكَ يا أخي علي رأسِ القَنا بعدَ أنْ تُقتَلُ و يُقْتَلُ أنصارُك
▪️ و اهل و عیالت به إسارت میروند و فرزندانت یتیم میشوند و عیالت را بر شترانی بدون جهاز حمل میکنند و بعد از اینکه تو و یارانت را کشتند، سرِ تو را ای برادر بر سر نیزه میکنند.
📋 فيالَيْتَني كنتُ عندَكَ أَذُبُّ عَنْكَ كما يَذُبُّ عنكَ أنصارُكَ بِقَتلِ الأَعداءِ و لكِن هذا الأَمرُ يَكونُ و أنتَ وحيدٌ لا ناصِرَ لكَ مِنّا
▪️ پس ای کاش آن روز نزد تو میبودم و از تو دفاع مینمودم همانطور که یارانت با کشتن دشمنانت از تو دفاع خواهند کرد ولی این واقعه اتفاق خواهد افتاد درحالی که تو تنها هستی و یاوری از جانب ما برایت نیست.
📚معالی السبطین ص۶۲
✍ خون می چکد حسن ز لب تو، سخن مگو
گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو
من مثل تو که صبر ندارم، عزیز من
از خاطرات کوچه و سیلی زدن مگو
اصلا بیا به فکر خودت باش و این کفن
اصلا بیا و روضه از این بی کفن مگو
دیدم تن کبودت و آتش گرفته ام
حالا تو از منی که شوم پاره تن مگو
مادر به دست خواهرمان داد امانتش
از غارت و نماندن آن پیرهن مگو
یک پیرمرد کور به پای تو نیزه زد
اما تو از گلوی من و نیزه زن مگو
از غارت تنم سخنی را وسط مکش
از دسته دسته روی سرم ریختن مگو
وقتی به جای گل به تنت تیر ریختند
از زیر نعل ماندنم عریان بدن مگو
طشت مدینه ی تو کجا! طشت من کجا!
از خیزران نشستن بر این دهن مگو
یوم الحسین گفتی و زینب ز تاب رفت
دیگر تو از عزای حسین، ای حسن مگو
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸حکایت دو طشتی که چها بر سر زینب کبری سلاماللّهعلیها آورد ...
در نقلی آمده است:
🥀 در لحظات آخر عمر إمام حسن مجتبی علیهالسلام بود که سیدالشهداء علیهالسلام سر او را به دامن گرفته بود و بر حال یکدگر میگریستند؛ در همین هنگام بود که ناله و زاری زینب کبری سلاماللّهعلیها به گوش این دو برادر رسید.
🥀 در اینجا بود که إمام مجتبی علیهالسلام به برادر خود فرمودند:
📋 أخی أباعبدالله، نَحِ هٰذا الطّشتَ عَنّی لِئلّا تَراهُ أختُنا زینَب سلاماللّهعلیها
▪️برادرم ای اباعبدالله! این طشت را از اینجا برادر تا نگاه خواهرمان زینب سلاماللهعلیها به آن نیفتد.
📚 العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۷
✍ در حیرتم به زینب مضطر چها گذشت!
آن دم که اوفتاد نگاهش بر آن دو طشت
یک طشت را، ز خون جگر دید لاله گون
یک طشت را بدید در آن، رأسِ پر ز خون
یک طشت را بدید، پر از پارهٔ جگر
یک طشت را بدید، در آن، رأسِ پر قمر
... آن دم که رأس پاک شهنشاه بحر و بر
آغاز کرد خواندن قرآن به طشت زر
برداشت چوب کینه، یزید از ره غضب
کرد آشنا، به لعل لبِ شاهِ تشنه لب
زینب به ناله گفت که: ای بی حیا مزن!
چوب جفا به بوسه گهِ مصطفی مزن!
دارد (صغیر) تا به صف حشر، شور و شین
گاه از غم حسن، گهی از ماتم حسین
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸تا إمام حسن علیهالسلام به شهادت رسید، حضرت عباس عليهالسلام خاک بر سر و روی خود میریخت...
در نقلی آمده است:
🥀 لحظات آخر عمر مبارک امام حسن مجتبی علیهالسلام بود که برادران و خواهران و عدهای از بنی هاشم دور آن حضرت را گرفته بودند، که نفس های آن حضرت به شماره افتاد،
📋 ثمّ إنّهُ وَجَّهَ وَجهَهُ اِلَي القِبلةِ و غَمضَ عَينَيه و مَدَّ يَدَيهِ و رِجلَيه
▪️در این هنگام روی مبارکش را به سمت قبله نمود و چشمانش را بر هم گذاشت و دست و پایش را دراز نمود.
به وحدانیت خدا و رسالت جدّ و ولایت پدرش اقرار نمود و روح مقدسش از این دنیا پر کشید.
🥀 سیدالشهداء علیهالسلام در این هنگام پیکر پاک برادر را در بر گرفت و صورت مبارکش را مسح مینمود و فریاد میکشید: وا اخاه وا خَبيتاه وا حَسناه وا قلّة ناصراه مَن لي عَونٌ بعدك يا اَخي؟!
🥀 حضرت امکلثوم علیهاالسلام به صورتش لطمه میزد و فریاد سر میداد: واحسناه وا محمداه وا علياه وا فاطمتاه
🥀زینب کبری سلاماللّهعلیها ناله سر میداد و میفرمود: وا اخاه وا حسناه وا سَنَداه وا لَهفاه وا قِلّة ناصراه يا اخي
📋 ... ثمّ انّها بَكتْ عَلَي اخيها و هيِ تَلثِمُ خَدَّيهِ و تَتَمرّغ عليه و تبكي عليه طويلا
▪️ آن بانوی مکرّمه، گریه کرد و خود را بر روی بدن مبارک برادر انداخت و گونه های برادر را بوسید و سخت گریه کرد.
📋 و انّ العبّاسَ رَثّاهُ باكياً حَزيناً يَحثُو التُرابَ علَي وَجهِهِ و يَصيحُ
▪️ابالفضل العباس علیهالسلام نیز در آنجا حضور داشت و با قلبی داغدار و چشمانی اشکبار بر برادر خود مرثیهسرایی مینمود و خاک بر روی خود میریخت و فریاد میکشید.
📚معالی السبطین ص۶۵
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸اگر وصیت برادرم نبود، من کنار جدّم او را به خاک میسپردم؛ ولو اینکه قرار بود پوزهٔ تو بر خاک مالیده شوَد ...
مرحوم کلینی از امام محمد باقر علیهالسلام روایت کرده است:
🥀 چون نماز بر پیکر مطهر امام حسن مجتبی علیهالسلام تمام شد، داخل مسجدش بردند؛ چون بر سر قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نگهش داشتند، به عایشه خبر بردند و به او گفتند، بنی هاشم جنازه مطهر حسن بن علی علیهماالسلام را آوردهاند تا در کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دفن کنند؛
🥀 عایشه بر اَستری زین کرده نشست و شتافت - او نخستین زنی بود که از دوران اسلام بر زین نشست - آمد و ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید، که نباید در اینجا چیزی دفن شود و حجاب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله دریده شود.
🥀 در اینجا بود که سیدالشهداء علیهالسلام به او فرمود:
📋 قَدِیماً هَتَکْتِ أَنْتِ وَ أَبُوکِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ
▪️تو و پدرت از پیش حجاب و حُرمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دریدهاید.
📋 وَ أَدْخَلْتِ بَیْتَهُ مَنْ لَا یُحِبُّ رَسُولُ اللَّهِ قُرْبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُکِ عَنْ ذَلِکِ
▪️ و تو در خانه پیغمبر، کسی را در آوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد [مقصود اولی و دومی است] و خداوند برای این کار، از تو باز خواست میکند.
📋 ... یَا عَائِشَةُ لَوْ کَانَ هَذَا الَّذِی کَرِهْتِیهِ مِنْ دَفْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِیهِ رَسُولِ اللَّهِ جَائِزاً فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ اللَّهِ لَعَلِمْتِ أَنَّهُ سَیُدْفَنُ وَ إِنْ رَغِمَ مَعْطِسُکِ
▪️... ای عایشه! به خدا قسم اگر دفنکردن امام حسن علیهالسلام را در نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که تو دوست نداری، بین ما و خدا مقرّر میبود، میدیدی که ما پیکر او را نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به خاک میسپردیم ولو اینکه قرار بود پوزهٔ تو بر خاک مالیده شود.
🔖 به نقل «الارشاد» شیخ مفید نیز سیدالشهداء علیهالسلام به آن زن فتنهگر فرمودند:
📋 وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا
▪️به خدا قسم اگر امام حسن علیهالسّلام به من دستور حفظ خونها را نداده بود و دستور نداده بود که مبادا حتی به قدر یک خون حجامت خونریزی شود، میدیدید شمشیرهای خدا، چگونه به کار میرفتند و جای خودشان را پیدا میکردند.
📚الکافی ج۱ ص۳۰۲
📚الارشاد،ص۱۷۶
@Maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🩸عجوزهای که اول تیر را به سمت پیکر مطهر إمام حسن علیهالسلام پرتاب کرد و بعد از تیر او، هفتاد تیر دیگر بر آن بدن مطهر نشست...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتیکه گفتگوی سیدالشهداء علیهالسلام و ابن عباس و محمد حنفیه با عایشه، بر سر جنازه مطهر امام حسن علیهالسلام، بالا گرفت؛
📋 فَتَناوَلَتْ عائشةُ القَوسَ مِن مِروان، و رَمَتِ الجنازةُ بِسَهمٍ، و قالَت: لا تَدخلوا بَيتِي عَدُوّي و ابنَ عَدُوّي و أبعَدوهُ عنّي،
▪️عایشه، کمان را از دست مروان گرفت و اول تیر را به سمت جنازه مطهر امام حسن علیهالسلام پرتاب کرد و گفت:
دشمن من و پسر دشمن من را وارد خانه من نکنید و او را از من دور کنید.(۱)
🔖 در اینجا بود که ابنشهرآشوب در «المناقب» مینویسد:
📋 و رَمَوْا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ حَتَّی سُلَّ مِنْهَا سَبْعُونَ نَبْلًا
▪️سربازان مروان، پیکر امام حسن مجتبی علیهالسلام را به نحوی تیر باران کردند که به هنگام دفن، تعداد هفتاد تیر را از بدن مبارک آن حضرت، خارج نمودند.(۲)
📚(۱)کامل بهایی ج۲ ص۳۳۴
📚(۲)المناقب ج۹ ص۲۴۶
✍ لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به تابوت به هم دوخته بود
راز دل را همه با همسر خود میگویند
حَسن از همسر خودکامه خود سوخته بود
جگرش پاره شد از نیشتر زخم زبان
در لگن خون دلی ریخت که اندوخته بود
ارث از مادر خود بُرد غم و رنج و محن
صبر و تسلیم و رضا از پدر آموخته بود...
@maghaatel