eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸به گریه‌های بی‌امان حسنین علیهماالسلام، در غم بی‌مادری، ما را بخشیده‌اند... در نقلی آمده است: اسماء گوید: در لحظه‌های آخر عمر مبارک حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود که متوجّه آن حضرت شدم؛ 📋 اِشتَغَلَتْ فاطمةُ عليهاالسّلام بِالبُكاءِ و الدّعاء،و سَمِعتُها تَدعُو اللّهَ و تَقولَ ▪️شنیدم که صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها مشغول به گریه و دعا شده است و اینچنین به درگاه الهی دعا می‌نماید: 📋 اِلهی وَ سَیِّدی اَسْئَلُکَ بِالذَّیِنَ اصْطَفَیْتَهُمْ وَ بِبُکاءِ وُلدِی فی مُفارَقَتِی اَنْ تَغْفِرَ لِعُصَاةِ شیعَتِی وَ شیعَةِ ذُرِّیَتِی ▪️یا الهی و سیّدی! به حق آن کسانی را که برگزیدی و به گریه‌های فرزندانم در غم بی‌مادری، از تو میخواهم که گنه‌کاران از شیعیان من و شیعیان فرزندانم را ببخشی! 🥀 اسماء گوید: 📋 فَمَكثتُ ساعةً، ثُمَّ أتَيُتها و نادَيُتها، فَلَم تَرُدَّ جَوابي.فَدَخلتُ الحُجرةَ و كشَفتُ عَن وَجهِها و إذًا بِها قَد فَارقتْ روحُها الدّنيا. ▪️اندکی صبر کردم؛ سپس به پشت در اتاق رفتم و آن بانو را صدا زدم اما جوابی نیامد؛ وارد اتاق شدم و روپوش را از روی صورت مبارکش کنار زدم و دیدم که دیگر روح مطهرش از این دنیا، مفارقت کرده است. 📚 الکوکب الدُّرّی،حائری، ج۱ ص۲۵۳ ✍ ما را مسلمان کرده زهرا با دعایش پس تا ابد هستیم مدیون عطایش تا لحظه‌ای پایش زمین حتی نیاید بال فرشته فرش گشته زیر پایش ارزش ندارد جان امثال من و تو باید کسی مثل نبی گردد فدایش اصلا نیازی به کسی زهرا ندارد وقتی علی را خلق کرده حق برایش ما عمر خود را وقف او کردیم امروز فردا چه خواهد کرد با ما مرتضایش قلب حسین و زینبش را شاد کرده هر کس که گریه می‌کند در روضه هایش @Maghaatel
🩸فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، اشک‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام را با دست‌های مجروحش برمی‌گرفت و به صورت خود می‌کشید... در نقلی آمده است: ساعات آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر بالین آن حضرت نشسته و گریه می‌کردند؛ 📋 فَجَعلَتْ فاطمةُ عليهاالسّلام تَأخذُ مِن دُموعِه وَ تَمسحُ بِه وَجهَها ▪️صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها هم با دست‌های مجروحش، اشک‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام را برمی‌گرفت و به صورت خود می‌کشید. 📋 وَ قالَتْ: يا أبَاالحسن! لَو بَكَىٰ مَحزونٌ في أمّةِ محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وآله لَرَحِمَ اللّهُ تَعالىٰ تِلكَ الأُمّة ▪️و می‌فرمود: يا اباالحسن! اگر یک غمزده و مظلومی در امّت پدرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گریه کند، خدا به تمام امّت رحمتش را می‌فرستد. 📋 وَ إنّكَ لَمَحزونٌ یَابنَ عَمّي لِفراقي،و دَمْعةُ المَحزونِ إذا وَقعَتْ عَلَى الاُمّةِ خَصَّها اللّهُ بالرَّحمةِ، فكيفَ إذا وَقَعتْ على اَمَةٍ ▪️ای پسر عمو! حقیقتا شما به جهت از دست‌دادن من، غمزده و مظلومی؛ و اشک مظلوم ، رحمت خدا را برای یک امّت به دنبال دارد چه برسد به یک کنیز؛ 📋 و قَد مَسَحتُ وَجْهي بِها طَمَعاً لِلرَّحمة،فإنّي أَمَةُ اللّهِ و بِنتُ رسولِ اللّه. ▪️و اشک های شما را به روی خودم می‌مالم تا شامل رحمت خدا شوم چرا که من کنیز خدا هستم و دختر رسولش. 🥀 در این هنگام، خود آن بانوی مکرّمه شروع به گریه‌کردن نمود و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هم همراه او می‌گریستند. 📚 الکوکب الدُّرّی،حائری، ج۱ ص۲۵۱ ✍ این که دارد می‌رود از خانه، سامان من است بسکه حیرانش شدم یک شهر حیران من است نیست دیگر هیچ امیدی بر مداوای دلم اینکه افتاده به جانش درد، درمان من است گریه‌هایش گریهٔ درد است، درد بی کسی فاطمه گریان پهلو نیست ، گریان من است باز هم از حقّ کعبه برنخواهد داشت دست فاطمه دست شکسته‌ش هم به دامان من است میهمان سرزده خوب است، لیک اینگونه نه چه شده از صبح تابوت تو مهمان من است؟ چند روزی موی تو شانه نخورده فاطمه گیسوان سوخته حالا پریشان من است آی مردم در جوانی آخر کارم شده اول این زندگیِ گرم ، پایان من است بیش ازین با گریه های خود مرا گریان نکن خانه‌ی آباد را با رفتنت ویران نکن... @maghaatel
🩸با شنیدنِ خبر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، چه حالی به امیرالمؤمنین علیه‌السلام دست داد... کسی که زبان بشر از وصف قوّت و قدرتش، عاجز است، با شنیدن خبر شهادت بانوی خانه‌اش، حالاتی به او دست داد که دل سنگ را به آتش می‌کشد... 🥀 ناله‌اش، مدینه را فرا گرفت... 📋 لَمّا قُبِضَتْ فاطمُة عليهاالسّلام،جَزعَ عَليٌّ عليه‌السّلام جَزَعًا شَديدًا و اشتَدَّ بُكاؤُهُ و ظَهَرَ أنينُهُ و حَنينُه. ▪️وقتی که خبر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به مولا علی علیه‌السلام رسید، آن حضرت به شدت بی‌تابی کرد و می‌گریست؛ آه و ناله‌اش همه‌جا را فراگرفت.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 از هوش رفت و آب به صورتش پاشیدند... 📋... ثُمَّ أَخْبَرَا عَلِیّاً وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ فَغُشِیَ عَلَیْهِ حَتَّی رُشَّ عَلَیْهِ الْمَاءُ ثُمَّ أَفَاقَ ▪️حسنین علیهماالسلام دوان دوان به سمت مسجد آمدند و خبر شهادت مادرشان را به امیرالمومنین علیه‌السلام دادند؛ در این هنگام مولا علی علیه‌السلام از هوش رفت تا اینکه آب بر صورت آن حضرت ریختند و به هوش آمد.(۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 با صورت به زمین خورد... 📋 فَوَقَعَ عَلِیٌّ علیه‌السلام عَلَی وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ؟! ▪️حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام پس از شنیدن این خبر جانگداز، اختیار زانوان و دستانش را از دست داد و با صورت به روی زمین افتاد و فرمود: «ای دختر محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله! من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دل‌های خود را برای تو می‌گفتم و آرام می‌شدم. اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟! (۳) ✍ من علی‌ام که خدا قبله‌نما ساخت مرا جز خدا و نبی و فاطمه نشناخت مرا من که یکباره در از قلعه‌ی خیبر کندم داغ زهرا به خدا از نفس انداخت مرا ... 📚(۱)مروج الذهب،ج٢ ص٢٩١ 📚(۲)بحارالانوار ج۴۳ ص۲۱۳ 📚(۳)بحارالانوار ج۴۳ ص١٨٧ @Maghaatel
🩸بسترم را وسط این اتاق بینداز... امّ‌سلمه گوید: ساعات آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که به من فرمود: ای مادر! 📋 ناوِليني ثِيابِيَ الجُدَد! ▪️ لباس‌های نو برایم بیاور! 🥀 من لباس های نو برای آن بانو آوردم و سپس به همان اتاقی که در آن بستری بود، رفت و به من فرمودند: 📋 قَدِّمِي فِراشي وَسَط‍‌َ البَيتِ،و اضْطَجَعَتْ و وَضَعتْ يَدَها اليُمنىٰ تَحتَ خَدِّها، ▪️بستر مرا در وسط این اتاق بینداز! من بسترش را در وسط اتاق انداختم و آن بانو خوابید و دست راستش را به زیر گونهٔ مبارکش گذاشت. 📋 ثُمّ اسْتَقبَلَتِ القِبلَة، ثُمّ قالتْ:يا اُمَّه، إنّي مَقبوضةٌ الآن... ▪️سپس رو به قبله نمود و فرمود: ای مادر! من دیگر در همین ساعات از این جهان، رفتنی هستم... 📚إحقاق الحق،ج١٠ ص٤٦٥ 📚ذخائر العقبى، ج۱ ص۲۲۴ ✍ چه از دیوار و در دیدی؟! که گفتی لحظهٔ آخر دَمِ دیوار و در، نه ؛ بین خانه بسترت باشد... @Maghaatel
🩸من را ببخش! خانهٔ أمنی نداشتم... در نقلی آمده است: وقتی که صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها وصایای خود را به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود و از آن حضرت طلب حلالیت نمود، مولا علی علیه‌السلام هم فرمودند: من هم خواهشی از تو دارم؛ 📋 إنْ حَدَثَ مِنّي لِجنابِكِ جُرمٌ أو ذَنبٌ أو تَقصيرٌ فَاعْفيهِ عَنّي وَ اسْمَحيهِ لي. ▪️اگر از جانب من هم، کوتاهی یا تقصیری، سر زده، شما هم از آن درگذر و مرا حلال کن! 📚موسوعة الکبری، ج۱۴ ص۲۵۲؛ به نقل از التاريخ و السيرة،بحرانی، ص ١٩ ؛ و منتخب الروضة في أحوال الزهراء عليهاالسّلام،(خطی) ✍ پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر یارِ نُه‌ساله! کنارم باش لطفا بیشتر تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر هی نگو شرمنده‌ام! شرمنده‌ام من بیشتر بی اجازه دشمنت در خانه‌ی ما پا گذاشت عذرمی‌خواهم‌ اگر این خانه امنیت نداشت ای خوشی من در این دنیا! در این دنیا بمان نه برای من، برای بچه ها اینجا بمان از مدینه می‌رویم اصلا فقط با ما بمان یا بمان و یا بمان و یا بمان و یا بمان التماسم را ندیده هیچکس! حالا ببین دیده‌ای حیدر بیفتد از نفس؟! حالا ببین از علی بگذر در آن غوغا نشد کاری کنم قنفذ آمد سوی تو اما نشد کاری کنم با قلافش زد به بازوها نشد کاری کنم این سه ماهه زخم پهلو را نشد کاری‌کنم کار حیدر سخت شد با زخمِ کاری میروی ای جوانمرگِ علی! چه زود داری میروی! @Maghaatel
🩸شرح آخرین لحظات عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها از زبان «أسماء»... در روایت آمده است: آخرین لحظات عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که به اسماء فرمودند: «در موقع فوت پدرم جبرئیل کافور بهشتی آورد. پدرم آن را به سه قسمت کرد. یک قسمت برای خودش، یک قسمت برای علی علیه‌السلام و یک قسمت هم برای من.» 🥀 آنگاه به اسماء فرمود: «باقی‌مانده حنوط پدرم را که در فلان جاست بیاور و کنار سرم بگذار.» اسماء می‌گوید: 📋 فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا ▪️وقتی امر آن بانو را انجام دادم، لباسش را روی خودش کشید. 📋 وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَةً وَ ادْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَی أَبِی؛ ▪️و بعد به من فرمود: بیرون از اتاق منتظرم باش و پس از چند لحظه مرا صدا بزن. اگر جواب تو را گفتم که هیچ، وگرنه بدان که نزد پدر بزرگوارم رفته‌ام. 🥀 اسماء بعد از چند لحظه آن بانوی مظلومه را صدا زد، ولی جوابی نشنید. دوباره صدا زد: «ای دختر محمّد مصطفی! ای دختر بهترین کسی که مادرش وی را حمل کرد! ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزه‌ها پا گذاشت! ای دختر آن کسی که مقامش به«قابَ قَوْسَیْنِ، أَوْ أَدْنی» رسید! اما جوابی نگرفت. 📋 فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا ▪️وقتی اسماء‌ وارد اتاق شد و لباس آن حضرت را از روی بدنش برداشت، ناگاه دید که روح مطهرش از این دنیا رفته است. 📋 فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ {یا}فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَی أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ ▪️ اسماء خود را بر روی آن بدن مطهر انداخت و می‌بوسید و می‌گفت: «ای فاطمه‌جان! نزد پدر بزرگوارت که رفتی، سلام اسماء را به آن حضرت برسان.» 📚کشف الغُمّه، ج۲ ص۱۲۳ ✍ امشب به نخل آرزويم برگ پيداست در چهرهٔ زردم نشان مرگ پيداست امشب مرا در بستر خود واگذاريد بيمار بيت وحی را تنها گذاريد بيرون بريد از خانه زينب را كه حاشا مادر دهد جان و كند دختر تماشا گوئيد مولا را كه در مسجد نشيند تا مرگ يارش را به چشم خود نبيند خجلت زده از اشك فرزندان خويشم أسماء تو تنها وقت مردن باش پيشم پيش حسن از اشك ماتم رخ نشوئی جان حسينم با علي حرفی نگوئی چون روز آخر بود، كار خانه كردم گيسوی فرزندان خود را شانه كردم ديدی چه حالی در نمازم بود اسماء !؟ اين آخرين راز و نيازم بود اسماء... آخر نگاه خويش را سويم بيفكن می‌خوابم اينك پرده بر رويم بيفكن بنشين كناری ناله از دل در خفا زن بانوي خود را لحظه‌ای ديگر صدا زن ديدي اگر خامُش به بستر خفته‌ام من راحت شدم، پيش پيمبر رفته‌ام من..‌. @Maghaatel
🩸مادرجان! با حسینت حرف بزن! که قلب او دارد از هم می‌پاشد... در نقل‌ها آمده است: وقتی که أسماء بر بالای جسم مطهر و بی‌جان صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها مشغول گریه و بی‌تابی بود، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام وارد خانه شدند؛ 📋 فأقبَلَتْ إلَيهما أسماءُ و أجْلَسَتْهما و أحضَرَتْ لَهُما طَعاماً، فقالا: يا أسماء،هَل رَأيتَنا نأكُلُ مِن غَيرِ أمّنا؟ ▪️اسماء از اتاق بیرون آمد و آن دو را نشاند و برایشان یک غذایی فراهم آورد؛ اما امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمودند: ای أسماء! تا به حال دیده‌ای ما بدون مادرمان غذایی بخوریم؟! 🥀 اسماء گفت: مادرتان خوابیده است. اما حسنین علیهماالسلام فرمودند: 📋 یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَةِ ▪️ای أسماء! مادر ما در این ساعت نمی‌خوابد! 📋 فَقالا: يٰا أسماء،ما حٰالُ اُمِّنا؟ فَلَم تَتَمالَك مِنَ البُكاء... و خَمَشَتْ وَجهَها. ▪️حسنین علیهماالسلام فرمودند: اسماء! حال مادرمان چگونه است ؟! در این بود که دیگر اسماء نتوانست جلوی خودش را بگیرد؛ شروع به گریه کرد و صورت خودش را خراشید. 📋 و‌ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا ▪️سپس اسماء گفت: ای پسران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله! مادرتان نخوابیده؛ بلکه از دنیا رفته است! 📋 فبَكيٰا و دَخَلٰا عَلَيها فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی ▪️حسنین علیهماالسلام با شنیدن این جمله به گریه افتادند و وارد اتاق شدند؛ امام حسن علیه‌السلام خود را به مادر انداخت و آن بدن مطهر را می‌بوسید و می‌فرمود: مادرجان! قبل از آنکه روح از بدنم جدا شود با من حرف بزن! 📋 و أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ ▪️إمام حسین علیه‌السلام نیز آمد و پای مادر را می‌بوسید و می‌فرمود: مادرجان! منم؛ پسرت حسین! پیش از آنکه قلبم از هم بپاشد با من حرف بزن! برگرفته از: 📚بحارالانوار، ج۴۳ ص۱۸۷ 📚الكوكب الدُّريّ،حائری، ج۱ ص٢٥١ 📚وفاة فاطمة الزهرا علیهاالسلام،بحرانی، ص۶۷ ✍خجلت زده از اشك فرزندان خويشم أسماء تو تنها وقت مردن باش پيشم آيند چون اطفال معصومم به خانه پرسند از مادر خبرداری تو يا نه؟ ديدند اگر خاموش و بي تاب است مادر آهسته با آنها بگو خواب است مادر چون سوي حجره كودكانم رو نهادند يكباره روي جسم رنجورم فتادند مگذار ساعتها تنم در بر بگيرند مگذار آنان هم كنار من بميرند بفرست مسجد آن دو طفل نازنين را كآرند بالينم اميرالمؤمنين را شبها برايم بزم اشك و غم بگيرند در خانة آتش زده ماتم بگيرند... @Maghaatel
🩸علی جان! «کشتهٔ دشت کربلا» را از یاد نبری... در نقل‌ها آمده است: در لحظات آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که به امیرالمؤمنین علیه‌السلام برخی از وصایای خود را در قالب این اشعار فرمودند: 📋 إبْکِنِی إِنْ بَکَیْتَ یَا خَیْرَ هَادٍ / وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ ▪️یا ابالحسن! اگر گریه می‌کنی بر من گریه کن، ای بهترین هدایت کنندگان و اشک بریز که روز فراق رسیده است. 📋 یَا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ / فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیَاقٍ ▪️ای همسر بتول! من درباره نسل خود به تو سفارش می‌کنم، از فردا روزی، این‌ها دائماً شوق دیدن مرا در سر دارند. 📋 اِبْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا / تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِ ▪️یا علی! برای من و یتیم‌های من گریه کن؛ مخصوصا قتیل دشمنان در دشت کربلا را از یاد نبری! 📋 فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یَتَامَی حَیَارَی / یَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ ▪️آنها از من مفارقت می‌کنند و یتیمانی حیران و سرگردان می‌شوند، چه کنم که خدا امضا کرده که دیگر روز فراق است. 📚بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۸ ✍ دم آخر وصیتی دارم ای علی جان به خاطرت بسپار نیمه شبها حسین دلبندم با لب تشنه می‌شود بیدار بار سنگین این وصیت را از سر شانه های من بردار قبل خوابیدنش عزیز دلم ظرف آبی برای او بگذار گریه کردم ز غربتش دیشب تا سحر سوختم برای حسین با همین دست ناتوان امروز پیرهن دوختم برای حسین... @Maghaatel
🩸به فدای مادری که طاقت نداشت حتی گرد و غباری بر سر و صورت حسینش بنشیند اما روزی در خانه خولی ... در نقلی آمده است: روز آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که از بستر به پا خاسته و مشغول شستن لباس های حسنین علیهماالسلام و شانه‌زدنِ سر آن‌ها شد؛ وقتی که امیرالمومنین علیه‌السلام از راه رسیده و علت را سوال کردند، فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند: 📋 أغسِلُ رُؤوسَ أولادي،لأنّكَ غداً مشغولٌ بِتَجهيزي و غُسلي و دَفني ▪️سر بچه‌هایم را امروز هر گونه بود، شُستم چرا که تو دیگر فردا مشغول غسل و دفن من هستی. 📋 و أخافُ {أنْ} تَجوعَ أولادي و تُبقىٰ رُؤوسُهُم مُغيّرةً و ثِيابُهم دَكِنَة ▪️و من از آن می‌ترسم که فردا ، بچه‌هایم گرسنه بمانند‌ و بر سر و وضعشان، گرد و غباری نشسته باشد. 📚وفاة فاطمة الزهرا علیهاالسلام،بحرانی، ص۱۲۳ ✍ یا فاطمة الزهرا... هر گونه بود با بازوی ورم‌کرده، سر و صورت و لباس‌های حسینت را شُستی، چرا که طاقت نداشتی ذره‌ای گرد و غبار را بر آن سر و صورت مبارک ببینی... 🔖 اما مادرجان! چه کشیدی در آن ساعتی که خولی ملعون همراه سر بریده حسینت وارد خانه‌اش شد؛ همسرش به او گفت: 📜 مٰا هٰذا الرّأسُ الّذي مَعَك؟ ▪️این سر بریده از آن کیست که همراه توست؟! 📜 قال: رأسٌ خارجيّ، خَرَجَ عَلَى عبيد اللّه بن زياد، فقالت: و ما اِسمُه؟ ▪️آن ملعون گفت: سر یک خارجی است که بر عبیدالله بن زیاد خروج کرده؛ زنش گفت: اسمش چیست؟ 📜 فأبىٰ أنْ يُخبِرَها مٰا اِسمُه، ثُمّ تَرَكهُ عَلَى التّرابِ و جَعَلَ عَليه إجّانَة، ▪️خولی ملعون إبا کرد از این‌که اسم آن حضرت را بیاورد؛ سپس آمد و آن سر مطهر را کنج تنور بر روی خاک و خاکستر گذاشت و یک طشت را هم بر روی آن سر مبارک قرار داد. 📚مدینة المعاجز، ج۴ ص۱۲۵ 📚روضة الشهداء، ج۱ ص۴۵۰ 📝 تازه رسیده از سفر کربلا سرت بین تن تو فاصله افتاده تا سرت با پهلوی شکسته و با صورت کبود کنج تنورِ کوفه کشانده مرا سرت پیشانی‌ات شکسته و موهات کم شده خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟ رگ های گردنت چقدر نامرتب است ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟ باید کمی گلاب بیارم بشویمت خاکی شده است از ستم بی‌حیا سرت ... @Maghaatel
🩸هجومِ نابرابرانه‌ای که به ارث رسید... امان از دو حملهٔ نابرابرانه و ظالمانه‌... یکی در بین «خانه» و دیگری در بین «گودال» ... یکی برای یک «مادر» و دیگری برای «فرزندش» ... 🥀 وقتی که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بین آن نانجیبان و امیرالمومنین علیه‌السلام حائل شد تا نتوانند مولا علی علیه‌السلام را به زور به مسجد ببرند، تاریخ می‌نویسد: 📋 فَالْتَفَتَ عُمَرُ إلىٰ مَن حَولِهِ وَ قال: «إضرِبُوا فاطمةَ» فَانْهٰالَتِ السِّياطُ عَلَى حَبيبةِ رَسولِ اللهِ...حتّى أدمُوا جِسمَها! ▪️عمر رو کرد به همه اطرافیانش و فریاد زد: «فاطمه را بزنید!» پس، از زمین و هوا تازیانه‌ها بر جسم شریف آن حضرت فرود می‌آمد و آن قدر آن مظلومه را زدند تا که خون از جای جای جسم شریفش جاری شد.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 این واقعه دردناک از مادر به پسرش هم به ارث رسید... «مقاتل» می‌نویسند: آنچنان سیدالشهداء علیه‌السلام مثل یک شیر غضبناک در دل میدان می‌جنگید که شمر ملعون با مشاهده این مبارزهٔ بی‌بدیل ، به نزد عمر بن سعد ملعون آمد و گفت: 📋 أيُّهَا الْأميرُ إنَّ هٰذا الرَّجُلَ يُفنينا عَن آخِرنا مُبارِزَةً! ▪️ای امیر ! این مرد از اول تا آخر ما را با مبارزه تن به تن از بین خواهد برد. ➖ عمر گفت: چه کنیم؟ شمر گفت: 📋 نَتَفَرَّقُ عَلَيْهِ ثَلاثَ فِرَقٍ: فِرقَةٌ بِالنِّبالِ و السِّهامِ، و فِرقَةٌ بِالسُّيُوفِ و الرِّماحِ، و فِرقَةٌ بِالنَّارِ و الْحِجارَةِ، نُعَجِّلُ عَلَيْهِ ▪️باید سه دسته بشویم؛ عده‌ای تیر بیاندازند؛ عده‌ای با شمشیر و نیزه او را بزنند؛ عده‌ای نیز، پاره‌های آتش و سنگ به سمت او پرتاب کنند ؛ و بر او باید شتاب کنیم. 📋 فَجَعَلوا يَرشُقونَهُ بِالسِّهامِ، و يَطعَنونَهُ بِالرِّماحِ... ▪️پس تیرها را به سمت امام علیه‌السلام پرتاب می‌کردند و با نیزه‌ها به او ضربه می‌زدند. 📋 فَجَعَلَ يَنزِعُ السَّهمَ بِيَدِهِ، و يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يُخَضِّبُ بِهِ لِحيَتَهُ و رأسَهُ الشَّريف ▪️آن حضرت هم تیرها را با دست از بدن مطهرش در می‌آورد و کف دستش را پر از خون کرده و سر و صورتش را با آن خضاب می‌کرد و می‌فرمود: 📋 هٰكَذا ألقَىٰ رَبِّي، و ألقَىٰ جَدِّي، و أشكُو إلَيْهِ ما نُزِلَ بِي.و خَرَّ صَريعاً مَغشيّاً عَلَيْهِ ▪️اینگونه پروردگارم را ملاقات می‌کنم؛ اینگونه جدم را می‌بینم و آنچه را که به سرم آوردند برایش شکایت می‌برم و در همین حال بی هوش بر روی زمین افتاد.(۲) ✍لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟ فاطمه می‌کند نظر ، چند نفر به یک نفر؟ خواهر دل شکسته‌اش، همره دختران او زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟ بین زمین و آسمان، جنت و عرش و کهکشان پر شده است این خبر: چند نفر به یک نفر؟ حور و ملک به زمزمه، وای غریب فاطمه حضرت خضر نوحه‌گر، چند نفر به یک نفر؟ آه و فغان مادرش ، به قلب سنگیِ شما مگر نمی‌کند اثر؟ چند نفر به یک نفر؟ یاد مدینه زنده شد‌، روضه‌ی رنج فاطمه که ناله زد به پشت در، چند نفر به یک نفر؟ 📚(۱)مؤتمر علماء بغداد، ص۶۳ 📚(۲)معالی السبطین، ج۲ ص۳۶؛ و وسيلة الدّارين، ص۳۲۱ @Maghaatel
🩸بریز آب روان أسماء ولی آهسته آهسته... در روایتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: 📋 أَوْصَتْ إِلَیَّ فَاطِمَةُ أَنْ لَا یُغَسِّلَهَا غَیْرِی وَ سَکَبَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ ▪️فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به من وصیت نمود که جز من، او را کسی غسل ندهد؛ { لذا من پیکر مطهر او را غسل می‌دادم و } أسماء دختر عُمَیْس نیز بر آن پیکر مطهرش آب می‌ریخت.(۱) 🥀 در روایتی آمده است: آبی را که أسماء بر آن پیکر مطهر می‌ریخت، ملائکه از چشمهٔ سلسبیل از بهشت آورده بودند.(۲) ✍بریز آب روان أسماء ، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم، حسین ای راحت جانم بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته... 📚(۱)دعائم الإسلام ج۱ ص۲۲۸. 📚(۲)انوار الشهادة،یزدی، ص۴۳۴ @Maghaatel
🩸ای أسماء ! دستم رسید به بازوی ورم‌کردهٔ زهرا... به دندهٔ شکستهٔ او... در نقلی آمده است: 📋 و بَینَما هُوَ یُغسّلُها اِذِ اعْتَزَلَها ناحیةً و صارَ یَبکِی ▪️همینکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشت پیکر مطهر زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها را غسل می‌داد، ناگهان به گوشه‌ای رفت و (سر به دیوار گذاشت و) با صدای بلند شروع به گریه‌کردن نمود. 📋 وَ الحسَنُ عَن یَمینِه و الحُسینُ عَن شِمالِه و زَینبُ بَینَ یَدَیه ▪️امام حسن سمت راست، امام حسین سمت چپ و‌ زینب کبری علیهم‌السلام در مقابل آن حضرت ایستاده بود. 📋 فَقالَتْ أسماءُ: سَیّدی! أکْمِلْ غُسلَها وَ ابْکِ بَعدَ ذٰلکَ لِفِراقِها ▪️اسماء به پیش آمد و گفت: ای آقای‌من! بهتر نیست که اول غسل پیکر مطهر زهرا سلام‌الله‌علیها را تمام کرده و سپس از فراق او گریه نمایید؟! 🥀 در این‌جا بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: ای أسماء! در حال غسل‌دادن، نظرم افتاد به صورت فاطمه سلام‌الله‌علیها؛ دیدم که از ضربهٔ آن بی‌دین، کبود و چشم مبارکش چون خون، سرخ شده است و بازوی مبارکش مثل یک بازوبند، ورم کرده است.(۱) 📋 یا أسماء! بَینَما اُغسِّلُ فاطمةَ مَرَّتْ یَدِی عَلَی ضِلْعٍ مِن أضلاعِها فَوَجَدْتُهُ مَکسورًا ▪️ای أسماء ، در حین غسل فاطمه سلام‌الله‌علیها، دستم رسید به یک دنده از دنده‌های فاطمه سلام‌الله‌علیها؛ دیدم که آن دنده، شکسته است! 📋 و لَمْ تُخبِرنی بِذٰلِک حَتّی لا یَشتَد‍َّ ألَمِی ▪️اما فاطمه سلام‌الله‌علیها از آن دندهٔ شکسته، هیچ حرفی با من نگفته بود که مبادا درد من از این ماجرا، زیاد بشود و از او شرمنده شوم. (۲) ✍ وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، بُرده امانم زهرا سرخ شد صورتِ «آب» ی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می‌گفتم و دستم به پرَت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشفُ الکربِ دلم! چوبه‌ی تابوتت را بر سر شانه گذارم!؟ نتوانم زهرا... 📚(۱)انوارالشهادة،یزدی،ص۴۳۴ 📚(۲)العبرة الساکتة،ج۱ ص۷۶ @Maghaatel