#وصایا_و_لحظات_احتضار
🩸شرح آخرین لحظات عمر مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها از زبان «أسماء»...
در روایت آمده است:
آخرین لحظات عمر مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که به اسماء فرمودند: «در موقع فوت پدرم جبرئیل کافور بهشتی آورد. پدرم آن را به سه قسمت کرد. یک قسمت برای خودش، یک قسمت برای علی علیهالسلام و یک قسمت هم برای من.»
🥀 آنگاه به اسماء فرمود: «باقیمانده حنوط پدرم را که در فلان جاست بیاور و کنار سرم بگذار.» اسماء میگوید:
📋 فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا
▪️وقتی امر آن بانو را انجام دادم، لباسش را روی خودش کشید.
📋 وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَةً وَ ادْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَی أَبِی؛
▪️و بعد به من فرمود: بیرون از اتاق منتظرم باش و پس از چند لحظه مرا صدا بزن. اگر جواب تو را گفتم که هیچ، وگرنه بدان که نزد پدر بزرگوارم رفتهام.
🥀 اسماء بعد از چند لحظه آن بانوی مظلومه را صدا زد، ولی جوابی نشنید. دوباره صدا زد: «ای دختر محمّد مصطفی! ای دختر بهترین کسی که مادرش وی را حمل کرد! ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزهها پا گذاشت! ای دختر آن کسی که مقامش به«قابَ قَوْسَیْنِ، أَوْ أَدْنی» رسید! اما جوابی نگرفت.
📋 فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا
▪️وقتی اسماء وارد اتاق شد و لباس آن حضرت را از روی بدنش برداشت، ناگاه دید که روح مطهرش از این دنیا رفته است.
📋 فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ {یا}فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَی أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ
▪️ اسماء خود را بر روی آن بدن مطهر انداخت و میبوسید و میگفت: «ای فاطمهجان! نزد پدر بزرگوارت که رفتی، سلام اسماء را به آن حضرت برسان.»
📚کشف الغُمّه، ج۲ ص۱۲۳
✍ امشب به نخل آرزويم برگ پيداست
در چهرهٔ زردم نشان مرگ پيداست
امشب مرا در بستر خود واگذاريد
بيمار بيت وحی را تنها گذاريد
بيرون بريد از خانه زينب را كه حاشا
مادر دهد جان و كند دختر تماشا
گوئيد مولا را كه در مسجد نشيند
تا مرگ يارش را به چشم خود نبيند
خجلت زده از اشك فرزندان خويشم
أسماء تو تنها وقت مردن باش پيشم
پيش حسن از اشك ماتم رخ نشوئی
جان حسينم با علي حرفی نگوئی
چون روز آخر بود، كار خانه كردم
گيسوی فرزندان خود را شانه كردم
ديدی چه حالی در نمازم بود اسماء !؟
اين آخرين راز و نيازم بود اسماء...
آخر نگاه خويش را سويم بيفكن
میخوابم اينك پرده بر رويم بيفكن
بنشين كناری ناله از دل در خفا زن
بانوي خود را لحظهای ديگر صدا زن
ديدي اگر خامُش به بستر خفتهام من
راحت شدم، پيش پيمبر رفتهام من...
@Maghaatel
#مصائب_بعد_از_شهادت
🩸مادرجان! با حسینت حرف بزن! که قلب او دارد از هم میپاشد...
در نقلها آمده است:
وقتی که أسماء بر بالای جسم مطهر و بیجان صدیقه کبری سلاماللّهعلیها مشغول گریه و بیتابی بود، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام وارد خانه شدند؛
📋 فأقبَلَتْ إلَيهما أسماءُ و أجْلَسَتْهما و أحضَرَتْ لَهُما طَعاماً، فقالا: يا أسماء،هَل رَأيتَنا نأكُلُ مِن غَيرِ أمّنا؟
▪️اسماء از اتاق بیرون آمد و آن دو را نشاند و برایشان یک غذایی فراهم آورد؛ اما امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمودند: ای أسماء! تا به حال دیدهای ما بدون مادرمان غذایی بخوریم؟!
🥀 اسماء گفت: مادرتان خوابیده است. اما حسنین علیهماالسلام فرمودند:
📋 یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَةِ
▪️ای أسماء! مادر ما در این ساعت نمیخوابد!
📋 فَقالا: يٰا أسماء،ما حٰالُ اُمِّنا؟ فَلَم تَتَمالَك مِنَ البُكاء... و خَمَشَتْ وَجهَها.
▪️حسنین علیهماالسلام فرمودند: اسماء! حال مادرمان چگونه است ؟! در این بود که دیگر اسماء نتوانست جلوی خودش را بگیرد؛ شروع به گریه کرد و صورت خودش را خراشید.
📋 و قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا
▪️سپس اسماء گفت: ای پسران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله! مادرتان نخوابیده؛ بلکه از دنیا رفته است!
📋 فبَكيٰا و دَخَلٰا عَلَيها فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی
▪️حسنین علیهماالسلام با شنیدن این جمله به گریه افتادند و وارد اتاق شدند؛ امام حسن علیهالسلام خود را به مادر انداخت و آن بدن مطهر را میبوسید و میفرمود: مادرجان! قبل از آنکه روح از بدنم جدا شود با من حرف بزن!
📋 و أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ
▪️إمام حسین علیهالسلام نیز آمد و پای مادر را میبوسید و میفرمود: مادرجان! منم؛ پسرت حسین! پیش از آنکه قلبم از هم بپاشد با من حرف بزن!
برگرفته از:
📚بحارالانوار، ج۴۳ ص۱۸۷
📚الكوكب الدُّريّ،حائری، ج۱ ص٢٥١
📚وفاة فاطمة الزهرا علیهاالسلام،بحرانی، ص۶۷
✍خجلت زده از اشك فرزندان خويشم
أسماء تو تنها وقت مردن باش پيشم
آيند چون اطفال معصومم به خانه
پرسند از مادر خبرداری تو يا نه؟
ديدند اگر خاموش و بي تاب است مادر
آهسته با آنها بگو خواب است مادر
چون سوي حجره كودكانم رو نهادند
يكباره روي جسم رنجورم فتادند
مگذار ساعتها تنم در بر بگيرند
مگذار آنان هم كنار من بميرند
بفرست مسجد آن دو طفل نازنين را
كآرند بالينم اميرالمؤمنين را
شبها برايم بزم اشك و غم بگيرند
در خانة آتش زده ماتم بگيرند...
@Maghaatel
#وصایا_و_لحظات_احتضار
🩸علی جان! «کشتهٔ دشت کربلا» را از یاد نبری...
در نقلها آمده است:
در لحظات آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که به امیرالمؤمنین علیهالسلام برخی از وصایای خود را در قالب این اشعار فرمودند:
📋 إبْکِنِی إِنْ بَکَیْتَ یَا خَیْرَ هَادٍ / وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ
▪️یا ابالحسن! اگر گریه میکنی بر من گریه کن، ای بهترین هدایت کنندگان و اشک بریز که روز فراق رسیده است.
📋 یَا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ / فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیَاقٍ
▪️ای همسر بتول! من درباره نسل خود به تو سفارش میکنم، از فردا روزی، اینها دائماً شوق دیدن مرا در سر دارند.
📋 اِبْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا / تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِ
▪️یا علی! برای من و یتیمهای من گریه کن؛ مخصوصا قتیل دشمنان در دشت کربلا را از یاد نبری!
📋 فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یَتَامَی حَیَارَی / یَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ
▪️آنها از من مفارقت میکنند و یتیمانی حیران و سرگردان میشوند، چه کنم که خدا امضا کرده که دیگر روز فراق است.
📚بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۸
✍ دم آخر وصیتی دارم
ای علی جان به خاطرت بسپار
نیمه شبها حسین دلبندم
با لب تشنه میشود بیدار
بار سنگین این وصیت را
از سر شانه های من بردار
قبل خوابیدنش عزیز دلم
ظرف آبی برای او بگذار
گریه کردم ز غربتش دیشب
تا سحر سوختم برای حسین
با همین دست ناتوان امروز
پیرهن دوختم برای حسین...
@Maghaatel
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#مصائب_کوفه
🩸به فدای مادری که طاقت نداشت حتی گرد و غباری بر سر و صورت حسینش بنشیند اما روزی در خانه خولی ...
در نقلی آمده است:
روز آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که از بستر به پا خاسته و مشغول شستن لباس های حسنین علیهماالسلام و شانهزدنِ سر آنها شد؛ وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام از راه رسیده و علت را سوال کردند، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
📋 أغسِلُ رُؤوسَ أولادي،لأنّكَ غداً مشغولٌ بِتَجهيزي و غُسلي و دَفني
▪️سر بچههایم را امروز هر گونه بود، شُستم چرا که تو دیگر فردا مشغول غسل و دفن من هستی.
📋 و أخافُ {أنْ} تَجوعَ أولادي و تُبقىٰ رُؤوسُهُم مُغيّرةً و ثِيابُهم دَكِنَة
▪️و من از آن میترسم که فردا ، بچههایم گرسنه بمانند و بر سر و وضعشان، گرد و غباری نشسته باشد.
📚وفاة فاطمة الزهرا علیهاالسلام،بحرانی، ص۱۲۳
✍ یا فاطمة الزهرا...
هر گونه بود با بازوی ورمکرده، سر و صورت و لباسهای حسینت را شُستی، چرا که طاقت نداشتی ذرهای گرد و غبار را بر آن سر و صورت مبارک ببینی...
🔖 اما مادرجان! چه کشیدی در آن ساعتی که خولی ملعون همراه سر بریده حسینت وارد خانهاش شد؛ همسرش به او گفت:
📜 مٰا هٰذا الرّأسُ الّذي مَعَك؟
▪️این سر بریده از آن کیست که همراه توست؟!
📜 قال: رأسٌ خارجيّ، خَرَجَ عَلَى عبيد اللّه بن زياد، فقالت: و ما اِسمُه؟
▪️آن ملعون گفت: سر یک خارجی است که بر عبیدالله بن زیاد خروج کرده؛ زنش گفت: اسمش چیست؟
📜 فأبىٰ أنْ يُخبِرَها مٰا اِسمُه، ثُمّ تَرَكهُ عَلَى التّرابِ و جَعَلَ عَليه إجّانَة،
▪️خولی ملعون إبا کرد از اینکه اسم آن حضرت را بیاورد؛ سپس آمد و آن سر مطهر را کنج تنور بر روی خاک و خاکستر گذاشت و یک طشت را هم بر روی آن سر مبارک قرار داد.
📚مدینة المعاجز، ج۴ ص۱۲۵
📚روضة الشهداء، ج۱ ص۴۵۰
📝 تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنورِ کوفه کشانده مرا سرت
پیشانیات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟
باید کمی گلاب بیارم بشویمت
خاکی شده است از ستم بیحیا سرت ...
@Maghaatel
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸هجومِ نابرابرانهای که به ارث رسید...
امان از دو حملهٔ نابرابرانه و ظالمانه...
یکی در بین «خانه» و دیگری در بین «گودال» ...
یکی برای یک «مادر» و دیگری برای «فرزندش» ...
🥀 وقتی که فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بین آن نانجیبان و امیرالمومنین علیهالسلام حائل شد تا نتوانند مولا علی علیهالسلام را به زور به مسجد ببرند، تاریخ مینویسد:
📋 فَالْتَفَتَ عُمَرُ إلىٰ مَن حَولِهِ وَ قال: «إضرِبُوا فاطمةَ» فَانْهٰالَتِ السِّياطُ عَلَى حَبيبةِ رَسولِ اللهِ...حتّى أدمُوا جِسمَها!
▪️عمر رو کرد به همه اطرافیانش و فریاد زد: «فاطمه را بزنید!» پس، از زمین و هوا تازیانهها بر جسم شریف آن حضرت فرود میآمد و آن قدر آن مظلومه را زدند تا که خون از جای جای جسم شریفش جاری شد.(۱)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 این واقعه دردناک از مادر به پسرش هم به ارث رسید... «مقاتل» مینویسند:
آنچنان سیدالشهداء علیهالسلام مثل یک شیر غضبناک در دل میدان میجنگید که شمر ملعون با مشاهده این مبارزهٔ بیبدیل ، به نزد عمر بن سعد ملعون آمد و گفت:
📋 أيُّهَا الْأميرُ إنَّ هٰذا الرَّجُلَ يُفنينا عَن آخِرنا مُبارِزَةً!
▪️ای امیر ! این مرد از اول تا آخر ما را با مبارزه تن به تن از بین خواهد برد.
➖ عمر گفت: چه کنیم؟ شمر گفت:
📋 نَتَفَرَّقُ عَلَيْهِ ثَلاثَ فِرَقٍ: فِرقَةٌ بِالنِّبالِ و السِّهامِ، و فِرقَةٌ بِالسُّيُوفِ و الرِّماحِ، و فِرقَةٌ بِالنَّارِ و الْحِجارَةِ، نُعَجِّلُ عَلَيْهِ
▪️باید سه دسته بشویم؛ عدهای تیر بیاندازند؛ عدهای با شمشیر و نیزه او را بزنند؛ عدهای نیز، پارههای آتش و سنگ به سمت او پرتاب کنند ؛ و بر او باید شتاب کنیم.
📋 فَجَعَلوا يَرشُقونَهُ بِالسِّهامِ، و يَطعَنونَهُ بِالرِّماحِ...
▪️پس تیرها را به سمت امام علیهالسلام پرتاب میکردند و با نیزهها به او ضربه میزدند.
📋 فَجَعَلَ يَنزِعُ السَّهمَ بِيَدِهِ، و يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يُخَضِّبُ بِهِ لِحيَتَهُ و رأسَهُ الشَّريف
▪️آن حضرت هم تیرها را با دست از بدن مطهرش در میآورد و کف دستش را پر از خون کرده و سر و صورتش را با آن خضاب میکرد و میفرمود:
📋 هٰكَذا ألقَىٰ رَبِّي، و ألقَىٰ جَدِّي، و أشكُو إلَيْهِ ما نُزِلَ بِي.و خَرَّ صَريعاً مَغشيّاً عَلَيْهِ
▪️اینگونه پروردگارم را ملاقات میکنم؛ اینگونه جدم را میبینم و آنچه را که به سرم آوردند برایش شکایت میبرم و در همین حال بی هوش بر روی زمین افتاد.(۲)
✍لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟
فاطمه میکند نظر ، چند نفر به یک نفر؟
خواهر دل شکستهاش، همره دختران او
زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟
بین زمین و آسمان، جنت و عرش و کهکشان
پر شده است این خبر: چند نفر به یک نفر؟
حور و ملک به زمزمه، وای غریب فاطمه
حضرت خضر نوحهگر، چند نفر به یک نفر؟
آه و فغان مادرش ، به قلب سنگیِ شما
مگر نمیکند اثر؟ چند نفر به یک نفر؟
یاد مدینه زنده شد، روضهی رنج فاطمه
که ناله زد به پشت در، چند نفر به یک نفر؟
📚(۱)مؤتمر علماء بغداد، ص۶۳
📚(۲)معالی السبطین، ج۲ ص۳۶؛ و وسيلة الدّارين، ص۳۲۱
@Maghaatel
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸بریز آب روان أسماء ولی آهسته آهسته...
در روایتی امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
📋 أَوْصَتْ إِلَیَّ فَاطِمَةُ أَنْ لَا یُغَسِّلَهَا غَیْرِی وَ سَکَبَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ
▪️فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به من وصیت نمود که جز من، او را کسی غسل ندهد؛ { لذا من پیکر مطهر او را غسل میدادم و } أسماء دختر عُمَیْس نیز بر آن پیکر مطهرش آب میریخت.(۱)
🥀 در روایتی آمده است:
آبی را که أسماء بر آن پیکر مطهر میریخت، ملائکه از چشمهٔ سلسبیل از بهشت آورده بودند.(۲)
✍بریز آب روان أسماء ، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش
تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نورچشمانم، حسین ای راحت جانم
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته...
📚(۱)دعائم الإسلام ج۱ ص۲۲۸.
📚(۲)انوار الشهادة،یزدی، ص۴۳۴
@Maghaatel
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸ای أسماء ! دستم رسید به بازوی ورمکردهٔ زهرا... به دندهٔ شکستهٔ او...
در نقلی آمده است:
📋 و بَینَما هُوَ یُغسّلُها اِذِ اعْتَزَلَها ناحیةً و صارَ یَبکِی
▪️همینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام داشت پیکر مطهر زهرای مرضیه سلاماللهعلیها را غسل میداد، ناگهان به گوشهای رفت و (سر به دیوار گذاشت و) با صدای بلند شروع به گریهکردن نمود.
📋 وَ الحسَنُ عَن یَمینِه و الحُسینُ عَن شِمالِه و زَینبُ بَینَ یَدَیه
▪️امام حسن سمت راست، امام حسین سمت چپ و زینب کبری علیهمالسلام در مقابل آن حضرت ایستاده بود.
📋 فَقالَتْ أسماءُ: سَیّدی! أکْمِلْ غُسلَها وَ ابْکِ بَعدَ ذٰلکَ لِفِراقِها
▪️اسماء به پیش آمد و گفت: ای آقایمن! بهتر نیست که اول غسل پیکر مطهر زهرا سلاماللهعلیها را تمام کرده و سپس از فراق او گریه نمایید؟!
🥀 در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
ای أسماء! در حال غسلدادن، نظرم افتاد به صورت فاطمه سلاماللهعلیها؛ دیدم که از ضربهٔ آن بیدین، کبود و چشم مبارکش چون خون، سرخ شده است و بازوی مبارکش مثل یک بازوبند، ورم کرده است.(۱)
📋 یا أسماء! بَینَما اُغسِّلُ فاطمةَ مَرَّتْ یَدِی عَلَی ضِلْعٍ مِن أضلاعِها فَوَجَدْتُهُ مَکسورًا
▪️ای أسماء ، در حین غسل فاطمه سلاماللهعلیها، دستم رسید به یک دنده از دندههای فاطمه سلاماللهعلیها؛ دیدم که آن دنده، شکسته است!
📋 و لَمْ تُخبِرنی بِذٰلِک حَتّی لا یَشتَدَّ ألَمِی
▪️اما فاطمه سلاماللهعلیها از آن دندهٔ شکسته، هیچ حرفی با من نگفته بود که مبادا درد من از این ماجرا، زیاد بشود و از او شرمنده شوم. (۲)
✍ وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا
زخم های بدنت، بُرده امانم زهرا
سرخ شد صورتِ «آب» ی که چکید از بدنت
چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟!
تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم
بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا
ذکر میگفتم و دستم به پرَت خورد آرام
بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا
بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟!
با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟
آستین بین دهان کردم و فریاد زدم
زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا
کاشفُ الکربِ دلم! چوبهی تابوتت را
بر سر شانه گذارم!؟ نتوانم زهرا...
📚(۱)انوارالشهادة،یزدی،ص۴۳۴
📚(۲)العبرة الساکتة،ج۱ ص۷۶
@Maghaatel
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸حالِ جانسوز امیرالمؤمنین علیهالسلام به هنگام غسل پیکر مطهر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها از زبان همسایه آن حضرت...
در برخی از نقلها آمده است:
شخصی به نام «ورَقة بن عبدالله» گوید:
خانه من در همسایگی خانه امیرمؤمنان علی علیهالسلام بود؛ در همان شبی که صدیقه کبری سلاماللّهعلیها از دنیا رفت، من در خانه بودم که،
📋 فإذًا سَمِعتُهُ يَبكي بُكاءً عٰاليًا لَمْ أعهِدْ نَظيرَهُ مِنهُ.
▪️ناگهان شنیدم مولا علی علیهالسلام با صدای بلند شروع به گریهکردن نمود که تا آن زمان، به خاطر ندارم که علی علیهالسلام اینگونه گریه کرده باشد!
📋 فَتَعَجَّبتُ مِنهُ و قُلتُ:سُبحانَ اللّه!أ هٰكذا يَصنَعُ عليٌّ عليهالسّلام مَع! شِدّةِ صَبرِهِ و حِلمِهِ و سُكونِه؟!
▪️بسیار تعجب نموده و با خود گفتم: سبحان الله! علی علیهالسلام با آن همه حلم و صبر و آرامشی که داشت، چرا اینگونه گریه میکند؟!
🥀 پس از خانه بیرون آمده و به پشت خانه او رفته و دقّ الباب کردم؛
📋 فَخَرَجَ و دُموعُهُ تَسيلُ مِنْ عَينَيهِ مِنْ دُونِ اِنقطاع.
▪️پس امیرالمومنین علیهالسلام از خانه بیرون آمد، در حالی که سیل اشک از چشمانش جاری بود و سیلان اشکش، تمام نمیشد.
🥀 عرضه داشتم: یا ابالحسن! مردم عرب خوب نمیدانند که مردی در فقدان همسرش اینگونه بیتابی کند؟! در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیهالسلام به من فرمودند:
📋 يا وَرَقة! لَمْ أبكِ لِفَقدِها بَلْ رَأيتُ آثارَ الرَّفَسَةِ و السّياطَ في يَدِها و جَنبِها. فَهٰكذا تُحشُرَ يَومَ القِيامَة و تَلقَى اللّهَ.
▪️ای ورَقه! گریه من از فقدان زهرا سلاماللهعلیها نیست؛ بلکه به هنگام غسل آثار ضربههای لگد و تازیانهها را در دست و پهلوی او دیدم؛ فاطمه سلاماللهعلیها با همین حال روز قیامت محشور میشود و به ملاقات پروردگار میرود.
📚 الهجوم علی بیت فاطمه سلاماللهعلیها ، ص۳۳۸، (به نقل از منابع خطی)
✍ خانهام غرق هیاهوست خدا رحم کند
موقع شستن بانوست خدا رحم کند
پای این مُغتَسل از گریه زمین میافتم
علتش لرزش زانوست خدا رحم کند
باز کردم گره از روسریاش بعد سه ماه
یعنی این صورت بانوست؟! خدا رحم کند
نکند خورده به دیوار که اینقدر خراش
روی پیشانی و ابروست خدا رحم کند
حق ندارم که سرم را بزنم بر دیوار؟!
این همه زخم به بازوست خدا رحم کند
روی دستش چقدر از اثر ضرب غلاف
ورم از شکل النگوست خدا رحم کند
باز هم آب بریز آب که خونابه هنوز
جاری از سینهی بانوست خدا رحم کند
ترس دارم که تکانش دهم اما چه کنم
وقت گرداندن پهلوست خدا رحم کند
گریه و نوحهی بی مادری چهار یتیم
خانهام غرق هیاهوست خدا رحم کند
@Maghaatel
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸تحیّر زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودی های پیکر مطهر مادر ...
در نقلی آمده است:
زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: وقتی که پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام مشغول غسل پیکر مطهر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود،
📋 رَأيتُ حينَ اغتِسالِ اُمّي عليهاالسّلام سَوادَ جَنبِها فَسَألتُ أبي عليهالسّلام
▪️به هنگام غسل پیکر مطهر مادرم، نگاهم به سیاهیِ پهلوی او افتاد. پس از پدرم سوال نمودم که این سیاهی برای چیست؟
📋 فقال علیهالسلام: «هٰذا أثرُ السِّياط»
▪️پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام به من فرمودند: این سیاهیها، جای همان تازیانههاست!
📚حزن المؤمنین،نجفی کاظمینی، ص۳۶
📚الهجوم علی بیت فاطمه سلاماللهعلیها، ص۳۴۰
✍ شبیه این واقعه دردناک، یک جای دیگر هم برای زینب کبری سلاماللّهعلیها اتفاق افتاد...
🥀 همان ساعتی که ناگهان زن غسّاله دست از کار کشید و دو دست بر سر خود زد و گفت: بزرگ اسیرها کیست؟
حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: من هستم؛ زن غساله گفت:
این نازدانه به چه بیماری از دنيا رفته است؟
📋 قد کانَ مَتنُها مَجروحةً مِن کثرةِ الضّرب
▪️چرا که پشتش به خاطر کثرت ضرب و شتم، جراحت برداشته است!
🥀 صدای زینب کبری سلاماللّهعلیها به گریه بلند شد و فرمود: ای زن غسّاله! این لکّههای کبود، اثر تازیانه و کعب نیزه است...
📚ریاض القدس(نسخهخطی) ج٢ ص٣٢۷
📚معالی السبطین ج۲ ص۱۷۷ (با اندکی تفاوت)
✍ غسّاله بر این تن بریز آهستهتر، آب
این چشم های خسته تازه رفته در خواب
غسّاله زد حال تو آتش بر وجودم
دیدی چه آمد بر سرِ یاس کبودم؟!
غسّاله میپیچی به خود از بی قراری
انگار که در خانه دختر بچه داری!
غسّاله باور میکنی این نازدانه
هر وقت گریه کرده ، خورده تازیانه
غسّاله این قدِّ کمان کرده کمانت
پهلوی او دیدی و بند آمد زبانت
غسّاله جای دست را دیدی به رویش
آتش بگیر از جای آتش روی مویش
غسّاله والله این سه ساله خارجی نیست
میدانی اصلا این شهیده ، دختر کیست؟!
غسّاله میبینی چه آمد بر سر او؟!
دیدی چه کرده کعب نی با پیکر او؟!
غسّاله دختر بچه این حد پیر دیدی؟!
تو شاخهی گل در غل و زنجیر دیدی؟!
غسّاله مزد زحمتت با مادر ما
شد مثل اسماء قسمت تو غسل زهرا
@Maghaatel
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸 وقتی که حسنین علیهماالسلام بر روی پیکر مطهر مادر میافتند و هاتفی از آسمان ندا میدهد...
در روایتی امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: پیکر مطهر فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را در میان کفن جای دادم و موقعی که میخواستم کفن او را گره بزنم، حسنین و زینبین علیهمالسلام را صدا زدم و گفتم:
📋 هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّةِ
▪️بیایید از مادر خود زاد و توشه برگیرید، این آخرین لحظات بین شما و مادرتان است و ملاقات شما در بهشت خواهد بود.
🥀 حسنین علیهماالسّلام آمدند و در همان حال فریاد میزدند و بر روی پیکر بیجان مادر افتاده و با او نجوا مینمودند ... در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
📋 إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَی صَدْرِهَا مَلِیّاً
▪️من خدا را شاهد میگیرم که فاطمه زهرا سلاماللهعلیها آه و ناله کرد، دستهای خود را دراز کرد و حسنین علیهماالسلام را چند لحظهای به سینه خود چسبانید.
📋 وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ یُنَادِی یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْکَیَا وَ اللَّهِ مَلَائِکَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَی الْمَحْبُوبِ
▪️ناگاه هاتفی از آسمان ندا در داد که: «یا اباالحسن! حسنین را از روی سینه فاطمه سلاماللهعلیها بردار. به خدا قسم که ملائکه آسمانها را گریان کردند، چرا که دوست مشتاق دیدار دوست است.
🥀 حضرت امیر علیهالسلام فرمودند:
من رفتم و به آرامی حسنین علیهماالسلام را از روی سینه زهرا سلاماللهعلیها برداشتم.
📚 بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۹
✍ آه یا امیرالمؤمنین...
کاش غروب عاشورا هم آرام، یتیمان حسین علیهالسلام را از روی سینه او جدا میکردند... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
📋 ثُمَّ إِنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ الْحُسَيْنِ علیهالسلام
▪️بعد از زینب کبری سلاماللّهعلیها، سکینه بنت الحسین علیهماالسلام وارد قتلگاه شد و خود بر روی پیکر بیسر اباعبدالله علیهالسلام انداخت.
📋 فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ.
▪️در اینجا بود که عدهای از اعرابِ حرامی و سنگدل، جمع شدند و با کتک و تازیانه آن نازدانه را از روی جسم بیسر پدرش کشیدند و جدا کردند.
📚لهوف،ص۲۱۱
📚نفس المهموم،ص۳۷۶
📝 ناجوانمردانه زهرای جوان را میزدند
روز روشن مادر صاحب زمان را میزدند
خانهای که بی وضو جبریل آن را در نزد
دستهای با پا درِ این آستان را میزدند
صورت و دستی که میبوسید پیغمبر چه شد؟
پیش قبر او هم این را و هم آن را میزدند
زنْ زدن، حتی زمان جاهلیت عار بود
این مسلمان ها چرا شاهِ زنان را میزدند؟!
این زدن ها از مدینه باب شد؛ در کربلا
بی حیاها هم زنان هم دختران را میزدند
زینب آمد روضهای برپا کند در قتلگاه
روضه را بر هم زدند و روضه خوان را میزدند
نیست از آغوش بابا هیچ جایی امنتر
در همینجا دختر شیرین زبان را میزدند
@Maghaatel
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸«حزن» ، سراپای وجود امیرالمؤمنین علیهالسلام را گرفت...
وجود نازنین سیدالشهداء علیهالسلام در روایتی فرمودند:
📋 فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَی خَدَّیْهِ
▪️وقتی که پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام، مادرم را به خاک سپرده و دستش را از خاک قبر تکاند ، حزن و اندوه سراپای وجودش را گرفت و سیلاب اشک، بر گونههای مبارکش روان شد.
📚الکافی،ج۱ ص۴۵۹
📚الأمالی،مفید،ص۲۴۵
✍ من آن بیبال و پَر مرغم،که تو بال و پرم بودی
دگر تنهای تنهایم تو تنها یاورم بودی
یگانه تکیه گاه من شهید بی پناه من
امید من پناه من نه تنها همسرم بودی
ز پا افتادهام ای هست و بود رفته از دستم
که بعد از مصطفی تنها تو رکن دیگرم بودی
گل من تا ابد از باغبانت می کشم خجلت
که پامال خزان در پیش چشمان ترم بودی
تمام شهر با من دشمن و من یک تنه تنها
نه همسنگر خدا داند تو تنها سنگرم بودی
هر آن کس داشت با من دشمنی دیدم تو را میزد
قتیل انتقام جنگ بدر و خیبرم بودی
سرآپا درد بودی پیش چشم من ننالیدی
خدا را تا کجا فکر دل غم پرورم بودی...
@Maghaatel
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸یا رسول الله! صبرم کم شده ... زهرا «سلاماللهعلیها» از دستم رفت ...
در روایتی وجود مبارک سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند: وقتی که پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام، مادرم را به خاک سپرد، با چشمانی پر از اشک و دلی غمبار، رو به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله کرد و فرمود:
📋 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ وَ قُرَّةِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَی بِبَقِیعِکَ الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِکَ
▪️سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو از سوی دخترت و حبیبهات و نور چشمت و زائرت و آنکه در خاک بقعهات ماندگار شده است. هم او که خداوند برای او خواست که زود به شما ملحق گردد.
📋 قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ مَوْضِعَ التَّعَزِّی
▪️ای رسول خدا ! شکیبم در داغ دختر برگزیدهات بسیار کم شده و قدرتم در مصیبت سرور زنان ضعیف گشته است.
جز اينكه براى من در پيروى از سنت تو كه در فراقت كشيدم جاى دلدارى باقى است،
📋 وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَی صَدْرِی وَ غَمَّضْتُکَ بِیَدِی وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی
▪️زيرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و جان مقدس تو از ميان گلو و سينه من خارج شد (هنگام جان دادن سرت به سينه من چسبيده بود)
📋 نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَنْعَمُ الْقَبُولِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
▪️آرى، در كتاب خدا براى من بهترين پذيرش (و صبر بر اين مصيبت) است، «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ»
📋 قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ
▪️امانت، بازگردانده شد؛ وثیقه گرفته شد و زهرا سلاماللهعلیها از دست علی «علیهالسلام» رفت.
📚الکافی،ج۱ ص۴۵۹
📚الأمالی،مفید،ص۲۴۵
✍ آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد، همچو دست مصطفی
گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود، زهرا گرفت
از من این آزرده جانت را بگیر
بازگرداندم، امانت را بگیر
بار دیگر، هدیه ی داور بگیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر
میکِشد خجلت علی از محضرت
«یاس» دادی، میدهد «نیلوفر»ت
«بَدر» بخشیدی، «هلال»ت میدهم
تو «الف» دادی و «دال»ت میدهم
@Maghaatel