eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت یکی از مردان قبيله بنی اسد از عزاداری جنّیان بر بدن بی سر سیدالشهداء عليه السلام مردی از قبيله بنی اسد گوید: هنگامی که لشکر بنی امیه از کربلا رفتند، من در کنار نهر علقمه مشغول زراعت بودم. من عجایب و غرایبی از آن اجساد مقدس دیدم که جز مختصری از آنها را نمی توانم نقل نمایم. از جمله این که هر گاه بادها از روی آن اجساد بلند می‌شد و بر من می‌وزیدند، یک بوی مشک و عنبری به مشام من می‌رسید. وقتی بادها ساکن می‌شدند، ستارگانی را می‌دیدم که از آسمان به زمین نزول می‌کنند و نظیر آنها از زمین به آسمان صعود می‌نمایند. فقط من و اهل و عیالم در آنجا بودیم، شخص دیگری را ندیدیم تا از وی درباره آن منظره جویا شویم. هنگام غروب آفتاب شیری از طرف قبله می‌آمد و من پشت به او کرده و متوجه منزل خود می‌شدم. موقعی که صبح می‌شد و آفتاب طلوع می‌کرد و من از منزل خارج می‌شدم، می‌دیدم که آن شیر به سوی قبله می‌رود. با خودم می‌گفتم: این افرادی که کشته شدند از خوارج بودند و به عبیداللَّه بن زیاد خروج کردند و ابن زیاد دستور قتل ایشان را صادر نموده بود. پس چرا معجزاتی را از این کشتگان می‌بینم که از دیگران نمی بینم؟ به خدا قسم باید امشب را بیدار باشم تا بنگرم آیا این شیر از این بدن‌ها می‌خورد یا نه. وقتی آفتاب غروب کرد، دیدم آن شیر آمد. موقعی که متوجه آن شیر شدم، دیدم فوق العاده خوفناک است، لذا بدنم از دیدن وی دچار لرزه شد. این طور فکر کردم که اگر منظور این شیر خوردن گوشت بنی آدم باشد، پس باید به سراغ من بیاید. من در همین فکر بودم که دیدم آن شیر در میان کشتگان رفت و روی جسدی که نظیر آفتاب بود ایستاد و خود را روی آن انداخت. من با خودم می‌گفتم: از گوشت آن بدن می‌خورد؟ ولی دیدم صورت خود را به خون آن جسد رنگین می‌کند و همهمه می‌نماید و با خود سخن می‌گوید. من گفتم: اللَّه اکبر! این چه منظره تعجب آوری است. من همچنان مواظب آن شیر بودم تا این که تاریکی شب جهان را فرا گرفت. دیدم شمع و چراغ‌هایی آویزان بود که گویا زمین را پر کرده باشند. سپس صدای گریه و ناله و لطمه‌های جان گدازی شنیدم و به دنبال آنها رفتم. ناگاه دیدم آن ناله و گریه‌ها از زیر زمین است، شنیدم شخصی می‌گفت: وا حسیناه! وا اماماه! پوست بدن من دچار لرزه شد و نزدیک آن شخص گریان رفتم و او را به حق خدا و رسول قسم دادم و گفتم: تو کیستی؟ گفت: ما دسته از جنیان هستیم. گفتم: برای چه گریانید!؟ گفتند: ما هر روز و شب برای حسین علیه السّلام که شهید شده و تشنه بود عزاداری می‌کنیم. گفتم: همین حسینی که این شیر نزد جسدش می‌نشیند؟ گفتند: آری. آیا این شیر را می‌شناسی؟ گفتم: نه! گفتند: این شیر ،پدرش علی بن ابی طالب است. من در حالی مراجعت نمودم که اشک هایم بر صورتم می‌چکید. 📚المنتخب ج۲ص۳۲۹ 📚بحارالانوار ج۴۵ص۱۹۳ @maghaatel
این کشته فتاده به هامون حسین توست...وقتی که مخدّرات را از قتلگاه عبور دادند... وقتی که می‌خواستند قافله اسرا را به سمت کوفه حرکت دهند،مخدرات به سپاهيان عمر سعد گفتند: شما را به خدا سوگند ما را اولا از قتلگاه امام حسین علیهالسّلام و أصحابه او بگذرانید. پس آنان را بر سر قتلگاه آوردند. وقتی که نگاه زنان و بچه ها به بدن های قطعه قطعه شهدای کربلا افتاد،فریاد کشیدند و به صورت هایشان لطمه میزدند. راوی گوید: به خدا من زينب دختر علی عليهاالسلام را فراموش نمیکنم در حالى كه با صداى محزون و قلبی دردناک فرياد مى زد: یامُحَمَّداهُ! صَلَّىٰ عَلَيْكَ مَليكُ السَّماءِ، هٰذا حسينٌ بِالْعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأعضاءِ، مَحزوزُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسلوبُ الْعِمامَةِ و الرِّداءِ، ▪️یامحمداه!درود ملائکه آسمان بر تو؛ این حسین توست که اینچنین در خون خود غوطه خورده و به روی ریگ و رمل بیابان افتاده است.سرش از قفا جدا شده و عبا و عمامه اش را به غارت برده اند. يا مُحَمَّداهُ! و بَناتُكَ سَبايا، و ذُرّيَّتُكَ مُقَتَّلَةٌ تَسفي عَلَيْهِم ريحُ الصَّبا ▪️یامحمداه!این دخترانت هستند که اینچنین به اسیری می روند و این ذریه توست که اینچنین باد بر اجساد آنها می‌وزد. بِأبي مَن عَسكَرُهُ في يَومِ الْاِثنَينِ نَهباً، بِأبي مَن فُسطاطُهُ مُقَطَّعُ الْعَرىٰ، بِأبي مَن لا هو غائِبٌ فَيُرتَجَىٰ، و لا هو مَريضٌ فَيُداوىٰ، بِأبي الْمَهمومِ حَتَّىٰ قَضَىٰ ▪️پدرم فدایت ای حسین که لشکرت را روز دوشنبه از تو به زور گرفتند(حضرت زینب علیهاالسلام اشاره به آن روز دوشنبه ای کردند که سقیفه بني ساعده را تشکیل دادند و خلافت به زور از آل رسول صلی اللّه علیهم اجمعین گرفتند) پدرم فدای کسی که خیمه هایش را به تاراج بردند. پدرم فدای کسی که غائب نشده تا امید برگشتنش باشد؛مریض نشده تا امید مداوایش باشد. پدرم فدای غمزده ای که تا لحظه آخرش غم به دل داشت. بِأبي الْعَطشانِ حَتَّىٰ مَضَىٰ، بِأبي مَن شَيبَتُهُ تَقطُرُ بِالدِّماءِ... ▪️پدرم فدای عطشانی که تا لحظه آخر لب تشنه بود پدرم فدای کسی که از محاسن شریفش خون می‌چکد... راوی گوید: فأبكَتْ و اللّهِ كُلُّ عَدُوٍّ و صَديقٍ حَتّىٰ جَرَتْ دُموعُ الْخَيلِ عَلىٰ حَوافِرِها. ▪️ با این جملات زينب کبری عليهاالسلام به خدا قسم که دوست و دشمن همگی گریستند حتی دیدم اسب ها هم به گونه گریه می کردند که اشک چشمشان بر روی پایشان میریخت، سپس زينب کبری دستش را به زیر بدن مقدس امام حسین علیه السّلام بُرد و آن بدن شریف را به سمت آسمان بالا گرفت و فرمود:  اِلٰهي تَقَبَّلْ مِنّا هٰذا الْقُربانَ. ▪️خدایا! این قربانی را از ما بپذیر. و اِعتَنَقَتْ سكينةٌ جَسَدَ أبيها الطّاهرِ، و هِيَ تَندُبُهُ، و تَبكيه، و تُوَدِّعُهُ، و لَم يَستَطِعْ أحَدٌ أن يُنَحّيها عَنه، حَتّىٰ اِجتَمَعَ عَلَيْها عِدَّةٌ مِنَ الْأعرابِ، فَجَرّوها عَنهُ ▪️پس حضرت سکینه آمد و بدن پدرش را در آغوش گرفت و گریه میکرد و ناله سر میداد و کسی نمی‌توانست او را از بدن پدرش جدا کند تا اینکه عده ای از اعراب آمدند و او را به زور کشیدند و بردند. 📚مقتل الحسين عليه السّلام، بحرالعلوم ص۴۶۳ و با کمی اختلاف در تعابیر در: 📚مقتل الحسین علیه السّلام خوارزمی ج۲ص۳۹ 📚الکامل ابن اثیر ج۳ص۲۹۶ 📚مثیرالاحزان ص۴۴ 📚المنتخب ج۱ص۱۱۵ 📚مقتل الحسین علیه السلام مقرم ص۳۹۶ @maghaatel
🩸بابای من! ببین که عمه‌ام را کتک می‌زنند و گوشواره و چادرم را به غارت برده اند ... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که مخدّرات را بر بالای بدن مطهر سیدالشهدا علیه السـلام آوردند، دختر خردسال امام حسين عليه‌السلام (که برخی احتمال دادند همان حضرت رقیه سلام الله علیها باشد) آمد و خودش را بر روی بدن ،مطهر پدرش انداخت. 📋 و تأخُذُ مِن دَمِهِ الشّريفِ و تُخضّبُ شَعرَها، و وَجهَها ▪️خون ها از بدن پدر می‌‌گرفت و بر سر و صورت خودش می‌کشید و میگفت: 📋 يا أبا عبداللّه! ألبَسَتْني بَنو أميّة ثَوبَ اليُتم علَى صِغَر سنّي، يا أبتاه! إذا أظلَمَ اللّيلُ مَن يَحمٰي حُماي؟ و إنْ عَطشْتُ فَمَنْ يَروي ضَمَأي؟ ▪️یااباعبدالله! بني امیه لباس یتیمی در این سن و سال بر تن من کردند. بابای من! وقتی که شب فرا رسد من به چه کسی پناه ببرم!؟وقتی که تشنه شوم چه کسی مرا سيراب کند!؟ 📋يا أبتاه! نَهَبوا قُرطي، و رِدٰائي، يا أبتاه! اُنظُر إلىٰ رُؤوسِنا المَكشوفة، و إلٰى أكبادِنا المَلهوفة، و إلى عَمّتي المَضروبة، و إلى أمّي المَسحوبة. ▪️بابای من‌ !؟گوشواره و چادرم را به غارت برده اند. بابای من! نگاه کن به سرهای بی معجر ما؛ به جگرهای سوخته ما؛ نگاه که عمه‌ام را کتک میزنند؛ و مادرم را به این سو و آن سو می‌کشند. 🥀 آن دختر خردسال داشت اینگونه نجوا می‌کرد و همه را به گریه درآورده بود که زجر بن قیس لعین آمد و گفت: امیر می‌گوید حرکت کنید. حضرت رقیه عليهاالسلام آمد و به زجر ملعون گفت: حال که می‌خواهید بروید مرا همین جا نزد پدرم بگذارید و زن ها ببرید تا من همین جا بمانم و بر پدرم اشک بریزم. 🥀 اما آن ملعون آمد و به زور او را کشید و برد؛ حضرت رقیه سلام الله علیها باز برگشت و بازوی بدن مطهر پدرش را گرفت اما دوباره آن ملعون آمد و با زور و کتک آن دختر بی گناه را کشید و برد. 📚 اسرار الشهاده، ص۴۶۰ ✍ دستی که زد بر روی زهرا، عمه را زد خلخال‌ها را بُرد و با حرصش مرا زد سیلی به من می‌زد ولی بر عمه می‌خورد هر ضربه‌ای را که به من زد، جابجا زد بابا غرورم بدتر از پایم شکسته آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد دارد سیاهی می‌رود چشمم هنوزم نفرین به آنکه مُشت‌های بی هوا زد سوغات برد اما مچاله سوی شهرش آن چارقد را که عمو با گریه تا زد بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم وقتی سرت را دشمنت بر نیزه‌ها زد @maghaatel
◼️ گوشه ای از اثرات شهادت سيدالشهدا عليه السلام ◼️ فرازی از یکی از زیارت نامه های امام حسین علیه السلام که تعابیر تکان دهنده ای دارد... در یکی از زیارت های حضرت اینچنین آمده است : لَقَدْ صُرِعَ بِمَصرَعِک الإسلامُ، وتَعَطَّلَتِ الحُدودُ وَالأحکامُ، وأظلَمَتِ الأیّامُ، وَانْکَسَفَتِ الشَّمسُ، وأظلَمَ القَمَرُ، وَاحتُبِسَ الغَیثُ وَالمَطَرُ، واهتَزَّ العَرشُ وَالسَّماءُ، وَاقشَعَرَّتِ الأرضُ والبَطحاءُ، وَشَمِلَ البَلاءُ، وَاختَلَفَتِ الأهواءُ، وفُجِعَ بِک الرَّسولُ، وَأُزعِجَتِ البَتولُ، وطاشَتِ العُقولُ. ▪️تا تو به خاک افتادی، اسلام نیز به خاك غلطيد و حدود و احكام الهی تعطيل شد، روزگار سياه شد و آفتاب گرفت و ماه تيره شد و باران و رحمت بند آمد و عرش وآسمان لرزيد و زمين و بطحاء به لرزه افتاد و بلاء عالمگير و رسول خدا صلی الله علیه و اله داغدار و بتول طاهره سلام الله علیها دل افكار و عقول تارومار شد. 📚مصباح الزّائر ص ٢٢۴ 📚نفس المهموم ص ۴٨۵ @maghaatel
◼️ هفت آسمان و زمین، آنچه که پیداست و ناپیداست برای سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام گریه میکنند... امام صادق علیه السّلام فرمودند : إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیهما السلام لَمَّا مَضَی بَکَتْ عَلَیْهِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَنْ یَتَقَلَّبُ عَلَیْهِنَّ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ مَنْ خَلَقَ رَبَّنَا وَ مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی ▪️وقتی امام حسین علیه السّلام شهید شد، آسمان‌های هفت گانه و زمین‌های هفت گانه و موجوداتی که در میان آنها و مابین آنها بودند و بر پشت آن راه می‌رفتند، و بهشت و جهنم و آنچه پروردگار ما آفرید و آنچه که دیده می‌شود و آنچه دیده نمی شود، برای امام حسین علیه السّلام گریه کردند. 📚کامل الزیارات ص ٨٠ @maghaatel
‬‏◼️ آسمان چهل روز برای امام حسین علیه السلام سرخ شد... امام صادق علیه السّلام فرمودند: إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَی أَحَدٍ غَیْرِهِمَا قُلْتُ وَ مَا بُکَاؤُهَا قَالَ مَکَثُوا أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ الشَّمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ قُلْتُ فَذَلِکَ بُکَاؤُهَا قَالَ نَعَمْ. ▪️برای قتل امام حسین صلوات الله علیه و یحیی بن زکریا آسمان گریان شد و بر احدی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی صلوات الله علیهم نگریستند. راوی گوید : من عرض کردم: گریه آسمان چیست؟ فرمود: چهل روز مکث کردند و خورشید با سرخی طلوع می‌کرد و با سرخی غروب می‌کرد. من عرض کردم: گریه آسمان این بود؟ فرمود: بله! 📚 کامل الزیارات ص ٨٩ @maghaatel
◼️ یک سال و نُه ماه، خورشید دیده نمیشد...‬ علی بن مسهر قرشی گوید: جده‌ام به من گفت که هنگامه قتل امام حسین علیه السّلام را درک کرده است. وی می‌گفت: ما یک سال و نه ماه درنگ کردیم، در حالی که آسمان مثل علقه(خون بسته شده) و خون بود و به گونه ای بود که خورشید را نمی‌دیدی! 📚کامل الزیارات ص٨٩ @maghaatel
◼️ روز عاشورا آن قدر آسمان تاریک شد که ستارگان دیده می‌شدند... ابی قبیل گوید: إنّ السّماء أظلمت يوم قتل الحسين، حتّى رأوا الكواكب. ▪️روزی که امام حسین علیه السلام کشته شد، آسمان تاریک شد به گونه ای که حتی ستارگان دیده می‌شدند. 📚أنساب الأشراف،ج ۳/ ص۲۰۹- 📚العبرات، ج ۲/ ص۱۷۳ @maghaatel
◼️ فرشته ای که خبر قتل امام حسین علیه السلام را به رسول الله صلی الله علیه و آله داد... در روایتی آمده است: آن فرشته ای که پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و خبر قتل امام حسین علیه السلام رابه رسول الله صلی الله علیه و آله داد، فرشته دریا ها بود و این به آن جهت بود که ملکی از ملائکه فردوس به دریا فرود آمد و بال هایش را بر دریا کرد سپس(به هنگام قتل امام حسین علیه السلام) فریاد بلندی زد و گفت: يا أهل البحار البسوا أثواب الحزن فإنّ فرخ الرّسول مذبوح ▪️ای اهل دریا لباس حزن بپوشید چراکه فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ذبح شد. ثمّ حمل من تربته في اجنحته إلى السّماوات، فلم يبق ملك فيها إلّا شمّها، و صار عنده لها أثر، و لعن قتلته و أشياعهم، و أتباعهم. ▪️ سپس مقداری از تربت امام حسین علیه السلام را بر روی بال های خود گذاشت و به آسمانها برد و هیچ فرشته‌ ای در آسمان ها نبود مگر آنچه آن تربت را بویید و همیشه از آن تربت اثری نزد آن فرشته ماند و قاتلین امام حسین علیه السلام و اشیاع و اتباع آن ها را لعنت کرد. 📚أسرار الشّهادة، /ص ۴۳۰ @maghaatel
🩸وقتی که امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه برای مصائب امام سجاد علیه‌السلام گریه می‌کند ... در نقلی آمده است: 🥀 روزی امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بالای منبر بودند، امام سجاد علیه‌السلام دو ساله بودند که داخل مسجد شدند. حضرت او را خواند و بسیار نوازش کرد مثل نوازش پیامبر صلی اللّه علیه وآله برای امام حسین صلوات اللّه علیه. 🥀 بعد شانه و سینه او را دست کشیدند و آهی کشیدند و فرمودند: چگونه است حال مردم کوفه وقتی این فرزند مرا با غل و زنجیر به همراه سر پدرش به کوفه بیاورند. 🥀 راوی گفت: من در کوفه بودم و دیدم که آن حضرت را به کوفه آوردند با غل و زنجیر در حالی که خون از بدن آن حضرت جاری بود. 📚مبکی العیون، ص١۴١ (نسخه خطی) ✍ ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد @maghaatel
🩸آیا می‌خواهی زمین، ما را در خود فرو ببرد؟! عمر سعد ملعون گفت : 📋 یا شِمرُ أحبِسِ النِّساءَ فی الْخَیَمِ و أضرِمْ عَلَیْهِمُ النارَ ▪️ای شمر! زنان را در خیمه ها محبوس کن و بر روی سر آنها آتش بریز. 🥀یکی از لشکریان، که این را شنید، رو کرد به عمر سعد و گفت: 📋 اَیُّهَا الْاَمیرُ! أ تُریدُ أنْ یَخسِفَ بِنا الْاَرضُ؟ ▪️ای امیر می خواهی زمین ما را فرو برود؟! زنان دیگر چه گناهی دارند؟! 🥀 عمر سعد گفت: می خواهم یک نفر از اولاد علی (سلام الله علیه) باقی نماند... 📚ید و منبر(سبزواری) ص١١ @maghaatel
🩸چندین تن از اطفال آل الله، در حمله به خیام، جان سپردند... اندکی پس از شهادت حضرت امام حسین (صلوات الله علیه) سپاه دشمن با وحشیگری تمام سواره به خیام آن حضرت هجوم بردند؛ 📋 حَتّىٰ سَحِقَ سَبعَةٌ مِنَ الْأطفالِ تَحتَ حَوافِرِ الْخَيلِ... ▪️به گونه ای که هفت تن از کودکان در هجوم زیر سم اسب های آنان لگدکوب شدند؛ که تاریخ نام پنج تن از آنها را آورده است: دو دختر از حضرت امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) دو پسر از عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب به نامهای سعد و عقیل، عاتکه دختر هفت ساله حضرت مسلم بن عقیل (صلوات الله علیه) محمد بن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب که او نیز هفت ساله بود. 📚معالي السبطين ج٢ص١٣۵ @maghaatel
🩸پدر جان! شاهدی که چگونه ما را کوچک کرده اند؟! در نقلی آمده است: 🥀 وقتی سر حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه را به کوفه آوردند، دیدند که سر مبارک آن حضرت از روی نیزه به جهت قبر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام متمایل شد و صدای بلندی از سر مطهر بلند شد که می فرمود: 📋 السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته؛ اُنظُر یا ابتا بما صَغُرَ بِوَلَدک ▪️ببین پدرجان که چگونه بچه ها و اهل و عیال تو را،کوچک کرده‌اند... 📚مبکی العیون، ص١۴٢ (نسخه خطی) ✍ یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی پایانِ باشکوه، به کابوسِ بد بده زینب رسیده کوفه..، پدر جان مدد بده چشمان شور، آینه‌ات را نظر زدند در پیش خانه‌ی تو سرم را به در زدند در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد پنجاه سال پرده‌نشین..، کوچه‌گَرد شد تا پای ما به معرکه‌ای نامراد رفت خلخال دخترانِ حسین‌ات به باد رفت این کوفیان به نسل تو، گمراه  گفته‌اند خیلی به دخترت بد و بیراه گفته‌اند بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد از بس که سنگ خورد، حسین‌ات.. کبود شد نیزه‌نشینِ تو همه را پیر کرده است شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است این حرمله به کامِ همه زهرِ ناب ریخت این حرمله کنار رباب تو آب ریخت از دست این مصیبت جانکاه.. ،داد..، آه زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...، آه در بزم او نمک به غمِ جاری‌ام زدند با چوب‌دست روی لب قاری‌ام زدند کوفه که زیر پاش نهاد احترام را... باید خدا بخیر کند شهر شام را @maghaatel
🩸زن های کوفی، چادر و روسری برای نوامیس سیدالشهدا علیه السلام می‌آوردند.... در نقل‌ها آمده است: 📋 و اِجتَمَعَ النّاسُ لِلنَّظَرِ إلىٰ سَبایا آلِ الرَّسولِ، و قُرَّةُ عَينِ الْبَتولِ، ▪️چون اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، به نزديكى كوفه رسيدند، مردم كوفه براى تماشاى اسيران گرد آمدند. راوى گفت: «زنى از زنان كوفه سر برآورد و گفت: «شما اسيران از كدام فاميل هستيد؟ » گفتند: 📋 نَحنُ اُسارىٰ مُحَمَّدٍ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ ▪️«ما اسيران از آل محمديم.» 📋 فٕنَزَلَتْ، و جَمَعَتْ ملاءً، و إزاراً، و مَقانِعَ، و أعطَتْهُنَّ، فتغطّينَ، ▪️زن چون اين را شنيد، از بام خانه اش فرود آمد و هرچه چادر و روسرى داشت، جمع كرد و به اسيران داد و آنان پوشيدند 📋 و عَليُّ بنُ الْحسينِ زَينُ الْعابدينَ مَغلولٌ مُكَبَّلٌ بِالْحَديدِ وكانَ مَريضاً، و إذا نِساءُ أهلِ الْكوفَةِ يَندُبنَ مُشَقِّقاتِ الْجُيوبِ، وَ الرِّجالُ مَعَهُنَّ يَبكونَ ▪️امام سجاد علیه السلام از سر تا پایشان در غل و زنجیر بودوبه شدت بیمار بودند، و زنان کوفه با دیدن این وضع، گریبان پاره کردند و مردانشان هم گريستند و نوحه سرايى كردند 🥀 على بن الحسين عليه السّلام با صدایی نحيف، در حالی که بیماری بدنش را فرسوده کرده بود، فرمود: 📋 إنَّ هٰؤلاءِ يَبكونَ عَلَينا ، فمَنْ قَتَلَنا غَيرهم؟! ▪️اين ها هستند كه بر حال ما نوحه و گريه مى كنند؟ پس آن كس كه ما را كشت، كه بود؟! » 📚الاحتجاج ج٢ ص٢٩(باکمی اختلاف) 📚مثیرالاحزان ص۴۵ 📚مقتل الحسين علیه‌السلام،خوارزمي ج٢ ص۴٠ ✍ من از بیگانگان هرگز ننالم که هرچه کرد با من آشنا کرد بزرگ کوفه بودم روزگاری اسیری با وقار من چه‌ها کرد! خدا لالش کند آن ساربان را... میان خلق اسمم را صدا کرد کنار نیزه‌ی تو شمر آمد اراذل را به دور ما رها کرد سرت از روی نیزه هی می‌افتاد سرت را روی نی با زور جا کرد همان‌جایی که قرآن درس دادم زنی آمد جلو، توهین به ما کرد کنیزم آمد و نشناخت من را برایم سفره‌ی خیرات وا کرد الهی خیر از عمرش ببیند برایم چند معجر دست‌وپا کرد... اگر سر را زدم بر چوب محمل سر من به سر تو اقتدا کرد @maghaatel
🩸نان و خرما آوردن کوفیان برای أسرای آل الله ... علامه مجلسی می‌نویسد: 🥀 در بعضی از کتب معتبره دیدم که از مسلم جصّاص نقل شده که گفت: ابن زیاد مرا خواست تا دار الاماره کوفه را تعمیر نمایم. در آن حینی که من درها را گچکاری می‌کردم، ناگاه شنیدم فریادهایی از اطراف کوفه بلند شد. من متوجه خادم خود شدم و گفتم: چه شده که کوفه دچار ضجه گردیده است؟ 🥀 گفت: الساعه سرِ یکی از خارجی‌ها را که بر یزید خروج کرده است آورده‌اند. گفتم: آن خارجی کیست!؟ گفت: حسین بن علی علیهماالسّلام است. من صبر کردم تا خادم خارج شد و آنچنان سیلی به صورت خود زدم که ترسیدم چشمم نابود شود، سپس گچ‌ها را از دست خود شُستم و از پشت قصر فرود آمدم و وارد کناسه کوفه شدم. 🥀 در آن حینی که من ایستاده بودم و مردم در انتظار ورود اسیران و سر شهیدان بودند، ناگاه دیدم تعداد چهل هودج بر پشت چهل شتر نصب شده که زنان و دختران فاطمه زهرا علیهاالسّلام در میان آنها جای دارند. 📋 وَ إِذَا بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام عَلَی بَعِیرٍ بِغَیْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ یَبْکِی ▪️ناگاه حضرت علی بن الحسین علیهماالسّلام را دیدم که سوار بر شتر عریان و خون از رگ‌های گردنش روان بود و اشک چشمان آن حضرت هم جاری بود. 🔖 ... راوی می‌گوید: 📋 صَارَ أَهْلُ الْکُوفَةِ یُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَی الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ ▪️اهل کوفه به کودکانی که در میان محمل‌ها بودند، خرما و نان و گردو می‌دادند. 📋 فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ قَالَتْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنَا حَرَامٌ ▪️ ولی‌ حضرت ام کلثوم بر آنان فریاد زد و فرمود: ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است. 🥀 سپس آن بانو، آن نان و خرماها را از دست و دهان کودکان می‌گرفت و به روی زمین می‌ریخت. اهل کوفه با این جنایاتی که درباره آنان کرده بودند، برای مصیبت ایشان گریه می‌کردند. 📋 ثُمَّ إِنَّ أُمَّ کُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُکُمْ وَ تَبْکِینَا نِسَاؤُکُمْ فَالْحَاکِمُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَوْمَ فَصْلِ الْقَضَاءِ ▪️سپس‌ام کلثوم علیهاالسلام سر خود را از محمل خارج کرد و به اهل کوفه گفت: ای اهل کوفه! آرام باشید. مردان شما ما را می‌کشند و زنان شما برای ما گریه می‌کنند؟ خدا در روز قیامت بین ما و شما داوری خواهد کرد. 📚 بحارالانوار، ج۴۵ ص١١۵ ✍دگر پایان ندارد دردِ من،هجرانِ من ای داد تو را کم دارد این مَحبَس،تو را زندانِ من ای داد به جایِ مجلسِ دَرسَم،عجب بد مجلسی دارم تماشاچیِ من هستند،شاگردانِ من ای داد یتیمت بِینِ راه از ناقه‌اش اُفتاد، بد اُفتاد ببین از درد خوابیده،رویِ دامان من ای داد سرم بر چوبِ محمل خورد، تا مثلِ سرت باشد چه می‌شد می‌شکست از سنگ هم دندانِ من ای داد تنورِ خانه‌ی خولی برای پُخت روشن بود وگرنه کم نمی‌شد از سرت سامانِ من ای داد به ما خرما و نان دادند، قدری چادر و روبند به من خیرات می‌شد بارِ نخلستانِ من ای داد حرامی با غضب میزد قضیبی را به روی تو زد و پاشید از هم صفحه‌ی قرآنِ من ای داد رُبابت دید اُفتادی بغل کردت در آغوشش نشد افسوس یک لحظه سرت مهمان من ای داد... @Maghaatel
🩸اشعار جگرسوز زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها با مشاهده سر مطهر سیدالشهداء در کوفه ... | سر به چوبه محمل کوبیدن عقیله بنی هاشم... مسلم جصّاص گوید: 📋 ... فَبَیْنَمَا هِیَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ یَقْدُمُهُمْ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام ▪️در آن حینی که آن بانو (حضرت ام کلثوم سلام‌الله‌علیها) آنان (زنانی که نان و خرما آورده بودند) را مخاطب قرار داده بود، ناگاه صدای ضجه بلند شد و سر شهیدان را که سر امام حسین علیه‌السلام در جلوی آنان بود آوردند. 📋 وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِیٌّ قَمَرِیٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ لِحْیَتُهُ کَسَوَادِ السَّبَجِ قَدِ انْتَصَلَ مِنْهَا الْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ الرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا یَمِیناً وَ شِمَالًا ▪️سر آن حضرت، سری بود نورانی، نظیر ماه، و شبیه ترین مردم بود به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله. محاسن شریف امام حسین علیه‌السّلام مشکی بود و رنگ خضاب از آن رفته بود. صورت آن حضرت مثل ماه تابان و گرد بود. نیزه سر و محاسن آن امام مظلوم را به طرف راست و چپ حرکت می‌داد. 📋 فَالْتَفَتَتْ زَیْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِیهَا فَنَطَحَتْ جَبِینَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّی رَأَیْنَا الدَّمَ یَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَ أَوْمَأَتْ إِلَیْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَ جَعَلْتْ تَقُولُ: 👈 هنگامی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها متوجه سر مبارک امام حسین علیه‌السّلام شد، پیشانی خود را به نحوی به جلوی محمل زد که دیدم خون از زیر مقنعه آن بانو خارج شد. سپس با یک قطعه پارچه به سر امام حسین علیه السّلام اشاره کرد و این اشعار را خواند: 📋 یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا / غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا ▪️ای ماه شب اول! اکنون که به سر حد کمال رسیدی، خسوف تو را به ناگهانی ربود و غروب تو را ظاهر نمود. 📋 مَا تَوَهَّمْتُ یَا شَقِیقَ فُؤَادِی / کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکْتُوبَا ▪️ای پاره قلبم! من گمان نمی‌کردم که این مصیبت عظمی مقدر و نوشته شده باشد یَا أَخِی فَاطِمَ الصَّغِیرَةَ کَلِّمْهَا / فَقَدْ کَادَ قَلَبُهَا أَنْ یَذُوبَا ... ▪️ای برادر من! با فاطمه صغیره (حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها) تکلّم کن، زیرا نزدیک است که قلبش از مصیبت تو، ذوب بشود... 📚 بحارالانوار ج۴۵ ص١١۵ ✍ ماهِ تمامم! خسته و مهجور ماندم ای وای… از آغوش گرمت دور ماندم خسته شدم از بس که طفلان را شمردم جای تمام بچه‌ها شلاق خوردم اطراف محمل قاتلانی مست بودند بی رحم‌هایی پست و سنگین‌دست بودند دیدی که در گرمای سخت و بی امانم فوراً سرت از روی نی شد سایه‌بانم سختی هجرانت چه کاری داد دستم دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم از بس مرا این داغ‌ها پیر و کمان ساخت اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت کوفه نگو، شهر مریدان دروغی کوچه به کوچه، هی شلوغی، هی شلوغی شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد وادی سختِ دختران مرتضی شد طاقت نیاوردم وجود لات‌ها را با گریه برگردانده‌ام خیرات‌ها را تسبیح می‌گفتم به لب، شد نیمه کاره با دست، سوی خواهرت کردند اشاره خیلی هوای غیرتت را کرده بودم وقتی میان محملِ بی پرده بودم همسایه‌ی دیروز، بر ما انگ می‌زد شاگرد تفسیرم مرا با سنگ می‌زد من که به روی دامنت سر می‌نهادم آشفته حال از مجلس ابن زیادم با ذوالفقار خطبه‌ام پیکار کردم ابن زیاد بد دهان را خوار کردم وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز زندان ندیده بود زینب، دید امروز بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟! قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر در قلب خواهر تا ابد هستی برادر @maghaatel
◼️ آیا اصحاب کهف و رقیم از نشانه های ما، در عجب اند... حارث بن وكيده مى گويد: در کوفه نزدیک غروب آفتاب مشاهده نمودم عده ای با سنگ به طرف سر مطهر امام حسین علیه السلام که بر شاخه درخت آویزان بود به شتاب می‌رفتند تا بر آن سنگ بزنند و سر منور هم این آیه را تلاوت می‌کرد: «اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَبا» چون قرائت سوره مبارک قرآن را از سر مطهر امام حسین علیه السلام شنيدم، سخت تعجب کردم و در شگفتى ماندم و در شك افتادم كه آيا اين بانگ ابى عبد اللّه است كه مى شنوم؟ حارث گوید: همین که در این فکر بودم و نگاهم را به سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام دوخته بودم، لب های سر بریده باز به سخن آمد و فرمود: يا ابن وكيدة! أما علمت أنّا معشر الأئمّة أحياء عند ربّنا؟ ▪️«اى پسر وكيده! آيا نمى دانى كه ما ائمه هدى و فرزندان رسول خدا در نزد پروردگار هميشه زنده ايم و هرگز نخواهيم مرد؟ » چون اين كلمات را شنيدم، در خاطر نهادم كه فرصتى به دست آورم و آن سر مبارك را از دست اين كفار بربايم و پوشيده بدارم. فنادى: يا ابن وكيدة! ليس لك إلى ذلك سبيل.سفكهم دمي أعظم عند اللّه تعالى من تسييرهم إيّاي، فذرهم فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ.إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ ▪️آن سر مبارك مجددا بانگ سر داد كه: «اى پسر وكيده! تو را به اين كار دسترسی نيست.ريختن خون من، در نزد خداوند بزرگتر از آن است كه سر مرا در كوى و بازار عبور دهند.دست بازدار از ايشان.زود باشد كه كيفر كردار خويش ببینند، ( ان گاه که غل و زنجیر دوزخ و سلاسل جهنم را بر دوش کشند) 📚 دلائل الإمامة، /ص ۷۸، 📚 نوادر المعجزات، / ص۱۱۰- ۱۱۱- 📚مدينة المعاجز، /ص ۲۳۹؛ 📚ناسخ التواريخ، سيد الشهدا عليه السّلام،ج ۳/ ص۷۳ @maghaatel
◼️ شهادت یکی از دختران امام حسن مجتبی علیه السلام در مسیر اسارت... نقل شده است که: در یکی از منازل، دختری از امام حسن علیه‌السلام از شتر به زیر افتاد و فریاد زد: یا عمتاه، و یا زینباه... زینب کبری علیهاالسلام، مضطربانه از شتر پایین آمد و ناله‌کنان به اطراف بیابان نظر می‌کرد. چون او دختر را یافت، گمان نمود از هوش رفته است. اما همین که پیش آمد و او را در برگرفت، متوجه شد که آن دختر مظلومه زیر پای شتران، جان سپرده است. در این هنگام چنان ناله‌ی وا ضیعتاه، و وا غربتاه، و وا محنتاه، برکشید که آسمان و زمین را متزلزل گردانید. 🔹 برخی گفته اند که این دختر همان بانو سیده شریفه (سلام الله علیها) است که مزار آن بانو در نزدیکی شهر حله در عراق واقع شده است و امروزه به «طبیب اهلبیت علیهم السلام» در بین اهل عراق معروف است و کرامات و معجزات بسیاری از محل شهادت او دیده و شنیده شده است که سزاوار است کسانی که به زیارت عتبات مشرف می‌شوند از زیارت این بانوی مکرمه غفلت نورزند. 📚طراز المذهب (ناسخ التواریخ حضرت زینب علیهاالسلام)ج١ص٣۵۴ @maghaatel
◼️ هر منزل و روستا که بردند پای سرِ تو شراب خوردند... راوی گوید: من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی می‌گوید: بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه می‌دانم نمی آمرزی. من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات باران‌ها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را می‌آمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم. وقتی من نزد او رفتم گفت: بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام می‌بردیم. وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️هنگامی که شب می‌شد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر می‌شدیم. یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند. جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند. جبرئیل گفت: یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم. پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت. سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیه‌السّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند: خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر عملی که می‌خواهید با آنان انجام دهید. ملائکه ایشان را با حربه‌هایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربه‌ای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود: برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شده‌اند! 📚لهوف ص١۵٢ 📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵ @maghaatel
🩸حکایت یک مجلس عروسی که از امام سجاد علیه‌السلام دعوت کردند تا در آن مجلس، شرکت نمایند ... در نقلی آمده است: 🥀 بعد از اینکه اهلبیت علیهم‌السلام به مدینه برگشتند، روزی زُهَری (از اصحاب خاصه امام سجاد علیه‌السلام) آمد خدمت حضرت سجاد صلوات‌اللّه ‌علیه و امام را به عروسی فرزند جوانش دعوت کرد. 🥀 حضرت برآشفتند و فرمودند: من نعش کشته برادرم علی اکبر علیه‌السلام را روی خاک دیدم. چگونه به مجلس عروسی جوان دیگر حاضر شوم!؟ 🥀 زُهَری خجالت زده شد آمد به خانه و به همسرش گفت. زوجه او گفت: بیا ذاکر به خانه دعوت کنیم و سیاه بپوشیم و مصیبت امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه بخوانیم. زهری چنین کرد. 🥀 همسایه ها متوجه شدند و به امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه رساندند که مجلس روضه‌ای در خانه زُهَری تشکلیل شده است. 🥀 حضرت تشریف آوردند و اهل مدینه جمع شدند. ناگهان دیدند حضرت زینب کبری صلوات‌اللّه‌علیها در حالی که در یک دست سکینه صلوات‌اللّه‌علیها و دست دیگر فاطمه صلوات اللّه علیها (دختر بزرگ سیدالشهدا علیه السلام) است. وارد شدند. 🥀 مجلس غلغله شد ، زُهری متوجه شد که امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه از مجلس بیرون رفتند، آمد بیرون از خانه، دید دم درب، امام سجاد صلوات اللّه علیه دارد کفش ها را جفت می کند. 🥀 زُهَری عرضه داشت من سزاوار این کارم. حضرت فرمودند: در مجلسی که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه حضور دارد و جدّه ام فاطمه زهرا صلوات‌اللّه‌علیها اشک چشم زنان را پاک می‌کند، من نیز به این خدمت باید مشغول باشم. 📚مبکی العیون ص۴٣١، (نسخه‌ خطی) @maghaatel
🩸مرگ جانسوز شتر امام سجاد علیه‌السلام... در روایتی امام باقر علیه‌السلام فرمود: پدرم، شتر ماده‌ای داشت که ۲۲ سفر با او به حج رفته بود و حتی یک تازیانه به او نزده بود، بعد از شهادت آن حضرت، ما بی خبر بودیم، ناگاه یکی از خدمتگزاران آمد و گفت: ناقه بیرون رفته و کنار قبر امام سجاد علیه‌السلام زانو زده است، گردنش را به قبر میمالد و می‌نالد، با اینکه هنوز قبر را ندیده بود. 🔖 و در نقل دیگر آمده است: 🥀 امام باقر علیه‌السلام نزد آن شتر آمد، دید در خاک می‌غلطد و اشک می‌ریزد، به او فرمود: اکنون بس است؛برخیز به جایگاه خود برو. او برخاست و به جایگاه خود بازگشت، بعد از چند لحظه سراسیمه کنار قبر امام سجاد علیه‌السّلام رفت و در خاک غلطید و اشک می‌ریخت. 🥀 امام باقر علیه‌السلام کنار او آمد و فرمود: اکنون بس است برخیز. او برنخواست. امام علیه السلام فرمود: آزادش بگذارید، او دارد وداع می‌کند. سه روز به همان حالا بود تا جان داد. 📚بحارالانوار ج۴۶ ص١۴٧ 📚انوار البهیه ص۱۲۸ @maghaatel
🩸در شام از پشت‌بام‌‌ها، آتش به روی سرم ریختند … دستم بسته بود … عمامه‌ام آتش گرفت و سرم سوخت … در نقلی که امام سجاد علیه‌السّلام هفت مصیبت وارده در شهر شام را برای نُعمان بن مُنذر بیان می‌داشتند، در سومین مصیبت فرمودند: 📋 ألقوا علَينَا الماءَ وَ النّارَ الموقدَة مِن سُطُوحِ الدّورِ وَ البُيوتِ حتّى أوقَدوا عمّامَتي فَما قدَرتُ على إطفائِها لأنّهُم قَد غلُّوا يدَيَّ وَ رِجلَيَّ فَما رَحِموا علَيَّ وَ ما أطفَؤُا النّارَ إلى أن احتَرَقَ رَأسي، ▪️آن نانجیبان آب و آتش از بالاى خانه‌ها و منزل‌ها بر سر ما ريختند، و آن‌قدر آتش بر سرم ريختند كه عمّامه‌ام آتش گرفت و مشتعل شد، و قدرت نداشتم كه او را خاموش نمايم زيرا كه دستها و پاهاى مرا غل و زنجیر نموده بودند، پس آن بى‌رحمان بر من رحم نكردند و آتش را از عمّامه خاموش نكردند تا آنكه از سوز آتش، سرم سوخت. 📚تذکرة الشهداء، ص۵۶۱ 📚سفینة النجاة ج۱ ص۳۷۲ ✍ منی که آسمان خاک رهم بود تمام هستیم زیر و زبر شد تمام مردها رفتند اما نصیب من فقط خون جگر شد اگر چه نیمه جان بودم پدر جان ولی خیلی بجانت راه رفتم برایم باورش سخت است اما کنار قاتلانت راه رفتم میان نیزه داران حرامی کجا آخر مجال خواب میشد بروی ناقه‌ی رم کرده بودم تکان میخورد و پایم آب میشد نمک نشناس های شهر کوفه به اشک چشم عمه خنده کردند به ما خرما و نان خیرات دادند مرا پیش سرت شرمنده کردند میان حلقه دستم جا نمیشه نمیدانم چرا بازش نکردند گل آتش سرم افتاد بابا ولی عمامه را بازش نکردند همه بر بام خانه جمع بودند امان از اتش و از دود در شام در آن اوضاع سهل ساعدی دید تمام چکمه ام خون بود در شام میان مجلس یک عده عیاش توان خویش را از دست دادیم همه بر صندلی هاشان نشستند ولی ما چند ساعت ایستادیم نمیخواهم بدانی اصلا از کاخ نمیخواهم بدانی اوج غم را که من بر هیچکس حتی تو بابا نگفتم روضه ناموسیم را @Maghaatel
🩸به خدا اگر پيامبر به جاى سفارش به ما نمود، امر به جنگیدن با ما مى‌كرد، بیشتر از آنچه که بر سر ما آوردند، نمى‌توانستند انجام دهند... حضرت آقا امام سجاد صلوات‌الله‌علیه فرمودند: 📋 وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي قِتَالِنَا كَمَا تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي الْوِصَايَةِ بِنَا لَمَا زَادُوا عَلَى مَا فَعَلُوا بِنَا ▪️سوگند به خدا اگر پيامبر به جاى سفارشاتى كه در احترام به حقّ ما نمود، سفارش به جنگیدن با ما مى كرد، بیشتر از آنچه که بر سر ما آوردند، نمى توانستند انجام دهند.. 📚مثير الأحزان ص ١١٣ 📚لهوف ص ٢٠٢ 📚بحارالأنوار ج‏۴۵ ص ١۴٩ @maghaatel
🩸امام سجاد علیه‌السلام، بعد از عاشورا دیگر کلّه گوسفند نخوردند ... در نقلی آمده است: 🥀 از وقتی سر مقدس حضرت سیدالشهداء «سلام اللّه علیه» در طبقی مقابل یزید ملعون نهادند، وقتی نظر مبارک امام سجاد «سلام الله علیه» به آن سر افتاد سیلاب اشک خونین از دیده ایشان جاری شد و بعد آن هرگز کله گوسفند نخوردند. 🥀 یک بار که خدّام حضرت، کله گوسفندی را تهیه نموده و داخل حیاط خانه حضرت گذاشته بودند، تا نگاه حضرت سجاد علیه‌السلام به آن کله گوسفند افتاد، سراسیمه به پشت بام خانه رفتند و با صدای بلند گریه کردند. 📚تذکرة المصائب ص١۵٣ (نسخه خطی) ✍ شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت در حیرتم که سلسلۀ آهنین مگر جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت سنگت زدند بر سر بازارهای شام با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت هجده سر بریده برایت گریستند آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت حال تو بود در دل گودال قتلگاه چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت مهمان شام بودی و بهر تو میزبان جز گوشۀ خرابه مکانی دگر نداشت @maghaatel
🩸هر گاه یکی از ما گریه می‌کرد، سر پدرم را با کعب نی می‌زدند... در روایتی که از امام سجاد علیه السلام نقل شده است حضرت فرمودند: 📋 کُلّما دَمعَت عینٌ لِاَحدِنا قُرِعَ رأسُ أبي بِکَعبِ الرُّمح. ▪️(در زمان اسارت) هر زمان یکی از ما گریه می کرد،سر پدرم را با کعب نیزه می زدند. 📚العبرة الساکتة ج٣ص۵٧ @maghaatel
◼️ برای اسارت ناموس خود گریه می کنم... در نقلی از حضرت سلمان آمده است که گوید: سید الشهدا علیه السلام چهار سال داشتند. روزی مشاهده کردم که آن حضرت گریه می کند. نزدیک شدم و عرضه داشتم: چرا گریان هستید؛ فدایتان شوم؟ حضرت فرمود : جبرئیل خبر شهادت مرا به جدّم صلی اللّه علیه وآله رساند. عرضه داشتم: فدایت شوم برای شهادت گریه می کنید؟ فرمود :خیر سلمان! برای (اسارت) عیال و ناموس خود گریه می کنم. 📚مقتل خطی آقا قلعه ای ص ٢٣٠ @maghaatel
◼️ همه مصائب را شنیدم بودم جز این... نوشته اند: در کوفه وقتی حضرت زینب صلوات اللّه علیها سر امام حسین صلوات اللّه علیه را بالای نیزه دید، نزدیک بود جان بسپارد. با همان حال خطاب به سر مبارک فرمود: ای برادر! همه مصائب را از تو شنیده بودم،اما گمان نمی کردم چنین سر تو را به نیزه کنند و خود را با این وضع در بین اهل کوفه ببینم. 📚مقتل خطی آقا قلعه ای ص ١٧ @maghaatel
◼️ می خواستند ما را غرق کنند... در روایتی از امام سجاد صلوات الله علیه نقل است که فرمودند: در مسیر اسارت ما به طرف شام، گاهی از نهر ها و رودخانه ها ما را عبور می دادند که نزدیک بود، فاطمیات و کودکان در آب غرق شوند. 📚بیان الولایه ص٢٣٩ @maghaatel
◼️ حکایت رأس مطهر سیدالشهدا علیه السلام و صومعه راهب... هنگامی که سر امام حسین علیه السّلام را وارد قِنَّسرین کردند، راهبی از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیه السلام خارج می‌شد و به طرف آسمان صعود می‌کرد. آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر امام حسین علیه السّلام را از آنان گرفت و داخل صومعه خویش نمود. راهب صدایی شنید، ولی صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب می‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آن کسی که از حرمت حسین علیه السّلام آگاه شد. راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسی قسم می‌دهم که این سر را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و گفت: ای راهب! چه منظوری داری؟ راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود: أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَکَتَ ▪️ من پسر محمّد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر فاطمة الزهراء هستم؛ من مقتول در کربلایم؛ من مظلوم و عطشانم! بعد آن سر مقدس ساکت شد. فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ. ▪️راهب صورت به صورت امام حسین علیه السّلام نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا این که بگویی که من روز قیامت شفیع تو خواهم بود. آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دین جدم محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله بازگرد. راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه. » امام حسین علیه السّلام قبول کرد که شفیع وی شود. هنگامی که صبح شد، موکلین آن سر مبارک را با درهم‌ها از آن راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند، دیدند آن درهم‌ها به سنگ تبدیل شده اند! 📚المناقب ج۴ص۶٠ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص٣٠٣ @maghaatel
یک وقت مصائبی را که بر سر اهل‌بیت‌ عليهم السّلام آورده اند و مقاتل نقل کرده اند، انکار نکنیم... در نقلی آمده است: یکی از شیعیان نزد امام سجاد عليه السّلام رسيد و عرض کرد: برخی از دوستان و محبین شما، قول ما را در این مصائبی که بر شما آورده اند، تصدیق نمی کنند و می گویند: منافی شأن و صلابت شما اهلبیت است؟ حضرت فرمودند: چه می شود ایشان را !؟(كنايه از اینکه چرا این مصائب را تصدیق نمیکنند؟!) می خواهند قبایح اعمال دشمنان ما را اصلاح نمایند و حال آنکه هر ظلمی که دشمنان ما توانستند بر ما کردند و هر ستمی که تصور بشود بر سر ما آوردند. 📚خلاصة المصائب (شیرازی)ص۳۹ @Maghaatel