#حضرت_ام_کلثوم_علیهاالسلام
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸بیتابی شدید حضرت امّکلثوم بعد از شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیهما و علّت آن...
در نقلی آمده است:
گريه و جزع و فزع حضرت امکلثوم سلاماللهعلیها علیهالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها از همه مخدرات و زنان، بيشتر بود.
🥀 روزی زينب کبری به خواهر خود حضرت امکلثوم سلاماللهعلیهما فرمود:
همه ما داغ دار رقیه سلاماللهعلیها هستیم؛ اما تو گونهای دیگر جزع و فزع داری!؟
🥀 حضرت امکلثوم سلاماللهعلیها فرمود: خواهرم! یک روز عصر همراه با رقیه عليهاالسلام در کنار این خرابه ایستاده بودیم؛ بچههای شامی، یک به یک از کنار خراب رد میشدند و بعد به سمت خانه هایشان میرفتند.
📋 فَكانَ بَعضُهُم يَقِفُ بِبَابِ الخَربةِ لِلتَّفَرُّجِ عَلَينا ثُمَّ يَذهَبُ
▪️برخی از آنان، کنار خرابه ایستاده و با مسخره کردن اطفال ما، شادمانی میکردند و بعد میرفتند.
🥀 در همان ساعت بود که رقیه عليهاالسلام رو به من کرد و گفت:
عمه جان! این اطفال به کجا میروند؟ گفتم:به خانه هایشان و نزد پدران و مادران شان. در آن هنگام رقيه عليهاالسلام به من گفت:
📋 عَمَّةُ! و نَحنُ ليسَ لَنا مَنزلٌ وَ لَا مَأوَىٰ غيرَ هَذهِ الخَربةِ؟
▪️عمهجان! پس منزل و خانه ما کجاست !؟ ما منزل و مأوایی غیر از این خرابه نداریم؟!
🥀 بعد، حضرت ام کلثوم به زینب کبری سلاماللّهعلیهما فرمودند:
خواهرم! هر وقت این کلام رقیه عليهاالسلام به یادم می آید دیگر نمیتوانم جلوی اشک و گريهام را بگیرم.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۲۹۴
✍مگر ما بلبلان لانه نداریم
به جز ویرانه کاشانه نداریم
همه رفتند سوی خانه خویش
مگر ای عمه ما خانه نداریم؟!
@maghaatel
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸اَنا رُقيَّةُ بِنتُ الإمامِ الحُسَینِ عَلَيْهِالسَّلَام ... | کرامت بانوی سهساله بر دختر یک یهودی ...
افراد مورد اعتماد و امین از قول یکی از خدام قدیمی حرم حضرت رقيه "سلاماللهعلیها" اینگونه نقل کردهاند:
🔹 وقتی که خانههاي اطراف حرم را براي توسعه حرم مطهر خريداري مينمودند، يكي از مالكين كه يهودي يا نصراني بود، به هيچ وجه حاضر نبود خانه خود را براي توسعه حرم بفروشد. خريداران حاضر شدند كه حتي به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند، ولي وي نفروخت.
🔸 بعد از مدّتي زن صاحب خانه حامله شده و نزديك وضع حمل وي ميشد. او را نزد پزشك معالج ميبردند، بعد از معاينه ميگويد: بچّه و مادر، هر دو در معرض خطر ميباشند و خانم بايد زير نظر ما باشد. قبول کردند، تا درد زايمان شروع شد.
🔹 صاحب خانه ميگويد: همسرم را به بيمارستان بردم و خودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت رقيّه عليهاالسلام و به ايشان متوسّل شدم و گفتم اگر همسر و فرزندم را نجات دادي و شفاي آنان را از خدا خواستي و گرفتي خانهام را به تو تقديم ميكنم.
🔸 مدّتي مشغول توسّل بودم، بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روي تخت نشسته و بچّه در بغلش سالم است.
همسرم گفت: كجا رفتي؟ گفتم رفتم جايي كاري داشتم.گفت: نه، رفتي متوسّل به دختر امام حسين عليهالسلام شدي! گفتم از كجا ميداني؟!
🔹 زن جواب داد: من، در همان حال زايمان كه از شدّت درد گاهي بيهوش ميشدم، ديدم دختر بچه اي وارد اطاق بيمارستان شد و به من گفت: ناراحت مباش، ما سلامتي تو و بچّه ات را از خدا خواستيم، فرزند شما هم پسر است.
📋 اَبلغِي سَلامي اِلىٰ زَوجِك وَ قُولِي لَه أنْ يُسَمّيهِ «حُسَين»
🔻 سلام مرا به شوهرت برسان و بگو اسمش را "حسين" بگذارد!
🥀 گفتم: شما كه هستيد؟ آن دختر گفت:
📋 اَنا رقيّةُ بنتُ الامامِ الحُسینِ عَلَيْهِالسَّلَام
🔻من رقيّه دختر امام حسين عليهالسلام هستم.
📚 کرامات السیدة الرقیة علیهاالسلام، ص۱۸
✍ كيستم من دُر درياي كرامت/ ثمر نخل امامت/ گل گلزار حسينم/ دل و دلدار حسينم/ همه شب تا به سحر عاشق بيدار حسينم/ سر و جان بر كف و پيوسته خريدار حسينم/ سِپَهم اشك و عَلَم ناله و در شام علمدار حسينم...
@maghaatel
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸دردانهایست دختر ارباب عالمین / وقت نماز، مونس سجّاده حسین...
در نقلی آمده است:
🥀 حضرت رقيه "سلامالله علیها" هر روز سجاده امام حسین "علیهالسلام" را میانداخت و آن حضرت هم نماز میخواند.
🥀 غروب عاشورا هم به عادت هر روز سجاده پدر را انداخت و منتظر نشست که بابایش بیاید. ناگاه شمر ملعون داخل خیمه شد. آن نازدانه فرمود:
📋 هَل رَأَیتَ أَبي؟
▪️ای مرد! آیا پدرم را دیدهای؟
🥀 نانجیب شمر به غلامش گفت: «این طفل را زجر بده.» غلام حرکتی نکرد.
یک مرتبه خود شمر ملعون جلو آمد وچنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خدا به لرزه درآمد.
📚 معجزات حضرت رقیه سلاماللهعلیها، فلسفی، ص۱۴ (به نقل از کتاب سرورالمومنین، نسخه خطی)
✍ بیت الغزل هر غزل ناب رقیه است
خورشید، علی اصغر و مهتاب، رقیه است
«نزدیکترین راه به الله حسین است»
نزدیکترین راه به ارباب رقیه است
در باب برآوردن انواع حوائج
یک باب خدا دارد و آن باب رقیه است
در زاویۀ عرش خدا قاب بزرگیست
نامی که شده زینت این قاب رقیه است
در خلوت خود معتکفند اهل محبّت
در مسجد این طایفه محراب رقیه است
دردانۀ ارباب که با دست اباالفضل
از چشمۀ کوثر شده سیراب رقیه است
حاجت طلبیدند از او عالم و آدم
زیرا که فقط مهر جهان تاب رقیه است
@maghaatel
15.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸 بود در شهر شام، از حسین دختری ...
➖ حکایت شنیدنیِ یکی از شفایافتگان بیبی ساله حضرت رقیه سلاماللهعلیها
@Maghaatel
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸 ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
➖ در نقلها آمده است:
📋 و کانَ الحُسَینُ عَلَیهِالسّلامُ بِالنِّسبَةِ إلَیها شَدیدَ المَحَبّةِ.
🔻امام حسین علیهالسلام به حضرت رقیه سلاماللهعلیها علاقه فراوانی داشت.
📚بشارة الباکین، تبریزی،(نسخه خطی) ورقه۱۵۷
📚مصائب المعصومین علیهمالسلام، یزدی،ج۲، ص۴۲۵
➖ در نقلی دیگر آمده است:
🔻 چنانچه رسم است که اظهار دوستی به اولاد کوچکتر بیشتر است، امام حسین علیهالسلام هم به همین قاعده به شیرین زبانیِ آن صغیره بسیار تعلق داشتند، و هم به واسطه بی مادری.
🔻آنی جانبِ او را فرو نمیگذاشتند؛ مِن جمله: همیشه (حضرت رقیه سلاماللهعلیها) در دامان آن حضرت مینشست، و سر بر زانوی آن حضرت میگذاشت و میخوابید، و غذا از دست مبارک آن حضرت میخورد، و همیشه آن دست یداللّهی را حضرت بر سر و گیسوان او میکشید، و پیوسته آن صغیره شیرین زبان را میبوسید و میبویید.
📚سراج العاشقین،کاشانی،(نسخه خطی) ص۱۴۳.
✍ سورهٔ کوثرِ امام حسین
جلوهٔ مادرِ امام حسین
نمکِ لشگرِ امام حسین
نازنین دخترِ امام حسین
ای بزرگ قبیلهٔ عُشّاق
یا رقیه! توئی «هوالرَزّاق»
دست پروردهٔ عقیله توئی
صاحبِ شوکتی جلیله توئی
نازدارِ همه قبیله توئی
پایِ معشوقِ خود قتیله توئی
صاحبِ صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو
رویت آئینه دارِ زهرا بود
گیسوانت ضریحِ بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردنِ تو دعوا بود
تو خودت قبلگاهِ حاجاتی
دستگیری , رقیه ساداتی
این عمو ها بد عادتت کردند
رویِ شانه زیارتت کردند
گریه ها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند
به تو سیلی زدند چند نفر
روبرویِ سرِ علی اکبر...
@Maghaatel
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
در نقلی آمده است:
حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام هرگاه دختر نازدانهاش حضرت رقیه سلاماللهعلیها را میدید، به او میفرمود:
📋 إمْشِی أمٰامِی!
🔻جلوی من راه برو ای دخترم!
🥀 وقتی که حضرت رقیه سلاماللهعلیها شروع به راه رفتن مینمود، امام حسین علیهالسلام به گریه میافتادند.
🥀 یکبار زینب کبری سلاماللّهعلیها با مشاهده این صحنه، علت را از برادر پرسیدند، که سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند:
📋 ذَكَّرَتْني بِأُمّي فاطِمَةَ سلاماللهعلیها
🔻او مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها میاندازد.
📚 الطریق،کاشي، ج۹، ص۳۹۵
✍ حیدر نسب و فاطمه سیماست رقیه
آرام دل عمه و باباست رقیه
دلتنگ رخ فاطمه کمتر شود ارباب
تا آینهی حضرت زهراست رقیه
جز او چه کسی لایق این جملهی زیباست
دردانهی یکدانهی مولاست رقیه
انگار خداوند به او داده جنان را
وقتی که روی شانهی سقاست رقیه
یک لحظه اگر نیست روی دوش علمدار
بر دوش علی اکبرِ لیلاست رقیه
گر طفل سه سالهست تو کوچک مشمارش
آثار بزرگیش هویداست رقیه
یک قطره ز دریای حسین است ولیکن
در نوع خودش وسعت دریاست رقیه
@Maghaatel
#اسارت #حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸وقتیکه نازدانهٔ سیدالشهداء علیهالسلام از قافله جا میماند و صدیقه کبری سلاماللهعلیها، سر او را به دامن میگیرد...
در نقلها آمده است:
🥀 شبی از شبهایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه سلاماللهعلیها (در برخی نقل، حضرت رقیه سلاماللهعلیها آمده) به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
🥀 شتربان او وقتی که دید گریهاش تمامی ندارد، گفت:
📋 اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریهات آزار میدهی!
🥀 اما آن نازدانه، گریهاش تمام نشد، بلکه چنان نالهای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود. آن شتربان ملعون گفت: ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر!
🥀 آن دختر مظلومه با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت: ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
📋 فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
🥀 وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمهاش را صدا میزد. ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
🥀 در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
🥀 خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت: از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
🥀 حضرت فرمودند: بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچهها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
🥀 خبر به زینب کبری سلاماللّهعلیها دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا آن نازدانه را صدا زد، جوابی نشنید.
📋 فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! واضَيعَتاهُ... في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه!! … دخترم! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند؟!
📋 فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
🥀 همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک بانویی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر آن نازدانه را به دامن گرفته است و گریه میکند.
🥀 زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
📋 بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶
✍ قافله رفته بود و من بیهوش
روی شن زارهای تفتیده
ماه با هر ستاره ای میگفت:
بی صدا باش ! تازه خوابیده
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدینه پیچیده
خواب دیدم پدر ز باغ فدك
سیب سرخی برای من چیده
قافله رفته بود و من بی جان
پشت یك بوته خار خشكیده
بر وجودم سیاهی صحرا
بذر ترس و هراس پاشیده
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب ، ناتوان ز فریادی
ماه گفت : ای رقیه چیزی نیست
خواب بودی ز ناقه افتادی
قافله رفته بود و دلتنگی
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه دیدم گفت :
طفلكی باز هم كه جامانده
قافله رفته بود و تاول ها
مانعی در دویدنم بودند
خستگی ، تشنگی ، تب بالا
سد راه رسیدنم بودند
قافله رفته بود و می دیدم
می رسد یك غریبه از آن دور
دیدمش –سایهای هلالی شكل–
چهره اش محو هاله ای از نور
از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاكی بود
دیدم او را زنی كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكی بود
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شكست و گفت:
دخترم ، مادر تو زهرایم
@maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸فهرستِ لینکدار مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلام
➖ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
➖ مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
➖ زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…
➖ نازدانهای که هر روز سجاده پدرش را پهن میکرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ...
➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن...
➖ وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه میکند...
➖ حضرت رقیه سلاماللهعلیها هر چه خونها را از لب و دندان سر مطهر، برمیگرفت، بازهم خون تازه میجوشید...
➖ حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلاماللهعلیها ببرد...
➖ داغِ حضرت رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلاماللّهعلیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...
➖ مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلاماللهعلیها...
➖ آنچه که حضرت رقیه سلاماللهعلیها در خرابه شام در خواب میبیند ...
➖ نازدانهای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه میدوید ...
➖ ای بابا! ببین که عمّهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت بردهاند...
➖ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشهای از احوالات حضرت رقیه سلاماللهعلیها در غروب عاشورا ...
➖ سخنگفتن رأس بریده سیدالشهداء صلواتاللهعلیه با نازدانه رقیه سلاماللهعلیها ...
➖ زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودیهای بدن حضرت رقیه سلاماللهعلیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها افتاد ...
➖ آنقدر بر لبهای خودش ضربه زد تا لبهای خودش هم مثل لبهای پدرش خونین شد ...
➖ کرامت حضرت رقیه سلاماللهعلیها به دختر یک یهودی ...
➖ به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال بال میزنی ...
➖ دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
➖ ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
@Maghaatel
12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#حالات_و_کلمات_دلدادگان
از مرحوم آیة الله میرزا جواد تبریزی در حرم حضرت رقیّه علیهاالسلام در مورد آن حرم مطهّر سؤال شد، ایشان فرمودند:
🔹 مقام و مزار حضرت رقیّه بیت الحسین علیهالسلام که از اوّل مشهور بود، گویا سیدالشهداء علیهالسلام نشانی از خود در شام به یادگار سپرده است که فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت و حوادث آن بپردازند!
🔹 این دختر خردسال گواه بزرگی است بر این که در میان اسیران حتّی دختران خردسال نیز بودهاند. ما ملتزم بر این هستیم که بر دفن حضرت رقیّه علیهاالسلام در این مکان شهرت قائم است.
📚 تحقیق و پژوهش پیرامون حضرت رقیه علیهاالسلام، تبریزی، ص۲۰.
✍ وقتیکه شبهاتِ یاوهسرایان در مورد وجود مبارک حضرت رقیه سلاماللهعلیها بالا گرفت، این مرجع بصیر و دلداده با آن کهولت سن، خود را به دمشق رساند تا با حضورش در آنجا، جواب محکمی به تمام آنها داده باشد!
📝 بگو به عشق بخواند کمی رسالهی ما را
که پیروی بکند مرجع سهسالهی ما را
هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند
سپرده است خدا دست تو سلالهی ما را
چه افتخار بزرگیست این که از دم خلقت
سند زدند به عنوان تو قبالهی ما را
یقین که اهل سعادت نمیشدیم، که جز تو
کسی نگفت به ما فرق چاهوچالهی ما را
فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی
که گوش کس نشنیدهست آهونالهی ما را
بریده بود دل ما از آستانهی رحمت
که گریه بر تو روا کرد استحالهی ما را
گدای هیچکسی نیستیم غیر تو بیبی
که دست لطف تو پر میکند پیالهی ما را
بهشت قسمت ما میشود اگر که رقیه
به دست کوچکش امضا کند حوالهی ما را
@Maghaatel
#مصائب_کوفه
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸طَبق طَبق، غذاهای لذیذ ... در برابر دخترکانی که از گرسنگی بالْ بالْ میزدند!!!
در نقلی آمده است:
🥀 چون اسرای آل الله وارد مجلس ابنزیاد ملعون شدند، سر منوّر و مطهر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه را در برابر آن کافر نهاده بودند و هر یک از آن اسیران از روی حسرت، نظری بر آن سر انور مینمود!
🥀 همزمان با ورود اسرای آل الله، طبقطبق غذاهای لذیذ را آورده و در برابر آن ملعون گذاشتند! در این هنگام بود که دخترکان خردسال اهلبیت بر آن طبقها نظر مینمودند! هر یک دست بیطاقتی به دامان یکی از زنان دراز کرده و فریاد «الجوع الجوع» برآوردند!
📚 تحفة الذاکرین،کرمانشاهی،ص۱۵۸ (نسخه خطی)
✍ در روایتی در بیان حکمت روزه، حضرت رضا عليهالسلام فرمودند:
📋 إِنَّمَا أُمِرُوا بِالصَّوْمِ لِکَیْ یَعْرِفُوا أَلَمَ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ
🔻به مردم دستور داده شده که روزه بگیرند تا کمی از درد گرسنگی و تشنگی را بکشند! (علل الشرائع,ص۲۷۰)
🔎 چه بسا فرمایش آن حضرت، تلویحاً اشاره به این دارد که اصلاً روزه بهانهای است تا که عالم و آدم کمی به یاد تشنگی و گرسنگی سیدالشهداء علیهالسلام و اهل و عیال و دخترکان آن حضرت افتاده و بدین سبب در مصیبت عظمای ایشان شریک شوند...
📝 زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها:
مقابل منِ لبتشنه آب میخوردند
گرسنه بودم و پیشم کباب میخوردند
زنان کوفه به عمه اشاره میکردند
لباسهای مرا پاره پاره میکردند
چنان گرسنگی شام کرده مدهوشم
که گشته تشنگی کربلا فراموشم
ز خانهها همه بوی طعام میآمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
⚫️ فهرستِ لینکدار مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلام
➖ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
➖ مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
➖ زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…
➖ نازدانهای که هر روز سجاده پدرش را پهن میکرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ...
➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن...
➖ وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه میکند...
➖ حضرت رقیه سلاماللهعلیها هر چه خونها را از لب و دندان سر مطهر، برمیگرفت، بازهم خون تازه میجوشید...
➖ حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلاماللهعلیها ببرد...
➖ داغِ حضرت رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلاماللّهعلیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...
➖ مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلاماللهعلیها...
➖ آنچه که حضرت رقیه سلاماللهعلیها در خرابه شام در خواب میبیند ...
➖ نازدانهای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه میدوید ...
➖ ای بابا! ببین که عمّهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت بردهاند...
➖ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشهای از احوالات حضرت رقیه سلاماللهعلیها در غروب عاشورا ...
➖ سخنگفتن رأس بریده سیدالشهداء صلواتاللهعلیه با نازدانه رقیه سلاماللهعلیها ...
➖ زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودیهای بدن حضرت رقیه سلاماللهعلیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها افتاد ...
➖ آنقدر بر لبهای خودش ضربه زد تا لبهای خودش هم مثل لبهای پدرش خونین شد ...
➖ کرامت حضرت رقیه سلاماللهعلیها به دختر یک یهودی ...
➖ به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال بال میزنی ...
➖ دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
➖ ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
⚫️ فهرستِ لینکدار مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلام
➖ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
➖ مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
➖ زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…
➖ نازدانهای که هر روز سجاده پدرش را پهن میکرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ...
➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن...
➖ وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه میکند...
➖ حضرت رقیه سلاماللهعلیها هر چه خونها را از لب و دندان سر مطهر، برمیگرفت، بازهم خون تازه میجوشید...
➖ حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلاماللهعلیها ببرد...
➖ داغِ حضرت رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلاماللّهعلیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...
➖ مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلاماللهعلیها...
➖ آنچه که حضرت رقیه سلاماللهعلیها در خرابه شام در خواب میبیند ...
➖ نازدانهای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه میدوید ...
➖ ای بابا! ببین که عمّهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت بردهاند...
➖ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشهای از احوالات حضرت رقیه سلاماللهعلیها در غروب عاشورا ...
➖ سخنگفتن رأس بریده سیدالشهداء صلواتاللهعلیه با نازدانه رقیه سلاماللهعلیها ...
➖ زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودیهای بدن حضرت رقیه سلاماللهعلیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها افتاد ...
➖ آنقدر بر لبهای خودش ضربه زد تا لبهای خودش هم مثل لبهای پدرش خونین شد ...
➖ کرامت حضرت رقیه سلاماللهعلیها به دختر یک یهودی ...
➖ به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال بال میزنی ...
➖ دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
➖ ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
@Maghaatel