eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.4هزار دنبال‌کننده
6 عکس
11 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸نازدانه‌ای که شام غریبان، با یک کاسه آب، به سمت قتلگاه می‌دوید ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 حوالی مغرب بود که خیمه ها غارت شده بود و اطفال حرم که بیست‌ و سه نفر بودند، بیرون از خیمه های نیم سوخته، مضطرب ایستاده بودند. 🔖 یکی از فرماندهان لشکر عمر سعد ملعون رو کرد به عمر سعد و گفت: 🥀 اگر میخواهی که این اسیران را به شام برسانی، از این بیست و سه طفلی که من میبینم، احدی زنده نمی‌ماند؛ زیرا چنان تشنگی بر این بچه ها اثر کرده که در معرض جان دادن هستند. 🥀 عمر سعد ملعون دستور داد تا بچه ها را آب بدهند. وقتی که ظرف اول آب را به دست بچه ها دادند، بچه ها رو به خاتون دو سرا حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها کردند و گفتند: اول تو بنوش که از همه ما کوچک تری! 🥀 آن بانوی سه ساله ظرف آب را گرفت و دیدند که با ناله و گریه به سمت قتلگاه دوان دوان راه افتاد. یکی از لشکریان او را صدا زد و پرسید: کجا می‌روی؟ 🥀 آن حضرت فرمود: بابایم حسین وقتی که میدان می‌رفت، لب‌هایش خشک خشک بود؛ میروم به او آب بدهم. یک نفر صدا زد: ای دختر! پدرت را کشته اند؛ خودت آن آب را بخور! 🥀 اشک از چشمان رقيه سلام الله علیها جاری شد و فرمود: من هم دیگر این آب را نمی‌نوشم... 📚ثمرات الحیاةج٢ص٣٨ 📚تحفة الذاکرین خطی ✍ دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد كه مثل مادرم زهرا ز سیلى پاره شد گوشم من آن شمعم كه آتش بس كه آبم كرد، خاموشم همه كردند غیر از چند پروانه ، فراموشم اگر بیمار شد كس گل برایش مى برند و من به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما شرار آتش است این آب بر كامم ، نمى‌نوشم تو را بر بوریا پوشند و جسم من كفن گردد به جان مادرت هرگز كفن بر تن نمى‌پوشم دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد به ضرب تازیانه ، قاتلت مى‌كرد خاموشم فراق یار و سنگ اهل شام ، و خنده دشمن من آخر كودكم ، این كوه سنگین است بر دوشم نگاه نافذت با هستى ام امشب كند بازى گه از تن مى ستاند جان ، گه از سر مى‌برد هوشم @maghaatel
🩸آنچه که حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها در خرابه شام در خواب می‌بیند ... در نقلی آمده است: 🥀 حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها در خرابه شام خوابش برد. در خواب سر پدرش را دید که در میان طشت طلا جلوی یزید است و یزید با جوب خیزران بر لب و دندان پدرش می‌زند و آن حضرت، استغاثه به درگاه خدا می‌کند. 🥀 آن دختر یتیم از دیدن این صحنه، با وحشت از خواب بیدار شد و فریاد زد: وا ابتاه! وا غربتاه! با اشک چشمانش می‌گفت: 📋 اِیتُونی بِوالدی و قُرّة عَینی ▪️پدرم و نور چشمانم را برایم بیاورید. 📋 اَینَ أبي؟ لِأنّی رَاَیتُ رأسُهُ بینَ یَدَی یَزید و هو یَنکُثُه ▪️پدرم کجاست؟ الان خواب دیدم که سر بریده پدرم، جلوی یزید است و او با چوب بر لب و دندانش می‌زند. 🥀 مخدرات هرچه کردند اما رقيه سلام‌الله‌علیها باز آرام نمی‌گرفت و ناله و گریه اش زیادتر میشد. امام سجاد علیه السلام خواهرش را به آغوش گرفت و او را تسلی داد و فرمود: ای نور دیده! با گریه دل ما را مسوزان. 🥀 باز هم رقيه سلام الله علیها آرام نگرفت و با اشک می‌گفت: باباجان!حسین... باباجان! حسین... 📚ریاض القدس خطی ج٢ص٣٢٣ ✍ عجب خوابی، عجب حالی، عجب رؤیای شیرینی چه زیبا می‌شود وقتی، پدر را خواب می‌بینی عجب عشقی، عجب شوری، عجب عطر دل انگیزی چه رؤیایی‌ست با یاد پدر از خواب برخیزی چه کس حالا جوابی می‌دهد چشم پر آبم را به بیداری نخواهم داد شیرینیِّ خوابم را کجا رفته؟ کجا عمه؟ همین لحظه، همین جا بود همین حالا، همین دلخسته در آغوش دریا بود همین حالا کنارم بود و از غم‌ها رهایم کرد دوباره جان به من داد و رقیه جان صدایم کرد نیامد بر لبم لبخند و از غم‌ها دلم پوسید به جبرانش پدر با گریه لب‌های مرا بوسید دوباره دستِ گرمش را به دُورِ گردنم انداخت نگاهی بر رُخِ زرد و کبودیِّ تنم انداخت دویدم کودکانه باز هم دنبال من می‌کرد لب خشکش به هم خورد و سؤال از حال من می کرد رقیه دخترم خوبی؟ بیا بابا در آغوشم اگر دردِ دلی داری بگو آهسته در گوشم تو هر جایی که می‌رفتی، من از بالای نی دیدم تو هر دفعه زمین خوردی، تو را از دور بوسیدم زمین خوردی و چشمم را به گریه باز می‌کردم تو را از روی نیزه با نگاهم ناز می‌کردم من از بالای نی خون گریه می‌کردم به احوالت خبر دارم چه شد آن شب که خونین شد پر و بالت دعا کردم به احوالت، دعایی تو به حالم کن اگر در راه صد دفعه کتک خوردی حلالم کن چه می‌فرمایی ای بابا به قربان سر و رویت هر آنچه شد به من جانا فدایِ تار گیسویت دلارامِ منی، آرامش دنیای من هستی از این بهتر چه می‌خواهم که تو بابای من هستی نمی‌خواهم بیازارم تو را حالا که مهمانی نمی‌خواهم تو را از کف دهم امشب به آسانی چه باید گفت ای بابا از این اوضاعِ آشفته هزاران درد و غم دارم، هزاران حرف ناگفته تو را تا زنده‌ام در پنجه‌ی هر کس نخواهم داد به دست این و آن هرگز، سرت را پس نخواهم داد در آغوشم بخواب آرام عزیزم خسته‌ی راهی چرا دیر آمدی بابا، مگر ما را نمی‌خواهی بخواب آرام اینجا دشمنِ نامهربانی نیست بخواب آغوش من امن است، اینجا خیزرانی نیست گُلِ من! آمدی اما شمیم یاس جا مانده تو را آورده‌اند اما عمو عباس جا مانده پس از تو بارشِ بارانِ غم آغاز شد بابا پس از تو دخترت با تازیانه ناز شد بابا پس از تو سهم ما تُندی و خشم و اَخم شد بی حد در این مدت، تمام پیکر ما زخم شد بی حد تو رفتی و النگویم طنابِ شمر و خولی شد دلیل درد بازویم، طنابِ شمر و خولی شد پذیرایی به غیر از سیلی قاتل نمی‌بینم نگاهت می‌کنم بابا، ولی کامل نمی‌بینم مرا پای برهنه روی سنگ و خارها بردند مرا کوچه به کوچه از دل بازارها بردند شبِ قدرِ منی و گریه‌ام تا مطلع الفجر است کسی که زجر داده بیشتر ما را همین زجر است شبی افتادم از ناقه که زجر آمد سراغ من چنان آمد که گویی آتش افتاده به باغ من نمی‌گویم چه شد بابا، سخن کوتاه و سربسته پس از آن نیمه شب، از زندگی کردن شدم خسته @maghaatel
🩸حکایت جگرسوز زن غساله و بدن کبود حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها... در نقل‌ها آمده است: 🥀 زن غساله‌ای که بدن مطهر حضرت رقيه سلام الله علیها را غسل می‌داد، ناگهان دست از کار کشید و دو دست بر سر خود زد و گفت: بزرگ اسیرها کیست؟حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: من هستم. زن غساله گفت‌: این نازدانه چه بیماری از دنيا رفته است؟ 📋 کانَ متنُها مجروحةً مِن کثرة ِ الضرب ▪️چرا که پشتش از ضرب و شتم، جراحت برداشته است. 🥀 صدای زینب کبری علیها السلام به گریه بلند شد و فرمود: ای زن غساله! این لکّه های کبود، اثر تازیانه و کعب نیزه و جای شلاق دشمنان است... 📚وقایع الایام ج۵ ص٨١ 📚مرقات الایقان ص۵٢ 📚ریاض القدس (خطی) ج٢ص٣٢۴ ✍ من هم شبیه مادرم زهرا به سختی پا میشوم از جای خود اما به سختی بعد از سر تو قاتلت بال مرا چید پر میزنم از شام عاشورا به سختی آرامشم بعد از تو دیگر رخت بربست گفتم به خود می افتم از فردا به سختی بیش از همه دنبال انگشت تو گشتم در نیمه های شب تک و تنها به سختی آب خوشی پایین نرفته از گلویم من خون دل هم میخورم حتی به سختی وَ نَحنُ مَثبورونَ مَطرودونَ...ای وای قومی نیفتاده ست مثل ما به سختی با استخوان مویه کرده مویه کردم خود را کشاندم در دل صحرا به سختی خورد و خوراکم شد لگد با تازیانه روز رقیه شب نشد الا به سختی مثل لبان تو تن من هم کبود است یک جای سالم میشود پیدا به سختی تو روی نی بودی و من با تاول پا سویت قدم برداشتم بابا به سختی دامان خود را فرش راهت کردم از شوق تا از طبق برداشتم سر را به سختی این حجم اشک و ناله و دلتنگی ام را دارد تحمل میکند دنیا به سختی پهلو به پهلو میشوم شاید بخوابم آنگونه که انسیه الحورا به سختی... کاری ندارد از لبت بوسه گرفتن من بوسه میگیرم ولی حالا به سختی جان کندن راحت به طفل تو نیامد جان میکَنم با این جراحت ها به سختی غسّاله غسلم میدهد اما به اکراه غسّاله غسلم میدهد اما به سختی @maghaatel
🩸داغ رقيه «سلام‌الله‌علیها» کمرم را شکست و مویم را سفید کرد ... در نقلی آمده است: 🥀 زنان مدینه در برگشت اهل بیت از شام، در خانه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها برای عزاداری جمع شدند و حضرت قضایای کربلا و کوفه و شام را بیان می‌کرد و زن های مدینه اشک می‌ریختند. 🥀 سپس حضرت فرمودند: 📋 و أمّا مُصیبَةُ وَفاةِ رُقَیّة فِی خَربَة الشّام،فَقَد إحدُودَبَ لَها ظَهْری و شابَ لَها رأسي ▪️بدانید که داغ رقيه سلام‌الله‌علیها در خرابه شام، کمرم را شکست و قدّم را خمید و مویم را سفید کرد! 📚 ناسخ التواریخ حضرت زینب علیهاالسلام، (طراز المذهب) ج۲ ص۵۲۶ 📚الطریق،کاشی، ج۲ ص۲۴۹ ✍ طفلی که بار محنت ایّام بُرده بود در عین خردسالگی‌اش سالخورده بود سر زخم و شانه زخم و کمر زخم و چهره زخم از زخم ها تمام وجودش فسرده بود از بس که زخم داشت، شبانگاه وقت خواب جای ستاره زخم تنش را شمرده بود بر صورتش که بُرده شباهت به فاطمه ردّی کبود داشت! مگر ارث برده بود؟ مُردم ازین مصیبت و جا داشت حین غسل غساله گر ز غصه‌ی آن طفل مُرده بود دانی چه بود علت جان دادنش "یتیم" وقتی به سینه، رأس پدر را فشرده بود... ... می‌خواست بر لبان پدر بوسه بسپرد جان را به جای بوسه بر آن لب سپرده بود ارزان لبانِ‌تشنه مپندار بوسه زد! بوسیدنش به قیمتِ جان، آب خورده بود @maghaatel
🩸حکایت زنی از اهل شام، که می‌خواست آب و نان برای رقيه خاتون سلام‌الله‌علیها ببرد ... در نقلی آمده است: 🥀 در شام زنی بود به نام "حمیده"؛ پسری داشت به نام "سعید". روزی پسرش غبارآلود آمد خانه؛ حمیده پرسید: کجا بودی؟ گفت: به دیدار اسيران رفته بودم؛ از مدینه پیامبر صلی اللّه علیه وآله بودند. 🥀 حمیده برخواست آمد سمت خرابه؛ دید غلامان زنگی و ترکی و رومی با لباس سرخ ایستاده اند بر در خرابه و به کسی اجازه ورود نمی‌دهند. حمیده دید طفل کوچکی آن قدر گریه کرده که چشمانش متورم شده و یک طرف صورتش خاکی است. 🥀 حمیده پرسید: شما کیستی؟ حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها فرمود: دختر امام حسین علیه السلام؛ از پدر و عمویش پرسید؟ بی بی فرمود:همه را کشته‌اند. حمیده گفت: کاری نداری انجام دهم؟ 🥀 حضرت با صدای آهسته فرمود: قدری آب و نان می خواهم.‌ حمیده رفت آب و نان آورد،هر کار کرد نگهبانان نگذاشتند. پنج مرتبه تلاش کرد در آن شب نتوانست آب و نان را برساند تا اینکه صبح آمد دید جمعی از زنان دور قبری خاکی گریه می‌کنند. 🥀 زینب کبری صلوات اللّه علیها رو به حمیده فرمود: آب و نان را برگردان که آن دختر دیگر بین ما نیست... 📚جامع المجالس(نسخه خطی) ص١٢٩ ✍ نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه نمی‌دانم که می‌مانم عزیزم تا سحر یا نه سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر می‌گردم تو که کُشتی مرا می‌آیی آخر از سفر یا نه از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه نمی‌دانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش تو هم می‌گویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه گرسنه راه می‌رفتم گرسنه خواب می‌رفتم بگو نان خشک‌ها را دیده‌ای در هر گذر یا نه چرا در شهر بد هستند با طفلانِ بی بابا بگو دیدی که می‌خندند بر این خونجگر یا نه دلم می‌خواست از دستِ عمویم آب می‌خوردم کمی هم روضه می‌خواندم به گوش مَشک ، دریا نه عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم نمی‌دانم که می‌میرم از این دردِ کمر یا نه بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی به من می‌گفت میایی خودت ای دردِسر  یا نه خودم می‌آمدم اما نمی‌دانم چرا می‌زد بگویم از شبی که زد برایت بیشتر یا نه چه زود اُفتاد دندانهای شیری‌اَم میان راه فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه سرِ سجاده می‌گفتی شبیهِ مادرم هستی شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت : ببینم شانه می‌آید به مویِ شعله‌ور یا نه @maghaatel
🩸 هر چقدر که حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها، خون‌ها را از سر مطهر پدر پاک می‌کرد، باز خون تازه می‌جوشید … در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که حضرت رقيه سلام الله علیها، وقتی سر مقدس سیدالشهداء عَلَيْهِ‌السَّلَام را از طشت بلند کرده و در بغل گرفت، گاهی طرف راست صورتش را بر محاسن پر از خون پدر میگذاشت؛ گاهی طرف چپ صورتش و محاسن پر خون پدرش را می‌گرفت و زار زار می‌گریست. 📋 و کُلّما مَسَحَتْ الدّمَ مِن شَیبِهِ اِحمَرَّ الشّیبُ کَما کانَ اَوّلا ▪️هر چقدر خون ها را از محاسن پدرش پاک می‌کرد، باز محاسن سیدالشهدا علیه‌السلام از خون رنگین می‌شد. 📋 فَوَضَعَت فَمُها عَلَی فَمهِ الشریف و بَکَت بُکاءا شدیدا ▪️پس دهانش را بر روی دهان مبارک پدرش نهاد و گریه شدیدی کرد. 🥀 ناگهان سر مطهر به سخن درآمد و فرمود: 📋 اِلیَّ اِلیَّ هَلُمّی فَاَنا لکِ بالانتظار ▪️دخترم! بیا بیا پیش من، که من در انتظار توأم. 🥀 حضرت رقيه سلام الله علیها چون این صدا را شنید، 📋 فَغشیَ عَلیها غَشوَةً لَم تَفِق بَعدَها ▪️طوری بیهوش شد که از نفس افتاد و دیگر به هوش نیامد. 📋 فَحَرّکوها فَإذاً فارَقتْ روحُها مِن الدنیا ▪️مخدّرات آمدند و او را هر چه تکان دادند، دیدند که روحش از این دنيا مفارقت کرده است. 📚 ریاض القدس، (نسخه خطی) ج٢ ص٣٢٣ ✍‌احوال من که جای شرح و بیان ندارد از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم این شهر لامروّت یک مهربان ندارد ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد بابا ببخش انقدر از دست من میفتی باید تو را بگیرم دستم توان ندارد شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد خون‌مردگی دستم از تنگی النگوست این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد در حال جستجوی انگشتر تو هستم غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد باید تقاص خود را از خیزران بگیرم من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد @maghaatel
🩸سر مطهر سیدالشهدا صلوات‌الله‌علیه از میان طشت طلا بلند شده و رو به خرابه می‌کند ... طاهر بن حارث(عبدالله) دمشقی گوید: 🥀 شبی در کنار یزید نشسته بودم و سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در میان طشت طلا پیش را روی یزید بود. یزید خوابش برد؛ پاسی از شب گذشت که به یک باره صدای شیون و ناله زنان از خرابه بلند شد. 🥀در همین هنگام دیدم که سر حسین علیه‌السلام به اندازه یک نیره از زمین بلند شد و مانند ابر بهاری گریان بود و می‌فرمود: 📋 اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ اَولادُنا و اَکبادنا و هَؤُلَاءِ اصحابنا ▪️خدایا! اینان فرزندان و پاره های جگر و یاران ما هستند. 🔖 راوی گوید: 🥀 لرزه بر اندام من افتاد و شروع به گریه کردم و از ‌شدت فریاد و شیون زنان و بچه ها، یزید بیدار شد. سر مطهر همچنان در میان هوا ایستاده بود و رو به یزید کرد و فرمود: ای یزید! من با تو چه بدی کرده بودم که به من این همه ظلم کردی!؟ خدایا! انتقام مرا از یزید بگیر. 🥀 لرزه بر اندام یزید افتاد و پرسید: صدای ناله و گریه برای چیست؟ گفتند: دختر حسین علیه‌السلام از خواب بیدار شده و بهانه پدرش را گرفته است. 🥀 یزید بسیار به خشم آمد و گفت: حال که مرا چنین ناراحت کرده و از خواب و استراحت انداخته‌اند، کاری میکنم که داغ دلشان تازه شود و دوباره آتش بگیرند. 🥀 یزید میخواست دل اهلبیت علیهم‌السلام را بیشتر بسوزاند و إلّا خوب می‌دانست که دل دختر بچه با دیدن سر پدرش، بیشتر آتش می‌گیرد. پس رو به غلامان خودش کرد و گفت: سر حسین علیه‌السلام را ببرید و جلوی آن دختر بیندازید ... 📚تذکرة الشهداء ص٣٣١ 📚ریاض القدس (خطی) ج٢ ص۳۲۳ ✍ گریه کردم که به من سر بزنی باباجان آمدی با سر... عجب آمدنی باباجان گفتم از راه برایم کفنی آوردی یادم آمد تو خودت بی کفنی باباجان کم شده موی سرم چونکه میان بازار مانده در پنجه ی یک پیرزنی باباجان کاش دندان مرا آنکه شکسته گیرد از عمو پاسخ دندان شکنی باباجان من کتک خوردم و بر خار دویدم اما بیشتر خسته ام از بد دهنی باباجان فاطمه زاده نمانده که نخورده سیلی لاله شد صورت هر یاسمنی باباجان زده با چوب عدو روی لبت طوری که با من اصلا تو نگویی سخنی باباجان خواستم سر بگذارم به روی زانوی تو من بمیرم که نداری بدنی باباجان مانده دیگر به خدا فاصله ی من بامرگ قدر یک چشم که بر هم بزنی باباجان @maghaatel
◾️ دستت شَل شود...؛ این صورت همان صورتی است که طولانی مدت به خاک می‌افتاد و سجده می‌کرد... در نقل‌ها آمده است: جَعَلَتْ فاطمةُ و سَكينةُ تَتَطاوَلانِ لِتَنْظُرا إلى الرّأسِ وجَعَلَ يزيدُ يَستُرُه عنهما، ولمّا رأتاهُ صاحَتا وأعلَنَتا بالبُكاءِ فَبَكَتْ لِبُكائِهما نساءُ يزيدَ وبناتُ معاويةَ قَوَلْوَلْنَ وأعْوَلْنَ ▪️فاطمه و سکینه (دختران امام حسین علیه السلام) روی پنجه پا ایستاده بودند تا سر مطهر پدرشان را که در طشت بود، نگاه کنند و ببینند که یزید لعین با آن سر مطهر، چه می کند. یزید، سر مطهر را از آنها پنهان می داشت. اما وقتی که نگاهشان به سر مطهر افتاد، فریاد زدند و بلند بلند گریه کردند. زنان یزید و دختران معاویه ملعون، از گریه آن ها به گریه افتادند و ولوله سر دادند. و لاذَتا بِعَمَّتِهِما زينبَ وقالَتا: يا عمَّتاه! إنّ يزيد‍َ يَنكُتُ ثَنايا أبينا بِقَضيبِه، فقامَت زينبُ وشَقَّتْ جَيْبَها ونادَت: ▪️آن دو دختر مظلومه به عمه خود، زینب کبری علیها السلام پناه بردند و گفتند :عمه جان! یزید با چوب دستی اش دارد به دندان های پدرمان ضربه می زند. اینجا بود که عقیله بنی هاشم علیها السلام از جای برخاست و با دست خود، گریبان را چاک داد و ندا سر داد: أتَضرِبُها؟! شَلَّت يمينُك! إنّها وُجوهٌ لِوَجهِ اللَّهِ طالَ سُجودُها. ▪️داری با چوب دستی ات بر لب و دندان حسینم می زنی؟! دستت شَل شود ! این صورت همان صورتی است که به خاطر خدا، به روی خاک می افتاد و طولانی مدت، سجده می‌کرد. 📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۵۶ @maghaatel
◼️ یکی از زیباترین و عمیق ترین روایات در باب زیارت سیدالشهدا علیه السلام... معاویه بن وهب(که از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام می باشد)گوید: امام صادق علیه السلام در محراب خود نشسته بود، که بر وی وارد شده و نزد او نشستم تا آنکه نمازش را به پایان رساند و شنیدم که با خدایش نیایش می‌کرد و میفرمود: ای آنکه ما را امتیاز کرامت بخشید و شفاعت را به ما وعده داد و رسالت را بر عهده ما نهاد و ما را میراث دار پیامبران کرد و امتهای پیشین را به ما خاتمه بخشید و وصی و جانشین شدن را مختص ما گرداند و دانش گذشته‌ها و آینده را به ما هبه کرد و دلهای مردمانی را شیفته ما گرداند، اغْفِرْ لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِیَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا الَّذِینَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِی بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَکَ فِی صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَیْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَی عَدُوِّنَا ▪️من و برادرانم و زوّار مزار پدرم حسین بن علی - صلوات الله علیهما - را بیامرز. که دارایی شان را هزینه کردند و بدنهاشان را از شوق مهربانی و نیکی به ما و به امید پاداشی که با اتصال با ما از تو در می‌یابند و به امید سروری که به دل رسولت محمد صلی الله علیه و آله وارد می‌کنند و در پاسخ به دستور ما و به جهت خشمی که به دل دشمنانمان وارد کنند، به سفر گماردند. أَرَادُوا بِذَلِکَ رِضْوَانَکَ فَکَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اکْلَأْهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَی أَهَالِیهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِینَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَ اصْحَبْهُمْ ▪️ بدین سان در پی رضوان و خشنودی تو بوده اند، پس از سوی ما ایشان را به خشنودی ات بهرمند ساز و روز و شب ایشان را محفوظ دار و اهل و خانواده ایشان را که پشت سر باقی نهاده اند، به بهترین وجهی نگاهبان باش و یاور همپای ایشان باش وَ اکْفِهِمْ شَرَّ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ کُلِّ ضَعِیفٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ شَدِیدٍ وَ شَرَّ شَیَاطِینِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْکَ فِی غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا عَلَی أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِیهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ ▪️ و آنان را از شر هر طغیانگر سرکشی و از هر ضعیف و قوی دستی از آفریدگانت و از شر شیاطین انس و جن در امان دار و بهترین آرزوهایشان را که دور از کاشانه شان از تو درخواست کردند، مادام که ما را بر فرزندان و خاندان و نزدیکانشان ترجیح داده اند، نصیبشان گردان. اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَیْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ یَنْهَهُمْ ذَلِکَ عَنِ النُّهُوضِ وَ الشُّخُوصِ إِلَیْنَا خِلَافاً عَلَیْهِمْ ▪️ خداوندا دشمنان ما ایشان را به خاطر این سفرشان،مسخره و سرزنش کردند ولی این امر، ایشان را در مخالفت با دشمنان ما، از برخاستن و روانه شدن به سوی ما، باز نداشت. فَارْحَمْ تِلْکَ الْوُجُوهَ الَّتِی غَیَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْخُدُودَ الَّتِی تَقَلَّبُ عَلَی قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْأَعْیُنَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْکَ الصَّرْخَةَ الَّتِی کَانَتْ لَنَا ▪️ پروردگارا رحم آور بر این صورتهایی که به حرارت آفتاب سوخته و آن صورتهایی که هر دو گونه آن پیاپی به روی قبر ابا عبد الله الحسین علیه السلام گذاشته شده و رحمت نما بر آن چشمهایی که از سر رحمت و دلسوزی بر ما اشکها رانده و آن دلهایی که بی تاب گشته و به خاطر ما سوزش و گدازش بسیار یافته و رحم آور بر آن فریادها که در ماتم ما برخاسته است. اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُکَ تِلْکَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْکَ الْأَبْدَانَ حَتَّی تُرَوِّیَهُمْ مِنَ الْحَوْضِ یَوْمَ الْعَطَشِ ▪️خداوندا آن جانها را و آن تن‌ها را به امان تو می‌سپارم تا آنکه در روز عطش، از حوض کوثر سیرابشان سازی - و همچنان حضرت که درود و صلوات خدا بر او باد. امام علیه السلام، این دعا را در سجده می‌خواند تا آنکه از نیایش فارغ گشت. به ایشان گفتم: فدایت شوم! اگر این دعایی که شنیدم در حق کسی بود که خدا را نشناخته، بی شک گمان می‌کردم که آتش دوزخ ذره ای از وجود او را هرگز نخواهد آزرد. به خدا که آرزو می‌کنم ای کاش او را زیارت کرده بودم و به حج نرفته بودم. پس حضرت فرمود: بس نزدیک هستی به او، چه چیز تو را از زیارت او باز می‌دارد؟! ای معاویه، زیارت امام حسین علیه السلام را رها مکن! گفتم: فدایت شوم، نمی دانستم که این امر چنین ارزشی دارد. فرمود: یا مُعَاوِیَةُ وَ مَنْ یَدْعُو لِزُوَّار
ِهِ فِی السَّمَاءِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَدْعُو لَهُمْ فِی الْأَرْضِ ▪️ ای معاویه! کسانی که برای زائران حسین در آسمان دعا می‌کنند، بیش از کسانی هستند که در زمین برایشان دعا می‌کنند. لا تَدَعْهُ لِخَوْفٍ مِنْ أَحَدٍ فَمَنْ تَرَکَهُ لِخَوْفٍ رَأَی مِنَ الْحَسْرَةِ مَا یَتَمَنَّی أَنَّ قَبْرَهُ کَانَ بِیَدِهِ ▪️ به خاطر ترس از کسی، زیارت امام حسین علیه السلام را ترک مکن؛ چرا که هر کس او را به خاطر ترس ترک نماید، چندان حسرت خورد که آرزو کند ای کاش با دست خود قبر خود را می‌کند. أَ مَا تُحِبُّ أَنْ یَرَی اللَّهُ شَخْصَکَ وَ سَوَادَکَ فِیمَنْ یَدْعُو لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً مِمَّنْ تُصَافِحُهُ الْمَلَائِکَةُ ▪️آیا دوست نداری که خداوند شخص تو و وجود تو را در میان کسانی که رسول الله صلی الله علیه و آله برای ایشان دعا می‌کند، ببیند؟ آیا دوست نداری که فردا از کسانی باشی که فرشتگان با او مصافحه می‌کنند؟ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً فِیمَنْ یَأْتِی وَ لَیْسَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ فَیُتْبَعَ بِهِ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً فِیمَنْ یُصَافِحُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ▪️آیا نمی خواهی فردا در میان کسانی باشی که (به پهنه رستاخیز) می‌آیند حال آنکه هیچ گناهی ندارند که به سبب آن مجازات گردند؟ آیا دوست نداری که فردا از جمله کسانی باشی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله مصافحه می‌نمایند؟! 📚کامل الزیارات: ص۱۱۶ @maghaatel
◼️ پاداش زُوّار سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام در هوای گرم... در روایتی از امام صادق عليه السلام نقل شده است: أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَخْلُقُ مِنْ عَرَقِ زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ مِنْ کُلِّ عَرَقَةٍ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یُسَبِّحُونَ اللَّهَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ لِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ ▪️خدای متعال از عرق زائران قبر مطهر امام حسین علیه السلام، از هر قطره ای، هفتاد هزار فرشته می‌آفریند که خداوند را تسبیح گویند و برای آن فرد و زائران امام حسین علیه السلام تا روز قیامت آمرزش می‌طلبند. 📚المزار الکبیر:ص ۵۹۶ 📚جامع الأخبار: ص ۸۱ ح ۲۲ @maghaatel
◾گریبان ها را دریدند و سه روز تا حدّ جان سپردن در کربلا عزاداری کردند... نوشته اند: وقتی که زنان و فرزندان امام حسین علیه السّلام از شام برگشتند و به عراق رسیدند، به راهنما گفتند: ما را از طریق کربلا ببر. وقتی به موضع قتلگاه رسیدند، جابر بن عبداللَّه انصاری را با گروهی از بنی هاشم و مردی از آل رسول اللَّه یافتند که برای زیارت امام حسین علیه السّلام وارد شده بودند. فَوَافَوْا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُکَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَکْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِمْ نِسَاءُ ذَلِکَ السَّوَادِ وَ أَقَامُوا عَلَی ذَلِکَ أَیَّاماً ▪️همه در یک وقت وارد شدند و با یکدیگر شروع به گریه و حزن کردند و لطمه به صورت زدند. ماتمی به پا کردند که فوق العاده دلخراش و جگرسوز بود. زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و همگی چند روزی عزاداری کردند. 📚لهوف ص١٩۶ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص١۴٧ @maghaatel
◼️ گوشه ای از حال مخدّرات آل الله بر سر مزار شهدای کربلا... نوشته اند: فخرجت زينب عليها السلام في الجمع، وأهوت إلى جيبها، فشقّته، ونادت بصوتٍ حزين يقرح القلوب: وا أخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسول اللَّه! وا ابن مكّة ومنى! وا ابن فاطمة الزّهراء! وا ابن عليّ المرتضى! آه،ثمّ آه. ووقعت مغشيّة عليها. ▪️وقتی که روز اربعین زن ها بر سر مزار شهدای کربلا جمع شدند، از بین آن ها زینب کبری عليهاالسلام بیرون آمد و دست انداخت و گریبان درید و با صدایی دردناک که قلب را جریحه دار می کند، فریاد می زد: وا أخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسول اللَّه! وا ابن مكّة ومنى! وا ابن فاطمة الزّهراء! وا ابن عليّ المرتضى! آه،ثمّ آه. ▪️و پشت سر هم آه می کشید تا اینکه از هوش رفت. وخرجت أمّ كلثوم لاطمة الخدّين تنادي برفيع الصّوت اليوم مات محمّد المصطفى، اليوم مات عليّ المرتضى، اليوم ماتت فاطمة الزّهراء وباقي النِّساء لاطمات ناعيات نائحات قائلات: وا مصيبتاه! وا حسناه! وا حسيناه. ▪️وقتی حضرت ام کلثوم علیها السلام این صحنه را دید او نیز از بین زن ها خارج شد و برصورتش لطمه میزد و با صدایی بلند فریاد می زد : امروز همان روزی است که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است. امروز همان روزی است که علی مرتضی علیه السلام از دنيا رفته است. امروز همان روزی است که فاطمه زهرا علیهاالسلام از دنيا رفته است. و بقیه زن ها بر صورت ها لطمه می‌زدند و نوحه سر می دادند و می گفتند :وا مصيبتاه! وا حسناه! وا حسيناه. فلمّا رأت سكينة ما حلّ بالنِّساء رفعت صوتها تنادي: وا محمّداه! وا جدّاه! يعزّ عليك ما فعلوا بأهل بيتك ما بين مسلوب وجريح، ومسحوب وذبيح، وا حزني أسفاً ▪️حضرت سکینه علیهاالسلام چون این صحنه را دید با صدای بلند فریاد زد :وامحمداه! وا جداه! یا رسول الله! خیلی سخت است بر تو اینکه ببینی با اهلبیتت چه کرده اند؛ عده ای از آن ها غارت شده؛ عده ای جراحت دارند؛ عده ای ذبح شده و عده کشانده شدند. وای از این حزن و اندوه عظیم.... 📚الدّمعة السّاكبة، ج۵/ص ۱۶۲- ۱۶۳ 📚 معالي السّبطين، ج۲/ ص۱۹۷، ۱۹۸؛ 📚 وسيلة الدّارين، / ص۴۰۴، ۴۰۵ @maghaatel
◼️ گمانم کربلا شد عمه نزدیک... کاروان همچنان به قصد مدینه حرکت می‌کرد وقتی به دوراهی رسیدند یک راه به طرف کربلا و راه دیگر به طرف مدینه می‌رفت به راهنما گفتند: ما را از راه کربلا عبور بده (تا پس از زیارت قبور شهیدان از آنجا به سوی مدینه برویم) بعضی نوشته اند: وقتی که کاروان به دوراهی رسید حضرت سکینه علیهاالسلام در محمل خود به خواب رفته بود، نسیم تربت حسینی به مشامش رسید چشم گشود و عمه اش زینب سلام الله علیها را دید به او سخنانی فرمود که مضمون آن در شعر جودی خراسانی چنین آمده است: شمیم جان فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان بر آمد گمانم کربلا شد عمه نزدیک که بوی مشک ناب و عنبر آمد بگوشم عمه از گهواره گور در این صحرا صدای اصغر آمد مهار ناقه را یکدم نگهدار که استقبال لیلا اکبر آمد مران ای ساربان یکدم که داماد سر راه عروس مضطر آمد حسین را ای صبا بر گو که از شام به کویت زینب غم پرور آمد 📚 تذکره الشهداء ص ۴۳۸ @maghaatel
◼️ ای جابر! درست همین جا بود، که بچه های پدرم را ذبح کردند... عطیه گوید: همینکه با جابر در کنار قبر أبي عبدالله الحسين عليه السّلام مشغول سخن بودیم، دیدم که یک سیاهی از جانب سرزمین شام دارد به طرف ما نزدیک می شود. به جابر گفتم: من یک سیاهی بزرگی را دارم از دور میبینم. جابر رو به طرف غلامش کرد و گفت: برو و آن سیاهی را که پیداست ببین چه کسانی هستند؟ که اگر از ماموران عبیدالله بن زیاد لعین هستند هرچه زودتر در پناه گاهی مخفی شویم. واگر مولا و سرورم زین العابدین علیه السّلام بود تو در راه خدا آزادی. فانطلق الغلام فما كان بأسرع من أن رجع إلينا، وهو يلطم على وجهه، وينادي: قم يا جابر! واستقبل حرم اللَّه وحرم رسول اللَّه، فهذا سيِّدي ومولاي عليّ بن الحسين عليه السلام قد أقبل مع عمّاته وأخواته ليجدّدوا العهد بزيارة الحسين عليه السلام. ▪️غلام رفت و سریعا به جانب ما برگشت و بر صورتش لطمه میزد و فریاد می‌زد: ای جابر! بلند شو و از حرم خدا و حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله استقبال کن. که این مولایم علی بن الحسین عليهماالسلام همراه با عمه ها و خواهران و دیگر مخدرات دارند به این جا نزدیک می‌شوند تا عهدشان را با زیارت قبر سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام تجدید کنند فقام جابر ومَن معه واستقبلوهم بصراخ وعويل يكاد الصّخر أن يتصدّع منه، ولمّا دنى من الإمام انكبّ على أقدامه يقبِّلهما، ويقول: سيِّدي عظّم اللَّه لك الأجر بأبيك الحسين عليه السلام! سيِّدي عظّم اللَّه لك الأجر بعمومتك وإخوتك ▪️جابر با همراهیانش بلند شدند با ضجه و فریاد و شیون و شین به گونه ای که سنگ ها از فریادشان نزدیک بود متلاشی شوند ،به استقبال اهلبیت علیهم السلام رفتند. جابر وقتی که نزدیک امام سجاد علیه السلام شد خودش را بر روی پای امام انداخت و آن ها را می بوسید و می‌گفت: ای آقای من! خدا در برابر این مصیبت عظمی و شهادت پدرتان به شما جزای خیر دهد. خدا در برابر این مصیبت عظمی و شهادت عمو ها و برادرانتان به شما جزای خیر دهد. فقال الإمام عليه السلام: أنت جابر؟ قال: نعم سيِّدي أنا جابر.فقال عليه السلام: يا جابر! ههنا قُتل أبو عبداللَّه، يا جابر! ههنا ذُبحت أطفال أبي. ▪️امام علیه السلام فرمود :جابر! تویی؟ جابر گفت :بله ای آقای من! من جابرم. پس آقا زین العابدین علیه السّلام فرمودند : ای جابر! همین جا بود که پدرم اباعبدالله را کشتند. ای جابر! همین بود که بچه های پدرم را ذبح کردند. 📚 معالي السّبطين، ج۲ ص۱۹۳ 📚وسيلة الدّارين، ص۴۰۳ @maghaatel
◼️ جابر و عطیه کنار قبر امام حسین علیه السلام عطیه عوفی می‌گوید: من با جابر بن عبدالله انصاری به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفتیم وقتی که به کربلا رسیدیم جابر کنار آب فرات رفت و غسل کرد. قطیفه ای به کمر بست و قطیفه دیگری هم بر دوش افکند. سپس کیسه ای را که همراهش بود گشود و از آن آرد سعد (ریشه گیاه خوشبوی کوفی) در آورد و به تن خود پاشید و سپس به طرف مرقد مطهر حرکت کرد و در حالی که مشغول ذکر خدا بود قدم برمیداشت تا نزدیک قبور رسید. به من گفت مرا به قبر حسین علیه السلام برسان تا دستم به قبر برسد (با توجه به اینکه جابر در این هنگام نابینا و پیر حدود ۷۵ ساله بود) دستش راگرفتم هنگامی که دستش به قبر رسید از شدت اندوه بیهوش شد و به روی قبر افتاد. من آب به روی او پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حُسَینُ یا حُسَینُ یا حُسَینُ سپس گفت: اَحَبِیبٌ لا یُجِیبُ حَبِیبَهُ؟! ▪️آیا دوست جواب دوستش را نمی دهد؟ بعد گفت: چگونه جواب دهی که خون از رگهای گلویت بر سینه و شانه ات فرو ریخته و میان سر و بدنت جدائی افتاده است؟! منظور جابر از این سخن ذکر مصیبت بود وگرنه او به مقام امامت معرفت داشت چنانکه کلمات زیارت جابر بیانگر این مطلب است. آنگاه گفت: من گواهی می‌دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و سرور مومنان و مقتدای پرهیزکاران و زاده هادیان و رهبران پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند سیده زنان هستی. چرا چنین نباشی که دست سید مرسلین (رسول خدا) تو را پرورانید و در دامن پاک برخاستی و از پستان ایمان شیر خوردی و با اسلام از شیر باز گرفته شدی و پاک زیستی و پاک مردی. ولی قلب مومنان از فراق تو سوخت و آنها شک ندارند که تو زنده ای و سلام و خشنودی خدا بر تو باد (و سپس کلمات زیارت را تا آخر خواند) و بعد گفت: سوگند به خدا ما با شما شریک بودیم در آنچه که شما در آن وارد شدید. عطیه می‌گوید: ازجابر پرسیدم: ما چگونه در اجر شهیدان شریک هستیم با اینکه نه جهاد کردیم و نه بدنمان مجروح شد؟ جابر در پاسخ گفت: از حبیب خود رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم فرمود: هر کس عمل قومی را دوست بدارد در آن عمل با آن قوم شریک می‌باشد سوگند به خدا نیت من و اصحاب من همان است که نیت امام حسین علیه السلام و اصحابش بود. (توضیح اینکه: جابر بر اثر پیری و نابینائی از شرکت در جنگ معذور بود ولی حرکت امام حسین علیه السلام را قبول داشت و نیت و هدفش در راستای اهداف آن حضرت بود و چنین نیتی در صورت عذر از شرکت عملی انسان را در مرحله ای از پاداش شهید قرار می‌دهد و از این مطلب به عنوان شرکت در هدف یاد می‌شود؛ چنانکه این مطلب در خطبه ۱۲ نهج البلاغه آمده است.) عطیه می‌گوید: پس از زیارت جابر گفت: مرا به خانه (کوفه) ببر به سوی کوفه حرکت کردیم در مسیر راه فرمود: ای عطیه به تو وصیتی کنم که گمان ندارم بار دیگر بتوانم باتو ملاقات کنم (زیرا جابر در مدینه سکونت داشت و عطیه در کوفه بود) ای عطیه! دوستان محمد صلی الله علیه و آله را دوست بدار که سزاوار دوستیند و دشمنان او را دشمن بدار که سزاوار دشمنیند گرچه روزه بسیار بگیرند. با دوستان این خاندان مهربان باش که اگر یک پای آنها به بسیاری گناه بلغزد پای دیگرشان به محبت خاندان نبوت استوار گردد و عاقبت کار دوستان بهشت و عاقبت کار دشمنان دوزخ است. 📚 نفس المهموم ص۳۲۲ 📚منتهی الآمال ج۱ص۳۲۱ @maghaatel
◼️ نوحه سرایی عقیله بنی هاشم، زینب کبری علیها السلام بر سر مزار شهدای کربلا... اهلبیت سیدالشهدا علیه السلام در بالای مزار شهدای کربلا نشسته بودند و مشغول نوحه سرایی بودند و عقیله بنی هاشم زینب کبری علیها السلام اینگونه نوحه سرایی می‌کرد : فَقَدنا هاهُنا قَمَراً مُضِیئاً بِنُورِ هُداهُ یُهدَی التّائهِینا ▪️همین جا بود که ما ماه درخشنده (امام حسین علیه السلام) را از دست دادیم که گمراهان با نور وجود او هدایت می‌شوند و تاریکی‌ها روشن می‌گردند. فَقَدنا هاهُنا رُوحاً وَ رَوحاً وَ رَیحاناً وَ زَیتُوناً وَ طِینا ▪️در همین جا بود که ما جان و نسیم دل انگیز خود را از دست دادیم او که برگ سبز خوشبو و (معنی) زیتون و انجیر (در قرآن) بود. هُنا ذُبِحَ الحُسَینُ بِسَیفِ شِمرٍ هُنا قَد تَرَّبُوا مِنهُ الجَبِینا ▪️در همین جا سر حسین علیه السلام با شمشیر شمر بریده شد در همین جا بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند. هُنا العَبّاسُ فی یَومٍ عَبُوسٍ حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِیناً ▪️همین جا بود که: حضرت عباس علیه السلام در روز سخت (عاشورا) کنار فرات نگه داشته شد و نگذاشتند زنده به خیمه‌ها بازگردد. هُنا ذَبَحوا الرَّضِیعَ بِسَهم حِقد فَما رَحِمُوا الصِّغارَ المُرضَعِینا ▪️همین جا بود که: با تیر کینه سر (علی اصغر) شیرخوار را بریدندو به کودکان شیرخوار رحم نکردند. هُنا صَبغَت نَواصِیناً دِماءٌ بِذِبحِ بَنیِ اَمِیرِ المُومِنینا ▪️همین جا بود که: با خون فرزندان امیرمومنان علی علیه السلام فرق سر ما را به خون رنگین کردند. هُنا شالَت رُووسَ بَنِی عَلِیٍّ رُووُسَ بَنِی عَقِیلِ العاقِلِینا ▪️همین جا بود که: سرهای بریده فرزندان علی علیه السلام و فرزندان عقیل را بر بالای نیزه‌ها کردند. هُنا مَزَقُوا الخِیامَ وَ حَرَّقُوها وَ قُسِّمَ فَیئُنا فِی الخائِنِینا ▪️همین جا بود که: خیمه‌ها را دریدند و آتش زدند و اموال ما را بین خائنان تقسیم نمودند. هُنا قَد طَیَّرَت اَسیافُ جَورٍ اَکُفَّ القانِتِینَ المُنفِقِینا ▪️همین جا بود که شمشیرهای ظلم و ستم دستهائی را جدا کرد (و به سوی بهشت به پرواز درآورد) که آن دستها در برابر خدا خاضع بودند و به مستمندان کمک وانفاق می‌نمودند. 📚 تذکره الشهداء ص۴٣٩ 📚معالی السبطین ج۲ ص۱۹۹ @maghaatel
◼️ ای برادر! اگر نامحرم در اینجا نبود، پشتم را نشانت می دادم تا ببینی چقدر بر من تازیانه زدند... نوشته اند: وقتی که مخدرات آل الله بر سر مزار سیدالشهدا علیه السلام رسیدند، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام خود را روی قبر پدر انداخت، گریه شدیدی نمود تا غش کرد. دختران علی مرتضی علیه السّلام یتیم‌های فاطمه زهرا علیهاالسلام به نزدیک قتلگاه آمدند، همگی چون برگ خزان از شترها بر روی خاک ریختند و هر یک قبر شهیدی را در بغل گرفتند، و صدا به گریه و ناله بلند کردند. زینب کبری علیها السلام ، جامه را چاک زده و خود را بر روی قبر مبارک امام مظلوم انداخت و به آواز حزین فریاد کشید: «وا أخاهُ، وا حُسیناهُ، وا حَبیبَ رَسولِ اللهِ، یَابنَ مَکَّةِ و مِنیٰ، یَابنَ فاطِمَةَ الزَهراءِ، یَابنَ عَلی الْمُرتَضَیٰ ». آنقدر گریست و خاک قبر منور برادر را بر سر ریخت که بی هوش شد. چون به هوش آمد، عرض کرد: ای برادر، در راه شام آنقدر تازیانه بر پشت من زدند که پشتم مجروح شده است و هنوز جراحت آن باقی است، و اگر در این صحرا نامحرم نبود پیراهن خود را بالا می‌زدم تا جراحت پشت مرا مشاهده نمائی. سکینه مظلومه گفت: ای پدر، وقتی که ما را در مجلس یزید می‌بردند کعب نیزه و تازیانه بر سر و صورت ما می‌زدند، و چون و عصا بر سر ما یتیمان می‌کوبیدند. مرا و خواهرم فاطمه را می‌خواستند به کنیزی ببرند. حضرت‌ام کلثوم علیهاالسلام خود را روی قبر برادر بزرگوارش انداخت و عرض کرد: جُعِلتُ فِداکَ، قَتَلوکَ فَما عَرَفوکَ، و تَرَکوکَ عُریاناً، و ذَبَحوکَ عَطشاناً، و لَم یَوجدُ أحَدٌ أن یَرحَمَکَ و یَرحَمَ عَیالَکَ ▪️به فدایت شوم ای برادر، تو را کشتند در حالی که به مقام و منزلت تو معرفت نداشتند، و تو را برهنه ترک کردند، و تو را شهید کردند در حالی که تشنه بودی، و هیچ کس از این قوم جفاکار پیدا نشد که بر تو و بر عیالت رحم نماید. 📚معالی السبطین:ج٢ص١١٧ 📚انوار الشهادة:ص ۲۵۲ 📚بحر المصائب: ج۴.ص۴١٣ @maghaatel
◼️ ای کربلا! یک جسم بی غسل و کفنی را در تو به یادگار گذاشتیم... بعد از اینکه اهلبیت علیهم السلام سه روز درکربلا بر سر قبور شهدا اقامه عزا کردند امام سجاد علیه السلام چاره ای ندیدند جز اینکه به طرف مدینه حرکت کنند. لِأنَّهُ رأىٰ عَمّاتَهُ و نِساءَهُ و صَبيَّتَهُ نائِحاتِ الْلَّيلِ والنَّهارِ يَقُمنَ مِن قَبرٍ، و يَجلِسنَ عِندَ آخَرَ ▪️چرا که می‌دیدند عمه ها و دختران و باقی زن ها صبح و شب مشغول نوحه و عزاداری هستند و از سر قبری بلند می شوند و سر قبر دیگری می نشینند و زاری می کنند. 📚مقتل الحسين عليه السلام، مقرم / ص ۴۸۵ *** 🔹 وقتی که روز چهارم اقامت اهلبیت علیهم السلام در کربلا فرارسید، بارها را بستند و آماده حرکت شدند،حضرت سکينه عليها السلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و همگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. فَحَضَنَتِ الْقَبرَ الشَريفَ و بَكَتْ بُكاءً شَديداً حَتّىٰ غُشِيَ عَلَيْها، فَلَمَّا أفاقَتْ جَعَلَتْ تَنشُدُ و تَقولُ: ▪️حضرت سکينه علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدأ گريست و به سختي می ناليد تا از هوش رفت. وقتی که به هوش آمد، اين ابياتی به این مضمون را زمزمه می کرد: رَحَلنا يا أبي بِالرَّغمِ مِنّا ألا فَانْظُر إلىٰ ما حَلَّ فينا ألا يا كَربَلاءُ أودَعت جِسماً بِلا غُسْلٍ ولا كَفْنٍ دَفينا ألا يا كَربَلاء أودعت نوراً لِباري الْخَلقِ طرّاً أجمعينا ألا يا كربلاء أودعت كَنزاً وذخر القاصدين الزّائرينا ▪️ای پدر،! به ناچار داریم از کنار تو می رویم. حال تو برآنچه که بر ما گذشته نظری کن. ای کربلا! یک جسمی را که نه غسل و کفن شد، در تو به یادگار می گذاریم. ای کربلا! یک نوری را در تو به یادگار برای خدای متعال از جانب ما می گذاریم. ای کربلا! یک گنجی را در تو به یادگار می گذاریم تا ذخیره ای باشد برای کسانی که قصد زیارت این جا را دارند. 📚أسرار الشّهادة، ص۵۲۶ @maghaatel
◼️ به استقبال و دیدن زائرانِ قبور ما اهلبیت بروید... از امام صادق علیه السلام روایت است که حضرت فرمودند: إِذَا اِنْصَرَفَ اَلرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِكُمْ مِنْ زِيَارَتِنَا أَوْ زِيَارَةِ قُبُورِنَا فَاسْتَقْبِلُوهُ وَ سَلِّمُوا عَلَيْهِ وَ هَنِّئُوهُ بِمَا وَهَبَ اَللَّهُ لَهُ ▪️هرگاه شخصی از برادران شما از زیارت ما یا زیارت قبرهای ما برگردد، از او استقبال کنید، و بر او سلام دهید، و به خاطر چیزی که خداوند به او بخشیده است، به او تهنیت بگویید. فَإِنَّ لَكُمْ مِثْلَ ثَوَابِهِ وَ يَغْشَاكُمْ ثَوَابٌ مِثْلُ ثَوَابِهِ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ وَ إِنَّهُ مَا مِنْ رَجُلٍ يَزُورُنَا أَوْ يَزُورُ قُبُورَنَا إِلاَّ غَشِيَتْهُ اَلرَّحْمَةُ وَ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُهُ ▪️که برای شما ثوابی مثل ثواب او خواهد بود، و از روی رحمتی که خداوند دارد، ثوابی مانند ثواب او شما را دربر می‌گیرد؛ زیرا هیچ شخصی نیست که ما یا قبر های ما را زیارت نماید، مگر اینکه رحمت خداوند او را دربر گیرد و گناهانش آمرزیده گردد. 📚 بحار الأنوار ج ٩٩ ص ٣٠٢ @maghaatel
◼️ حکایت مسمومیّت غریب مدینه و عاقبت آن جعده ملعونه... جُعده دختر اشعث همسر امام حسن (علیه السلام) بود، معاویه صد هزار درهم برای او فرستاد و برای او پیام داد که اگر حسن (علیه السلام) را زهر بدهی تو را به همسری فرزندم یزید در می‌آورم، جُعده قبول کرد و امام حسن (علیه السلام) را مسموم نمود. معاویه سم آبکی را برای جُعده فرستاد، امام حسن (علیه السلام) روزه بود، و هوا گرم بود، هنگام افطار، جعده آن سم را در میان ظرف شیر ریخت و آن ظرف را نزد امام حسن (علیه السلام) گذارد، امام آن را آشامید و هماندم احساس مسمومیت کرده به جُعده فرمود: عَدُوَّةَ اللَّهِ قَتَلْتِینِی قَتَلَکِ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَا تُصِیبِینَ مِنِّی خَلَفاً وَ لَقَدْ غَرَّکِ وَ سَخِرَ مِنْکِ وَ اللَّهُ یُخْزِیکِ وَ یُخْزِیهِ ▪️ « ای دشمن خدا! مرا کشتی خدا تو را بکشد، سوگند به خدا به آرزویت نمی رسی و خداوند تو را رسوا خواهد کرد»، دو روز بعد از این مسمومیت، آن حضرت به شهادت رسید، و معاویه در مورد جعده به قول خود وفا نکرد و او را همسر یزید ننمود. 🔹او بعد از امام حسن (علیه السلام) با مردی از خاندان طلحه ازدواج کرد، و دارای فرزندانی شد، هرگاه بین آن فرزندان و سایر افراد قریش نزاعی می‌شد، به آنان می‌گفتند: یا بَنِی مُسِمَّةُ الاَزواجِ : «ای پسران آن زنی که شوهران را زهر می‌خوراند». 🔹در روایت دیگر آمده: جُعدِه نزد معاویه آمد و گفت: مرا همسر یزید گردان، معاویه گفت: اِذْهَبِی فَاِنَّ اِمْرَأَةً لا تَصْلُحُ لِلْحَسَن بْنِ عَلِیٍ لا تَصْلحُ لابْنی یَزید ▪️ برو دور شو، زنی که برای حسن (ع) شایسته نباشد برای پسرم یزید، شایسته نخواهد بود. 🔹عمر بن اسحاق می‌گوید: من با حسن و حسین (علیهما السلام) در خانه بودیم، پس امام حسن (علیه السلام) برای تطهیر بیرون رفت و هنگام بازگشت فرمود: «بارها مرا زهر دادند ولی هیچگاه مانند این بار نبود. زیرا قسمتی از کبد خود را از دست داده‌ام و احساس می‌کنم آن را با چوبی زیر و رو می‌کنم. امام حسین (علیه السلام) فرمود: چه کسی تو را زهر داد؟ امام حسن (علیه السلام) فرمود: از آن کس چه می‌خواهی؟ آیا می‌خواهی او را بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می‌دانم، خشم و عذاب خداوند بر او بیش از تو است، و اگر او نباشد که من دوست ندارم بی گناهی به خاطر من گرفتارگردد» 📚بحارالأنوار ج۴۴ ص۱۴۸و۱۵۴ @maghaatel
◼️ بی حرمتی به مقدّسات، از کجا شروع شد؟! 🔻 اولین کسی که آتش افروخت... ... فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت درب خانه اش آمد و ندا سر داد: ای عمر! آیا حیا نمی کنی؟! اما این عمر بود که با فتیله آتشی که در دست داشت، جلو آمد و هیزم های تلمبار شده را آتش زد و فریاد کشید: ﺃﺣﺮﻗﻮﺍ ﺩﺍﺭﻫﺎ ﺑﻤﻦ ﻓﻴﻬﺎ. ▪️این خانه را بر روی سر اهلش آتش بزنید... فریاد فاطمه زهرا سلام الله علیها از پشت در بلند شد: پدر جان! یا رسول الله! کجایی که ببینی عمر و ابوبکر بعد از تو با ما چه می کنند؟! ﻓﺎﺧﺬﺕ ﺍﻟﻨﺎﺭ ﻓﻲ ﺧﺸﺐ ﺍﻟﺒﺎﺏ ﻭ ﺩﺧﻞ ﺍﻟﺪﺧﺎﻥ ﺍﻟﺒﻴﺖ ▪️در همین هنگام بود که چوبه های در، آتش گرفت و دود همه جای خانه زهرا علیهاالسلام را گرفت... 📚 الهجوم علی بیت فاطمه سلام الله علیها ص١٢٠، به نقل از منابع حدیثی و تاریخی شیعه و سنی 🔻 اولین کسی که چاقو زد... درب خانه آتش گرفته بود و کمی داخل خانه، پیدا بود... فاطمه زهرا علیهاالسلام از شکاف در، فریاد می‌زد و می‌فرمود: تا جان در بدن دارم نمی گذارم پسر عموی مرا ببرید! فسحب عمر ابن الخطاب سكّينٌ وضرب بها بطن الزهراء ▪️در این هنگام بود که عمر چاقویی از کمر کشید و آن در شکم مبارک حضرت زهرای مرضیه علیها السلام فرو کرد... 📚تذكرة الائمه علیهم السلام، علامه مجلسي،ص ۶١.(چاپ سنگي ص ٩٨) 📚مقتل قرن سيزدهم كتابخانه مجلس شماره ١٨٣۶٢ ص ١۴۵ 🔻 اولین کسی که قرآن مجسّم را لگدمال کرد... ... قباله فدک در دست زهرای مرضیه علیهاالسلام بود که به خانه برمی‌گشت. عمر راه را در کوچه بر آن بانو سدّ کرد و گفت: آن قباله را به من بده! حضرت امتناع فرمود از اینکه قباله فدک را به عمر بدهد و کمی عقب رفت. اما عمر جلو آمد. فلَطَمَ على وَجهِها فَاْنكسَرط قُرطَها ▪️پس چنان با دستش بر صورت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیلی زد که گوشواره روی گوش آن حضرت شکست. صدای ناله صدیقه کبری علیها السلام به ناله بلند شد و مردم دور آن حضرت جمع شدند. عمر که وضع را اینگونه دید، رنگش تغییر کرد و گفت: فاطمه (علیها السلام) می‌خواهد مرا با این کارش بترساند. فَتقَدّمَ إليها و رَفَسَها بِرِجْلِه... ▪️عمر خیز دوباره ای کرد و با پایش چنان لگدی به زهرای مرضیه علیهاالسلام زد که آن بانو نقش بر زمین شد... 📚 جامع النورین ص٢٠۶ 📚الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام ص٣٢١ 🔷 به همین جهت است که امام صادق علیه السلام به کمیت اسدی فرمودند: یاکُمَیْتَ بْنَ زَیْدٍ! مَا أُهَرِیقَ فِی الْإِسْلَامِ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا اکْتُسِبَ مَالٌ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ وَ لَا نُکِحَ فَرْجٌ حَرَامٌ إِلَّا وَ ذَلِکَ فِی أَعْنَاقِهِمَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ حَتَّی یَقُومَ قَائِمُنَا 🔸ای کُمیت! اگر در اسلام به اندازه یک حجامت خون ریخته شود؛ یا مالی از راه حرام بدست آید و یا زنا و زناشویی حرامی انجام شود، گناه آن به گردن آن دو نفر(عمر و ابوبکر) است تا روز قیامت و تا زمانی که قائم ما قیام کند. وَ نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِی هَاشِمٍ نَأْمُرُ کِبَارَنَا وَ صِغَارَنَا بِسَبِّهِمَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا 🔸 ما بنی هاشم به بزرگ و کوچک خود دستور میدهیم که به آنها ناسزا گویند و از ایشان بیزاری بجویند. 📚رجال کشی: ص۱۳۵ 🔘 وَ سَیَعلَمُ اللَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلبٍ یَنقَلبون... @maghaatel
🔰 حضرت سکینه عليهاالسلام، غرق در ذات الهی... امرؤالقیس بن عَدی مردی نصرانی بود که در زمان خلیفه دوم مسلمان شد. او سه دختر به نامهای (مُحَیَّاة) و (سَلمی) و (رباب) داشت که از فرط علاقه و ارادت به امیرالمومنین(علیه السّلام) به ترتیب به ازدواج مولا علی(علیه السّلام) و امام حسن(علیه السّلام) و امام حسین(علیه السّلام) درآورد.(۱) 📌 به نقل شیخ مفید؛ امام حسین(علیه السلام) بعد از ازدواج باذرباب (عليهالسلام)، صاحب دختری به نام سکینه(عليهالسلام) و پسری به نام عبدالله رضیع( به عقیده خیلی از صاحبان مقاتل،همان حضرت علی اصغر علیه السّلام)شد.(۲) 📜 امام حسین(السلام) نسبت به رباب(عليهالسلام) و دخترش سکینه(عليهالسلام) علاقه زیادى داشت. نقل شده است که امام حسین(السلام) در مورد رباب(عليهالسلام) و سکینه(عليهالسلام) سروده است: 📋اِنِّى لَاَُحِبُّ دَارَاً، تَکُونُ بِهَا السَّكِينَةُ وَ الرُّبَابُ، أُحِبُّهُمَا وَ اَبذِلُ جُلَّ مَالِي، وَ لَيسَ لِعَاتِبِِ عِندِي عِتَابُ 🔹من آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند را دوست دارم. آن دو را دوست مي دارم و مالم را بذل مي كنم، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست.(۳) 🔹نقل است که؛ هنگامی که حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی(عليه السّلام)،حضرت سکینه(عليهالسلام) را از امام حسین(علیه السّلام) خواستگاری كرد، حضرت فرمود: سكينه براي زندگی تو مناسب نيست، 📜 کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاِستِغرِاقَ فِي الله 🔸چراکه او غالباً غرق جلال و جمال خداست. اما خواهر سكينه آن دختر ديگرم برای ازدواج با تو آماده است و فاطمه دختر دیگر امام به ازدواج حسن مثنی در آمد.(۴) 📚منابع: ۱)تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج۶۹، ص۱۱۹ ۲)الإرشاد شيخ مفيد، ج۲، ص۱۳۵ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷ ۴)مقتل الحسين(عليه السّلام) مقرّم، ص۳۰۷ @Maghaatel
◼️ ای آقای اهلبیت من! برايم جرعه ای آب بیاور... ◼️ لحظات شهادت مظلومانه اَبَا الحجة، حسن بن علی العسکری علیهم السلام... ابو سلیمان داود بن غسان می‌گوید: به خدمت ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی رسیدم و سلام کردم. ابوسهل گفت: «ولادت (م ح م د) فرزند حسن بن علی علیه السلام ، به سال ۲۵۶ در سامره اتفاق افتاد. مادرش صیقل و کنیه اش ابوالقاسم است، و همین کنیه است که پیغمبر خبر داده و فرموده است: «نام او چون نام من و کنیه اش مثل کنیه من است؛ لقبش مهدی و حجت و منتظر است و هم او صاحب الزمان می‌باشد. » سپس ابوسهل گفت: «در هنگام مسمومیت امام حسن عسکری علیه السلام که مجر به شهادت آن حضرت شد ، روزی من در خدمتش بودم. حضرت به «عقید»، خادم خود که غلامی سیاه چهره و اهل «نوبه» بود و پیش از آن حضرت، خدمتکار پدرش امام علی النقی علیه السلام بود و امام حسن عسکری علیه السلام را بزرگ کرده بود، فرمود: «ای عقید! قدری آب مصطکی برای من بجوشان! » عقید هم آب را روی اجاق نهاد و صیقل مادر امام زمان علیه السلام، آن را به خدمت حضرت آورد. فَلَمَّا صَارَ الْقَدَحُ فِی یَدَیْهِ وَ هَمَّ بِشُرْبِهِ فَجَعَلَتْ یَدُهُ تَرْتَعِدُ حَتَّی ضَرَبَ الْقَدَحَ ثَنَایَا الْحَسَنِ فَتَرَکَهُ مِنْ یَدِهِ ▪️حضرت کاسه را گرفت و خواست بیاشامد، ولی دست مبارکش لرزید و کاسه به دندان نازنینش خورد. سپس آن را رویزمین گذاشت. آنگاه رو به عقید کرد و فرمود: «برو به اندرون، کودکی را می‌بینی که در سجده است، او را نزد من بیاور. » ابوسهل می‌گوید: عقید گفت: «وقتی به اندرون برای جستجوی او رفتم، دیدم کودکی سجده می‌کند و انگشت سبابه خود را به سوی آسمان گرفته است. من سلام کردم و او نمازش را کوتاه کرد. » سپس گفتم: «آقا شما را می‌طلبد که به خدمتش درآیی. » در این وقت مادرش صیقل آمد، دست او را گرفت و او را نزد پدرش آورد. ابوسهل می‌گوید: موقعی که بچه خدمت حضرت رسید، سلام کرد. رنگش همچون درّ (سفید)، موهای سرش کوتاه و میان دندان هایش باز بود. فَلَمَّا رَآهُ الْحَسَنُ بَکَی وَ قَالَ یَا سَیِّدَ أَهْلِ بَیْتِهِ اسْقِنِی الْمَاءَ فَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی وَ أَخَذَ الصَّبِیُّ الْقَدَحَ الْمَغْلِیَّ بِالْمُصْطُکَی بِیَدِهِ ثُمَّ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ ثُمَّ سَقَاهُ ▪️وقتی امام حسن عسکری علیه السلام او را دید، گریست و فرمود: «ای آقای خاندانم! این آب را به من بده که من اینک به سوی خدای خود می‌روم. بچه کاسه آب داغ را برداشت و به دهان پدر بزرگوارش نزدیک ساخت تا آن را نوشید. آنگاه امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: مرا آماده نماز کنید. بچه حوله ای در دامن امام پهن کرد و بدین گونه حضرت، یک یک اعضا را شست و سر و پای را مسح کرد. آنگاه امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «ای فرزند! به تو مژده می‌دهم که صاحب الزمان و مهدی و حجت خدا در روی زمین تویی. تو فرزند من و جانشین من هستی؛ از من متولدشده ای و تو (م ح م د) فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام می‌باشی و هم از نسل پیغمبر صلی الله علیه و آله و خاتم ائمه طاهرین علیهم السلام هستی. پیغمبر صلی الله علیه و آله مژده تو را داده و نام و کنیه تو را تعیین فرموده است. این را پدرم از پدران پاک سرشتش به من اطلاع داد. صلوات خدا و پروردگار ما بر اهل بیت. او ستوده با عظمت است. » حضرت این را فرمود و همان موقع به شهادت رسید. 📚غیبت طوسی: ص۲۷۱ @maghaatel
💠 گوشه ای از معجزات ولادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله... در روز ولادت آن حضرت هر بُتى كه در هر جاى عالم بود به رو در افتاد و چهارده كنگره از ايوان كسرى فرو ريخت. درياچه ساوه كه آن را مى پرستيدند خشك و بدل به نمكزار شد. در وادى ساوه كه سالها بود كسى در آن آب نديده بود آب جارى شد. آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در شب ولادت آن حضرت خاموش شد. علم كاهنان و سحر ساحران باطل گرديد، و طاق كسرى از ميان به دو نيم شد كه تا امروز نمايان است. 🔹هنگام ولادت آن حضرت اين ندا از آسمان شنيده شد: «جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل كان زهوقاً». سوره اسراء: آيه ۸۴. 📚 قلائد النحور ص ١٠١ @maghaatel