#مصیبت_وداع
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸ایپسرم! همین قدر بدان که دیگر مردی در خیمهها به جز من و تو، باقی نمانده است... | با شنیدن خبر شهادت قمر بنی هاشم علیهالسلام، امام سجاد علیهالسلام از هوش رفتند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... وقتیکه تمام اصحاب سیدالشهداء علیهالسلام به شهادت رسیدند،آن حضرت به خیمه تکتک آنها میرفت و احدی از یاران خود را نمیدید و پیوسته ذکر "لا حول ولا قُوَّه الا باللّه" را تکرار مینمود.
🥀 بعد به خیمه إمام سجاد علیهالسلام رفتند و دیدند روی بستری افتاده و زینب کبری سلاماللّهعلیها از او پرستاری میکند. وقتی نگاه امام سجاد علیهالسّلام به پدر بزرگوار خود افتاد، خواست به احترام از جا برخیزد امّا از شدّت بیماری نتوانست،لذا به عمّه بزرگوار خود فرمود:
🥀 عمهجان! مرا به سینه خود تکیه بده که پسر پیامبر "صلی الله علیه وآله " آمده است. عقیله بنیهاشم نشسته و امام سجاد علیهالسلام را به خود تکیه دادند. در این هنگام امام سجاد علیهالسّلام پرسیدند:
📋 أینَ عَمّیَ العَبّاس؟
▪️عمو جانم عباس کجاست؟
🥀 تا اسم عباس علیهالسلام آمد، گریه راه گلوی زینب کبری سلاماللّهعلیها را بست و به برادر نگاه میکرد که چه جواب میدهد؛ امام حسین علیه السّلام فرمود:
📋 یا بُنَيَّ، إنّ عمَّكَ قد قُتِلَ علَی شاطئِ الفرات!
▪️پسرم، عمویَت نیز کنار نهر فرات به شهادت رسید!
📋 فَبَکی عليُّ بن الحسین علیهالسّلام بُکاءً شدیداً حتّی غُشِی عَلیه.
▪️تا امام سجاد علیهالسّلام خبر شهادت عمویش را شنید آنقدر گریست تا از هوش رفت.
🥀 وقتی که إمام سجاد علیهالسلام به هوش آمد از تکتک بنی هاشم سوال میکرد و سیدالشهداء علیهالسلام بعد از اسم هر کدام میفرمود: قَدْ قُتِل ( او نیز کشته شده) تا اینکه در نهایت امام حسین علیهالسلام فرمودند:
📋 یا بُنَيَّ،اِعلَم أنّه لَیسَ في الخیامِ رَجُلٌ حيٌّ إلّا أنا و أنتَ و أمّا هؤلاء الذین تسألُ عَنهم فکّلهُم صَرعیٰ علی وَجهِ الثَّریٰ!
▪️ایپسرم! همین قدر بدان در خیمهها مرد زندهای (مَحرمی دیگر برای زنها) به جز من و تو نیست و همه آنهایی که پرسیدی، همگی بر روی خاک و خون غلطیدهاند!
📚 الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۵۱
📚 بحر المصائب ج۵ ص۵۶
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸وقتیکه امام سجاد علیهالسلام نمیتواند غربت پدر را ببیند و دست به عصا، رو به سوی میدان میرود... | ای پسرم! به شیعیانم برسان که مرا غریب کشتند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... وقتیکه امام سجاد علیهالسلام دیدند که هیچکس دیگر برای سیدالشهداء علیهالسلام نمانده است، رو به عّمه خود نموده فرمودند:
📋 یاعّمتاه! علَيَّ بِسیفٍ و بِعصاً
▪️ایعمهجانم! برایم یک شمشیر و یک عصا بیاورید!
🥀 سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند: پسرم! میخواهی چه کنی؟ زین العابدین علیهالسلام عرضه داشتند:
📋 أمّا العَصا فأتَوَکَّأُ عَلَیها و أمّا السّیف فَأحربُ بِه بینَ یَدَي ابنِ رسولِ الله فإنّه لا خیرَ في الحیاةِ بعدَه!
▪️میخواهم به عصا تکیه کنم و با شمشیر در رکاب پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بجنگم که خیری در زندگی بعد او نیست!
🥀 امام حسین علیهالسّلام ممانعت کرد و او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم! تو پاکیزه ترین نسل من و برترین عترت من هستی و تو جانشین من بر این عیال و کودکان هستی که آنها غریب و خوارند که دچار ذّلت و یتیمی و شماتت دشمنان و مصائب زمانه شدهاند؛
🥀 وقتی شیون زدند آنها را ساکت کن، وقتی احساس تنهایی کردند تو مونس آنها باش و با نرمی کلام، آرامش خاطر به آنها بده که آنها از مردانشان جز تو بر ایشان نمانده و کسی جز تو ندارند که ناراحتی خود را نزد او گلایه کنند.
🥀 بعد دست فرزند را گرفت و با صدای بلند فرمود: ای زینب و ای امکلثوم و ای سکینه و ای رقیه و ای فاطمه! سخن مرا گوش کنید و بدانید که این پسرم جانشین من بر شماست و امام واجبالاطاعه است. بعد به امام سجاد علیه السّلام فرمود:
📋 یا ولَدي، بَلِّغ شیعتي عنّی السّلامَ فقل لهم: «إنّ أبي ماتَ غریباً فاندُبُوه و مَضیٰ شهیداً فَابکُوه»
▪️ای فرزندم، به شیعیانم سلام مرا برسان و بگو؛ پدرم را غریب کشتند؛ لذا برایش روضه بخوانید؛ پدرم شهید از دنیا رفت؛ برایش گریه کنید.
📚 الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۵۱
📚 بحرالمصائب ج۵ ص۵۶
✍ روزی که بسته در غل و زنجیر میشدی
زخمی ترین تراوش تقدیر میشدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی
دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی
حالا سوار ناقه ی عریان , قدم , قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸مَهلاً مَهلا ... یَابنَ الزّهرا ...
نقل کردهاند:
🥀 وقتیکه سیدالشهداء علیهالسلام برای وداع به خیمهها آمده و با مخدّرات وداع نموده و خواستند تا از خیمه خارج شوند، زینب کبری سلاماللّهعلیها به دنبال آن حضرت رفته و خود را به دامان آن حضرت انداخته و فریاد برآوردند:
📋 مَهلاً یا أخي! تَوقّفْ حَتّی أُزَودُّ مِنْ نَظَري؛ فَهٰذا وِداعٌ بَتَل؛ لا تَلاقي بَعده!
▪️کمی آرامتر ای برادرم! بایست تا با نگاهم از تو، توشه بردارم. چرا که این وداعی است که دیگر ملاقاتی بعد از آن، نخواهد بود.
📚مخزن البکاء ص۶۵۴
📚مهیج الاحزان ص۵۲۵
📚بحرالمصائب ج۵ ص۳۵
✍ دعای قربانی مخوان قربان رویت
آهسته رو که زینبت آید به سویت
ای لاله ی دشت بلا مهلاً برادر
بازا به سوی خیمه ها مهلا برادر
می لرزد از تاب عطش دیگر صدایت
عزم شهادت کرده ای جانم فدایت
بعد از تو من می مانم و یک دشت دشمن
با این زنان و کودکان با آه و شیون
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
✍ رها از ما و من بودیم یک عمر
غریب یک وطن بودیم یک عمر
نزن حرف جدایی با من آخر
که یک جان و دو تن بودیم یک عمر
بمیرم کوهی از دردی برادر
چه بر روز من آوردی برادر
مزن آتش به جانم بیش از این
نگو که بر نمی گردی برادر
فدای اشک هایت خواهر تو
مرا کشته نگاه آخر تو
کمی آهسته تر تا جای مادر
بگیرم بوسه ای از حنجر تو
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
🩸سیدالشهداء علیهالسلام چند جای آن پیراهن کهنه را هم، پاره پاره کرد تا دیگر کسی طمع در آن نکند، امّا...
در نقلها آمده است:
🥀 ... سیدالشهداء علیهالسلام برای وداع به خیمه زنها آمد و خطاب به زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
📋 آتینی بِثَوبٍ عَتیقٍ لا یُرغَبُ فیهِ أحدٌ مِنَ القومِ أجعَلُه تَحتَ ثیابی لِئَلّا أُجَرَّدُ مِنه بَعد قتلی،
▪️ای خواهرم! یک پیراهن کهنهای را برایم بیاور تا کسی از لشکر، طمع در آن نکند؛ میخواهم آن را زیر لباسهایم بپوشم تا بعد از کشتهشدنم، عریان نمانم.
🥀 با این جمله آن حضرت ، صدای گریه و ناله زنها بلند شد؛ زینب کبری سلاماللّهعلیها لباسی را برای آن حضرت آورد.
📋 فَخَرقَهُ و مَزَّقَهُ مِن أطرافِهِ و جَعَلَهُ تَحتَ ثِیابِه
▪️سیدالشهداء علیهالسلام آن پیراهن را گرفت و چند جای آن را پاره پاره کرد و آن را زیر لباسهایش پوشید.
🥀 آن حضرت یک شلوار نو هم داشت که چند جای آن را نیز پاره پاره کرد ، تا دیگر کسی طمع در آن نکند.
📋 فَلمّا قُتلَ عَمدَ إلیه رَجلٌ فَسَلبَهما مِنه و تَرَکه عُریانًا بالعَراء مُجرّداً عَلَی الرَّمضٰاء فَشَلّتْ یَداهُ فی الحٰال
▪️اما وقتی که به شهادت رسید، نانجیبی پیش آمد و هم آن لباس کهنه و هم آن شلوار را به غارت برد و سیدالشهداء علیهالسلام را عریان بر روی ریگ و رمل بیابان رها کرد؛ وقتیکه آن نانجیب، پیراهن را به غارت برد، در همان حال، دستش شَل شد و از کار افتاد.
📚المنتخب،ص۴۱۱
@Maghaatel
🔻اطلاعیه🔻
سلام علیکم
عزاداریهایتان مقبول و مورد توجه حضرت سیدنا و مولانا اباعبدالله الحسین «صلوات الله علیه»
اگر از اعضای محترم کانال، عزیزانی هستند که در زمینه ترجمه متون عربی و اعرابگذاری تخصص لازم را دارند و تمایل دارند در زمینه احیاء و نشر مقاتل و مصائب آل الله «صلوات الله علیهم اجمعین»، (قربة إلی الله) قدمی بردارند، به آیدی زیر اطلاع دهند👇
@jaanamhosein
#مصیبت_وداع
🩸به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، مخدّرات به دست و پای آن حضرت افتادند و بر آنها بوسه میزدند...
در نقلها آمده است:
📋 فأرادَ عليه السّلامُ أن يَخرُجَ مِنَ الْخَيمَةِ، فَلَصِقَتْ به زينبُ ...
▪️سیدالشهداء سلاماللهعلیه خواست از خیمه بیرون بیاید، حضرت زینب سلاماللهعلیها خود را به او رساند.
📋 ... فَجَعَلَتْ تُقَبِّلُ يَدَيْهِ و رِجْلَيْهِ، و أحَطنَ به سائِرُ النِّسوانِ، يُقَبِّلنَ يَدَهُ و رِجلَهُ
▪️ زینب کبری سلاماللّهعلیها خود را به روی دست و پای سیدالشهداء علیهالسلام انداخت و آنها را میبوسید؛ بقیه زنان نیز آمدند و دور او را گرفته بودند و دست و پایش را میبوسیدند.
📚اسرار الشهادة ص۴۱۲
📚معالی السبطین ج۲ ص۲۵
✍یکی به دور سر ذوالجناح میگردید
یکی به پای شه افتاده بود و میگریید
یکی به ناخن غم صفحهٔ جبین میکنْد
تمام خاک زمین را به چرخ میافکند
یکی ز هوش برفت و ز خویش شد نومید
به هوش باز چو آمد به خاک میغلطید
یکان یکان به جمالش نظاره میکردند
ز سوز دل همگی جامه پاره میکردند...
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
🩸سیدالشهداء علیهالسلام بر در خیمهها ایستاده بود، که خیمهها را تیرباران کردند … | به فدای مظلومی که تیرها را با بدن خودش میگرفت،تا به خیمه زنها نخورند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... به وقت وداع، زنها و بچهها دل از سیدالشهداء علیهالسلام نمیکَندند؛ آن حضرت بر در خیمه ایستاده بود که عمر بن سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت:
📋 وَيحَكُم! اُهجُموا عَلَيْهِ ما دامَ مَشغولاً بِنَفسِهِ و حَرَمِهِ
▪️وای بر شما! به او حمله کنید در همین حال که او به خود و حرمش مشغول است.
🥀 به خدا قسم اگر حسین علیهالسلام فارغ شود، قسمت چپ و راست لشكرتان از هم قابل تشخیص نیست( کنایه از اینکه لشکرتان را به هم میریزد)
📋 فَحَمَلوا عَلَيْهِ يَرمونَه بِالسِّهامِ حَتّىٰ تَخالَفَتْ السِّهامُ بَينَ أطنابِ الْمُخَيَّمِ، و شَكَّ سَهمٌ بَعضَ أزَرِ النِّساءِ،
▪️پس همگان بر آن حضرت یورش بردند و آن قدر تير زدند كه برخی از تيرها به بند خيمهها میخورد و برخی دیگر نیز، لباسهای زنان را پاره میکرد.
📋 فَدَهَشْنَ، و أرعَبنَ، و صَحنَ، و دَخَلنَ الْخَيمَةَ، يَنظُرنَ إلىٰ الْحسينِ علیهالسلام كَيفَ يَصنَع
▪️در اینجا بود که زنان مات و مبهوت شدند و وحشتزده و فريادزنان به داخل خيمهها رفتند و به امام حسین علیهالسّلام نگاه میکردند که چه میکند.
🥀 آن حضرت چون شير خشمگين به دشمنان حمله کردند و به احدى نمىرسيدند مگر آنكه با شمشير او را به هلاكت مى رساندند.
📋 وَ السِّهامُ تَأخُذُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، و هو يَتَّقيها بِصَدرِهِ و نَحرِهِ.
▪️و اين در حالي بود كه تيرها از هر سو به سمت سیدالشهداء علیهالسلام مىآمد و آن حضرت با سینه و پشت مبارکش تیر را میگرفت تا تیری به سمت زنها و بچهها نرود.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام، مقرم،ص۳۴۰
📚مقتل الحسين علیهالسلام، بحرالعلوم،ص۴۴۲
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸کدام خواهر را مثل من دیدهای؟ ! … | وقتیکه زینب کبری سلاماللّهعلیها، ذوالجناح را برای رفتن برادر به میدان، آماده میکند...
در نقلی آمده است:
🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام با مخدّرات وداع نمود و آمد تا سوار مرکب شود، ندا داد:
📋 مَن ذا يُقَدِّمُ لي جَوادي؟ فجاءَتْهُ زينبُ و قد أخَذَتْ بِعَنانِ الْجَوادِ تَقودُهُ و تَقولُ: أخي لِمَن تُنادي، قَطَعتَ نِياطَ قَلبي،
▪️چه کسى اسب مرا برایم میآورد!؟ حضرت زینب سلاماللهعلیها عنان ذوالجناح را گرفت و آن را پیش برد و گفت: برادرم چه کسی را صدا میزنی؟ بند قلبم را پاره کردی!
📋 ثُمَّ قالَتْ: هَلْ رأیتَ اُختاً مِثلي قَبلَ هٰذا قدَّمَتْ فَرَسَ أخیها لِلْمَوتِ؟!؟
▪️سپس فرمود: آیا قبل از این خواهری را مثل من دیدهای که اسب برادرش را برای مرگ آماده کند؟
📋 فَلَمّا سَمِعَ کَلامَها اِختَنَقَ بِعَبرَتِهِ و بَکیٰ وَانکَبَّ عَلیٰ رَأسِها وَانکَبَّتْ عَلیٰ صَدرِهِ و جَعَلا یَبکیانِ طَویلاً
▪️سیدالشهداء علیهالسلام همینکه سخن خواهر را شنید، اشک و بغض، راه گلوی او را بست و شروع به گریه کرد.
سپس سر خود را بر سر خواهر گذاشت و هر دو مدت طولانی گریستند.
📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴
📚موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج۴ ص۴۸۴
✍ قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد
بدون خواهر خود میروی کجا برگرد
به پای تو همه گیسوی من سفید شده
نزن به سینۀ من دست رد اخا برگرد
به گردنت به خدا حق مادری دارم
به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد
ز کودکی روش دلبری ز تو بلدم
قسم به مادرمان فاطمه بیا برگرد
تمام ترس من اینست گیسوان سرت
گره گره بشود ، بین پنجه ها برگرد
ز قبل آنکه به پیشم تن تو در گودال
جدا جدا بشود زیر دست و پا برگرد
بیاو پیش از اینکه به تیزی نیزه
کسی به هم بزند پیکر تو را برگرد
به ذوالجناح سپردم به هر کجا دیدی
حسین خُورَد زمین زود سوی ما برگرد
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
🩸ای دخترم! با اشکهایت قلبم را آتش مزن...
در نقلها آمده است:
🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام آماده رفتن به میدان شدند و بر روی ذوالجناح قرار گرفتند،
📋 فأقْبَلَتْ سکینَةُ و هِیَ صارِخَةٌ و کانَ یُحِبُّها حُبّاً شَدیداً فَضَمَّها إلیٰ صَدرِهِ و مَسَحَ دُموعَها بِکُمِّهِ
▪️در اینجا بود که حضرت سکینه سلاماللهعلیها جلو آمد و فریادی کشید.
سیدالشهداء علیهالسّلام او را بسیار دوست داشتند؛ پس او را به سینه اش چسباند و با آستینش اشکهایش را پاک کرد...
🥀 سپس به ایشان فرمود:
📋 سَیَطولُ بَعدِی یا سکینَةُ فَاعْلَمی
مِنکِ الْبُکاءُ إذا الْحَمامُ دِهانِی
▪️ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود.
📋 لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکَ حَسرَةً
ما دامَ مِنّی الرُّوحُ فی جُثمانِی
▪️تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.
📋 فإذا قُتِلتُ فأنتِ أولَیٰ بِالَّذی
تَأتینَهُ یا خَیرَةَ النِّسوانِ
▪️ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو سزاوارتری برای گریستن.
📚المناقب،ابن شهرآشوب، ج۴ ص۱۰۹
📚المنتخب ج۲ ص۴۵۰
📚الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۳۷
📚نفس المهموم ص۳۴۶
@Maghaatel
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#مصیبت_وداع
🩸وقتیکه دیدی برادرت حسین علیهالسلام تنها شده، به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
در نقلی آمده است:
لحظات آخر عمر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که حضرت زینب سلاماللهعلیها را به خود فراخواند و وصایایی را به او نمود که در ضمن آن وصایا فرمود:
📋 لمَّا صارَ أخيكَ الحُسين عليه السّلام في كربلاء وحيداً فريداً،قَبِّلِي حُلقُومَهُ نِيابةً عَنِي.
▪️وقتی که دیدی برادرت حسین علیهالسلام در کربلا تنها مانده و یار و یاوری ندارد؛ پس در آن موقع به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
🥀 ... روز عاشورا نیز به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و عرضه داشت:
ای برادر! به من اجازه بفرما سینه و زیر گلویت را ببوسم؛ آن حضرت سینه و زیر گلویش را نمایان کرد و زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و آنجا را بوسید؛ سپس رو به سمت مدینه کرد و صدا زد:
📋 یا أُمّاه، هذه الأمانةُ قد أدَّیتُها!
▪️ای مادرجان! این امانت شما را من به جا آوردم.
🥀سیدالشهداء علیه السلام فرمود: آن أمانت چه بود؟ زینب کبری سلاماللّهعلیها عرضه داشت: ای برادرم! همانا وقتی که شهادت مادرمان فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نزدیک شد به من فرمود: ای زینب! سینه و حفره گلویت را برایم نمایان کن.
پس من نمایان نمودم سینه و حفره گلویم را و مادرمان آنجا را بوسید. سپس به من فرمود:
📋 هذه وَدیعَةٌ منّي إلي أخیكِ الحسینِ یا زینبُ، إذ رأیتِ أخاكِ الحسینَ في کربلا وحیداً فریداً
▪️این (بوسه) امانتی است از سوی من به جانب برادرت حسین علیهالسلام؛ پس هنگامی که برادرت حسین را در کربلات تنها وبی کس دیدی؛
📋 یَستَغیثُ فلا یُغاثُ ویَستَجیرُ فلا یُجارُ علیه ویَطلُبُ الماءَ فلا یُسقیٰ منه فلیس له ناصرٌ ولا معینٌ ولا شفیقٌ حمیمٌ قَبِّلیه في صدرِه و شَمّیهِ في نحره نیابةً عَنّي
▪️دیدی که طلب یاری میکند ولی کسی به او یاری نمیرساند؛ دیدی که پناه میخواهد ولی کسی به او پناه نمیدهد؛ دیدیکه آب طلب میکند ولی کسی به او آبی نمیرساند؛ دیدی که که هیچ یاور و رفیقِ دل رحمی ندارد، پس به نیابت از من سینه و زیر گلوی او را ببوی و سپس ببوس...
✍یکدم بروآهستهتر جانا شتابان میروی
رو سوی قربانگه چرا؟ خود سهل و آسان میروی؟
ای خسرو خونین جگر، از ما زنانِ در بدر
کردی مگر صرفنظر، کاینسان خرامان میروی
ای یادگار رفتگان، ای رهبر دلخستگان
مهلًا دَمی آهسته ران، بیحد شتابان میروی
جانا چه سازد خواهرت، با این عیال مضطرت
جز اینکه از هجر و غمت، نالد که گریان میروی
کرده وصیت مادرت، بوسم گلو و حنجرت
کاندر وداع آخرت، آن دَم که میدان میروی...
📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴
📚موسوعة الکبری، ج۱۵ ص۱۰۹ به نقل از: لوامع الأنوار (مرندی) نسخه خطی، ص٩٩
@Maghaatel
📌 پیشنهاد عضویت در کانالِ «فهرست مقاتل» ، خصوصاً برای #خطباء و #ذاکرین
➖ جهت دسترسی موضوعی و دستهبندی شده مقاتل محرم و صفر، به کانالِ فهرست مراجعه بفرمایید 👇👇👇
@Maghaatel2
@Maghaatel2
@Maghaatel2
#مصائب_رأس_مطهر
#مصائب_کوفه
🩸آن جایی را که پا گذاشتی، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، دهانش را میگذاشت...
هشام بن محمد نقل میکند:
🥀 چون سر مبارك امام حسين علیهالسلام در پيش روي ابنزياد ملعون گذاشتند؛ زن كاهنهای (جادوگر) در آنجا حاضر بود.
🥀 آن زن به ابنزياد گفت: «برخيز و پاي خود را بر دهان دشمنت بگذار.» پس آن حرامزاده پاي نجس خود را بر آن دهان مبارك گذاشت.
🥀 پس از آن به زيد بن ارقم گفت: چگونه ميبيني؟ زيد گفت: قسم به خدا كه هر آينه ديدم رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» را كه دهان خود را در موضع قدم تو گذاشته بود و آن لب و دهان را میبوسید.
📚اکلیل المصائب ، ۵٧٠
@maghaatel