eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
7 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸إمام سجاد علیه‌السلام یک عمْر با «آب» نجوا می‌کردند ‌و می‌فرمودند: تو بودی و پدرم را با لب‌تشنه کشتند؟! بنابر نقلی، شخصی به نام «منهال» گوید: 🥀 ... به منزل امام سجاد علیه‌السلام وارد شدم؛ دیدم امام سجاد علیه‌السلام می‌خواهد تجدید وضو کند؛ آب را به کف دست می‌گیرد و گریه می‌کند و به آب می‌گوید: ای آب! تو بودی و پدرم را با لب تشنه شهید کردند؟! 🥀 عرض کردم: مگر اشک چشم شما چه قدر است؟ إمام علیه‌السلام فرمود: ای منهال! آنچه را که من دیدم تو که ندیده‌ای؟! 🥀 ... روز عاشورا بیهوش شدم، چون به هوش آمدم دیدم عمه‌ام زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آمده و می‌گوید: ای‌نور دیده من! برخیز که عالم دگرگون شده است. زیر بغلم را گرفت و پرده خیمه را بالا زدم، دیدم سر پدرم را روی نیزه کرده‌اند. 📚 جامع المجالس(خطی) ص۲۶۳ ✍ روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد @Maghaatel
🩸جای غُل و زنجیرهایی که بعد از سال های سال، بر روی بدن مبارک امام سجاد علیه‌السلام باقی مانده بود ... در نقل ها آمده است: 🥀 هنگامی که امام سجاد علیه‌السلام به شهادت رسیدند، مردم مدینه فهمیدند که آن حضرت به صد خانواده، غذا می‌رسانده است. جمعی از فقرای مردم مدینه نمی‌دانستند که معاش آنها از کجا تأمین می‌شود، وقتی که امام سجاد علیه‌السلام به شهادت رسیدند، دریافتند که او بود شبانه به طور ناشناس غذای آنها را به دوش خود حمل کرده و به آنها می‌رسانید؛ 🔖 در روایتی إمام باقر علیه‌السلام فرمودند: 📋 لَمَّا وُضِعَ علیه‌السلام عَلَی الْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَی ظَهْرِهِ وَ عَلَیْهِ مِثْلُ رُکَبِ الْإِبِلِ ▪️وقتی پیکر پدرم امام سجاد علیه‌السلام را برای غسل بر روی تخته گذاشتند، بر پشت مبارکش اثری چون کوهان شتر بود. و این به خاطر آن انبانهایی که به در خانه فقراء و مستمندان می‌برد. 📚الخصال ج۲ ص۱۰۰ 📚کشف الغمه ج۲ ص۲۶۶ 🔖در بعضی از نقل‌ها آمده است: 🥀 امام باقر علیه‌السلام پس از غسل امام سجاد علیه‌السلام ، گریه سختی کردند. جابر جلو آمد و عرضه داشت: ای آقای من! برای از دست‌دادن پدرتان گریه می‌کنید؟ امام باقر علیه‌السلام فرمود: 📋 لٰا یٰا جابِر! و اِنْ عَزَّ عَلَیَّ فِراقُهُ، وَلٰکنْ یا جابِر. هٰذِهِ آثارُ السَّلاسِلَ و الأغلالُ فی یدَیهِ و رِجلَیه لَم یَذهَب أثرُها؛ و هٰذِهِ آثارُ الجامِعةِ فی عُنُقِ والدی ▪️نه ای جابر! هرچند فراق پدرم برای من سنگین است اما گریه‌ام برای آثار این غل‌ و زنجیرها و سلسله‌هایی است در جای آن‌ها هنوز بر دست و پای پدرم باقی مانده است؛ این، جای همان جامعه‌ای (غل و زنجیر سنگینی که گردن و دست و پا را به هم می‌بندد) است که بر گردن پدرم هنوز باقی مانده است. 📚 سوگنامه آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ، اشتهاردی، ص٧۶ 📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۳۹۳ ✍ این مصیبت، دل را به جایی دیگر نیز می‌کشاند ... چند روز از دفن فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها گذشته بود که مولا علی علیه‌السلام حال و روز خوبی نداشت و از خانه بیرون نمی‌آمد؛ تا اینکه عمّار به خدمت مولا رسید و احوال حضرت را پرسید؛ در این‌جا بود که بغض امیرالمومنین علیه‌السلام شکست و به عمّار فرمودند: 📋 يا عمّار ! لَمّا وَضعتُ فاطمةَ عليهاالسّلام علَى المُغتَسَل،نَظَرتُ إلٰى ضِلعٍ مِن أضلاعِها مَكسورة ▪️ای عمار! وقتی که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را روی تخت گذاشتم تا غسل دهم، دیدم دنده‌ای از دنده‌های پهلویش شکسته است 📋 و قَد دَخلَ المِسمارُ في ثَديِها فأعابَه، و مَتنُها قد اِسوَدَّ مِن الضَّرْب، ▪️میخ در، سینه‌اش را شدیداً مجروح کرده بود و بدنش از ضرب تازیانه‌ها سیاه شده بود. 📚الزهراء عليهاالسّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص٥٥٢، به نقل از الصوارم الحاسمه 📚المنتخب،طریحی،ص۳۶۴( با اندکی تفاوت) 📝 وقت باران داغ چشم تر عذابم می‌دهد آب می‌نوشم غم حنجر عذابم می‌دهد شیرخواره سیر باشد زود خوابش می‌برد از عطش بی‌خوابی اصغر عذابم می‌دهد مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت یاد تشییع تن اکبر عذابم می‌دهد غیرتم را شعله‌ور کرده! چهل سالست که ماجرای غارت معجر عذابم می‌دهد ذبح را وقتی که می‌بینم کسی سر می‌برد خاطرات کندی خنجر عذابم می‌دهد روی دست من اثر از حلقه‌های آهن است این کبودی‌های بر پیکر عذابم می‌دهد موی بابایم به روی نیزه‌ها آشفته بود شانه را تا می‌زنم بر سر عذابم می‌دهد کاش غارت می‌شد از روی سرم عمامه‌ام بر سرم جامانده خاکستر عذابم می‌دهد از دم دروازه تا بازار ساعت‌ها گذشت این شلوغی‌های هر معبر عذابم می‌دهد شامیان در پیش من حرف از کنیزی می‌زدند التماس چشم آن دختر عذابم می‌دهد داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب از تمام داغ‌ها بدتر عذابم می‌دهد خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد چون به مسجد می‌روم منبر عذابم می‌دهد هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود قتلگاه اصلی ما کوچه‌های شام بود @Maghaatel
◾️این آب فرات، مهریه مادرمان بود که از ما منع کردند ... در نقلی آمده است: در مسیر حرکت اسراءِ آل الله به سمت شام، وقتی که به محلی به نام «عین‌ُالْورد» رسیدند، می‌بایست سوار بر کشتی شوند و از آب فرات بگذرند؛ وقتی به کنار آب فرات رسیدند و سوار بر کشتی شدند تا از آن عبور کنند، ‌حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها خطاب به حضرت ام‌کلثوم وسکینه و رباب و فاطمه و رقیه «علیهن‌ّالسلام» فرمود: أتَعرِفْنَ ماءَ الفراتِ الذی صداقُ أُمِّنا فاطمةَ و بَنوأُمَیَّة مَنَعوه مِن أبنائها و بَناتها تِسعَةَ أیامٍ؟ ▪️ آیا می‌دانید که این آب، آب فرات است همان آبی که مهریه مادرمان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بود و بنی امیه آن را از پسران و دختران فاطمه سلام‌الله‌علیها به مدت نُه روز منع کردند؟ (احتمالاً حضرت، اشاره به روز دوم تا روز یازدهم ماه محرم‌ کردند) فلمّا فَهِمنَ و عَلِمنَ أنّه الفراتُ بَکَینَ و نَدَبنَ وصَحنَ ▪️وقتی آن مخدرات فهمیدند که این آب، آب فرات است گریه کردند و از دل، فریاد برآوردند. 📚بحرالمصائب ج ۷ ص ۲۶۰ @maghaatel
🩸من تَب دارم و دیگر طاقت تازیانه ندارم؛ به این سرباز بگو کمتر مرا تازیانه بزند ... در نقلی آمده است: 🥀 در مسیر اسارت آل الله از کوفه تا شام، در نزدیکی شهر «حلب»، شهری بود به نام «عسقلان» که أسرای آل الله را وارد آن شهر کردند. 🥀 «زُرَیر خُزاعی» که از تاجران زمان خودش بود، برای تجارت به شهرعسقلان آمد‌؛ هنگامی که به بازار عسقلان رسید، دید که تمام شهر را زینت کرده‌اند و مردم شهر که به‌هم میرسند، مبارک باد میگویند و تمام مردم شهر، مشغول خوشحالی و نشاط هستند. 🥀 زُریر از این وضع تعجب کرد و از شخصی پرسید که به چه علتی مردم امروز این‌قدر، خوشحالی می‌کنند؟ آن شخص گفت: این شادی و سرور به این جهت است که به دستور یزید جمعی از مخالفینش را کشته‌اند و این سرهایی که برنیزه است متعلق به آنهاست و اهل و عیال مخالفین را هم اسیر کردند و برشترهای برهنه در شهر می‌گردانند. 🥀 زُریر پرسید: این جماعت کافر بودند یا مسلمان ؟ آن مرد جواب داد: مسلمان بودند ولی برعلیه خلیفه زمان قیام کرده بودند. زریر گفت:او چه کسی است؟ آن مرد جواب داد: پدرش علی بن ابیطالب و مادرش فاطمه دختر رسول خدا و برادرش حسن بن علی «علیهم‌السلام» است همان که با معاویه صلح نمود. 🥀 زریر پرسید: اسم خودش چه بود؟ آن مرد گفت: اسم او حسین علیه‌السلام است. زریر تا این وقایع را شنید، ناله‌ای زد و باچشم گریان به سمت اسیران رفت. وقتی به ایشان نزدیک شد چشمش به حضرت زین العابدین علیه‌السلام افتاد که به‌خاطر بیماری و زجرهایی که کشیده بود، رنگ از صورت مبارکش پریده بود؛ زریر تا این حالت را مشاهده نمود ناله‌ای زد و به شدت گریه کرد. 🥀 إمام سجاد علیه‌السلام به او فرمودند: ای مرد تو کیستی؟ زریر عرض کرد: غریبه‌ام؛ حضرت فرمود: تمام مردم این شهر خوشحال‌اند؛ تو چرا گریه میکنی؟ زریر عرض کرد: فدایت شوم چون من شما را می‌شناسم وقدر و مقام شما را میدانم؛ بر این حال و روزتان گریه می‌کنم؛ ای کاش هیچ وقت به این شهر نیامده بودم وشما را به این وضع نمی‌دیدم؛ ای کاش قبیله‌ام همراهم بودند تا با این قوم می‌جنگیدم. 🥀 امام سجاد علیه السلام از سخنان زریر به گریه آمدند و فرمودند: خداوند به تو جزای خیر دهد. زریر عرض کرد: هر دستوری دارید بفرمایید تا اطاعت کنم. حضرت فرمود: 🥀 اگر برایت ممکن است با سربازی که موکّل بر من است صحبت کن و او را راضی کن تا مرا کمتر تازیانه بزند؛ چرا که من تب دارم و طاقت تازیانه زیاد را ندارم ... 📚 بحرالمصائب ج۷ ص۳۰۱ ✍ کسی‌ نبود‌ بگوید‌ به شمر و زجر و سنان که « تازیانه » نباشد دوایِ سوز تبم ... @Maghaatel
🩸اول صبح،أسرای آل الله را وارد شام کردند… اما آن‌قدر ازدحام بود که وقت ظهر به در قصر یزید لعین رسیدند … در نقل‌ها آمده است: 🥀 آن روزی که أسرای آل الله را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبه‌ای بود.... 📋 و كانَ خارجُ البَلَدِ مِن كِثرة الخَلائق كعَرصَة المَحشر يَموجُ بَعضُها في بَعضٍ. ▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود؛ به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج می‌خوردند. 🥀 اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس و أسرای آل الله را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید، به در کاخ یزید ملعون رسیدند. 📚نفس المهموم، ص۴۳۲ 📚معالي السّبطين،ج۲ ص۱۴۱ 📚مقتل الحسين عليه السّلام،مقرم، ص۴۴٧ ✍کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند... سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه می‌گفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند دخترانی که پَس پرده عصمت بودند... بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند! @maghaatel
📌 با توجه به اختلالاتی که بعضاً در پیام‌رسان «ایتا» وجود دارد، برای برخی از اعضای محترم، با کلیک در این فهرست لینک‌دارِ، منتقل به پُست مربوطه نمی‌شود؛ ➖ به همین جهت کانال «معارف و مقاتلِ آل الله» در پیام‌رسان «تلگرام» بروزرسانی شده است تا عزیزان بتوانند به پُست‌های مدّنظر، به راحتی دسترسی پیدا کنند. 🔹 این کانال، با همین نام (معارف و مقاتل آل الله) و با همین لینک (Maghaatel@) در تلگرام قابل دسترسی است. 🔻لینک کانال در تلگرام 👇 https://t.me/maghaatel
🩸ای ماهی دریا برایت گریه کرده ... ابن عباس گوید: 🥀 یک روز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نشسته بود، ناگاه امام حسن علیه‌السلام آمد و پیامبر خدا پس از دیدن او گریان شد، و به امام حسن علیه‌السلام فرمود: ای پسر کوچک و عزیزم نزد من بیا، رسول خدا او را آن قدر به خود نزدیک کرد تا وی را بر سر زانوی راست خود نشانید. 🥀 تا آنجا که فرمود: این حسن پسر من، از من است، نور چشم من، روشنی قلب من، میوه دل من، بزرگ جوانان اهل بهشت و حجت خدا است برای امت، امر او امر من، سخن وی سخن من است. کسی که پیرو حسن است، از من است و کسی که از فرمان او سرپیچی کند از من نخواهد بود. 🥀 هنگامی که من به حسن نگاه کردم به یاد آن ذلت‌هایی افتادم که پس از من خواهد دید. وضع حسن این چنین خواهد بود تا اینکه در اثر زهر کشته خواهد شد. 📋 فَعِنْدَ ذَلِکَ تَبْکِی الْمَلَائِکَةُ وَ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ وَ یَبْکِیهِ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحِیتَانُ فِی جَوْفِ الْمَاءِ ▪️در همان موقع است که ملائکه و آسمان‌های هفت گانه برای شهادت او گریان می‌شوند و همه چیز برای مظلومیت حسن گریه می‌کنند، حتی پرندگان هوا و ماهیان دریا. 📋 فَمَنْ بَکَاهُ لَمْ تَعْمَ عَیْنُهُ یَوْمَ تَعْمَی الْعُیُونُ وَ مَنْ حَزِنَ عَلَیْهِ لَمْ یَحْزَنْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ ▪️هر کسی برای حسن گریه کند، چشمش در آن روزی که همه چشم‌ها کور می‌شوند کور نخواهد شد. کسی که برای او محزون گردد، قلبش در آن روزی که همه قلب‌ها محزون می‌شوند محزون نخواهد شد. 📋 وَ مَنْ زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَی الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ ▪️هر کس قبر حسن علیه‌السلام را در بقیع زیارت کند، قدم او در آن روزی که قدم‌ها در صراط می‌لغزند، لغزش نخواهد داشت. 📚الامالی،شیخ صدوق،مجلس ۲۴ ✍بارها پاره شد ای یوسف زهرا، جگرت ناسزا گفت، حضور تو، عدو بر پدرت پیش رو، یار همه مار شده پشت سرت ای بسا زخم، که زد دوست به دل، بیشترت نه عجب گر ز غمت سنگ، به صحرا گرید آب ها خون شود و ماهی دریا گرید بارها، چرخ ستمکار تو را کشت حسن ماجرای در و دیوار، تو را کشت حسن غم بی دردی انصار، تو را کشت حسن به چه تقصیر دگر یار، تو را کشت حسن سال ها بر جگرت نیزه و شمشیر زدند از چه ای جان جهان، بر بدنت تیر زدند دوست دارم که شبی، شمع مزار تو شوم سوزم و نورفشان، در شب تار تو شوم جان و دل باخته، بی صبر و قرار تو شوم سر به دیوار نهم، زائر زار تو شوم هر چه از سوز جگر ناله کنم زار زنم نگذارند که یک بوسه به دیوار زنم حرمت را، نه چراغ و نه رواق و نه در است زائر قبر تو، ماه است و نسیم سحر است @Maghaatel
🩸«زهر» با کبد امام حسن مجتبی علیه‌السلام چه کرد ... راوی گوید: 🥀 من به همراه امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام در خانه بودم. امام حسن علیه‌السلام از اتاق خارج شدند ؛ وقتی که بازگشتند، فرمودند: 📋 لَقَدْ سُقِیتُ السَّمَّ مِرَاراً مَا سُقِیتُهُ مِثْلَ هَذِهِ الْمَرَّةِ لَقَدْ لَفَظَت قِطْعَةٌ مِنْ کَبِدِی فَجَعَلْتُ أَقْلِبُهَا بِعُودٍ مَعِی. ▪️من چند بار مسموم شده‌ام، ولی هیچ کدام نظیر این بار نبود؛ این مرتبه یک قطعه از کبدم خارج شد و با چوبی که در دست داشتم آن را زیر و رو کردم. 📚بحارالانوار ج۴۴ ص۱۵۶ 🔖 إبن خزّاز قُمی در «کفایة الأثر» لحظات آخر امام مجتبی علیه‌السلام را اینگونه شرح می‌دهد: 📋 و بَیْنَ یَدَیْهِ طَسْتٌ یُقْذَفُ عَلَیْهِ الدَّمُ وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً مِنَ السَّمِّ ▪️جلوی آن إمام، طشتی بود؛ خونی را که بالا می‌آورد در میان آن طشت می‌ریخت، و نیز قطعات کبدش به وسیله آن زهر، خارج می‌شد. 📚کفایه الاثر,ابن خزّاز قمی، ص۲۲۲ 🔖 در گزارشی دیگر نیز آمده است: 📋 و أحَسَّ بِأمعائهِ کأنّها تُقَطّعُ بِالسّکّاکین و الطّشتُ یُرفعُ مِن بینِ یَدَیه مُمتَلئً بِالدّمِ عِدّةَ مرّاتٍ بالیَوم ▪️آن زهر، چنان اثری در بدن آن حضرت گذاشت که گویا امعاء و احشاء او را با چاقو، قطعه قطعه کرده باشند؛ آن طشتی را که در مقابل آن حضرت گذاشته بودند، در آن روز آخر، چند مرتبه پُر از خون و قطعات کبد آن حضرت شد و آن را برداشتند و دوباره گذاشتند. 📚العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۶ ✍ ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را بدجور غریبانه نفَس می‌زند آقا آتش زده با غربت خود دور و برش را خوب است که آغوش حسین است کنارش تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را نه اُم‌ِبنین نه که ابالفضل توان داشت عباس گرفته است کنارش کمرش را تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید بر طشت نریزد جگرِ شعله‌ورش را از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است تا بر روی حجره نکشد باز سرش را افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را @Maghaatel
🩸سیدالشهداء علیه‌السلام در لحظات احتضار إمام حسن علیه‌السلام، از شدّت گریه از هوش رفتند ... در نقلی آمده است: 🥀 امام حسن علیه‌السلام در لحظات آخر عمر مبارک خود، به برادران و فرزندان واهل بیت و پیروان خود دستور فرمود که از برادرش حسین بن علی علیهما‌السلام تبعیت کنند. 🥀 سپس خطاب به برادر فرمود: ای برادر من! به تو در مورد اهل و عیالم به نیکی سفارش می‌کنم و تبعیت نما از همان سفارشاتی را که جدّت رسول خدا و پدرت امیرالمومنین ومادرت فاطمه علیهم‌السلام نموده اند. 📋 ثُمَّ إنَّ الحسینَ بَکٰی بُکاءاً شدیداً حتّی غُشیَ علیه ▪️سپس امام حسین علیه السلام شدیدا گریه نمود تا اینکه از هوش رفت. 🥀 هنگامی که به هوش آمد امام حسن علیه‌السلام به برادر خود فرمود: ای برادر! بر من غم مخور؛ همانا مصیبت تو عظیم‌تر از مصیبت من است و سختی‌های تو بزرگ‌تر از سختی‌های من است. 📚معالی السبطین؛ ص۴۸ @Maghaatel
🩸حکایت قصرِ سبز امام حسن و قصرِ سُرخ امام حسین «علیهماالسلام» در بهشت ... در روایت آمده است: 🥀 هنگامی که شهادت امام حسن علیه‌السّلام نزدیک شد، 📋 جَرَی السَّمُّ فِی بَدَنِهِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اخْضَرَّ ▪️ زهر در بدنش نفوذ کرده و رنگ مبارکش دگرگون و سبز گردید. 🥀 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه به وی فرمود: چرا رنگ شما به سبزی مایل است؟ امام حسن علیه‌السلام پس از اینکه گریان شد، فرمود: حدیثی که جدم راجع به من و شما فرموده صحیح است، 📋 ثُمَّ اعْتَنَقَهُ طَوِیلًا وَ بَکَیَا کَثِیراً ▪️آنگاه دست به گردن امام حسین علیه‌السلام انداخت و گریه‌ای طولانی کردند. 🥀 سپس امام حسین علیه السلام از آن حدیث جویا شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: جد بزرگوارم به من فرمود: 🥀 در شب معراج که وارد باغ‌های بهشت شدم و از منزل اهل ایمان عبور کردم، با دو قصر مواجه شدم که بسیار عالی و در کنار یکدیگر و به یک شکل بودند، تنها تفاوتی که داشتند این بود که یکی از آن‌ها از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت قرمز بود. 🥀 من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای کیست؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین علیهما‌السّلام می‌باشند. گفتم: ای جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابی نداد. گفتم: چرا سخن نمی گویی؟ گفت: از شما خجالت می‌کشم، گفتم تو را به خدا قسم می‌دهم که مرا از این موضوع آگاه کن. جبرئیل گفت: 📋 أَمَّا خُضْرَةُ قَصْرِ الْحَسَنِ فَإِنَّهُ یَمُوتُ بِالسَّمِّ وَ یَخْضَرُّ لَوْنُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ ▪️علت سبز بودن رنگ قصر امام حسن علیه‌السلام این است که در اثر سم شهید می‌شود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد. 📋 وَ أَمَّا حُمْرَةُ قَصْرِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ یُقْتَلُ وَ یَحْمَرُّ وَجْهُهُ بِالدَّمِ ▪️ سبب قرمز بودن قصر إمام حسین علیه‌السلام این است که آن حضرت شهید می‌شود و صورتش با خون خودش، سرخ خواهد شد. 📋 فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَیَا وَ ضَجَّ الْحَاضِرُونَ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ. ▪️در همین هنگام بود که هر دو برادر گریه کردند و حضار هم ضجه زده و گریه کردند. 📚بحارالانوار ج۴۴ ص۱۴۷ ✍ دیده اش سرخ شد و سبز تمام بدنش تکه های جگرش گریه کن و سینه زنش چقدر حال و هوای بدنش گودالی است شده پاشیده از آن زهر درون بدنش پرکشیده است از آن خانه که نه، قربانگاه کاش می بود به جای دگری جز وطنش گر چه از غیرتِ خود لب به سخن باز نکرد در همین موی سفید است تمامِ سخنش در جوانی همه گفتند شکسته شده است پیرِ آن ثانیه که انسیه را می زدنش کوچه وا کرده ملائک که بر او نوحه کنند روضه خوان، حضرت زهراست برای حسنش @Maghaatel
🩸روضه‌خوانیِ امام حسن برای سیدالشهداء «علیهماالسلام» در لحظات احتضار... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام بر بالین برادر گریه می‌کردند، امام حسن علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 یاأخاهُ لاتَحزَن عَلیَّ فإنَّ مُصابَکَ أعظَمُ مِن مُصیبَتی و رُزْئُک أعظمُ مِن رُزئی ▪️ای برادر بر من غمگین مباش که همانا مصیبت های تو عظیم تر از مصیبت من است و سختی تو بزرگ تر از سختی من است. 📋 فإنَّك تُقتَلُ يا اباعبداللهِ الحسينُ بشَطِّ الفُراتِ بأرضِ كربلا عَطشانا لَهيفا وَحيدا فَريدا مَذبوحا ▪️همانا ای اباعبدالله تو کشته میشوی در کنار نهر فرات در زمین کربلا، در حالی که تشنه و غمگین و تنها هستی تو را ذبح می‌کنند. 📋 و يَعلو صَدْرَكَ أشقي الأُمّة و يُحَمْحِمُ فَرَسُكَ و يقولُ في تَحَمْحُمِهِ الظَّليمةَ الظَّليمةَ مِن أُمَّةٍ قَتَلَتْ إبْنَ بِنتِ نَبيِّها ▪️و شقی ترین این امت بر سینه‌ات بالا می‌رود؛ و در آن هنگام اسب تو فریاد می‌زند: الظَّليمةَ الظَّليمةَ ؛ شکایت از ظلم امتی می‌کند که پسر دختر پیغمبرش را کشتند. 📋 و تُسْبي حَريمُكَ و يُؤتَمُّ أطفالُك و يَسيرونَ حريمُكَ علي الأقتابِ بِغَيرِ وُطاءٍ و لا فِراشٍ و يُحمَلُ رأسُكَ يا أخي علي رأسِ القَنا بعدَ أنْ تُقتَلُ و يُقْتَلُ أنصارُك ▪️ و اهل و عیالت به إسارت می‌روند و فرزندانت یتیم می‌شوند و عیالت را بر شترانی بدون جهاز حمل می‌کنند و بعد از اینکه تو و یارانت را کشتند، سرِ تو را ای برادر بر سر نیزه می‌کنند. 📋 فيالَيْتَني كنتُ عندَكَ أَذُبُّ عَنْكَ كما يَذُبُّ عنكَ أنصارُكَ بِقَتلِ الأَعداءِ و لكِن هذا الأَمرُ يَكونُ و أنتَ وحيدٌ لا ناصِرَ لكَ مِنّا ▪️ پس ای کاش آن روز نزد تو می‌بودم و از تو دفاع می‌نمودم همانطور که یارانت با کشتن دشمنانت از تو دفاع خواهند کرد ولی این واقعه اتفاق خواهد افتاد درحالی که تو تنها هستی و یاوری از جانب ما برایت نیست. 📚معالی السبطین ص۶۲ ✍ خون می چکد حسن ز لب تو، سخن مگو گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو من مثل تو که صبر ندارم، عزیز من از خاطرات کوچه و سیلی زدن مگو اصلا بیا به فکر خودت باش و این کفن اصلا بیا و روضه از این بی کفن مگو دیدم تن کبودت و آتش گرفته ام حالا تو از منی که شوم پاره تن مگو مادر به دست خواهرمان داد امانتش از غارت و نماندن آن پیرهن مگو یک پیرمرد کور به پای تو نیزه زد اما تو از گلوی من و نیزه زن مگو از غارت تنم سخنی را وسط مکش از دسته دسته روی سرم ریختن مگو وقتی به جای گل به تنت تیر ریختند از زیر نعل ماندنم عریان بدن مگو طشت مدینه ی تو کجا! طشت من کجا! از خیزران نشستن بر این دهن مگو یوم الحسین گفتی و زینب ز تاب رفت دیگر تو از عزای حسین، ای حسن مگو @Maghaatel
🩸حکایت دو‌ طشتی که چها بر سر زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آورد ... در نقلی آمده است: 🥀 در لحظات آخر عمر إمام حسن مجتبی علیه‌السلام بود که سیدالشهداء علیه‌السلام سر او را به دامن گرفته بود و بر حال یکدگر می‌گریستند؛ در همین هنگام بود که ناله و زاری زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به گوش این دو برادر رسید. 🥀 در اینجا بود که إمام مجتبی علیه‌السلام به برادر خود فرمودند: 📋 أخی أباعبدالله، نَحِ هٰذا الطّشتَ عَنّی لِئلّا تَراهُ أختُنا زینَب سلام‌اللّه‌علیها ▪️برادرم ای اباعبدالله! این طشت را از اینجا برادر تا نگاه خواهرمان زینب سلام‌الله‌علیها به آن نیفتد. 📚 العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۷ ✍ در حیرتم به زینب مضطر چها گذشت! آن دم که اوفتاد نگاهش بر آن دو طشت یک طشت را، ز خون جگر دید لاله گون یک طشت را بدید در آن، رأسِ پر ز خون یک طشت را بدید، پر از پارهٔ جگر یک طشت را بدید، در آن، رأسِ پر قمر ... آن دم که رأس پاک شهنشاه بحر و بر آغاز کرد خواندن قرآن به طشت زر برداشت چوب کینه، یزید از ره غضب کرد آشنا، به لعل لبِ شاهِ تشنه لب زینب به ناله گفت که: ای بی حیا مزن! چوب جفا به بوسه گهِ مصطفی مزن! دارد (صغیر) تا به صف حشر، شور و شین گاه از غم حسن، گهی از ماتم حسین @Maghaatel