eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11هزار دنبال‌کننده
2 عکس
10 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 خون‌ِدل‌ خوردن‌های رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با دیدن معاویه ... «خوارزمی» از علمای معروف اهل تسنن در قرن ۶ ، نقل می‌کند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 📋... فإذا رأيتُم معاويةَ عَلَى منبري فَابقَرُوا بَطنَه 🔹اگر روزی معاویه را بر بالای منبر من دیدید، شکمش را بدرید... 📚مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی، ج۱ ص۲۶۸ ➖ «إبن أبی الحدید» و «زمخشری» از علمای مشهور اهل تسنن نیز نقل کرده‌اند: روزی معاویه در مسجد رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از جای برخاست و دست ابوسفیان را گرفت و باهم از مسجد خارج شدند؛ در این هنگام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نگاهی به آن دو انداخت و فرمود: 📋 لَعَنَ اللَّهُ التَّابِعَ وَ الْمَتْبُوعَ رُبَّ یَوْمٍ لِأُمَّتِی مِنْ مُعَاوِیَةَ ... 🔹نفرین خدا بر آنکه به پیش افتاده و آنکه به دنبالش می‌رود! امّت من چه روزهای سختی را، از ظلم و جور معاویه در پیش دارند... 📚شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید، ج۴ ص۷۹ 📚ربیع الأبرار،زمخشری، ج۵ ص۳۵۸ (با اندکی تفاوت) ✍ هم که شَرَر به ارض و سما زد معاویه هم پشت پا به قول خدا زد معاویه گفتم: ز بعد آن سه خلیفه! که بدتر است؟ دیدم کسی ز غیب صدا زد: معاویه... @Maghaatel
🔴 «لعنِ معاویه»، ذکر قنوت امیرالمؤمنین تا خاتم الوصیّین علیهم‌السلام ... ➖ علمای نامدار اهل‌تسنن نیز نقل کرده‌اند: 📋...‌فَكانَ عَليٌّ إذا صَلَّى الغَداةَ قَنَتَ فَقَالَ: اللَّهُمَّ العَنْ مُعَاوِيَة ... 🔹مولا علی علیه‌السلام دائمًا در قنوت نماز صبح خود این دعا را می‌خواند: خدایا! معاویه را لعنت کن ... 📚انساب الاشراف، ج۲ص۳۵۲ 📚المحلّی،ابن حزم،ج۴ ص۱۴۵ ➖ مرحوم‌ آية اللّه سيّد نصراللّه مُستنبط، در حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السّلام به ديدار امام زمان «ارواحنا فداه» شرفياب شد، درحالى كه آن حضرت نماز مى‌خواند؛ به آنچه آن حضرت مى‌خواندند، گوش فراداد و شنيد كه آن حضرت در قنوتش اين گونه دعا مى‌نمود: 📋 أَللَّهُمَّ إِنَّ مُعاوِيَةَ بْنَ أَبي سُفْيانَ قَدْ عادىٰ عَلِيَّ بْنَ أَبي طالِبٍ؛ فَالْعَنْهُ لَعْناً وَبيلاً 🔹 خداوندا، به راستى كه معاويه پسر ابوسفيان، با علىّ بن ابى طالب علیه‌السلام دشمنىِ سرسختی كرد؛ پس او را به شدّت لعنت كن! 📚صحیفه مهدیه، ص۱۷۷ به نقل از معجم رجال الفكر والأدب في النجف،محمدهادی امینی. ✍ خواهی که دل فاطمه گیرد تسکین یا اینکه علی تو را نماید تحسین تسبیح بچرخان و بگو صدها بار لعنت به معاویه الیٰ یوم الدّین @Maghaatel
🟢 أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ ... {من آنم که حیدر بوَد نام من} در نقل‌ها آمده است: 📋 فَبَرَزَ مَرْحَبٌ وَ هُوَ یَقُولُ قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ أَنِّی مَرْحَب 🔻در جنگ خیبر بود که مَرحب (پهلوان یهودیان) از در قلعه خارج شد و رجز می‌خواند و می‌گفت: خیبریان می‌دانند که من مرحب هستم! 📋 فَبَرَزَ لَهُ عَلِیٌّ علیه‌السلام وَ هُوَ یَقُولُ: أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ ... 🔻در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مصاف او شتافت و می‌فرمود: من آنم که مادرم نام مرا «حیدر» نهاد ... 📋 فَضَرَبَ مَرْحَباً فَفَلَقَ رَأْسَهُ فَقَتَلَهُ وَ کَانَ الْفَتْحُ عَلَی یَدِهِ 🔻مولا علی علیه‌السلام جلو آمد و ضربتی بر سر مرحب وارد نمود و فرق سرش را به دو نیم، تقسیم کرد و فتح و ظفر در جنگ خیبر به دستان با کفایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام حاصل شد. 📚بحارالانوار، ج۲۱ ص۴ 🔅 و اما حکایت نامگذاری مولا علی علیه‌السلام به نام مبارک «حیدر» در روایت آمده است: ☘ مولا علی علیه‌السلام در حالی که ایام طفولیت در گهواره بود و دستانش در قنداق بسته بود، ماری را دید که به طرفش می‌آمد. ☘ با همان حال، خود را برگرداند و دستش را از قنداق خارج کرد و با دست راستش، گردن مار را گرفت و به شدت فشار داد و نگه داشت تا اینکه آن مار مُرد. ☘ وقتی مادرش فاطمه بنت اسد به سر رسید و این صحنه را دید،نگاهی به فرزندش انداخت و فرمود: 📋 کَأَنَّکَ حَیْدَرَةُ ! 🔻گویا که تو حیدر (شیر بیشه) هستی! 📚المناقب، ج۱ ص۴۳۹ ✍ دسته‌ی ذوالفقار می‌داند قدرت دست شیر یعنی چه؟! مرحب خیبری خبر دارد ضربِ شَستِ امیر، یعنی چه؟! @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 ورقی از دفتر دلدادگی خواهر به برادر... چند سطری از دفتر عشق بی‌مثل و مانند زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به سیدالشهداء علیه‌السلام را مرور کنیم: 🔘 اولین نگاهش در دنیا ... وقتی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به دنیا آمد ،چشم مبارک را برای هیچ یک از اهلبیت باز نکرد و در دامن هيچ کس آرام نگرفت. تا اینکه قنداقه او را در بغل امام حسین علیه‌السّلام قرار دادند که در این هنگام چشم مبارک را گشود و آرام و قرار گرفت.(۱) 🔘 شرط ازدواج... قبل از ازدواج با عبداللّه بن جعفر قيد نمود كه من به برادرم حسین «صلوات‌الله‌علیه» علاقه بسیار دارم و بايد همه روزه مرا اجازه فرمائى تا حسينم را زيارت كنم‌؛ عبدالله بن جعفر نیز شرط او را پذیرفت.(۲) 🔘 عِتابِ به إبن‌عبّاس... إبن‌عباس وقتی که نتوانست مانع از حرکت امام حسین علیه‌السلام بشود، به آن حضرت عرضه داشت که دیگر زن‌ها را با خود نبرید! صدای او به داخل محمل زینب کبری علیهاالسلام رسید که در این هنگام آن بانوی مکرّمه سر از محمل بیرون آورد و فرمود: ای پسر عباس! می‌خواهی بین من و برادرم جدائی بیندازی!؟ هرگز من از او مفارقت نمی‌کنم... (۳) 🔘 اگر درندگان مرا پاره پاره کنند... ... و در آخر لب‌هایش را به حلقوم بریده برادر گذاشت و اینگونه با او نجوا کرد: 📋 «اَخی لَوْ خُیِّرْتُ بَیْنَ الرَّحیلِ وَ الْمُقامِ عِنْدَکَ لاَخْتَرْتُ الْمُقامَ عِنْدَکَ وَلَوْ اَنَّ السّباعَ تَأْکُلُ مِنْ لَحْمی». ▪️ برادرم اگر مرا بین سکونت در کنار تو (در کربلا) و بین رفتن به سوی مدینه، مخیر می‌کردند، سکونت همراه تو را بر می‌گزیدم، گرچه درندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند.(۴) 📚(۱)چهره درخشان قمربنی‌هاشم، ج۱ ص۸۷ 📚(۲)ریاحین الشریعة، ج۳ ص۴۰ 📚(۳)ریاحین الشریعة،ج۳ ص۴۱ 📚(۴)معالی السبطین،ج۲ ص۵۵ ✍ عاشق، همیشه قسمتش حیران‌شدن بود پاره‌گریبان ، بی سر و سامان ‌شدن بود اول قرار ما دو تا قربان شدن بود رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود یکسال و نیم آتش‌گرفتن سهم من بود تقدیر پروانه از اول سوختن بود یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم با هر نخ پیراهن تو گریه کردم خیلی برای کشتن تو گریه کردم با خنده‌های دشمن تو گریه کردم هرشب بدون تو هزاران شب گذشته دیگر بیا آب از سر زینب گذشته آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند با خاطرات سیلی و دشنام بردند بین همان شهری که بزم عام بردند این آخر عمری مرا در شام بردند پروانه ها خاکسترم را جمع کردند از زیر سایه بسترم را جمع کردند باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم با آستینم با چه وضعی رو گرفتم یادم نرفته دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت هم یادگار مادرت دست کسی رفت هم روسریِ دخترت دست کسی رفت هم خویش را پهلوی تو انداختم من هم چادرم را روی تو انداختم من @Maghaatel
🩸خدایا! مرا دیگر به برادرم برسان... در نَقلی آمده است: حضرت زینب سلام‌الله‌علیها پیش از آنکه چشم از این دنیا بر هم نهد، وضو گرفت و با خدای متعال نجوا نموده و فرمود: 📋 یا رَبِّ إنَّ قَلبي مِن هٰذِهِ الدُّنیا مُنزَجِرَةٌ، فَأَوصِلني إلیٰ أخِيَ المَظلومِ، وَلَیسَ لي صَبرٌ عَلیٰ مُفارَقَتِهِ ▪️پروردگارا! به راستی قلبم از این دنیا روی‌گردان است؛ پس مرا به برادر مظلومم برسان که دیگر تابِ جدایی از او را ندارم. 📚بشارة الباکین، تبریزی، ص۱۷۱ ✍ اگر دلواپسِ من بوده‌ای، من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابسته‌تر بودم رسیده لحظه‌ی مرگم سراغم را نمیگیری؟! به شوق دیدنت از صبح هِی خیره به در بودم میان بسترم جان می‌دهم حالا تک و تنها منی که لحظه‌ی جان دادنِ چندین نفر بودم نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدْو تولد با تو یک جور دگر بودم نگاه آخرم گودال بودی گریه می‌کردم وَ از موی سرِ آشفته‌ات آشفته تر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر می‌آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخر سر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه‌ی خولی سرت را از تنورش در می‌آوردم اگر بودم بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت برای بچه‌ها هم عمه بودم هم پدر بودم سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم؟! مرا بازار بردند و مرا آزار می‌دادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم تورا با خیزران می‌زد مرا ساکت کند دشمن حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم @maghaatel
🩸بسترش را به زیر آفتاب انداخت و پیرهن پاره‌پاره برادر را بر روی سینه‌اش گذاشت... در برخی از نقل‌ها آمده است: لحظات آخر عمر پر محنت و درد زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها فرارسیده بود، تا اينكه نيمه های ظهر به همسر خويش عبدالله فرمود:‌ «بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده.» 🥀 عبدالله بن جعفر گوید: آن بانوی مظلومه را در حياط به زیر آفتاب جای دادم كه متوجه شدم چيزی را به روی سينه خويش نهاده و مدام زير لب سخنی می‌گوید. به او نزديك شدم ... 📋 و أخَذَتْ بَقمیصِ أخیهَا، المُلَطَّخِ بِالدِّماءِ و صارَتْ تَشُمُّهُ ▪️ديدم پيراهن پاره پاره و غرق در خون برادرش حسين عليه‌السلام را بر روی سينه نهاده و آن را می‌بویَد. 🥀 نزدیک‌تر شدم که بشنوم چه بر لب دارد؟! شنیدم که مدام می‌گويد: «حسين، حسين، حسين!... » لحظاتی نگذشت که دیگر روح مطهرش از این عالم مفارقت نمود. برگرفته از: 📚العبرة الساکتة،ج۲ ص ۴۲۴ 📚زینب قهرمان، ص۱۳۰ 📚عقیله بنی هاشم،محلاتی، ص۵٧ ✍ هر دَم به آخرین سخنت گریه می‌کنم یاد غروب و زخم تنت گریه می‌کنم یکدَم بیا ببین که فتادم ز پا حسین دائم به غصه و محنت گریه می‌کنم پیراهنت به سینه گرفتم بیا ببین بر خون روی پیرهنت گریه می‌کنم یادم نمی‌رود که چه دیدم به قتلگاه با یاد دست و پا زدنت گریه می‌کنم در زیر آفتابم و یادِ تنِ توأم از طرز زیر و رو شدنت گریه می‌کنم شد بوریا کفن به تن نعل خورده‌ات هر لحظه من، بر آن کفنت گریه می‌کنم کی میرود ز خاطر من مجلس شراب بر چوب دشمن و دهنت گریه می‌کنم @maghaatel
. ▪️السّلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ أمیرالمؤمنین▪️ جهت دسترسی به مصائب و مطالب مرتبط با حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها، هشتگ زیر را جستجو بفرمایید 👇 @Maghaatel
🩸مجالس روضهٔ برادرم را فراموش نکنید ... در نقلی آمده است: به هنگامه تبعید حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها از مدینه به شام، زن های مدینه دور محمل آن حضرت جمع شدند و به گریه و زاری پرداختند؛ در این‌جا بود که آن حضرت سر از محمل بیرون آورده و فرمودند: 📋 اُقسِمُکُمُ اللهَ یا اَهلَ الْمَدینةِ اَنْ لا تَترُکوا بَیتَ جَدِّنا خالیاً ▪️ای زنان مدینه، شما را به خدا قسم می‌دهم که خانه جدّ ما را خالی نگذارید. 📋 بَلْ فِی کُلِّ الْاَیّامِ و الْلَیالي نُوحُوا و ابْکُوا أخِیَ الْحُسینَ الْمَظلومَ الْشهیدَ و ابْنُوا لَهُ الْعَزاءَ فی دارِ اَبي ▪️بلکه در تمام روزها و شب های بعد از آمدن‌تان، ماتم بگیرید و گریه کنید بر برادر مظلوم و شهیدم حسین علیه‌السلام و برای او در خانه پدرم عزاداری کنید. 📋 و نُوحُوا مِن لِسانی و جانبی و لاتَنسونی مِن خَواطِرِکُم و ضَمائِرِکُم فَکَأنّی لااَرجِعُ مِن سَفَری ▪️ و از جانب من نیز سوگواری کنید و مرا از یاد خود فراموش نکنید که دیگر من از این سفر بر نمی‌گردم. 📚بشارة الباکین(نسخه‌خطی)،ص۱۷۰ ✍ در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین در هر عزای دل شکنی فَابکِ لِلحُسَین در خیمۀ مراثی و اندوه اهل بیت قبل از شروع هر سخنی فَابکِ لِلحُسَین در مکتب ارادت إبن شبیب‌ها هم ناله با اباالحسنی فَابکِ لِلحُسَین شب‌های جمعه مثل ملائک میان عرش با بوی سیب پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی طفلی و لب به هم زدنی، فَابکِ لِلحُسَین لب تشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب یا روی خاک ماند تنی فَابکِ لِلحُسَین گرم طواف، نیزه و شمشیر و تیرها دور شهید بی‌کفنی فَابکِ لِلحُسَین در لحظۀ تلاوت قرآن که دیده است؟ غرق به خون شود دهنی فَابکِ لِلحُسَین با نعل تازه جای دگر غیر کربلا تشییع شد مگر بدنی؟ فَابکِ لِلحُسَین رحمی نکرده‌اند در آن غارت غریب حتی به کهنه پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین شب‌های جمعه دور و بر قتلگاه عشق با نالۀ کبود زنی فَابکِ لِلحُسَین... @Maghaatel
🩸ای برادر جان! یک روز برایت جبران می‌کنم ... در نقلی آمده است: 🥀 پس از آنکه حضرت زینب سلام‌اللّه‌علیها با جناب عبدالله بن جعفر ازدواج کردند، روزی حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام دلتنگ خواهر شدند و به خانه عبدالله بن جعفر آمدند. 🥀 همینکه وارد خانه شدند، دیدند که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها تنها داخل اتاق خوابیده‌اند؛ سیدالشهداء علیه‌السلام دلش نیامد که خواهر را بیدار کند و دیدند که از روزنه‌ی اتاق، آفتاب به چهره مبارک زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها می‌تابد. 🥀 در آن هنگام امام حسین علیه‌السلام در مقابل نور آفتاب ایستادند و با عبای خود از خوردن آفتاب به چهره مبارک خواهر، جلوگیری نمودند. 🥀 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها از خواب بیدار شدند و زمانی که این صحنه را دیدند، برادر را در آغوش گرفتند و فرمودند: آیا زمانی می‌رسد که این محبت تو را جبران کنم؟!(۱) ✍ تمام همّ و غمّ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها این بود که لااقل در بین «گودال» و به زیر «آفتاب سوزان کربلا»، این محبت برادر را جبران کند ... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: ... قبل از آنی که شمر، سر از بدن مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام جدا کند، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها خود را به قتلگاه رسانده و بر روی بدن مبارک برادر انداخت و با او نجوا نمود؛ 📋 و إذًا بِالسَّوطِ يَلتَوي عَلَى كِتفِها، و قائلٍ يَقولُ لَها ▪️در همین هنگام کسی با تازیانه بر پشت او می‌زد و می‌گفت: 📋 تَنَحّي عَنهُ و إلّا ألحَقتُكِ بِه. ▪️از او فاصله بگیر که اگر کنار نروی تو را نیز ملحق به او خواهم کرد. 📋 فَالْتَفَتَتْ إلَيه فإذاً هُو شِمر فَاعتَنَقتْ أخاها و قالت: ▪️تا زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها سرش را برگرداند، دید که شمر است؛ پس به پیکر نیمه‌جان برادر پناه آورد و فرمود: 📋 وَ اللّه لا أتَنَحّىٰ عَنه، و إنْ ذَبِحتَه فَاذْبِحني قَبلَه ▪️به خدا من از پیش برادرم نمی‌روم؛ اگر میخواهی سر او را جدا کنی، قبل از او سر من را جدا کن! 📋 فَجَذَبَها عَنهُ قَهرًا، و ضَرَبَها ضَربًا عَنيفاً ▪️اما شمر نانجیب پیش آمد و با زور و لگد، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها را از گودال قتلگاه، دور کرد...(۲) 📝یابن‌الشبیب عمّه‌ی ما راه دور رفت می‌خواست قتلگاه بماند، به زور رفت آتش گرفت چادرش؛ اما کسی ندید پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت چندین امام زاده و چندین امام داشت پیش بزرگ قافله فریاد می‌زدند یابن‌الشبیب بر سرِ او داد می‌زدند داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود یک نیزه‌ی بلند سرش را شکسته بود یابن‌الشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت می‌خواست راه علقمه گیرد، توان نداشت یابن‌الشبیب! دختر دلگیر را زدند پنجاه و پنج ساله زنی پیر را زدند از پیش نیزه‌های شکسته عبور کرد او را به دست‌های خودش جمع و جور کرد او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت..‌‌.. 📚(۱) طریق البُکاء،ص۲۲۳ 📚(۲) تظلّم الزّهراء علیهاالسلام، ص۲۱۸ ؛و معالی السبطین، ج۲ ص۳۹ @Maghaatel
🩸به آسمان‌ها رفته بودم تا ملائکه را آرام کنم... مرحوم «جزایری» در کتاب شریف «خصائص الزینبیة» نقل می‌کند: 🥀 سیدی جلیل القدر که به تقوا و عبادت معروف بود و در درس میرزای شیرازی شرکت می‌کرد، در عالَمی، به محضر امام زمان حضرت ولى عصر ارواحنافداه شرفیاب شده و آن حضرت را بسيار غمگين و آشفته حال می‌بیند. 🥀 از آن حضرت علت آشفتگی و پریشانی ایشان را سوال نموده که امام زمان ارواحنافداه در جواب او می‌فرمایند: ◾️ امروز روز وفات عمه‌ام حضرت زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها است. از آن روزى كه عمه‌ام زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها وفات كرده، تاكنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مى‌كنند، آن چنان مى‌گريند كه من بايد بروم و آنها را ساكت كنم؛ آنها خطبه‌ای را که زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها در بازار كوفه خواند، مى‌خوانند و گریه و زاری می‌کنند. من هم اكنون از آن مجلس عزای فرشتگان برمی‌گردم. 📚خصائص الزینبیه، ص٧٧ ✍ زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دَمِ دروازه ببین عمّه‌ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان، خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده‌نشین، حبس‌نشین شد آخر داد از کوفیِ بی‌عار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد @maghaatel
🩸بیت شعر منسوب به امام زمان «ارواحنافداه» در وصف زینب کبری «سلام‌اللّه‌علیها» ... مرحوم علامه مُقرّم نقل می‌کند: روزی مرحوم شیخ هادی کاشف الغطاء در سوگ حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها اشعاری می‌سرود و بر روی کاغذ نوشت که: 📋 قَد تَرَكَت عَزيزَها على الثَّرَی و خَلَّفَتهُ في الهَجيرِ و العَرى ▪️« زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها، عزيز خود را بر روي خاک گذارده و زير آفتاب سوزان با بدن برهنه او را راها كرد و رفت». 📋 اِنْ نَظَرتْ لَهَا العُيونُ وَلوَلَت اَو نَظَرَتْ اِلَى الرُءوسِ اَعوَلَت ▪️«اگر چشم‌ها به آن بدن‌های پاک چاک‌چاک شهیدان بنگرند، فریاد و فغان سر می‌دهند و چنانچه آن سرهای بریده را نگاه کنند، اشک‌شان جاری می‌گردد». 📋 تَوَدُّ أنّ جِسمَها مَقبورٌ وَ لَا يَرَاها الشَّامتُ الكَفورُ ▪️«زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آرزو مى‌كرد كه اى كاش مُرده بود و زير خاك پنهان مى‌شد و دشمن ناسزاگوى ناسپاس، او را نمى‌ديد». 👈 علامه مقرم در مقتل خود می‌نویسد: از مرحوم شیخ هادی کاشف الغطاء سراینده اشعار فوق شنیدم که می‌گفت: بعد از این ابیات بسیار گریستم و فردا صبح هنگامی که می‌خواستم اشعار فوق را پاکنویس کنم وقتی به آخرین شعر رسیدم که «تَوَدُّ أنّ جِسمَها مَقبورٌ….» دیدم این بیت به دنبالش نوشته شده است: 📋 وَ هِيَ بِأستَارٍ مِنَ الأنوارِ تَحجُبُها عَن أَعيُنِ النُظَّارِ ▪️«پرده هایی از نور، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها را فرا گرفته بودند، که همان پرده ها مانع نگاه أغیار به او می‌شد.» 🔻از مشاهده این بیت تعجب کردم و هنگامی بر تعجبم افزوده شد که پس از پاکنویس کردن وقتی به پیش نویس مراجعه کردم، آن شعر را ندیدم و یقین کردم که وجود مقدس حضرت بقية الله الاعظم" ارواحنا له الفداء" چنین چیزی را نوشته‌اند. 📚علىٍّ الأكبر علیه‌السلام ، مقرم، ص۲۱ ✍ شمس حجاب کبریا زینب است تجلی شرم و حیا زینب است روح مناجات و دعا زینب است شان نزول «انّما» زینب است فاطمه کرب‌وبلا زینب است دوای درد بی دوا زینب است ای نفس حضرت ختمی مآب دختر آسمانی بوتراب در صدف بحر شرف دُرّناب روی تو حسرت دل آفتاب موی تو «شب» ندیده حتی به خواب مصحف مستور خدا زینب است پلک بزن شام و سحر خلق کن چشم بچرخان و قمر خلق کن حماسه ای بار دگر خلق کن به بانگ «اُسکتُوا» جگر خلق کن خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن آیینه دار مرتضی زینب است در کف تو «چرخ»، چو دستاس بود با نفست دهر پر از یاس بود خاک رهت گوهر و الماس بود بس که به اکرام تو حسّاس بود پلّه‌ی منبر تو عباس بود ستون خیمهٔ سما زینب است آمده بر جنگ تو غم از اَلَست کرببلا غم به بلا داد دست جنگ تو را حق به تماشا نشست قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را نتوان دست بست فصل خطاب خطبه ها زینب است @maghaatel
🩸امام سجاد علیه‌السلام بر بالین عمه‌جان خود زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به وقت احتضار ... در برخی از گزارش ها آمده است: امام سجاد علیه‌السلام را هم همراه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها و چند تن دیگر از مخدّرات، به شام تبعید کردند و بعد از وفات حضرت زینب سلام‌اللّه‌علیها مجدداً به مدینه برگشتند‌. 🥀 ... زمانی که امام سجاد علیه‌السلام متوجه لحظات آخر حیات عمه‌جان خود، حضرت زینب سلام‌اللّه‌علیها شدند، شروع به گریه کردن نمودند که در این هنگام زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به هوش آمدند، 📋 و رَاَتْ اَنَّ علیَ بنَ الحسینِ علیهماالسلام جالِساً عِندَ رَأسِها باکیاً حَزیناً ▪️دیدند که امام سجاد علیه‌السلام بالای سر او ،گریان و اندوهگین نشسته است. 🥀 پس جگرگوشه برادر را به آغوش گرفته و فرمودند: ای نور چشمان من! ای برادر زاده‌ام! عمرم به آخر رسیده است و به زودی نزد مادرم فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها و برادر شهیدم حسین علیه‌السلام خواهم رفت و اگر سخنی دارید که به آنها بگویم، بفرما تا به محضر آنها برسانم! 🥀 امام سجاد علیه‌السلام به آن حضرت فرمود: ای عمه‌جان! از کجا می‌دانید که دیگر لحظات آخر حیات شماست؟ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها فرمودند: شب گذشته در خواب، مادرم زهرا سلام‌الله‌علیها را دیدم که مرا در آغوش گرفت و فرمود: دخترم! زندگی تو در این دیار غربت، قلب مرا سوزانده و گریه‌های زیاد تو بهشت را برای من بیت الاحزان ساخته و دیگر بر فراقت مرا صبری نیست. فردا با اهل خانه وداع کن که فردا در بهشت مهمان ما خواهی شد. 📋 فَلَمّا سَمِعَ الْامامُ مَقالَتَها بَکیٰ بُکاءً شَدیداً و قالَ یا عَمَّتي … تَرَکتِنا فی هذه الذِلَّة؟! ▪️امام علیه‌السلام چون سخنان حضرت را شنید، به شدت گریه کرد و گفت: ای‌عمه‌جان! ما را در این ذلّتی که از جانب دشمنان بر ما رسیده، تنها می‌گذارید…!؟ 📋 إذا حَضَرتِ الی حَضرَةِ جَدّی و جَدَّتی و اَبی، سَلِّم مِنِّی و خَبِّرهِم بما صَنَعوا بنا الاَعداء بعد قَتلِ اَبی المَظلوم ▪️ای عمه‌جان! اگر نزد جدّ ، جدّه و پدرم رفتید، سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید که پس از کشتن پدر مظلومم، دشمنان با ما چه کردند! 📚بشارة الباکین (نسخه‌خطی)،ص۱۷۱ ✍ آه ای صبور قافله‌ی غم سفر بخیر راوی روضه های محرّم سفر بخیر خلوت نشین نیمه شب ندبه‌های اشک دلگیر بغض های دمادم سفر بخیر یکسال و نیم غربت و دلتنگی و فراق یکسال و نیم گریه‌ی نم نم سفر بخیر ای شاهد مراثی گودال قتلگاه ای وارث مصیبت اعظم سفر بخیر بغض غریب خاطره های کبودِ شام اَمّن یُجیبِ کوچه‌ی ماتم سفر بخیر روی کبود و نیلی و آشفته‌ی فراق موی سپید و خاکی و درهم سفر بخیر زلفی بخون نشسته سرِنیزه‌ها رهاست بانو به زیر سایه‌ی پرچم سفر بخیر @Maghaatel
🩸عمه‌جان‌من زینب «سلام‌اللّه‌علیها» اینگونه بود ... | چرا زینب کبری «سلام‌اللّه‌علیها» در مسیر اسارت، نوافلش را «نشسته» می‌خواند ... طبق نقلی امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 📋 إنَّ عَمَّتی زَیْنَب کانَتْ تُؤَدّی صَلَواتِها مِنْ قِیام الفَرائِضَ وَ النَّوافِلَ، عِنْدَ مَسیرِنا مِنَ الکُوفَةِ الَی الشّامِ، ▪️به درستی که عمّه‌ام حضرت زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها در راه كوفه تا شام، همه نمازهاى واجب و مستحبّ را مى‌خواندند 📋 وَ فی بَعْضِ المَنازِل تُصَلّی مِنْ جُلُوسٍ لِشِدَّةِ الجُوعِ وَ الضَّعْفِ مُنْذُ ثَلاثِ لَیالٍ؛ ▪️و در برخى منازل به خاطر شدّت گرسنگى و ضعف، سه شب نشسته نماز مى‌خواندند، 📋 لَانَّها کانَتْ تَقْسِمُ ما یُصیبُها مِنَ الطَّعامِ عَلَی الاطْفالِ، لِانَّ القَوْمَ کانُوا یَدْفَعُونَ لِکُلِّ واحِدٍ مِنّا رَغِیفاً واحِداً مِنَ الخُبْزِ فِی الیَوْمِ وَ اللَّیلَةِ. ▪️چون غذايشان را بين بچّه‌ها تقسيم مى‌كردند، به خاطر اين كه آن قوم، براى هر روز و شبى يك تكّه نان به هر نفر مى‌دادند. 📚معالی السبطین، ج۲ ص۲۲۱ 📚رياحين الشّريعة، ج۳، ص۶۲ ✍«بشکسته‌دلی» شکسته می‌خواند نماز در سلسله دست‌ْبسته می‌خواند نماز تا قامت دین خَم نشود روح نماز با قامت خَم نشسته می‌خواند نماز @Maghaatel
. سلام علیکم ، اَعظَمَ اللهُ اُجورَکم اگر عزیزان می‌خواهند مثل فهرست بالا، به {{فهرست لینک‌دارِ}} مقاتلِ و ، و مصائب و مقاتل علیهم‌السلام دسترسی داشته باشند، به کانال فهرست مقاتل مراجعه فرمایند. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3209822579C0f720607da .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تولّد شرم‌آور مأمون عباسی ملعون ... در نقل‌های متقدّم اهل تسنن نیز این حکایت آمده است: 🔹 مأمون عباسی ملعون پس از کشتن امین (برادر خود) با «زبیده» مادر امین ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی می‌نمود، جوابی نمی‌شنید. در این بین متوجه شد که مادر أمین، زیر لب سخنانی می‌گوید ولی معنای آن را متوجه نمی‌شود. 🔸مأمون گفت: مادر! مرا نفرین می‌کنی؟ گفت: نه. ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند مادر أمین چه می‌گوید!؟ تا این که زبیده چنین گفت: من به یاد می‌آورم مطلبی را که تمام مقدّرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا علیه‌السلام توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم می‌خورد! و آن ماجرا این است: 🔹روزی با پدرت هارون، شطرنج بازی می‌کردیم، به شرط آن که هر کس بُرد، آنچه از فرد بازنده خواست، عملی کند. در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای من گذاشت؛ هارون گفت: باید یک دور در قصر برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواسته‌ی او را عملی کردم. 🔸پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم، 📋فأمَرتُهُ أنْ يَذهَبَ إلى المَطبخ، فَيَطَأ أقبَحَ جاريةٍ و أشوَهَها خِلقَةً 🔻پس پدرت را امر کردم که باید در آشپزخانه قصر با زشت‌ترین و بدقواره ترین کنیز، همبستر شوی! 🔹پدرت هر چه به من التماس کرد، من نپذیرفتم؛ حتی گفت که خراج یک سال مصر را به من می‌دهد، ولی باز من قبول نکردم؛ در آخر دست او را گرفتم و به میان آشپزخانه بردم؛ خوب گشتم و کنیزی بدشکل‌تر و نجس‌تر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، همبستر شوی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفه‌ی تو منعقد شد. 🔸حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم زیر لب به خود می‌گفتم: خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار، سبب قتل پسر خودم شدم! مأمون ملعون هم گفت: آری؛ خدا اصرارکننده را لعنت کند؛ اگر من هم اصرار نمی‌کردم تو این ماجرا را برای من برملا نمی‌کردی! 📚حیاة الحیوان،دمیری، ج۱ ص۱۱۵ 📚نوادر الخلفاء،إتلیدی، ج۱ ص۲۳۵ ✍ و چه زیبا و دقیق، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: 📋 یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَ مُنَافِقٌ وَ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَ هِیَ حَائِضٌ 🔻یاعلی! با شما اهلبیت، دشمنی نمی‌ورزد مگر سه نفر: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده است. 📚علل الشرائع،ص۵۸ @Maghaatel
🔴 «عِفریت مستکبر» نامی که خدای متعال، بر قاتل امام رئوف علیه‌السلام گذاشت ... در روایتی امام صادق علیه‌السلام فرمودند: در «لوح مبارک» مادرِ ما، صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها این کلام الهی مسطور است که خدای متعال در ضمن یک حدیث قدسی، وقتی به نام مبارک حضرت ثامن‌الحجج علی بن موسی الرضا علیه‌السلام می‌رسد، اینگونه از آن حضرت، یاد کرده و می‌فرماید: 📜 إِنَّ الْمُکَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی وَ عَلِیٌّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْنَحُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا 🔹بی شک کسی که هشتمین (امام) را تکذیب کند، همه اولیای مرا تکذیب کرده است؛ و علی بن موسی الرضا عليهماالسلام، ولی و یاور من است، او کسی است که سنگینی بار نبوّت را بر دوش او می‌گذارم و وی را با درگیر شدن با آن می‌آزمایم؛ 📜 یَقْتُلُهُ «عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ» یُدْفَنُ بِالْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی 🔹او را عفریت مستکبر (دیوی خودخواه) به قتل می‌رساند و در شهری که آن را عبدصالح من (ذو القرنین) بنا کرده، در کنار بدترین آفریده من (هارون) دفن خواهد شد. 📚کمال الدین ص۱۷۹ 📚الاحتجاج ص۴۱ 📚الاختصاص ص۲۱۰ @Maghaatel
🩸به فدایت شوم حسین! که فرزندم «ابراهیم» را هم به فدای تو کردم ... ۱۸ ماه رجب، سالروز وفات طفل خردسال رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، حضرت «ابراهیم» است.(۱)؛ به نقل کتاب شریف «المناقب»، جناب إبن‌عباس گوید: 🔹 روزی کنار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نشسته بودم و بر ران چپ، پسرش ابراهیم و بر ران راست خود امام حسین علیه‌السلام را نشانده بود. یک مرتبه او و یک مرتبه ابراهیم را می‌بوسید. 🔸ناگهان جبرئیل با وحی از جانب خداوند فرود آمد و وقتی که جبرئیل دور شد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به من فرمود: جبرئیل از طرف پروردگار پیش من آمد و گفت: ای محمد! خدای متعال تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: این دو را برای تو جمع نخواهم کرد، یکی را فدای دیگری کن! 🔹پس حضرت نگاهی به ابراهیم افکند و زیر گریه زد و به إمام حسین علیه‌السلام نگاهی انداخت و گریه کرد. سپس فرمود: مادر ابراهیم کنیزی است و وقتی بمیرد به غیر از من کسی برای او ناراحت نمی‌شود. مادر حسین، فاطمه سلام‌الله‌علیها است و پدرش علی علیه‌السلام است که پسر عموی من و به منزله گوشت و خون من است. وقتی که قرار باشد امام حسین علیه‌السلام، از دنیا برود، دخترم فاطمه سلام‌الله‌علیها و پسر عموی من هر دو اندوهناک می‌شوند و من نیز بر او محزون می‌گردم؛ من حزن خود را بر حزن این دو ترجیح می‌دهم. 🔸 ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین علیه‌السلام کردم و به فوت او راضی گشتم. ابن‌عباس گوید: بعد از سه روز، خدای متعال، جان ابراهیم را گرفت. 📋 فَکَانَ النَّبِیُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله إِذَا رَأَی الْحُسَیْنَ مُقْبِلًا قَبَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ رَشَّفَ ثَنَایَاهُ 🔻 بعد از وفات ابراهیم، رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هرگاه سیدالشهداء علیه‌السلام را می‌دید او را می‌بوسید و به سینه مبارک خود می‌چسبانید و لب‌های او را می‌مکید. 📋 وَ قَالَ:«فَدَیتُ مَنْ فَدَیْتُهُ بِابْنِی إِبْرَاهِیمَ» 🔻 و می‌فرمود: فدای تو شوم ای کسی که فرزندم ابراهیم را فدای تو کردم.(۲) 📚(۱)مصباح‌ المتهجد،ج۱ ص۸۱۲ 📚(۲)المناقب،ج۳ ص۲۳۵ ؛ الطرائف، ص۵۲ ✍ آه یا رسول الله ... نمی‌دانم چه بر قلب شریف‌تان گذشت در همان ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: 📋 فَدَعا يَزيدُ بِقَضيبٍ خَيزُرانٍ فَجَعَلَ يَنكُثُ بِهِ ثَنايَا الحُسَينِ عليه‌السلام ▪️یزید خواست تا چوب خیزرانش را برایش آوردند و با آن به دندان‌های مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام می‌زد. 📋 وَ هُوَ یَقول: لَقَد كانَ أبوعَبدِاللّهِ حَسَنَ المَنطِقِ! ▪️و می‌گفت: از این قرار که حسین (علیه‌السلام)، خوش‌سخن بوده است! (۳) 📋 کَیفَ رَأَیتَ الضَّربَ یا حُسَینُ؟! ▪️حال، ضربه‌شَستم را چگونه می‌بینی ای حسین!؟(۴) 📚(۳)الفتوح ج۵ ص۱۲۹ 📚(۴)مقتل الحسين عليه‌السلام، مقرّم، ص۴۸۸ 📝 تا چند زَنی ظالم، چوب این لب عطشان را بردار از این لب ها، این چوب خزیران را آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد ای کافر تا چند روا داری، آزردن مهمان را در نزد تو تقصیرش، جز خواندن قرآن نیست با چوب نیازارد، کس قاری قرآن را بهر چه زَنی هِی چوب، بر بوسه‌گهِ احمد؟! او بوسه مدام از مِهر، زد این لب و دندان را تا چند کنی ظالم، خون در دل اطفالش مَنمای پریشان تر، این جمع پریشان را گلزار پیمبر را، از کینه خزان کردی الحال مکن خاموش، این بلبل خوش‌خوان را @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸قدردانی حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" از روضه‌خوانِ حضرت سیدالشهداء "علیه‌السلام"... در روایت آمده است: منصور دوانیقی ملعون یک روز به مناسبتی، حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را با اکراه به قصر خود دعوت‌ کرد. وقتی که حضرت تشریف آوردند و جلوس فرمودند، پادشاهان و امیران و سربازان می‌آمدند و تهنیت می‌گفتند و هدایا و تحفه‌های خود را پیشکش ایشان می‌کردند. خادمِ منصور هم بالای سر حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" بود و هر چه می‌آوردند را صورت می‌نوشت.آخرین نفری که آمد پیرمردی کهن سال بود که عرض کرد: 📋 یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوکٌ لَا مَالَ لِی أُتْحِفُکَ 🔻ای فرزند دختر رسول خدا! من مرد تهیدستی هستم که مالی ندارم که تحفه دهم، 📋 وَ لَکِنْ أُتْحِفُکَ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ قَالَهَا جَدِّی فِی جَدِّکَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام. 🔻تحفه من سه بیت شعر است که جدّ من، درباره جدّ شما حسین بن علی علیه‌السلام سروده است: 📝 عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاکَ فِرِنْدُهُ / یَوْمَ الْهِیَاجِ وَ قَدْ عَلَاکَ غُبَارٌ ▪️تعجب می‌کنم از برق شمشیرها که در روز تشنگی بر بالای سر تو بودند و غباری بر فرازت بلند شده بود یا اباعبدالله! 📝 وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرَائِر/ یَدْعُونَ و جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ ▪️از تیرهایی که در مقابل زنان آزاده بر تو نفوذ می‌کردند و آن‌ها با اشک‌های جاری جدّت رسول خدا "صلی‌الله‌علیه‌وآله" را می‌خواندند. 📝 أَلَّا تَغَضْغَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا / عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ ▪️چگونه آن تیرها نشکستند!؟ و چرا بزرگواری و عظمت تو مانع از آن‌ها نشد!؟ 🔹 حضرت موسی بن جعفر "علیهمالسلام" فرمودند: 📋 قَبِلْتُ هَدِیَّتَکَ اجْلِسْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ 🔻هدیه تو را پذیرفتم، بنشین، خدا تو را برکت دهد! 🔸 سپس سر خویش را به سمت خادم بلند نموده و فرمودند: پیش امیرت برو و صورت این اموال را به او نشان بده و بپرس می‌خواهد آن‌ها را چه کند؟! خادم رفت و برگشت و خبر آورد که امیرالمؤمنین (منصور دوانیقی ملعون) می‌گوید: همه آن‌ها، هدیه‌ای از طرف من به ایشان باشد، هر چه می‌خواهند با آن‌ها بکنند. امام علیه‌السّلام به پیرمرد فرمودند: 📋اقْبِضْ جَمِیعَ هَذَاالْمَالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنِّی لَکَ 🔻همه این‌ها را بردار، هدیه‌ای از طرف من به توست. 📚المناقب ج۳ ص۴۳۲ ✍ گر لطف دوست می‌طلبی از غم حسین آتش بگیر و اول و ، آتش بزن به خلق ... @maghaatel
🩸به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید ... در روایتی حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمودند: 📋 إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی ▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم، ايشان را حفظ كردم. 📚الكافی،ج‏۱ ص۶۴۶ 🥀 به همین جهت است که «تاریخ» وضعیت آن حضرت را اینگونه شرح می‌دهد: 📋 لا یَزالُ یُنتَقَلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنٍ ▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. 📚المناقب، ج۴، ص۴۳۲ ✍ شکر، آن ربّی که نعمت داد بر ما اینچنین با دعای مادر و لطف امیرالمومنین شد تمام دلخوشی مردم ایران زمین سفره موسی بن جعفر، سفره امّ‌البنین بارها دیدیم ‌وقتی کار غم بالا گرفت دست ما را روضه‌ی باب الحوائج ها گرفت حضرت موسای ما قعر سجون را طور کرد کوه صبرش چشم فرعون زمان را کور کرد او سیه چال بلا را نور فوق نور کرد خون دل ها خورد و از شیعه بلا را دور کرد او بدی ها دید اما با کسی بد تا نکرد مرگ خود را خواست اما لب به نفرین وا نکرد باز هم زنجیر با هارون تبانی می‌کند بی قرارت کینه ی سندی ِ جانی می‌کند لال گردد ؛ باز دارد بد دهانی می‌کند یاس را سیلی دوباره ارغوانی می‌کند بی هوا زد ، بی هوا زد ، بی هوا زد بی هوا دم گرفتی زیر لب ، یا فاطمه ، یا مجتبی بعد تو اینجا سر پیراهنت دعوا که نیست جسم تو بر جسر بغداد است زیر پا که نیست ساق مرضوضِ تو کارِ نعل مرکب‌ها که نیست حرفی از آوارگیِ طفل بی بابا که نیست بعد تو سیلی جوابِ دیده‌ی گریان نبود گوش شیطان کر، زنی بر ناقه‌ی عریان نبود @maghaatel
🩸 خدایا ! دیگر مرا از این سیاهچال، نجات بده ... در طی سالیان متمادی، حضرت موسي بن جعفر علیهماالسلام را از این زندان به زندانی دیگر منتقل می‌کردند تا اینکه امام "علیه‌السلام" را به زندان مخوف و تاریک سِندی بن شاهک ملعون منتقل کردند و تحت شکنجه های شدید آن لعین قرار گرفت. تا جایی که در پی این شکنجه ها، امام علیه‌السلام برای خلاصی از زندان، اینگونه دعا می‌نمودند: 📋 یَا سَیِّدِی! نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ. ▪️ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. 📚عیون أخبار الرّضا علیه‌السلام، ج۱ ص۹۳. ✍اینگونه دعاکردن، دل یک دلسوخته را به همان روزهایی می‌کشاند که یک مادر هجده ساله پهلوشکسته ، دائماً با خدای خود اینگونه نجوا می‌کرد و می‌فرمود: 📋 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً ؛ فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی ▪️ای خدای من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این دنیا برای تیره و تار گشته است. 📚بحارالانوار ج۴۳ ص۷۷ ✍یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب او هم نوا با چاه شد من با سیه چال من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب یارب به آن زندانیِ زندان کوفه به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب تا کی از این زندان به آن زندان خدایا ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب تا کی نبینم ای خدا معصومه‌‌ام را دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب زندان تاریک و نمورم مثل قبر است خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب شلاق خون گرید به حال غربت من زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب تا کی زند سیلی به رویم این یهودی شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب هر لحظه خون می‌ریزد از زخم گلویم یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب @maghaatel
🩸شرح مختصری از مصیبتِ «غل و زنجیر» ‌... چند گزارش از این مصیبت دردناک به ما رسیده است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم: ➖ در زیارتنامه‌ای که مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف "مصباح الزائر" نقل می‌کند، چنین آمده است: 📜 ... وَالمُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَظُلَمِ المَطامِیرِ، ذی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ ▪️سلام بر آن امامی که در قعر زندان‌ها و در تاریکی سیاهچال ها، او را عذاب می‌دادند و به واسطه غل و زنجیرها، ساقِ پایش خُرد شده بود...(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ➖ در زیارتنامه معروف به زیارت "ائمة‌المؤمنين" وقتی که به مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌رسد، اینگونه از آن حضرت یاد می‌کند: 📜 وَ مُکَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُهُ... ▪️و آن امامی که در زندان‌ها، سر تا پایش در غل و زنجیر بود به گونه‌ای که آهن ها، استخوان‌ها و اعضای بدن مبارکش را خُرد کرده‌ بود... (۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ➖ در نقلی دیگر نیز آمده است: 📜 و يُقَيِّدَهُ بِثَلَاثَةِ قُيُودٍ مِنْ ثَلَاثَةِ أَرْطَالِ حَدِيدٍ وَ يُلْزِمَهُ إِبْقَاءَهُ وَ يُطْبِقَ عَلَيْهِ وَ يُغْلِقَ الْبَابَ فِي وَجْهِهِ إِلَّا وَقْتَ الطَّعَامِ وَ وُضُوءِ الصَّلَاةِ ▪️ هارون الرشید لعین به سندی بن شاهک یهودی، امر کرد تا امام علیه‌السلام را در سه غل و زنجیر ببندد و بر او سخت گرفته و درب زندان را به روی او باز نکند مگر برای طهارت و غذا. (۴) 📚(۱)مصباح الزائر ص٥٨٩ 📚(۲)المزار الکبیر ص۹۴ 📚(۳)مصباح الزائر ص۲۳۹ 📚(۴)الهداية الكبرى، ج۱ ص٢٦٥ ✍ دستش به زنجیر است و پایش را شکستند با ناسزا بغض صدایش را شکستند سجاده را از زیر پایش مى‌کشیدند تا حرمت یا ربّنایش را شکستند این چند زندان‌بان که دورش را گرفتند زیر لگدها چندجایش را شکستند برخاست امّا ناگهان با صورت افتاد نامردها حتّى عصایش را شکستند حتّى دمِ افطار هم چیزى نمى‌خورد وقت اذان ظرف غذایش را شکستند سِندى و همدستان او، تا روضه مى‌خواند با خنده قلب مبتلایش را شکستند هرچه زدند او را به یاد کربلا بود حتّى گریز کربلایش را شکستند یاد دَمى که زیر سم ها رفت جدّش یاد دَمى که دنده هایش را شکستند از ابتداى صبح تا پایان مغرب از ابتدا تا انتهایش را شکستند ... @maghaatel