eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
12هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
کاربرگ نیمه شعبانیه میلاد (عج) @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تربیتی والدین برای جشن تکلیف فرزندان 🔸یکی از دغدغه‌های پدر و مادرها موقع به تکلیف رسیدن بچه‌ها اینه که چطور اون‌ها رو آماده کنن، موضوع مهم و حساسی که بی‌دقتی در اون می‌تونه آثار طولانی مدت روی زندگیشون بذاره. 🔸پس بهتره که از ابتدا حواسشون نسبت به این موضوع جمع باشه. @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🦃دم جارویی🦃 دم بوقلمون مثل جارو بود.برای همین به او دم جارویی می گفتند.یک روز دم جارویی به جنگل رفت و مقدار زیادی علف جمع کرد.علف ها را در گوشه ای روی هم گذاشت و به سراغ تخم هایش رفت.تخم ها را یکی یکی داخل علف هایی که جمع کرده بود گذاشت و منتظر ماند.چند روز گذشت علف های تازه کم کم خشک شدند و پوسیدند.گرمای علف های پوسیده تخم ها را هم گرم کردند.انگار مادرشان روی آنها خوابیده بود چند روز دیگر گذشت دم جارویی هنوز منتظر بود. در گوشه ای نشسته بود و با نگرانی به تخم ها نگاه می کرد.ناگهان صدایی شنید:تق تق تق! قلب دم جـارویی تالاپ تالاپ صدا کرد.با عجله به طرف تخم هایش دوید و گوش کرد.دوباره همان صدا بلندشد:تق تق تق.این صدای نوک زدن جوجه ها بود.آنها می خواستند تخم ها را بشکنند و بیرون بیایند.دم جارویی خیلی خوشحال شد.اولین جوجه تخم خود را شکست و بیرون آمد بعد نوبت دومی و سومی و چهارمی شد.دم جارویی با خوشحالی جوجه ها را زیر بال هایش جمع کرد و آنها پرسید.او خیلی خوشحال بود.بوقلمون دم جارویی نمی تواند روی تخم هایش بخوابد چون بدن او گرمای کافی برای گم کردن تخم ها را ندارد.دم جارویی مقداری علف جمع می کند و روی هم می گذارد.علف ها بعد از مدتی می پوسند.دم جارویی تخم هارا در میان آنها می گذارد.علف های پوسیده گرما تولید می کنند.این گرما باعث می شود تخم های بوقلمون بعد از مدتی به جوجه تبدیل شوند. @mah_mehr_com
دعوتمون میکردن مهمونی این سفره رو پهن میکردن بعد بهمون استانبولی میدادن :)) @mah_mehr_com
👩🏻‍🦳یکی بود یکی نبود✨ داستان آواز خواندن خروس🐓🐔🎶🎵 هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد. روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین با هم به جماعت نماز بخوانیم. خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد. شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت. خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟ روباه پاسخ داد: می روم وضو بگیرم ! 😂 ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com