eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
4.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
375 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_-1.pdf
6.5M
کنار برکه آب داستان کودکانه pdfغدیر مجموعه کتابpdf غدیر شامل پنج فریم نقاشی زیبا همراه با داستان زیبای غدیر 📚 داستان عید غدیر @mah_mehr_com
کلم چه برای استخوانها دارد؟ محققین اعتقاد دارند کسانی که در کودکی کلم مصرف میکنند در پیری هرگز رنگ صندلی چرخ دار را به خود نخواهند دید ! ‏ کلم استخوان ساز و باعث بلندی قد کودکان می‌شود ! به کودکانی که به شیر علاقه ندارند کلم بدهید چون منبع کلسیم است! @mah_mehr_com
داستان حضرت موسی ۱۰.mp3
10.27M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟡داستان بارش مرغ بریــــ🍗ـــــانی از آسمان😳🤤 🟣حضرت موسی عصبانی شدن و به قومشون گفتند: خداوند از آسمان براتون غذا میفرسته چرا بهانه میارین چرا هر روز یه ادایی درمیارین چرا اینقدر اذیت میکنین؟!😡 🔹قصه قهرمان ها🔸 @mah_mehr_com
فقط حیدر امیرالمومنین است طراح خانم سمیه کشاورز @mah_mehr_com
🔸️کاربرگ‌ های امام رضایی برای کودکان (ع ) @mah_mehr_com
‍ 🔴 هل دادن اشیاء برای کودکان وقتی کودکان چیزی را هل می‌دهند، احساس می‌کنند قوی هستند و بر اوضاع تسلط دارند. این نوع بازیها روش فوق‌العاده‌ای هستند برای تقویت حس اعتماد به نفس و هماهنگی در کودکان نوپا. نوع بازی: چند شیء مختلف را انتخاب کنید تا کودکتان آنها را هل بدهد. از چیزهایی استفاده کنید که وزن بسیار کمی دارند، مثلاً از عروسک، اسباب‌بازی‌های کوچک یا اسباب‌بازی‌هایی که بشود آنها را هل داد. بگویید: یک، دو، سه، هل بده! و بعد یکی از اسباب‌بازی ها را هل بدهید. دوباره بشمارید و کودکتان را تشویق کنید تا این بار او اسباب‌بازی‌اش را هل بدهد. وقتی کوچولویتان تمام روز کلمه دِه (منظورش همان عدد سه است) را به زبان آورد، می‌فهمید که از این بازی خوشش آمده است! @mah_mehr_com
59.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کارتون تام و جری در یک مسابقه 🔥 🎥 پارت 1 🍿 @mah_mehr_com
پاسخ دهید👻 حدس ضرب المثل⁉️ برای دوستاتون بفرستید😉 جوابش👇👇👇👇
🔥 جواب : حوض نساخته قورباغه پیدا شد✔️ @mah_mehr_com
کاربرگ نقاشی کودک ویژه 👆 @mah_mehr_com 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو زیبا و ساده برای حاشیه دفتر😍 @mah_mehr_com
‍ « » زیر آسمان نیلی ، در جنگلی سرسبز و قشنگ ، دو بچه راسو به اسم یین و یانگ با هم دوست بودند . آنها تمام تعطیلات را با هم گذرانده بودند و حالا که مدرسه ها باز شده بود . وقت کمتری برای بازی با همدیگر داشتند . مدتی بود که پدر بین مریض شده بود و او علاوه بر درس خواندن باید کارهای پدر را هم انجام میداد. بنابراین کمتر از گذشته فرصت بازی با یانگ را پیدا می کرد . یکروز که بین مشغول هیزم شکستن بود ، یانگ نفس نفس زنان خودش را به بین رساند و گفت : س..ش... سلام من شنیده ام که... که... یک جعبه ی گنج در جنگل پنهان شده است . بین که چشمانش از تعجب گرد شده بود ، گفت : گنج ؟؟ کجا ؟؟ یانگ گفت : جنگل بالا ، همان قسمت که درختان خیلی خیلی بلند دارد. زیر یکی از درختهاست . آن شب بین با رویای پیدا کردن جعبه ی گنج به خوبی رفت . او فکر میکرد وقتی گنج را پیدا کند ، میتواند پدرش را درمان کند و چون پولدار میشوند دیگر لازم نیست خانواده اش سخت کار کنند. روز بعد و روزهای بعد یین و یانگ صبح تا عصر به جنگل بالا می رفتند . بین زیر درختها را میکند و میگشت ولی یانگ مشغول بازیگوشی و قایم موشک بود. هر چه بین گشت ، جعبه ی گنجی پیدا نکرد ؛ و وقتی به یانگ می گفت ، او میگفت شاید جای دیگری را باید بگردند . این ماجرا ده روز تکرار شد و هر بار یانگ داستان جدیدی سر هم میکرد و بین را به دنبال گنج می کشاند. بین دیگر خسته و ناتوان شده بود و اعتمادش به یانگ را از دست داده بود. صبح روز یازدهم وقتی یانگ به سراغ بین آمد که به دنبال جعبه ی گنج بروند . مادر بین گفت که او همین چند دقیقه پیش به مدرسه رفته است . یانگ دوید تا به دوستش رسید. او را صدا زد . خواست داستان جدیدی درباره ی جعبه ی گنج بگوید که بین گفت : یانگ ، من دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم . در این مدت تو به من دروغ گفتی و حالا من نمیدانم اصلا تو کی به من راست گفته ای و کی دروغ . یانگ که توقع چنین حرفهایی را نداشت سرش را پایین انداخت ، همان لحظه او احساس تنهایی و پشیمانی کرد . بین ادامه داد: من نمیدانم چرا با من صادق نبودی؟ تو حتی یک لحظه به من فکر نکردی . من هر شب رویای پیدا کردن جعبه ی گنج و درمان پدرم به خواب می رفتم و بیدار میشدم. یانگ فهمید که رفتارش باعث شده بهترین دوستش را از دست بدهد. شب ، هنگام شام یانگ که میلی به غذا خوردن نداشت شب به خیر گفت و به اتاقش رفت . چند لحظه بعد مادرش وارد اتاق شد . آنها مدتی با هم صحبت کردند و یانگ تمام ماجرا را برای مادرش تعریف کرد . مادر گفت: تو حتما برای این رفتارت دلیلی داشتی . یانگ گفت : من فقط میخواستم بین بیشتر با من بازی کند . از وقتی مدرسه ها باز شده و پدرش مریض شده است او دیگر به من توجه نمی کند. مادر ادامه داد : عزیزم ، درکت میکنم ، تو خیلی دوست داشتی بین مثل قبل با تو بازی کند ، شما همیشه دوستان خیلی خوبی برای هم بودید ، میخواهم به تو بگویم جعبه ی گنج واقعی پر است از دوستان خوب و کلید آن صداقت است. یانگ پرسید صداقت یعنی چه ؟ مادر گفت: صداقت یعنی راستگویی و آن بذر کوچکی است که باعث میشود درخت دوستی رشد کند و دروغگویی برعکس باعث خشک شدن این درخت میشود صداقت مثل خورشید است که باعث رشد گیاهان میشود ولی دروغگویی مثل ابر تیره جلوی خورشید صداقت را میگیرد و نمیگذارد نور به گیاهان برسد تا آنها رشد کنند . یانگ که حالا معنی صداقت و راستگویی و اهمیت آن را در رابطه ی دوستی و اعتماد دوستان به هم فهمیده بود تصمیم گرفت نگذارد درخت دوستی خودش و بین خشک بشود . صبح روز بعد زودتر از خواب بیدار شد تا به دنبال بین برود و در طول راه مدرسه با او صحبت کند. آنها در میان جاده ی بلوط سبز به هم رسیدند. یانگ شجاعانه جلو رفت و برای بین همه چیز را تعریف کرد. او گفت که گنجی وجود نداشته و او فقط میخواسته با بین بازی کند و مثل قبل با هم وقت بگذرانند . او گفت ، فهمیده است که با ارزش ترین گنج ، صداقت و اعتماد بین آنهاست. بین لبخندی زد و گفت : از تو می خواهم همیشه به من راست بگویی ، حتی اگر سخت باشد چرا که حقیقت باعث میشود قلبهای ما به هم نزدکتر شوند. حالا بیا به مدرسه برویم که خیلی از درسها عقب افتاده ایم و باید جبران کنیم. راستی از این به بعد میتوانیم مثل قبل با هم بازی کنیم چون حال پدرم خیلی بهتر شده است و دیگر میتواند کار کند . یین و یانگ دست در دست هم به سمت مدرسه رفتند . پایان... @mah_mehr_com