فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصههای_دردونه_خدا
#قسمت_پنجم
بچهها میدونستید تو سپاه امام حسین علیهالسلام بچهها هم میتونن سرباز بشن؟
@mah_mehr_com
اگه میخوای #فرزندت #مفہوم "مرگ" رو یاد بگیره✓
«خداحافظ جوجه رنگی»
رضا عاشق جوجه ها بود هر سال که فصل جوجه های رنگی می شد برادر بزرگترش جوجه های زرد و نارنجی و قرمز و سبز می خرید امسال هم رضا منتظر فصل جوجه های رنگی بود. رضا اولین بار است که میخواهد جوجه بگیرد. برای همین خیلی خوشحال است. او به برادرش قول داد که از جوجه اش به خوبی مراقبت میکند.
بلاخره فصل جوجه رنگی از راه رسید. برادر بزرگ رضا به خانه آمد. او یک کارتن بزرگ دستش بود. صدای جوجه رنگی ها از داخل کارتن شنیده میشد. رضا خیلی عجله داشت تا سریع تر کارتن را باز کند برادرش کارتن را روی زمین گذاشت و در آن را باز کرد. یک عالمه جوجه رنگی قشنگ داخل کارتن جیک جیک میکردند. رضا به برادرش نگاه کرد و با ذوق گفت: واااای چی همه جوجه های خوشگل میشه این سبزه مال من باشه داداش؟".
برادر گفت آره عزیزم این سبزه واسه تو!". و بعد، رضا فورا جوجه اش را آرام برداشت و به حیاط رفت. جوجه اش را روی زمین گذاشت یکم آن را ناز کرد و بعد ولش کرد. جوجه هم خیلی خوشحال بود وارد باغچه شد و کلی بازی کرد و چیزهای خوشمزه خورد مدتی بعد خواهرها و برادر رضا با جوجه های شان به حیاط آمدند داخل حیاط خانه پر شده بود از جوجه های رنگی زیبا همه با جوجه های رنگی شان بازی می کردند و شاد بودند.
چند روزی گذشت و جوجه ها کمی بزرگتر شده بودند. رضا از اینکه توانسته بود از جوجه اش خوب مراقبت کند خیلی خوشحال بود روزها میگذشت و جوجه ها بزرگتر و بازیگوش تر می شدند.
یک روز صبح رضا از خواب بیدار شد. اما صدای جوجه ها کمتر شده بود. او خیلی تعجب کرد بدون اینکه صبحانه بخورد، فورا به سمت لانه جوجه رنگی ها دوید. وقتی در لانه را باز کرد دید که یکی از جوجه رنگی ها افتاده است. او هر چقدر آنجا ایستاد جوجه رنگی برادرش بلند نشد. با سرعت به خانه رفت و گفت داداش! داداش جوجه شما افتاده و بلند نمیشه اصلا!".
برادر رضا فورا به سمت لانه دوید بقیه هم با رضا پیش جوجه ها رفتند برادر رضا کمی دانه برداشت و جلوی جوجه اش گذاشت. اما او نخورد برادر رضا گفت ای وای جوجه من نه بلند میشه نه چیزی میخوره. بعد یکی از خواهرهای رضا جوجه را برداشت متوجه شد که جوجه نفس نمی کشد. فورا گفت : " جوجه رنگی نه بلند میشه، نه چیزی میخوره نه نفس میکشه!". " کمی بعد مادر که حرفهای آنها را میشنید، جلو آمد و گفت: بچه ها متاسفم این جوجه رنگی مرده برای همین بدنش از کار افتاده دیگه نه نفس میکشه نه چیزی میخوره نه کاری میکنه نه راه میره! رضا و همه بچه ها خیلی ناراحت شدند. و بعد با دستهای کوچکشان جوجه رنگی قشنگ را برداشتند، با او خداحافظی کردند و داخل خاک باغچه دفنش کردند.
پایان...
@mah_mehr_com
#محرم
میدونيد ضرب المثل«سرش بره
قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟
▪️روی دستش
🖤" پسرش " رفت ولی " قولش نَه "
▪️نیزه ها تا
🖤" جگرش "رفت ولی " قولش نَه "
▪️این چه خورشید
🖤غریبی است که با حال نزار
▪️پای نعش
🖤قمرش رفت ولی " قولش نَه "
▪️شیر مردی که
🖤در آن واقعه " هفتاد و دو " بار
▪️دست غم بر
🖤" کمرش " رفت ولی " قولش نَه "
▪️هر کجا مینگری
🖤" نام حسین است و حسین "
▪️ای دمش گرم
🖤" سرش " رفت ولی " قولش نَه "
▪️ السَّلامُ عَلَيْك
🖤یا اَباعَبْدِاللهِ الحسین✋
#ضرب_المثل
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخبار قدیمی از
#قاسم_افشار
برای اونا که صداش یادشون رفته بود
روحت شاد آقای #نوستالژی🖤
@mah_mehr_com
46.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹. #دختریبهنامنل 📹
💥 قسمت ۲۵
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #داستان #قصه
ویژه کودکان و نوجوانان
روز چهارم محرم
حربن یزید ریاحی
▪️#ما_ملت_امام_حسینیم
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
#قصه_شب
🥀 #کربلا
در زمان های قدیم، خلیفه ای به نام یزید به مردم ظلم می کرد و کارهای بدی انجام می داد. در زمان این خلیفه امام سوم ما به نام امام حسین علیه السلام زندگی می کرد.
امام حسین علیه السلام پسر امام علی و حضرت فاطمه و نوه پیامبر اسلام است. ایشان همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند و بچه ها را خیلی دوست داشتند.
امام حسین وقتی ظلم یزید به مردم را می دید، ناراحت می شد و به مردم می گفت: «از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید.»
به خاطر اینکه مردم امام حسین (ع) را دوست داشتند و از یزید و کارهای او متنفر بودند، یزید با امام حسین (ع) دشمن شد.
امام حسین که می خواست به مردم کمک کند، بعد از اینکه نامه های زیادی از مردم کوفه دریافت کرد، با خانواده و یاران وفادارش به سمت کوفه حرکت کرد.
کاروان امام حسین و یارانش به سرزمینی به نام کربلا که در نزدیکی کوفه قرار داشت، رسیدند و بارها را از شترها پیاده کرده و خیمه هایی برپا کردند. در نزدیکی کاروان امام حسین (ع ) رودخانه ای وجود داشت که بزرگترهای کاروان مشک ها (جای آب) را از آب آن رودخانه پر می کردند.
بچه های عزیزم اما مردم کوفه که برای امام حسین (ع ) نامه هایی را نوشته بودند، به جای اینکه به استقبال امام حسین (ع ) بیایند، به خاطر گرفتن پول از یزید با دشمنان همراه شده و به جنگ امام حسین (ع ) و یارانش آمدند.
عزیزانم امام حسین (ع ) و یاران او که از قویترین و شجاع ترین آدم های آن زمان به شمار می آمدند، مواظب بچه ها و زنان بودند تا دشمنان نتوانند به آن ها آسیبی برسانند اما سپاه دشمن بسیار زیاد بود و سپاه امام حسین تنها 72 نفر بودند.
امام حسین (ع) و یارانشان چند روزی را در کربلا بودند و دشمن آب را بر روی آنها قطع کرده بود و همه تشنه بودند و بچه ها آب می خواستند.
دشمنان سنگدل نمی گذاشتند که امام و یارانش به سمت رودخانه بروند و از آن آب بیاورند. بچه ها که از همه تشنه تر بودند، به نزد عمویشان حضرت عباس علیه السلام که بسیار شجاع بود و از دشمنان نمی ترسید، رفتند و به ایشان گفتند عمو جان ما تشنه هستیم و آب می خواهیم.
حضرت عباس که دوست نداشت ناراحتی بچه ها را ببیند، با 20 نفر دیگر به سمت رودخانه رفت. حضرت عباس (ع) با حمله به دشمنان سعی کردند که حواس آن ها را پرت کنند تا یارانش بتوانند مشک ها را از آب پر کنند، اما دشمنان تیر های خود را به مشک ها زدند و آن ها را سوراخ کردند.
حضرت عباس (ع) خودشان به سمت رودخانه رفتند و مشکی را از آب پر کردند اما زمانی که می خواستند به سمت خیمه ها بیایند، سربازان دشمن شروع به تیراندازی به او کردند.
عموی خوب بچه ها وقتی دو دستش زخمی شد، مشک آب را با دندان گرفت و به سمت خیمه ها رفت، اما تعداد زیادی از دشمنان به سمت او حمله کردند و مشک را پاره کرده و حضرت عباس بهترین عموی دنیا و برادر شجاع امام حسین (ع ) را به شهادت رساندند.
بچه های عزیزم در روز عاشورا نه تنها حضرت عباس (ع ) به شهادت رسیدند، بلکه هنگامی که جنگ میان دشمنان و یاران امام حسین علیه السلام در سرزمین کربلا بالا گرفت، خانواده و یاران امام حسین (ع ) مثل حضرت علی اکبر فرزند امام حسین، قاسم، ابوبکر، عبدالله و حسن فرزندان امام حسن (ع) نیز به شهادت رسیدند.
کوچکترین کسی که در کربلا شهید شدند، علی اصغر فرزند 6 ماهه امام حسین بودند. روز دهم محرم یا روز عاشورا که همه یاران امام حسین تشنه بودند، حضرت علی اصغر علیه السلام طفل شیرخواره امام حسین نیز از تشنگی بسیار بی تابی می کرد.
امام حسین علیه السلام او را برداشته و به میدان جنگ برد. سپس او را را میان دو دستان خود گرفت و به دشمنان گفت: « آیا نمی بینید که این کودک شیرخوار چگونه از تشنگی بی تاب است؟ اگر به من رحم نمی کنید لااقل به این کودک رحم کنید.»
اما سپاهیان دشمن به سخنان امام توجهی نکردند و به طرف حضرت علی اصغر علیه السلام تیر اندازی کرده و او را به شهادت رساندند.
بچه ها در روز عاشورا امام حسین (ع) نیز همراه یارانش با شجاعت جنگید و بسیاری از دشمنان را از بین برد، اما دشمنان که بسیار زیاد بودند، سر انجام امام حسین و یارانش را به شهادت رساندند، خیمه ها را آتش زدند و زن و بچه ها را اسیر کردند.
عزیزانم حالا که داستان امام حسین (ع ) را شنیدید، می دانید که چرا ما هر سال روز عاشورا به هیئت ها می رویم و برای امام حسین (ع) عزاداری می کنیم و سینه می زنیم و گریه می کنیم. داستان شهادت امام حسین (ع ) به ما یاد داد که نباید در برابر ظلم سکوت کنیم، ظلم هیچ گاه ماندنی نیست و از بین خواهد رفت.
@mah_mehr_com
💫چگونگی آشنایی کودکان با معارف کربلا
📌قسمت پنجم
🔹مسئولیت دادن به کودکان
یکی دیگر از راه ها برای آشنایی کودکان با محرم و ایجاد عشق و محبت نسبت به این خاندان، مسئولیت دادن در مراسمات امام حسین به کودک است. این که از کودک بخواهیم کفش های عزاداران حسینی را مرتب کند، و یا در تقسیم نذری به آنها کمک کند، همچنین در آماده سازی هئیت از آنها کمک بگیریم و یا از کودکانمان نظر بخواهیم که کتیبه یا پرچم را کجا نصب کنیم و یا برای نصب آن از آنها کمک بگیریم، با این کار احترام گذاشتن به این ایام را به کودکان آموزش میدهیم. همه این ها علاقه ی خاصی را در آنها نسبت به امام حسین و خاندانش به وجود می آورد. در واقع این مسئولیت ها بهانه ای است برای آشنایی هر چه بهتر کودکان با محرم و عزاداریهای محرم و همچنین تجربهای در زمینه مدیریت و کار جمعی.
#تربیت_دینی
#محرم
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب
💠 حلما کوچولوی قهرمان؛ قسمت ششم
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: ارزشهای اخلاقی و اهداف حرکت امام حسین علیهالسلام
📎 #قصه_شب
📎 #کودکانه
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن رشادتهای حضرت قاسم بن حسن در روز عاشورا
@mah_mehr_com
۱۳ آوریل، ۲۰.۳۴بیست پنج فروردین.mp3
2.24M
💫قصه_شب
✅️دیگه خودتون گوش کنید
مادر هایی که نگران پسر ها هستند گوش کنن
الحمدلله 🤲
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨
أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ ...
اولین جمعه ماه محرم که متعلق به بابالحوائج ششماهه کربلا حضرت علی اصغر(علیهالسلام) هست ...
آی بچههای دانا
کودکان توانا
میدونید که من کیام؟
مثل کبوترم من
یه بچهی ششماهه
علی اصغرم من
اسم مامانم رباب
امام حسین ع بابام بود
او رو دوسِش میداشتم
خیلی عزیز برام بود
عموی من اباالفضل ع
رقیه س خواهرم بود
حضرت علی اکبر ع
اسم برادرم بود
تو قنداقم میذاشتن
وقتی کوچولو بودم
من وسط گهواره
یک گُل خوشبو بودم
اسباببازیهای من
انگشتای بابام بود
غنچه سرخ خنده
همیشه رو لبام بود
#حضرت_علی_اصغر_ع
#کلیپ🎥
#محرم
#یا_حسین
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 #طبق_برنامه_جمعه_ها:
💠 #نهج_البلاغه_خوانی
🧠 از عقل و فکرت استفاده کن
💡🎉ما باید از عقل و فکرمون استفاده کنیم تا کارهای خوب و بد را از هم تشخیص بدیم. 💥
📗 برگرفته از حکمت ۴۲۱ نهج البلاغه
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
🔸خواص عاشورایی:
قاسم بن الحسن علیه السلام
🔻قاسم فرزند امام حسن (علیهالسلام) بود که در دو سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین (علیهالسلام)، پرورش یافت و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.
🔺در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیهالسلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمیشود. از اینرو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟»
🔹امام (ع) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «أحلى مِنَ العَسَل»؛ «شیرینتر از عسل» حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد.
♦️روز عاشورا ابتدا امام حسين (علیهالسلام) به او اجازه ميدان رفتن نداد؛ امّا قاسم دست و پاى امام (علیهالسلام) را بوسيد و پافشارى و التماس كرد و با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (ع) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عمویت برندار؛ اذن میدان گرفت. وی سرانجام پس از کشتن تعدادی از دشمنان خدا، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#ششم_محرم
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
@mah_mehr_com
💠 دیر راهب
🔻صدای زوزه گرگ ها از دوردست می آمد. بیرون دِیر کسی نبود. از دور صدای صحبت آرامی می آمد به طرف صدا رفتم. پشت تپه چند مرد مشغول حرف زدن بودند، جلوی دهنشون رو می گرفتند صدای خندشون بیرون نره. بینشون صندوقی بود که ازش نوری به آسمون می رفت.
یکی از اونا منو دید. شمشیرش را از غلاف درآورد و گفت: تو کیستی؟ این موقع شب اینجا چی می خوای؟
با ترس گفتم: راهبی مسیحی هستم که در دیرهمین نزدیکی زندگی می کنم. شما کی هستید؟ مرد به لباس هایم نگاه کرد و گفت: ما یاران ابن زیاد هستیم.
پرسیدم: این سر توی صندوق مال کیه؟ مرد خنده ای کرد و گفت: سر حسین نوه پیامبر، داریم اونو را به شام و قصر یزید می بریم.
اخم کردم و گفتم: چه مردم بدی هستید اگر مسیح فرزندی داشت، روی چشم می ذاشتیم، مرد با عصبانیت گفت: خیلی حرف می زنی پیرمرد.
سر رو در عوض ده هزاردینار ازشون برای یک شب امانت گرفتم، با گلاب شستم وتا صبح صدای هق هق گریه ام فضای دیر رو پر کرده بود.
📌شوشتری، إحقاق الحق، ۱۴۰۹ق، ج۳۳، ص۶۹۲
📎 #داستان_دانش_آموزی
📎 #کودکانه
📎 #عزاداری
📎 #بچه_شیعه
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_نامه_های_ناریه
#قسمت_هفتم
کلیپ داستانی معرفی امام حسین(ع) و کربلا برای کودکان
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
#محرم_متفاوت 🖤
💔احلی من العسل؛
♦️یکی بود، یکی نبود
زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خدا بود و خدا بود و خدا بود.
✍🏻قاسم و عبدالله، پسرهای امام حسن بودند؛
آنها از وقتی خیلی خیلی کوچک بودند، و همه ی کودکی شان، با امام حسین گذشت.
امام حسین پسرهای کوچک برادرش را خیلی دوست داشت و با آنها مثل بچه های خودش رفتار می کرد.
در دهانشان لقمه ی غذا میگذاشت؛ با آنها بازی می کرد، آنها را از کوچه پس کوچه های مدینه، به نخلستان های خرما میبرد. وقتی به زمین می افتادند، عمو دستشان را میگرفت و بلندشان میکرد و خاک لباسشان را میتکاند.
بغلشان می کرد و سر و صورتشان را میبوسید.
قاسم و عبدالله هم عاشق عمویشان بودند و کودکانه در کنار عمو روزها را شب میکردند و بزرگ میشدند.
از عمو ادب و اخلاق را یاد میگرفتند، دین را یاد میگرفتند، مردانگی را یاد می گرفتند؛
قاسم و عبدالله همیشه و همه جا همراه امام حسین بودند؛
در کربلا هم هر دو همراه عمو بودند.
قاسم از امام حسین پرسید:«عمو جان آیا من هم کنار شما به شهادت میرسم؟»
عمو از قاسم پرسید:«عزیز عمو، شهادت از نظر تو چگونه است؟»
قاسم جواب داد:«عمو جان شهادت در راه خدا برای من از عسل شیرینتر است.»
عمو لبخندی زد و قاسم را بغل کرد و بوسید.
روز عاشورا، قاسم پیش عمو رفت و اجازه گرفت تا به میدان برود.
اما امام اجازه ندادند.
چند بار این ماجرا تکرار شد.
بار آخر قاسم گفت:«عموجان، خواهش می کنم به من اجازه بدهید مثل همیشه همراهتان باشم.»
امام فرمود:«عزیز عمو، نمیتوانم! تو یادگار برادرم هستی. نمیخواهم تو به میدان بروی.»
قاسم عمو را بوسید و بازوبندش را به او نشان داد و گفت:«عمو جان، پدرم به من فرمودند که همیشه کنارتان باشم.» و آنقدر اصرار کرد تا بالاخره عمو راضی شد.
قاسم که هنوز پاهایش خوب به رکاب اسب نمیرسید، کنار عمو مردانه ایستاد و به شیرینی عسل، شهادت را چشید.
عبدالله هم دائم منتظر بود تا عمو او را صدا بزند.
او هم وقتی که وقتش شد، با همه ی کودکیش، پیش امام ماند تا از عموجانش دفاع کند.
عمو، عبدالله را در آغوش کشید و او را تا بهشت بدرقه کرد.
♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤
@mah_mehr_com
💫کاربرگ مخصوص ایام شهادت حضرت امام حسین علیه السلام 💔
#کاربرگ
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ #قصههای_مهربونی | قسمت چهارم: خودبرتربینی
▪️خودبرتربینی یعنی اینکه خودمون رو از بقیه بهتر بدونیم، این رفتار باعث ناراحتی بقیه میشه. امام حسین علیهالسلام با آدمهایی روبرو بودن که خودشون رو از همه بهتر و برتر میدونستن و به همین خاطر هم به امام احترام نمیذاشتن.
@mah_mehr_com