🔸️داستانی از زندگی امام صادق ع
یکی از دوستان امام صادق ع به نام ابراهیم به ایشان گفت: «پدرم پیر و ناتوان شده است، من به او خیلی کمک میکنم و حتی او را به دستشویی هم میبرم.» حضرت فرمودند: «اگر توانستی لقمه هم در دهان او بگذار تا خداوند هم از تو راضی باشد.»
#امام_صادق_ع #داستان_های_معصومین
✅ @montazar
🔸️داستانی از زندگی امام صادق ع
امام صادق کنار سفره نشسته بود. برای ایشان ظرف غذا را آوردند. ایشان مقداری نان برداشتند و میخواستند غذا بخورند؛ متوجه شدند که غذا بسیار داغ است.
امام دست از غذا کشیدند چند بار تکرار کردند پناه میبرم به خدا از آتش جهنم پناه میبرم به خدا از آتش جهنم. ایشان فرمود: ما قدرت نداریم برای لحظهای این آبگوشت داغ را تحمل کنیم چهطور میتوانیم آتش جهنم را تحمل کنیم؟
امام صادق ع در هر لحظه به یاد خدا بودند و از هر موقعیتی برای یادآوری
به دیگران استفاده میکردند.
#امام_جعفر_صادق_ع #داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️کلیپ داستانی در مورد یکی از احادیث امام باقر ع برای کودکان
🔸️موضوع اسراف نکردن
#داستان_های_معصومین #امام_باقر_ع
@mah_mehr_com
📚نگران نباش
یک روز یکی از دوستان امام به نام یونس نزد ایشان آمد و با نگرانی گفت: فرماندهی لشکر متوکل نگین با ارزشی را به من داده بود تا روی آن نقشی را حک کنم. هنگام کار نگین شکست و دو نیم شد. فرمانده فردا می آید تا آن نگین را ببرد؛ اگر بفهمد که من آن را شکستهام حتما من را خواهد کشت.
امام هادی ع به آرامی لبخند زد و گفت: به خانه ات برو. به لطف خدا این حادثه برای تو خیر خواهد بود. روز بعد آن مرد با خوشحالی نزد امام برگشت به ایشان گفت: امروز فرمانده آمد و گفت: من دو دختر دارم هر دوی آنها میخواهند از این نگین انگشتری داشته باشند؛ پس این نگین را به دونیم قسمت کن. برای این کار پاداش زیادی به تو خواهم داد.
#امام_هادی_ع #داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com
📚کمک به بیمار
یکی از یاران امام به سختی بیمار شده بود. شب بود طبیب بر بالینش آمد و او را معاینه کرد به او گفت چند روز باید از گیاهی دارویی بنوشی تا حالت خوب
شود.
آن دارو بسیار کمیاب بود. اطرافیان بیمار با ناراحتی میپرسیدند آن دارو را از کجا تهیه کنیم؟ در اینجا هیچ کسی آن را ندارد در همان موقع خدمتکار امام هادی به خانهی آنها آمد. شیشه ای در دست داشت آن را به بیمار داد و گفت: امام هادی ع سلام رساند؛ فرمود: چند روز از این دارو بخور تا دوباره حالت خوب شود.
مرد بیمار شیشه را گرفت و تشکر کرد داخل شیشه همان داروی کمیابی بود که طبیب گفته بود مرد از آن دارو خورد و خیلی زود حالش خوب شد.
#امام_هادی_ع #داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com
📚مسلمان شدن قیصر
قیصر روم برای حاکم شهر نامه نوشت: ما در کتاب مقدسمان خواندهایم هر کس با ایمان کامل سورهای را بخواند که در آن هفت حرف (ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف) نباشد، به بهشت میرود.
ما چند کتاب آسمانی را بررسی کردیم چنین سورهای را در آن نیافتیم؛ آیا شما در کتاب آسمانیتان این سوره را دارید؟
خلیفه از اطرافیانش این سوال را پرسید اما کسی جواب آن سوال را نمیدانست.
سرانجام آن سوال را از امام هادی ع پرسیدند، امام هادی ع فرمود: آن سوره سورهی حمد است که این حروف در آن نیست.
بعد امام برای ایشان توضیح دادند که هرکدام از این حروف به چه معنا است.
حاكم جواب امام هادی ع را برای قیصر روم فرستاد. قیصر روم وقتی نامه را خواند خیلی خوشحال شد که جواب سوالش را پیدا کرده است.
او با خودش گفت حتما دین اسلام دین خوب و کاملی است که امام آن این قدر علم و دانش دارد.
قیصر روم کمی درباره اسلام تحقیق کرد سرانجام دین اسلام را انتخاب کرد و برای همیشه مسلمان شد.
#امام_هادی_ع #داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در داستان دوست مهربان
از امام موسی کاظم (علیهالسلام) یاد میگیریم که به خاطر بنده خدا بودن آدمها بهشون محبت و مهربانی کنیم نه به خاطر هیچ دلیل منفعت طلبانه دیگهای.
توی این داستان انسانیت رو از اخلاق امام میشه به بچهها یاد داد.
حتما طوری کلاسهاتون یا اگه معلم نیستید ولی خودتون بچهدارید برای قصه گویی بچهها داستانهای خوب از اهل بیت رو قرار بدید.
از کودکی باید بچهها رو با اهل بیت آشنا کنیم تا در بزرگی بدونن کی رو باید به عنوان الگوی زندگی انتخاب کنن.
#امام_موسی_کاظم_ع
#داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com
📚داستان بهلول یکی از شاگردان امام کاظم ع
چرا بهلول در زمان حکومت هارون الرشید خودش را به دیوانگی زد؟
یکی از شاگردان امام کاظم ع عالم و عارف کامل، بهلول بود.
او برای حفظ جان خود از خطر گزند هارونالرشید، پنجمین خلیفه عباسی، با اشاره و توصیه امام کاظم ع خود را به دیوانگی زد و از آن پس به «بهلول مجنون» معروف گردید.
هارونالرشید میخواست برای بغداد قاضیالقضات تعیین کند. در این باره با درباریان و علمای خود مشورت کرد. همه آنها بهلول را برای این کار شایسته دانستند. سپس هارون، بهلول را احضار کرد و به او گفت: «ای فقیه هوشمند، ما را در مورد قضاوت یاری کن.»
بهلول چون نمیخواست در خدمت حکومت ظالم و ستمگر هارونالرشید به عنوان قاضیالقضات انتخاب شود، به هارونالرشید گفت: «من برای این کار صلاحیت ندارم.»
هارون گفت: «همه اطرافیان و مردم بغداد تو را برای این کار شایسته میدانند.»
بهلول: «من شایسته مقام قضاوت نیستم.»
هارون: «تو را آزاد نمیکنم تا این مقام را بپذیری.»
بهلول: «اکنون که چنین است، یک شب به من مهلت دهید تا در این مورد بیندیشم.»
یک شب به بهلول مهلت دادند. او به خانهاش رفت. فردای آن روز صبح زود، بهلول با چوبی بلند که در دست داشت، از خانه بیرون آمد و خود را به دیوانگی زد و وارد بازار گردید. مردم دیدند آیتالله بهلول لباس، عبا و عمامهاش را کج و معوج گذاشته، چوبی به دست گرفته و بر آن سوار شده و فریاد میزند: «از پیش رویم کنار بروید تا اسبم به شما لگد نزند.»
مردم گفتند: «حضرت بهلول دیوانه شده است.»
این خبر به هارونالرشید رسید. هارون گفت: «او دیوانه نشده بلکه به این وسیله به خاطر حفظ دینش از خدمت به دستگاه حکومت ما فرار کرد.»
بهلول تا آخر عمر به همین وضع به سر برد تا در خدمت حکومت ظالم و ستمگر هارونالرشید به عنوان قاضیالقضات خدمت نکند یا مبادا حکام ستمگر عباسی از وجود او سوءاستفاده کنند.
به این وسیله، با سفارش امام کاظم ع، از خدمت به دستگاه ظالم و ستمگر حکومت عباسی خودداری کرد.
#امام_موسی_کاظم_ع
#داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️قصههای کوتاه از زندگی امام حسن مجتبی ع
🔸️این قسمت: کار خوب
#داستان_های_معصومین #امام_حسن_مجتبی_ع
@mah_mehr_com👈عضویت
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️قصههای کوتاه از زندگی امام حسن مجتبی ع
🔸️این قسمت: اول همسایه
#حضرت_فاطمه_س #امام_حسن_مجتبی_ع
#داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com👈عضویت
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️قصههای کوتاه از زندگی امام حسن مجتبی ع
🔸️این شعر مربوط به داستان صد هزار نامه هست
#امام_حسن_مجتبی_ع
#داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com👈عضویت
39.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️داستانهای امام رضایی 😍
🔸️این قسمت: ماه مهربان
#امام_رضا_ع #داستان_های_معصومین
@mah_mehr_com👈عضویت