eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5947460481441598325.mp3
14.75M
صلی‌الله علیک یا اباعبدالله 🖤 🔰 در عصر جمعهٔ دلگیر برای منتظران ظهور حضرت یار، توسلی زدیم به ارباب بی‌کفنمان آقا اباعبدالله واهلبیت علیه‌السلام، هیئتی مجازی فراهم کردیم برای بهره‌مندی عزیزانی که امکان حضورِ فیزیکی در هیئت را ندارند ▪️باشد که این اشک‌ها و توسل‌ها مرهمی باشد بر قلب داغدیده حضرت حجت... عج 😔 @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای قائم عدالت‌گستر! طاقتمان طاق شده، بیا… «به کی شکایت ببرم؟» با نوای حاج‌مهدی رسولی تقدیم نگاهتان التماس دعا ◽ @mahale114
4_5783021211768324477.mp3
7.1M
28 نوع نگاهِ تو به دنیا تعیین کننده ی نحوه واکنش تو رو در برابر مشکلاته! اگه نمیتونی؛ خودتو در هجوم مشکلات کنترل کنی؛ اول باید پایه های نگاهت رو درست بچینی. 🎤 @mahale114
امام صادق عليه السلام به شيعيانش می فرمود: 🔹بادِرُوا أَحْدَاثَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ اَلْمُرْجِئَةُ 🔸نوجوانان را دريابيد و به آنان حديث و دين بيامـوزيد پيش از آن كه مرجـئه (گروهى منحرف در آن زمان) بـر شما پيشدستى كرده و آنها را بربايند 📗وسائل الشيعة ج ۱۷ ص ۳۳۱ @mahale114
✍️ آنچه باعث رشد انسان می‌شود تواضع است نه تکبر 🔹روزی حضرت عیسی علیه‌السلام به حواریون خود گفت: مرا به شما حاجتی است. 🔸گفتند: چه کنیم؟! 🔹عیسی برخاست و پاهای حواریون را شست‌وشو داد. 🔸عرض کردند: ای روح خدا! ما به این کار سزاوارتریم که پای شما را بشوییم. 🔹حضرت فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت کردن، یک عالِم است. 🔸این کار را کردم که تواضع کرده باشم و شما آن را از من فرابگیرید و بین مردم فروتنی کنید آن طور که من انجام دادم. 🔹بدانید به تواضع حکمت روید و رشد کند، نه با تکبر. چنانچه در زمین نرم گیاه می‌روید، نه از زمین سخت و کوهستانی! @mahale114
39.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی مهم / ایران برای پس گرفتن سرزمین‌های سابق خود آماده می‌شود؟ / عبور از ارس انجام شد... شبنامه / ایران می‌خواهد یک بازی جدید را علیه دشمنان وطن امتحان کند / هر کس به امان بدهد یا به دنبال تغییر در جغرافیای منطقه باشد به زودی خواهد فهمید که تنبیهش، باز گشت ایران به مرزهای سابق خواهد بود... / ایران عبور از رودخانه ارس را با موفقیت تمرین کرده است / این شبنامه را به دقت ببینید / @mahale114
محله شهیدمحلاتی
ایثارگران برزول نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) نیروی رزمی-
فصل پنجم : صفحه دوم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... بعداً که حساب کردم، دیدم این ملاقات دقیقاً پانزده روز بعد از ملاقات اول رخ داده است. ایشان بعد از سلام و احوالپرسی گرمی، برای ورود به حوزۀ قم فرمود: «ان‌شاءالله برات جور می‌شه. بنده هم پیگیری می‌کنم. بمون تا کارت درست بشه.» دیگر من با شیخ محمدرضا به اصفهان برنگشتم. حاج‌آقا با لطفی که داشتند رو زدند و مدرسۀ آیت‌الله لنگرودی را هماهنگ کردند. آنجا خوابگاه بود و درس‌ها را به‌طور آزاد، با اساتید انتخابی خودم باید شرکت می‌کردم. بعد گفتند: «مهم همین حجره است. بقیۀ چیزها هم ان‌شاءالله درست می‌شه.» بالاخره به مراد دلم رسیدم و با حضرت معصومه(س) هم‌جوار شدم. طلبگی در قم برای من با آرامشی عجیب همراه بود که در درس خواندن کمکم می‌کرد. دلم نیامد این آرامش را با حسن معظمی شریک نشوم. بعد از اینکه با مدیر مدرسه صحبت کردم به حسن زنگ زدم و پیشنهاد دادم به قم بیاید. حسن هم استقبال کرد و با آقای بابایی به قم آمدند. پس از شروع طلبگی در نهاوند، این بار این گروه سه‌نفره در قم شکل گرفت و باهم شروع به درس خواندن کردیم. یک روز جمعه، در ایام سرد زمستانی قم، به نمازجمعه رفتم و به‌صورت اتفاقی، سیدمجتبی حسینی عزیز و شالباف از فرماندهان گردان حضرت حر را آنجا دیدم. در حال سلام‌وعلیک بودیم که بقیۀ دوستان هم پیدایشان شد. همۀ کادر گردان و در رأس آن‌ها خود آقامحسن آنجا بود. آقامحسن به زیارت حضرت معصومه(س) مقید بود و اگر فرصتی پیش می‌آمد بچه‌ها را برمی‌داشت و برای زیارت به قم می‌آمد. از دیدن دوستان و مخصوصاً آقامحسن خیلی خوشحال شدم. آقامحسن گفت: «شیخ، عملیات نزدیکه. اگه می‌خوای شرکت کنی بسم‌الله!» از خدا چه می‌خواستم؟ همین خبر خوش را. بدون تعلل پرسیدم: «می‌تونم همراه شما به منطقه بیام؟» ایشان با کمال میل پذیرفتند و زمان و مکان حرکت را وعده کردیم. ساعت 4 عصرِ همان روز با مینی‌بوس سپاه راه افتادیم. بچه‌ها با گپ‌وگفت و شوخی و خنده، مینی‌بوس را روی سرشان گذاشته بودند. آن‌ها ترکی حرف می‌زدند و من چیز زیادی نمی‌فهمیدم. برادر سیدمجتبی حسینی جلو نشسته بود، برادر قوی‌دست پشت‌سر ما بود و با جلویی‌ها بگوبخند داشت و برادر مصطفوی که از فرماندهان دسته بود در کنارم جا داشت. مصطفوی برای اینکه از خنده‌ها جا نمانم تمام حرف‌ها و شوخی‌ها را ترجمه می‌کرد. او را قبلاً با قوی‌دست دیده بودم. باهم دوست بودند و اخلاق خوبش به چشمم آمده بود. اگر قرار بود کسی از جمع ما شهید شود قوی‌دست، مصطفوی و سیدمجتبی حسینی حتماً لایق آن بودند. به‌شوق شفاعت و دستگیری آنان، تصمیم گرفتم با این عزیزان عقد اخوت ببندم. از آن جمع برادرانه، فعلاً دو نفر به عهد و پیمان الهی وفا کردند و دو نفر دیگر انتظار می‌کشند. برادر قوی‌دست و مصطفوی با وعدۀ شفاعت به شهادت رسیدند و من و سیدمجتبی ماندیم. شب به ملایر رسیدیم و پس از نماز و صرف شام، به‌سمت پادگان ابوذر حرکت کردیم که مقرّ تیپ انصارالحسین(ع) بود. آنجا با دیدن رضا احمدوند، از دلتنگی درآمدم. اگرچه حسین خویشوند را نداشتیم و جایش خالی بود و بسیاری از لرها از گردان رفته بودند، اما مهمان تازه‌واردی به جمعمان اضافه شده بود که از جنس خودمان بود. اردشیر احمدوند را برای اولین بار همین‌جا دیدم. او دوست رضا بود و همراه او به گردان آمده بود. با صفا و صمیمیتی که داشت، خیلی زود دلبری کرد و به عضوی جدید از گروه ما بدل شد. جدای از جمع دوستانه، حال‌وهوای اردوگاه نیز دیدنی بود. طنین صدای بلندگوهای تبلیغات را هنوز در گوشم حس می‌کنم. مناجات‌های سحر، قرآن‌های قبل از اذان ظهر و مداحی‌های دم غروب به احساسات پاک بچه‌ها دامن می‌زد و فضایی معنوی را حاکم کرده بود. یک ماهی در این پادگان اردو زدیم و روزها را به تمرینات و مانور‌های مختلف سپری کردیم. یک روز برای مانوری همه‌جانبه به‌همراه گردان‌های دیگر به گیلان‌غرب رفتیم و در منطقه‌ای بسیار مشابه با منطقۀ عملیات رزمایش انجام دادیم. شباهت تپه‌ها و عوارض طبیعی با عملیات پیشِ‌رو به‌حدی زیاد بود که شب عملیات به خود می‌گفتیم انگار ما قبلاً اینجا بوده‌ایم. در همان مانور، در حال جابه‌جایی سنگی برای ساخت سنگر، سنگ بزرگی روی دستم افتاد و ناخن شَستم را غلفتی از جا کند. پارچه‌ای را دور آن بستم و به کارم ادامه دادم. شاید اگر احتمال می‌دادم برگشتی در کار است و از جنگ، جان سالم به‌در می‌برم به آن زخم و امثال آن توجه بیشتری می‌کردم. اما حتی تصور اینکه جنگ تمام شود و من محکوم به زندگی باشم را نداشتم. ادامه دارد... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم! لطفا تا انتها بخوانید. آقایان خواص تحویل بگیرید! اینها فکر کردند واقعا در ایران انقلاب شده و جنبش فواحش روی کار آمده! ⛔️ الناز رکابی نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران در مسابقات سنگ‌نوردی آسیایی بدون رعایت اسلامی در مسابقات شرکت کرد 🔸این زنیکه نتوانست به مقامی بهتر از چهارمی دست یابد در حالیکه برعکس مسابقات قبلی نیز نمی‌تواند حجاب را باعث عدم موفقیتش بداند 🔹مسئولان مربوطه باید توبیخ و خود این زنیکه نیز به دلیل اهانت بی سابقه به قانون اسلامی کشور، باید شدیدا مجازات شود. پ ن: این خبر برای هفته قبله. من به چند دلیل دوست نداشتم این خبر در کانال محله کاربشه. اما انگار این کشف حجاب برای بعضی ها نان و آب خوبی را فراهم کرده. و واقعا فکر کردند کار نظام وانقلاب تمام شده وخواستند ماهی خود را ازاب گل آلود گرفته باشند،زهی خیال باطل... سرکار خانم رکابی اوایل گفتند حواسم نبود سهوا حجاب از سرم افتاده. که این حرف هیچ وجه قابل قبول نیست. حالا چند پست و مطلب را در همین رابط باهم نگاه میکنیم قضاوت با شما... @mahale114
وزیر ورزش در یک حرکت جهادی! و انقلابی! و فوری با دختر کشف حجاب کرده جمهوری اسلامی در رقابتهای فرامرزی دیدار کرد تا هم از ایشان بابت کشف حجابش تشکر کند و هم به جنبش فواحش بفهماند که در صف آنها قرار دارد!! اُف بر شما... که آفت انقلابید... پ ن: جناب اسماعیل احمدی مسئول جبهه جهادی منتظران خورشید و عضو شورای شهر تهران فکر نمی کنید امروز وظیفه شما حمایت از ورزشکاران و شهروندان محجبه است نه کشف حجاب کرده ها..!؟ اماحالا که رفتید وما دوست داریم فرض کنیم سرکار خانم رکابی بگفتهٔ خودش سهوا حجابش افتاده بوده! اوکی! پس چرا الآن حجاب ندارد؟. از مسئولین دولت انقلابی انتظار بیشتری میرود... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو را هم راجع به کشف حجاب الناز رکابی و ملاقات وزیر ورزش با این دخترِ حجاب نورد ببینید مسئولین مختلف در جمهوری اسلامی نمی خواهند اوضاع عفاف و حجاب در کشور سامان یابد! @mahale114
🔴انتقاد آیت الله علم الهدی از دیدار وزیر ورزش با الناز رکابی 🔹امام جمعه مشهد: اخیراً شاهد بودیم که یک دختر فریب‎خورده که در اجرای مراسم سنگ‌نوردی روسری برداشته، کشف حجاب کرده و در پیش چشم همه مردم دنیا آبروی نظام را برده است، به کشور بازگشته و با آقای و جوانان دیدار کرده است. در این باره اساساً فرض کنیم که ملاحظات سیاسی درست باشد و بهتر باشد که این خانم طرد نشود و به نظام برگردد اما نکته اینجاست که چرا وزیر ورزش با این خانم ملاقات کرد درحالی‌که او بازهم بدون حجاب، تنها به یک کلاه اکتفا کرده است؟ 🔹بانوان ورزشکار بسیاری در مسابقات هم‌زمان و در رشته‌های مختلف مدال آوردند. چرا وزیر ورزش با این قهرمانان دیدار نکرد؟ شما وزیر کدام دولت هستید؟ دولتی که متدینین به آن رأی دادند و رئیس آن نایب‌رئیس دوم مجمع فقهای مجلس خبرگان رهبری است. این عکس انداختن‌ها نشانه بی‌محلی به بانوان محجبه قهرمانی است که سوغات حضور آنان در مسابقات بین‌المللی، فرهنگ عفاف و بوده است. @mahale114
خانواده آسمانی ۳۱.mp3
11.27M
۳۱ تمام جهان به صورت ریاضی خلق شده است! و برای تمام روابط و رفتارهای انسان فرمول‌هایی وجود دارد که اگر طبق آن‌ها عمل کند شاه‌کلید سعادتمندی را در دست دارد. و مهمترین فرمول زندگی این است ↓ ✦ عشق ورزی به دیگران در عین عزت نفس، و بدون محتاج شدن به محبت دیگران و لِه شدگی، تنها در صورتی امکان پذیر است که بتوان به شناخت دو گزاره مهم رسید! - آن دو گزاره چیست؟ 🎤 @mahale114
سه خانم در میدان ورزش تلاش کردند، دو نفر مدال طلا گرفتند و یکی حذف شد اما فقط گزینه حذف شده در رسانه‌های معاند برجسته شد، چرا؟ چون حجاب نداشت! مگر شعار اینها نبود؟! @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | افشای نامه شاه ایران به پادشاه عربستان درباره مدرن شدن ایران ⁉️ حکومت از چه سودی می‌برد؟ 💢 عبرت گرفتن از تجربه و شکست کشورهای غربی! ‼️ سود یا ضرر در برهنگی برای حکومت؟! ‼️ ۴۰۰‌‌هزار بطری مصرف روزانه آب جو تهران! ⁉️ ایران، در رتبه ۴ کاباره برتر دنیا! @mahale114
محله شهیدمحلاتی
📽 #ببینید | افشای نامه #محرمانه شاه ایران به پادشاه عربستان درباره مدرن شدن ایران ⁉️ حکومت از #حجاب
🔰 به نظر شما چرا جمهوری اسلامی باید روی حجاب پافشاری کند و برای آن اینقدر هزینه بدهد؟ 💢 آیا راحت‌تر نیست که و سایر محدودیت‌ها در روابط را کند و اجازه دهد مردم در این لذت‌های مادی غرق شوند و دیگر کاری به کار حکومت نداشته باشند؟ ⚠️ اتفاقا تمام نظام‌های سیاسی دنیا نفع خود را در این می‌بینند که مردم و به خصوص جوانان در سرگرمی و لذت‌های غرق باشند و در عوض آنها به خود ادامه دهند. اتفاقی که در کشورهای غربی رخ داده است. نیز اگر صرفا حفظ قدرت و حکومت برایش مهم باشد، راحت‌ترین کار همین است! ✅ اما از آنجایی که و رشد استعدادهای انسان و به خصوص برای جمهوری اسلامی مهم است، روی این اصل ایستاده است و برای آن هزینه می‌دهد و تقدیم می‌کند. و نمی‌گذارد زنان به کالای لذت جویی مردان تبدیل شوند. برای روشن شدن اهمیت این اقدام، کافی است به سند زیر دقت کنید: ♨️ در سال 2001، شاهزاده ، سفیر در واشنگتن، در گفت‌وگویی که با انجام می‌دهد، دربارۀ مقایسۀ امروز و ایرانِ زمانِ شاه می‌گوید: «در سال‌های پایانیِ دهۀ 1960، تعدادی نامۀ محرمانه به ، ، نوشت. وی در یکی از آن‌ها نوشته بود: 📝 "برادرم! از تو خواهش می‌کنم دست به بزن. درهای کشور خود را باز کن. آموزشگاه‌های پسر و دختران را باز بگذار. برگزار کن. مدرن باش، وگرنه تضمین نمی‌کنم که بتوانی تاج‌وتخت خودت را نگه داری❗️" » (📚 nytimes.com/2001/11/04/world/a-nation-challenged-ally-s-future-us-pondering-saudis-vulnerability.html ) 👈 یعنی همین کاری که امروز بن سلمان در عربستان انجام می‌دهد. مختلط و انواع برنامه‌های آزاد برای جوانان برگزار می‌کند تا دیگر کسی به اقدامات جنایتکارانه او، مانند حمله به یا اعدام بیش از ۸۰ نفر جوان معترض در یک روز و یا قتل شیعیان توجه نکند. 💢 در پایان خوب است به محیطی که محمدرضا پهلوی در جامعه برای مشغول کردن جوانان به فساد و بی‌بندوباری ایجاد کرده بود اشاره کنیم. در دوران پهلوی: ❗️ تعداد زنان (12٫884 نفر) کمتر از یک‌سوم تعداد زنان (50.000 نفر) بود. ❗️ تعداد کتابخانه‌های کل کشور (۲۹۰ کتابخانه) کمتر از یک‌سوم تعداد فقط شهر تهران (۸۰۰ باب مغازه) بود. ❗️ میزان مصرف روزانه در شهر تهران، 400.000 بطری بود و این در حالی بود که تعداد کتاب‌های منتشرشدۀ کل سال در کشور، تنها حدود 1000 عنوان بود. ❗️ تعداد دانشگاه‌های کشور (223 دانشگاه) کمتر از یک‌پنجم تعداد خانه‌های (1٫120 مرکز) بود که برخی از آنان در جهان سرآمد بودند، مانند شکوفۀ نو، که یکی از چهار کابارۀ معروف جهان بود. ❗️ در دورانی که در ایران، به‌ندرت کارخانه‌ای دیده می‌شد، 40 کارخانۀ تولید وجود داشت که در 800 مرکز فروش مشروبات عرضه می‌شد. @mahale114
1_1629588805
6.37M
29 ناآگاه ترینِ آدم ها؛ کسانی هستند که در زمانِ مشکلات؛ باخدا قهر میکنند! رفقای خدا (یعنی اونایی که خوب میشناسَنِش)؛ هـرگز در مصائب، با خدا قهر نمیکنند. 🎤 @mahale114
امام علی علیه السلام میقرماید 🔹كثْرَةُ اَلْمَالِ تُفْسِدُ اَلْقُلُوبَ وَ تُنْشِئُ اَلذُّنُوبَ 🔸فراوانى مال و ثروت، دل ها را تباه مى كند و گناهان را پديد مى آورد. 📗عیون الحکم ص ۳۹۰ @mahale114
اشتباهی داریم دنبال خوشبختی می‌گردیم 🔹از خدا پرسید: خوشبختی را کجا می‌توان یافت؟ 🔸خدا گفت: آن را در خواسته‌هایت جست‌وجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم. 🔹با خود فکر کرد که اگر خانه‌ای بزرگ داشتم، بی‌گمان خوشبخت بودم. خداوند به او داد. 🔸اگر پول فراوان داشتم، یقیناً خوشبخت‌ترین مردم بودم. خداوند به او داد. 🔹اگر… اگر… و اگر… اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود. 🔸از خدا پرسید: حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم. 🔹خداوند گفت: باز هم بخواه. 🔸گفت: چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست، دارم. 🔹خدا گفت: بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هرچه را داری با مردم قسمت کنی. 🔸او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی که بر لب‌ها می‌نشیند و نگاه‌های سرشار از سپاس، به او لذت می‌بخشد. 🔹رو به آسمان کرد و گفت: خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران. @mahale114
شبنامه 1..4.mp3
11.52M
مهم / روایت نویسنده صهیونیست از تحولات پهپادی دنیا پس از حمله آمریکا به ژنرال قاسم سلیمانی شبنامه / یک نویسنده صهیونیست در کتاب نبرد به آنچه در صنعت پهپادی پس از ترور قاسم سلیمانی رخ داده پرداخته است / در بخشی از کتاب آمده: اسرائیل در حوزه پهپادی کارهایی را استارت زد؛ آمریکا بطور جدی وارد شد اما ایران آن را توسعه داده / این نویسنده یاران ایران را "روستایی بی تمدن" نامیده و میگوید ایران حتی آنها را به این تسلیحات مجهز کرده است / در بخشی از کتاب آمده: آنچه ایران در سال 2019 از آن رونمایی کرد، مدلی از حمله ی پهپادی است که راهی برای مقابله با آن در دنیا وجود ندارد... / @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه دوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه سوم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... با روحیه‌ای دوچندان، از مانور گیلان‌غرب برگشتیم و چشم‌انتظار شروع عملیات شدیم. قبل از عملیات تصمیم گرفتم برای حمام به سرپل‌ذهاب بروم و برای همین دنبال رفیق راه می‌گشتم. پسردایی‌ام محمود حسن‌گاویار در گردان حضرت اباالفضل(ع) بود. در مقرشان پیدایش کردم و از او خواستم که هم‌سفر شویم. من و محمود باهم بزرگ شده بودیم. حتی دم عید، وقتی بزرگ و کوچک فامیل جمع می‌شدیم تا به گرمابه برویم، من و محمود همبازی بودیم و به‌خوش‌گذرانی، در حوض وسط گرمابه شیرجه می‌زدیم. حالا به‌یاد آن روزها دوباره گذرمان به حمام افتاده بود؛ با این تفاوت که عیدی در کار نبود و به‌جای لباس نو باید لباس عملیات می‌پوشیدیم. بعد از حمام، به‌استراحت در کوچه نشستیم تا نفسی چاق کنیم. یک لحظه به ‌صورتش خیره ماندم. گفت: «چیه؟ نگاه می‌کنی؟» «نوربالا می‌زنی، محمود! خبریه؟» «از تو چه پنهان، من که لیاقت ندارم، ولی پسرعمه جان، غسل شهادت کردم.» «یعنی می‌خوای شهید بشی؟ تو که برات دختر نشون کردن. نمی‌خوای ازدواج کنی؟» «یواشکی فرار کردم. وقتی می‌دونم رفتنی‌ام چرا دختر مردم رو بدبخت کنم؟» از همه‌چیز دل بریده بود. وقتی دیدم شهیدی روبه‌رویم نشسته، یاد ابوالفتحی و کمپوت بهشتی افتادم. گفتم: «محمود، اینجا مغازه هست. بگو الان چی می‌چسبه تا برات بگیرم.» «هرچی بگیری می‌چسبه.» «باشه، من می‌گیرم، ولی شرط داره.» «هر شرطی بگی قبوله.» «من برات کمپوت می‌خرم، ولی به‌شرطی که اون دنیا با کمپوت بهشتی جبران کنی. وسط جهنم هم که شده باید من‌و دربیاری و توی بهشت بهم کمپوت بدی.» لبخندی زد و گفت: «قبول.» کمپوت و کیک خوشمزه‌ای گرفتیم و خوردیم. گفتم: «سیر شدی؟» گفت: «نه، اگه یکی دیگه بگیری توی بهشت حسابی جبران می‌کنم.» کمپوت دوم را که دستش گرفت، گفتم: «باید سند داشته باشم. همین‌طور که کمپوت تو دستته، بذار عکس بگیریم تا در تاریخ ثبت بشه.» با یک فریم عکس، از نگاه نافذ تا وعدۀ صادقش همه‌چیز ثبت شد. قبل از عملیات، دوباره همدیگر را دیدیم. تبلیغاتِ تیپ مراسم وداع برگزار کرده بود و حاج‌صادق آهنگران مداح آن جلسه بود. همۀ گردان‌ها در اردوگاه جمع بودند. آهنگران روضۀ دلچسبی خواند و مجلس باصفایی برگزار شد. آنجا به‌صورت اجمالی از کم‌وکیف عملیات والفجر5 گفتند. باید تا مهران می‌رفتیم و از آنجا برای آزادسازی چنگوله اقدام می‌کردیم. فردا بعدازظهر کمپرسی‌ها آمدند و ما را سوار کردند. حال بچه‌ها دیدنی بود. بعضی نوحه می‌خواندند و سینه می‌زدند، بعضی کتاب دعا دست گرفته بودند و بعضی با تسبیح ذکر می‌گفتند. همگام با خورشید، مهران را پشت‌سر گذاشتیم و به تپه‌هایی رسیدیم که خورشید در آن غروب می‌کرد. با آغاز شب، ذکر و توجه و توسل به اوج خود رسید. حتی ما که فرسنگ‌ها با شهدا فاصله داشتیم. به‌برکت معیت با آنان، حالمان دگرگون شده بود. با همین حالم به نماز ایستادم و نماز مغرب را خواندم. بعد از نماز، همین‌طور که مشغول تعقیبات بودم، یکی جلو آمد و گفت: «حاج‌آقا، نماز عشا رو شروع نمی‌کنید؟» گفتم: «چطور؟» گفت: «مأمومین منتظرن.» نگاه کردم، دیدم پشت‌سر من رزمندگان صف بسته‌اند و نمازجماعت می‌خوانند، درحالی‌که اصلاً متوجه آن‌ها و پیرامونم نشده بودم. منی که جا ماندم حالم این‌طور بود، ببینید شهدا در آن آسمان انس چگونه در پرواز بودند. در آن اوج مثل ستاره، سوسوزنان، فقط صورت نورانی‌شان را به ما نشان می‌دادند، تا جایی که چشمان گناه‌آلود همچو منی می‌توانست آن نورانیت را ببیند. @mahale114