eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حڪایتِ بقیع حڪایت غربت است، غربت اسلام ... و با ڪھ باید این راز را باز گفت؛ ڪھ اسلام ،در" مدینة‌النبۍ " از همھ جا غریب‌تر است ... فرارسیدن ایام شهادت حضرت سید المرسلین حضرت محمّد مصطفی رسول الله، حبیب الله صلی الله علیه و آله وسلّم و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام (بر طبق روایتی) بر حضرت صاحب الامر عجل الله و همه محبین و شیعیان حضرتشان  تسلیت و تعزیت باد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی با بدونه تعارف! 😂😂😂😂 ⭕️ مصاحبه جنجالی مصی علی‌نژاد با بدون تعارف 🔹 فقط خنده کنید..😂 @mahale114
با امضاء این پویش، شما هم از مسئولین کشور بخواهید: 🔴 فیلتر اینستاگرام دائمی شود… 🔺جهت امضاء کلیک کنید👇 👉 farsnews.ir/my/c/164703 یکجاباید جلوی این منبع فساد گرفته شود. اینستاگرام و وآتساپ اسلحه ایست که مدیریتش در دست دشمن است. @mahale114
28.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴دیده این دهر دگر مثل محمد(ص)ندید... 🎥 زمینه|حاج سید مجید بنی‌فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | حقایق دفاع مقدس باید به گوش جوانها برسد 🔺 بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از پیشکسوتان و فرماندهان دفاع مقدس؛ ۱۴۰۱/۰۶/۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای آشوبگر، ای اغتشاشگر کوردل، خوب چشمان کورت رو باز کن تا خروش مردم شهیدپرور وغیور را ببینی، مردم آزاده کشورعزیزم ایران آماده است تا پوزهٔ تک تک شما را به خاک بمالد.... برای بی آبرو کردن وآشوبگران بی وطن نیازی به پلیس همیشه قهرمان ندارد،همین دهه ۸۰ و۹۰ دی ها کفایت میکند... @mahale114
ویژه‌نامه فاطمی؛ کریمی؛ مراقب چادر دخترم باش.mp3
1.55M
ویژه‌نامه حجاب فاطمی 🚩 مراقب چادر دخترم باش... 🔹 حاج محمود کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩هیچ‌کس مثل تو بی‌زوّار نیست باکریمان کارها دشوار نیست... یاحسن مجتبی علیه السلام 🎥 کربلایی سید امیر حسینی
توییت بسیار دقیق و زیبا
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته متأسفانه غروب امروز و در روز شهادت حضرت رسول مهربانی و امام حسن مجتبی ع ، روح بلند استاد بی نظیر آموزش های نظامی استان قم ، حاج اصغر اکبرنیا به ملکوت اعلی پیوست . شادی روح بلند این جانباز سرافراز اسلام صلواتی عنایت و حتما این اطلاعیه را در گروههای محلات ، پایگاهها و حوزه های بسیج منتشر نمایید. اطلاع رسانی در خصوص مراسمات تدفین و ختم ایشان متعاقبا انجام خواهد شد. حاج اصغر یادت بخیر🖤 ان شاءالله همراه با برادرشهیدت مهمان رسول الله ص،امام حسن مجتبی ع وآقا امام رضا ع شوی..... @mahale114
🌹پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله میفرمایند: 🔰ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ فَلَيْسَ مِنّى وَ لا مِنَ الله ِ عَزَّوَجَلَّ. قيلَ: يا رَسولَ الله، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ يَعيشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِى الله ِ عَزَّوَجَلَّ.[خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲] سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، و اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى های خداوند عزّوجلّ باز دارد. 🤲اللّٰهُمَّ عَجِّل لوَليّٖكَ الْفَرج @mahale114
یکی از سنت‌های همیشگی خداوند این‌چنین است که خوبان را جایگزین بدان کند و از دیگر سو اهل باطل را به حاشیه بکشاند. آیا مردم گمان کرده‏‌اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها مى‏‌شوند و [به‌وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمى‏‌گیرند؟ در حالى که بدون تردید کسانى را که پیش از ایشان بودند آزمودیم تا خداوند کسانى را که راست گفتند و دروغگویان را (نیز) معلوم کند. سوره عنکبوت آیه ۲ و ۳ @mahale114
وسوسه‌های شیطان هنگام صدقه در سال قحطی، در مسجدی واعظی بر منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد، ۷۰ شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند صدقه بدهد. مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید، با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه‌دادن که این چیزها را ندارد. اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد. از جایش حرکت کرد. وقتی که به خانه رسید زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی می‌میریم و… به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقای خود برگشت. از او پرسیدند: چه شد؟ ۷٠ شیطانی را که به دستت چسبیدند، دیدی؟! پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم، لیکن مادر شیطان را دیدم که نگذاشت. در روایتی از حضرت علی (علیه‌السلام) آمده است: زمان انفاق، ۷۰هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و... مصلحت‌بینی می‌کند و نمی‌گذارد. @mahale114
شبنامه 977.mp3
10.92M
فوری / ایران اقلیم کردستان را به توپ بست / قرار بود شهری مرزی را اشغال کند! شبنامه / تماس تلفنی کاک مسعود بارزانی خیلی برایش گران تمام شد / سناریو کامل لو رفت / قرار بود زندان را مورد حمله قرار داده و زندانیان امنیتی را آزاد کرده و مسلح کنند / سپس کومله دموکرات را وارد شهر کنند / بعد با سعودی اینترنشنال به مردم بگویند: شهر سقوط نکرده و این تجزیه شدنِ ایران نیست، بلکه این شهر آزاد شده و آشوبگران باید از آن دفاع کنند/ در واقع قرار بود آشوبگران بدون آنکه بفهمند مامور تجزیه ایران شوند / سربازانی که قرار بود برای این بازی راهی ایران شوند به توپ بسته شدند... / @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | شرح حدیثی از پیامبر اعظم(ص) درباره مؤمنانی که مرتبه‌شان از صحابه بالاتر است ▫️ مطرح شده در ابتدای جلسه درس خارج فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای. ۱۳۹۸/۱۰/۰۱ ع @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمقها تجمع گذاشتن در لندن علیه ج.ا بعد اینطور با خودشون درگیر شدن😂 الحق که درست گفتند! دشمنان ما از احمقهای درجه یکند....! بابا اینا جوکن😂😂😂 @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥"چرا کتک می‌زنید همدیگه رو جلوی پلیس انگلیس آبرومون رفت" ▪️وقتی اختلاف‌ اپوزیسیون‌‌ها صدای مجری شبکه منوتو را درمی‌آورد @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه سوم #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) کمپوت بهشتی پدافندی منط
فصل دوم صفحه چهارم ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) کمپوت بهشتی بنده‌خدا خودش بدو برمی‌گشت و کلاه را می‌آورد. چند بار این ماجرا تکرار شد و من هر بار یا چیزی جا می‌گذاشتم یا زحمتی روی دستش می‌گذاشتم. محمدرضا دیگر زلّه شده بود. به‌شوخی می‌گفت: «خدایا، آدم قحط بود این رو کردی رفیق ما؟! آخه من از دست این بچه زپرتی چه کنم؟» به هر سختی بود، هنگام نماز صبح به منطقۀ مدّنظر رسیدیم. این منطقه تپه‌ماهور‌هایی تقریباً به‌هم‌چسبیده بین کوه «دالاهو» و زیر ارتفاعات «بَمو» و مشرف به تنگۀ حمام بود که به مَجاز، به آن تنگۀ حمام می‌گفتیم. دشمن در کوه‌های بمو مستقر بود و دست برتر را نسبت به ما داشت. ما در این منطقه حاضر شده بودیم تا ضمن حفظ و حراست از تپه‌ها، خیال پیشروی را از سر دشمن بیرون کنیم. بعد از نماز صبح در هر تپه، دسته‌ای را مستقر کردند و ما تپۀ خود را شناختیم. تپه یک تپۀ معمولی و بدون سنگر بود که به‌جز چوپان و گله‌اش، حضور دیگری نپذیرفته بود. «دلاوری» از بچه‌های شیراز فرمانده دستۀ ما بود. بیل و کلنگ‌ها را دست ما داد و گفت: «خیلی سریع برای خودتون سنگر درست کنید.» 9. با طلوع خورشید، دشمن از حضور مهمانان ناخوانده‌اش باخبر شد و با آتش توپخانه به استقبالمان آمد. ما نیز زیر خمپاره‌ها بدون هیچ جان‌پناهی مشغول حفر سنگر و پر کردن گونی‌ها شدیم. اگر خدانکرده کسی مجروح می‌شد، باتوجه‌به طولانی بودن مسیر و ماشین‌رو نبودن آن، کار خاصی از دستمان برنمی‌آمد؛ اما خدا را شکر اتفاقی نیفتاد و تا ظهر کار سنگرها تمام شد. یاد پدرم افتادم. در زمان ساخت خانه، وقتی دیوار‌های نیمه‌کاره سایۀ کوتاهی بیش نداشت، خسته از کار، رفت زیر همان سایه دراز کشید. پیچ‌وتابی به تنش داد و گفت: «چه کیفی می‌ده زیر سایۀ خونۀ خودت بخوابی!» حالا سنگر، یا بهتر بگویم خانۀ خودمان را ساخته بودیم. خسته از شب‌بیداری دیشب و سنگرسازی امروز، خودم را کف سنگر پهن کردم و به خواب رفتم. باتوجه‌به تقسیم کار انجام شده، در شبانه‌روز باید حداقل هفت ساعت نگهبانی می‌دادیم. پیرمردی مؤمن و دوست‌داشتنی به‌نام «کفراشی» همراه ما بود که به او «داشی» می‌گفتیم. داشی کفراشی، شب‌ها چشمش نمی‌دید و نمی‌توانست نگهبانی بدهد. بچه‌ها بدون هیچ گلایه‌ای، نوبت نگهبانی او را پر می‌کردند. طبیعتاً من هم اعلام آمادگی می‌کردم و به محمدرضا که پاس‌بخش بود می‌سپردم تا مرا بیدار کند. اما برای نماز که بلند می‌شدم می‌دیدم محمدرضا مرا بیدار نکرده است. به‌اعتراض می‌گفتم: «چرا من‌و بیدار نکردی؟» می‌گفت: «دلم نیومد بیدارت کنم، خودم جات ایستادم.» شیفت‌ها تا صبح تقسیم شده بود و هرکس نگهبانی‌اش تمام می‌شد، نفر بعدی را بیدار می‌کرد. محمدرضا از عمد شیفت نگهبانی‌اش را می‌انداخت قبل من، که خودش جای من بایستد و مرا بیدار نکند. من هرچه می‌گفتم «بذار نگهبانی بدم.»، می‌گفت: «لازم نیست؛ تو استراحت کن.» دیگر خودم بیدار می‌شدم و برای نگهبانی می‌رفتم. گاهی شب‌ها نیروهای گشتی دشمن را می‌دیدم که تا زیر سنگرهای ما می‌آیند، اما نمی‌توانستم کاری کنم. متأسفانه مهمات به‌قدری نبود که بتوانیم درگیر شویم و باید خود را برای حملۀ احتمالی دشمن آماده نگه می‌داشتیم. کل سهمیۀ تیرمان همان 120 فشنگی بود که با خود آورده بودیم. باید حسابی صرفه‌جویی می‌کردیم تا در روز مبادا کم نیاوریم. گاهی یک تیر می‌زدیم و بیش از صد تیر در پاسخ ما شلیک می‌شد. البته یک جعبه نارنجک و یک تفنگ 82 هم داشتیم که اوج دارایی ما بود. آن موقع خیال می‌کردم با همین یک جعبه می‌شود جلوی همۀ بعثی‌ها ایستاد. بعضی وقت‌ها سراغ جعبه می‌رفتم، در چوبی‌اش را کنار می‌زدم و با دیدن رنگ و ترتیب آن کیف می‌کردم. نمی‌دانستم در عملیات، ده‌ها برابر این جعبه مصرف می‌شود و باز برای لشکر بی‌شمار دشمن کم می‌آید. علاوه‌بر مهمات، آب در تنگۀ حمام کمیاب بود و فقط در حد رفع‌عطش وجود داشت. در طول سه ماه حضورم در آنجا، من اصلاً حمام نکردم. گهگاهی که جوی آبی در نزدیکی ما روان می‌شد بزرگ‌ترها می‌دویدند و به‌قول خودشان، غسل جمعه می‌کردند. من هم متعجب با خودم می‌گفتم: خدایا، امروز که جمعه نیست. در هر صورت سر از کارشان درنمی‌آوردم. ادامه دارد... @mahale114
محله شهیدمحلاتی
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته متأسفانه غروب امروز و در روز شهادت حضرت رسول مهربانی و امام حسن مجتبی ع
مراسم تشیع برادرعزیزمان جانباز سرافراز دوران دفاع مقدس حاج اصغر اکبر نیا روز سه شنبه ساعت ۹:۳۰ از مسجد چهارمردان به سمت گلزار شهدای علی ابن جعفر
تقدیم به سلبریتی های خبیث خصوصا ؛ علی کریمی 💀🤮🔥 مهران مدیری 💀🤮🔥 کتایون ریاحی 💀🤮🔥 و....... نمک خوردی نمکدان را شکستی چرا اینقدر ای ملعون تو پستی ز پول و شهرت و دوری از ایمان شدی همچون خری که مست مستی نداری اعتقادی بر قیامت...؟! بگو شیطان شدی یا بت پرستی؟! شدی هم کاسه ء صهیون سعودی تو ایرانی که نه یک خائن هستی رسد روزی پشیمان میشوی تو که بالاتر ز هر دست هست دستی! "عاصی" @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید | اعترافات تکان دهنده یکی از داعشیان حمله‌کنندگان به آمبولانس امداد در آشوب‌های اخیر حالا که مثل موش افتاده تو تله داره ننه من غریبم بازی در میاره ✍️ من انقلابی‌ام @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! اگر ثروتی داشتم چه کارها که برای نیازمندان نمی‌کردم!... سلام علیکم: قابل توجه اهالی محترم محل ،همراهان گرامی و خیرین عزیز، ضمن عرض تسلیت ماه صفر، ماه عزا و ماتم آل الله، وعرض تسلیت بمناسبت شهادت پیامبر اسلام حضرت محمد رسول الله صلوات الله، شهادت آقا امام حسن مجتبی علیه السلام وشهادت امام رئوف آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام وبا آرزوی قبولی عزاداری های شما به عرض می سانم روز سه شنبه آخر ماه صفر و روز چهارشنبه اول ماه ربیع الاول است و طبق ماه های گذشته اول هرماه وتوزیع بین نیازمندان را خواهیم داشت، ان شاءالله با یاری وکمک شما گرامیان اول ماه پیش رو بتوانیم این کارخداپسندانه را بخوبی انجام دهیم... ........................... کارت اختصاصی ذبح مرغ بانک ملی 6037-9974-6911-6660 ....................... _------_-----_-----_ @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه چهارم #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) کمپوت بهشتی بنده‌خدا
فصل دوم صفحه پنجم ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) یک بار یکی از بزرگ‌ترها گفت: «تیغی سراغ ندارید از شر موهای زائد خلاص بشم؟» من که موی زائد ندیده بودم سؤال کردم: «موی زائد یعنی چه؟» گفت: «به موی زیر بغل می‌گویند موی زائد.» بیچاره هرچه گشت چیزی پیدا نکرد و دست آخر با یک تکه شیشه به نظافت پرداخت. آنجا یک مخابراتچی داشتیم که اهل تهران بود. کسی کمک‌کارش نبود و بیشتر اوقات در سنگر مشغول کار بود. به همین دلیل، کمتر بیرون می‌آمد و آفتاب نمی‌خورد. روزی گفت: «نمی‌دونم چرا این‌قدر بدنم می‌خاره.» او را از سنگر بیرون آوردیم ببینیم چه خبر است. دیدیم زیرپوش و زیرشلواری‌اش از کک و شپش پر شده! شلوار پنبه‌ای و چسبان پیرمردی داشت و سفیدی داخل آن از حجم زیاد کک‌ها سیاه شده بود! گفتم: «همین‌که زنده‌ای و خون در بدن داری خدا رو شکر کن.» ما هم تک‌وتوک مبتلا بودیم، اما نه این‌قدر! هرچه لباسش را تکاندیم افاقه نکرد. مجبور شدیم لباس را بسوزانیم و لباس دیگری به او بدهیم. وقتی لباسش را در آتش انداختیم، مثل اسپند روی آتش، صدای سوختن کک‌ها شنیده می‌شد. روزها اغلب بدون درگیری و با تک‌وتوک خمپاره‌های دشمن می‌گذشت. یک روز دیدیم از ارتفاعات سمت عراق تعداد زیادی در حال نزدیک شدن هستند. سابقه نداشت عراقی‌ها این‌طور در تیررس ما قرار بگیرند. حواس‌جمع نشستیم تا جلوتر بیایند. دلاوری دوربین کشید و منطقه را رصد کرد. گفت: «نزنید! خانواده‌ان. زن‌وبچه باهاشونه.» وقتی نزدیک شدند، پرسیدیم: «ایرانی هستید؟» گفتند: «بله!» گفتیم: «اینجا چه می‌کنید؟» گفتند: «ما از معاودین هستیم که در عراق ساکن بودیم و حالا صدام ما را بیرون کرده. خیرندیده‌ها به‌جای اینکه ما رو به مرز بیارن، در کوهستان رها می‌کنن و باید تمام این مسیر رو پیاده بیایم.» خیلی دلم برایشان سوخت. از آب و آذوقه هرچه داشتیم دریغ نکردیم و میزبانشان شدیم. این کار همیشگی بعثی‌ها بود. بعدترها، ایرانی‌های دیگری در گروه‌های چندصدنفره، مانند آنان از این مسیر عبور کردند و ما هر بار آن‌ها را راهنمایی می‌کردیم تا به عقب برگردند. حضور ما در آنجا یک امنیت نسبی هم برای معاودین برقرار کرده بود، چراکه بعضی در آن منطقه به راهزنی مشغول بودند و خرده‌وسایل ارزشمندی را که معاودین توانسته بودند با خود بیاورند سرقت می‌کردند. اتفاقی که پس از حضور رزمندگان، دیگر رخ نداد. 11. چیزی که در شب‌های تنگۀ حمام، چراغ سنگرها را روشن نگاه داشته بود و تنها تفریحمان محسوب می‌شد، گعده و گپ‌و‌گفت بود. بعضی اوقات، محمدرضا از جنگ تن‌به‌تن و درگیری و سرنیزه برایمان می‌گفت که خیلی جذابیت داشت. هرجا توضیحی می‌خواستم با حوصله می‌نشست و یاد می‌داد. گفتم: «تو که این‌ها رو بلدی، توی جنگ هم به کارت اومده؟ خودت هم تجربه کردی؟» خاطره‌ای تعریف کرد که برایمان جالب بود. گفت: «همین اعزام قبل، با یکی از بچه‌ها از روی کل‌کل و لغزخوانی، قرار گذاشتیم مسابقۀ اسیر گرفتن بگذاریم. هرکس با اسیر برمی‌گشت، برنده بود. در دل شب به دل دشمن زدیم. هنوز به خاکریز‌های دشمن نرسیده بودیم که رفیق نیمه‌راهمان ترسید و نیامد. من خودم رفتم در سنگر بعثی‌ها و از زیر پتو یکی را بلند کردم و با همین فنون، به اسارت گرفتم.» من که زهره‌ترک شده بودم، گفتم: «تو چه دل و جرئتی داری!» گفت: «تازه وقتی اسیر رو تحویل دادم، گفتن: ‹این زن کیه آوردی؟› گفتم: ‹کدوم زن؟› گفتند: ‹همین اسیری که آوردی یک زنه و لباس مردونه پوشیده.› «تا نگو این زن از افسران مخابرات بوده و در تاریکی شب دقیقاً به سنگر آنان رفته و ندانسته، یک زن را اسیر کرده‌ام.» در همین گپ‌و‌گفت‌ها داشی که خودش اهل عبادت و شب‌زنده‌داری بود، ما را با نمازشب آشنا و به آن دعوت می‌کرد. او با بیان قدر و منزلت نمازشب بچه‌ها را برای خواندن آن ترغیب می‌کرد و می‌گفت: «بچه‌ها، نمازشب بخونید تا خدا پیروزی نصیبمون کنه و دشمنانمون شکست بخورن.» برای یادآوری هم هروقت ما را می‌دید، می‌گفت: «نمازشب یادت نره!» سحرها اکثر رزمندگان بیدار بودند. عده‌ای به‌عنوان نگهبان مشغول نگهبانی و عده‌ای صاف‌وساده مشغول نمازشب. اینکه می‌گویم صاف‌وساده، به‌معنای حقیقی کلمه صاف‌وساده بود. حاضرم هرچه دارم بدهم و برگردم به همان نماز‌های حتی خنده‌دار آن موقع. تپۀ بغل ما نمازشب را به‌جماعت می‌خواندند! یکی جلو می‌ایستاد و بقیه به او اقتدا می‌کردند. نمی‌دانستند نماز مستحبی را نمی‌شود به‌جماعت خواند. ادامه دارد... @mahale114