شبنامه 991.mp3
12.48M
#خبر
مهم !! این عملیات اگر دو هفته پیش خنثی نمیشد؛ کار #ایران تمام بود / اقدام هولناک #نفوذ که شکست خورد!
شبنامه / یک سوال از خودتان بپرسید: مگر میشود ۶ ماه برای یک ناآرامی در ایران تدارک دیده باشند و صرفا به خاطر یک تجمع امید داشته باشند که کار کشور تمام شود؟ / ماجرا پیچیدهتر بوده است، نفوذیها قرار بود کارهایی بکنند که به شکلی معجزه آسا خنثی شد ... / #آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل سوم: صفحه چهاردهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل سوم:
صفحه پانزدهم:
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
.....................
مختصات آنجا را به خاطر سپردم تا بعد پیکرش را برگردانیم. در آنجا طبق روال، منتظر تیر و ترکش بعثیها بودیم. وقتی خبری نشد با تعجب به پشتسر نگاه کردم. تپهای که استوار، بین ما و دشمن حائل شده بود را کاویدم. دنبال روزنهای برای ورود تیر بودم، اما خوشبختانه امنیت برقرار شده بود و تیر مستقیمی ما را تهدید نمیکرد.
بهسمت خاکریز خودمان حرکت کردیم. تشنگی امانم را بریده بود. چقدر خسته بودم! بچهها برای استقبال آمده بودند و صدای تکبیرشان آدم را در این قدمهای خسته یاری میداد. سرانجام پایم به خاک خودمان باز شد و با دیدن دوستان و همشهریها قوت گرفتم. آنها را در آغوش کشیدم و خوشوبش کردم.
هنوز در کانون توجهات دوستان، گرم محبت آنان بودم که این وسط صمد، از بچههای پاقلعۀ نهاوند، دودستی به سرم زد و با ناراحتی گفت: «آخه به تو هم میگن بسیجی؟!»
«چرا؟ مگه چی شده؟»
«ببین جمهوری اسلامی رو کی میخواد حفظ کنه! تو میخوای حفظ کنی؟»
«خب بگو چی شده.»
«یعنی خودت ندیدی چی شده؟ بیا سلاح و وسایل این اسیر رو ببین! نمیتونستید وقتی میآریدش خلعسلاحش کنید؟»
با خنده گفتم: «صمد، ما که این اسیر رو نیاوردیم؛ این اسیر ما رو آورده. اگر نبود که الان ما از میدونمین عبور نکرده بودیم.»با این حرف، صمد آرام شد. اما وقتی وسایل سرهنگ را دیدم، اوج فاجعه را لمس کردم. فهمیدم بیراه هم نمیگوید. یک کلت کمری بههمراه خشاب اضافه و چهار عدد نارنجک به فانسقه بسته بود و ما اصلاً متوجه نشده بودیم. با خودم خیال میکردم حالا که یک کلاش دست گرفتهام، همهچیز تمام است. جالب اینجاست که وقتی همین کلاش را هم نگاه کردم دیدم خالی است و اصلاً فشنگ ندارد. صمد را صدا زدم و گفتم: «صمد، تازه اینجاشو ندیدی. اسلحه هم تیر نداشت. با سلاح خالی اسیر گرفتم.»
در میان بچهها دهانبهدهان گشته بود که شیراوند بهتنهایی یک سرهنگ را اسیر کرده. اگر این جریانات را میدانستند، حرفشان را پس میگرفتند و بهجای من، سرهنگ را تحسین میکردند!
سرهنگ در همان بازجوییهای اولیه گفته بود چهار ماه است که آمادگی اسارت را داشته است و تمام این مدت بهدنبال فرصتی مناسب بوده تا بتواند خود را تسلیم کند. سرگذشت او را بعدها از دوستان جویا شدم. گویا او بعد اسارت بهدرخواست خود، در تیپ بدر حاضر شده و در کنار دیگر مجاهدان عراقی به جهاد مشغول میشود و سرانجام در عاقبتی خوش، در همان عرصه بهشهادت میرسد.حسن قبل از ما رسیده بود و در میان بچهها او را دیدم. با تعجب گفتم: «چطور میدونمین رو رد کردی؟»
گفت: «میدانمینی در کار نبود. نکنه دوراهی رو اشتباه رفتید؟»
تازه فهمیدیم مسیر ساده و مستقیم را با یک اشتباه بهسمت بعثیها رفتهایم و به اینهمه مشکل برخوردهایم. بچههای برزول که آنجا بودند برای رفع عطش و خستگی، یک کمپوت به دستم دادند و به صحبت نشستیم. هنوز تشنه بودم، اما گرم حرف شدیم و کمپوت در دستم ماند: «اینجا چه میکنید؟ در جهاد هستید؟ از بچهها چه خبر؟»
مشتاق سلگی از سوز دل گفت: «بچهها؟ همه مردند. همه رفتند. همه اسیر شدند...» حرفش تمام نشده بود که غش کرد و افتاد.
حاجفخرالدین حیدری مسئول جهاد گیلان در منطقۀ غرب، گفت: «چیزی نیست. دلش برای خودش میسوزه که شهید نشده. او هم دوست داشت همراه دوستانش شهید بشه.»
گفتم: «مگه چه کسانی شهید شدن؟»
گفت: «خبر نداری؟ ابراهیم تبریزی و محمد گودرزی شهید شدن.»
گفتم: «من تا اومدن بعثیها به رودخانۀ خشک رو خبر دارم.»
گفت: «بله، با اومدن بعثیها همونجا اسیر شدن و در اسارت شهیدشون کردن. با غش کردن مشتاق، کمپوت را به او دادم و از خبر شهادت دو شهید جهادگر روستا، حسرتزده نشستم. محمد گودرزی پدر شیخ محمدرضا گودرزی، داماد خواهرم بود. با او علاوهبر خویشاوندی، رفاقتی صمیمی داشتم و از همان زمان از طلاب خوب برزول بود.
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گفتگوی جمعی از اندیشمندان و فعالان مسیحی فرانسوی با علیرضا پناهیان دربارۀ حجاب
🔹ریشۀ بیبندوباری در همۀ دنیا سیاسی است؛ ایران هم استثناء نیست!
🔸لعنت خدا بر سیاسیونی که به خاطر رأی آوردن، فرهنگ مبتذل را تبلیغ میکنند
#قانون
#حجاب
#بصیرت
#رهبر_انقلاب
#جنگ_ترکیبی
#حجامت_نظام
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد | خاطره رهبر انقلاب از دوران تبعيد در ايرانشهر و برگزاری هفته وحدت
#هفته_وحدت در بیانات حضرت آیتالله خامنهای
......................
هفته وحدت بر عموم مسلمین مبارک
#رهبر_انقلاب
@mahale114
هدایت شده از موسسه مصاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشبینی استاد #رائفی_پور از حوادث و آشوبهای اخیر و طرح ققنوس و انقلاب زنان و تحلیل تبعاد مختلف ایجاد این ناآرامیها در برنامه ثریا
🗓 ۱۷ مهر ۱۴۰۱ - شبکه یک سیما
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 صحبتهای استاد #رائفی_پور درباره عملکرد غلط در مورد محاکمه مفسدین اقتصادی که باعث ناراحتی مردم شده
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
📽 دانلود برنامه «ثریا» با حضور استاد #رائفی_پور
✅ لینک فایل تصویری
https://t.me/masaf/73857
🗓 ۱۷ مهر ۱۴۰۱ - شبکه اول سیما
🆔 @Masaf
فرمانده کل ارتش ایران:
یک روز خواهد رسید که با تمام دست های پشت پرده اتفاقات اخیر یکجا تسویه حساب کنیم
عبدالرحیم موسوی، فرمانده کل ارتش با بیان اینکه ارتش، سپاه، بسیج و فراجا پشتیبان یکدیگرند، گفت: «روزی خواهد رسید که یکجا تسویه حساب خواهیم کرد و شما جوانان عزیز آن روز را به چشم خود خواهید دید.»
او افزود «عصر غیبت» ریزشها و رویشهای بعضا غیرمنتظره دارد.
#آشوب
#بصیرت
#آشوبگران
#فضای_مجازی
#حجامت_نظام
#تسویه_حساب
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل سوم: صفحه پانزدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل سوم:
صفحه شانزدهم:
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
.....................
مواجهه با خانوادۀ شهدا سختترین چیزی بود که با آن روبهرو بودیم و البته ناگریز از آن. بالاخره باید برمیگشتیم و در میان تسلیت دادن بازماندگان، از عطش آنان برای فهمیدن ماجرا سخن میگفتیم. از طرفی، سه همشهری دیگر ما یعنی نورالدین موسیوند، مولایار مالمیر و فیروز کهریزی از گردان یاسر، شهید شده بودند و این خبر همۀ مردم را عزادار، نگران و وحشتزده کرده بود. شایع شده بود که بقیۀ همراهان هم شهید شدهاند، اما بهخاطر مراعات خانوادهها، میخواهند کمکم اخبار شهادت را بدهند.
حق داشتند. آنها هر بار جمع رزمندگان را بدرقه کرده بودند و هر بار به استقبال جمعمان آمده بودند. هر بار مادرها بچههایشان را به بزرگترها میسپردند و سفارش عزیزشان را میکردند، به این امید که باهم میروند و باهم برمیگردند. اما این بار قضیه متفاوت بود. خبر شهادت شهدا رسیده بود و از سرگذشت ما خبری نبود.
نعمت و احمد پیگیر شده بودند تا از من خبری بهدست بیاورند، اما به در بسته خورده بودند و درنهایت به آنها گفته بودند ضرغام مفقود است. با همین یک جمله، برادرانم خود را برای همهچیز آماده میکنند. دنبال عکس حجله برای من و مهیا کردن مجلس ختم بودند که خبر میرسد رزمندگان در حال بازگشت به روستا هستند. دو مینیبوس برای برگشت ما تدارک دیده شده بود و من در مینیبوس دوم بودم. ازقضا، این مینیبوس کمی عقب افتاد و مثل همیشه، همزمان وارد روستا نشدیم. مادرم با ندیدن من در مینیبوس اول، بیشتر نگران شده بود. وقتی وارد روستا شدیم، بااینکه خبر داده بودند ما در راه هستیم، کسی چشمانتظار ما نبود و همه ناامیدانه به خانهها رفته بودند. مستقیم راهی خانه شدم. مادرم همینکه مرا در چارچوب در دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خوشحال مرا در بغل گرفت و شروع کرد به بوسیدن. انگار ازآن دنیا رجعت کرده و دوباره حیات یافته بودم. نمیخواست لحظهای از کنارش جنب بخورم. مدام قربانصدقهام میرفت و بهاندازۀ تمام نبودنها به من نگاه میکرد.
کمی که آرام شد گفتم: «مادر، در جبهه به یاد شما بودم.»
گفت: «چطور؟»
گفتم: «شما باعث شدید من اسیر نشم.»
با ترس و وحشت گفت: «مگر قرار بود اسیر بشی؟»
گفتم: «دیگه چیزی نمونده بود که اسیر بشم. دستهام بالا بود و دشمن بالای سرم بود که...» هنوز چیزی تعریف نکرده، دیدم عرق ترس بر پیشانی مادرم نشست. انگار داشت جان میداد. صحیح و سالم روبهرویش نشسته بودم و فقط داشتم تعریف میکردم، اما حتی تحمل شنیدن از اسارت را نداشت. از ماجرا فاکتور گرفتم و بهاندازۀ قدردانی از نقش او در رهاییام بسنده کردم.
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بین گروهک های مختلف ضد انقلاب که امروز شعار «زن، زندگی، آزادی» سر می دهند، سلطنت طلب ها از همه رسواتر هستند.
در قسمت 37 برنامه حافظه تاریخی ایرانی با استناد به دو مصاحبه مهم آخرین شاه ایران توضیح داده ایم که نگاه ابزاری و حیوانی او به زنان چقدر تحقیر آمیز بود و طنز تاریخ اینجاست که امروز سلطنت طلب ها مدعی حقوق زنان شده اند!
#بصیرت
#استقلال
#گام_دوم
#ایران_قوی
#جهاد_تبیین
#حافظه_تاریخی_ایرانی
@mahale114
RISMAN10.mp3
7.87M
#دوره_ریسمان
آموزش امربه معروف ونهی ازمنکر این واجب فراموش شده...
توسط استادعلی تقوی
مرکز تخصصی #واجب_فراموش_شده
جلسه دهم:
#تذکر_لسانی
#تذکر_عملی
#سبک_زندگی
#فرهنگ_دینی
#تربیت_اسلامی
#خانواده_سبک_زندگی
#امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر
@mahale114
رایفی پور اغتشاشات @pasdarane_enghelab.mp3
48.62M
🔻فایل کامل سخنرانی استاد
#رائفی_پور
🔹برنامه «ثریا»
🗓 ۱۷ مهر ۱۴۰۱ - شبکه اول سیما
#بصیرت
#فتنه_گر
#حجاب
#جهاد_تبیین
@mahale114
✂️ لوح | قیچی اختلاف افکنی
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «شیعهی انگلیسی و سنّی آمریکایی مثل هم هستند؛ همه، دولبهی یک قیچی هستند... استکبار میخواهد خطوط فاصل در دنیای اسلام را پُررنگ کند با جنگ #شیعه و #سنی، جنگ عرب و عجم، گاهی جنگ شیعه - شیعه و جنگ سنّی ـ سنّی... یک خطّ فاصل، خطّ فاصل برجسته است و آن مقابلهی بین دنیای اسلام و دنیای کفر و استکبار است؛ بقیّه خطوط فاصل باید کمرنگ بشود.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲ و ۱۳۹۵/۰۹/۲۷
🗓 رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن #هفته_وحدت، براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب لوح «قیچی اختلاف افکنی» را منتشر میکند.
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻وضعیت مهد کودک های ژاپن...
⬅️ مقایسه کنید بابچه هایی که ما تربیت میکنیم❗️
⬅️ آسیب بزرگ این نوع #تربیت #فرزند ...
❌ اگر کاری نکنیم فاجعه در پیش است❗️
استاد_رحیم_پور
#فرهنگ_غلط
#غیرت_دینی
#جوان
#راهکار
#فرزندپروری
#تربیت_فرزند
#تربیت_مهدوی
#جاهلیت_مدرن
#هنر_نسل_سازی
@mahale114
وقتی سناریو رو لومیدی...
ساعتها برنامه به اندازه توییت زیر نمیتوانست هدف اصلی این اغتشاشات که همان "سوریه کردن ایران" است را برای مخاطب تبیین کند.
صراحتاً یک تحزیه طلب به اغتشاشگران پلنی را معرفی میکند که در سوریه موفق بوده است. / سوریه..! موفق ! الله اکبر از حماقت خواصی که هنوز نمیفهمند. البته فهمید چه گافی داده و به این طریق اکنون تصحیح نمود...
#بصیرت
#فتنه_گر
#سواد_رسانه
#فضای_مجازی
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل سوم: صفحه شانزدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل سوم:
صفحه هفدهم:
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
.....................
شهادت همزمان پنج نفر برای روستای کوچک ما غم بزرگی بود و حالوهوای روستا را متحول کرده بود. مراسم بزرگداشت خوب و پرشوری برای شهدا توسط انجمن اسلامی تدارک دیده شد و همهچیز، در نوعی بدیع برگزار گردید. حالا علاوهبر مراسمات ختم مرسوم، خود گلزار شهدا به یک پایگاه فرهنگی تبدیل شده بود. همانجا میز گذاشتند و بهجای جمع آوری کمکهای مردمی برای جبهه ثبتنام میکردند. خیلی از جوانان همانجا برای رفتن به جبهه متقاعد و اهل جنگ شدند. من هم در این مسئله پایِکار بودم و قبلتر از آن فعالیت خود را شروع کرده بودم.
در آن ایام، جوانی در روستایمان داشتیم که به بیقیدوبندی شهره بود. پشتسرش همهچیز میگفتند. هر شری بهپا میشد، از چشم او میدیدند و بهسراغش میرفتند. من او را میشناختم. از خانوادۀ خوب و ذات پاکی برخوردار بود، اما در اثر بیمهری و سرکوفت دیگران عملاً باور کرده بود نمیتواند خوب باشد.
روزی از در خانۀ ما رد میشد. حسابی با او خوشوبش کردم و او را تحویل گرفتم. گفتم: «فلانی، چرا مسجد نمیآی؟ چرا انجمن اسلامی نمیآی؟»
گفت: «شوخیت گرفته؟ من کجا مسجد کجا؟»
گفتم: «چه عیبی داره؟ همۀ بچهها هستن، تو هم بیا.»
کمی مِنمن کرد، دیدم برایش سخت است. گفتم: «حالا یه بار اومدن که ضرری نداره. قرار نیست مسجدو دستت بگیری و سخنرانش باشی! بیا و ببین. شاید لطف خدا همون لحظه رسید و شامل حالت شد.»
فردایش به مسجد آمد. همه او را چپچپ نگاه میکردند و هیچکس تحویلش نمیگرفت. من جلو رفتم و با آغوش باز او را کنار خود نشاندم. اتفاقاً همان شب، روحانیای که منبر بود، سخنرانی تأثیرگذاری کرد. از خدا گفت و اینکه در همه حال بنده را میپذیرد و تحت هیچ شرایطی نباید از رحمتش ناامید شد.
مراسم که تمام شد باهم بهسمت خانه راه افتادیم. ازآنجاکه مسیرمان یکی بود، تمام مسیر را دربارۀ صحبتهای سخنران گفتگو کردیم. به خانه که رسیدیم تا آمد خداحافظی کند، گفتم: «شام مهمون ما هستی.» یاالله گفتم و وارد شد.
مادرم نیز بهخوبی او را احترام کرد. همان شام سادهای که شاید نیمرو بود را خوردیم و از همانجا با ما احساس راحتی کرد. احساس کرد سرپناهی جدید دارد و از همهجا رانده نیست. همان شد که باهم رفیق شدیم و از مسجد و انجمن اسلامی تا برنامههای گلزار، همهجا باهم میرفتیم.
ابتدا دوستان انجمن روی خوش نشان ندادند و حتی به من اعتراض میکردند که فلانی مسئلهدار است و چرا پایش را به اینجا باز میکنی؟ اما رفتهرفته، نهتنها تمامی مسائل حل شد بلکه یک روز گفت: «میخوام با شما بیام جبهه.»
خودم توقعش را نداشتم و طفره رفتم. اما آنقدر اصرار کرد تا در اعزامهای بعد همراهم شد و با کنار گذاشتن گذشتهاش، زندگی جدیدی برای خود رقم زد.
پایان فصل سوم
ادامه دارد...
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
خانواده آسمانی ۲۴.mp3
12.68M
#خانواده_آسمانی ۲۴
🎯 رسیدن به هدفی که خداوند برای انسان در نظر گرفته، به دو عامل اساسی بستگی دارد؛
- محبت همراه با اطاعت (مودّت)
- عشق
این دو چگونه میتوانند انسان را به خداوند برسانند؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
#سبک_زندگی
#فرهنگ_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
@mahale114
4_6028264020463583724.mp3
14.37M
#شکر_در_سختی_ها 22
یه اسمِ قشنگِ خدا؛
اسم شریف "مُبَدِّل" هست!
اگه این اسمو در روحِت فعال کنی؛
میتونی از اوضاع گِل آلود،ماهی بگیری!
اونوقت؛هم آرومی
هم زمان مشکلت کوتاهترمیشه.
#استاد_شجاعی 🎤
#مبارزه_با_نفس
#من_شاکرم
#من_شکرگذارم
#من_ناسپاس_نیستم
@mahale114
🛑 اطلاعیه قطع آب
🔹به اطلاع شهروندان گرامی میرساند به علت عملیات اصلاح و توسعه شبکه آب رسانی، سهشنبه ۱۹ مهرماه، جریان آب در محدوده #میدان_شهید_محلاتی تا تعویض پلاک و بلوار بهاءالدینی حدفاصل کوچه ۱ تا ۱۲ و فرعی های منشعب از ساعت ۱۱ تا ۱۷ دچار افت شدید فشار، قطعی احتمالی یا کاهش کیفیت خواهد شد.
به همسایگان خود اطلاع دهید.
@mahale114
🛑 اطلاعیه قطع آب
🔹به اطلاع شهروندان گرامی میرساند به علت عملیات اصلاح و توسعه شبکه آب رسانی، سهشنبه ۱۹ مهرماه، جریان آب در محدوده #میدان_شهید_محلاتی تا تعویض پلاک و بلوار بهاءالدینی حدفاصل کوچه ۱ تا ۱۲ و فرعی های منشعب از ساعت ۱۱ تا ۱۷ دچار افت شدید فشار، قطعی احتمالی یا کاهش کیفیت خواهد شد.
#حدیث_روز
دروغ میگوید...
🔸 قِيلَ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ فُلاَناً يُوَالِيكُمْ إِلاَّ أَنَّهُ يَضْعُفُ عَنِ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّكُمْ
قَالَ هَيْهَاتَ كَذَبَ مَنِ اِدَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا
🔸به حضرت امام صادق علیه السّلام عرض کردند:
فلان کس شما را دوست میدارد، ولی در بیزاری از دشمنانتان ضعیف است!
حضرت فرمودند:
هیهات،
دروغ میگوید!
کسی که مدعی است ما را دوست میدارد،
ولی از دشمنان ما بیزاری نمی جوید.
📚 سرائر ج۳ ص۶۴۰ باب المستطرفات
@mahale114
#تلنگر
مرحوم استاد فاطمی نیا: (ره)
اين همه در اينترنت و كتاب ميگردی كه ببينی آيت الله قاضی چه گفت ؟!
آيت الله بهجت چه دستورالعملی برای سلوك داد؟!
فلان عارف چگونه به مقامات رسيد؟!
اين همه دنبال استاد هستی و اين در و آن در ميزنی ، چه شد آخر؟! به كجا رسيدی؟!
قدم اول ، ترك معصيت است! نمی گويم معصوم شويد، اما به اندازه خودتان تلاش كنيد.
ای جوان عزيز كه به دنبال سير وسلوك می باشی ، تو هنوز با پدر و مادرت تند هستی ، به ديگران پرخاش ميكنی ، آن وقت انتظار داری سالك الی الله هم بشوی؟!
اگر ملاحسينقلی همدانی (ره) هم از قبر بيرون آيد و استاد سير وسلوكت تو شود ، اگر عاق والدين باشی ، به جائی نمی رسی !
#جهاد_نفس
#سبک_زندگی
@mahale114
39.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر
پشت پرده دستور غرب به شهروندانش برای خروج از #ایران / جاسوسها برای بازخوردگیری خارج میشوند...
شبنامه / در روزهای گذشته #جنگ_سفارتخانهها بین کشورهای غربی و ایران رقم خورده است. همزمان کاناداهم اعلام کرده که شهروندانش باید هرچه سریعتر ایران را ترک کنند. یک سوال حالا ذهن خیلیها را مطرح کرده: چرا این افراد را در اوج بحران در ایران فرا نخوانده اند؟ غرب دارد جاسوسهایی که در ایران بودند را برای بازخوردگیری پیرامون آشوبها به خارج منتقل میکند/ #آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل سوم: صفحه هفدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
ایثارگران برزول
نماز ناتمام
فصل چهارم: صفحه اول
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز ، حجتالاسلام حسین شیراوند(ضرغام)
نیروی رزمی-تبلیغی لشکر انصارالحسین(ع) استان همدان
مصاحبه: مرتضی سمیعینیا؛ کمیل کمالی
تدوین: کمیل کمالی
مهدی یا مهدی، به مادرت زهرا
عملیات والفجر2
بعد از عملیات مسلم بن عقیل، مسئولان با دیدن استقبال و حضور مستمر مردم استان همدان در جبهههای جنگ، تصمیم به ارتقای سازمانی سپاه همدان گرفتند. ابتدا گردان کوهستانی انصارالحسین(ع) و پس از آن تیپ انصارالحسین(ع) شکل گرفت. تیپ متشکل از 6 گردان بود که هرکدام به شهرستانی اختصاص داشت و برای هرکدام نام یکی از یاران باوفای سیدالشهدا(ع) انتخاب شده بود. گردان 151 مسلم بن عقیل متعلق به ملایریها بود. گردان شهر ما گردان 152 بود که بهنام حضرت اباالفضل(ع) نام گرفت. تویسرکانیها در گردان 153 قاسم بن الحسن(ع) بودند. فرمانده جوان همدانیها و بهاریها، سیدحسن سماوات بود و بر گردان 154 علیاکبر(ع) فرماندهی میکرد. گردان 155 حضرت علیاصغر(ع) متشکل از نیروهای همدان، اسدآباد، کبودرآهنگ بود و آخرین گردان 156 حضرت حر(ع) بود که از تمام همدان در آن حضور داشتند.
من در این مدت تصمیم گرفتم دوباره شانسم را برای رسیدن به حوزۀ علمیۀ قم امتحان کنم. بااینکه فضای نهاوند برای شروع عالی بود، اما برای ادامۀ راه، هیچچیز جای قم را نمیگرفت. مخصوصاً برای منی که بهواسطۀ جبهه رفتن، فرصت همیشه درس خواندن را نداشتم و در فرصتهای محدود پیشِرو، میبایست حداکثر استفاده را میکردم. ازاینرو در صورت رفتن به قم، دیگر مشکل کمبود استاد نداشتم و میتوانستم با بیشتر درس خواندن، جبران مافات کنم. ابتدا پیشنهاد را با دوستان مطرح کردم. علی مصباح و علیکوثر ملکی پذیرفتند. حسن هم خیلی دوست داشت بیاید، اما فصل برداشت گندم بود و باید میماند تا به پدرش کمک کند.
جمعمان که جمع شد، راهی قم شدیم و دوباره به مرکز مدیریت رفتیم. این بار بهتر از سفر قبل راهنماییمان کردند. مسئولی که آنجا بود گفت: «ظرفیت قم پر شده. فقط آشتیان و اصفهان جای خالی دارن. برای هرکدوم بخواید نامه میزنم؛ اگرچه پیشنهاد شخصی من اصفهانه.» پس از کمی فکر و مشورت، علی مصباح، رحمت موسیوند و... آشتیان را انتخاب کردند و من و علیکوثر از همانجا راهی اصفهان شدیم.
نامهای که دستمان دادند برای مدرسۀ امامصادق(ع) بود که به چهارباغ شهرت دارد و از مدارس قدیمی و زیبای اصفهان است. معماری و عظمت مدرسه در همان لحظۀ ورود، ما را گرفت. هشتی ورودی مقدمهای زیبا بر این کتاب معماری بود که با تورقی کوتاه از آن گذر میکردیم. هشتی، دیوارهای بلندی داشت و سر را در نگاه به بلندای آن، بالا میبرد. آنقدر بالا که در تلاقی با سقفی روباز، به آسمان آبی گره بزند. از ورودی زیبا عبور کردیم و به حیاط پا گذاشتیم. وسط حیاط، جوی آب جریان داشت و چنارهای پیر در کنارش راه را برای تازهواردی چون ما باز میکرد. یک چشممان به کاشیهای خوشرنگولعاب ایوانها بود و یک چشممان به حجرههایی که پشتسرهم تکثیر شده بود.
مدیریت مدرسه در یکی از آن حجرهها قرار داشت. وقتی نامه را به مدیر تحویل دادیم، خوشامد گفت و برای انجام روال اداری راهنماییمان کرد. چون هیچ وسیلهای با خود نیاورده بودیم، دو روز مرخصی گرفتیم تا به خانه برگردیم و وسایل را بیاوریم. وسایل که چه عرض کنم، ساکی از لباس، بقچهای از بالش و پتو و یک کتاب جامعالمقدمات تمام وسایل ما را تشکیل میداد. پس از برداشتن آنها، از خانواده خداحافظی کردم و همراه علیکوثر دوباره به مدرسه برگشتم.
درسهای ما در آنجا عبارت بود از صرف میر، صمدیه، عوامل ملامحسن و احکام. استاد احکام ما مرحوم حجتالاسلام محمدعلی نوری بود که در کنار احکام، اخلاق و حدیث نیز میگفت. بعدها فهمیدم از شروط وقفنامۀ مدرسه این بوده که در کنار درسها، حدیث جای داشته باشد. استاد نوری روحیۀ شاگردپروری داشت. بعد از درس مینشست و تکبهتک جویای احوال ما میشد و نمیگذاشت احساس غریبی کنیم.
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_18
بابت پخش این کلیپ از تمام خانواده های محترم و عفیف عذرخواهی میکنم.
اما این نوع موارد را لازم است آن دسته از عزیزانی که ناخواسته وارد بازی دوسرباخت شعار زن،زندگی،آزادی شدند،بدانند...!
بفرستید همه ببینن
صحبت های قابل تامل یک پرستار ایرانی ساکن هلند در مورد اتفاقات اخیر ایران ؛ ماجرای دختر مستی که متوجه آزار و اذیت خود توسط دو پسر نمیشد...
#چشم_و_دل_سیرها
#اروپا_بدونه_روتوش
#آمریکا_بدونه_روتوش
#نفوذی
#قانون
#حجاب
#بصیرت
#فتنه_گر
#فضای_مجازی
#فتنه_فواحش_و_دواعش
@mahale114