eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ لطفا هیچ‌‌وقت عوض نشو 🔹چند روز پیش رفتم نزد تعمیرکار مانیتور خودرو و گفتم: ببخشید مانیتور خودروام به‌نظر نیاز به تعمیر داره چون یه‌هویی خاموش و روشن می‌شه و تصویرش می‌ره. 🔸تعمیرکار گفت: باشه، یه نگاهی بهش می‌ندازم. ممکنه از نظر برقی یا شاید...‌ سوخته باشه. اگه سوخته بود باید عوضش کنی. 🔹گفتم: باشه، چک کنید ببینید چه می‌شه کرد. من می‌رم و یکی‌دو ساعت دیگه برمی‌گردم. 🔸با خودم گفتم: خب دوسه‌میلیون تومنی افتادم تو خرج. 🔹دوسه ساعت بعد رفتم سراغش‌ و مانیتور خودرو رو سالم بهم تحویل داد. 🔸گفتم: هزینه‌اش چقدر ‌‌می‌شه؟ 🔹گفت: هیچی، چیز مهمی نبود. فقط کابل سوکتش شل شده بود، سفت کردم. کار خاصی نکردم. 🔸تشکر کردم و اومدم بیرون. نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. می‌تونست هر هزینه‌ای رو به من اعلام کنه و منم خودمو آماده کرده بودم. 🔹بعد از چند دقیقه‌ کنار یک شیرینی‌فروشی‌ توقف کردم و یک بسته شکلات گرفتم و دوباره برگشتم پیشش. 🔸بسته‌ شکلات‌ رو گذاشتم رو میز کارش و بهش گفتم: دنیا به آدم‌هایی مثل شما نیاز داره. لطفاً هیچ‌وقت عوض نشو. 🔹یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد. 🔸گفت: آقا، حرف پدرم رو بهم زدی. اونم بهم می‌گه همیشه خوب باش و عوض نشو، حتی اگه همه بهت بدی کنن. 🔹تو راه برگشت به این فکر می‌کردم که تغییر تو آدما به تدریج اتفاق میفته. تنها چیزی که می‌تونه ما رو تو مسیر درستکاری و امانت‌داری حفظ کنه، یک جمله ساده از عزیزترین آدما تو زندگی‌مونه؛ 🔸«آدمِ خوب! هیچ‌وقت عوض نشو...» @mahale114
45.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهم / ۱۶ پرچم عجیب در تجمع برلین / اتحاد تجزیه طلبان و ویرانی طلبان در علیه ایران / رصد تصاویر مربوط به نشان می‌دهد که شانزده پرچم در این تجمع علیه ایران حضور داشته است / در این پرچم‌ها از حکومت خودمختار مهاباد تا پرچم های کرد سوریه دیده می‌شود / آنچه می‌بینیم بخشی از نبرد ویرانی طلبان و تجزیه طلبان در جنگ احزاب علیه ایران است. @mahale114
| آنچه خرمشهر را ویژه‌تر کرد 🔹️آنچه که خرمشهر را ویژه و آزادسازی آن را ویژه‌تر کرده، عقیده‌ای است که پشت سر این جریان وجود دارد و ایدئولوژی‌ای است که این جریان را رقم زده و از این جهت بسیار مهم است. 🔸️خرمشهر برای ما تقدّس دارد چون جزئی از وطنمان است و نسبت ‌به آن تعصب داریم و آن را دوست داریم. در واقع به تمام وطنمان تعصب داریم اما آنچه که خرمشهر را عجیب و آن منطقه را عجیب‌تر کرده است، خون‌های پاکی است که در آنجا ریخته شده و واقعاً خون اولیاءالله است. بالاخره خداوند دری را باز کرد و اتفاقاتی افتاد و برخی ره صدساله را یک‌شبه طی کردند. ـ - - - - - - - - - 🇮🇷 شهیده زینب کُمایی 🔅 ولادت: ۸ خرداد ۱۳۴۷ ❣شهادت: ۱ فروردین ۱۳۶۱ 📍محل شهادت: به دست منافقین کوردل 🕌 آرامگاه: گلستان شهدای اصفهان ـ - - - - - - - - - 🔺 بیعت با شهدا @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه پنجم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه ششم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... ابتدای روز، آمبولانس‌ها برای انتقال مجروحان آمدند. به‌کمک امدادگرها بچه‌ها را در آمبولانس گذاشتم و برگشتم به تپه‌ای که به دستۀ ما سپرده شده بود. مَثَل فتوحات جنگ در زندگی به‌مانند کار خوب است. آسان به‌دست می‌آید، اما نگه داشتنش مکافات است. همین‌که دستت به آن می‌رسد باید مواظب شیطان‌هایی باشی که برای ربودنش دیر یا زود می‌آیند و می‌خواهند به هر قیمتی شده آن را از چنگت دربیاورند. آن روز خودمان را با تمام توان برای رویارویی با این شیاطین آماده کردیم. در بعضی جاها نیاز به احداث سنگر جدید بود و در بعضی جاها مقاوم‌سازی کفایت می‌کرد. مهمات را صندوق‌صندوق آوردیم و در سنگرها به‌مقدار نیاز چیدیم. فردای آن روز، دشمن بعثی پاتک خود را برای بازپس‌گیری چنگوله آغاز کرد. آتش توپ و خمپارۀ دشمن به‌علاوۀ تعداد زیادی جیپ، تانک و نفربر برای اجرای این پاتک طراحی شده بود. از آسمان خمپاره می‌بارید و از زمین ماشین‌های نظامی‌شان می‌جوشید. جیپ‌ها مسلح به توپ 106 بودند. با آن‌ها خیلی راحت از تپه بالا می‌آمدند و سنگرها را به توپ می‌بستند. سریع بودن جیپ‌ها و قدرت مانور بالای آن، کار را برای ما آرپی‌جی‌زن‌ها سخت کرده بود. خیلی اوقات، تیربارچی به‌کمک ما می‌آمد. به‌سمت رانندۀ جیپ رگبار می‌گرفت و بدین صورت ماشین را متوقف می‌کرد. وقتی پیشروی جیپ‌هایشان را دیدند، تانک‌ها و خشایار‌ها را جلو فرستادند. خشایار نفربری سبک بود که با تیربار رویش تا هرجا می‌خواست جلو می‌آمد. اینجا دیگر کمک‌تیرباچی به‌کار نمی‌آمد و فقط باید آرپی‌جی می‌زدیم. تپۀ ما بلندترین بود و دشمن برای تصاحب آن هر کاری می‌کرد. وقتی آقامحسن پیش ما مستقر شد، فهمیدیم تپۀ ما شدیدترین درگیری را دارد، چراکه او همیشه در سخت‌ترین معرکه حاضر می‌شد و نیروهایش را یاری می‌کرد. بچه‌ها انصافاً خوب مقاومت کرده بودند، ولی دشمن با سلاح و ادواتش عرصه را بر ما تنگ کرده بود. با افتادن هر رزمنده، وظیفه‌اش نیز به دوش دیگران می‌افتاد و همین کار را سخت می‌کرد. در آن اوضاع آشفته که از همه‌جا تیر و ترکش می‌آمد و نمی‌دانستی حواست باید به کدام طرف باشد، بالگردهای بعثی هم از بالا روی سرمان آتش می‌ریختند و شده بودند قوزِبالاقوز. روز سختی بود وسخت‌تر داشت به پایان می‌رسید. تا پایان روز ساعاتی بیش نمانده بود و دشمن وحشی‌تر از همیشه، هر کاری می‌کرد تا فاتح میدان باشد. بچه‌ها دیگر کم آوردند و به سنگر چسبیدند. کسی جرئت نمی‌کرد سرش را بالا بیاورد. جنگ را باخته بودیم، فقط منتظر بودیم آقامحسن فرمان عقب‌نشینی صادر کند و ما را از این مخمصه نجات دهد. در این شرایط سخت، آقامحسن فریاد زد: «لرها! بچه‌های لُرزبان، هرکجا هستید بیاید اینجا کارتون دارم.» چهار نفری بیشتر از لرها باقی نمانده بودیم. خودمان را به آقامحسن رساندیم تا ببینیم چه فرمان مهمی ‌دارد. آقامحسن گفت: «شماها نمی‌خواد هیچ کاری انجام بدید، فقط بین سنگرها بچرخید و با صدای بلند لری بخونید!» رضا احمدوند لری و لکی بلد بود و شعرهای زیادی از حفظ داشت. سر تکان داد و گفت: «باشه.» من به آقامحسن گفتم: «آخه من چیز خاصی بلد نیستم.» «چی بلدی؟» «دایه‌دایه بلدم.» «همون‌و بخون.» آقامحسن رفت و من‌ هاج‌وواج ماندم. به رضا گفتم: «امیدی چی می‌گه؟ این‌ها ترک، ما لر، چرا باید در این شرایط سخت لری بخونیم؟» گفت: «کارت نباشه، وظیفه‌ت رو انجام بده.» @mahale114
💠 اولین خورشید گرفتگی قرن سه‌شنبه ۳ آبان ▪️ پيامبر أعظم (صلّى اللّٰه عليه و آله): همانا خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه‌هاى خداوند متعال است، كه به تقدير او حركت مى‌كنند و فرمان‌بردار و مطيع امر خداى متعالند، و به سبب مردن يا زنده شدن كسى نمی‌گيرند، پس هرگاه يكى از آن دو (خورشيد و ماه) گرفت، در اين صورت وقت را از دست ندهيد و براى خواندن نماز در رفتن به مساجد خود پيش‌دستى كنيد. (من لا يحضره الفقيه؛ ج ۱ ص ۵۴۰) پ ن: هنگام خورشیدگرفتگی ویا ماه گرفتگی خواندن نماز آیات واجب میشود. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تایید حضور سرویس جاسوسی آمریکا در بیمارستان کسری دقایقی بعد از فوت مهسا امینی امیرآبادی فراهانی، نماینده مجلس: اولین عکس را ۲ نفر از اعضای سرویس جاسوسی آمریکا گرفتند. پ ن: اگر این گفته صحیح باشد پس میتواند بخشی از نفوذ هم در گشت ارشاد وبا هماهنگی قبلی در پلیس امنیت اخلاقی صورت گرفته باشد. @mahale114
🔴 این متن منسوب به سیدجواد رضویان در ایام سقوط هواپیمای اوکراینی منتشر شد، خودش همان زمان آن را تکذیب کرد ولی هر کس که نوشته گرچه نباید از قول جواد رضویان منتشر می کرد ولی به خواندنش می ارزد: ‏امشبم همه میخوابیم چه اونا که گفتن پای نظام و سپاه هستند... چه اونها که علیه سپاه شعار دادند و فحش دادند ... ولی یک عده پای همون ‎پدافند ، پای همون شاسی ، امشب نمیخوابند !! ۴۰سال است که نمیخوابند !! برادر عزیزی که پای پدافند نشستی دست و دلت نلرزد !! حتی اونی که دارد فحش میدهد به امید بیدار بودن تو ، خودش و زن و بچه اش راحت میخوابند ... تو صبور باش اينها داعش نديده اند. جهاد نكاح و فروختن ناموس را  به نظاره  ننشسته اند. تجاوز به زن و فرزند را در مقابل چشم شان  شاهد نبوده اند كسى اطفال دوساله آنها را مجبور نكرده با سر بريده پدر فوتبال كند زنده پوست كندن و به آتش افكندن  و هر روز و هر ساعت انتحار و انفجار و هزاران  جنايت و قصه نا گفته كه هيچ درنده اى در حق هم نوع خود نكرد تو صبور باش كه قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار ايد قدر يك شب در امنيت خوابيدن را از  افغانستانى بپرس و از آواره سوری و عراقی و لبنانی آنها به عظمت کار تو و بزرگی و جایگاه سردار علمدارت بهتر واقفند تا برخی هموطنان ایرانی تو که این روز ها به تو ‌فحش دادند. انها نمیدانند و در عجبم که چگونه درک نمی کنند که اگر تو نباشی داعش حسرت  همین فحش دادن را  نیز به دل آنها خواهد گذاشت ترامپ هم دیگر توئیت نخواهد کرد و شعار دهندگان نیز هیچگاه مرد میدان نبوده اند اینها در پناه امنیتی که تو و سردارانت برای تأمین آن از جان مایه گذاشتی فقط نامردانه و نابخردانه بلدند فحش بدهند تو صبور باش و پای ماشه بمان... @mahale114
خواص بی‌بصیرت 🔹منذر‌بن‌جارود؛ از یاران امیرالمؤمنین، دزدی کرد. پدرش از آن انقلابی‌های آن‌چنانی دهۀ شصتی بود. در رکاب رسول‌الله صلی الله علیه و آله شمشیر زده بود و رفیق امیرالمؤمنین علیه السلام بود. امیرالمؤمنین در حکمش می‌فرمایند: «شناختی که ما از خانوادۀ تو داریم باعث شده ما چنین پُستی را به تو بدهیم.» اینجا کُدی به مسئولین دارد می‌دهد، اینکه آدم‌های بااصل‌و‌نسب و امتحان پس‌داده‌ را سَر کار بیاورید. 🔸این آقا خیلی عشق این را داشت که بین فک‌و‌فامیل‌هایش، لایک جمع کند، فلذا برای فامیل‌هایش شروع به خرج پول بیت‌المال کرد. خبر به امیرالمؤمنین رسید. حضرت یک نامۀ تند به او نوشتند: «ای منذر، تو شتر در آغلت هم نیستی. بند کفشت ارزشش از تو بیشتر است!» سپس دستور عزلش را دادند و مالش را مصادره و زندانی‌اش کردند. 🔹فک‌و‌فامیل‌هایش که از یمنی‌ها و از قبیلۀ عبدی بودند و از قضا خیلی هم آدم‌های خوبی بودند، در جامعه جَوی به راه انداختند که آقا این آدم خوبی بوده است، او در فلان جنگ اینطور جنگید، nدرصد جانبازی دارد و... . آنقدر هجمۀ رسانه‌ای درست کردند که امام معصوم مجبور شدند آزادش کنند. پس ممکن است فشار اجتماعی بیاید و ولیِ جامعه به خاطر حفظ امنیت، کوتاه بیاید. امیرالمؤمنین آزادش کردند و او دیگر با غرور در خیابان راه می‌رفت و می‌گفت: «علی به من دست هم نتوانست بزند!» 🔸رفت با اشعث‌بن‌قیس منافق رفیق شد. در تاریخ نقل شده است که یک روز با اشعث با هم به بیابان رفته بودند، سوسماری دیدند و آن را گرفتند و نگه داشتند، منذر دست سوسمار را گرفت و گفت: «یا علی دست دراز کن با تو بیعت کنیم.» بعد با هم خندیدند. خبر در کوفه به امیرالمؤمنین رسید. امیرالمؤمنین درنگی کردند و فرمودند: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم؛ روزی که هرکسی پشت سر امامش محشور می‌شود.» می‌بینم که اینها پشت سر همین بزمجه و این سوسمار محشور می‌شوند. 🔹آقایان چنان جَو درست کردند که حضرت مجبور شدند منذر را آزاد کنند. ای کاش آقایان سکوت می‌کردند تا ولیِ جامعه کارش را تا آخر درست انجام می‌داد، آن وقت دیگر کسی جرئت نمی‌کرد دزدی کند. برگرفته از سخنرانی استاد رائفی‌پور با موضوع: ✅ یادواره شهدا و بررسی مسائل روز 📅 ۲ آذر ۹۷ 📍فیروزکوه @mahale114
✳️ بخشی از قوانین جهانی پلیس در اعتراضات خیابانی: 🔹همه‌ی کشورهای دنیا قوانین محکم و خاصی برای برگزاری راهپیمایی‌ها و تجمعات اعتراضی دارن. نقطه‌ی مشترکی که همه این کشورها در وضع این قوانین دارن، اینه که به هیچ وجه اجازه‌ی به هم خوردن نظم عمومی و خسارت مالی و جانی رو نمیدن! 🔹فارغ از صحیح یا غلط بودن این قوانین، توی این پست به قوانین سه کشور صنعتی دنیا اشاره می‌کنیم: 1️⃣ انگلیس 🔹در انگلستان پلیس از تجمعات قانونی حمایت می‌کنه. اگه قصد دارین راهپیمایی ترتیب بدین، باید جزئیات اون رو ۶ روز قبل به پلیس اطلاع بدین. اگه بدون اطلاع‌رسانی به پلیس، اعتراضی رو سازماندهی کنید یا جزئیات اشتباهی ارائه بدین، ممکنه مرتکب یک جرم جنایی بشید. 🔹طبق قانون نظم عمومی، اگه تجمع اعتراضی باعث بی‌نظمی یا خسارت جدی به اموال عمومی یا اختلال جدی در جامعه بشه، در این‌صورت نقض صلح اتفاق میفته و افسر ارشد پلیس میتونه با دستگیری مجرمین، اعتراضات خیابونی رو محدود کنه. رئیس پلیس میتونه راهپیمایی‌های اعتراضی رو در اون منطقه‌ی خاص تا ۳ ماه (با موافقت وزیر کشور) ممنوع کنه. 🔹سازماندهی یا شرکت در راهپیمایی اعتراضی که در اون نقض صلح اتفاق افتاده، جرمه: اشخاص عادی ممکنه تا ۱۰۰۰ پوند جریمه بشن. سازمان‌دهنده و لیدر تا ۲۵۰۰ پوند جریمه نقدی و ۳ ماه حبس محکوم میشه. انسداد عمدی بزرگراه ۵۱ هفته حبس یا جریمه نقدی نامحدود یا هر دو رو در پی داره. 2️⃣ فرانسه: 🔸با هر تجمعی در یک مکان عمومی که نظم عمومی رو به هم بزنه، برخورد میشه. ابتدا دو اخطار از طرف شهردار یا یکی از معاون‌هاش به معترضین داده میشه تا متفرق بشن. در صورتی‌که این دو اخطار، بی‌اثر بمونه افسران پلیس، ازدحام جمعیت رو متلاشی میکنن. در صورتی‌که معترضان، خشونت نشون بِدن یا به افسران پلیس حمله کنن، دستگیر میشن. 🔸افرادی که به‌صورت عادی در تجمع شرکت کرده باشن، در صورتی‌که مسلح نباشن به یه سال حبس و جریمه ۱۵۰۰۰ یورویی محکوم میشن. اگه شخصی تمام یا قسمتی از صورت خودش رو برای جلوگیری از شناسایی پنهان کنه، به سه سال حبس و جریمه ۴۵۰۰۰ یورویی محکوم میشه. 🔸تحريک مستقيم جمعيت با شعار، سخنرانی، توزیع نوشته یا هر وسيله ديگه، يه سال حبس و ۱۵۰۰۰ يورو جریمه نقدی داره. اگه تحریک جمعیت توسط شخص به نتیجه برسه، مجازات به هفت سال حبس و ۱۰۰.۰۰۰ یورو جریمه افزایش پیدا میکنه. 3️⃣ آمریکا 🔹در نبراسکا، فردی که عمداً آرامش جامعه رو به هم بزنه، مرتکب یه جنایت کلاس ۳ میشه. در وایومینگ، اگه شخصی موسیقی بی‌دلیل با صدای بلند پخش کنه یا اقدامات خشونت‌آمیز انجام بده، آرامش رو به هم میزنه. بر اساس اساسنامه ورمونت، اگه فردی بین غروب و طلوع خورشید سر و صدای زیادی ایجاد کنه، به شخص دیگه‌ای حمله کنه، از ارتباط تلفنی برای آزار و اذیت شخص دیگه‌ای استفاده کنه، صلح رو نقض میکنه. 🔹سازماندهی و شرکت در شورش یا ارتکاب هرگونه اقدام خشونت‌آمیز برای پیشبرد شورش، جرم محسوب میشه و مجرم به پرداخت جریمه نقدی یا حداکثر پنج سال حبس یا هر دو محکوم میشه. @mahale114.
⭕️ در حاشیه وقایع اخیر در دانشگاه شریف/ واقعیت ماجرای درخواست «سلف مختلط» چیست؟ ........................ 💢 صنعتی شریف، امیرکبیر، تهران، علامه طباطبایی، رازی کرمانشاه، آزاد کرج، زاهدان، صنعتی همدان، خوارزمی و... همه اینها دانشگاه هایی هستند که رسانه‌های ضدانقلاب اخبار اعتراض تعدادی از دانشجویان آنها را به صورت مکرر در روزهای اخیر منتشر می‌کنند. 🔻شعارهای دانشجویان هم از «زن، زندگی، آزادی»، «مردی، میهن، آبادی»، «آزادی، آزادی، آزادی» تا شعارهای شرم آور استادیومی و هتاکی به مسئولان کشور است. البته که در کنار شعارها، رفتارهای اغتشاش گونه و اشرارطور نظیر آنچه که در شریف رخ داد را هم باید به این موارد اضافه کرد. برجسته ترین خواسته مثلا دانشجویان هم در روزهای اخیر «سلف مختلط» بوده است! 🔹همه این موارد در ماه های گذشته یک نتیجه داشته و آن بر هم خوردن امنیت و آرامش لازم مورد نیاز محیط علمی است. 🔴 این ماجراها دقیقا از روزهای ابتدایی سال تحصیلی جدید و به بهانه فوت مهسا امینی شروع شد؛ یعنی بعد از دوسال آموزش مجازی و افت چشمگیر کیفیت آموزش، وقتی دانشگاه به عنوان نماد و جایگاه پیشرفت کشور قصد اوج گیری دوباره داشت، فضای آماده شده این بار مستقیما به چالش کشیده می شود. به عبارت بهتر فضای کرونایی تا حدی خیال دشمنان ملت را از عقب ماندگی راحت کرده بود اما این بار مستقیما به میدان آمدند. 💢 نگارنده در یادداشت پیشین خود تحت عنوان «جمهوری اسلامی باید صدای معترضان را بشنود» به این موضوع تاکید کرد که جمهوری اسلامی حتی حاضر است صدای اغتشاشگران را بشنود اما چه کند که آشوب گران و معترضان اساسا خواسته عقلایی خاصی ندارند و صرفا به بیان چند شعار، هتاکی و اغتشاش اقدام می کنند. در همان یادداشت تاکید شد که جماعت مثلا معترض توان توضیح پیرامون شعارهایشان و یا جسارت گفتگو هم ندارند. ‼️دشمن به ستوه آمده در مقابل جریان پرسرعت پیشرفت کشور مایل است تا بحث پیشرفت کشور را از ریشه یعنی دانشگاه ساقط کند. در سابقه دشمنان ملت ایران هم موجود است که وقتی نتوانستند در مقابل پیشرفت های هسته ای با تحریم و تخریب بایستند به حذف دانشمندان اقدام کردند. در این بین دانشجویان به اصطلاح معترض خواسته ناخواسته در حال تکمیل پازل چیده شده دشمن هستند که هم خود از فرصت تحصیل جامانده و هم فرصت تحصیل و شکوفایی برای سایر دانشجویان را از بین می برند. ✅ رهبرانقلاب در دیدار اخیر با نخبگان به موضوع مهم فعالیت دانشگاه‌ها و جلوگیری از ایجاد یک فرصت مغتنم برای دشمن پرداخته و فرمودند: «اینکه شما می‌بینید در مقاطع مختلف، نه فقط حالا دیروز و پریروز، تلاش شده که دانشگاه‌ها تعطیل بشود، کلاس‌ها تعطیل بشود، بچّه‌ها سر کلاس نروند، استاد نرود و از این کارها، ناشی از این است؛ چون دانشگاه نقش اساسی دارد. حالا آن کسی که استاد را تلفنی تهدید میکند که اگر بروی، چنین و چنان، معلوم نیست خودش عامل اصلی باشد؛ عامل پشت صحنه مهم است. این به خاطر آن است که دانشگاه مهم است، دانشگاه برای پیشرفت کشور حیاتی است. هر چه دانشگاه را بتوانند لنگ کنند، تعطیل کنند، خراب کنند، ناقص کنند، برای دشمنان کشور و [دشمنان] پیشرفت کشور مغتنم است. پس بنابراین، دانشگاه از ارکان پیشرفت کشور است. دانشگاه یکی از بزرگ‌ترین موانع در مقابل سلطه‌ استکبار است؛ ما باید این را بدانیم. هدف قدرتهای گردن‌کلفت جهانی سلطه است؛ به چه وسیله؟ یک روز با اسلحه، یک روز با فریب، یک روز با علم؛ با علم هم سلطه پیدا میکنند. دانشگاه جلوی سلطه را میگیرد؛ یعنی شما اگر چنانچه توانستید سطح علم کشور را بالا بیاورید، در مقابل سلطه‌ دشمن یک مانع ایجاد کرده‌اید.» 🔻امر فوری برای مسئولان وزارت علوم حاکم کردن فضای آرامش در کشور است. البته که سایر دانشجویان هم باید برای محیطی که به آنها و حقوق آنها مرتبط است مصمم تر وارد میدان بشوند و مخالفت جدی خود را با این افراد معدود نشان بدهند. تکلیف قضایی عناصر اصلی برهم زدن آرامش دانشگاه ها هم باید سریعا مشخص شود. ⭕️ این را نیز باید گفت که دشمنان ملت با انتقال تمرکز به دانشگاه ها سعی می کنند بازی شسکت خوره و تقریبا پایان یافته در خیابان ها را با هزینه کمتر و اطمینان خاطر بیشتر در دانشگاه ها ادامه بدهند؛ در فضای دانشگاه هم چون دانشجویان معترض حرف خاصی ندارند، به هتاکی و یا بهانه گیری های مضحکی نظیر «سلف مختلط» برای التهاب آفرینی متوسل می شوند. ✍️ حسین بابازاده @mahale114
رعایت قانون برای اعتراض در برلین، آموزش ساخت کوکتل‌مولوتف برای اعتراض در ایران 🔺 «حامد اسماعیلیون» برای تجمع امروز برلین، قاعده و قانون‌هایی گذاشته که حتی آشغال ریختن تو خیابون رو هم شامل می‌شه. 🔸شعار توهین‌آمیز نباید بدن، پرچم‌ها پخش باشه، تحریک و تهییج ممنوع، مگافون نیارید، نژادپرستی ممنوع، یهودستیزی ممنوع و... 🔸وجدانا اگه تو ایران هم این نکات رعایت بشه، پلیس کاری بهتون داره؟ 🔸برای تجمع اونجا این‌طوری قانون می‌گذارید، برای تجمعات ایران آموزش کوکتل‌مولوتف می‌دید؟ ✍ حسین دارابی @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه ششم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه هفتم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... بدون اینکه حکمت ماجرا را بفهمیم، به‌دستور فرماندهی، هرکدام از ما به‌سمتی رفتیم و با صدای بلند شروع کردیم به خواندن. رضا شعر «تفنگ دردت وه جونم» می‌خواند و من این‌طرف دایه‌دایه را شروع کردم. اگر تا کنون این شعر را نشنیده‌اید، همین الان با یک جستجوی ساده آن را بشنوید و با من همراه شوید: دایه‌دایه، وقت جنگه. وقت دوسی وا تفنگه قطار که بالا سرم پرش دِ شَنگه موتورچی یواش برون دالکَمِه بینم شیرشه حلال بَکه بلکه بمیرم کاغذی ره بکنید وو دخترونم بعد خوم شی نکنن وو دشمنونم نازیه سیته بکن جومه ورته دُر کِردن تو قبرسو شیر نرته این شعرهای حماسی، جان تازه‌ای به بچه‌ها داد و آن‌ها را از جا کند. اصلاً آنچه می‌دیدم باورکردنی نبود. رزمندگان با الله‌اکبر از سنگرها کنده شدند و در برابر آماج گلوله‌ها، به دل دشمن رفتند. در یک لحظه جای مدافع و مهاجم عوض شد. حالا این ما بودیم که سینه‌به‌سینۀ دشمن، پیشروی می‌کردیم. اولین گروهی که به دل دشمن زد اکثریت به‌شهادت رسیدند و افتادند. آن‌ها خط‌شکن‌هایی بودند که هیمنۀ دشمن را برای دیگران شکستند و به بقیه جرئت حمله دادند. نیروها سینۀ خود را سپر کردند و پشت‌به‌پشت جلو می‌رفتند. دشمن وقتی دید دسته‌دسته نیرو می‌آید و حملات ما تمام‌شدنی نیست، عقب کشید. با پشت کردن دشمن، از جنازه‌های بعثی‌ پشته درست شد. رزمندگان در تپه‌های کناری هم وقتی دیدند دشمن عقب‌نشینی را شروع کرده به کمک ما آمده و آن‌ها را دنبال کردند. بالگرد‌های خشمناک بعثی با دیدن این صحنه، ما را رها کردند و نیروهای خودشان را که در حال فرار بودند به رگبار بستند. حماسۀ آن روز سبب تثبیت خط ما و عقب راندن دشمن تا شهر بدرۀ عراق شد. پس از اینکه آرامش نسبی بر منطقه حاکم شد، سراغ آقامحسن رفتم، گفتم: «برام سؤاله. می‌خوام حکمت این لری خوندن رو بدونم. شما از کجا می‌دونستی توی اون شرایط سخت این راه‌حل جواب می‌ده؟» ابتدا کمی طفره رفت. وقتی اصرار مرا برای دانستن جواب دید گفت: «حقیقت مطلب، من با بچه‌های ترک مأنوسم. خانواده‌هاشون رو می‌شناسم. به خونه‌هاشون سرمی‌زنم. چیزی که من توی خونۀ اونا مشاهده کردم این بود که اغلبشون نوارهای حماسی لری دارن و بهش علاقه نشون می‌دن. چون می‌دونستن من لر هستم، این نوارها رو برای من می‌ذاشتن و ازش تعریف و تمجید می‌کردن. وقتی نیروها زمین‌گیر شدن، دیدم به چیزی نیازه که روحیه بده و حماسه رو در وجودشون زنده کنه و بهترینش همین بود که شما انجام دادید و دیدید که تأثیرگذار بود.» آنجا امیدی را شناختم. او قبل از اینکه فرمانده باشد یک روان‌شناس نمونه بود و با شناختی که از روحیات نیروهایش داشت، بر آن‌ها فرماندهی می‌کرد. فرمانده دسته‌مان آقای اکبری، من و رضا را کنار کشید و به ما مأموریتی محول کرد. او گفت: «شب‌های اینجا سنگر کمین لازم داره. هرکدوم با ده نفر نیرویی که دارید جلو برید و بین خط مقدم ما و خط مقدم دشمن، شش سنگر کمین بزنید.» سه سنگر را رضا عهده‌دار شد و سه سنگر دیگر به من افتاد. در روشنایی روز، با رضا دوربین کشیدیم و بهترین جا را برای ایجاد سنگر نشان کردیم. سپس بچه‌ها را در تاریکی شب جلو بردیم و سنگرها را بین موانع طبیعی ایجاد کردیم و در نهایت، با کمک گونی سنگری و خاکی که روی آن ریختیم طوری جلوه داده شد که انگار جای خمپاره است. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش رحیم‌پور ازغدی به فحاشی در دانشگاه شریف/ مساله دیگر دانشجویی و سیاسی نیست بلکه مساله چاقوکشی و چاله‌میدانی شده @mahale114
سلام علیکم: قابل توجه اهالی محترم محل ،همراهان گرامی و خیرین عزیز، به عرض میرسانم ان شاءالله ذبح مرغ اول ماه رو خدمتتون یادآوری میکنم. با آرزوی قبولی طاعات وعبادات شما گرامیان لطفا در ثواب ذبح مرغ اول ماه ربیع الثانی سهیم شوید. ........................... کارت اختصاصی ذبح مرغ بانک ملی 6037-9974-6911-6660 ....................... _------_-----_-----_ @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدیما می گفتن : ادب از که آموختی؟ از بی ادبان! به اینصورت که نگاه کردم و دیدم هر کاری آنها انجام می دهند من مخالفش را انجام دادم الانم این نوجوونای اُزگلی به تاسی از اون ضرب المثل دارن جواب شعارنویسی یه عده بی تربیتِ فاسد و ضدانقلاب رو میدن! آتش به اختیار.... @mahale114
4_5967639363079637584.mp3
11.1M
۳۳ جهانی که خداوند آن را ریاضی خلق کرده است میگوید؛ برای هر نیاز جسمِ انسان، باید مناسب‌ترین پاسخ از طرف خداوندی که خالق انسان است داده شود، مانند آب که پاسخی‌ست به نیاز تشنگی بدن. طبق این قانون، برای نیازهای روحِ انسان نیز مناسب‌ترین پاسخ داده شده است که باید به آن برسد. مقصود از آن و چیست؟ 🎤 @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه هفتم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه هشتم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... بچه‌ها را در سنگرها تقسیم کردم و خودم خسته در یک سنگر نشستم. چشمانم از بی‌خوابی باز نمی‌شد، به بچه‌ها گفتم: «من دارم بیهوش می‌شم. پنج دقیقه حواستون باشه، من چشم روی هم بذارم تا بلکه خستگی‌م دربره.» نمی‌دانم بعد از این حرف چقدر خوابیدم، ولی وقتی چشم باز کردم عرق سرد به پیشانی‌ام نشست. وحشت‌ کردم و دیدم همۀ بچه‌ها خوابشان برده است. کاش اصلاً نمی‌خوابیدم. سریع بیدارشان کردم و گفتم: «چرا خوابیدید؟ اگر بعثی‌ها می‌اومدن سرمون رو گوش‌تاگوش می‌بریدن هم متوجه نمی‌شدیم.» گفتند: «چه کنیم حاج‌آقا؟ خسته‌ایم.» گفتم: «حداقل نوبتی بخوابید.» برای اینکه خواب از سرم بپرد از سنگر بیرون زدم، به سنگرهای دیگر رفتم و با بچه‌ها هم‌کلام شدم. وضعیت آن‌ها بهتر از ما نبود. قرار شد همگی نوبتی بخوابند و خودم به‌عنوان پاسبخش به آن‌ها سربزنم. از سنگرهای ما تا سنگر‌های رضا مقداری فاصله بود. ممکن بود با کوچک‌ترین تحرکی به‌سمت ما تیراندازی شود. بیش از آنکه از دشمن بترسم، از خودی‌ها می‌ترسیدم که بدون تعلل هر جنبنده‌ای را می‌زدند. برای همین، خیلی آرام و پاورچین‌پاورچین خودم را به رضا رساندم. رضا هم مشکل ما را داشت و نیروهایش خسته بودند. گفتم: «رضا، ما خودمون هم خسته‌ایم. باید بین خودمون هماهنگ کنیم و اگر یکی از ما خوابید، اون‌یکی زحمت سرزدن به نیروهاش رو بکشه. از فردا شب یا من به نیروهای رضا سرمی‌زدم یا رضا به ما سرمی‌زد. در این بین، فرصتی می‌شد تا کمی استراحت کنیم. یکی از صحنه‌های دلخراشی که شب‌ها شاهد آن بودیم، نالۀ مجروحان عراقی بود که در دشت می‌پیچید. در خواب و بیداری صدای آن‌ها با صدای جیرجیرک‌ها در هم می‌ریخت و برای منی که انتظار این ناله‌ها را نداشتم هضمش سخت بود. این ناله دل سنگ را آب می‌کرد، اما کسی به آن‌ها محل نمی‌گذاشت و به‌ندرت برای نجاتشان می‌آمدند. این در حالی بود که اگر آن‌ها برای نجات مجروحانشان می‌آمدند کسی با آن‌ها کاری نداشت و درگیری رخ نمی‌داد. در سیاهی شب و عالم فکروخیال، گاهی خودم را جای آن‌ها می‌گذاشتم و به سرم می‌زد برای نجاتشان دست‌به‌کار شوم؛ اما با خطر لو رفتن کمین، این کار نشدنی بود. در آن روزها یکی از بچه‌های نهاوند که برای کاری به تپۀ ما آمده بود، حامل خبر دردناکی برای من بود. بااینکه خودم را برای این خبر آماده کرده بودم، اما باز شنیدنش مرا به بهت فرو برد و غم‌زده کرد. محمود حسن‌گاویار شهید شد. همه به من تسلیت می‌گفتند و در چهره‌ام ناراحتی را می‌دیدند. شهید عزیز ما که بی‌قرار رفتن بود به‌عنوان اولین شهید گردان حضرت اباالفضل(ع)، در این عملیات پر کشید و درد فراقش به دل من ماند. تنها دلخوشی‌ام عهد و پیمانی است که قرار است در عالم آخرت به آن وفا کند. شاید که آن کمپوت بهشتی اسم رمزی برای تجدید دیدار و بهره‌مندی از شفاعت ایشان در حق حقیر باشد. یک هفته بعد، نیروهای هرسین کرمانشاه برای تعویض آمدند و ما برای استراحت به عقب برگشتیم. از جبهه، مستقیم به خانۀ دایی‌ام در برزول رفتم و پدر و مادر محمود را تسلی دادم. زن‌دایی‌ام خیلی بی‌تابی می‌کرد و با زاری، از من سراغ محمود را می‌گرفت. انگار باور نداشت پسرش شهید شده یا چیزی توانسته باشد ما دو نفر را از هم جدا کند. در منطقۀ ما رسم بر این است که تابوت را تا هفتم کنار قبر می‌گذارند. مادر شهید، نیمه‌شب از خانه بیرون می‌زد و به گلزار شهدا می‌رفت تا درون تابوت پسرش بخوابد. وقتی هم دنبالش می‌رفتیم، می‌گفت: «پسرم تنهاست؛ بذارید توی این تاریکی کنارش باشم.» با دیدن این صحنه، از زنده برگشتن خود خجالت می‌کشیدم. فکر اینکه مبادا دیدن من، نبودن محمود را برای او یادآوری کند مرا به خلوت می‌کشید. بعضی وقت‌ها خود زن‌دایی دلتنگی می‌کرد و سراغ مرا می‌گرفت. مرا می‌نشاند و می‌گفت: «برام مویه بخوان.» من هم برای اینکه آرام شود می‌خواندم تا جایی که دیگر بغض امانم را می‌گرفت و خودم با اطرافیان به گریه می‌افتادم. در ایام آغازین سال 1363 که بازار دیدوبازدید‌ها گرم بود، به یاد حسین خویشوند بودم و به عیادتش رفتم. تازه سرپا شده بود و برای جبهه می‌خواست خانواده‌اش را متقاعد کند. برای همین، به پدرش گفته بود سرباز است. پدرش گفت: «این حسین ما کی سربازی‌ش تموم می‌شه؟ چرا این‌قدر اضافه‌خدمت داره؟» @mahale114
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: 💠 اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیْکَ بِلِسَانِی، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی ❇️ خدایا بر من ببخش آنچه را که با زبانم به تو نزدیک شدم و دلم با آن مخالفت نمود. 📚 از خطبه ۷۸ نهج البلاغه   @mahale114
✍ برای مهربانی‌هایتان منتظر جبران نباشید 🔹«رابرت داوینسن» قهرمان مشهور گلف، وقتی در یک مسابقه قهرمان شد، زنی به‌ سویش دوید و گفت: بچه‌ام مریضه، به من کمک کن وگرنه می‌میره! 🔸رابرت بلافاصله همه پولی رو که برنده شده بود به اون زن داد. 🔹هفته بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت: خبر بدی برات دارم، اون زن کلاهبردار بود و اصلا ازدواج نکرده که بچه مریض داشته باشه. 🔸رابرت داوینسن در پاسخ گفت: اینکه خبر خیلی خوبیه، یعنی بچه‌ای مریض نبوده که در حال مرگ باشه، خدا رو شکر! 🔹دنیا رو انسان‌هایی زیبا می‌کنند که بی‌هیچ توقعی مهربانند. @mahale114
شبنامه 1007.mp3
11.47M
چرا محکومند به اینکه بی‌رحمانه برای نابودی ایران تلاش کنند؟ / گزارشی که هر ایرانی یکبار باید بخواند... شبنامه / همزمان با ناآرامی‌های ایران، بحث بر سر داغ شده است / خبر دیگری هم از رونمایی از یک تلسکوپ در کلاس جهانی، به شدت مورد توجه قرار گرفته است / اما دشمنی با چنین کشوری با این سطح از توان در و پیشرفت در حوزه‌های مختلف برای چیست؟ / آیا غرب جدا از تولید علم در ایران و بومی شدن دانش در جایی به غیر از سرزمین‌های غربی میترسد؟ / این شبنامه را با دقت ببینید ... / @mahale114
بدآموزی کودک.mp3
1.73M
لطفا فقط بزرگترها گوش کنند. ✨ منشأ بدآموزی کودک ⁉️کودک چگونه رفتارهای بد و زشت را یاد می‌گیرد؟ 🎙پاسخ استاد حسینی را بشنوید. 📎https://b2n.ir/h98947 📎 📎 📎 📩 سوالات شما را مشاورین کانال پاسخگو هستند ✅ آیدی دریافت سوالات👇 @pasokhgo313 @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه هشتم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه نهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... آرام به حسین گفتم: «حسین، قضیه سربازی چیه؟ مگه تو سربازی؟» گفت: «آره؛ ما سرباز امام‌زمانیم دیگه. تا وقتی هم که حضرت ظهور نکنن اضافه‌خدمت داریم.» گفتم: «این پیرمرد رو این‌قدر اذیت نکن، گناه داره.» پدر حسین ادامه داد: «آخه پسر من پسر بدی نیست که اضافه‌خدمت بخوره.» گفتم: «به دل نگیر، پدر جان! پسر شما که حرف نداره. ان‌شاءالله اضافه‌خدمتش هم تموم می‌شه.» برگشت ما به شهرستان هم‌زمان بود با انجام عملیات خیبر و فتح جزیرۀ مجنون. ازآنجاکه این جزیره از اهمیت بالایی برخوردار بود، امام دستور دادند جزایر مجنون باید حفظ شود و حفظ آن را حفظ اسلام قلمداد کردند. گردان 152 حضرت اباالفضل(ع) در امتداد عملیات خیبر و برای جلوگیری از پاتک دشمن به منطقه اعزام شد و به‌صورت آماده‌باش درآمد. من با شهادت پسردایی‌ام محمود حسن‌گاویار، دیگر تاب ماندن نداشتم. همۀ دوستان را به‌جز حسین خویشوند خبردار کردم، اما حسین خودش خبردار شد و هرطور شده خود را به ما رساند. این اولین تجربۀ حضورم در گردان حضرت اباالفضل(ع) بود. قبلاً نام پرآوازۀ فرمانده این گردان، حاج‌میرزامحمد سلگی را شنیده بودم و این بار از نزدیک با ایشان آشنا شدم. اردوگاه شهید محرمی ‌در نزدیکی خرمشهر و جزیرۀ مجنون به‌عنوان مقر ما انتخاب شده بود. هر لحظه امکان داشت دشمن برای بازپس‌گیری جزایر، اقدام جدی انجام دهد و به ما نیاز شود. اتفاقی که در طول حدود دو ماه حضور ما در اردوگاه نیفتاد و صرفاً یک گروهان برای نگهبانی در سنگرهای کمین مستقر می‌شد. حسین خویشوند در آن زمان به‌عنوان فرمانده دسته انتخاب شد و با پیشنهاد او، من معاونش شدم. پس از آن تجربه و شهودی که حسین از عالم غیب داشت، رفتارش متفاوت شده بود و دیگر آن حسین سابق نبود. عباداتش رنگ‌وبوی دیگری داشت و در یک کلام، غرق رازونیاز با خدا می‌شد. در آن گرمای بهارۀ جنوب که از تابستان ما گرم‌تر بود، حسین یک کلاه بافتنی داشت که روز و شب سرش بود. دائم با آن رفت‌وآمد می‌کرد و آن را تا ابروها پایین می‌کشید. هرچه از فلسفۀ این کلاه سؤال می‌پرسیدم، جواب سربالا می‌داد. یک روز اجازه ندادم با حرف‌هایش مرا دست‌به‌سر کند. سریع کلاه را از سرش کشیدم و پیشانی‌اش چشمانم را گرفت. به‌اندازۀ یک مهر روی پیشانی‌اش زخم شده و دلمه بسته بود. از او پرسیدم، اما هیچ توضیحی نداد و رفت. من که او را به‌خوبی می‌شناختم، می‌دانستم نیمه‌شب گاهی یک ساعت سر به سجده می‌گذارد و از خود بی‌خود می‌شود؛ آن‌قدر که در این بین، مهر پیشانی‌اش را زخم کرده و به خون انداخته است، بدون اینکه متوجه درد آن شده باشد. منتها بعضی همان موقع پشت‌سر حسین حرف می‌زدند و با نادیده گرفتن خلوصش، این‌ها را حمل بر چیز دیگری می‌کردند. حرف‌هایی که ذره‌ای برای حسین اهمیت نداشت. دوباره کلاهش را به‌سر می‌کشید و مهربانانه با همه، حتی کسانی که این حرف‌ها را می‌زدند رفتار می‌کرد. آبگیر بزرگی در نزدیکی اردوگاه بود که در آن گرما، آب دلچسبی برای آبتنی داشت. من و حسین قرار گذاشتیم روزی برای شنا به آنجا برویم. آبگیر عمیق بود. من و حسین شناکنان از ساحل فاصله گرفتیم و تا وسط آن رفتیم. دیگر پایمان به زمین نمی‌رسید. همین‌طور که مشغول صحبت بودیم، دیدم حال حسین عوض شد. دستش را به قلبش گرفت و گفت: «ضرغام، حالم خرابه.» دیگر نمی‌توانست شنا کند و داشت زیر آب می‌رفت. نه من شناگر ماهری بودم و نه زورم به هیکل ورزشکاری او می‌رسید. گفتم: «فقط خودت رو روی آب نگه دار تا من هلت بدم.» سابقۀ مشکل قلبی و تیر کشیدن قلب نداشت، ولی بعد از آن مجروحیت سنگین در والفجر2، این اتفاقات برایش طبیعی بود. من دست‌وپا می‌زدم و او را به هزار زور و زحمت هل می‌دادم. خداخدا می‌کردم اتفاقی برای او نیفتد. گفتم: خدایا، کمک کن غرق نشه. ما دنبال شهادت می‌گردیم، بعد اینجا با آبتنی بمیریم؟ به ساحل که رسیدیم حسین از بی‌حالی غش کرد. چند نفر از لشکرهای دیگر، آن‌طرف‌تر در حال قدم زدن بودند آن‌ها را صدا کردم و مشغول ماساژ دادن قلبش شدم. خودم هم حالی برایم نمانده بود، ولی هر کاری می‌کردم تا به‌هوش بیاید. برادران مقداری آب روی صورتش ریختند و چشم حسین باز شد. وقتی فهمیدم سالم است بی‌نهایت خدا را شاکر شدم. خاطرۀ خیلی تلخی بود. بعد از آن قید شنا را برای همیشه زدم و به گرمای هوا تن دادم. یک روز در اتاق فرماندهی بودم و عباس مالمیر و حاج‌میرزا در حال گفتگو بودند که عباس گفت: «این‌هم از آقایون روحانی. بین راه استخاره زدن که جلو بیان یا نیان. بد اومد و برگشتن!» @mahale114
4_5895360582520933566.mp3
2.13M
📼 استاد رائفی‌پور 📁  «کنار هم در مقابل دشمن» @mahale114