eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
صفات المؤمنُ حَسَنُ المَعونةِ ، خفيفُ المَؤونةِ، جَيّدُ التّدبيرِ لِمَعيشتِهِ ، لا يُلْسَعُ مِن جُحْرٍ مرّتينِ امام صادق عليه السلام مؤمن، ياورى خوب و كم خرج و كم زحمت است؛ زندگى اش را خوب اداره مى كند؛ از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود. الكافي : 2 / 241 / 38 @mahale114
✍ به خدا که بسپاری، حل می‌شود 🔹خودم دیدم؛ وقتی که از همه بریده بودم، بی‌هیچ چشم‌‌داشتی هوایم را داشت. در سکوت و آرامش، کار خودش را می‌کرد و نتیجه را نشانم می‌داد، که یعنی ببین! تو تنها نیستی. 🔸خودم دیدم؛ وقتی همه می‌گفتند این آخر خط است، با اشاره حالی‌ام می‌کرد که به دلت بد راه نده، تا من نخواهم هیچ‌ آخری، آخر نیست و هیچ آغازی بدون اذن من سر نمی‌گیرد! 🔹خودم دیدم؛ وقتی همه سعی بر زمین‌زدنم داشتند، دستان مرا محکم می‌گرفت و مرا بالاتر می‌کشید تا از گزندشان در امان باشم. 🔸هرکجا آدم‌ها دوستم نداشتند، او دوستم داشت و خلأ احساس مرا یک‌تنه پر می‌کرد. 🔹اوست از پدر، پناه‌دهنده‌تر و از مادر، مهربان‌تر. اوست از هرکسی تواناتر. 🔸من کارم را به خدا سپرده‌ام و او هرگز بنده‌اش را ناامید نمی‌کند. 🔰 أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ؟! چرا، کافی‌ست، خدا همه‌‌جوره برای بنده‌اش کافی‌ست. @mahale114
شبنامه 1053.mp3
10.68M
وحشت عجیب غرب از همکاری نظامی ایران و روسیه / بیشتر از قوی شدن ایران می‌ترسیم تا روسیه شبنامه / برخی مقامات آمریکایی می‌گویند روس‌ها در حال آموزش کار با جنگنده سوخو به نظامیان ایران هستند / آنها می‌گویند ایران همزمان قرار است تسلیحاتی به روسیه بدهد / صهیونیست‌ها می‌گویند نگران کننده اینجاست که این همکاری متأثر از نیاز روسیه به ایران است / انگلیس می‌گوید: نگرانیم که ایران در این ماجرا قدرتمند بشود / @mahale114
48.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباحث مهدوی 👈💢 شرح و تفسیر دعای ندبه و امام شناسی 👈 رائفی پور جلسه اول قسمت2⃣ ( ادامه دارد...) ✅به یاری خدا و یاری امام زمان (عج) ادامه مباحث را روزانه تقدیم حضورتان خواهیم کرد. 👈 حداکثری لطفا به ترتیب شماره بندی، با یک صلوات به نیت ظهور منتشر بفرمایید 🌺 @mahale114
محله شهیدمحلاتی
نه به اعدام! تا زمانی که اسلحه دست اغتشاشگر هست ومردم بیگناه را به رگبار میبندند کسی کارش را محکوم
🔻اعدام یک کارگر حافظ قرآن به اتهامِ واهیِ اقدام برای ترورر ! 🔹عبدالرحمن مرادی کارگر زحمت کش و حافظ قرآنی که اخیرا نیز در آستانه ازدواج بود و در دوران نامزدی به سر می‌برد، به بهانه تلاش برای ترور خلیفه وقت دستگیر و در آستانه اعدام است. 🔹نامزد وی نیز بخاطر حال روحی نامساعد و از ترس نیروهای امنیتی به مکان نامعلومی، گریخته است... عوضی ها چه زود جای شهید و جلاد را عوض می‌کنند، و عوضیترهاهم چه زود هشتک اعدام نکنید زدند!.... خدایا ما را آگاه کن.... @mahale114
محله شهیدمحلاتی
🔻اعدام یک کارگر حافظ قرآن به اتهامِ واهیِ اقدام برای ترورر ! 🔹عبدالرحمن مرادی #ابن_ملجم کارگر زحمت
کار اینترنشنال، عوض‌کردن جای شهید و جلاده! 🔻 اگه اینترنشنال سال ۶۶ قمری بود، تیتر می‌زد: 🔸اعدام یک فعال مدنی موسوم به «شمر» توسط مختار ثقفی! پ ن: اما سوال من از هموطنم اینه شما کنار شمرهای زمانه چه میکنید؟ هشتک نه به اعدام یک ظالم، یک جانی، یک آدم کش و یک بر هم زنندی امنیت کشور، یعنی کنار شمر ایستادن...! شمر زمانه آت را بشناس... ✍️سیدنا @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل نهم : صفحه دهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل نهم : صفحه یازدهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... پدرش که آن‌طور در عملیات مسلم شهید شد، حالا اگر او هم همان سرنوشت را داشت، جواب مادرش را چه می‌دادم؟ تحملش برایم سخت بود. به صبر تن دادم و دوباره سر در گریبان فرو بردم. با انفجار هر خمپاره در کنار کانال، لایه‌ای از خاک روی سر و صورت ما پاشیده می‌شد و بی‌آنکه بدانیم داشتیم زیر خاک دفن می‌شدیم. به‌ناگاه فرشتۀ نجات ما، محجوب از راه رسید و با انرژی دستانش را به هم زد و گفت: «ماشالّا بچه‌های نهاوند! بچه‌های نهاوند شیرن. بلند شید. بلند شید.» با این صدا همه باهم از جا پریدند. انگار رستاخیز بود و از قبر سر بلند می‌کنیم. خاک از سروروی بچه‌ها می‌ریخت و گردوغبار معلق در فضا در پس‌زمینۀ غروب آفتاب، صحنۀ زیبایی را رقم زده بود. یک لحظه دیدم محمدرضا کنارم ایستاده و لباسش را می‌تکاند. با دیدنش آن‌قدر خوشحال شدم که نگو. گفتم: «تو که ما رو جون‌به‌لب کردی. چرا تکون نمی‌خوردی؟» گفت: «خواب بودم.» در آن وانفسا خوابش برده بود. حین حرکت از دژ، نیروی جدیدی به من سپرده بودند. یک نوجوان بود. فقط به‌اندازۀ پرسیدن اسمش با او آشنا شدم و چیز زیادی از او نمی‌دانستم. وقتی محجوب آمد و خواستیم از کانال حرکت کنیم، من احساس کردم انگار یکی نیست و کسی جا مانده. اما اصلاً ذهنم به آن نیروی جدید نرفت و او را جا گذاشتیم. محجوب ما را به مقری انتقال داد که فاصله‌ای چند ساعته با خط داشت. مقر ساختمان دوطبقه و مستحکمی از جنس بتن‌آرمه بود که چون در سمت نهر دوعیجی واقع شده بود به آن مقر دوعیجی می‌گفتیم. به‌ستون، دوان‌دوان، خودمان را به آنجا رساندیم. من دستشویی شدیدی داشتم و ازبس همه‌جا پر از نیرو بود، جای مناسبی پیدا نمی‌کردم. همین‌طور که اطراف ساختمان دنبال جای خلوت بودم، برادر عزیزم فریبرز موسیوند را دیدم. خوشحال دست در گردن هم انداختیم و احوالپرسی کردیم. او هم‌کلاسی من در مدرسه بود و حالا سرباز شده بود. همانطور که گرم صحبت بودیم نگاهم به شخصی در محوطۀ مقر افتاد که حال طبیعی نداشت و زیر آتش شدید دشمن، بدون واهمه قدم می‌زد. به فریبرز گفتم: «این بنده‌خدا اینجا چه می‌کنه؟» گفت: «هیچی،موجی شده. هرکسی هم که بره‌ سمتش با مشت‌ولگد ازش استقبال می‌کنه.» گفتم: «این‌طور که نمی‌شه؛ باید نجاتش داد.» رفتم سلام کردم و گفتم: «بیا بریم داخل، اینجا خطرناکه.» لحظه‌ای نگاهم کرد و ناغافل یک سیلی آبدار خواباند توی گوشم. دستم را بی‌اختیار روی گوشم گذاشتم و گفتم: «برای چی نمی‌آی داخل؟» گفت: «می‌خوام برم پارک.» کاتیوشاهایی که اطرافمان می‌خورد مرا هم به وحشت انداخته بود. گفتم: «خب من هم می‌خوام برم پارک؛ بیا باهم بریم.» گفت: «جدی؟» گفتم: «آره؛ پارک همین جلوئه. بیا ماشین بگیریم.» ماشین تویوتایی در حال بیرون رفتن از مقر بود. خودم را جلوی ماشین انداختم و ماشین را متوقف کردم. به راننده گفتم: «این بنده‌خدا موجی شده و اینجا تلف می‌شه. من سوارش می‌کنم و تو سریع گازش رو بگیر و برو اورژانس. اگه پرسید کجا می‌ریم، بگو داریم می‌ریم پارک. فقط چهارچشمی ‌حواستون باشه پیاده نشه.» به شخص موجی گفتم: «بیا، ماشین گرفتم.» او هم خوشحال آمد و در ماشین نشست. وقتی دید سوار نشدم گفت: «پس چرا خودت نمی‌آی؟» راننده فرصت پاسخ نداد. تویوتا گازش را گرفت و با سرعت از مقر خارج شد. از اینکه جان یک انسان را نجات داده‌ام از خوشحالی بال درآوردم. فریبرز گفت: «چه‌کار کردی؟ هرکسی می‌رفت حریفش نمی‌شد.» گفتم: «هیچی، فرستادمش بره پارک.» محمدحسین محجوب فرمان داد: «بچه‌ها رو جمع کنید، باهاشون کار دارم.» من تا آن شب سخنرانی محجوب را ندیده بودم. او همیشه کم‌حرف، آرام و متین بود، ولی حالا در کسوت فرماندهی رفتار دیگری داشت و همین فرماندهی را برازندۀ او کرده بود. از شهدای گردان و شجاعت و رزم‌آوری نهاوند گفت و تأکید کرد ما باید این راه را ادامه دهیم. باید روحیاتمان را با امام‌حسین(ع) یکی کنیم. گردان151 حضرت علی‌اصغر(ع) قبل از ما به خط زده، اما با شهدای بسیار نتوانسته کار را تمام کند. چشم آن شهدا به ماست. اگر ما موفق نشویم این دو نقطه به هم وصل نمی‌شود. صحبت‌های زیبا و دلنشینش که تمام شد گفت: «دو نیروی تدارکاتی می‌خوام.» جوادحسن گاویاری و موسی‌رضا ملک که هردو از برزول بودند برای این کار داوطلب شدند. آرپی‌جی‌هایشان را گذاشتند و کلاش برداشتند تا کار سخت تدارکات و پشتیبانی را عملی کنند که در زیر آتشباران دشمن، هیچ کم از جنگیدن نداشت. موسی‌رضا بااینکه سواد چندانی نداشت، اما یکی از نخبگان برزول در زمینۀ کارهای صوتی و فنی بود. @mahale114
◼️◼️◼️◼️◼️◼️ إنا لله و إنا إلیه راجعون با نهایت تأثر و تأسف مطلع شدیم روح بلند استاد بزرگ اخلاق ، اسوه زهد و تقوا حضرت آیت الله حاج سیدمجتبی معصومی لاری به ملکوت اعلا پیوست. این ضایعه جبران ناپذیر را محضر حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف ،مقام معظم رهبری، حوزه های علمیه و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض نموده و هم نشینی با اولیاء الله را برای آن عزیز سفر کرده آرزومندیم. رحمت خدا بر تمام گذشتگان به ویژه این استاد عزیز. @mahale114
⭕️ تجارت آزاد ۷۵۰۰ قلم کالا بین ایران و اوراسیا نهایی شد ♨️ منطقه اورآسیا از اهمیت بسیار زیادی برای جمهوری اسلامی ایران برخوردار است. این منطقه در سال های اخیر تحولات زیادی را از نظر اقتصادی پشت سر گذاشته که مهمترین آنها منطقه گرایی اقتصادی است. اوراسیا به دنبال افزایش همگرایی با کشورهای شرق و جنوب آسیاست که ایران نیز خودبخود از منافع آن بهره خواهد برد به ویژه آنکه براساس ارزیابی‌ها شرق آسیا کانون افزایش تجارت جهانی در قرن حاضر خواهد بود. ‼️ همچنین ایران می‌تواند با حضور در پلتفرم مشترک انرژی اوراسیا امکان صادرات بیشتر انرژی خود به کشورهایی مانند هند، پاکستان و چین را فراهم کند که پیشتر به دلیل تحریم‌های غرب نتوانسته بود از آن استفاده کند. البته موقعیت ایران بگونه ای است که با توجه به نیاز همسایگان به برق ایران، در صورت همکاری در چارچوب اوراسیا میتواند توان صادراتی خود را افزایش دهد. 🔻 میرهادی سیدی، سرپرست گروه مذاکره‌کننده ایران با اتحادیه اوراسیا در خصوص موافقت‌نامه تجارت آزاد ایران و این اتحادیه گفت: حدود سی دور مذاکره با اتحادیه اقتصادی اوراسیا که نمایندگان پنج کشور به‌علاوه خود اتحادیه اقتصادی اوراسیا بودند، انجام شد. در این سی دوری که تعدادی از آنها برخط و حدود 7 دور هم به‌صورت حضوری برگزار شد و دو سال به‌طول کشید ما ابعاد موافقت‌نامه تجارت آزاد را در چارچوبی که بیشتر این توافق‌ها در دنیا مرسوم است، پیش رفتیم و بر سر موافقت‌نامه‌ای که حدود 150 صفحه است و مفصل‌ترین موافقت‌نامه تجاری است به توافق رسیدیم. 💢 وی افزود: از حیث پوشش کالایی، این موافقت‌نامه بزرگترین پوشش کالایی را دارد. به‌زودی ریاست محترم سازمان توسعه تجارت با وزیر تجارت اوراسیا در تهران با امضای یک یادداشتی اتمام مذاکرات را اعلام خواهند کرد. ♨️ سرپرست گروه مذاکره‌کننده ایران با اتحادیه اوراسیا در پاسخ به این سؤال که آیا مشخص شده است چه کالایی وارد یا صادر بشود و بعد از امضای توافق‌نامه چه مرحله‌ای طی خواهد شد، گفت: ضمائم آن سندی که امضا می‌شود شامل لیست‌های کالایی خواهد بود و این به هر دو طرف این امکان را می‌دهد که فرآیند بررسی‌های داخلی‌شان را برای آماده‌سازی خودشان انجام دهند. بعد از امضا، سند برای تصویب مجالس ملی کشورها مسیری را طی می‌کند، همین قاعده در تمام پنج کشور اتحادیه اوراسیا هم هست و بایستی این فرآیند را سپری کنیم و بعد از آن اجرایی خواهد شد. ‼️ وی ادامه داد: تجارتی که الآن داریم در حوزه اقلام کشاورزی است. واردات ما از کشورهای اتحادیه اوراسیا فعلاً بیشتر متمرکز روی غلات و دانه‌های روغنی است، از ایران هم به همین ترتیب سیب، صیفی‌جات و محصولاتی که در گلخانه‌ها تولید می‌شوند با تعرفه صفر صادر می‌شوند. 🔻 سیدی اضافه کرد: طرف اوراسیایی حدود 95 درصد اقلام را تحت پوشش موافقت‌نامه قرار داده است، وقتی می‌گوییم 95 درصد، یعنی از همه بخش‌های کالایی هستند مگر اقلام خاصی را که ما به‌دلایلی متمایل به وارد کردن نیستیم، مثل ماشین‌آلات کشاورزی یا محصولات لبنی که اگر صفر هم نشود، تعرفه‌هایشان افزایش پیدا نمی‌کند. 💢 وی در ادامه گفت: بیش از 7 هزار و 500 قلم کالا تحت پوشش این موافقت‌نامه قرار می‌گیرد. وقتی شما 95 درصد اقلام را تحت پوشش چنین توافقی قرار می‌دهید، اجازه می‌دهید که رقابت در این کالاها شکل بگیرد و دو طرف در حد توانایی‌های رقابتی‌شان از بازار همدیگر استفاده می‌کنند. تعدادی از این اقلام بلافاصله صفر می‌شود و تعدادی به‌تدریج صفر می‌شود. ‼️ سیدی در پاسخ به این سؤال که آیا این کالاها حتماً ساخت همان کشور باید باشد گفت: بر اساس موافقت‌نامه، یک فصل برای قواعد مبدأ کالا وجود دارد و این‌که چه کالایی مال چه کشوری است، در آن فصل بحث می‌شود. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
🔴اگر برای وحدت بین شیعه و سنی تلاش کنی و از ولایت فقیه پیروی کنی و با منافقان همصدا نَشی باید حذف بش
☑️سال نود و چهار که کاندیدای خبرگان رهبری بودم هنگام اذان عصر به خانه اش رسیدیم.خانه محقری کنار مسجدش...با شور و هیجان می گفت چون امام حسین علیه السلام بالاترین انسان عالم وجود است اسم مسجدم را مسجد امام حسین علیه السلام گذاشتم 🔹عاشق رهبری بود.می گفت وقتی آقای خامنه ای در ایرانشهر تبعید بود ما که نمی دانستیم در آینده چه می شود به خاطر علم و سیادتش دورش را گرفتیم و احترام کردیم بعدها که رئیس جمهور شد به ایشان گفتم شما همیشه برای ما همان خواهی بود حتی اگر روزی رهبر نباشی... 🔸چند روز پیش گفت درمانگاه امام حسین علیه السلام را ساخته ایم تجهیزات پزشکی ندارد قرار بود بیاید تهران تا برویم یکی از سازمانهای مردم نهاد خدمتگزار در استان برایشان تجهیزات بگیریم.... 🔹تروریستها پیرمرد حافظ قرآن را ربودند و ناجوانمردانه به قتل رساندند. بالاترین انسان عالم وجود دستگیرت باد مولوی عبدالواحد ریگی ✍️ محمد حسين بياتی @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بشنوید | چگونه یک دختر بچه قاتل می‌شود؟! ♨️ نماز و روزه ی بدون به درد ما نخواهد خورد همانطور که به درد عامل انتحاری شهادت آیت‌الله دستغیب نخورد... 🔶 حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز شهادت حضرت آیت‌الله دستغیب @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید محراب، آیت الله دستغیب: ♦️ خدا لعنت کند هر عمامه سری را که از رهبری اطاعت نکند.رهبر یکی است، امام یکی است و نائب امام هم یکی است.تا زمانی که حسن (علیه السلام) امام بود حسین (علیه السلام) امام نبود، وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد. ♦️مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند. شما را گروه گروه نکنند. شما را طعمه خودشان قرار ندهند. وسیله پیشرفت دشمن نشوید. شما الان در جبهه جنگید.در جبهه جنگ دینی هستید. 🌹20 آذر سالروز شهادت 🕊شادی روح بلندشان صلوات🇮🇷 @mahale114
➖جماعتی که تا دیروز از ⁧کربلا⁩ درس مذاکره می گرفتند امروز از عدل علی(علیه السلام) درس ببخشش قاتل می گیرند! ما الگوی‌مان علی است و می دانیم هم چه کنیم، شما که الگوی‌تان آمریکا و اسرائیل و بن سلمان و مریم رجوی است، بگویید از کی علی شناس شده اید!؟ ➖اولا مولا قاتلش را نبخشید، گفت قاتلم یک ضربه زده شما نیز یک ضربه بزنید ‏حسن بن علی هم همان یک ضربه را زد که قاتل دو‌نیم شد / ناز شست مولامون امام حسن ❤️ ➖دوماً مولا، باقی مانده خوارج را پس از تسلیم شدن و فرار نبخشید، بلکه رها کرد! باقی مانده خوارجِ تار و مار شده نهروان سر به بیابان گذاشتند، مولا فرمودند تعقیب شان نکنید! اما تا زمانی که در برابر حضرت شمشیر کشیده بودند حضرت در میدان نبرد با یک ضربت سر از تن‌شان جدا می کرد ➖امروز هم حرامیان محارب همچنان بر‌ طبل جنگ می‌کوبند و با شعار مسلح شوید به خیابان می آیند. پس در اینجا برخورد حضرت در ابتدای جنگ نهروان صدق می کند پس لطفاً خفه شید و انقدر هم از تاریخ ائمه که چیزی از آن نمیدانید، مثال نزنید! رونوشت: به برخی مذهبی/انقلابی های صورتی قلمت بشکند تاریخ اگر ثبت نکنی این وقاحت ها را. زیر سایه مقتدر جمهوری اسلامی پروار میشوند بعداز مدتی که مثلاً جای پای خود را محکم دیدند به همان جمهوری اسلامی لگد میزنند. حتما امثالهم نه معصومین ع را شناختند نه جمهوری اسلامی ایران را.... به درسی که خوانده ای اکتفا نکن، کمی ادب بیاموز.... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 انتشار نخستین‌بار 📹 ببینید | آیت‌الله العظمی گلپایگانی تضعیف نظام را حرام می‌دانست 🔻 روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از پیامی که آیت‌الله العظمی گلپایگانی برای ایشان فرستاده بودند 🗓 انتشار به مناسبت سالگرد رحلت این مرجع عظیم‌الشان @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل نهم : صفحه یازدهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل نهم : صفحه دوازدهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... او رادیویی را در موج اف‌ام راه‌اندازی کرده بود به‌نام «رادیو برزول» که مراسمات مسجد را به‌طور زنده و نوارهای سخنرانی و نوحه را برای مردم استان پخش می‌کرد. حتی پیش آمده بود که دوستانی که در جبهۀ غرب مشغول رزم بودند امواج رادیو برزول را دریافت کرده و برنامه‌ها را دنبال کرده باشند. در کنار او جواد‌ قرار داشت که فوتبالیستی حرفه‌ای بود. در تیم منتخب نهاوند بازی می‌کرد و به‌نام «زیکو»، اسطورۀ فوتبال آن زمان، مشهور بود. آن‌ها ماندند و ما عازم خط شدیم. محجوب سرستون بود و پشت‌سرش حاج‌آقا سعادت قرار داشت. من هم با فاصلۀ کمی، همان جلوها بودم. سه روحانی معمم دیگر چون شیخ محمدرضا، شیخ آیت و طلبه‌ای دیگر داشتیم که در جای‌جای ستون پخش شده بودند. ستون‌کشی ما بسیار منظم و چشم‌نواز بود. بچه‌ها هرکدام در فاصلۀ چندمتری از هم قرار داشتند و اگر خمپاره‌ای کنارمان می‌افتاد حداقلِ تلفات گرفته می‌شد. برخلاف ما، نیروهایی که از خط برمی‌گشتند مثل لشکر شکست‌خورده بودند و وضع آشفته‌شان از آشفتگی خط مقدم خبر می‌داد. پس از چندی، به یک نهر کوچک رسیدیم که علی‌الظاهر نهرجاسم بود. تنۀ نخلی روی آن انداخته بودند و باید از روی آن عبور می‌کردیم. پس از نهر، نوبت میدان‌مین و عبور از معبر بود. ما که جلو بودیم، صدای انفجاری را هنگام ورود ستون به معبر شنیدیم، اما ندانستیم چه کسی روی مین رفته است. جلو که رفتیم، دیدم حاج‌آقا سعادت ورودی میدان‌مین نشسته است و سیم‌خاردار را نگه داشته تا بقیۀ بچه‌ها رد شوند. دقت کردم، دیدم یک پایش قطع شده و پای دیگرش به پوست آویزان است. وحشت‌زده گفتم: «حاج‌آقا...» آرام و مسیحایی گفت: «هیچی نگو، بذار بچه‌ها فکر کنن سیم‌خاردار رو گرفتم و روحیه‌شون رو نبازن.» گفتم: «پس همین‌جا بمونید، اوضاع خط که تثبیت شد برمی‌گردم.» با انفجار مین، درگیری پیش از موعد آغاز شد و نیروهای بعثی به‌سمت ما آتش گشودند. آن‌ها در یک کانال طول و دراز مستقر بودند و با مخفی کردن خود در آن، انواع و اقسام رگبار و تیربار را علیه ما استفاده می‌کردند. ما سنگرهای تیربار را با آر‌پی‌جی می‌زدیم و روی سرشان نارنجک می‌ریختیم. یک ساعت جنگ تمام‌عیار بین ما در جریان بود و درنهایت دشمن مجبور به عقب‌نشینی و پناه بردن به نخلستان شد. سمت نخلستان خاکریز داشتند و یک ساختمان به‌شکل خانه‌های ابوشانک کنار نخلستان بود. با پس زدن بعثی‌ها به‌عنوان اولین نیروهای پیشرو وارد کانال شدیم. هنوز نیروهای خودی الحاق را انجام نداده بودند و به‌شکلی محاصره‌گونه باید از هر سه طرف می‌جنگیدیم. من، اصلانی و شهبازی که گروهان را در دست داشتیم، جلسه‌ای کوتاه و سرپایی گرفتیم و در نبود محجوب، تقسیم کار کردیم. او بعد از حضور در درگیری اولیه غیبش زده بود و نمی‌دانستیم کجاست. سراغش را از اصلانی گرفتم و به گلایه گفتم:« چرا به ما سر نمی‌زنه؟» او یا خبر نداشت یا اگر می‌دانست به من نگفت. محمدحسین محجوب، جوادحسن گاویار و موسی‌رضا ملک در همان رفت‌وآمدهای اولیه شهید شده بودند. ماحصل تقسیم کارمان این شد: من سمت راست کانال را عهده‌دار شدم که اوج هجوم دشمن از آن بود. اصلانی سمت چپ کانال را به دست گرفت و شهبازی که پاسدار بود، فرمانده شد و قرار شد تمام کارهای پشتیبانی و هماهنگی با او باشد. آن‌قدر کانال طولانی بود که هرچه نیروها را با فاصله می‌چیدیم بازهم نیرو کم می‌آمد و راه نفوذ باز می‌ماند. سمت راست کانال، زمین شیب می‌شد و محلی برای عبور ماشین بود. ماشین‌هایشان تا نزدیکی می‌آمد و ناگهان بعثی‌ها را در کانال، رودرروی خودمان می‌دیدیم. با هرچه در دست داشتیم روی این نقطۀ استراتژیک آتش می‌ریختیم تا دور نخوریم و کانال حفظ شود. یک‌دفعه چند نفر از نیروهای دشمن باهم رخنه کردند و خودشان را تا پای کانال رساندند. رمضان قیاسوند وقتی دید تکاورشان خود را به کانال رسانده، یقه‌اش را گرفت و او را به داخل کانال کشید. یکی بعثی می‌زد و یکی رمضان، درنهایت رمضان با قدرت بدنی و شجاعت مثال‌زدنی خود، بعثی را به درک واصل کرد و به غائله خاتمه داد. با دیدن این صحنه، بقیۀ بعثی‌ها ترسیدند و فرار کردند. همین‌طور که این قسمت ما را به خود مشغول کرده بود تانکی از آن‌طرف آمد و آن‌قدر نزدیک شد که از برد موثر آر‌پی‌جی نزدیکتر آمد و دیگر موشک به او اثر نداشت. رمضان در میان بهت و واهمۀ ما جَلد پرید روی تانک و نارنجکی توی آن انداخت و در را بست. تانک با انفجار خفه‌ای متوقف شد و خطر از بیخ گوشمان گذشت. تانک بعدی که آمد دیگر هوشیار و حواس‌جمع بودیم. نگذاشتم از محدودۀ آر‌پی‌جی پا را نزدیکتر بگذارد.آرپی‌جی را برداشتم و تانک سرکش را نشانه رفتم. @mahale114
202030_450801880.mp3
12.38M
🎧آنچه خواهید شنید؛ 👇👇 حقیقت وجودی شيطان چیست؟ نقش شيطان در عالم ، چه می باشد؟ @mahale114
✍ برای یک زندگی زاهدانه، تعلقات دنیا را از قلبت پاک کن، نه از زندگی‌ات روزی مرد فقیری به دیدن درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین و در میان چادری زیبا که طناب‌هایش به گل میخ‌های طلایی گره خورده‌اند، نشسته است. فقیر وقتی این تجملات را دید، فریاد کشید: ای مرد خدا، این چه وضعیتی‌ست؟ من تعریف‌های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده‌ام، اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما کاملا سرخورده شدم. درویش خنده‌ای کرد و گفت: من آماده‌ام تا تمامی این چیزهایی که تو را به حیرت انداخته است، ترک کنم و با تو هر کجا که بگویی همراه شوم. با گفتن این حرف، درویش بلند شد و جلوتر از مرد فقیر راه افتاد. او حتی درنگ نکرد تا دمپایی‌هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، فقیر اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گدایی‌ام را در چادر تو جا گذاشته‌ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا بروم و آن را بیاورم. درویش خندید و گفت: دوست من، گل میخ‌های طلای خیمه من در زمین فرورفته‌اند، نه در دل من. اما کاسه گدایی تو، هنوز تو را تعقیب می‌کند!؟ وارستگی، تارک دنیاشدن و بریدن از اشیا و اموال و اشخاص نیست، بلکه بریدن از تعلقات و وابستگی به آن‌هاست. وارستگی، به امور بیرونی تعلق نمی‌گیرد، بلکه مربوط به امور درونی‌ست. در دنیابودن و از آن لذت‌بردن وابستگی نیست، بلکه وابستگی، حضور دنیا در ذهن و قلب انسان است. @mahale114
شبنامه 1054.mp3
10.25M
پشت پرده افزایش تحرکات اسرائیل در باکو / شمال غرب باید مانند کردستان و زاهدان فعال شود شبنامه / پشت پرده افزایش تحرکات رژیم صهیونیستی در / چرا فعالیت اسرائیل در شمال غرب ایران زیاد شده؟ / آیا عده‌ای به فعال کردن خشونت در مرزهای ایران، به شکلی قدم به قدم فکر می‌کنند؟ / پس از تلاش در و فعالیت امارات و عربستان در ، تمرکز بر روی شمال غرب گذاشته خواهد شد؟ / @mahale114
48.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباحث مهدوی 👈💢 شرح و تفسیر دعای ندبه و امام شناسی 👈 رائفی پور جلسه اول ،قسمت سوم 3⃣( ادامه دارد...) ✅به یاری خدا و یاری امام زمان (عج) ادامه مباحث را روزانه تقدیم حضورتان خواهیم کرد. 👈 حداکثری لطفا به ترتیب شماره بندی، با یک صلوات به نیت ظهور منتشر بفرمایید 🌺 ‏ @mahale114
27.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من دیدم حالم خیلی خوب شد،گفتم شماهم نگاه کنی اول صبحی انرژی بگیری. 🎥 اطلاعاتی که در مورد ایران نمی‌دانیم! با عشق تقدیم به شهدای راه آبادانی وطنم ایران. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیویی تکان‌دهنده از ماجرای خرید اسلحه در چند دقیقه در ایام اخیر ماجرای کشته شدن عده‌ای از مردم بی‌گناه در شهرهای مختلف کشور مسئله‌ای بسیار تلخی بود؛ برخی‌ها می‌گویند مگر اغتشاشگران اسلحه دارند که بتوانند کسی را بکشند حتما این ویدئو را ببینید. پ ن: هموطنان عزیز برای مشارکت در نظم و امنیت کشور و خودمان هر اطلاعاتی که در این رابطه داریم را با تلفن‌های ۱۱۰ و یا ۱۱۳ و یا ۱۱۴ و یا ۱۱۶ مراکز امنیتی و انتظامی اطلاع دهیم. خواهش میکنم اطلاع رسانی کنید🙏 @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل نهم : صفحه دوازدهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل نهم : صفحه سیزدهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... با کشیدن ماشه همزمان تانک منهدم شد و شانه‌ام به‌شدت سوخت. سوزش آن به‌حدی بود که ابتدا گمان کردم تیر خورده‌ام، ولی دیدم قسمت شیپوری‌شکل قبضه که روی شانه قرار می‌گیرد، از قبل تیر خورده و آتشی که قرار است از پشت پرتاب شود از این سوراخ، شانه‌ام را سوزانده است. خطر رفع شد، اما دیگر شانۀ زخمی‌ام تاب و تحمل به دوش کشیدن آر‌پی‌جی را برایم نگذاشت. پس از مجروحیت سراغ تیرباری رفتم که به غنیمت در کانال جا مانده بود. برای راه‌اندازی تیربار، یک جا برایش انتخاب کردم و خوب که پایه‌هایش محکم شد شروع کردم به شلیک کردن. با هر سری رگبار گرفتن، تیربار پایین‌تر می‌رفت و نمی‌فهمیدم چرا زیر آن نرم است. در همین اثنا، چیزی زیر تیربار ترکید و پقی صدا کرد. نگاه کردم دیدم سر جنازۀ بعثی بین دو پایۀ تیربار قرار داشته و در تاریکی شب آن را با کلوخ اشتباه گرفته‌ام. جای تیربار را تغییر دادم و بار دیگر مشغول تیراندازی شدم. پس از دفع اولین پاتک دشمن و آرام شدن نسبی شرایط، به میدان‌مین رفتم تا به حاج‌آقا سعادت رسیدگی کنم. حواسم نبود نیروها در جریان مجروحیت او نیستند. بلند گفتم: «بچه‌ها حواستون به خط باشه، من به حاج‌آقا سعادت سربزنم و بیام.» بعضی با تعجب گفتند: «مگر حاج‌آقا چیزی‌ش شده؟» لاپوشانی کردم: «نه؛ فقط ببینم کجاست... پیداش نیست.» وقتی به میدان‌مین آمدم دیدم حاج‌آقا نیست. بعدها برایم تعریف کرد که وقتی همه از میدان‌مین خارج می‌شوند او خود را سینه‌خیز به عقب می‌کشاند. در این بین، چند بار بیهوش می‌شود و به‌هوش می‌آید تا جایی که رهگذران به داد او می‌رسند و درنهایت نجات پیدا می‌کند. با عجله به کانال برگشتم و دیدم این بار یک آیفا پر از نیرو دارد به‌سمت کانال می‌آید. شروع کردم به دادوبیداد کردن. گفتم: «بچه‌ها بلند شید بزنید؛ رسیدن به کانال؛ چرا بیکار نشستید؟!» مظاهر قره‌داغی از رزمنده‌های اعجوبۀ اسدآباد بود. به او مظاهری می‌گفتیم. بااینکه پانزده سال بیشتر سن نداشت، ولی مثل یک آدم چهل‌ساله می‌فهمید و حرف می‌زد. گفت: «چیه، آقای شیراوند؟ خب آیفاست دیگه، مگر زدنش کاری داره؟ خودتون بلند شید بزنید.» مظاهر از سوختگی شانه‌ام خبر نداشت. به علی بخشی گفتم: «بلند شو بزن.» تا او بجنبند دیر شد. آیفا به چندمتری ما رسید و کار از آرپی‌جی گذشت. داد زدم: «نارنجک!» نمی‌دانم مظاهر این‌همه نارنجک از کجا پیدا کرد. دامن پر از نارنجک خود را جلوی من خالی کرد و گفت: «بفرمایید.» من بیش از پنج نارنجک را پشت‌سرهم، به‌سمت آیفا پرت کردم. تعدادی از آن‌ها عمل کرد و تکاوران بعثی را به درک فرستاد و بعضی از آن‌ها عمل نکرد. در نتیجه، ماشین منفجر نشد و همین‌طور روشن در چندمتری ما متوقف ماند. اصلانی با آتش بازی‌هایی که به‌راه انداختم، محور خود را رها کرد و به‌سمت ما آمد. گفت: «چه خبره؟ قیامت به‌پا کردید.» گفتم: «هرچی نارنجک توی این آیفا انداختم اثر نکرد و همین‌طور روشن مونده.» گفت: «چه‌کارش داری؟ بذار روشن باشه.» باز دلم آرام نگرفت و مبادا کسی زنده‌ در ماشین، باقی مانده باشد، احتیاطاً دو نارنجک دیگر انداختم. با این انفجارهای تکمیلی، دو نفر از آیفا درآمدند و خودشان را در کانال انداختند. اصلانی با دیدن آن دو نفر، دست‌خالی از کانال بیرون پرید و رفت بالای سرشان. از بیرون کانال، خودش را پرت کرد روی آن‌ها و گردنشان را گرفت. من یک‌دفعه دیدم اصلانی گردن آن دو را زیر بغل زده و کشان‌کشان دارد می‌آورد. با خنده گفتم: «چه‌کار می‌کنی؟» وقتی به ما رسید، دید با همان نارنجک مجروح شده‌اند. گفت: «اینا رو سالم نذاشتید که. دیگه کبریت بی‌خطرن. بذارید همین‌جا بمونن.» در همین هنگام، دومین آیفا به‌سمت ما حرکت کرد. این بار، دیگر معطل کسی نماندم. آرپی‌جی را برداشتم. به‌جای اینکه سلاح را روی شانه‌ام بگذارم، زیر بغل گرفتم. رو به آیفا ایستادم. بدون نشانه‌گیری، «وما رمیت اذ رمیت» خواندم و شلیک کردم. موشک دقیق رفت و به اتاقک راننده اصابت کرد. آتش عظیمی به‌سمت آسمان زبانه کشید و شب را مثل روز روشن کرد. آیفا فقط حامل نیرو نبود و با مهمات زیادی که داشت، مثل یک زاغۀ مهمات متحرک آتش گرفت. آن آتش اولیه خرج مهمات را روشن کرد و پس از آن پشت‌سرهم انفجار رخ می‌داد. این ماشین صد متری با ما فاصله داشت؛ بااین‌حال، نه ما و نه بعثی‌ها تا یک ساعت نمی‌توانستیم سرمان را بلند کنیم. دائم خرج گلوله مثل فشفشه می‌سوخت و همراه با انفجار‌های هولناک، صدای سوت گلوله و ترکشی که به این‌سو و آن‌سو می‌رفت شنیده می‌شد. گفت: «برای پاتک فردا چه دارید؟» گفتم: «همۀ این سلاح و مهمات غنیمتی هست،بردارید.» یک‌دفعه دیدم هرچه هست را دارندجارو می‌کنند و می‌برند، @mahale114