فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمترین اصل #قانون_جذب !!
⁉️ چندبار برای #اسلام فحش خوردی و روی سرت خاکستر ریختن؟!!
⁉️ آزار #دشمن امروز ما، بیش از دشمنیها با پیامبره؟!!
______________
#واجب_فراموش_شده
#امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
حجت الاسلام راجی
#قانون
#امنیت
#حجاب
#سبک_زندگی
#کرامت_خانواده
@mahale114
صفحه ششم
#خاطرات_رزمندهٔ_جانباز
حجت الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
...........................
با شروع انتخابات مجلس، حاجمحمد نامزد انتخابات شد و همۀ اعضای انجمن مشغول تبلیغات برای او شدیم. روزی جلسهای در مسجد برای او تدارک دیدیم و از او دعوت کردیم برای مردم سخنرانی کند. او در سخنان تبلیغاتی خود یکبهیک نامزدها را نام برد و ویژگیهای مثبت آنها را بیان کرد و خود را در عداد آنان برشمرد. پیرمردی بلند شد و گفت: «آقای طالبیان، شما برای خودتان تبلیغ میکنید یا برای دیگران؟»
حاجی گفت: «من مسابقه نمیدم! وظیفهای دیدم و به این عرصه اومدم. اگر رأی بدید که وظیفۀ منو سنگینتر کردید. اگر هم رای ندید، باری از روی شونهم برداشتید.»
حاجمحمد در انتخابات رأی نیاورد. این در حالی بود که حامیان دیگر کاندیداها تخلفاتی نیز داشتند. ما شدیداً به او اعتراض میکردیم که حق خود را بگیرد، اما حاجمحمد چشم خود را بر روی همهچیز بست و از ما نپذیرفت که دوستانش تخلفی کرده باشند.
شهید یونس با تمام مشغلههای انجمن، به نهاوند میرفت و کارگری میکرد. از وقتی خبردار شدم، برنامۀ هر روزم همراهی با او بود تا کمکخرج خانواده باشم. آخرِ روز که کارمان تمام میشد، وسایلمان را که کیسهای بیشتر نبود پشت کول میانداختیم و بهسمت روستا راهی میشدیم. در بین راه، منافقین بساط پهن کرده بودند و کتابهایشان را میفروختند. یونس میگفت برویم با آنها بحث کنیم. یونس دیپلمه بود و من کلاس اول راهنمایی. نه چیزی بلد بودم تا در بحثها مشارکت کنم و نه قد بلندی تا اگر دعوا شد کمکش کنم. اما یونس یکتنه میرفت و بحث میکرد. منافقین از ایدئولوژی داس و چکششان میگفتند و یونس بیوقفه جواب شبهههایشان را میداد تا جایی که حرفهای دیکتهشدهشان ته میکشید و جوابی برای حرفهای یونس نمییافتند. هر روز، وقتی میدیدند حرفی برای گفتن ندارند شعار میدادند، شلوغ میکردند و کار به زدوخورد میکشید.
در این میانه، من نه از مارکسیسم سر درمیآوردم، نه از جبر تاریخ. نه میفهمیدم دیالکتیک چیست و نه ماتریالیسم آن. من فقط هاجوواج به آنها نگاه میکردم! تنها خوبی مناظره این بود که بعد از یک روز کارگری و خستگی، معنای «قیام برای طبقۀ کارگر» را میفهمیدم؛ که البته بیشتر به «قیام علیه طبقۀ کارگر» شباهت داشت.
ادامه دارد
#هفته_دفاع_مقدس
#بیاد_شهدا
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
@mahale114
🔴از منِ کتک خورده از دختران آزادی خواه وحشی در فتنه ۸۸😀، به شما👇
این جمعیت کف خیابان حتی یکهزارم سال ۸۸ هم نیستند
جنگ بیشتر در مجازیه که انتشارش بالاست
مثل همان کسی که در تمام توالتهای بین شهری شعار مینویسد و کلی مسافر بین راهی میبینند
یک نفر است اما شما فکر میکنی زیادن
✍️ بدون سانسور
#قانون
#حجاب
#کرامت_خانواده
@mahale114
فصل دوم
صفحه اول
ایثارگران برزول
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز ، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
نیروی رزمی-تبلیغی لشکر انصارالحسین(ع) استان همدان
مصاحبه: مرتضی سمیعینیا؛ کمیل کمالی
تدوین: کمیل کمالی:
جوانان روستا که از برنامۀ روزانۀ ما خبر داشتند به کمکمان میآمدند. آنها با ماشین، دورتر میایستادند تا دعوا شروع شود و جلو بیایند. پس از نجات ما از دست منافقین، ما را با ماشین به خانه میرساندند و با این کار مرهمی بر جای کتکهای آنان میگذاشتند.
در مدرسه دبیری بهنام محمود شیراوند، مشوق ما در پیروی از راه انقلاب و تبعیت از امام بود. او که همراه حاجمحمد طالبیان در مبارزات انقلابی ید طولایی داشت، درس جدیدی برای ما آورده بود که از زبان شیوایش شنیده میشد و با حضور او در مسجد و نمازجمعه و پایگاه بسیج، مشق میشد. درسی که پایانش شهادت او در جزیرۀ مجنون بود و مردود شدن شاگرد تنبلی چون من.
با عضویت در بسیج، به دورۀ آموزشی پانزدهروزهای رفتم که توسط آقا محمود در سراب گیان برگزار میشد. برای اولین بار سلاح m1 و برنو را در دستانم لمس کردم. باتوجهبه جثۀ کوچکم اسلحهای با این وزن و اندازه در دستانم، بدقواره میایستاد؛ ولی سریع با آن خو گرفتم. در همان ایام، بهدلیل کمبود نیرو، از زندان نهاوند درخواست نیرو میدادند و ما بهعنوان نگهبان حاضر میشدیم. وقتی یکی از زندانیان میخواست به دستشویی برود هنگام عزا گرفتن ما بود. هرکدام از آنها دوبرابر ما قد داشت و اسلحۀ بزرگی که در دست ما بود بهجای اینکه آنها را بترساند بیشتر میخنداند.
در میانۀ تقویم پر جنبوجوش نوجوانی خبری غریب بهسرعت همهجا را پر کرد و برگ جدیدی از زندگیام را ورق زد. شهریور1359 ارتش بعث عراق به خاک ایران تجاوز کرده بود و هموطنان ما به خاک و خون کشیده میشدند. در سن سیزدهسالگی هیچ تصور درستی از جنگ نداشتم و واقعاً نمیدانستم جنگ یعنی چه. گمان میکردم بعثیها و ایرانیها روبهروی هم صف کشیدهاند و حالا اگر نه با شمشیر، با تفنگ به هم حمله میکنند و گلاویز میشوند!
برادرانم این بار در دفاع مقدس نیز پیشقدم بودند. احمد از طریق جهاد استان گیلان به جبهه اعزام شده بود و آنجا مسئولیت داشت. اصرار داشتم مرا به جبهه ببرد، اما او امتناع میکرد و اجازه نمیداد. بالاخره دستبهدامن مادر شدم تا احمد را راضی کند. احمد وقتی اصرار مادر را دید که کم از اصرار خودم نداشت، راضی شد و بدین ترتیب در سال 1360، بههمراه احمد عازم جبهۀ سومار شدم.
در ابتدا دژبانی با دیدن من، اجازۀ ورود نداد و سن کم مرا بهانه کرد. احمد گفت: «مهمون بچههای جهاده. چند روزی بیشتر اینجا نیست.»
دژبان بهاعتبار احمد قبول کرد و زنجیر را انداخت. این چند روز دو ماه طول کشید! کمکم با همۀ بچههای جهاد عیاق شدم. برایشان چای میبردم. غذاها را تقسیم میکردم و در جستجوی معنای جنگ همراهشان میشدم. آن زمان، برادران جهاد در دل تپهها مشغول احداث جاده بودند. وقتی سروصدای لودر و بولدوزر بلند میشد و کامیونها رفتوآمد میکردند، بارانی از خمپاره بر سر ما باریدن میگرفت. به احمد میگفتم: «این جنگ که میگن کجاست؟ چرا رودررو نمیآن بجنگن؟ چرا خمپاره میزنن؟»
احمد در پاسخ میخندید و میگفت: «همینه دیگه. این جنگ نامردیه.»
اقتضای کار آنها راهسازی و سنگرسازی بود و این آن چیزی نبود که من میخواستم. دائم به جانش نق میزدم که حداقل مرا ببر جلو، من آمدهام بجنگم. او هم میگفت: «جبهه همینه! کار ما که کم از جنگیدن نداره.» و دوباره به کارش ادامه میداد.
بااینکه آنجا مقر جهاد گیلان بود، اما بهلطف حضور اهالی برزول، فعالیتهای فرهنگی انجمن اسلامی استمرار داشت و در جایجای مقر به چشم میخورد. بچهها محمود مصباح را بهعنوان خطاط آورده بودند و او تمامی تابلوها، دیوارها و حتی کوهها را با خط زیبا و شعر و شعارهای حماسی آراسته بود.
در قسمتی از آن مقر، رزمندگان در سنگرها حضور داشتند. من بهبهانۀ تقسیم کمکهای مردمی، در سنگرها سرک میکشیدم و با بسیجیها گفتگو میکردم. در سنگرها بعضاً به نوجوانانی همسنوسال خود برمیخوردم که کلاه آهنی و سلاح در دست داشتند. برایم سؤال بود آنها چطور به جبهه آمدهاند؟ وقتی فهمیدم از بسیج اعزام شدهاند و روند ثبتنام چگونه است، با خود گفتم چرا من از طرف بسیج نیایم؟
پس از دو ماه، موعد برگشت فرا رسید و مادر با آغوش گرم خود از من استقبال کرد. پسر تهتغاریاش حالا از جنگ برگشته بود و بهقول خودش مرد شده بود. در این بین، استقبال معلمها ویژه بود. خانم محجوب و آقامحمود که از جبهه رفتن من بسیار خوشحال بودند به هر بهانهای مرا مثال میزدند و شرمنده میکردند
ادامه دارد.
#هفته_دفاع_مقدس
#بیاد_شهدا
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش این نوع کلیپها نه در شآن شما عزیزان هست، نه در شأن کانال محله شهیدمحلاتی اما دربعضی از مواقع باید ماهیت این ابلهان برای دیگرعزیزان روشن شود...از پخش این کلیپ عذرخواهی میکنم.
..................
از براندازی و اغتشاش، فقط همینو میخوان👆
پ.ن:
خیلی معذرت میخوام من هرچی وجب کردم از بالای زانو ۷-۸-۱۰ وجب رسید به گردنم! یکی بگه دامن برای پوشاندن پائین تنه استفاده میشه یا برای پوشاندن گردن؟😂😂😂😂
ی مطلب دیگه!
وقتی خانمها سکس بیان بیرون چطوری تمام کارها درست میشه؟
مثلا مگر خانمها دستگاه بهشون وصله که مثلا تولید ماشین یا تراکتور کنند؟
ازخانمهای بافرهنگ و عفیف معذرت میخوام،ایناذاتأ شرف ندارند....
#حجاب
#قانون
#امنیت
@mahale114
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم یک اسکل دیگه....
بخدا اینهارو ما بهشون بها دادیم وبزرگشون کردیم.
متأسفانه الآن برای خودمون شاخ شدن.
😂😂😂😂😂
#امنیت
#حجاب
#قانون
@mahale114
12.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بله عزیزانم ما سر تمامیت ارضی،خاک و پرچم ایران با هیچ احدالناسی شوخی نداریم.
هشت سال در مقابل تمام دنیا جنگیدیم، خون دادیم اما از آرمانهای انقلاب عقب نشینی نکردیم،
جوان مثل دسته گل دادیم اما خاک میهن را حفظ کردیم، برای اسلام وانقلاب وکشور عزیزمان ازجان و مال و خانه گذشتیم اما وطن یکپارچه را باتمام وجود حفظ کردیم....
نمیدانم الان چه اتفاقی افتاده که یک مشت از خدا بی خبر و داعشی صفت فکرکردند میتونند با چهارتا آتش زدن سطله ذباله نظام سرنگون میشه وتمام امور رو بدست میگیرند؟
زهی خیال باطل....
ما این مسائل را امتحانات آخرالزمان میدانیم که معتقدیم هرکس در ذاتش کمی ناخالصی وجود داشته باشد یاباید اصلاح شود یااز گردونه کنارگذاشته شود...خیلی ها در انقلاب ریش سفیدکردند! اما ریشه ندارند، به همین خاطر در امتحانات آخرالزمان از انقلابی که ان شاءالله به ظهور میرسد فاصله میگیرند....
خداوند ان شاءالله آخروعاقبت همه مؤمنین ومؤمناتدختم به خیرکند.
#امنیت
#حجاب
#قانون
#وطن_عزیزم
#جانم_وطن
@mahale114
47.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدئوهای جنجالی از صدا و سیما درباره اعتراضات اخیر و کل کل ها که به شدت پر بازدید شد
ویدئوهایی از صحبت های پزشک مهسا امینی تا اظهارات کرباسچی و کل کل های مناظره ای در صدا و سیما که به شدت مورد توجه کاربرها قرار گرفته شده را در این ویدئو بررسی خواهیم کرد.#جانم_وطن #وطن_عزیزم
#امنیت
#حجاب
#قانون
#ایران_قوی
@mahale114
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ من اگر الآن توی این وضعیت، حرف بزنم و دفاع کنم، برام بد میشه!
دقیقاً از کی میترسی الآن؟
اگرآبرویی دارم ویا اگر موقعیتی دارم که میتوانم از آن به نفع اسلام وانقلاب و دین وکشورم استفاده وخرج کنم، اگر نکنم پس با آن اغتشاشگران بی دین چه فرقی دارم؟
دوست عزیزم، برادر و خواهر گرامی اگر آبروی و موقعیتی دارم، اگر الآن بدرد کشورم و دفاع از دینم نخورد پس کی باید بدرد بخورد؟!
پس محبت کن برای آگاهی رساندن وحفظ آرامش وبصیرت افزایی تلاش کن. بامخاطب خودت صحبت کن وحقیقت جامعه را بیان کن. یاعلی
#حجاب
#امنیت
#قانون
#ایران_قوی
#امام_زمان
@mahale114
فصل دوم
صفحه اول
ایثارگران برزول
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز ، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
نیروی رزمی-تبلیغی لشکر انصارالحسین(ع) استان همدان
مصاحبه: مرتضی سمیعینیا؛ کمیل کمالی
تدوین: کمیل کمالی:
جوانان روستا که از برنامۀ روزانۀ ما خبر داشتند به کمکمان میآمدند. آنها با ماشین، دورتر میایستادند تا دعوا شروع شود و جلو بیایند. پس از نجات ما از دست منافقین، ما را با ماشین به خانه میرساندند و با این کار مرهمی بر جای کتکهای آنان میگذاشتند.
در مدرسه دبیری بهنام محمود شیراوند، مشوق ما در پیروی از راه انقلاب و تبعیت از امام بود. او که همراه حاجمحمد طالبیان در مبارزات انقلابی ید طولایی داشت، درس جدیدی برای ما آورده بود که از زبان شیوایش شنیده میشد و با حضور او در مسجد و نمازجمعه و پایگاه بسیج، مشق میشد. درسی که پایانش شهادت او در جزیرۀ مجنون بود و مردود شدن شاگرد تنبلی چون من.
با عضویت در بسیج، به دورۀ آموزشی پانزدهروزهای رفتم که توسط آقا محمود در سراب گیان برگزار میشد. برای اولین بار سلاح m1 و برنو را در دستانم لمس کردم. باتوجهبه جثۀ کوچکم اسلحهای با این وزن و اندازه در دستانم، بدقواره میایستاد؛ ولی سریع با آن خو گرفتم. در همان ایام، بهدلیل کمبود نیرو، از زندان نهاوند درخواست نیرو میدادند و ما بهعنوان نگهبان حاضر میشدیم. وقتی یکی از زندانیان میخواست به دستشویی برود هنگام عزا گرفتن ما بود. هرکدام از آنها دوبرابر ما قد داشت و اسلحۀ بزرگی که در دست ما بود بهجای اینکه آنها را بترساند بیشتر میخنداند.
در میانۀ تقویم پر جنبوجوش نوجوانی خبری غریب بهسرعت همهجا را پر کرد و برگ جدیدی از زندگیام را ورق زد. شهریور1359 ارتش بعث عراق به خاک ایران تجاوز کرده بود و هموطنان ما به خاک و خون کشیده میشدند. در سن سیزدهسالگی هیچ تصور درستی از جنگ نداشتم و واقعاً نمیدانستم جنگ یعنی چه. گمان میکردم بعثیها و ایرانیها روبهروی هم صف کشیدهاند و حالا اگر نه با شمشیر، با تفنگ به هم حمله میکنند و گلاویز میشوند!
برادرانم این بار در دفاع مقدس نیز پیشقدم بودند. احمد از طریق جهاد استان گیلان به جبهه اعزام شده بود و آنجا مسئولیت داشت. اصرار داشتم مرا به جبهه ببرد، اما او امتناع میکرد و اجازه نمیداد. بالاخره دستبهدامن مادر شدم تا احمد را راضی کند. احمد وقتی اصرار مادر را دید که کم از اصرار خودم نداشت، راضی شد و بدین ترتیب در سال 1360، بههمراه احمد عازم جبهۀ سومار شدم.
در ابتدا دژبانی با دیدن من، اجازۀ ورود نداد و سن کم مرا بهانه کرد. احمد گفت: «مهمون بچههای جهاده. چند روزی بیشتر اینجا نیست.»
دژبان بهاعتبار احمد قبول کرد و زنجیر را انداخت. این چند روز دو ماه طول کشید! کمکم با همۀ بچههای جهاد عیاق شدم. برایشان چای میبردم. غذاها را تقسیم میکردم و در جستجوی معنای جنگ همراهشان میشدم. آن زمان، برادران جهاد در دل تپهها مشغول احداث جاده بودند. وقتی سروصدای لودر و بولدوزر بلند میشد و کامیونها رفتوآمد میکردند، بارانی از خمپاره بر سر ما باریدن میگرفت. به احمد میگفتم: «این جنگ که میگن کجاست؟ چرا رودررو نمیآن بجنگن؟ چرا خمپاره میزنن؟»
احمد در پاسخ میخندید و میگفت: «همینه دیگه. این جنگ نامردیه.»
اقتضای کار آنها راهسازی و سنگرسازی بود و این آن چیزی نبود که من میخواستم. دائم به جانش نق میزدم که حداقل مرا ببر جلو، من آمدهام بجنگم. او هم میگفت: «جبهه همینه! کار ما که کم از جنگیدن نداره.» و دوباره به کارش ادامه میداد.
بااینکه آنجا مقر جهاد گیلان بود، اما بهلطف حضور اهالی برزول، فعالیتهای فرهنگی انجمن اسلامی استمرار داشت و در جایجای مقر به چشم میخورد. بچهها محمود مصباح را بهعنوان خطاط آورده بودند و او تمامی تابلوها، دیوارها و حتی کوهها را با خط زیبا و شعر و شعارهای حماسی آراسته بود.
در قسمتی از آن مقر، رزمندگان در سنگرها حضور داشتند. من بهبهانۀ تقسیم کمکهای مردمی، در سنگرها سرک میکشیدم و با بسیجیها گفتگو میکردم. در سنگرها بعضاً به نوجوانانی همسنوسال خود برمیخوردم که کلاه آهنی و سلاح در دست داشتند. برایم سؤال بود آنها چطور به جبهه آمدهاند؟ وقتی فهمیدم از بسیج اعزام شدهاند و روند ثبتنام چگونه است، با خود گفتم چرا من از طرف بسیج نیایم؟
پس از دو ماه، موعد برگشت فرا رسید و مادر با آغوش گرم خود از من استقبال کرد. پسر تهتغاریاش حالا از جنگ برگشته بود و بهقول خودش مرد شده بود. در این بین، استقبال معلمها ویژه بود. خانم محجوب و آقامحمود که از جبهه رفتن من بسیار خوشحال بودند به هر بهانهای مرا مثال میزدند و شرمنده میکردند
ادامه دارد.
#هفته_دفاع_مقدس
#بیاد_شهدا
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
@mahale114
4_5981054736378364456.mp3
4.33M
#شکرانه ۴۵
اَهلِ غُصـه خوردنـــی؟
بذار ساده بهت بگم؛
اگه همیشه برای غُــصه، آماده ای،
مطمئن باش؛
غصـه هات باهات به برزخ منتقل میشن!
نه دنیای شادی داری، نه آخرت آرامی.
#استاد_شجاعی 🎤
#من_ناسپاس_نیستم
#خدایاشکرت
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114
🔴بیانیه ارتش در محکومیت حرکت اغتشاش گران
🔹ارتش جمهوری اسلامی ایران طی بیانیه ای، هرگونه تخریب اموال عمومی و اختلال در امنیت مردم و کشور و هجمه به حافظان امنیت را به شدت محکوم کرد.
در این بیانیه ضمن محکوم کردن حرکت اغتشاش گران و دفاع از همرزمان ارتش در فرماندهی انتظامی تاکید شده است:
🔹امروز دشمنان نظام اسلامی که در عرصه های مختلف دشمنی ناکام مانده اند، به هر بهانه ای و با هر حربه ای برای سلب آسایش و آرامش مردم و ایجاد ناامنی و آشوب بهره می گیرند.
🔹ارتش در بیانیه خود، هجمه به خادمان مردم در فرماندهی انتظامی که همواره مجاهدانه و مخلصانه در جهت امنیت و آسایش مردم تلاش می کنند و مظلومانه مورد هجمه واقع می شوند و همچنین توهین به ساحت مقدس قران، پرچم و مقدسات را قویا محکوم کرده و این اقدامات مذبوحانه را راهبرد شیطانی دشمن برای تضعیف موقعیت نظام اسلامی و عزت و انسجام ملت ایران و حافظان جان برکف امنیت کشور و مردم در فرماندهی انتظامی اعلام نموده است.
🔹استقلال، اقتدار و امنیت ایران اسلامی به برکت خون ده ها هزار شهید گرانقدر و در پرتو مجاهدت فرزندان غیور ملت ایران در نیروهای مسلح بدست آمده و ملت بزرگ ایران و جان برکفان نیروهای مسلح هرگز به دشمنان اجازه نخواهند داد تا از موقعیت بوجود آمده سو استفاده نمایند.
#امنیت
#حجاب
#قانون
#ارتش_و_سپاه_و_نیروی_انتظامی_برادرند
#فتنه_فواحش_و_دواعش
#ایران_حرم_است
@mahale114