eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
وَأمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا فَإنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُمْ وَ أنَا حُجَّهُ اللّه ِ عَلَيْهِمْ. از حضرت مهدى عليه السلام چنين آمده است: امّا در رخدادهايى كه پيش مى آيد به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، كه آنان حجّت من بر شما هستند و مـن حـجّت خــدا بـر آنـانـم. 📚معجم احاديث المهدى عليه السلام ، ج ۴، ص ۲۹۴ @mahale114
رفیق! برای زخم های دلت چه مرهمی بهتر از پسرِ فاطمه تا الان به عشق امام زمانت زندگی کردی؟! بیا دل آقامون رو به دست بیاریم شاید زندگی کردن رو یاد گرفتیم +به زندگیه بدون امام عادت نکن... علیه السلام♥ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌@mahale114
شبنامه 997.mp3
11.23M
تلاش برای ایجاد یک غیر سیاسی در ایران / برای هدایت کشور به با تغییر قانون اساسی شبنامه / بررسی بازی پیچیده ای که علیه ایران در فضای کنونی رخ داده نشان میدهد که عده ای در تلاش برای ایجاد یک جنبش سبز غیر سیاسی در ایران هستند / جنبشی که با یک جنبش سیاسی همراه شود / مطالبه ای از جنس مطالبه ی تغییر قانون اساسی را مطرح کند / سپس غربگرایان پشت دستش بازی کنند / بعده عده ای در مجلس ایران بگویند: اوضاع کشور بحرانی ست، برای جلوگیری از یک فاجعه با تغییر قانون اساسی و تغییر ریل کشور به "حکومت فدرالی" موافقت کنیم... / @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید خطبه جانانه و آتشین امام جمعه اهل سنت منطقه آساواله سنندج، ماموستا مرادیانی... یک امام جمعه طراز انقلاب و یک کُرد اصیل و باغیرت... ببینید چگونه از رهبر انقلاب دم میزند، چگونه علیه فتنه گران می خروشد و چگونه از حجاب و حیا و غیرت و ناموس دفاع می کند... می گوید بدون هیچ چشمداشتی فقط ولی امرم سیدعلی خامنه ای به من اجازه دهد تا با پول و امکانات و نیروهای خودم و میلیاردها تومانی که میتوانم جمع کنم، از ایلام تا بازرگان و ارومیه را از لوث فتنه گران و فواحش و دواعش پاکسازی کنم، حتی اگر شده اول با برادرم در مریوان می جنگم و بعد به سراغ دیگرانی می روم که داروخانه آتش میزنند و می خواهند ملت کُرد را بی ناموس کنند!👏👏 ماموستای عزیز، درد و بلایت بخورد توی سر برخی خواص بی خاصیت ولی پرمدعا @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هیچ‌کس مادر بوسیده شده نمیخواهد‌. اصلا ما مادر دستمالی شده نیازنداریم.. ▪️معتمد آریا شما کسی هستید که برای دریافت پول چادر سر میکنند و برای دریافت پول بیشتر علیه اشک تمساح میریزید جالبه هرکدوم شما هم علیه مردم ایران باشد یک پست و مقام با حقوق دلاری، اونور آب دریافت میکند @mahale114
RISMAN15.mp3
7.48M
آموزش امربه معروف ونهی ازمنکر این واجب فراموش شده... توسط استادعلی تقوی مرکز تخصصی جلسه پانزدهم: و آخرین جلسه از این دوره... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️درخواست مجری از علی کریمی در آنتن زنده ▪️اولا این که کجایی? ثانیا چرا خودت و بچه هاتو دعوت نمیکنی بیان تو خیابون؟ @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آنهایی که انتخابات را تحریم کردند، می‌گویند دلیل اتفاقات امروز کنار گذاشتن ماست! ابوالقاسم طالبی (کارگردان سینما): 🔹رسانه‌های ایرانی مدام آگهی پخش می‌کنند ولی ایران اینترنشنال بدون آگهی، 24 ساعته برنامه پخش می‌کند، واکنش ما چه بود؟ 🔹بعضی که انتخابات را تحریم کردند و نیامدند، حالا می‌گویند ما را کنار گذاشتید که وضع اینگونه شد! 🔹در سوریه هم با هشتگ‌سازی کار را شروع کردند. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه نهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه دهم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... اطراف ما را ارتفاعات بسیاری احاطه کرده بود. هر بار از گوشه‌ای شروع می‌کردیم و پس از فرازونشیب‌های بسیار و فتح دالاهو، از مسیری دیگر به اردوگاه برمی‌گشتیم. وقتی برمی‌گشتیم ظهر شده بود و دیگر رمقی برایمان باقی نمانده بود. مسیر با پیاده‌روی شروع می‌شد، در سینه‌کش کوه، به کوه‌نوردی بدل می‌شد و با وجود صخره‌ها، سختی صخره‌نوردی را به کاممان می‌نشاند. در میانۀ راه گاه باید می‌دویدیم و گاه بی‌صدا تمرین شب می‌کردیم. گاه باید استتار می‌کردیم و گاه از نیروهای مخفی‌ کمین می‌خوردیم. خسته می‌شدیم، اما این حاج‌محسن امیدی بود که در همه‌جا ما را همراهی می‌کرد و وقتی می‌بریدیم با صحبت‌هایش به ما قوت‌قلب می‌داد. یادم هست همیشه تأکید می‌کرد «آموزش‌های سخت کار‌ها را آسان می‌کند.» یک روز موقع اذان، خسته و کوفته از تمرین برگشتیم. علاوه‌بر تجهیزات همیشگی، سه موشک آرپی‌جی حمل کرده بودم که نفسم را بند آورده بود. بچه‌ها هم خسته بودند، ولی در عین خستگی، با شنیدن صدای اذان، جمع آشفته‌شان آهنگ نمازجماعت گرفت و همگی به حسینیه رفتند. من تنبلی کردم و بااینکه حسینیه نزدیک بود، برای انجام کارهای سنگر هم که شده بهانه آوردم و نرفتم. کمی که نفسم جا آمد نمازم را تنها خواندم. بعد از نماز، چای دم کردم. غذا را روی چراغ والور گذاشتم. سنگر را حسابی جارو زدم و برق انداختم و برای اینکه استراحتی کرده باشم خواستم کمی دراز بکشم. هنوز کمرم به زمین نرسیده بود که فریادم به هوا رفت. این بار هم ناغافل عقربی کمین کرده بود و از نیش دردآورش مرا بی‌نصیب نگذاشت. من از درد آتشین آن می‌سوختم و از سوزش عجیب آن ناله و فریاد می‌کردم. بچه‌ها سراسیمه وارد سنگر شدند ببیند چه شده. با دیدن عقربی که در حال خارج شدن بود و منی که مثل مارگزیده‌ها به خود می‌پیچیدم، ماجرا عیان شد. سریع عقرب را کشتند و بر روی زخم گذاشتند. این بار، دیگر به بهداری نرفتم و خودم دعای عقرب‌زدگی را از مفاتیح خواندم. بعد از عقرب‌گزیدگی شب اول، عادت داشتم حتماً در و دیوار سنگر را نگاه کنم. کف سنگر را هم که خودم جارو زده بودم. موقع دراز کشیدن هم پشت‌سرم را نگاه کرده بودم. نمی‌دانم این عقرب چطور پیدایش شد و چگونه از دیدگانم مخفی مانده بود. عجیب اینکه این نیش خوردن هم سر و شکلی غیرطبیعی داشت و دوباره ذهن مرا در جستجوی فلسفۀ آن به چالش کشید که این بار چرا عقرب با نیش و زهر با من سخن گفت و اگر گفت، چه گفت؟ این بار معما آسان‌تر حل شد. انگار این عقرب وظیفه داشت هرطور شده با نیش خود تذکر دیگری بدهد که «جناب شیراوند، شما که طلبه‌ای و باید جلودار و مبلغ نماز باشی، نسبت به نماز جماعت بی‌اهمیت نباش! بقیه با حرف و وعظ تو اهل جماعت‌اند و خودت به‌خاطر خستگی فُرادا می‌خوانی؟» این هم درس دیگری بود که هرچند با درد زیادی فراگرفته شد، اما برای همیشه آویزۀ گوشم شد تا دیگر نماز جماعت را ترک نکنم. علاوه‌بر تمرینات استقامتی، تمرینات رزم، متناسب با هر رستۀ نظامی ‌اجرا می‌شد. همان‌طور که تک‌تیرانداز‌ها در آرامش، با قناصه‌هایشان اهداف تعیین‌شده را شکار می‌کردند و تیربارچی‌ها در سمتی دیگر با غریو تیربار گلاویز بودند و سعی می‌کردند این اسلحۀ سرکش را برای عملیات رام کنند، ما آرپی‌جی‌زن‌ها مشغول تمرینات خاص خود بودیم. یک روز، تمام آرپی‌جی‌زن‌های تیپ انصار را برای اجرای یک تمرین مشترک جمع کردند. از هر شش گردان استان همدان نیرو حاضر شده بود تا همگی برگزارکنندۀ این اتفاق خاص باشند. ابتدا فرمانده تخته‌سنگی را در فاصلۀ دویست‌متری برایمان نشان کرد و به هرکدام یک حق شلیک داد. افراد به‌نوبت رفتند و شلیک‌ها آغاز شد. خیلی‌ها دوروبر سنگ را زدند. بعضی لبۀ سنگ و بعضی هم آسمان و زمین را هدف قرار دادند. چیزی که زیباتر از شلیک آرپی‌جی‌زن‌ها معرکه را گرم کرده بود، واکنش دیگر بچه‌ها در مقام تماشاچی بود که یک ‌بار آه حسرت می‌کشیدند و یک بار با تشویق خود جان دوباره‌ای به مسابقه می‌دادند و همه منتظر بودند ببینند چه کسی بهترین هدف‌گیری را انجام می‌دهد. @mahale114
شهید آوینی.mp3
4.09M
♻️ در خلوت بشنوید لحظاتی از طنین ملکوتی حرف‌های دلی سیدالشهدای اهل قلم این روزها بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند توجه به حق و التجاء به خالق بی همتاییم. دلنشین و امید بخش برای سالکان طریق بندگی که با عقل معاد به جنگ عقل معاش رفته اند و .... اتفاقات این روزها همچون کف روی آب است و به اندازه همان کف، حیات خواهد داشت و تمام خواهد شد، اما کارنامه هر یک از ما در دفاع از انقلاب اسلامی باقی خواهد ماند و روزی آن را ورق خواهند زد. @mahale114
آژیر ساعت ۸ شروع شده، این کاربر ساعت ۶ از کجا خبر داشت؟ ! @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نقش بی بی سی در انقلاب ایران! ابوالقاسم طالبی (کارگردان سینما): 🔹بی بی سی در هنگام انقلاب، برنامه داشت که رهبر بعد از امام خمینی(ره) را مشخص کند، که دکتر سنجابی و بازرگان و اعضای نهضت آزادی بودند. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سلبریتی‌هایی که فکر می‌کنند کسی گذشته‌شان را نمی‌داند ابوالقاسم طالبی (کارگردان سینما): 🔹سلبریتی‌ای داریم که خودش در گروه «پیکار» بوده و الان هم فرزندش در خارج از کشور است و حالا چپ و راست، علیه جمهوری اسلامی موضع می‌گیرد و خیال می‌کند کسی گذشته‌اش را نمی‌داند؛ مطبوعات انقلابی باید این موضوعات را شفاف‌ کنند. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جنگ هیبردی استکبار علیه جمهوری اسلامی ابوالقاسم طالبی (کارگردان سینما): 🔹 دیدند دولتی در ایران بر سر کار آمده که با وجود تحریم‌ها در حال کار کردن است، نفت فروش می‌رود و ایران در حال عضویت در سازمان همکاری‌های شانگهای است، پس تصمیم گرفتند این روند را متوقف کنند اما جنگ، راهش نیست. 🔹 می‌دانستند اگر اوضاع اقتصادی ایران بهتر شود، دیگر نمی‌توانند کسی را به اعتراض وادارند، آن هم بعد از 3 سال که مدارس ایران تعطیل بود و دانش‌آموزان در اختیار فضای مجازی بودند بنابراین روی آنها حساب کردند. 🔹 جنگ هیبریدی علیه جمهوری اسلامی به راه افتاده، یعنی هم خون می‌ریزند و همه جنگ رسانه‌ای به راه می‌اندازند. @mahale114
﷽ 📢 🏴السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الحُسَينِ الشَّهِيدِ المَظلُومِ . مـراسم هفتگے یادبـود خادم الزهرا 🌹طلبه بسیجی هادی عرفانی نیا . ▫️سخنران : . دوشنبه ۲۵ مهرماه ۱۴۰۱ساعت ۱۹:۴۵ ۷۵مترے عماریاسر نبش بلوارتعاون حُسِینِیه نمایِشگاه ڪوچِه بَنے هاشم 💢 برادران و خواهران
امیرالمؤمنین حضرت علی عليه السلام میفرماید: 💠هركس خود را در راه اصلاح نفس خویش، در رنج افكند، به سعادت دست پیدا خواهد کرد مَن أجهَدَ نَفسَهُ في إصلاحِها سَعِدَ غررالحكم حدیث8246 @mahale114
✍ غرور انسان را نابود می‌کند 🔹شخص مغروری از روی غرور به نابینایی گفت: مشهور است خداوند هر نعمتی را که از روی حکمت از بنده‌ای می‌گیرد، در عوض نعمتی دیگر می‌دهد، چنان‌که شاعر گوید: 🔸«چو ایزد ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری» 🔹حال بگو بدانم خدا به‌جای نابینایی چه نعمتی به تو داده است؟ 🔸نابینا فوراً گفت: چه نعمتی بالاتر از اینکه روی تو را نبینم! 🔹به این ترتیب، پاسخ آن عیب‌جوی مغرور را داد و او را سرافکنده ساخت. @mahale114
شبنامه 998.mp3
12.52M
مهم / میخ محکم اندیشکده آمریکایی بر تابوت / ایران را نشناختیم شبنامه / میخ محکم اندیشکده آمریکایی بر تابوت ناآرامی‌های ایران / آمریکا اثبات کرده که هیچ چیز از ایران نمی‌فهمد / آنها به شدت هستند و سرزمین برایشان مهم است؛ ایرانیان به وقت بحران متحد می‌شوند / آمریکا در طول این سال‌ها علیه ایران اشتباه عمل کرده ... / @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرمعظم انقلاب : اگه صد مورد خطا و اشتباه در خواص و مسئولین هم دیدید ناامید نشوید؛ ان شاءالله همه شما نابودی تمدن منحط آمریکایی و صهیونیسم را خواهید دید. @mahale114
خواهرم اگر زیبایی گيسوانت عنوانی‌ست که در «شعرها» ستایش می‌شود... حجاب و حیای تو😌 عنوانی‌ست که در «قرآن» ستایش و تأکید شده است @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه دهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه یازدهم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... بالاخره نوبت من رسید. همۀ نگاه‌ها به من بود و بار سنگینی روی شانه‌هایم حس می‌کردم. آرپی‌جی را بر این بار افزودم و روی دوش گذاشتم. یک چشمم را بستم و چشم دیگر را برای پیدا کردن هدف تیز کردم. هرچه کردم هدف با مگسک مماس نشد. فرصتی نبود و زمان داشت از دست می‌رفت، گفتم: «خدایا، خودت تیر رو به هدف بزن؛ من که کاره‌ای نیستم.» در جبهه به سه آیه ایمان قلبی وجود داشت و با تمام وجود به آن باور داشتیم. یکی از آن‌ها آیۀ (وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى) بود. «تو نزدی وقتی زدی؛ بلکه خدا زد.» از عمق دل آیه را خواندم و شلیک کردم. نتیجه شگفت‌انگیز بود. راکت دقیقاً وسط خال خورد. صدای صلوات و تکبیر از جمعیت بلند شد. بچه‌ها به شادی دور من جمع شدند و از اظهار لطف آنان هیاهو به‌پا شد. نمی‌دانستند خدا آبروی ما را خریده و من اصلاً نشانه‌گیری درستی نکرده‌ام. جایزۀ آن مسابقه عنوانی بود که دهان‌به‌دهان چرخید و برای همیشه روی من ماند. از آنجا معروف شدم به «شکارچی تانک». بااینکه هیچ‌گاه لایق این نام و نشان نبودم، اما این اسم همدم من شد تا همیشه یاد این آیه باشم و بدانم این خداست که می‌زند، نه هیچ‌کس دیگر. در ایام فراغت، حاج‌محسن امیدی با ما می‌نشست و صمیمانه گپ‌وگفت می‌کرد. دوست داشت حالا که دور هم جمع شدیم، جلسه خالی از روضه نباشد. مرا «شیخ» صدا می‌زد. گفت: «شیخ، برامون حدیث و روضه‌ای بخون.» گفتم: «آقامحسن، من که چیزی بلد نیستم؛ شما بفرمایید.» گفت: «هرچی بلدی بگو.» من می‌خواستم بنشینم و محو حرف زدنش باشم و او می‌خواست به منِ تازه‌طلبه، پروبال بدهد. نه فقط با من، بلکه با همه نیروهایش همین بود. به همه میدان می‌داد. بااینکه حرف‌هایش در حد یک استاد اخلاق، حکیمانه، عمیق و تأثیرگذار بود، اما می‌خواست من حرف بزنم. آخر به توافق رسیدیم من شروع کنم و او ادامه دهد. بااینکه در برابر او حرف زدن، برایم چیزی جز شرم نداشت، ولی از احادیث کوتاهی که حفظ بودم گفتم و او با کلام نافذش ادامه داد. روضۀ حضرت علی‌اصغر(ع) را خیلی دوست داشت. وقتی نوبت روضه شد، روضۀ علی‌اصغر(ع) را خواندم و حسابی گریه کرد. آقامحسن با همین ترفند، بانی بسیاری از مجالس روضه بود و این توفیق را به همنشینان خود هدیه می‌کرد. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه یازدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه دوازدهم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... بعد از این‌همه تمرینات دشوار، گردان به آمادگی کامل رسیده بود و برای درگیری در مناطق کوهستانی آماده شد. دیگر وقت اعزام به منطقۀ عملیاتی والفجر2 بود تا فتوحاتی که در این عملیات به‌دست آمده را تکمیل کنیم. این منطقه در آذربایجان غربی بود و برای رسیدن به آن باید راه زیادی را طی می‌کردیم. مثل همیشه، ابتدا به مقر خود در پادگان ابوذر آمدیم. آنجا اتوبوس‌ها منتظرمان بودند. ما که دستۀ آخر بودیم، هنگام سوار شدن دیدیم جایی نداریم و یک اتوبوس کم آمده است. یک تریلی تراکتور آنجا بود. آن را پشت ماشین بستند و همگی پشت آن سوار شدیم. از این تریلی‌ها برای حمل بار استفاده می‌شد. نه کمک‌فنر داشت و نه سقف. تا کرمانشاه بدین صورت بارکش شدیم و با تکانه‌های متمادی به کوفتگی افتادیم. در کرمانشاه وضعیت متفاوت شد. آنجا اتوبوسی آوردند که اورژانس سیار بود و به‌جای صندلی، تشکچه‌های ابری داشت. پنجره‌ها هم با گل استتار شده بود و فضای تاریک آن باب خوابیدن بود. ازخداخواسته، کوله‌هایمان را زیر سر گذاشتیم و تخت استراحت کردیم. باتوجه‌به حضور کوموله در کردستان، تا ساعت 4 بعدازظهر باید خود را به شهر امنی می‌رساندیم و بعد از آن اجازۀ تردد نداشتیم. هر لحظه امکان حمله یا تیراندازی به کاروان بود و برای همین، همۀ ماشین‌ها تأمین داشت و امنیت جاده مرتب چک می‌شد. اما ما فارغ از تمام دلهره‌ها، تازه فرصت استراحت پیدا کرده بودیم و اغلب خواب بودیم. وقتی به شهر محمدیار در آذربایجان رسیدیم، برخورد مردم بی‌نظیر بود. اهالی شهر در استقبال از ما به خیابان آمده بودند و پلاکارد‌های خوشامدگویی دست گرفته بودند. سپس جلوی کاروان ما گاو قربانی کردند و کرامت و مهمان‌نوازی را به اوج رساندند. با تمام اصراری که برای ماندن ما در این شهر داشتند، از مردم خوب این شهر پوزش خواستیم و برای اسکان به نقده رفتیم. «نقده» به منطقۀ عملیاتی نزدیک‌تر بود و به‌عنوان مقر پشتیبانی انتخاب شده بود. در نقده هم لطف مردم اندازه نداشت. پارچه‌نوشته‌های خوش‌خط و رنگی در سطح شهر نصب کرده بودند که ورود ما را خوشامد می‌گفت. البته به همین اکتفا نکردند و خودشان با سلام و صلوات دور اتوبوس جمع شدند و با لبخند و اسپند به‌استقبالمان آمدند. اینجا هم جلوی پای ما گاو و گوسفند سر بریدند و با مهمان‌نوازی تمام، پخت غذا را برای جمعیت زیاد ما عهده‌دار شدند. اسکان ما در یکی از مدارس نقده بود. کشاورزان، وانت‌وانت در مدرسه بار خالی می‌کردند و برایمان طالبی و میوه‌های دیگر می‌آوردند. مادران بچه‌هایشان را با شیرینی و نان‌ خانگی به مدرسه می‌فرستادند و می‌گفتند بروید کفش‌های رزمندگان را واکس بزنید. هیچ‌گاه راضی به این کار نبودیم، اما همین‌که لحظه‌ای از بچه‌ها غافل می‌شدیم، می‌رفتند سروقت پوتین‌ها و آن‌ها را تمیز می‌کردند. وقتی برای خرید به بازار می‌رفتیم، مغازه‌دارها از ما پول نمی‌گرفتند. خجالت‌زده برای گرفتن پول خواهش و تمنا می‌کردیم، اما می‌گفتند: «ما مدیون شما رزمندگان هستیم. اینکه چیزی نیست. هرچه دوست دارید بردارید و مهمان ما باشید.» این برخوردهای کریمانه زبان را از تشکر آنان قاصر کرده بود و نشان از قلوب سرشار از ایمان مردم ولایتمدار این خطه می‌داد. پس از یک هفته آماده‌باش، از موعد نزدیک عملیات خبر دادند. قبل از حرکت، ذکر توسلی در همان مدرسه برگزار شد. سخنران مجلس حجت‌الاسلام رحیمی، ‌امام‌جمعۀ نقده بود. ایشان کلامش را با تشکر از مجاهدین شروع کرد و از مقام مجاهدت گفت. در گوشه‌ای از صحبت‌ها، از سخنان امام‌خمینی شاهد آورد که فرموده بودند: «...کجا دیدید که عاشقانه دنبال شهادت باشند؟ من به این چهره‌های نورانی و بشاش شما و به این گریه‌های شوق شما حسرت می‌برم. من احساس حقارت...» بااینکه بارها با این جملات امام اشک ریخته بودیم، اما دوباره با شنیدنش بی‌اختیار منقلب شدیم. محسن کاکاوند نگذاشت نقل‌قول امام تمام شود. بلند شد و با صدای بلند گفت: «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند. مگر امت بمیرد، امام تنها بماند.» بچه‌ها همگی با او همراه شدند و از عمق دل شعار دادند. حاج‌آقا رحیمی ‌با دیدن این صحنه به گریه افتاد و مجلس به‌هم خورد. دیگر گریه امانش نداد کلام را به پایان ببرد. بچه‌ها جلو رفتند و با بوسیدن و در آغوش کشیدن او، به‌زیبایی به مجلس خاتمه دادند. تا آن روز، طی عملیات والفجر2، پادگان حاج‌عمران و ارتفاعات مشرف به آن آزاد شده بود و فقط چند ارتفاع مهم باقی مانده بود که آزادسازی آن به تیپ انصارالحسین(ع) واگذار شد. ادامه دارد. @mahale114