eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸قاسملو کیست؟ که آشوبگران مهاباد در شعار‌هاشون از ادامه داشتن راهش میگفتند؟ 🔹در انتهای دیدن کلیپ باید عرض کنم که قاسملو سال ۱۳۶۸ در اتریش ترور و به هلاکت رسید و ارزوی تجزیه کردستان به گور برد. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح امروز 🔴 مقر گروهک های تروریستی در شمال عراق زیر آتش رزمندگان نیروی زمینی سپاه 🔴اصابت ۴ موشک به مقر کومله در کویسنجق در اقلیم کردستان عراق @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹تصاویری که از اقلیم کردستان منتشر می شود بر خلاف اخبار اولیه نشانی از موشک در آنها نیست و بیشتر به خبر دوم و حملات پهپادی شباهت دارد. @mahale114
🔴اطلاعیه روابط عمومی نیروی زمینی سپاه در ارتباط با حملات موشکی و پهپادی به مقرهای تروریست های تجزیه طلب ضد انقلاب در اقلیم شمال عراق متن اطلاعیه روابط عمومی نیروی زمینی سپاه به این شرح  است : بسم الله الرحمن الرحیم 🔹در ادامه  انهدام  مقر ها و مراکز توطئه ،استقرار ،آموزش و سازماندهی گروهک های تروریستی تجزیه طلب ضد ایرانی در اقلیم شمال عراق ، برخی از مقرهای باقی مانده مزدوران استکبار جهانی از ساعات اولیه بامداد امروز ( دوشنبه ) هدف دور جدید حملات موشکی و پهپادی قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیه السلام نیروی زمینی سپاه قرار گرفتند. 🔹طی این حملات که در مناطقی در عمق اقلیم شمال عراق از جمله جژنیکان ، زرگوئیز و کوی سنجق انجام  گرفت، ضمن انهدام اهداف مورد نظر ، ضربات و خسارت های سنگینی به تروریست‌ها وارد آمد. روابط عمومی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی @mahale114
♦️به امید شلیک های دقیق طارمی به دروازه های حریفان در جام جهانی بسم الله الرحمن الرحیم خدایا به امید تو.... @mahale114
☑️دعای خیر مادر این شکلیه ☑️اقای طارمی ممنون که درخشیدید ▪️بعضی ها بدونن چوب خدا صدا نداره😔 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ @mahale114
علیه السلام میفرماید: ✍️ أيُّما إثْنَيْنِ جَرى بَيْنَهُما كَلامٌ، فَطَلِبَ أَحَدُهُما رِضَى الاّْخَرِ،كانَ سابِقَهُ إلىَ الْجَنّةِ 💠 چنانچه دو نفر با هم نزاع کنند آنکه برای آشتی پیش قدم شود زودتر از دیگری وارد بهشت می‌شود. 📚 محجة البيضاء، جلد ۴، صفحه ۲۲۸ @mahale114
✍ روح انسان برای بقا نیاز به عمل صالح دارد 🔹روزی پارسایی در بازار به جمع کفاشان رفت تا برای چند نیازمند سفارش کفش دهد. 🔸منتظر ایستاد تا وقت نماز شد و کفّاشان برای نماز ظهر به مسجد آمدند. 🔹ندا داد: در بین شما اگر کسی هست که بخواهد زکات مال خویش دهد، آخرِ نماز در مسجد بنشیند، مرا کاری با اوست. 🔸نماز که تمام شد از ۱۰۰ نفری که در مسجد بودند، سه نفر نشستند و بقیه رفتند. پس سفارش کفش به آن سه نفر داد. 🔹جوانی از بین آنان پارسا را خطاب کرد و گفت: در عَجبم از بینِ این ۱۰۰ نفر، سه نفر ماندند و بقیه رفتند. 🔸پارسا گفت: همانا خداوند چنانچه جسم را برای بقا و عافیت، محتاج نان و آب کرد، روح را هم برای بقا و عافیت از شر نَفس و شیطان، محتاج عمل صالح نمود. 🔹چنانچه جسم بیمار را طلب غذا نیست، قلب مریض و روح بیمار نیز هرگز طالب عمل صالح برای خود نخواهد شد، پس آنان را جای ملامت نیست. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبنامه 1034.mp3
12.61M
کتایون ریاحی بازداشت شد. احضار هشت سلبریتی معروف / اقدام مشکوک و سازماندهی شده در سینما شبنامه / روز گذشته خبر بازداشت کتایون ریاحی و هنگامه قاضیانی در رسانه‌ها منتشر شده است / همچنین باران کوثری، الناز شاکردوست، مهران مدیری و.. هم احضار شده‌اند / در کنار رفتار شخصی سلبریتی‌ها، رفتار هنری آنها نشان می‌دهد اتفاقاتی سازماندهی شده برای برهم زدن آرامش در سینما در حال رخ دادن است... / @mahale114
توسل‌هفتگی/یادبودشهدای‌مدافع‌امنیت مهمان‌شهیدآرمان‌علی‌وردی ویژه نوجوانان عزیز 🔴 لطفا به زمان جلسه دقت فرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مولوی عبدالحمید: «عمامه‌پرانی نتیجه‌ی سکوت علما نسبت به خواسته‌های مردم است» 💢 عبدالحمید عمامه‌پرانی را نتیجه‌ی سکوت قشر روحانیون نسبت به خواسته‌های مردم دانست و گفت: "این اقدام نشان می‌دهد که مردم ناراحت هستند و از روحانیون انتظار حمایت دارند و زمانی که انتظارات برآورده نمی‌شوند، اینگونه برخورد می کنند. 👤پ ن: اون ۲۰ تا ماشینی که همه جا اسکورتت می کنند را مرخص کن تا دوستان آل یهودت نه تنها عمامه که سرت را هم همراه عمامه ات بپرانند تا بفهمی که این بازیها از کجا آب می خورند!! @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملازاده برادر زن عبدالحمید میگوید: مولوی عبدالحمید یک انسان بیسواد متکبر خودخواه قدرت طلب،منحرف جهنمی و طاغوت است که با باند قدرت خودش تمام مخالفین و علمای اهلسنت را سرکوب کرده است و مولوی عبدالعزیز معتقد بود که مولوی عبدالحمید یک انسان بی عقل است و از سر ناچاری و اجبار او را انتخاب کرد و علت رفتن من از ایران آزار و اذیت ایشان بود. ایشان که دیگر شیعه و دشمن اهلسنت نیست بلکه برادر خانم عبدالحمید هست😅 میگه ما اشتباه کردیم به عبدالحمید دختر دادیم.... @mahale114
قابل توجه دوستان به ظاهرانقلابی ⭕️اگر با فریب خوردگان نمی‌کردیم ۶ روزه تمام می‌شد/ تقدیم ۶۰ شهید در حوادث اخیر برای حفظ امنیت ♨️سردار علی فدوی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در رزمایش بزرگ جهادگران بسیجی فاطمی که ظهر امروز در محله هرندی تهران برگزار شد، اظهار کرد: خبیثان عالم مجددا دچار وهم و اشتباه محاسباتی شدند که می‌توانند در جمهوری اسلامی ایران پیروزی به‌دست آوردند و بیش از ۶۰ روز است که پیروان خود را به میدان می‌آورند. ما در داخل با فریب خوردگان روبه رو بودیم لذا کردیم و اگر در میدان، فریب خوردگان داخلی نبودند، این ۶۰ روز به ۶ روز هم نمی‌کشید. 🔻وی گفت: در این مدت حدود ۶۰ شهید تقدیم شد، شهدای ما مظلوم بودند ولی مظلوم مقتدر. پیام مظلومیت مقتدرانه ما به همه جهان مخابره شد. مظلومیت ما مقتدرانه است اما نه مظلومیتی که دشمنان بر ما تحمیل کنند. 🔹دشمنی استکبار زمانی اوج می‌گیرد که ایران به پیروزی و دشمن به شکست رسیده باشد 🔴 جانشین فرمانده سپاه افزود: دشمنی دشمنان از اول انقلاب اسلامی تا به امروز ادامه داشته ولی در برخی مواقع اوج گرفته است. مواقعی اوج می‌گیرد که یا آنها به شکستی رسیده‌اند، یا ایران عزیز به پیروزی رسیده و یا آنکه هر دو حالت رخ داده است. 💢 سردار فدوی تصریح کرد: هم‌اکنون دشمنان و خبیثان عالم با هر دو حالت مواجه شده‌اند. از طرفی ما به یک پیروزی رسیده‌ایم، دولتی بر سر کار آمده که وجه اصلی آن عمل به وظایف، بدون اتکا و چشم‌داشت به کمک بیرون است. ما توانایی‌های ارزشمندی در داخل مرزهای خود داریم، برای رشد و پیشرفت ایران عزیز باید بر آن‌ها تکیه کنیم. ‼️وی ادامه داد: از طرف دیگر، شکست بزرگی برای خبیثان ایجاد شده است. آن‌ها حدود ۵ قرن دنیا را مستعمره خود کردند ولی هم اکنون مشکلی برای آنان ایجاد شده و آن این است که خود جنگی به راه انداختند، در این جنگ، کشور روسیه را تحریم کردند و این کشور هم گاز را بر روی آن‌ها بست. آن‌ها هم‌اکنون به فلاکت افتاده‌اند. ♨️ جانشین فرمانده سپاه بیان کرد: در این مدت، رسانه‌ها و مسئولان غربی اعلام کردند که برای زمستان سختی که در پیش است، چوب، ذغال سنگ جمع آوری کنید. خاک بر سرتان کنند که حتی در این دنیا هم نتوانستید موفق شوید و در آن عالم هم به دلیل جنایت‌ها، خباثت ها و ظلم‌های متعدد، به جهنم خواهید رفت. 🔸دشمن در صحنه‌های نظامی هیچگاه نتوانست کاری کند 💢 سردار فدوی با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب توسط دشمنان تحریم شد، گفت: هیچگاه مشکلاتی که در غرب ایجاد شد، به خصوص مشکلاتی که هم‌اکنون غربی‌ها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند را تجربه نکردیم زیرا این وعده خداست که فرموده اگر در جبهه حق قرار گیرید، خدا به شما کمک خواهد کرد و هیچگاه در بن بست قرار نمی گیرید. ⭕️ وی با اشاره به جایگاه قدرتمند ایران در عرصه نظامی و ایجاد بازدارنگی در برابر دشمنان ادامه داد: ما خبیثان عالم را در گذشته به خفت‌اورترین وجه ممکن دستگیر کردیم، آن‌ها دستان خود را بر سر خود گذاشتند، در صحنه‌های عمل نظامی هیچگاه نتوانستند کاری کنند، به همین علت در صحنه‌های دیگری مانند عرصه رسانه فعال شده‌اند. ♨️ جانشین فرمانده سپاه تاکید کرد: مردم ما و جوانان عزیز ما به لطف خدا آن‌ها را در عرصه رسانه و فضای مجازی به شکست خواهند کشاند، چون خداوند به ما وعده داده است که پیروزی از آنِ حزب الله است و حزب شیطان نابود می‌شود. 🔴سردار فدوی یادآور شد: خداوند اراده کرده است که حزب الله پیروز شود. در وعده خدای متعال هیچگاه تخلف نیست، ما باید با اطمینان و با محکم ترین حالت ممکن پای کار رویم و مواظب باشیم که در مسیر خدا گام برداریم و اگر اینطور شد، پیروزی قطعی است و ان شاءلله تا هنگامی که پرچم انقلاب اسلامی به صاحب اصلی آن، یعنی حضرت صاحب الزمان(عج) تحویل شود، استواری، تلاش و مجاهدت ما ادامه خواهد داشت. 🔹هدف بسیج خدمت‌رسانی به مردم است 🔴 وی با ذکر آنکه بیش از ۴۳ سال است که هدف بسیج و نیروهای انقلابی، خدمت‌رسانی به مردم است، گفت: شکرخدا که ما مطابق با دستورات الهی، تعالیم اهل بیت(ع) و تاکیدات امامین انقلاب عمل کرده‌ایم، به همین خاطر خدای متعال نیز ما را در برابر خبیثان عالم و پیروان آن‌‌ها پیروز گردانده است. دشمنان در طول این سال‌ها هر چه در توان داشتند به کار گرفتند، اما نتوانستند به موفقیتی دست یابند که اگر به موفقیتی می‌رسیدند، آن موفقیت را دائم در رسانه‌های خود اعلام می‌کردند. ‼️جانشین فرمانده سپاه خاطرنشان کرد: نیروهای انقلابی و جهادی در سراسر کشور به کار سازندگی و به پیشرفت رساندن کشور ادامه می‌دهند، همه ارکان نظام نیز در قوی‌ترین وجه ممکن به مردم خدمت‌رسانی خواهند کرد و دشمن نیز توانایی کند کردن روند رشد ایران مقتدر را ندارد. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل هشتم : صفحه دوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل هشتم : صفحه سوم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... کمک از غیب رسید. ناگهان از پشت نی‌ها صدای روشن شدن قایق آمد و علی‌آقا از آنجا بیرون زد. غافل از اینکه او بعد از رفتنش، «موتور خاموش»، با پارو برگشته و تمام این مدت از پشت نی‌ها در حال رصد من بوده است. همین تلاش برای بقا، تمرین من بود و برای همین تا آخرین لحظه‌ای که امکان داشت منتظر ماند تا استقامتم را بسنجد. دست‌آخر هم آمد تا فرشتۀ نجاتم باشد. وقتی مرا توی قایق نشاند، دستانم بی‌جان بود. گفت: «ماشّالّا چقدر شنات خوبه!» گفتم: «این چه حرفیه می‌زنی، علی‌آقا؟ کشتی من‌و. داغونم کردی.» گفت: «نه، ماشالّا شنات خوبه. حالا آماده باش، تازه از فردا کارت شروع می‌شه.» با هندوانه‌هایی که زیر بغلم گذاشت و تعریف‌هایی که کرد، آرام شدم و فکر آب‌هایی که خورده‌ام از سرم افتاد. با همین کارش ترسم از آب ریخت و عمدۀ راه برای تبدیل شدن به نیروی اطلاعاتی غواص همین بود. وقتی به ساحل رسیدیم علی‌آقا به عمواکبر رو کرد و گفت: «نه، توانایی‌ش خوبه. می‌تونه یک کاره‌ای بشه؛ فقط نفسش کمه، باهاش تمرین نفس کن.» گفتم: «یعنی چی نفسم کمه؟» اشاره‌ای کرد و گفت: «عمواکبر خودش می‌دونه چه‌کار کنه. به‌شوخی با عجز و لابه گفتم: «علی‌آقا، اولِ‌کاری این‌قدر به من سخت نگیر؛ ما اینجا آرزوها داریم.» گفت: «یه سری چیزها رو از همین اول کار باید یاد بگیری.» بالاخره اجازۀ مرخصی داد و قرار شد تا فردا استراحت کنم. فردا صبح، دوباره قبراق و سرحال در اسکله حاضر شدم. با عمواکبر سوار قایق شدیم و تا وسط آب‌های جزیره رفتیم. عمواکبر گفت: «برو زیر آب ببینم چقدر نفس داری.» «همین‌جا می‌مونی دیگه؟» «خب معلومه، باید زمان بگیرم.» زیر آب رفتم و تا جایی که می‌شد، نفسم را نگه داشتم. با نفس عمیقی سر از آب بیرون آوردم و نفس‌زنان گفتم: «چقدر شد؟» گفت: «نه، نفست خوبه. بیست ثانیه زیر آب موندی. حالا بیا باهم بریم.» خودش پرید توی آب، دستم را گرفت و به کفِ کفِ آب برد. فشارِ آب گوش‌هایم را کیپ کرد. عمو چهارزانو نشست و من هم چهارزانو روبه‌رویش نشستم. هنوز دستانمان در دست یکدیگر بود. با چشمانی باز مرا می‌دید. لبانم به‌زور به هم چسبیده بود. قطرات هوا از دهان و بینی‌ام خارج می‌شد. بی‌تاب بودم و برای رهایی از دستان عمواکبر، بال‌بال می‌زدم. هیچ راهی برای فرار از دستان او نبود. دیگر دهانم داشت باز می‌شد که عمواکبر با دست زیر بغلم زد و مرا بالا فرستاد. سر که بیرون آوردم نفس عمیقی کشیدم و ریه را از هوای تازه پر کردم. پرسیدم چقدر شد؟ گفت: «45 ثانیه. باید دوباره بریم.» دفعۀ سوم به همین منوال کف آب نشستیم. این بار با یک دستش مرا گرفته بود و به ساعتی که در دست دیگر داشت خیره بود. خود عمو اکبر دو دقیقه به‌راحتی زیر آب می‌ماند و بدون هیچ مشکلی آنجا می‌نشست. من اما تکان می‌خوردم و با نگاهم التماسش می‌کردم. طاقتم داشت تمام می‌شد که دوباره با ضربه‌ای مرا به بالا فرستاد و نفسی تازه کردم. پرسیدم: «چقدر شد؟» گفت: «یک دقیقه تمام.» برای روز اول دستاورد خوبی بود. در روزهای بعد، به من لباس غواصی دادند و رسماً عضو گروه غواصان تیم شناسایی شدم. آموزش‌ها سرسختانه ادامه داشت. گاهی هفت ساعت در روز، فین می‌زدیم و شب مثل جنازه می‌افتادیم. من علاوه‌بر تمرینات گروهی، هر روز جداگانه، آنچه یاد گرفته بودم را تمرین می‌کردم. نفس‌گیری، شنای روزانه و تمرینات استقامتی، مرا به جایی رساند که تا یک دقیقه و سی ثانیه به‌راحتی زیر آب باشم و در شناسایی‌ها تا هفت کیلومتر را شنا کنم. گاهی در شناسایی‌ها نیازی به غواصی نبود و از بَلَم استفاده می‌کردیم. بلم برای تازه‌واردها، باریکه چوبی لغزان است که با کوچک‌ترین بی‌احتیاطی، سرنشین خود را واژگون می‌کند. اما نیروهای واحد اطلاعات به‌قدری با آن خو گرفته بودند که به خانۀ دومشان تبدیل شده بود، همانند عرب‌های هور. پارو زدن جلو‌دار، با پارو زدن عقب‌دار اندک تفاوتی داشت که فوت کوزه‌گری کار بود. این را بچه‌ها یاد گرفته بودند و در همان بلم نماز می‌خواندند و 24 ساعت تمام زندگی می‌کردند. شاید گفتنش از ادب به‌دور باشد، اما در این کمین‌های طولانی‌مدت، حتی مسئلۀ قضای حاجت حل شده بود و بااینکه چند نفر درون بلم بودند قسمتی از بلم را لابه‌لای نی‌ها می‌پوشاندند و او بدون اینکه بلم را واژگون کند کارش را می‌کرد. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل هشتم : صفحه سوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل هشتم : صفحه چهارم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... گرمای شدید و پشه‌های عجیب‌وغریب جزیرۀ مجنون نمی‌گذاشت شب‌ها بخوابیم. بچه‌ها برای خواب، به اسکله‌های چوبی می‌رفتند. روی آن مثل آلاچیق، پشه‌بند می‌زدند و از خنکای آب بهره‌مند می‌شدند تا بلکه شرایط قابل‌تحمل شود. همان زمان بچه‌های واحد اطلاعات را به دو گروه می‌شناختند. یکی گروه رنجرها که اهل شوخی و بگوبخند بودند، به واجبات اکتفا می‌کردند، قیافه‌هایشان عجیب‌وغریب بود و هرکسی که دستشان می‌رسید را دست می‌انداختند و یکی هم گروه نمازشب‌خوان‌ها که روحیات معنوی داشتند، سکوتشان بیشتر بود و بندگان خدا عمدتاً توسط رنجرها رکب می‌خوردند. هرکدام هم چادر و جای خواب خودشان را داشتند و تنها فصل مشترکشان که آن‌ها را کنار یکدیگر قرار داده بود، شجاعتِ برخاسته از ایمان آن‌ها بود. روحیۀ شجاعت و سلحشوری که در هنگامۀ مأموریت و عملیات‌ها ظهور و بروز پیدا می‌کرد، از نیروها صفی واحد ساخته بود. الحق همۀ نیروها در این عرصه سر نترسی داشتند و مرگ را با ایمان راسخ خود به بازی گرفته بودند. باتوجه‌به فضای شوخی و خنده‌ای که بینمان بود، اگر گافی می‌دادیم، رنجرها برایمان دست می‌گرفتند و رسوای زمانه می‌شدیم. یک شب که مثل همیشه روی اسکله خواب بودیم، من واجب‌الغسل شدم. با خود گفتم اگر به حمام بروم و رنجرها بفهمند حسابم با کرام‌الکاتبین است و برایم آبرو نمی‌گذارند. فلذا تصمیم گرفتم بدون اینکه سمت آن‌ها بروم، همان پای اسکله تنی به آب بزنم و غسل ارتماسی کنم. چشمتان روز بد نبیند. همین‌که آرام و بی‌صدا توی آب رفتم، صدای جیغ و فریادم بلند شد. گربه‌ماهی‌های آنجا که از شدت گرسنگی ‌هار شده بودند با دندان‌های تیزشان مرا گاز گرفتند و رها نمی‌کردند. هرچه با دست به آن‌ها می‌زدم، هیچ‌کدام کنده نمی‌شد. از صدای جیغ و فریاد و «وای کمک» من همه بیدار شدند و رنجر و نمازشب‌خوان آنجا جمع شد. آدم بود که با دیدن من از خنده ریسه می‌رفت. وقتی دست مرا گرفتند و از آب بیرون آوردند گربه‌ماهی از صورت و بدنم آویزان بود. این جریان تا مدت‌ها دستاویز شوخی بود و با پیازداغ‌های مختلف دهان‌به‌دهان می‌چرخید و خنده بر لب‌ها می‌کاشت. در اثنای فعالیت در گروه غواص‌ها، علی‌آقا ده روزی مرا به‌عنوان دیده‌بان، به جزیرۀ جنوبی فرستاد. آنجا دکل بلند دیده‌بانی قرار داشت که از آن برای شناسایی استفاده می‌شد. با اشراف خوبی که دکل به مواضع دشمن داشت، همه‌چیز از آنجا قابل رؤیت بود. بار اول خود علی‌آقا مرا همراهی کرد. وقتی پای دکل رسیدیم دیدم حتی پله‌ای برای بالا رفتن ندارد. حالا من کسی هستم که اگر از ساختمان دوطبقه هم به پایین نگاه کنم سرم گیج می‌رود و با تمام این اوصاف باید برای اولین بار از چنین پدیدۀ دیلاقی که حدود چهل متر ارتفاع دارد بالا بروم. علی‌آقا گفت: «بسم الله! برو بالا.» «اینکه پله نداره. چطوری برم بالا؟» «نگاه کن، این‌جوری پات‌و روی میله‌ها بذار و برو بالا.» خودش همین‌طور که حرف می‌زد مثل آب خوردن از دکل بالا رفت و مرا پشت‌سرش راه انداخت. ضربدری‌های روی پایۀ دکل هرچه بالاتر می‌رفت جمع‌تر می‌شد، اما در پایین، از قواره دررفته بود و دست و پایم به آن نمی‌رسید. با هزار زحمت خودم را از آن بالا کشیدم و به ضربدری‌های کوچک نزدیک شدم. ترس از ارتفاع آزارم می‌داد. از سر کنجکاوی نیم‌نگاهی به پایین کردم و با دیدن ارتفاع قالب تهی کردم و گفتم: «یا اباالفضل!» علی‌آقا محکم گفت: «پایین‌و نگاه نکن. فقط بیا بالا.» با دیدن رنگ‌وروی سفیدم، ترس و حالت تهوع را از چهره‌ام خواند و داد زد: «شیرباش، شیراوند! بیا بالا.» نمی‌خواستم میله‌ای که دودستی گرفته بودم را رها کنم، اما با نهیب علی‌آقا توکل کردم و دوباره راه افتادم. آن‌قدر در هول‌وولا بودم که نفهمیدم کی به بالای دکل رسیدم. دکل اتاقک کوچکی داشت. یک دوربین شکاری روی پایه و فرد دیده‌بانی که قبل از ما آنجا بود به چشمم آمد. قد دیده‌بان تنه به تنۀ دکل می‌زد. دیدن چنین ارتفاعی در آن ارتفاع، نوبر بود. باهم سلام‌وعلیکی کردیم و علی‌آقا ما را به هم معرفی کرد. دیده‌بان کهنه‌کار علی نام داشت و اهل مریانج همدان بود. پسری خوش‌چهره و خوش‌برخورد که خیلی زود باهم مانوس شدیم. علی‌آقا پس از اینکه مرا توجیه کرد، خیلی زود رفت و ما مشغول ثبت تحرکات دشمن شدیم. هر اتفاق کوچک و بزرگی در جبهۀ دشمن را ثبت‌و‌ضبط می‌کردیم. رفت‌وآمد ماشین‌ها، کم و زیاد شدن نیروها و... در کل، کار طاقت‌فرسا و خسته‌کننده‌ای بود. بااین‌همه، بیشتر مشکل من ترس از ارتفاع بود. دورتر از ما دکل‌های دیگری بودند که ارتفاعشان به 90 متر می‌رسید. مانده بودم آن‌ها چطور تحمل می‌کنند. پس از پایان شیفت شناسایی، آمادۀ برگشت شدیم. @mahale114