eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
401 دنبال‌کننده
6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
100 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 جلسه اعتراضی طلاب و اساتید با دادستان کل کشور! 🔹 پنج شنبه گذشته جلسه ای در قم برگزار شد با عنوان ، با سخنرانی منتظری دادستان کل کشور که در این جلسه چندین بار تعدادی از طلاب و اساتید حوزه به سخنان منتظری اعتراض شدیدی کردند. 🔹 تعدادی از طلاب و اساتید حاضر در جلسه سخنان منتظری را غیر قانع کننده دانسته و نسبت به اهمال و کم کاری قوه قضاییه و دادستانی در مورد ول بودن ، عدم برخورد مناسب با و مسائل دیگر اعتراض شدید کردند‌. 🔹 بگو مگوی بعضی از طلاب با دادستان کل کشور تا آنجا بالا گرفت که منتظری پشت تریبون با لحنی خاص خواست که یکی از طلاب معترض را به بیرون بیندازند!😐 👤 پ ن: انتظار می رود مسئولین مخصوصاً در رده های بالای کشوری، کمی از سعه صدری که برای شنیدن سخنان دارند را برای شنیدن صدای منتقدین مومن و انقلابی کنار بگذارند و صدای آنان را بشنوند و پاسخگوی عملکرد خود باشند ان شاءالله مثل همین جلسه هم با حضور سخنگوی دولت، جناب جهرمی!! @mahale114
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ یک سوال از دادستان کل کشور چرا قوه قضائیه سالهاست با مسئولینی که پول گرفته اند تا صداوسیمایی بسازند (منظور از صداوسیما، فضای مجازی ولنگار است) که توسط آن اعتقادات جوانان نابود شود، برخورد نمی کند!؟ 🔻یک حکومت و دو صدا وسیما !؟ 💢 امام خامنه ای: «نمی‌توانید شما برای اینکه مثلاً فرض بفرمایید رادیو و تلویزیون داشته باشید، رادیو تلویزیون‌تان را بدهید در اختیار دشمن؛ اینترنت هم همین‌جور است، هم همین‌جور است، دستگاه‌های اطلاعاتی و ابزارهای اطلاعاتی هم همین‌جور است، این‌ها را نمی‌شود در اختیار دشمن قرار داد؛ امروز در اختیار دشمن است؛ وسیله و ابزار است؛ ابزار سلطه‌ فرهنگی دشمن 🔺در دادگاه قاتلان شهید روح الله عجمیان و اعترافات سایر دستگیر شدگان اخیر، همگی گفتند تحت تاثیر شبکه و مرتکب جنایت شده اند! 🔹️ یعنی فرقی نمیکند دکتر باشی یا بی‌سواد، زن باشی یا مرد، پولدار باشی یا فقیر... این‌روزها نداشته باشی زامبی می‌شی! سپردن مدیریت زیست مجازی شهروندان یک کشور به دشمنانش فقط تولید دشمن برای آن کشور میکند
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بر اساس آمار، ۹۹.۵ درصد از اهانت‌ها و حرمت‌شکنی‌ها در فتنه اخیر متوجه شخص بود... 🎙حجت‌الاسلام حاج احمد پناهیان پ ن: اینم یکی دیگراز نتیجه های رها شده و بی مسئول کشور عزیزمونه.! @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
🔹دوستان وهمراهان گرامی سلام: 🙏🌹🌹🌹🙏 📣یک کار خوب و زیبای فرهنگی در یکی از فروشگاهای محل: 📚عرضه کتب با عناوین مختلف، بصورت امانی در فروشگاه مواد غذایی ثامن... 👌یک کار زیبای فرهنگی که در زمان فعلی به شدت مورد نیاز بنظر می رسد. (فرهنگ کتاب خوانی) 🛒شما میتوانید کنار خریدهای مورد نیازتان از کتاب های موجودی که در قفسه موجود هست بازدید ودرصورت نیاز از انها بهره ببرید... 📚شما میتوانید کتاب را بصورت امانت از فروشگاه تحویل وبه منزل ببرید بعداز مطالعه آن را بازگردانید... ✍️فروشگاه ثامن_ انتهای کوچه ۵۴_ نبش کوچه ۱۰ با مدیریت آقای محمد عسگری. 🔹راستی شما هم اگر در منزل کتاب اضافه(مفید و قابل استفاده) داشتی به فروشگاه تحویل بدید تا دیگران از آن استفاده کنند براتون باقیات صالحات حساب میشه ان شاءالله. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل نهم صفحه اول ایثارگران برزول کتاب نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز حجت‌الاسلام حسین شیرا
فصل نهم : صفحه دوم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... خود آیت اگر خنده‌اش بگیرد دیگر نمی‌شود او را جمع کرد. می‌افتد و از خنده غش و ضعف می‌کند. آیت می‌افتاد و من دسته را حرکت می‌دادم. چند دور، اردوگاه را می‌گشتیم و هنوز آیت همان‌جا افتاده بود و می‌خندید. همین سوژه سبب می‌شد من چند دور بیشتر بچه‌ها را بدوانم و حتی خودشان متوجه نشوند. بعضی به من می‌گفتند این نیروهای چپ‌اندرقیچی تو به هیچ دردی نمی‌خورند و همه‌چیز را به شوخی و مسخره می‌گیرند. اما من می‌گفتم: «جوجه رو آخر پاییز می‌شمرن و چیزی که عیار این نیروها رو مشخص می‌کنه این چیزها نیست، بلکه توی صحنۀ نبرد نیروها باید استوار بمونن.» یکی از برنامه‌های ثابت ما فوتبال بود. حتی وقتی به هتل پرشین آبادان رفتیم این برنامه هر روز ادامه داشت. خودم هم اهل فوتبال بودم و پابه‌پای بچه‌ها بازی می‌کردم. بااینکه تمریناتِ سخت و خطرناکی در پشت جبهه انجام می‌دادیم، اما بیشترین جراحت‌ها مربوط به همین فوتبال بود. تلفات آن هم کتانی‌هایی بود که بعد از چند بار بازی، پاره می‌شدند. بچه‌ها دل‌نسوخته خطا می‌کردند و با حرکات کاراته‌ای می‌خواستند روی آسفالت فوتبال بازی کنند. علی و دوستانش وقتی می‌دیدند کتانی‌هایشان پاره شده، هر کتانی‌ای که دم چادرها می‌دیدند می‌پوشیدند و یک کتانی پاره روی دست صاحبش می‌گذاشتند. از دست این بچه‌ها، کتانی در حکم یک کالای حفاظت‌شده نگهداری می‌شد و نمی‌گذاشتند دست کسی به آن برسد. یکی از بچه‌های دسته، مجتبی زیوری، جوانی از اهالی اسدآباد بود. او معلم بود و توانسته بود به‌خوبی در دل همۀ ما جا باز کند. موهای لَختی داشت و با صدای خوبش روضه‌خوانی می‌کرد. واقعاً شیفتۀ او بودم. بااینکه از لحاظ سن و علم و معنویت از من بالاتر بود، اما وقتی برای بچه‌ها صحبت می‌کردم با تواضع و ادب کامل در برابر حرف‌هایم می‌نشست. خودش را تحت امر من می‌دانست و در اوج ولایت‌پذیری بود. همین اخلاق او بیشتر مرا شرمنده می‌کرد. وقتی با او تنها می‌شدم می‌گفتم: «من این حرف‌ها رو برای بچه‌های دیگه می‌زنم. تو اصلاً لازم نیست بیای یا اگر می‌آی لااقل به من نگاه نکن. من از نگاه تو خجالت‌زده می‌شم.» می‌دانستم با یک شهید زنده روبه‌رو هستم. حتی از او در دفترچۀ شفاعت، دستخط داشتم؛ ولی او همان‌طور که در معنویت در اوج بود در تواضع نیز چیزی کم نمی‌گذاشت و دوشادوش دیگر بچه‌ها در تنبیه و تشویق قرار می‌گرفت. روضه‌های زیبای مجتبی بهانه‌ای شد تا رسم نیکویی که از شهید حاج‌محسن امیدی یاد گرفته بودم اینجا اجرا کنم. هر شب حدیثی از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) برای بچه‌ها می‌خواندم و بعد با صدای گرم مجتبی ذکر توسلی می‌گرفتیم. همۀ بچه‌ها اهل روضه بودند و مانند یک پیرغلام باسابقه که ده‌ها سال است مجلس و حسینیه دارد، روی این مجالس شبانه حساس بودند. یکی چادر را آماده می‌کرد، یکی چای می‌گذاشت و دیگری پذیرایی می‌کرد. البته بعد از مراسم به دقیقه‌ای نمی‌کشید که دوباره شوخی و جشن‌پتو شروع می‌شد و به‌زور باید آن‌ها را می‌خواباندیم. اهالی برزول مجلس مجزایی داشتند و از هر گردانی، جدای از دسته و رسته، برای زیارت عاشورا دور هم جمع می‌شدند. محفلمان رنگ‌وبوی خود برزول را داشت و با مراسمات مسجد و مهدیه مو نمی‌زد. بعد از مراسم، می‌نشستیم به چای نوشیدن و صحبت. از گذشته‌های برزول حرف به میان می‌آمد تا اخبار جبهه و جنگ و یاد و خاطرۀ شهدا. یک روز یکی از بچه‌ها ماجرایی نقل کرد که برایمان درخور توجه بود. او گفت: «چندین روز روزه گرفتم و از خدا خواستم یکی از اولیای خود را به من نشان دهد. یک شب در عالم رؤیا خودم را در گلزار شهدای برزول دیدم و مرا بر سر مزار شهید سلطان‌مراد ترکی بردند. ناگهان قبر باز شد و شهید، حی و حاضر روبه‌رویم قرار گرفت. به من گفتند ایشان یکی از اولیای خداست.» سلطان‌مراد بنایی بیش نبود و بااینکه او را به اخلاق خوبش می‌شناختیم، اما بین خود ما گمنام بود و این تعبیر، مقام بلند این شهید بزرگوار را برایمان نمایان کرد. در همان روزها، تمامی فرماندهان را خواستند و با نشان دادن کالک عملیاتی کربلای4، کلیات و جزئیات عملیات را برای ما تشریح کردند. همه‌چیز دقیق و حساب‌شده بود. حتی مأموریت دسته‌ها به‌تفکیک مشخص بود. تنها چیزی که به چشمم آمد فرق این عملیات با عملیات‌های گذشته در نحوۀ اطلاع‌رسانی بود. در عملیات‌های گذشته فرماندهان میان‌رده هم تا دو روز قبل از عملیات از چیزی خبر نداشتند و حالا ما پایین‌رده‌ها، یک ماه قبل از عملیات، در جریان امور قرار گرفته بودیم. به‌هرحال، با درایتی که از فرماندهان سراغ داشتیم جایی برای نگرانی ندیدیم و سعی کردیم به‌نوبۀ خود حافظ اسرار نظامی ‌باشیم. @mahale114
15.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌پشت پرده دیگری از اقدامات سازمان مجاهدین 👈کشته‌سازی @mahale114
shokr 41.mp3
6.81M
41 هـر وقت خودتو درست شناختی؛ دیگه آشتی کردن با آسمون برات سخت نیست! آشتی می کنی...      رفیق میشی... و بخاطر معرفی رفیقهات از هیچ تلاشی دریغ نمی کنی. 🎤 @mahale114
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: ✍️ ما عَفا عَنِ الذَّنبِ مَن قَرَّعَ بِهِ 💠 كسى كه به واسطه گناه كسى را سرزنش كند، گذشت نكرده است. 📚 غرر الحكم : ۹۵۶۷ @mahale114
✍ خودت را به خواب نزن 🔹مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند. کفش‌هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید. 🔸طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند. 🔹یکی از آن دو نفر گفت: طلاها را پشت آن جعبه بگذاریم. 🔸آن یکی گفت: نه، آن مرد بیدار است، وقتی ما برویم طلاها را برمی‌دارد. 🔹دیگری گفت: امتحانش کنیم. کفش‌هایش را از زیر سرش برمی‌داریم، اگر بیدار باشد، معلوم می‌شود. 🔸مرد که حرف‌های آن‌ها را شنیده بود، خودش را به‌ خواب زد. 🔹آن‌ها کفش‌هایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد. 🔸گفتند: پس خواب است! طلاها را زیر جعبه بگذاریم. 🔹بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلایشان را بردارد. اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرف‌ها برای این بوده که در حال بیداری، کفش‌هایش را بدزدند. 🔸یادمان باشد در زندگی هیچ‌وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد. @mahale114