هدایت شده از به وقت تعطیلات
📣~📣~📣
📣~📣
📣•
خبر خبر
✅دوستانی که میگفتن چالش بذارید،
یه چالش جذاب داریم!😍
موارد بالا رو ببینید و ببینانید و عمل بنمایید،
باشد که برنده شوید😁😉
هر جمعه با یک کلیپ، همراه کانالتون باشید😃🌺
✅آخر هرهفته، به قید قرعه،
هدیه میدیم به کسی که بیشترین باز ارسال رو داشته باشه😍
#چالش
#آینده_روشن
📣|@mahale_bakelas|📣
برنده این هفته:
کاربر
@Ha...
هدیهای به رسم یادبود بهشون داده میشه😍
مبارکتون باشه🎊
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌱✨
طبیعت هم چرخه مشخصی داره . . !
.
•
ـ---------------------------------------«🌱»
🖇⃟💚¦⇢ #آینده_روشن
🖇⃟💚¦⇢#منشور
᪥ •📗 ݒیوســــٺــݩ •
➜• @mahale_bakelas
هدایت شده از ساحل رمان
ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ🍂🌱🍂 ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ
#راز_تنهایی
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت_دویست_و_سوم
•
.
🏝
.
•
راست گفته بود؛
دنیل شبیه خودش بود.
نگهبانهای مدرسه حواسشان جمع طه و دنیل شده بود و
این از چشم دنیل دور نماند.
دو نفرشان آماده به حمله
آمدند به سمت دنیل.
طه زیرچشمی آنها را نگاه میکرد و
آماده بود با رسیدن آنها فرار کند.
دنیل نمیتوانست فرصت را از دست بدهد.
- آهسته منو بکشی؟
دنیل عصبی بود و
عصبیتر در چشمانش نگاه کرد و گفت:
- ارزش کشته شدن نداری که
خودم رو به خاطرت توی دردسر بندازم. حداقل فعلا!
سر به تایید تکان داد اما
نتوانست زاویۀ نشستنش را عوض کند.
حس میکرد اگر نگاه از دنیل بردارد،
زنده نمیماند و
شاید هم فکر میکرد جز او پناهی ندارد.
یک مرد کنارش بود که مرد نبود.
گاو وحشی بود که چشم در چشمش اگر نمیدوختی میباختی.
تمام جان و روحش، پدرش را میخواست،
تنها مردی که میتوانست
بیاضطراب بر او تکیه کند.
اما نه تنها نداشتش که حتی
میترسید از او نام ببرد.
احتیاجش به محبت و
تکیه کردن به قدرتش را
بیشتر از همیشه طلب میکرد اما نداشتش. نه اینکه حالا که اسیر این مرد بود،
بلکه همان موقع هم که بود نداشتش.
با یادش چیزی در گلویش شکست.
💯 ادامه دارد... 💯
‼️‼️ کپی ممنوع❌❌
📚https://eitaa.com/saheleroman
به وقت تعطیلات
ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ🍂🌱🍂 ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ #راز_تنهایی #نرجس_شکوریان_فرد #قسمت_
برای خوندن ادامه رمان، بزن رو لینک بالا😃
#انیمیشن #فرمانروایان_مقدس 🔮
رده سنی: ۱۰+
قسمت هجدهم
🏹لینک تماشـــ👀ــای انیمیشن:
yun.ir/gwqx3b
ـ---------------------------------------«💥»
🖇⃟🧡¦⇢ #کودک_و_نوجوان
🖇⃟🧡¦⇢ #شنبه
᪥ •📚 ݒیوســــٺــݩ •
➜• @mahale_bakelas
این کتاب طنز آمیز، ادعای اتفاقی بودن جهان را زیر سوال می برد
یکی از بهترین راه های خداشناسی تماشای جهان🏞 و تفکر در پدیده های رنگارنگ و شگفت انگیز✨ آن است. خدا ناباوران می خواهند این راه آشنایی با الله را به روی او ببندند، آنان بی هیچ دلیل و منطقی جهان را محصول اتفاق❗️می شمارند.
کتاب °به طور اتفاقی° درباره همین سخن سست و نادرست است.
📚°به طور اتفاقی° با بیانی طنز آمیز و البته عقلانی و فطری ادعای اتفاقی بودن جهان را زیر سوال می برد و بطلان❌ آن را برای کودکان آشکار می سازد این کتاب با الهام از یکی از احادیث امام صادق «علیهالسلام» نوشته شده است.
برگــ🍃ــے از ڪتاب:
آیا درختان که هوای شهر را تمیز می کنند به طور اتفاقی سبز شدهاند؟
آیا این همه میوه خوشرنگ و خوشمزه به طور اتفاقی روی درختان و بوتهها نشستند؟
آیا زنبور که از شهد گلها عسل می سازد به طور اتفاقی این کار را یاد گرفته است؟
آیا شتر که با استفاده از کوهانش میتواند چندین روز بدون آب و غذا در بیابان ها سفر کند به طور اتفاقی دارای کوهان شده است؟
ـ---------------------------------------«💥»
🖇⃟🧡¦⇢ #کودک_و_نوجوان
🖇⃟🧡¦⇢ #شنبه
᪥ •📚 ݒیوســــٺــݩ •
➜• @mahale_bakelas
هدایت شده از ساحل رمان
🖤•📓•🖤•📓•🖤
📓•🖤•📓•🖤
🖤•📓•🖤
📓•🖤
🖤
میدانی عزیزدلم؛
دارم فکر میکنم که اگر تو مدینه بودی و مردم با بانویم فاطمه‹س›،
آن میکردند که کردند برحال تو چه میگذشت؟...
❥
مردم مدینهای که در غدیر بودند و دیدند و شنیدند که پیامبر‹ص› فرموده بود:
❥
- به خدا قسم!
هیچکس باطن قرآن را برای شما روشن نمیکند و تفسیرش را برایتان آشکار نمینماید،
❥
مگر کسیکه اکنون دستش را گرفتهام و او را به سوی خود بالا میآورم،
بازویش را بلند میکنم و به شما اعلام میدارم که...
❥
﴿من کنت مولاه فهذا علی مولاه﴾
❥
اسم بازو آوردم، حالم دگرگون شد؛ بازوان تو ارث الهی پدرت بود...
❥
دست راستت، دست چپت،
دست علمدارت، دست بیعلمت،
دست قلم شدهات...
🖤| #مادر_ادب
📖¦ #میروعلمدار
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
ا🖤
ا📓•🖤
ا🖤•📓•🖤
ا📓•🖤•📓•🖤
ا🖤•📓•🖤•📓•🖤