eitaa logo
شوق‌رویش🌱
823 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
693 ویدیو
226 فایل
خوب بودن کافے‌نیست؛ بایدموثرباشیم🍃 سید جعفر حسینی - مطهری پژوه-درحال آموختن...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜️بسم الله الرحمن الرحیم⚜ 📚 "یادگیری بدون فراموشی" 📚 ⏳ چند دقیقه وقت داری یک آموزش ببینیم؟! ⏳ 📲راههای ارتباطی در فضای مجازی: کانال دبیرخانه در ایتا، بله ، گپ و تلگرام: ✅ @Binesh_Motahar_kh کانال دبیرخانه در اینستاگرام: ✅ https://www.instagram.com/binesh_motahar_kh?r=nametag
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و درود به روح پاک شهید مطهری (ره). نمی دانم از کجا باید شروع کرد ....یا از کجا قصه شیرین می شود تا با مزاج شما سازگار تر باشد. بگذارید از دیدگاهی که به شهید مطهری داشتم شروع کنیم.از آنجایی که از ابتدا وسواس علمی شدیدی داشتم و نمره ی ۱۹.۵ برایم با ۲۰ نه تنها فاصله نداشت بلکه فرسنگ ها از آن دور بود و هر وقت نمره ام پایین تر از ۲۰ بود پدر و مادرم تا صبح فردای آن روز باید دلداری ام میدادند و بابت نمره ی بالایی که ۲۰ نبود تشویقم می کردند و مورد محبت قرار می گرفتم تا راضی شوم. هر سال مدرسه در هفته ی معلم برنامه جشنی تدارک می دید و از ما دانش آموزان برتر در زمینه ی آموزشی و پرورشی(جا دارد که توضیح دهم به واسطه ی علاقه ی مادرم به قرآن در این زمینه نیز پیشتاز بودم). پس نام شهید مطهری برای من یادآور خاطرات شیرینی بود که در کودکی داشتم. برگردیم به زمان حال ،که من ۲۲ ساله شده بودم.از آن اتفاق ۱۹ سالگی که باعث تغییرم شد فعلا صحبتی نمی کنم.شاید در خلال داستان مجبور باشم به بیان قسمتی از آن بپردازم. فقط همینقدر بگویم که بچه هایی که در محیط مذهبی به دنیا می آیند و بزرگ می شوند هم،نیاز به اقناع فکری دارند و گرنه با روبرویی با یک شخص متحجر و یا قرار گرفتن در یک محیط باز به راحتی اعتقادشان رنگ می بازد. متاسفانه بنده با یک برخورد چند ماهه با یک آدم لجوج (با طرز فکر خوارج) دچار لجاجت شدم و... از تمام افراد مومن بیزار شدم.از افراد ملبس،از اساتید دروس معارف دانشگاه ، از خانمهای چادری... اما از چند چیز دست برنداشتم : ارتباط با شهدا،نماز (ترجیحا اول وقت)،احترام به والدین به جز نماز که جز جدا نشدنی زندگی ام بود احترام به والدین و ارتباط با شهدا را صرفا از سر قدر شناسی داشتم و هیچ مسأله اعتقادی در میان نبود.اما انرژی فضای گلزار شهدا همیشه برایم چیزی ورای اعتقادات جدیدم بود که با منطق و....قابل توجیه نبود. اعتقادم به چادر از دست رفته بود ، اما مانتوی کوتاه و چسبان را دوست نداشتم. دوستانم عوض شده بودند اما در مجالس حرامشان شرکت نداشتم.ارتباط با نامحرم همیشه برایم مذموم بود از سر آن غرور و خودبرتر بینی و همیشه خود را از آنها برتر و بالاتر می دانستم و اجازه نمی دادم شخصی به حریمم نزدیک شود و این موضوع تحسین اساتیدم را بر می انگیخت.طبق آن انگیزه ی علمی هم درسخوان و منظم بودم (باوجود تمام مشکلات دوران دانشجویی ام که جای بحث نیست) داستان آشنایی با بینش مطهر را به زودی برایتان در قسمت دوم مطرح می کنم