eitaa logo
ماهبندان | محمدرضا شهبازی
22هزار دنبال‌کننده
47 عکس
108 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رضا پهلوی درس زندگی می‌دهد: جمهوری اسلامی چطور کیمیا علیزاده را فراری داد! ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
چرا بچه مردم رو سر کار می‌ذارید آخه؟! 😂😜 ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هموطن مراقب باش گول شارژرای رژیم رو نخوری! ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
هدایت شده از روزی یک واژه
✅ واژۀ ۲۱: 🔴 Repeatedly 🔻 /rəˈpiːtədli/ 🔹 adverb مکرّراً مثال: Delicate people resign repeatedly. انسان‌های ظریف مکرّراً استعفا می‌دهند. 🔰به کانال «روزی یک واژه» بپیوندید:👇 @OneWordADay
سریال آقای قاضی یکی از جذابیتهای رسانه ملی در این روزهاست. موفقیتی که حتی فرهیختگان پرحقد و کینه نسبت به رسانه ملی هم نتوانسته از کنارش به راحتی بگذرد و به آن نپردازد. اما این «مذهبی صورتی‌ها» به قدری از حزب‌اللهی جماعت کینه دارند که حتی وقتی مجبورند به موفقیت این اثر اعتراف کنند، اینطور تیتر انتخاب می‌کنند و زهرشان را می‌ریزند. صورتی‌هایی که در برابر سلبریتی‌ها و شل‌دین‌ها و... فراتر از یک وکیل مدافع، همیشه خاضع و متواضع هستند، به حزب‌‌الله که می‌رسند حتی از موفقیتش هم شکست و از حسنش عیب روایت می‌کنند. ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
‏نطقهای امروز ثابتی، ظهوریان و شریعتی نشون داد که نماینده اگر آزاده باشه و زیر دین جریان‌های سیاسی و... نباشه چطور می‌تونه مسلط و مستند از شان مجلس و نمایندگی دفاع کنه و وظیفه نمایندگی رو به جا بیاره. بیش باد. ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
برد-برد در بحر نجف ‏با صلاح و وعد قرار گذاشتیم هربار رفتم مشهد سلامشان را به امام رضا علیه السلام برسانم و آنها هربار رفتند نجف و کربلا سلام من را به پدر و پسرانش سلام الله علیهم. اولی نوجوانی نوسبیل بود که در نماز ظهر هم‌صف شده بودیم و دومی راننده کرولایی که دانشجوی دکترا بود و از کربلا بردمان نجف. ‏صلاح فکر کرد عراقی‌ام و شروع کرد عربی حرف زدن. او هم خسته بود و واقعیتش مثل من حال زیارت عاشورای اجباری بین دو نماز را نداشت. صاحب خانه‌ای در حوالی مسیب به زور خفتمان کرده بود و از وسط طریق برده بودمان به خانه‌اش در حاشیه مشایه به صرف حمام و کولر و نماز و شام. می‌گفت شب هم بمانید و مبیت موجود که گفتیم قربانت شوم ما تازه بیدار شده‌ایم و زده‌ایم به جاده که شب را راه برویم. خدا می‌داند چندبار در مسیر طریق تا خانه، در کوچه پس‌کوچه‌ها با اضطراب برگشت و ما را پایید که یک‌وقت نپیچانده باشیمش و مهمانها از کفش نرفته باشند و مثلا سر نخورده باشند موکب بغلی و او‏ بی‌اجر مانده باشد. صلاح را می‌گفتم. مسیب به کربلا یا همان طریق کاظمین به کربلا خلاف مسیر نجف خیلی ایرانی ندارد و هنوز بومی‌ست و عراقی‌ها بای‌دیفلات باهات عربی حرف می‌زنند مگر اینکه خلافش ثابت شود یا با «عربی لااعلم» و...نخ بدهی که ایرانی‌ام. من هم تا نخ دادم، دست گذاشت روی سرش که ‏«علی رأسی» و من هم حبیبی‌ و انت فی قلبی‌ای پراندم و لاو که به اندازه کافی ترکید، سر صحبت باز شد و رسید به قرار و مدار نایب الزیاره بودن. دست که گذاشت روی سرش حواسم رفت سمت موهایش. موهایش را کاسه‌ای زده بود. موهایش پرپشت بود ولی مثل جاده هراز که یکدفعه جنگل‌ها تمام می‌شود، کمی بالاتر از گوش یکهو موزر را زده بود دنده دو و ریخته بود پایین زلفها را. اما وعد را در حوالی میدان تربیه جستیم. دنبال ماشین بودیم ببردمان نجف. یکی گفت مجموع نفرات چهل دینار که گفتیم حاجی ما درسته غریبیم‏ ولی بچه نازی‌آباد و یاخچی‌آبادیم و عمری زیر پونز نقشه زندگی نکرده‌ایم که در بی‌کسی راحت گوشمان را ببرند و داشتیم می‌رفتیم سمت برای سامورایی همه‌جا ژاپنه که حوصله‌ش سر رفت و سیگاری گیراند و غر زد که الان طریق ازدحام و خلاصه همینه که هست و اگر موافق نیستید عزت زیاد و مزاحم کسب نشوید و طبیعتا معامله جوش نخورد. رفتیم کمی دور زدیم و چای عراقی خوردیم و چرخیدیم و نزدیک هرکسی که فکر می‌کردیم راننده است داد زدیم نجف بلکه بگوید بپر بالا تا اینکه وعد که اصلا به ریختش نمی‌خورد‏ مسافرکش باشد و دشداشه آستین کوتاه نسکافه‌ای رنگ اتوکشیده‌ای پوشیده بود یکهو درآمد که نجف؟ گفتیم نعم و گفت تعال که پرسیدیم چند و گفت مجموع سی تا و پاپیچ شدیم که تبرید موجود؟ انگار بهش برخورده باشد گفت سیاره کرولا و کولر فول و تا خود ماشین که پانصد ششصدمتری فاصله داشت هی از ماشینش تعریف کرد. انصافا هم تعریفی بود کرولای وعد. ‏در عراق ماشین بی‌قدر است و من ماشین تمیز که داخلش برق بزند کم دیده‌ام. کرولای وعد ولی برق می‌زد. صندوق را پراند و بعد در عقب را برای همسر باز کرد و در جلو را هم برای من که گفتم من عقب می‌نشینم و او خندید و شروع کرد عشوه آمدن که زوجید و انگشتهای سبابه‌اش را گذاشت کنار هم و لوس شد. ‏بعد هم انگار دلش هوای همسرش را کرده باشد زنگ زد به او که دیدم اسمش را جنان سیو کرده و شروع کردند عربی حرف زدن و اخر سر از سوال جوابهای عیال شاکی شد و دو سه بار لا اله الا الله گفت و خداحافظی کرد که این ذکر مشترک مردان مسلمان است در پایان گپ و گفتهای عادی با معشوقشان در خاورمیانه! ‏وعد انگاری هنوز از سر سوالمان درباره کولر شاکی بود که هرچند دقیقه یکبار می‌پرسید کولر زین؟ و ما هم تایید می‌کردیم و کم مانده بود به غلط کردن بیفتیم تا کم کند کمی درجه‌اش را. آخر سر هم برای اینکه حمله اول را کاملا مغلوبه کند، گفت که من قبل از این سایبا داشتم و آن کولر ماکو بود و‏ ما که دیگر رسما سپر انداخته بودیم می‌خواستیم بگوییم داداش ما خودمان زخم‌خورده‌ی ایران‌خودرو و سایپاییم و تو دیگر اینطور مای ابن السبیل را خفت نده که ته‌مانده عزت نفسمان را چلاندیم و بحث را کشیدیم به اینکه اصلا تو بچه کجایی؟ »»»» ادامه در پست بعد ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
ماهبندان | محمدرضا شهبازی
برد-برد در بحر نجف ‏با صلاح و وعد قرار گذاشتیم هربار رفتم مشهد سلامشان را به امام رضا علیه السلام ب
»»»» ادامه از پست قبل اینکه گرفت چقدر تابلو داریم بحث را از جاده مخصوص کرج کج می‌کنیم سمت نجف و کربلا نمی‌دانم اما جوانمردی کرد و به رویمان نیاورد و پا داد به تغییر بحث و گفت اهل کربلاست و وقتی زد به کوچه پس‌کوچه‌های نجف و از ازدحام نجاتمان داد و زودتر رساند حرم فهماندمش که چقدر نجف را خوب می‌شناسی و او گفت پدرش ساکن نجف است. من هم که گوگل‌مپ را روشن کرده بودم که ببینم‏ کجا می‌رود و یک‌وقت نخواهد بدزدتمان به آن‌طرف جاده اشاره کردم و جولان اطلاعاتی دادم که پشت این خانه‌ها بحر نجف است که خوشش آمد و شروع کرد با گوگل ترنزلیت توضیحاتی دادن درباره بحر نجف. حرف از یمن شد و بعد خواستیم پیاده شویم که گفت رفتی مشهد سلام برسان. گفتم حتما و باز برای اینکه‏معامله برد-برد شود از او هم قول گرفتم که نایب الزیاره‌ام باشد در کربلایی که میگفت خمیس به خمیس می‌رود حرم زیارت. من البته نگفتمشان که برای اشانتیون این معامله قم و شاه‌عبدالعظیم هم که بروم سلامشان را می‌رسانم. امید که آنها هم در سیدمحمد و... یادم باشند. اما بحر نجف... شمس نجف... ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
وفاق ملی! ماهبندان | کانال نوشته‌جات محمدرضا شهبازی https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
آدم نمی‌داند بخندد یا گریه کند؟ ما از بخت بد در این زمانه عجیب و سخیف زندگی می‌کنیم یا دنیا همیشه همین‌قدر مبتذل بوده است؟ بزنید روی عکس تا کامل باز شود، بعد اصل خبر و بعدتر، کامنتها را بخوانید. یکی از یکی مضحک‌تر. در همین دنیا که چهل پنجاه هزار انسان در وجب جا بنام غزه سلاخی شده‌اند، اینها طوری با جدیت درباره مرگ یک گربه خبر منتشر می‌کنند و درباره‌اش نظر می‌دهند که آدم با خودش می‌گوید نکند ما در یک جهان دیگر زندگی می‌کنیم؟ ماهبندان | کانال نوشته‌جات محمدرضا شهبازی https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از شما که توی اسمت «ژ» داری بعیده! ماهبندان | کانال محمدرضا شهبازی https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a