eitaa logo
ماهبندان | محمدرضا شهبازی
23.9هزار دنبال‌کننده
45 عکس
104 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در سوگ تیغ برّان سال ۶۷ ✍ امین فرج اللهی در این عکس، سی و اندی ساله است، گردهمایی دادستان‌های انقلاب کل کشور، دو سه سال پس از رحلت امام. آقای ریشهری به عنوان دادستان کل دارد بالای سن سخنرانی می‌کند و آن کت‌شلوارپوشی که منتهاالیه سمت چپ بین آقای نیری و یونسی نشسته، سید ابراهیم رئیسی است که در دهه شصت برای رسیدگی به چندپرونده حساس و خاص، از امام حکم و ابلاغ ویژه گرفته است. براي من، سید ابراهیم رئیسی بیش از آن که سید محرومان و رئیس‌جمهور خدمت و خادم‌الرضا(ع)باشد، تیغ برّان انقلاب علیه مشتی آدم‌کُش است که قدرش دانسته نشد. وقتی بحرانی در هر سطحی در کشور اتفاق می‌افتد، بعضی‌ کپ می‌کنند، بعضی ترجیح می‌دهند پیدایشان نشود تا آبها از آسیاب بیفتد و بعضی مردانه وسط میدان می‌ایستند و هزینه می‌دهند. تابستان ۶۷ و ماجرای منافقین با حکم امام، یکی از آن مقاطع است. هجمه رسانه‌ای ضدانقلاب نباید ما را دچار لکنت کند، بی تعارف در تابستان ۶۷ پس از عملیات مرصاد، منافقینی را حذف کردیم که اعتقاد داشتند اگر بیاییم بیرون، ملت را می‌کُشیم. چه زمانی؟ کمی پس از سلاخی مجروحین بیمارستان اسلام‌آباد غرب وسط حیاط بیمارستان در عملیات فروغ جاویدان. چه کسانی؟ آنهایی که همین چندسال گذشته با اسلحه و در خانه تیمی دستگیر شده بودند. چندسال قبل در یک برنامه تلویزیونی گفتم ما باید از آقای رئیسی و دست‌اندرکاران سال ۶۷ به عنوان تلاشگر حقوق‌بشر تشکر کنیم، چون اگر منافقین روزگاری بر کشور مسلط می‌شدند، فاجعه بیمارستان اسلام‌آباد را در سطح یک کشور انجام می‌دادند و رسما نسل‌کشی می‌کردند. بگذریم. حالا سید ابراهیم رئیسی دارد شهر به شهر روی دست مردم تشییع می‌شود و چند صباح دیگر در قبری کوچک در حرم امام هشتم آرام می‌گیرد. خدایی که همه کارهایش روی حساب و کتاب است و ارادت ابراهیم رئیسی نسبت به امام‌رضا(ع) را به ما نشان داده بود، رفتنش را در شب ولادت حضرت مقدر کرد. در نگاه بعضی‌، ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور مردمی بود. برای بعضی، سالهای تولیت آستان قدسش پررنگ است و برای برخی سالهای قاضی‌القضاتی‌اش. اما من برای مردی فاتحه می‌خوانم که روزگاری بر اساس وظیفه شرعی و حکم امام‌خمینی، ایران و ایرانیان را از شر منافقین راحت کرد؛ و سه دهه بعد وقتی در مناظرات انتخاباتی فحشش را از نامردها خورد، دم برنیاورد؛ و وقتی از دنیا رفت، منافقین و جلادها به نشانه شادی رقص و پایکوبی کردند. تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/ که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
من مانده ام کنار تو اما تو نیستی ای عشق جانگداز دریغا تو نیستی هرجا ز بوی تو پر و از بودنت تهی‌ست هرجا همیشه‌ای تو و هرجا تو نیستی گردن کشیده ام که تو پیدا کنی مرا گیرم به باور همه، پیدا تو نیستی! بختش بلند هرکه تو با او نشسته ای بختم سیاه باد که با ما تو نیستی تهران اردیبهشت ۱۴۰۳ ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
- حاج آقا هارداسن؟ + بغل امام حسینم قربونت برم...
یهویی یاد متن احسان عبدی پور افتادم. به حامد عسگری توپیده بود که چرا رفتی نیویورک روایت سفر رئیس جمهور رو بنویسی. تو متنش ابراهیم رئیسی رو "بی کاراکتر ترین رئیس جمهور ایران..." خطاب کرده بود. عاقبت اما ابراهیم رئیسی، نه مثل کاراکتر های معمولی داستان، بلکه اونجوری که شایسته یه قهرمان هستش، روی شونه های شهر بدرقه شد و رفت به سفر ابدی... انگار باید اون مثل معروف رو یه ویرایش بزنن: کاراکتر خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه؟! متن از ناصر جوادی ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم «آپارتچی» رو دیگه به سختی میشه روی پرده پیدا کرد و رفت دید. اما همچنان توصیه می‌کنم به دیدنش و البته به دیداندنش! از طریق سامانه اکران مردمی می‌تونید فیلم رو توی مسجد و مدرسه و... اکران کنید. اگر پایه بودید بزنید روی این: http://B2n.ir/ShAparatchi ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
یادگاران قوم ثمود گاهی معجزه فقط برای اتمام حجت است. یا لااقل در کنار هدایت برخی، برای برخی دیگر کارکرد اتمام حجت دارد. همه خرق‌عادت‌هایی که در این چهل و اندی سال عمر جمهوری اسلامی روی داده به اندازه یکی از معجزات پیامبران که عجیب نبوده، بوده؟ همین ماجرای شهادت آیت‌لله رییسی و بعدش تشییع باشکوهش در چندین شهر و چند سال قبلش ماجرای شهید سلیمانی و تشییعش و...، در برابر مثلا ماجرا ناقه حضرت صالح اصلا خرق عادت به حساب می‌آید؟ فکر کن بعد از قریب صد سال پیامبری، صالح علیه‌السلام و کافران و مشرکان قومش قرار می‌گذارند هرکدام از خدای دیگری چیزی بخواهند و اگر خدای هرکدام اجابت کرد، ایمان بیاورند. بتهای مشرکان که عاجز بودند از اجابت خواسته صالح اما تا مشرکان از خدای صالح می‌خواهند که از دل کوه شتری با فلان مشخصات ظاهری که ده ماهه باردار است بیرون بیاید، این اتفاق می‌افتد. اما چه می‌شود؟ تا از پای کوه به میان مردم بیایند و شهادت بدهند به پیامبری صالح، از هفتاد نفری که با چشم خود شاهد ماجرا بودند شصت و چهار نفر منکر می‌شوند و از شش نفر باقی‌مانده هم باز یک نفر می‌زند زیرش و از قضا هم‌او بعدا شتر را می‌کشد! یا للعجب از این بشر... یعنی می‌خواهم بگویم معجزه گاهی حتی اگر چنین سترگ و شگرف هم باشد باز منکرش می‌شوند. و اتفاقا آنها که معجزه را انکار کنند در مسیر خود مستحکم‌تر از قبل پیش خواهند رفت. چرا که باید یکجور از شرمندگی عقل و چشم خود دربیایند و از این رو هی تندتر می‌شوند در انکار و عناد و... حالا من و شما با دهان باز بنشینیم به تماشا و تحلیل اینها که از پس اینهمه سال اتفاق عجیب و غریب که در ایران بعد از انقلاب رخ داده، هنوز باور ندارند این مملکت صاحب دارد و دنیا خدایی دارد و... بنشینیم به تماشای اینها که شهادت رییس‌جمهور و بدرقه شگفت‌انگیزش نه تنها بیدارشان نکرده که یا دست به دکمه شده‌اند برای لخت شدن یا دست به گوشی شده‌اند برای جوک ساختن و یا دست به دامن ضرب و تقسیم‌های مضحک شده‌اند برای شمردن تعداد شرکت‌کنندگان در تشییع و تخفیف آن و باز سر دادن ترهاتی درباب دین‌گریزی مردم و... حوادثی بزرگتر از این هم این جماعت را بیدار نخواهد کرد؛ تو گویی ختم‌الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم... ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
هفته بعد چهارشنبه ۲۳ خرداد ان‌شاالله در اهواز هستم و با دوستان درباره طنز گپ میزنیم. ببینیمتون...
سلام همونطور که قبلا هم عرض کرده بودم سیاست سازمان محترم صدا و سیما اینه و بنده هم بعنوان عضو کوچکی از سازمان بهش پایبندم. ارادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام علیکم! از امشب دوباره پخش پاورقی شروع میشه ببینید ما رو اونایی که در آرزوی توقف پاورقی هستند و تا دو روز پخش نمیشه میگن تعطیل شد... خب... عیبی نداره... حالا بعدا شاید! 😊😜 ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
وطن فقط خاک نیست. وطن گاهی یک فریاد است. گاهی یک بغض است. یک آه و حسرت است. خانم کیمیا علیزاده. گیرم اصلا اینبار هم می‌بردی؛ چه کسی در کدام خانه از شوق پیروزی‌ات فریاد می‌کشید؟ حالا که باختی راه کدام نفس بخاطر بغضی گلوگیر بسته می‌شود؟ کدام آه از از چله سینه‌ای پرحسرت پرتاب می‌شود؟ همینطور که چرخیده‌ای، نگاه کن! هیچ خانه‌ای در بلغارستان برای تو که پرچم و اسمش روی لباست بود حسرت نمی‌خورد، آه نمی‌کشد، بغض نمی‌کند. وطن فقط خاک نیست. چه رسد به اسم و رسمی روی لباس تکواندو... ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
کیمیا علیزاده‌ی بلغاری و سیمای منافقین در قرآن از خصوصیات منافقین در قرآن این است که به مومنین طعنه می‌زنند و آنها را تحقیر می‌کنند و از هر فرصتی برای عیب‌جویی و استهزاء مومنان استفاده می‌کنند. پیکان نقد و مطالبه منافقان همیشه سمت مومنین نشانه رفته است. مثلا حتی وقتی کفار و مشرکان غلطی می‌کنند، اینها سریع می‌گویند ببینید ما چه کردیم که فلان شد! در ماجرای کیمیا علیزاده مواضع این روزهای رسانه‌های صورتی و انسانهای شل‌دین را مرور کنید. می‌بینید چطور نشان اتهام آنها سمت مومنین است؟ دختری با استفاده از حمایت‌ها و ظرفیت‌های رشد در جمهوری اسلامی، به موفقیت ورزشی در سطح جهان رسیده و بعد بیش از حد معمول مورد تقدیر قرار گرفته و با کلی هدیه از جمله سکه و پول و آپارتمان و... تجلیل شده و بعد تصمیم گرفته برود و به کشورش لگد بزند و به مقدسات ملی توهین کند و حالا متهم کیست؟ از نظر صورتی‌های منافق‌مسلک مومنین و حاکمیت ایمانی! جالب آنکه این ورزشکار بلغاری حتی درخواست یا اراده‌ای برای بازگشت هم نداشته تا فی‌المثل کسی از جبهه مومنین بخواهد مانعش شود و بعد اینها لااقل به این بهانه شروع کنند به هتک مومنان. در ماجرای سلبریتی‌های نمک‌نشناس مشارکت کننده در بلوای ززآ هم همین بود. فلانی و بهمانی تا شروع بلوا آنتن داشتند و پول می‌چاپیدند. بعد که شلوغ شد، خودشان نیامدند و بعضی از آنها علی‌رغم داشتن قرارداد زدند زیر میز و تعهد و... بعد مطالبه صورتی‌ها بجای اینکه از آنها باشد، همواره از رسانه ملی و... بود که چرا این جماعت روی آنتن نیستند؟! جای اینکه آنها را بخاطر نمک‌نشناسی، همراهی با بلواییان و آب به آسیاب دشمن ریختن و همچنین رفتار غیرحرفه‌ای و... مواخذه کنند، روی طرف مقابل فشار می‌آوردند که چرا از اینها دلجویی نمی‌کنی و... . بزنگاه‌ها فرصت‌های خوبی هستند برای شناسایی منافق مسلک‌ها با متر و معیار قرآن و حدیث. ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرانتزی عرض کنم: اینا دو تا شاه بودن سه بار فرار کردن 😂😜😝 ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
بعد از ده ماه جنایت تازه «این ظن داره براشون غالب میشه که نکنه این جنایتها با چراغ سبز آمریکا بوده»؟! هنوز مطمئن هم نشدن ها، داره احتمالش قوی میشه. یعنی غربزده و روشنفکر ایرانی از آبراهام لینکلن و جورج واشنگتن هم آمریکایی‌تره! ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رضا پهلوی درس زندگی می‌دهد: جمهوری اسلامی چطور کیمیا علیزاده را فراری داد! ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
چرا بچه مردم رو سر کار می‌ذارید آخه؟! 😂😜 ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هموطن مراقب باش گول شارژرای رژیم رو نخوری! ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
هدایت شده از روزی یک واژه
✅ واژۀ ۲۱: 🔴 Repeatedly 🔻 /rəˈpiːtədli/ 🔹 adverb مکرّراً مثال: Delicate people resign repeatedly. انسان‌های ظریف مکرّراً استعفا می‌دهند. 🔰به کانال «روزی یک واژه» بپیوندید:👇 @OneWordADay
سریال آقای قاضی یکی از جذابیتهای رسانه ملی در این روزهاست. موفقیتی که حتی فرهیختگان پرحقد و کینه نسبت به رسانه ملی هم نتوانسته از کنارش به راحتی بگذرد و به آن نپردازد. اما این «مذهبی صورتی‌ها» به قدری از حزب‌اللهی جماعت کینه دارند که حتی وقتی مجبورند به موفقیت این اثر اعتراف کنند، اینطور تیتر انتخاب می‌کنند و زهرشان را می‌ریزند. صورتی‌هایی که در برابر سلبریتی‌ها و شل‌دین‌ها و... فراتر از یک وکیل مدافع، همیشه خاضع و متواضع هستند، به حزب‌‌الله که می‌رسند حتی از موفقیتش هم شکست و از حسنش عیب روایت می‌کنند. ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
‏نطقهای امروز ثابتی، ظهوریان و شریعتی نشون داد که نماینده اگر آزاده باشه و زیر دین جریان‌های سیاسی و... نباشه چطور می‌تونه مسلط و مستند از شان مجلس و نمایندگی دفاع کنه و وظیفه نمایندگی رو به جا بیاره. بیش باد. ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
برد-برد در بحر نجف ‏با صلاح و وعد قرار گذاشتیم هربار رفتم مشهد سلامشان را به امام رضا علیه السلام برسانم و آنها هربار رفتند نجف و کربلا سلام من را به پدر و پسرانش سلام الله علیهم. اولی نوجوانی نوسبیل بود که در نماز ظهر هم‌صف شده بودیم و دومی راننده کرولایی که دانشجوی دکترا بود و از کربلا بردمان نجف. ‏صلاح فکر کرد عراقی‌ام و شروع کرد عربی حرف زدن. او هم خسته بود و واقعیتش مثل من حال زیارت عاشورای اجباری بین دو نماز را نداشت. صاحب خانه‌ای در حوالی مسیب به زور خفتمان کرده بود و از وسط طریق برده بودمان به خانه‌اش در حاشیه مشایه به صرف حمام و کولر و نماز و شام. می‌گفت شب هم بمانید و مبیت موجود که گفتیم قربانت شوم ما تازه بیدار شده‌ایم و زده‌ایم به جاده که شب را راه برویم. خدا می‌داند چندبار در مسیر طریق تا خانه، در کوچه پس‌کوچه‌ها با اضطراب برگشت و ما را پایید که یک‌وقت نپیچانده باشیمش و مهمانها از کفش نرفته باشند و مثلا سر نخورده باشند موکب بغلی و او‏ بی‌اجر مانده باشد. صلاح را می‌گفتم. مسیب به کربلا یا همان طریق کاظمین به کربلا خلاف مسیر نجف خیلی ایرانی ندارد و هنوز بومی‌ست و عراقی‌ها بای‌دیفلات باهات عربی حرف می‌زنند مگر اینکه خلافش ثابت شود یا با «عربی لااعلم» و...نخ بدهی که ایرانی‌ام. من هم تا نخ دادم، دست گذاشت روی سرش که ‏«علی رأسی» و من هم حبیبی‌ و انت فی قلبی‌ای پراندم و لاو که به اندازه کافی ترکید، سر صحبت باز شد و رسید به قرار و مدار نایب الزیاره بودن. دست که گذاشت روی سرش حواسم رفت سمت موهایش. موهایش را کاسه‌ای زده بود. موهایش پرپشت بود ولی مثل جاده هراز که یکدفعه جنگل‌ها تمام می‌شود، کمی بالاتر از گوش یکهو موزر را زده بود دنده دو و ریخته بود پایین زلفها را. اما وعد را در حوالی میدان تربیه جستیم. دنبال ماشین بودیم ببردمان نجف. یکی گفت مجموع نفرات چهل دینار که گفتیم حاجی ما درسته غریبیم‏ ولی بچه نازی‌آباد و یاخچی‌آبادیم و عمری زیر پونز نقشه زندگی نکرده‌ایم که در بی‌کسی راحت گوشمان را ببرند و داشتیم می‌رفتیم سمت برای سامورایی همه‌جا ژاپنه که حوصله‌ش سر رفت و سیگاری گیراند و غر زد که الان طریق ازدحام و خلاصه همینه که هست و اگر موافق نیستید عزت زیاد و مزاحم کسب نشوید و طبیعتا معامله جوش نخورد. رفتیم کمی دور زدیم و چای عراقی خوردیم و چرخیدیم و نزدیک هرکسی که فکر می‌کردیم راننده است داد زدیم نجف بلکه بگوید بپر بالا تا اینکه وعد که اصلا به ریختش نمی‌خورد‏ مسافرکش باشد و دشداشه آستین کوتاه نسکافه‌ای رنگ اتوکشیده‌ای پوشیده بود یکهو درآمد که نجف؟ گفتیم نعم و گفت تعال که پرسیدیم چند و گفت مجموع سی تا و پاپیچ شدیم که تبرید موجود؟ انگار بهش برخورده باشد گفت سیاره کرولا و کولر فول و تا خود ماشین که پانصد ششصدمتری فاصله داشت هی از ماشینش تعریف کرد. انصافا هم تعریفی بود کرولای وعد. ‏در عراق ماشین بی‌قدر است و من ماشین تمیز که داخلش برق بزند کم دیده‌ام. کرولای وعد ولی برق می‌زد. صندوق را پراند و بعد در عقب را برای همسر باز کرد و در جلو را هم برای من که گفتم من عقب می‌نشینم و او خندید و شروع کرد عشوه آمدن که زوجید و انگشتهای سبابه‌اش را گذاشت کنار هم و لوس شد. ‏بعد هم انگار دلش هوای همسرش را کرده باشد زنگ زد به او که دیدم اسمش را جنان سیو کرده و شروع کردند عربی حرف زدن و اخر سر از سوال جوابهای عیال شاکی شد و دو سه بار لا اله الا الله گفت و خداحافظی کرد که این ذکر مشترک مردان مسلمان است در پایان گپ و گفتهای عادی با معشوقشان در خاورمیانه! ‏وعد انگاری هنوز از سر سوالمان درباره کولر شاکی بود که هرچند دقیقه یکبار می‌پرسید کولر زین؟ و ما هم تایید می‌کردیم و کم مانده بود به غلط کردن بیفتیم تا کم کند کمی درجه‌اش را. آخر سر هم برای اینکه حمله اول را کاملا مغلوبه کند، گفت که من قبل از این سایبا داشتم و آن کولر ماکو بود و‏ ما که دیگر رسما سپر انداخته بودیم می‌خواستیم بگوییم داداش ما خودمان زخم‌خورده‌ی ایران‌خودرو و سایپاییم و تو دیگر اینطور مای ابن السبیل را خفت نده که ته‌مانده عزت نفسمان را چلاندیم و بحث را کشیدیم به اینکه اصلا تو بچه کجایی؟ »»»» ادامه در پست بعد ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
ماهبندان | محمدرضا شهبازی
برد-برد در بحر نجف ‏با صلاح و وعد قرار گذاشتیم هربار رفتم مشهد سلامشان را به امام رضا علیه السلام ب
»»»» ادامه از پست قبل اینکه گرفت چقدر تابلو داریم بحث را از جاده مخصوص کرج کج می‌کنیم سمت نجف و کربلا نمی‌دانم اما جوانمردی کرد و به رویمان نیاورد و پا داد به تغییر بحث و گفت اهل کربلاست و وقتی زد به کوچه پس‌کوچه‌های نجف و از ازدحام نجاتمان داد و زودتر رساند حرم فهماندمش که چقدر نجف را خوب می‌شناسی و او گفت پدرش ساکن نجف است. من هم که گوگل‌مپ را روشن کرده بودم که ببینم‏ کجا می‌رود و یک‌وقت نخواهد بدزدتمان به آن‌طرف جاده اشاره کردم و جولان اطلاعاتی دادم که پشت این خانه‌ها بحر نجف است که خوشش آمد و شروع کرد با گوگل ترنزلیت توضیحاتی دادن درباره بحر نجف. حرف از یمن شد و بعد خواستیم پیاده شویم که گفت رفتی مشهد سلام برسان. گفتم حتما و باز برای اینکه‏معامله برد-برد شود از او هم قول گرفتم که نایب الزیاره‌ام باشد در کربلایی که میگفت خمیس به خمیس می‌رود حرم زیارت. من البته نگفتمشان که برای اشانتیون این معامله قم و شاه‌عبدالعظیم هم که بروم سلامشان را می‌رسانم. امید که آنها هم در سیدمحمد و... یادم باشند. اما بحر نجف... شمس نجف... ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan
وفاق ملی! ماهبندان | کانال نوشته‌جات محمدرضا شهبازی https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a
آدم نمی‌داند بخندد یا گریه کند؟ ما از بخت بد در این زمانه عجیب و سخیف زندگی می‌کنیم یا دنیا همیشه همین‌قدر مبتذل بوده است؟ بزنید روی عکس تا کامل باز شود، بعد اصل خبر و بعدتر، کامنتها را بخوانید. یکی از یکی مضحک‌تر. در همین دنیا که چهل پنجاه هزار انسان در وجب جا بنام غزه سلاخی شده‌اند، اینها طوری با جدیت درباره مرگ یک گربه خبر منتشر می‌کنند و درباره‌اش نظر می‌دهند که آدم با خودش می‌گوید نکند ما در یک جهان دیگر زندگی می‌کنیم؟ ماهبندان | کانال نوشته‌جات محمدرضا شهبازی https://eitaa.com/joinchat/1672544327Ce9f226d35a