مَهبد
غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد ! که درختانش سالهاست مرا از یاد بردهاند ...
غمگینم و این ربطی به تو ندارد ؛
که پسر همسایهام نبودی !
مَهبد
غمگینم و این ربطی به تو ندارد ؛ که پسر همسایهام نبودی !
تا هر صبح پنجره را باز کنم.
بی آنکه جواب سلامت را بدهم !
با بنفشهای در گیسوانم ..
مَهبد
تا هر صبح پنجره را باز کنم. بی آنکه جواب سلامت را بدهم ! با بنفشهای در گیسوانم ..
غمگینم که عشق اینهمه مهربان است !....
خداجون قربونت بشمم پاییزت داره تموم میشه و ما فقط یک بار رحمتتو دیدیم...دلت از چی گرفته که نمیباریش رو سرمون؟دلتو باهامون صاف کن قربونت برم:..)
May 11
پر از شور و شعف با سر به سویت میدَوم چون رود؛
تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم...
ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺴﺖ
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﻮﻧﻢ ﺭﯾﺰی
ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ !