▫️«... در غیبت امامتان،
چشمهای اهل ایمان برای او اشک خواهد ریخت!
در امواج حوادث واژگون خواهید شد؛
مثل واژگونی کشتیها در امواج دریا... »
هشدارهای امام صادق علیه السلام اشکهای مفضل را جاری کرد.
نگاه نگرانش دنبال چاره میگشت برای آن روزگار پر از تردید؛
خورشید تابیده بود به ایوان خانه.
شنید که امامش فرمود:
این آفتاب را میبینی؟
والله که امر ما از این آفتاب هم روشنتر است!
📚 الكافي، جلد1، ص 336.
#داستانک_مهدوی #امتحان_غیبت
🥀با ما همراه باشین برای حال خوب:🥀
@mahdaviat_haqiqi
🥀اگر دوست داشتین اینجا بیشتر با هم حرف میزنیم:🥀
https://eitaa.com/joinchat/757727287Cc12e027d74
شیعیان ما.....
🔹اعمالش را انجام داده بود داشت از مسجد بیرون می آمد.
دید که کسی وارد صحن شد و به سمت شبستانِ مسجد جمکران رفت.
چهره ی نورانی و دلنشینی داشت.
پیش خودش گفت: این سید تازه از راه رسیده، حتماً در این هوای داغ تابستانی تشنه است.
خودش را به او رساند. ظرف آب را تقدیم حضورش کرد و گفت: شما هم دعا کنید بلکه خدا فرج اماممان را زودتر برساند.
سید ناشناس غریبانه فرمود: شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی هم ما را نمی خواهند؛ اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ...
لحظه ای بعد، مرد بود و ظرف آب و آقایی که دیگر دیده نمی شد.
📚 شیفتگان حضرت مهدی، جلد1، ص 155.
#داستانک_مهدوی
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️نامه ی امام زمان به شیخ مفید...
- می گویند تازگی ها امام زمان برای شیخ مفید نامه داده اند.
* این که خبر تازه ای نیست! مدّت هاست از این قضیه گذشته.
- نه، آن نامه اوّلی را نمی گویم؛ نامه ی جدیدی آمده.
* واقعا؟
- نامه جدید به املای امام و خط یکی از افراد مورد اعتمادشان بوده. به شیخ گفته اند اصل نامه را به کسی نشان نده، اما از روی آن بنویس و به دوستان و شیعیان مخلص بده.
* کاش می شد ما هم نامه را ببینیم.
- شیخ رونوشتش را فرستاده تا بخوانیم:
"... بدانید که چیزی از احوال و روزگارتان بر ما پوشیده نمی ماند.
نه اینکه ندانیم بعضی ها پایشان لغزیده و عهدشکنی هایی کرده اند؛ نه!
خیال نکنید ما شما را به حال خودتان رها کرده ایم و یادمان رفته به شما توجه کنیم.
اگر اینطور بود که حال و روزتان خیلی سخت تر میشد، دشمنانتان شما را خرد و لگدمال میکردند!
پس تقوا پیشه کنید و پشتیبان ما باشید."
📚 احتجاج طبرسی، جلد2، ص497.
#داستانک_مهدوی #حامی_شیعیان
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
شیعیان ما.....
🔹اعمالش را انجام داده بود داشت از مسجد بیرون می آمد.
دید که کسی وارد صحن شد و به سمت شبستانِ مسجد جمکران رفت.
چهره ی نورانی و دلنشینی داشت.
پیش خودش گفت: این سید تازه از راه رسیده، حتماً در این هوای داغ تابستانی تشنه است.
خودش را به او رساند. ظرف آب را تقدیم حضورش کرد و گفت: شما هم دعا کنید بلکه خدا فرج اماممان را زودتر برساند.
سید ناشناس غریبانه فرمود: شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی هم ما را نمی خواهند؛ اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ...
لحظه ای بعد، مرد بود و ظرف آب و آقایی که دیگر دیده نمی شد.
📚 شیفتگان حضرت مهدی، جلد1، ص 155.
#داستانک_مهدوی
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️نامه ی امام زمان به شیخ مفید...
- می گویند تازگی ها امام زمان برای شیخ مفید نامه داده اند.
* این که خبر تازه ای نیست! مدّت هاست از این قضیه گذشته.
- نه، آن نامه اوّلی را نمی گویم؛ نامه ی جدیدی آمده.
* واقعا؟
- نامه جدید به املای امام و خط یکی از افراد مورد اعتمادشان بوده. به شیخ گفته اند اصل نامه را به کسی نشان نده، اما از روی آن بنویس و به دوستان و شیعیان مخلص بده.
* کاش می شد ما هم نامه را ببینیم.
- شیخ رونوشتش را فرستاده تا بخوانیم:
"... بدانید که چیزی از احوال و روزگارتان بر ما پوشیده نمی ماند.
نه اینکه ندانیم بعضی ها پایشان لغزیده و عهدشکنی هایی کرده اند؛ نه!
خیال نکنید ما شما را به حال خودتان رها کرده ایم و یادمان رفته به شما توجه کنیم.
اگر اینطور بود که حال و روزتان خیلی سخت تر میشد، دشمنانتان شما را خرد و لگدمال میکردند!
پس تقوا پیشه کنید و پشتیبان ما باشید."
📚 احتجاج طبرسی، جلد2، ص497.
#داستانک_مهدوی
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️ شیعه شده بود، شیعهی امام هادی علیه السلام.
دلیلش را پرسیدند.
گفت:
از اصفهان آمده بودم بغداد؛
همشهریها میدانستند آدم زبانداری هستم؛
مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت.
پشت دربار منتظر بودم.
همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیهالسلام را بیاورند.
از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟
گفت:
امام شیعههاست.
به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!
لحظهای بعد آمد.
با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد.
در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش.
از خدا میخواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند.
به من که رسید توقف کرد.
نگاهش را دوخت به صورتم.
همین قدر شنیدم که فرمود:
خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچههایت را زیاد کند.
از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم.
به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند.
چیزی نگفتم.
به اصفهان که برگشتم زندگیم از این رو به آن رو شد.
حالا همه چیز دارم:
ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر.
همهی اینها از برکت دعای امام زمانم است.
📚الخرائج، ج۱، ص۳۹۲.
#داستانک_مهدوی
#فوائد_دعا_برای_فرج
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️مهمان خانه ی امام شده بود.
امام خرما تعارفش کرد،
گفت: از غصه نمی توانم چیزی بخورم؛
در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛
میخواستند زندانی اش کنند؛
کسی به دادش نمی رسید!
امام پرسید: مگر چه کرده بود؟
بَشّار گفت:
شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده.
همان وقت دشمنان مادرتان زهرا را نفرین کرده.
محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک،
فرمود: برخیز! به مسجد سهله می رویم.
باید برای نجاتش دعا کنیم.
امام دو رکعت نماز خواند،
دست به دعا برداشت،
برای نجات کسی که از مصائب مادر یاد کرده بود.
بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم!
خبر آوردند زن آزاد شده.
حاکم شهر دویست درهم برای دلجویی به او بخشیده؛
زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده.
بشار به دیدنش رفت.
گفت: امام صادق سلامت رساند،
این هفت دینار را هم هدیه فرستاده.
زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟
مدهوش شد، وقتی جواب آری شنید.
به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید.
باز اما از هوش رفت، از شوق آن سلام.
برای سومین بار هم مدهوش شد.
بار آخر به بشار گفت:
به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش.
بشار، همان کرد که زن گفته بود.
امام اشک ریخت و برایش دعا کرد.
📚بحارالانوار ج 47 ص378.
#صاحب_عزا
#داستانک_مهدوی
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
🌺 به مناسبت سالروز ولادت امام کاظم علیه السلام:
▪️به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود.
به هر زحمتی بود، خودش را رساند.
امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود.
نشسته بر سجاده، رو به قبله، دستهایش سمت آسمان.
مناجات امام را میشنید:
«خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن!
و آنچه را به او وعده دادهای، به انجام رسان!»
با خودش گفت:
«امام چه کسی را دعا میکند؟
تحقق کدام مژده را از خدا میخواهد؟»
سوالش را پرسید.
امام کاظم علیهالسلام فرمود:
«او، مهدی ما آل محمّد است...
پدرم فدای او باد!
صورتی گندمگون دارد؛
اما با این حال، زردی شبزندهداری در چهرهاش پیداست!...
شبهایش با رکوع و سجود به صبح میرسند...
اوست چراغ روشنِ تاریکیها...
پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...»
📚فلاح السائل ص۲۰۰.
📚بحارالانوار ج۸۳ ص ۸۰.
#داستانک_مهدوی
#امام_کاظم_علیه_السلام
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود.
با همان سوال آمد دیدن امام.
پرسید:
منظور خدا از این آیه چیست؟!
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.
قسم به خورشید و روشنی آن.
شنید:
منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد.
دوباره پرسید:
منظور از آیه بعدی چیست؟
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛
قسم به ماه، هنگامی که در پی خورشید میآید.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور از ماه، امیرالمومنین علیهالسلام است که در پی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد.
پرسید:
منظور از روز چیست آنجا که میگوید:
وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛
قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا میکند.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور، قیامکننده آل محمد علیهمالسلام است.
(اوست که دنیا را به نور محمدی روشن خواهد کرد)
📚برگرفته از تاویل الآیات الظاهره، ص۷۷۸.
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
💐 #داستانک_مهدوی به مناسبت ایام ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام؛
▫️آمده بود دیدن امام،
امام از فرمودههای رسول خدا صلی الله علیه وآله برایش میگفت؛
...از اینکه هرکس یتیمی را نگهداری کند خدا حافظش خواهد بود؛
از اینکه هرکس یتیمی را نوازش کند،
به تعداد موهای سر آن یتیم، قصرهای بهشتی نصیبش خواهد شد...
سپس امام عسکری علیهالسلام فرمود:
اما یتیمتر از کودکِ پدر مرده،
کسی است که از امامش دور افتاده باشد؛
نه راهی به محضر امامش دارد،
نه احکام دینش را میداند...
هدایت چنین کسی، ثوابش مثل بر دامن نشاندن یتیم است...
کسی که او را هدایت کند،
در بهشت همنشین ما خواهد بود.✨
📚تفسیر امام عسکری علیهالسلام، ص۳۳۸.
#یاری_حضرت
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️نامه ی امام زمان به شیخ مفید...
- می گویند تازگی ها امام زمان برای شیخ مفید نامه داده اند.
* این که خبر تازه ای نیست! مدّت هاست از این قضیه گذشته.
- نه، آن نامه اوّلی را نمی گویم؛ نامه ی جدیدی آمده.
* واقعا؟
- نامه جدید به املای امام و خط یکی از افراد مورد اعتمادشان بوده. به شیخ گفته اند اصل نامه را به کسی نشان نده، اما از روی آن بنویس و به دوستان و شیعیان مخلص بده.
* کاش می شد ما هم نامه را ببینیم.
- شیخ رونوشتش را فرستاده تا بخوانیم:
"... بدانید که چیزی از احوال و روزگارتان بر ما پوشیده نمی ماند.
نه اینکه ندانیم بعضی ها پایشان لغزیده و عهدشکنی هایی کرده اند؛ نه!
خیال نکنید ما شما را به حال خودتان رها کرده ایم و یادمان رفته به شما توجه کنیم.
اگر اینطور بود که حال و روزتان خیلی سخت تر میشد، دشمنانتان شما را خرد و لگدمال میکردند!
پس تقوا پیشه کنید و پشتیبان ما باشید."
📚 احتجاج طبرسی، جلد2، ص497.
#داستانک_مهدوی #حامی_شیعیان
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
🔸بیقرار و نگران،
صورتش را مدام روی زمین میزد.
هیچ کس نمیفهمید آهو دردش چیست.
امام فرمود:
مادر است؛
صیادی بچهاش را صید کرده،
متوسل شده به من برای آزادی او.
برویم خانه صیاد!
در زدند.
صیاد با دیدن امام تعجب کرد.
فرمود:
آهو بچهاش را میخواهد،
حاضری آهو را به من ببخشی؟
گفت:
جانم فدای شما!
لحظهای بعد بچهآهو کنار مادرش بود.
آهوی مادر جلو آمد.
میخندید و دم تکان میداد.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
میدانید چه میگوید؟
دارد برای من دعا میکند:
خدا حقی را که از شما ربودند به شما برگرداند و غایبتان را برساند.
همانطور که بچه مرا به من برگرداندید...
📚 برگرفته از بصائر الدرجات ج1، ص 353
📚دلائل الامامة ج1 ص206
👈 دعا برای فرج، یک اصل است.
اصلی که حتی حیوانات آن را میشناسند!
#دعا_برای_فرج
#داستانک_مهدوی
#امام_سجاد_علیه_السلام
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️از اهواز آمده بود برای حج،
به شوق یافتن نشانهای از امام غایب؛
آتش اشتیاق در جانش زبانه میکشید؛
قاصد امام آمد؛
او را تا خیمه حجّت خدا بُرد؛
امام برایش از روزگار ظهور گفت،
از انتقامی که خواهد گرفت.
فرزند مهزیار از امام زمانش شنید که:
«به مدینه خواهم آمد،
به حجره رسول خدا صلی الله علیه وآله،
آن دو را از قبر بیرون میکشم،
بدنهایشان تر و تازه،
دستور میدهم آویزانشان کنند بر دو نخل خشکیده،
درست مقابل بقیع،
همان وقت، نخلها سبز و خرّم خواهند شد!
امتحانی سختتر از امتحانات قبل،
(آنجا رسوا خواهد شد، هر کس ذرهای محبت آن دو نفر را به دل داشته باشد).
آنگاه منادی ندا خواهد داد که:
ای آسمان! نابودشان کن!
و ای زمین! (دشمنان را) فرو ببر!
از آن پس، بر زمین خدا، تنها مومنان خالص زندگی خواهند کرد!...»
📚منتخب الاثر، ج۳، ص۳۸۹ الی ص۳۹۲.
#انتقام_حضرت
#داستان_تشرف
#داستانک_مهدوی
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️مهمان خانه ی امام شده بود.
امام خرما تعارفش کرد،
گفت: از غصه نمی توانم چیزی بخورم؛
در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛
میخواستند زندانی اش کنند؛
کسی به دادش نمی رسید!
امام پرسید: مگر چه کرده بود؟
بَشّار گفت:
شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده.
همان وقت دشمنان مادرتان زهرا را نفرین کرده.
محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک،
فرمود: برخیز! به مسجد سهله می رویم.
باید برای نجاتش دعا کنیم.
امام دو رکعت نماز خواند،
دست به دعا برداشت،
برای نجات کسی که از مصائب مادر یاد کرده بود.
بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم!
خبر آوردند زن آزاد شده.
حاکم شهر دویست درهم برای دلجویی به او بخشیده؛
زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده.
بشار به دیدنش رفت.
گفت: امام صادق سلامت رساند،
این هفت دینار را هم هدیه فرستاده.
زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟
مدهوش شد، وقتی جواب آری شنید.
به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید.
باز اما از هوش رفت، از شوق آن سلام.
برای سومین بار هم مدهوش شد.
بار آخر به بشار گفت:
به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش.
بشار، همان کرد که زن گفته بود.
امام اشک ریخت و برایش دعا کرد.
📚بحارالانوار ج 47 ص378.
#صاحب_عزا
#داستانک_مهدوی
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
🔸طاقتش طاق شده بود.
حرف مردم آزارش میداد.
با گلایه رفت خانه امام.
سفره دلش را باز کرد.
گفت:
مردم حرفهایی پشت سرم میزنند که مرا به هم میریزد!
امام صادق علیه السلام دلداریش داد.
فرمود:
مگر میشود همه مردم را راضی نگه داشت؟
مگر میشود جلوی زبانشان را گرفت؟!
هرگز!
حتی انبیا و امامان هم از شر زبان مردم در امان نبودند!
آیا مردم به یوسف علیه السلام نسبت زنا ندادند؟
نگفتند بلاهایی که سر ایوب علیه السلام آمده به خاطر گناهانش است؟
نگفتند رسول خدا شاعر و مجنون است؟
نگفتند امیرالمومنین علیه السلام دنبال دنیا و حکومت است؟
نگفتند خون مسلمانان را به ناحق میریزد؟
مردم حتی در مورد خدا هم چیزهایی میگویند که لایق او نیست.
آن وقت تو توقع داری این زبانها در مورد تو حرفهای ناخوشایند نگویند؟!
📚برگرفته از امالی صدوق، ص۱۰۳.
👈توی این دوره و زمونه،
اگر بخوای زیادی به حرف مردم بها بدی،
نمیتونی یار خوبی برای امام زمانت باشی.
قبول کنیم که نمیشه همه رو راضی نگه داشت
فقط باید دنبال رضایت یه نفر باشیم
اونم امام زمانه.
#داستانک_مهدوی
#سبک_زندگی_مهدوی
#امام_صادق_علیه_السلام
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▫️روز الست بود و عالم عهد؛
خدا عهد گرفت از پیامبرانش؛
از آنها اقرار و گواهی خواست،
بر یگانگی خودش،
و رسالت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله،
و ولایت علی مرتضی و اوصیائش علیهم السلام.
همه اقرار کردند،
و مقام نبوت برایشان ثابت شد.
خدا از انبیا عهدی دوباره گرفت:
"... آیا اقرار میکنید که آخرین آنها، مهدی علیه السلام، ناصر دین من است؟!
دولتم را با او ظاهر میکنم؛
از دشمنانم، به دستان او انتقام میگیرم؛
و آن روز، همه مرا عبادت خواهند کرد."
نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد همگی گواهی دادند؛
آدم اما نه اقرار کرد و نه انکار!
(انگار باورش برایش سخت بود که روزی همه فرزندانش یکدل خدا را بپرستند)
خدا در وجود او عزمی بر این عهد نیافت؛
و این گونه دست او، از جایگاه رفیع اولوالعزمی کوتاه ماند.
و این همان فرموده خداست:
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ، فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (طه: ۱۱۵)
و همانا با آدم از قبل عهدی بسته بودیم، اما او فراموش کرد و عزم استواری برای او نیافتیم.
📚برگرفته از فرمایش امام باقر علیهالسلام؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج۲، ص۸.
📚مرآة العقول ج۷، ص۲۳.
👈🏻 اگر انبیای اولوالعزم، اولوالعزم شدند از برکت اقرار به عظمت دوران ظهور بود!
#عهد_با_حضرت
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▫️با هزار زحمت آمده بود دیدن امامش.
مولایش، نشسته بود روی تکه ای حصیر.
مقابل امام قبری حفر کرده بودند.
به گریه افتاد از تماشای این اوضاع.
حجّت خدا، فرمود: نترس! این ها زیانی به ما نخواهند رساند.
عرض کرد: حدیثی شنیده ام، از جدّتان رسول خدا؛
معنی اش را ولی نمی دانم.
مراد پیامبر چه بود، وقتی که فرموده: «با ایام دشمنی نکنید! »
امام هادی علیه السلام فرمود:
تا وقتی که آسمان ها و زمین برپاست، مراد از ایام ما اهل بیت هستیم!
شنبه، نام پیامبر صلی الله علیه وآله است.
یکشنبه، امیرالمومنین،
دوشنبه، حسن و حسین،
سه شنبه، علی بن الحسین، و محمد بن علی و جعفر بن محمد.
چهارشنبه، موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و من!
و پنج شنبه، فرزندم حسن؛
" اما جمعه، نام فرزندِ فرزند من است.
حق خواهان گرد او جمع می شوند.
خدا با او لبریزِ عدل و داد می کند، زمین پر از جور و ستم شده را."
معنای ایام در کلام رسول خدا این است و جز این نیست.
با این خاندان دشمنی نکنید، تا در قیامت دشمن شما نباشند!
📚كمال الدين ج2، ص382.
#داستانک_مهدوی
#امام_هادی_علیه_السلام
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
❤️تا کجا دوستش داری؟!
▫️صدای کبوترها خانه را پر کرده بود.
امام نشسته بود روی تخت، داخل حیاط.
ناگهان لبخند آمد روی لبهای امام.
علّت را پرسیدند.
امام کاظم علیه السلام فرمود:
این دو کبوتر را میبینید؟
زن و شوهرند.
شوهر دارد برای زنش آواز میخواند:
«آرامشم! ❤️
عروس خانهام!
در این دنیا هیچکس را بیشتر از تو دوست ندارم،
مگر امام زمانم؛
همین آقایی که روی تخت نشسته!»
📚 برگرفته از بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۴۲ و ص۳۴۶.
👈 این حکایت اگرچه در مورد امام رضا علیهالسلام مشهور شده، اما بررسیها نشان میدهد در اصل مربوط به امام کاظم علیهالسلام است.
🔘اینکه انسان کسانی غیر از خودش را دوست داشته باشد خیلی زیباست.
اما قانون خدا این است که نباید هیچ کس را بیشتر از نماینده او یعنی امام زمان علیهالسلام دوست داشته باشیم.
خیلی وقتها خدا ما را در این مورد امتحان میکند و ما را در یک دو راهی قرار میدهد
که خواستهی عزیزانمان با خواستهی امام زمانمان مخالف است تا معلوم شود آیا حاضریم اماممان را بر معشوقمان ترجیح دهیم؟!
#محبت_حضرت
#داستانک_مهدوی
#سبک_زندگی_مهدوی
#امام_کاظم_علیه_السلام
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
به مناسبت سالروز وفات افتخار ایران زمین، جناب سلمان فارسی علیه الرحمة (هشتم صفر)؛
▪️از خوشحالی اشکش بند نمیآمد.
مژدههایی از پیامبر صلی الله علیه وآله میشنید که تا آن روز نشنیده بود:
"هر پیامبری دوازده جانشین دارد؛
دوازدهمین جانشین من، مهدی علیه السلام است.
تو او را خواهی دید!
هم تو،
هم کسانی که مثل تو باشند،
هم کسانی که با معرفت کامل او را ولیّ خود بدانند."
سلمان پرسید:
یعنی من تا آن روز زندهام؟؟
پیامبر صلی الله علیه وآله آیههای رجعت را خواند.
گریههای سلمان بیشتر شد.
پرسید:
آن روز شما هم خواهید بود؟!
فرمود:
" آری.
هم من، هم علی، هم فاطمه، هم یازده فرزندشان.
هر کس از ما باشد،
هر کس همراه ما باشد،
هر کس در راه ما رنج دیده باشد،
همه آنها هم خواهند بود!..."
📚برگرفته از دلائل الامامة، ص ۴۴۷.
📚مشابه در المقتضب الاثر، ص۶.
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▫️حاجتی ذهن و دلش را مشغول کرده بود.
گره از کارش باز نمیشد
رفت زیارت خانه خدا.
در جوارِ کعبه، لحظهای خواب چشمانش را گرفت.
در همان عالم رویا، شرفیاب شد خدمتِ پیامبر صلی الله علیه وآله.
حاجتش را به خاتم الانبیا گفت.
حضرت حوالهاش داد به خاتم الاوصیاء!
شنید که:
"دوران، دورانِ فرزندم مهدی است؛ هر حاجتی داری از او بخواه."
📚 ماهنامه فرهنگی موعود، شماره ۱۸ و ۱۹.
#داستانک_مهدوی
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️زائر کربلا بود.
دلش بیتاب دیدن امام غایب.
کنار ضریح ششگوشه از خدا توفیق تشرف خواست.
لحظهای بعد، سیّدی بزرگوار دید؛
ماهتر از ماه،
خورشیدتر از خورشید.
پرسید: شما؟!
شنید: مظلومترین فرد عالَم!
با خودش گفت:
«شاید اشتباه شنیدهام؛
حتماً عالِم بزرگواری است، دلآزرده از قدرنشناسی مردم».
به خودش که آمد، دیگر آن آقا را ندید.
تازه فهمید دعایی كه زیر قبه کرده بود مستجاب شده!
📚 شيفتگان حضرت مهدى علیهالسلام، ج ۳، ص۱۶۰. تشرف مرحوم سید اسماعیل شرفی.
#غربت_حضرت
#داستانک_مهدوی
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
🖤 #داستانک_مهدوی به مناسبت ایام
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام؛
▫️آمده بود دیدن امام،
امام از فرمودههای رسول خدا صلی الله علیه وآله برایش میگفت؛
...از اینکه هرکس یتیمی را نگهداری کند خدا حافظش خواهد بود؛
از اینکه هرکس یتیمی را نوازش کند،
به تعداد موهای سر آن یتیم، قصرهای بهشتی نصیبش خواهد شد...
سپس امام عسکری علیهالسلام فرمود:
اما یتیمتر از کودکِ پدر مرده،
کسی است که از امامش دور افتاده باشد؛
نه راهی به محضر امامش دارد،
نه احکام دینش را میداند...
هدایت چنین کسی، ثوابش مثل بر دامن نشاندن یتیم است...
کسی که او را هدایت کند،
در بهشت همنشین ما خواهد بود.✨
📚تفسیر امام عسکری علیهالسلام، ص۳۳۸.
#یاری_حضرت
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
💚↝•|@mahdaviat_haqiqi