eitaa logo
🥀این صاحبنا؟🥀
1.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
6.5هزار ویدیو
75 فایل
روشونه‌هات‌دنبال‌بال‌پروازنباش. انگیزه‌ی‌‌پروازباید‌تودلت‌باشه^^🕊 •جایی •درحوالی •خُـدا و امام‌زمان♥️ ┅┅ گروه ختم ما📬📞 eitaa.com/joinchat/3794141383C4e456e94cc 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club ⛔ادمین تبادل: @m_haydarii 🌿کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️السّلام ای روضه خوانِ فاطمه هستی و آرام جانِ فاطمه... 🏴 ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به روایت ۷۵ روز تسلیت باد. 🥀با ما همراه باشین برای حال خوب:🥀 @mahdaviat_haqiqi 🥀 اگر تبلیغات رایگان میخوای ، اینجا : 🥀 https://eitaa.com/joinchat/2551382243C6df9522fc3 🥀گروه اذکار و خیرات:🥀 https://eitaa.com/joinchat/3794141383C213ba3d86a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️السّلام ای روضه خوانِ فاطمه هستی و آرام جانِ فاطمه... 🏴 ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به روایت ۷۵ روز تسلیت باد. 🥀با ما همراه باشین برای حال خوب:🥀 @mahdaviat_haqiqi 🥀 اگر تبلیغات رایگان میخوای ، اینجا : 🥀 https://eitaa.com/joinchat/2551382243C6df9522fc3 🥀گروه اذکار و خیرات:🥀 https://eitaa.com/joinchat/3794141383C213ba3d86a
‍ ▪️مهمان خانه ی امام شده بود. امام خرما تعارفش کرد، گفت: از غصه نمی توانم چیزی بخورم؛ در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛ میخواستند زندانی اش کنند؛ کسی به دادش نمی رسید! امام پرسید: مگر چه کرده بود؟ بَشّار گفت: شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده. همان وقت دشمنان مادرتان زهرا را نفرین کرده. محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک، فرمود: برخیز! به مسجد سهله می رویم. باید برای نجاتش دعا کنیم. امام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت، برای نجات کسی که از مصائب مادر یاد کرده بود. بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم! خبر آوردند زن آزاد شده. حاکم شهر دویست درهم برای دلجویی به او بخشیده؛ زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده. بشار به دیدنش رفت. گفت: امام صادق سلامت رساند، این هفت دینار را هم هدیه فرستاده. زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟ مدهوش شد، وقتی جواب آری شنید. به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید. باز اما از هوش رفت، از شوق آن سلام. برای سومین بار هم مدهوش شد. بار آخر به بشار گفت: به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش. بشار، همان کرد که زن گفته بود. امام اشک ریخت و برایش دعا کرد. 📚بحارالانوار ج 47 ص378. 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
4_5893221547073605919.mp3
4.94M
▪️او قرن‌هاست که می‌بیند روضه‌هایی را که ما فقط شنیده‌ایم. عجیبی از زندگی مرحوم آقا نجفی قوچانی 📚سیاحت شرق، ص۲۴۶. 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
4_486562903499997536.mp3
5.24M
▪️بخوان به نام چشم انتظاری‌هایی که منتظران از حضرت رقیه سلام الله علیها آموخته‌اند. 🔘 سخن آوای 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️امام حسین علیه‌السلام: 🔸️والله تا ظهور مهدی علیه‌السلام، خون من از جوش و خروش نمی‌افتد. 🔹️وَ اللَّهِ لَا یَسْکُنُ دَمِی حَتَّی یَبْعَثَ اللَّهُ الْمَهْدِیَّ 📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۵. 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️قاسم است و از همه شاهانِ عالَم او سر است آن‌چنان شمشیر می‌زد گوییا که حیدر است داد با یک جمله قاسم، درس عشق و انتظار: «جان، فدای یار کردن، از عسل شیرین‌تر است» » خداوندا! به یتیمان امام حسن مجتبی سلام الله علیه، سوگندت می‌دهیم با ظهور ولیّت به یتیمی ما پایان بده... 🤲 علیه السلام 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
‍ ▪️مهمان خانه ی امام شده بود. امام خرما تعارفش کرد، گفت: از غصه نمی توانم چیزی بخورم؛ در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛ میخواستند زندانی اش کنند؛ کسی به دادش نمی رسید! امام پرسید: مگر چه کرده بود؟ بَشّار گفت: شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده. همان وقت دشمنان مادرتان زهرا را نفرین کرده. محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک، فرمود: برخیز! به مسجد سهله می رویم. باید برای نجاتش دعا کنیم. امام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت، برای نجات کسی که از مصائب مادر یاد کرده بود. بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم! خبر آوردند زن آزاد شده. حاکم شهر دویست درهم برای دلجویی به او بخشیده؛ زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده. بشار به دیدنش رفت. گفت: امام صادق سلامت رساند، این هفت دینار را هم هدیه فرستاده. زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟ مدهوش شد، وقتی جواب آری شنید. به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید. باز اما از هوش رفت، از شوق آن سلام. برای سومین بار هم مدهوش شد. بار آخر به بشار گفت: به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش. بشار، همان کرد که زن گفته بود. امام اشک ریخت و برایش دعا کرد. 📚بحارالانوار ج 47 ص378. 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
▪️این شب و روزها قدم‌به‌قدم، کاروان غمدیده کربلا را با اشک‌هایت بدرقه می‌کنی. صحرا به صحرا، همراه آنها می‌روی و درد می‌کشی. کوچه به کوچه... همراه عمه جانت، سنگینی نگاه‌ها و طعنه‌ها را بر شانه‌هایت حس می‌کنی... این همه داغ کمرشکن، آن هم برای دل مهربان و پر عاطفه شما! مولاجان! از کجای داغ اسارت بگویم که واژه‌ها تاب بیاورند؟! از چه بنویسم که چشمانت، خون گریه نکند؟! از چه بگویم که ناله‌ات به آسمان نرود؟! خودت بگو جز اینکه آمدنت را آرزو کنم مرهمی هست؟! 🥀 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi