eitaa logo
| مَـہْـدَوٖیَّت |
1.1هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1هزار ویدیو
46 فایل
✍امام زمان`عج`: شیعیان ما بہ اندازهٔ آب خوردنی ما را نمےخواهند، اگر بخواهند،دعا مےڪنند و #فرج ما میرسد. «اَلْلّٰهُمَّ ‌عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّڪَ ‌الفَرَجْ» یعنے : ⛔گناه نکنیم⛔ 🍃کپے با『صلوات‌‌‌』 🍃 تبادل و تبلیغ نداریم🚫 👤خادم کانال↯ 🆔 @madare_sadat_135
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️حاضرم این اعتقادم را روی کفن‌ام بنویسند! ⚡️تا می‌تونید از این افشاها بکنید! ✍ رضا امیرخانی نویسنده کتاب «جانستان کابلستان»: 🔻️سال ۸۸ سفری به افغانستان داشتم که بعضی قسمت‌هاش رو در کتاب «جانستان کابلستان» نوشتم؛ در اون سفر دیداری با یکی از مشاوران حامد کرزی و یکی از مشاوران وزیر خارجه وقت افغانستان داشتم. ️از هر دری سخنی شد تا بحث به مراسم ۹ ربیع و لعن بزرگان اهل‌سنت رسید. من هی سعی می‌کردم با دیدگاه وحدت اسلامی حرف بزنم، اما هر چی می‌گفتم مشاور کرزی یه فیلم بلوتوث‌شده توی گوشی‌ش نشون می‌داد از مجالس لعنی که فلان سخنران معروف در اون صحبت می‌کرد. دیدم قبول نمی‌کنند. ️گفتم براتون خاطره‌ای تعریف می‌کنم: «مدتی پیش که در یک مراسمی نزد رهبر انقلاب بودم، بعد از مراسم سوالی از ایشون داشتم و ایستاده بودم تا نوبت‌م بشه. یک حاجی بازاری متدین به آقا گفت: از موقعی که شما برگزاری مجالس ۹ ربیع رو ممنوع کردید، خودم دم در خونه می‌ایستم و هر گوشی و ضبط صوتی که مدعوین دارن می‌گیرم ازشون و نمی‌ذارم هیچ فیلم و صوتی از این مجالس بیرون بره. حاجی، توقع داشت مورد تحسین رهبری قرار بگیره؛ آقا گفت: «این که من لعن بزرگان اهل‌سنت رو ممنوع کردم، به خاطر عواقب این‌طوری‌ش نیست! این اعتقاد قلبی منه و حاضرم این اعتقاد رو روی کفن‌ام بنویسن!» ️وقتی این خاطره رو برای اون دو مشاور نقل کردم، مشاور کرزی گفت: وقتی رفتی ایران به خامنه‌ای بگو «یک مرید به مریدان تو افزوده شد!» من چندی بعد در دیداری با رهبری این رو تعریف کردم و گفتم من افشای سرّ کردم. آقا فرمودند: «تا می‌تونید از این افشاها بکنید!» ❥| @mahdaviiat_313
| مَـہْـدَوٖیَّت |
📌حرمت زائر هوا را به سینه میکشم اما در بازدم جانم بالا می آید. سینه ام تیر میکشد و پریشان از دردی
ادامه.. شیخ وارد اتاق می‌شود و زنم که مشغول خوش‌ آمدگویی است به دنبای تدارک وسایل پذیرایی می‌رود. با دیدن شیخ بغضم سر بازمی‌کند وبه گریه می‌افتم. - چه شده مرد؟ این چه مرضی‌ست که مردی قدرتمند چون تو را به این روز انداخته؟ چرا گریه می‌کنی؟ زنت می‌گوید اطبا از درمانت درمانده‌اند. ببینم آن زخم را. خجالت می‌کشم و او دست دراز می‌کند تا پیراهن را کنار بزند. با دیدن مرهم روی سیاهی لبش را می‌گزد. - شیخ به تیرغضب خدا گرفتار شده‌ام. من بد کرده‌ام. سینه‌ام در آتشی می‌سوزد که خود هیزمش را فراهم کرده‌ام. طبیبان در درمانم عاجزند چون دردم زمینی نیست. چون... - آرام باش، بگو چه شده. از چه حرف می‌زنی؛ توکه تا چندی پیش سرپا بودی و قبراق. بالش را پشتم صاف می‌کند دردی کشنده در بدنم پخش شده و نفس کشیدن را برایم سخت کرده است. اما باید برای او بگویم. راز مگویم اگر آشکار شود حتماً از سوز سینه‌ام کم خواهد شد. نگاهم را به درمی‌دوزم خبری از زنم نیست پس دهان به گوش شیخ نزدیک می‌کنم و پرده از ماجرا برمی‌دارم. -------------------------- چند روز پیش سرحال و قبراق مانند همیشه خودم را به حرم رساندم شلوغ بود. پرس‌وجو کردم و فهمیدم کاروانی از تبریز برای زیارت آمده است. می‌دانی شیخ اینجا خادمان عادت دارند که برای زائرها زیارت نامه بخوانند، آداب دعا خواندن یادشان بدهند،یعنی برایشان قرآن می‌خوانند و در عوض پولی می‌گيرند. من هم که دیدم کاروانی جدید آمده خود را آماده کردم تا مبلغی به جیب بزنم. کاروانیان را برسی کردم، از ظاهر آدم‌ها می‌توان وضع اقتصادیشان را فهیبد. بعضی ندار بودند بعضی پیر و بی‌حوصله بعضی زن بودند و بعضی نوجوانانی که می‌دانستم پولی ندارند. اما در میان کاروان جوانی بود خوش قد و بالا که ظاهری بسیار موجه داشت. لباسی تمیز و نیکو پوشیده بود؛ آرام قدم برمی‌داشت و به همه لبخند می‌زند. هنوز تردید داشتم به او نزدیک شوم یا نه که دیدم به سمت دجله رفت. درست حدس زده بودم جوان از صالحان بود شاید هم از اربابان. غسل کرد. لباسی بهترازلباس سفرپوشید. خود را آماده زیارت می‌کرد. وقتی کیسه کوچک زر او را دیدم دیگر تردید نکردم و آهسته به دنبالش راه افتادم. او وارد صحن شد.صدای مناجات زیر لبش را می‌شنیدم.شیخ قصد بدی نداشتم.فقط میخواستم از او نفع ببرم.جوان رو به ضریح ایستاد.کتابی دست گرفت و شروع کرد به خواندن.تیرم به سنگ خورده بود.خود زیارتنامه میخواند و به من نیازی نداشت. در چند قدمی اش ایستاده بودم. نمی‌توانستم دست خالی از او دل بکنم.قدمی به جلو برداشتم که دیدم اشک روی صورتش رد انداخته. می‌خواند و اشک میریخت.در همین حین دستش را به سمت آسمان بلند کرد. بهترین زمان بود که سکه‌ای شکارکنم. پس آرام گوشه ردایش را کشیدم. لحظه ای چشم از کتاب برداشت و نگاهم کرد.سریع گفتم:«میخواهم برای تو زیارتنامه‌ای بخوانم». سری تکان داد و ... 🖇ادامه دارد... ❥| @mahdaviiat_313
اگر این چند داستانی که از کتاب شب چهلم در کانال فرستادم رو خوندید،دوست دارم نظراتتون رو بدونم. خوشحال میشم برام بفرستید🌱 بگید آیا به یاد بیشتر از قبل هستید!؟ @ya_abalfazl133
همراهانی که از اول داستان ها رو نخوندن میتونن با این هشتک👈 تمام داستان هایی که فرستاده شده رو مطالعه کنن🌱
🍃پیـامبر: خدیجـه بـه مـن ایـمـان آورد درحـالیـکه همـه کـافر بودنـد. سالروز ازدواج و 😍 ❥| @mahdaviiat_313
| مَـہْـدَوٖیَّت |
ادامه.. شیخ وارد اتاق می‌شود و زنم که مشغول خوش‌ آمدگویی است به دنبای تدارک وسایل پذیرایی می‌رود. ب
🔖قسمت آخر از کیسه‌اش یک اشرفی کف دستم گذاشت. باور نمی‌کردم شیخ, درتمام روزهای گذشته به ازای خواندن زیارت‌نامه برای زائرها یک دهم آن اشرفی هم به دست نمی‌آوردم. خواستم به سمت خانه بیایم اما شیطان به دلم چنگ زد. جوان با حالی منقلب می‌خواند واشک می‌ریخت. صدای توی سرم پیچید «چرا به کم قانم شدی؟» و همین شد که دوباره برگشتم به سمت او دوباره در حالی که او چشم‌هاپش را بسته وبا سوز زیارت‌نامه می‌خواند گوشه ی پیراهنش را کشیدم. چشم باز کرد. انگار از دنیایی دیگر نگاهم می‌کرد. - من باید به تو زیارت تعلیم دهم. سری تکان داد یعنی «نمی‌خواهم». اما باز نیم اشرفی به من داد و اشاره زد که از او دور شوم. در پوست خود نمی‌گنجیدم یقین داشتم بازهم برای دور کردن من حاضر است خرج کند. پس دوباره ردایش را کشیدم و گفتم: «کتاب را کنار بگذار می‌خواهم به تو زیارت یاد دهم» با چشمانی که پر از التماس بود نگاهم کرد. با دست اشاره زد دور شوم و وقتی دست درازم را دید یک ریال به دستم داد. شیخ دیگر قصد داشتم از او دست بردارم و راهی خانه شوم. تا جلوی در هم رفتم اما شیطان رهایم نکرد. جوان را شکل کیسه‌ای پر از سکه می‌دیدم. دوباره با گستاخی جلو رفتم و ردایش را کشیدم. ناگهان اشکش قطع شد. بغض‌کرده نگاهم کرد وکتابش را بست. چانه‌اش میلرزید که از حرم بیرون رفت. پشیمان شده بودم. همین که او بی‌حرف رفته بود مرا داغان می‌کرد. دنبال او دویدم تا اورا به گوشه‌ای ببرم و بگذارم زیارت نامه اش را بخواند. کنجی از حیاط نشسته بود. سراغش رفتم با دیدنم ابرو در هم کشید. -برگرد. هر طور می‌خواهی زیارت کن؛ من دیگر کاری با تو ندارم -نمی‌خواهم. توهمه حال زیارتم را از بین بردی, تودلم را شکستی منتظر نماند عذرخواهی کنم. از حرم بیرون رفت و من ماندم و سکه‌هايم. راستش بعد از رفتن جوان دیگر به او فکر نکردم. فقط برای سکه‌هایی که به دست آورده بودم نقشه می‌کشیدم. شب در آسمان پهن شده بود که به خانه آمدم. اما همین که در خانه را باز کردم دیدم سه مرد رو به رویم ایستاده‌اند. آن که وسط ایستاده و از همه با هیبت‌تر بود نگاهم می‌کرد،ترسیده بودم شیخ که مرد گفت: «چرا زائر ما را از ما باز داشتی؟» بعد ازآن لحظه دیگر نفهمیدم چه شد. سینه‌ام سوخت و زندگی‌ام را به آتش کشید. نمی‌توانم اشکم را کنترل کنم. شیخ زمزمه می‌کند: «بد کردی مرد، بد کردی». ویران می‌شوم و چشم‌هايم را می‌بندم؛ دردی در سینه‌ ام تیر می‌کشید که یقین دارم هیچوقت آرام نخواهد شد. ❥| @mahdaviiat_313
خدآیآ آنقدر پوشآندی كه باور کردم عیبی ندآرم:)! . . 🤎 ❥| @mahdaviiat_313
آیت الله بهجت ره : دائم سوره قل هو الله احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به عج که این کار عمر شما را با برکت میکند و مورد توجه خاص حضرت قرار می گیرید.💚 ❥| @mahdaviiat_313
❀مَن أرادَ أن تُستَجابَ دَعوَتُهُ وَ أن تُكشَفَ كُربَتُهُ فَليُفَرِّج مُعسِرٍ . . . هركس ميخواهد دعايش مستجاب شود و غمش از بين رود ؛ بايد گره اي از كار گرفتاري باز كند🌱 ❥| @mahdaviiat_313
| مَـہْـدَوٖیَّت |
||ببینید 👈چهره واقعی امام خمینی ❥| @mahdaviiat_313
پیشاپیش از کیفیت بسیار بد فیلم که توسط ایتا بی کیفیت شده،پوزش🙏
💔😔
«جمعه» روز پایانی هفته، مورد احترام مسلمانان و یکی از اعیاد مهم آنان است. به عقیده برخی جمعه از آن رو «جمعه» نامیده شده که در آن جهت نماز اجتماع می‌کنند.(۱) اهمیت شب و روز جمعه در احادیث بسیاری بیان شده و اعمال و ادعیه فراوانی برای آن مقرر گشته است. از مهم‌ترین اعمال مؤمنان در روز جمعه توجه به حضرت مهدی و انتظار فرج آن بزرگوار است. در این روز زیارت آن حضرت و دعا برای تعجیل فرج او مستحب است؛ زیرا طبق برخی از روایات و زیارات، امید ظهور آن حضرت در روز جمعه بیش از سایر روزها است.(۲) 📚منابع ۱.(راغب اصفهانی، مفردات.) ۲.(ر.ک: بحارالانوار، ج 99، ص 215.) ❥| @mahdaviiat_313
| مَـہْـدَوٖیَّت |
#جمعه «جمعه» روز پایانی هفته، مورد احترام مسلمانان و یکی از اعیاد مهم آنان است. به عقیده برخی جمعه ا
▫️امام صادق در این باره فرموده است: «و خروج می‌کند قائم ما اهل بیت در روز جمعه.»(۱) همچنین در روایاتی آمده است: «روزی که پیامبر اکرم، حضرت علی را در غدیر خم نصب فرمود، جمعه بود و روز قیام قائم جمعه خواهد بود و روز برپایی رستاخیز جمعه خواهد بود.»(۲) البته بین این سه رخداد عظیم، وجوه مشترک فراوانی وجود دارد. از ویژگی‌های دیگر این روز با عظمت، آن است که در آن روز شریف پای به عرصه گیتی نهاده چشم به جهان گشود.(۳) 📚منابع ۱.(شیخ صدوق، الخصال، ص 394، ح 101.) ۲.(شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 422، م 1241.) ۳.(کتاب الغیبة، ص 393؛ کمال‌الدین و تمام النعمة، ح 2، ص 432، ح 13 و 12.) ❥| @mahdaviiat_313
تو یکی از صوتای آقای فانی شنیدیم که میگه: و یا چون بقیه، تو سر بارِ یاری! حواست به خودت و زندگیت و هدفت باشه بچه مسلمون!نزنی جاده خاکی بعد بعد گذشت مدتها ببینی ای دل غافل..اینجا کجاست.من کجام؟ (: ❥| @mahdaviiat_313
milad_payambar_sorod_1_258428.mp3
11.54M
°🌱 ||بــابـای فاطـمه رسیـد تـولـدش مـبـاركــــــ🎉 شبیه آقـام عــــلــــــــی عـــبـــد مـحـمـدم من😍 🎤سیدرضا نریمانی ❥| @mahdaviiat_313
🌿مناسب استوری ❥| @mahdaviiat_313
🎊 🌿امام‌صادق‌علیه‌السلام: چنان از خدا بترس كه گويا او را میبينی و اگر تو او را نميبينی او تو را ميبيند. 📗اصول كافی ، ج ۳ ، ص ۱۱۰ ❥| @mahdaviiat_313
🍃حضرت‌محمدﷺ: علی(ع) برای من، هم‌چون سر من است برای پیکر من. 🔖کنزالعمال، ج ١١، ص ٦٠٣ ❥| @mahdaviiat_313