📚#داستان_کوتاه
قهرمـــ🥇ـانـــــان #دین_اسلام
#حضرت_محمـ🥀ـد_صلی_ﷲ_علیه_و_آله
کـــ👦🏻ـــودک بازیگوش
پیامبر اکرم (صلوات ﷲ علیه و آله و سلم) اَنَس را صدا زد.
کمی با او صحبت کرد.
سپس او را برای انجام کاری به جایی فرستاد.
اَنَس دواندوان🏃♂️ کوچهها را پشت سر گذاشت.
به کوچه بزرگی رسید!
بچههای کوچک در میان کوچه سرگرم بازی🏹 بودند.
با شور و شادی دنبال هم میدویدند🏃♂️.
اَنَس زیر سایه نخــ🌴ـــل ایستاد و غرق تماشای بچهها شد.
گذشتِ زمان را احساس نمیکرد!
ناگهان دست گرمی را روی سرش حسّ کرد که او را نوازش میکرد.
صورتش را برگرداند. «خدای من!
این که پیامبر خداست».
چشمهای 👀ریز اَنس به چشمهای خندان پیامبر افتاد شرمنده شد!
نمیدانست چگونه عذرخواهی کند.
پیامبر(صلوات الله علیه و آله و سلم)
با لبخند گفت: «آیا به آنجا که گفته بودم، رفتی؟»
انس با دیدن لبخند آرام پیامبر احساس آرامش کرد!
گفت: «همین الان میروم» بند کفشش را محکم بست و مثل پرنده پر کشید.
🔍منبع:
(اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص۳۰۴)
#محمد_مثل_گـُل_بود 🌻
#پایان
#حکایت
#دین_اسلام
#منم_بچه_مسلمان
[برای ۴ تا۱٠ سالهها]
مهدویکودک
🚸 @mahdavikoodak