گاهی خوندن روایتهای یک آدم دیگه، مثل طلوع میمونه. طلوع کلمات برای تکتک احساسات روی هم تلنبار شده، اونوقت من میتونم توی سرزمین بیکران احساسات و افکارم یکی از اون حسهای قدیمی رو از اون زیر بیرون بکشم، ببینمش، بغلش کنم و گاهی همین دیدن و ارتباطم با حسها کافیه برای سروسامون پیدا کردنشون...
#مهد_خانگی_آسوریک #روایت_مادرانه #تجربه_نگاری #نوشتن
تابستان سالِ یک، با یکی از حلقههای مادرانهی مهد خانگی آسوریک، خوندن کتابی رو شروع کردیم که مدام ما رو ارجاع میداد به مشاهدهی سرزمین احساسات و افکارمون.
توی تمرینات هفتگی نوشتن لازم داشتیم. اما برای ما، بیرون اومدن از دنیای جملههای سریع پرقضاوت ذهنی و ارتباط دادن کلمهها و ساختن جملههای مخصوص به هر فکر و حسمون سخت بودن.
تا اینکه به نقطهای رسیدیم که دیدیم نیاز داریم بتونیم درونمون رو برای خودمون فقط، تبدیل به کلمه کنیم.
فکرمون، حسمون، اتفاقات اطرافمون رو، بتونیم بنویسیم تا ببینیم چقدر برای هر تجربهی حسمون خودمون رو قضاوت میکنیم،ببینیم کجاها پر شدیم از باید و نبایدهایی که برای کلمه انتخاب کردن هم مانع ما شدن...
و باید برای این دیدن، فرصتی خلق میکردیم.
#تجربه_نگاری #روایت_مادرانه #نوشتن #مهد_خانگی_آسوریک
وقتی به این نیاز رسیدیم،از یک متخصص ادبیات کمک گرفتیم و سعی کردیم یک فرصتی برای مامانهای مهدخانگی آسوریک ایجاد کنیم که این ارتباط رها و بیچارچوب کلمات با درون رو خلق کنن.
اینجا گاهی با هم روایتها و یادداشتهای ناب مادرانه میخونیم و مشتاقیم که روایتهای شما رو هم بخونیم.
@Mahd_e_khanegi
#مهد_خانگی_آسوریک #نوشتن #روایت_مادرانه #تجربه_نگاری