eitaa logo
مهدیه
756 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
20 فایل
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی @khadememahdeea : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹دعای  فـــــرج🔹 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🏴🏴🏴🏴🏴 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
سلام بر ابراهیم قسمت ۲۷ عملیات زین العابدین راوی: جواد مجلسی راد عمليات در محور ما تمام شد و بچه هاي همه گردان ها به عقب برگشتند اما بعضي از گردان ها، مجروحين و شهداي خودشان را جا گذاشته بودند. ابراهيم وقتي با فرمانده يكي از آن گردان ها صحبت مي كرد. داد مي زد و خيلي عصباني بود. تا حالا عصبانيت ابراهيم رو نديده بودم. مي گفت: "شما كه مي خواستين برگردين و نيرو و امكانات داشتين. چرا به فكر بچه هاي گردانتان نبودين چرا مجروح ها رو جا گذاشتين، چرا خوب نگشتين و..." براي همين با مسئول محور كه از رفقاي خودش بود هماهنگ كرد و با جواد افراسيابي و چند تا از رفقا به عمق مواضع دشمن نفوذ كردند و تعدادي از مجروحين و شهداي باقيمانده رو طي چند شب به عقب انتقال دادند. دشمن به واسطه حساسيت منطقه نتوانسته بود پاكسازي لازم رو انجام دهد. ابراهيم و جواد توانستند تا شب بيست و يك آذرماه 61 هجده مجروح و نُه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ دشمن خارج و به عقب منتقل كنند. حتي پيكر يك شهيد را درست از فاصله ده متري يك سنگر عراقي با شگردي خاص به عقب منتقل كردند. ابراهيم وقتي پيكرهاي شهدا رو به عقب منتقل كرد در عين خستگي خيلي خوشحال بود. مي گفت: "ديگه شهيد يا مجروحي تو منطقه دشمن نبود. هر چي بود آورديم ". بعد گفت: " امشب چقدر چشم هاي منتظر رو خوشحال كرديم. مادر هر كدوم از اين شهدا كه سر قبر بچه هاشون برن ثوابش براي ما هم هست". من بلافاصله از موقعيت استفاده كردم و گفتم:"آقا ابرام يه سئوال دارم: خودت چرا دعا مي كني كه گمنام باشي ؟ " انگار كه منتظر اين سئوال نبود، يه لحظه سكوت كرد و گفت: "من مادرم رو آماده كردم. گفتم منتظر من نباشه حتي گفتم برام دعا بكنه كه گمنام شهيد بشم"، ولي باز جوابي رو كه مي خواستم نگفت. ابراهيم بعد از اين عمليات كمي كسالت پيدا كرد و به تهران آمد و چند هفته اي تهران بود و فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي رو ادامه داد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۳۹ عبدالله بن ادريس از ابن سنان نقل كرده، مي‌گويد: روزي هارون الرشيد چند جامه براي علي بن يقطين فرستاد و بدان وسيله او را گرامي داشت، در ميان آنها شنلي از خز سياه بود كه همچون جامه مخصوص پادشاهان، طلادوزي شده بود! علي بن يقطين تمام آن جامه‌ها را خدمت ابوالحسن موسي بن جعفر عليه السلام فرستاد و از آن جمله همان شنل بود و مقداري مال نيز بر آنها افزود كه طبق معمول از خمس مالش خدمت امام عليه السلام مي‌فرستاد. همين كه اين جامه‌ها و اموال به دست امام عليه السلام رسيد، آنها را قبول كرد امّا شنل را به وسيله همان قاصد به علي بن يقطين بازگرداند و به او نوشت: آن را نگه دار و مبادا از دستت بيرون كني كه در آينده نزديك، به آن سخت نيازمند خواهي شد. علي بن يقطين از اين كه شنل را به او برگردانده اند، به شك افتاد و علت آن را نفهميد ولي آن را نگه داشت. مدتي گذشت علي بن يقطين نسبت به غلام مخصوصش غضبناك شد و او را از كار بر كنار ساخت. غلام علاقه علي بن يقطين را به ابوالحسن موسي عليه السلام مي‌دانست و از فرستادن مال و جامه و هدايا در فرصتهاي مختلف، براي امام عليه السلام، اطلاع داشت. از اين رو نزد هارون رفت و بدگويي كرد و گفت: او به امامت موسي بن جعفر قائل است و هر سال خمس مالش را نزد او مي‌فرستد و در فلان وقت آن شنل مرحمتي اميرالمؤمنين را براي او فرستاده است. هارون برآشفت و بشدت غضبناك شد و گفت: من حقيقت اين مطلب را كشف مي‌كنم اگر همين طور باشد كه تو مي‌گويي به زندگي او خاتمه مي‌دهم. فوري فرستاد و علي بن يقطين را احضار كرد. همين كه حاضر شد، گفت: آن شنلي را كه به تو مرحمت كرديم چه كردي؟ گفت: يا اميرالمؤمنين: آن در نزد من در جامه داني مهر و موم شده است، آن را معطر نگه داشته‌ام و كمتر روزي است كه صبح جامه دان را باز نكنم و از باب تبرّك به آن نگاه نكنم. هر صبح و شب آن را مي‌بوسم و به جاي اولش بر مي‌گردانم، هارون گفت: هم اكنون آن را حاضر كن! گفت: اطاعت يا اميرالمؤمنين. يكي از خدمتگزارانش را خواست و گفت: برو به فلان حجره خانه من و كليدش را از خدمتگزارم بگير و در حجره را باز كن سپس فلان صندوق را بگشا و آن جامه داني را كه مهر و موم است بياور. چيزي نگذشت كه غلام رفت و جامه دان را مهر شده آورد و در مقابل هارون نهاد، هارون دستور داد تا مهر آن را شكسته آن را باز كنند. همين كه باز كردند، شنل تا شده و معطر به حال خود باقي بود. خشم هارون فرو نشست، سپس به علي بن يقطين گفت: آن را به جاي خود برگردان و تو نيز سرفراز برگرد، ديگر هرگز سخن هيچ سخن چيني را درباره تو باور نخواهم كرد. آنگاه دستور داد تا جايزه گرانبهايي براي علي بن يقطين فرستادند و فرمود، هزار تازيانه به غلام سخن چين بزنند، حدود پانصد تازيانه به او زده بودند كه مرد. [۱۱]. ع 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
السلام علیک یا باب الحوائج: ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻ‌ﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻪ ﭼﺎﻝ ﺑﻼ‌ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮓ ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﮓ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﻢ ﯾﺎﺩی ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻ‌ّﯼ ﺷﻤﺎ ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤﻨﻢ ✍غلامرضا سازگار ع 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا مولانا یا باب الحوائج ع 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🔹دعای  فـــــرج🔹 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🏴🏴🏴🏴🏴 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
34.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محفل انس با قرآن قسمت ۴۷ 🎦 تلاوت تصویری استاد شحات محمد انور ❇️ سوره نساء و ضحی تقدیم به همه انبیاء، صدیقین،شهدا، و صالحین بخصوص باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام 📆 مسجد سیده نفیسه - 1992 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🔹دعای  فـــــرج🔹 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۴۰ ترحم و دلسوزي رسول خدا (ص) لشكري براي سركوبي قبيله طيّ فرستاد فرماندهي آن را علي بن ابيطالب (صلوات الله عليه) بر عهده داشت، عدي بن حاتم طائي كه از دشمنان سرسخت رسول خدا (ص) بود، به شام فرار كرد. علي (ع) با مدادان بر آن قبيله حمله كرد، آنها را شكست داد مردان و زنان و اسباب و چهارپايان آنها را به مدينه آورد. [۱۲]. وقتي كه اسيران را به حضرت رسول (ص) نشان دادند، سفانه دختر حاتم طائي برخاست و گفت: يا محمد (ص) پدرم از دنيا رفت، برادرم از قبيله‌ام ناپديد شد، اگر مصلحت بداني مرا آزاد كن، مرا به شماتت قبائل عرب مگذار. پدر من پيشواي قبيله بود، اسيران را آزاد مي‌كرد، جانيان را مي‌كشت، بهر كه پناه مي‌داد حمايتش مي‌كرد، از حريم دفاع مي‌نمود، ازمبتلايان دستگيري مي‌كرد، مردم را طعام مي‌داد، سلام را آشكار مي‌ساخت، يتيم و فقير را بي نياز مي‌كرد، در پيشامدها مددكار مردم بود، كسي نبود كه حاجت پيش او آورد، نا اميد بر گردد، من دختر حاتم طائي هستم. رسول خدا (ص) از سخن او در عجب شد، فرمود: اي دختر اينها كه گفتي صفات مؤمنان است اگر پدرت مسلمان بود از خدا برايش رحمت مي‌خواستم. [۱۳]. آنگاه فرمود: اين دختر را آزاد كنيد كه پدرش اخلاق خوب را دوست مي‌داشته، سپس فرمود: «ارحموا عزيزاً ذلّ و غنيا افتقر و عالماً ضاع بين جهّال»: رحم كنيد عزيزي را كه ذيل گشته و توانگري را كه فقير شده و عالمي را كه ميان نادانان ضايع گرديده است. و نيز در اثر گفتار آن زن فرمود: همه اسيران را آزاد كنند. دختر حاتم كه چنين ديد گفت: اجازه بدهيد شما را دعا بكنم، حضرت اجازه فرمود و بياران گفت كه بدعاي او گوش فرا دهند. دختر گفت: خدا احسان تو را در جاي خود قرار دهد، تو را به هيچ آدم لئيم محتاج نكند، نعمت هيچ بزرگ قومي را از دستش نگيرد مگر آنكه تو را وسيله برگرداندن آن قرار دهد. دختر چون آزاد شد، به نزد برادرش عدي بن حاتم كه در «دومة الجندل» بود، رفت، گفت: برادرم پيش از آنكه نيروهاي اين مرد تو را گرفتار كند، پيش او برو، من در او هدايت و دقت رأي ديدم، حتما بر ديگران پيروز خواهد گرديد، در او خصلتهائي ديدم كه به تعجبم واداشت، او فقير را دوست مي‌دارد، اسير را آزاد مي‌كند، بصغير رحم مي‌كند، قدر آدم بزرگ را مي‌داند، من سخي تر و بزرگوارتر از او نديده‌ام اگر پيامبر باشد، تو پيش از ديگران ايمان آورده و برتري يافته اي و اگر پادشاه باشد در حكومت او پيوسته با عزت زندگي مي‌كني. اين سخنان در عدي بن حاتم موثر واقع شد، لذا به مدينه آمد و به دست رسول خدا (ص) اسلام آورد، خواهرش سفانه نيز مسلمان شد. [۱۴]. عدي بن حاتم مي‌گويد: به مدينه آمدم، داخل مسجد رسول الله (ص) شدم، سلام كردم، فرمود: تو كيستي؟ گفتم: عدي بن حاتم، فوري برخاست و مرا بخانه اش برد. در راه پيرزني ضعيف پيش آمد و گفت: حاجتي دارم، حضرت مفصل ايستاد و درباره نياز آن زن صحبت مي‌كرد. من در دلم گفتم: به خدا اين شخص پادشاه نيست وگرنه با ضعفاء چنين نمي كرد، اين قدر اهميت دادن به يك پيرزن كار شاهان نيست، چون به خانه اش رسيديم، تشک ساده اي كه از ليف خرما داشت به من فرمود: روي آن بنشين، گفتم: نه شما روي آن بنشينيد، فرمود: نه تو بنشين، من روي آن نشستم و او به زمين نشست. باز در دلم گفتم: والله اين پادشاه نيست، آنگاه فرمود: اي عدي آيا تو ركوسي نبودي [۱۵]؟ گفتم آري. فرمود: آيا از قوم خويش ماليات مرباع [۱۶] نمي گرفتي؟ گفتم: آري. فرمود: آن در دين تو جايز نبود. گفتم: آري به خدا حرام بود، دانستم كه او پيامبر است كه غيب را مي‌داند [۱۷]. بدين طريق مي‌بينيم كه اخلاق نيكو كار خود را مي‌كند تا جائي كه انسانها در مقابل آن از اعتقادات خود دست بر مي‌دارند. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🔹دعای  فـــــرج🔹 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
صحیفه سجادیه قسمت ۱۱۲ ادامه دعای ۲۰ وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِیّ الْأَفْعَال اللّهُمّ صَلّ عَلَی مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النّاسِ دَرَجَةً إِلّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا. اللّهُمّ صَلّ عَلَی مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ مَتّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَةِ حَقّ ٍ لَا أَزِیغُ عَنْهَا، وَ نِیّةِ رُشْدٍ لَا أَشُکّ فِیهَا، وَ عَمّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیّ. اللّهُمّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنّی إِلّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنّبُ بِهَا إِلّا حَسّنْتَهَا، وَ لَا أُکْرُومَةً فِیّ نَاقِصَةً إِلّا أَتْمَمْتَهَا. الها بر محمد و آل او درود فرست و بالا مبر مرا در میان مردم به درجه ای جز آنکه پائینم آری در پیش خودم به همان مقدار. و پیش نیاور برای من عزّتی در ظاهر جز آنکه پیش آوری به همان اندازه برایم خواری در باطن در پیش خودم. پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و مرا به هدایت شایسته ای بهره مند ساز که چیزی را با آن تبدیل نکنم و راه حقی که از آن منحرف نشوم و نیت درستی که در آن شک نکنم و عمر بده تا وقتی که عمرم در راه طاعت تو صرف گردد و هرگاه دیدی عمر من چرا گاه شیطان شد جانم را بگیر پیش از آنکه خشم تو بر من سبقت جوید و یا غضبت درباره من محقق گردد. خدایا وامگذار برای من خصلتی را که مورد نکوهش باشد جز آنکه اصلاحش کنی و نه عیبی که مایه سرزنش باشد جز آنکه نیکویش گردانی و نه کرامتی که در من ناقص باشد جز آنکه کاملش گردانی. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
نفس المهموم تالیف: شیخ عباس قمی ترجمه: ابوالحسن شعرانی قسمت ۷۹ ﺳﻴﺪ ﺩﺭ ﻟﻬﻮﻑ ﮔﻔﺖ: «ﻣﺮﺩی ﺷﺎﻣﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻱ ﺑﻨﺖ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﻓﻜﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ببخش ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻋﻤﻪ ﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﮔﻔﺖ: ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻡ، ﻛﻨﻴﺰ ﻫﻢ ﺑﺸﻮﻡ؟ ﺯﻳﻨﺐ ﮔﻔﺖ: ﻛﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻧﺸﺪﻧﻲ. ﺷﺎﻣﻲ ﮔﻔﺖ: ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻳﺰﻳﺪ ﮔﻔﺖ: ﺩﺧﺘﺮ ﺣﺴﻴﻦ. ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﺴﻴﻦ ﭘﺴﺮ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻭ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ؟ ﻳﺰﻳﺪ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻱ. ﺷﺎﻣﻲ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻟﻌﻨﺖ کند ﺁﻳﺎ ﻋﺘﺮﺕ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﻛﺸﻲ ﻭ ﺫﺭﻳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺳﻴﺮ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻲ؟ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺭﻭمند ﻳﺰﻳﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻣﻠﺤﻖ ﻣﻲ‌کنم ﺍﻣﺮ ﻛﺮﺩ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺯﺩﻧﺪ». ﻭ ﺩﺭ «ﺍﻣﺎﻟﻲ» ﺻﺪﻭﻕ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﻳﺰﻳﺪ ﺯﻧﺎﻥ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﻲ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻭ ﮔﺮﻣﺎ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﻱ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﭘﻮﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻭ ﺩﺭ ﻣﻠﻬﻮﻑ ﺍﺳﺖ ﺭﺍﻭﻱ ﮔﻔﺖ: «ﻳﺰﻳﺪ ﺧﻄﻴﺐ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﺮ ﻛﺮﺩ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺫﻡ ﻛﻨﺪ. ﺧﻄﻴﺐ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮ ﺑﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺫﻡ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺪﺭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻭ ﻳﺰﻳﺪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺴﺘﻮﺩ. ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ: ﺍﻱ ﺧﻄﻴﺐ ﻭﺍﻱ ﺑﺮ تو ﺧﻮﺷﻨﻮﺩﻱ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺸﻢ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭ ﺧﺮﻳﺪﻱ؟ ﭘﺲ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺯﺥ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻴﻦ. » ﺑﻬﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ «ﺣﺎﻭﻳﻪ» ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺯﻧﺎﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻧﺒﻮﺕ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻲ‌ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭘﺪﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻳﺰﻳﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ. ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺧﺘﺮﻛﻲ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ، ﺷﺒﻲ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺳﺨﺖ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺪﺭﻡ ﻛﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ؟ ﭼﻮﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺑﺸﻨﻴﺪﻧﺪ ﺑﮕﺮﻳﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ، ﻭ ﺷﻴﻮﻥ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﺗﻔﺤﺺ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺑﺎﺯ ﮔﻔﺘﻨﺪ. ﻳﺰﻳﺪ ﮔﻔﺖ: ﺳﺮ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﺮﻳﺪ، ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺳﺮ ﭘﺪﺭﺕ، ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺭﺍ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺟﺎﻱ ﺑﺮﻛﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩﻱ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ». 💔💔💔💔💔 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله حسین جان یک گوشه چشم تو برای حل همه مشکلات ما کافیه درسته ما لیاقتشو نداریم اما تو آقایی کن که آقایی 🎤سید جواد ذاکر 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🔹دعای  فـــــرج🔹 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
بی نظیر ترین تصویری که امروز دیدم ... . گاهی وقت ها انسان ها با بعضی اتفاق ها ارتباط برقرار میکنند . دلایل مختلفی وجود دارد . یا آن اتفاق را دوست دارند ، یا اینکه برایشان جذاب است یا دلایل دیگری باعث شده که حس مثبت نسبت به آن داشته باشند . البته همین انسان ها بدون آنکه بدانند ممکن است آن رخداد را دوست داشته باشند و علت این است که آن اتفاق ، خودشان هستند ... . من امروز این عکس از حیات وحش را دیدم . احساس کردم که عکس آشناست . خوب که نگاه کردم دیدم کاملا درست است . این عکس حال و روزِ امروزِ ایرانِ ماست . . این جنگل اسمش خاورمیانه است . کفتار ها و شغال ها و کرکس ها و گروهی از خلیج خوک ها در این جنگل جمع شده اند . جنگل البته بدون صاحب نیست . صاحب جنگل خداست و او برای آن فرمانروایی را انتخاب کرده است و در بین همه ی سلاطین ، کدام سلطان برازنده تر از شیر ؟ . این شیر دقیقا ایران است در خاورمیانه ... . زمانه ی عجیبی ست . در این جنگ ملخ ها هم لات شده اند و رجز می خوانند . . شیرِ قصه ی ما صبور است . صبور و دارای احترام . . من این تنهای مقتدر را در این زمانه ی نامرد دوست دارم ... 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۲۳ طاهر در سال ۱۹۵ ه‍.ق/ ۱۱–۸۱۰ م برای جنگ با علی بن عیسی به سمت ری حرکت و بر آن تسلط پیدا کرد و خود را مهیای نبرد با علی نمود. در طی مدتی که طاهر مشغول به تجهیز و آماده‌سازی لشکر خویش در ری بود، از اطراف و به خصوص خراسان، برای او کمک‌های زیادی ارسال شد.[۵۸] او سپس پادگان‌هایی را در راه‌ها مستقر ساخت و در همه‌جا دیده‌بان قرار داد و به اطراف جاسوسانی را برای کسب اطلاعات و وصول اخبار گسیل کرد.[۵۹] پس از آن، طاهر به گزینش آرایش سپاهیان و تاکتیک خود برای نبرد پیش‌رو پرداخت. فرماندهان او پیشنهاد کردند که در شهر ری مستقر شوند، تا در صورت طولانی گشتن جنگ از نظر آذوقه دچار مشکل نشوند، از سرمای هوا نیز مصون باشند و بتوانند در صورت لزوم منتظر کمک از سوی خراسان بمانند. اما طاهر پیشنهاد آنان را نپذیرفت و بیان داشت که سنگر گرفتن در شهر، ناتوان پنداشتن خود می‌باشد و موجب تمایل عامهٔ مردم به سمت دشمن می‌گردد؛ زیرا قدرت دشمن افزون جلوه می‌کند و در نتیجه مشکلی بزرگ از جانب مردم شهر متوجه خودشان می‌شود. پس، طاهر پیشنهاد داد که در صورت شکست به شهر پناه بیاورند، که این نظر مورد قبول فرماندهان قرار گرفت و او به همراه لشکرش در سال ۱۹۵ ه‍.ق/ ۸۱۱ م از شهر خارج شد و در قسطانه اردو زدند.[۶۰] تعداد سپاهیان طاهر را از ۳۸۰۰ تا ۲۰۰۰۰ تن بیان کرده‌اند، که اکثریت آنان را خراسانیان تشکیل می‌دادند.[۶۱] طاهر در طی مدتی که به آماده‌سازی سپاه اشتغال داشت به تقویت روحیه و تهییج آنان می‌پرداخت و سعی می‌کرد، تا آنان را برای جنگ مهیا نماید. به همین سبب از تعلل در جنگ اجتناب می‌ورزید تا روحیهٔ سپاهیان خودی از مشاهدهٔ فزونی لشکر علی بن عیسی تضعیف نگردد و دشمنان نیز بی‌پروا نگردند. اما، تعدادی از سپاهیان طاهر با مشاهدهٔ سپاه عظیم علی بن عیسی، به علی پیوستند. همچنین، او با تلاش مداوم و شبانه‌روزی به تجهیز سپاهیان خویش می‌پرداخت و لحظه‌ای قرار و توقف نداشت. طاهر به علت تعداد زیاد لشکریان دشمن و قلت لشکرش به اتخاذ آرایشی در جنگ پرداخت که به روایت خود او خارجی‌گونه بود و بر اساس آن سپاهیانش را به دسته‌های چهارگوش تقسیم کرد و هفتصد تن از خوارزمیان را در قلب سپاه جای داد. او برای پیروزی در نبرد، از روش‌های دیگر نیز بهره گرفت. احمد بن هشام را مأمور ساخت تا عهدنامه‌ای را که علی به فرمان هارون و در پایان حکومت خویش بر خراسان از مردم و برای مأمون اخذ کرده بود، بر سر نیزه کند و پیمان‌شکنی علی را برای سپاهیان به تصویر بکشد، تا در لشکر علی، ایجاد بی‌نظمی‌کرده و جبههٔ او را تضعیف نماید.[۶۲] طاهر همچنین به سپاهش تأکید می‌کرد که با درنده‌خویی خوارج بر دشمن بتازند.[۶۳] علاوه بر آن سپاهیان را تشویق می‌کرد تا سعی نمایند یکی از پرچمداران دشمن را به عقب برانند و عقیده داشت که عقب‌نشینی یکی از آنان موجب عقب‌نشینی سایر پرچمداران خواهد گشت، که این راهکار مؤثر واقع شد و یکی از دلایل پیروزی طاهر در میدان نبرد بود.[۶۴] بر طبق روایات، در لشکر طاهر سردارانی همچون داوود سیاه، میکاییل، سبسل، الرستمی و محمد بن مصعب حضور داشتند.[۶۵] علی بن عیسی در سال ۱۹۵ ه‍.ق/ ۸۱۱ م به همراه سپاهی که تعدادش را ۴۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ تن ذکر کرده‌اند به سمت ری به راه افتاد.[۶۶] امین نیز تا دروازهٔ خراسان یا نهروان به همراه لشکر آمد و سخنان و نصایحی را برای لشکریان ایراد کرد و با خراسانیان نیز به خوبی برخورد و سپس آنان را روانه کرد.[۶۷] سپاه علی، بسیار کامل و آراسته بود و علاوه بر آن در مسیر لشکرکشی از سوی حاکمان محلی نیز مورد حمایت قرار می‌گرفت، علی همچنین نامه و هدایایی برای حاکمان دیلم و طبرستان ارسال و از آنان درخواست یاری و اخلال در کار لشکر خراسان را طلب کرد.[۶۹] علی آرایش جنگی خود را این‌گونه برگزید، که ده پرچم برای سپاه تعیین کرد که در زیر هر پرچم هزار نفر قرار داشتند و به اندازهٔ مسافت یک تیر رها شده با یکدیگر فاصله داشتند. زره‌پوشان را پیشاپیش لشکر خود قرار داد و مقرر کرد هنگامی که گروه اولین پرچم از جنگ فرسوده گشتند، گروه بعدی جای آنان را بگیرند، تا بدین ترتیب همواره افراد تازه‌نفس به نبرد با لشکریان طاهر بپردازند. او سپس نیزه‌داران را پیشاپیش پرچمداران مستقر ساخت و خود به همراه یارانش در قلب لشکر جای گرفت.[۷۱] علی به سربازانش توصیه کرد که به سرعت بر لشکریان خراسان بتازند، زیرا موجب عقب‌نشینی آنان می‌گردد.[۷۲] وی، به حدی به توانایی خود و پیروزی‌اش اطمینان داشت که زنجیری نقره‌ای همراه خود داشت، تا به وسیلهٔ آن مأمون را دربند کند.[۷۳] 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
حکایت های تاریخی قسمت ۲۱ روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‏ ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن. در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمى‏کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
سیره شهدا قسمت ۶ ❌ رفتگر نبود ، آقای شهردار بود ... 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تفسیر قرآن کریم قسمت ۱۴۲ سوره بقره آیه ۱۳۴ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ آن جماعت را روزگار به سر آمد؛ دستاورد آنان برای آنان و دستاورد شما برای شماست؛ و از آنچه آنان میکرده اند، شما بازخواست نخواهید شد.. در شان نزول این آیات از ابن عباس چنین نقل شده که چند نفر از علمای یهود و مسیحیان نجران با مسلمانان بحث و گفتگو داشتند: هر یک از این دو گروه خود را اولی و سزاوارتر به آئین حق میدانست و دیگری را نفی میکرد، یهودیان میگفتند: موسی پیامبر ما از همه پیامبران برتر است و کتاب ما تورات بهترین کتابها است، عین همین ادعا را مسیحیان داشتند که مسیح بهترین راهنما و انجیل برترین کتب آسمانی است، و هر یک از پیروان این دو مذهب مسلمانان را به مذهب خویش دعوت میکردند، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت نکته ها: یکی از اشتباهات بنی اسرائیل این بود که به نیاکان و پیشینیان خویش، بسیار مباهات و افتخار میکردند و گمانشان این بود که اگر خودشان آلوده باشند، به خاطر کمالات گذشتگانشان، مورد عفو قرار خواهند گرفت این آیه به آنان هشدار میدهد که شما مسئول اعمال خویش هستید، همچنان که آنان مسئول کرده های خویش هستند. در کتاب غررالحکم از حضرت علی علیه السلام آمده است: الشرف بالهمم العالیة لا بالرمم البالیة شرافت و بزرگی به همتهای عالی و بلند است، نه به استخوانهای پوسیده ی نیاکان و گذشتگان در تاریخ میبینیم که افراد در سایه عمل خویش، آینده خود را رقم میزنند. زن فرعون اهل بهشت میشود، ولی همسر لوط در اثر بد کرداری، به دورخ رهسپار میشود. اینها نمونه ی عدالت ونظام حقِ پروردگار است در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است که فرمود: ای بنی هاشم، مبادا سایر مردم برای آخرت خود کار کنند، ولی شما به انساب خود دل خوش کنید. پیام ها: 1- نسبت خویشاوندی، در قیامت کارساز نیست لها ماکسبت ولکم ما کسبتم 2- آینده هرکس وهر جامعه ای، در گرو عمل خود اوست ولاتسئلون عمّاکانوا یعملون 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea