هدایت شده از «تبادلات گاندویی» پنج شنبه
دو دقیقه حواستونو بدین به من🔊🎀
میخوام بهترین پیج روزمرگی توی روبیکارو بهتون معرفی کنم😍
هر سفری که میره واستون ویدیوهاشو میزاره✈️
یه عکاس حرفه ای که کلی عکسای جذاب گرفته تا الان📷
و کلیییی کار خفن و جذاب دیگه، که وقتی وارد پبجش بشی میبینی👌🏻
رااستی الانم اسباب کشی دارنو کلییی ویدیو میزاره واستون...
اگر میخوای تو تابستون حوصله ات سرنره و کلییی خوش بگذرونی بپر تو⇩
https://rubika.ir/daily_life_with_mobina
(پیج در روبیکا)
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
سربازان رهبر همیشه باید پشت هم باشن💪🏼
«کانال سربازان رهبر» یه موقعیت خوبه که همه جوره شارژت کنه🔋🔋🔋
اینجا ما داریم تمرین میکنیم که بشیم یار کوچیکی از ۳۱۳ نفر یاران صاحب الزمان🌅
انشاءالله🤲🏼
آهای دخترا چادراتونو سر کنید که یواش یواش داره وقت ظهور میرسه!!!
⌈🌿°@sarbazan_valli○°.⌋
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
⭕️گاندویی ها این پیامو از دست ندید⭕️
واستون یه خبر عالی دارم، اولین کانال که از گاندو3 رمان مینویسه رو پیدا کردم😍 یه میکس جذابم واسه رمام درست کرده😢❤️
ـــ
#گاندو3🐊
#پارت_24
امیر: خیلی خوشحالم دوباره میبینمتون..
استاد رسول، دهقان فداکار، مهندس سعید، اقا فرشید عزیز که در نبود من زحمت کشی، و در آخر آقای فرما....داشتم با چشم دنبال اقا محمد میگشتم اما پیداش کردم حرفم نصفه موند...
آقا محمد کو؟؟
رسول: با این حرفش تودلم خالی شد...
همه به زمین چشم دوخته بودیم..
امیر: با دست چونه رسولو گرفتم و سرشو بالا کردم گفتم: رسول محمد کو؟ چیشده؟
رسول: چشمام پراز اشک بود.. همین که به امیر نگاه کردم اشکام سرازیر شد
امیر: تروخدا یکی یه چیزی بگه
عبدی: محمد برای ماموریت رفت کردستان و در راه برگشت...
امیر:🥺
عبدی: به ماشینش آرپیچی زدن...
امیر: دستام بی حس شد و ساک از دستم افتاد....
باور نیمکردم فقط همین باشه..
عبدی: میدونست چیز دیگه ای هم هست که نمیگم....صلاح نبود بگم تو کماست یا یگم فلج میشه
ـــ بیمارستان ــــ
امیر: رفتم جلو اتاق محمد...دلشو نداشتم برم تو...
از پشت شیشه نگاش میکردم....
هیچوقت آقا محمدو اینجوری ندیده بودم...
بی جون افتاده بود...کلی دستگاه رنگارنگ بهش وصل بود....
چقدر دلم میخواست امروز که اومدم اقا محمدو میدیدم محکم بغلش میکردم....
ــــ
اگر میخوای ادامه پارت رو بخونی سریع عضو کانال زیر شو👇🏻
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
به غیر از این رمان دوتا رمان گاندویی دیگه هم به صورت کانل توی کانال بارگذاری شده😍👌🏻
بدو عضو شو تا از دستت نرفته🏃🏻♀
ورود آقایون ممنوع است🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
تو را دوســــ❤️ــــت دارمــ❤️ـــــ
خبر خبر 📣📣📣
اولین چنل سوگل طهماسبی در ایتا ساخته شد 🔔
با وجود فعال ترین ادمین ها و مدیر 😇
بیا و سری بزن به فعالیت ها که دلتو میبرن♥️
دیگه با وجود این کانال لازم نیست اینستاگرام یا تلگرام داشته باشی
پس زود باش سریع عضو شو 😊
محکم بکوب روی پیوستن👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2186739873C29706091e1
منتظر قدوم سبزتان هستیم🍃🍃
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
سلاممم میخوام یه کانال جذااااب بهتون معرفی کنم که یه رمان خفن تو کانالش میزاره😍
رااااستی رسول با خواهر داوود ازدواج کرده😳😂
من دیگه چیزی نمیگم😂😐
برید قسمتی از رمان رو بخونید👇🏻😌
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رسول: به به اسما خانم🤩
اسما: میخوام باهات حرف بزنم...
رسول: جانم؟
اسما: ا....ع....م... آقای... رسول... محمودی.... ما... نمیتونیم.... باهم..... ازدواج..... کنیم😢
رسول: لبخند روی صورتم محو شد....
یع.... یعنی.... چی😳😲
اسما: اشکامو پاک کردم و جدی تر گفتم:
یعنی من دیگه دوست ندارم
نمیخوام باهات زندگی کنم
نمیخوام ببینمت
پشیمون شدمم😭
رسول: قدرت حذف زدن نداشتم همینجوری به اسما خیره شده بودم و اشک میریختم....
اسما: آقای محمودی برای سه شنبه وقت طلاق گرفتم تشریف میارید میریم همه چیو تموم میکنیم😠😢
رسول: اسما رفت.... اما من همونجوری مات و مبهوت به رفتن اسما نگاه میکردم، یکم ازم فاصله گرفت به خودم اومدم و بلند داد زدم:
قرااارموووون اااااییین نبوووووود😭😓
اسما: سر جام وایسادم... با این حرفش انگار دنیا روسرم خراب شد....
راستم میگفت، قرارمون این نبود😞
ولی چه کنم که مجبورم😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر میخوای بدونی ماجرا از چه قراره سرررریع عضو کانال شو👇🏻👇🏻
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
بدوووو میخوام برش دارممم🏃🏻♀
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
تو را دوســــ❤️ــــت دارمــ❤️ـــــ
خبر خبر 📣📣📣
اولین چنل سوگل طهماسبی در ایتا ساخته شد 🔔
بازیگر باحجاب و باوقار و باحیا
با وجود فعال ترین ادمین ها و مدیر 😇
بیا و سری بزن به فعالیت ها که دلتو میبرن♥️
دیگه با وجود این کانال لازم نیست اینستاگرام یا تلگرام داشته باشی
پس زود باش سریع عضو شو 😊
استوری و اخبار سریال نجلا را هم با خبر بشید فقط در کانال زیر👇🏻👇🏻👇🏻
محکم بکوب روی پیوستن👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2186739873C29706091e1
منتظر قدوم سبزتان هستیم🍃🍃
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
♣️♥️♣️♥️♣️♥️♣️♥️♣️♥️♣️♥️
میخوام بهت یک کانال معرفی کنم
که رمان های هیجانی میزاره
نمونه اش
👇👇👇👇👇👇
رمان
♠️♦️در یک قدمی موفقیت ♦️♠️
متفاوت ترین رمان گاندو که همه اتفاقات که فکر میکنی توش رخ داده و ترکیبی از شخصیت های
گاندو
بچه مهندس
و از سرنوشت
و دلیل تفاوت این رمان آرزوی نویسنده است که اون رو تبدیل کرده به رمانی هیجانی و غیر قابل تصور.
🚀🛰🛸اونایی که عشق به فضا دارن هم بخونن🚀🛰🛸
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
پس هرچه زود تر عضوش شو بخون و لذت ببر
♣️♥️@Novel_ghazal♥♣
آیدی نویسنده جهت نظرات
♠️♦️@asdfghjkl2000♦️♠️
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558
مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫
بعد از یک ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
ی کانال آوردم براتون با رمانهای گاندویی جذااااب😍🤩
همراه با کلی یزید بازی و اتفاقاتی که برای شخصیت ها میوفته😈😄
# اول از همه گاندویی😍
# شکنجه🔪
# اسلحه🔫
# خون💉
# گروگان گیری⛓
# خنجر🗡
# بیمارستان🚑
# عشق💔
# بمب💣
# رویاها و آرزوها🔮
# بلا و مصیبت🖤
# عروسی👰🏻
# تعقیب و گریز🚨
# وصیت نامه📜
# خواهر و برادر👫
# فرمانده👮🏻♂
# و در آخر ... شهادت🥀
و حالا با کلی ماجرای دیگه ....
•https://eitaa.com/romangandoi
بزن رو لینک و عضو شو😉
پشیمون نمیشی👌🏻♥️
گاندویی ها منتظرتونیم✨👌🏻
هدایت شده از بنر حقوقی پاک نشه..! «تبادلات گاندویی»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥
فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂
محمد عاشق خواهر رسول شده... فقط باید واکنششو ببینی!
ــ
#مدافعان_امنیت⇩
#پارت_55
نرگس: که اینطور.. پس اقا رسول به خاطر جنابالی چاقو خورده..😂
آوا: اهوم...
نرگس: خب ادامش؟
آوا: ادامه نداره دیگه...
نرگس: اصل مطلبو بگو اوا
چی اینجوری ریختت به هم؟
آوا: خودمم نمیدونم...
ولی هردفعه میبینمش ضربان قلبم میره بالا و تپش قلب میگیرم...
دستام شروع میکنه به لرزیدن...
به تته پته میوفتم..
دستپاچه میشم..
بدبختی اینه که دلیلشو نمیفهمم!
نرگس: خندیدمو گفتم: دلیلشو نمیفهمی!
خب خواهر من عاشق شدی دیگه.. 😂❤️😐
آوا: با تعجب بهش نگاه کردم😐
نه بابااا
فقط عذاب وجدان دارم🙄
نرگس: این حال تو عذاب وجدان نیست عشقه...
نگاهمو به قاب عکسی که رو میزم بود دادم.. منم زمانی که محسنو میدیدم همین حسو داشتم....
لبخند زدمو ادامه دادم: تپش قلب میگرفتم... نمیتونسم یه کلمه رو درست تلفظ کنم...
حلقه مو بالا اوردمو گفتم: بعدشم نتیجش شد همینی که الان مشاهده میکنی...
هم تو عاشق رسولی هم رسول عاشقته که به خاطر دفاع از تو چاقو خورده
ـ
آوا: از بیمارستان زدم بیرون..
تو خیابون راه میرفتمو فکر میکردم...
یعنی واقعا عاشق شدم؟
یعنی اسمش عشقه؟!
ــ
بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻
(شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی)
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱
ـ
شعبه دوم در روبیکا👇🏻
https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از بنر حقوقی پاک نشه..! «تبادلات گاندویی»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥
فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂
محمد عاشق عطیه میشه و رسولم عاشق خواهر محمد😂😐
ــ
#مدافعان_امنیت
آوا: چند روزه نه از رسول نه از محمد هیچ خبری نداریم... حالم خیلی بود...
رفتم یه لیوان آب بخورم قلبم تیر بدی کشیدو پخش زمین شدم... سیاهی مطلق
عطیه: داشتم برای بار صدم به محمد زنگ میزدم که با صدای شکستن لیوان بدو بدو رفتم تو آشپز خونه...
یاا خداااا...
نررررررگس
ــــــ
نرگس: آوا... آوا جان... صدامو میشنوی...
آوا: اروم چشامو باز کردم...
عطیه: بهتری؟
آوا: سرمو تکون دادم...
نرگس: خیلی به خودت فشار میاریا...
انقدر استرس از پا درت میاره
آوا: با یاداوری بدبختی که سرمون اومده اشکام سرازیر شد..
ـــــــــ
بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻
(شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی)
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱
هدایت شده از بنر حقوقی پاک نشه..! «تبادلات گاندویی»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥
فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😂😐آقا محمدم که عاشق عطیه شده..
فقط باید واکنش رسولو ببینی🤬🤫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قسمتی از رمان #مدافعان_امنیت⇩
#پارت_5
عطیه:
نشسته بودم پشت میزم..
سرمو گذاشته بودم رو دستم...
اتفاقات رو مرور میکردم...
آخه چرا وقتی اسم محمد میاد یا وقتی میبینمش حالم اونجوری میشه...
چرا واسه عملیات قبلیه انقدر نگرانش بودم...
چرا انقدر......
زدم تو پیشونیمو گفتم:: وای خاک تو سرم... نکنه عاشق شدم😐
خیلی ضایعست آدم عاشق فرماندش شه..😬
ولی اگه همینجوری به ضایع بازیام ادامه بدم قطعا همه میفهمن آبروم میره🤭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻
(شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی)
@rooman_gando_1400🇮🇷
رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍
بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱