eitaa logo
سایه جنگ
19 دنبال‌کننده
60 عکس
101 ویدیو
1 فایل
روحانی گفت سایه ی جنگ رو برداشتم و البته تحریم, الان سایه ی جنگ کم شده یا تحریم؟
مشاهده در ایتا
دانلود
اینکه امام علی ع بعد از حاکم شدن سنگ به شکم می بست مثل امروزی ها برای رژیم لاغری نبود ! زمانی که حاکم شد فقر زیاد بود, پس به اندازه فقیرترین انسان غذا میخورد تا حداقل های جامعه رو درک کنه و متناسب با عدالت بهبود بده 🙏 اگر مجلس و رئیس جمهور ما هم پیرو ولی بودن اردوگاهی برای سیل زده ها تدارک میدیدن و تمام کسانی که رفع خسارات سیل در حیطه وظایفشون بود رو وادار میکردن توی همون اردوگاه و با همون غذا و امکانات زندگی کنن تا وقتی که مأموریتشون رو به خوبی به پایان برسونن! هر مسؤلی که ناراحته از این مملکت شر و زحمتش رو کم کنه 👊 پست قدیم 👆 پست جدید 👇 تمام مسؤلینی که رفع مشکل به عهده شون هست باید توی اون روستا با حداقل ها زندگی کنن و تا زمانی که حداقل ها به طور دائمی برطرف نشده همونجا کنار مردم باقی بمونن @mahdi_12th
جاسم مشکلات زیادی داشت که مسؤلیت وجود آنها در دایره اختیارات شخص نبود. جاسم قربانی مشکلات جامعه بود. وظایف خودش را انجام می‌داد, اما انگار که توپ پنچر را باد میکرد. او باید در حیطه اجتماعی مشکلش را پیگیری میکرد تا از اساس حل شود. اما چطور؟ به مسؤلین میگفت اما چه کسی به او توجه میکرد؟ جاسم نه رئیس جایی بود, نه پارتی داشت و نه اهل پارتی بود. مسؤلی که به همچین شخصی طبق قانون خدمت باید میکرد پیدا نمیشد ! قهرمان قصه ی ما اما ناامید نبود. تصمیم گرفت در میان گروه ها و جمع های مردمی این مشکلات را مطرح کند تا با حمایت مردمی ریشه مشکلاتی که متعلق به یک شخص نبود را بر طرف کند. متاسفانه اینجا هم نتیجه ای نبود. مشکلات جاسم برای اکثر آنها مشترک بود, اما مشترک بودن این درد به شنیده شدن پیشنهاداتش کمکی نکرد. گروه های مردمی دور هم جمع بودند اما به هم گوش نمیکردند. بلکه به افراد مشهور مورد علاقه ی خود گوش میکردند ! "گروه بودند اما صدای یکدیگر را نمی شنیدند" جاسم بسیار سعی کرد تا حرفش را که درد همه بود بگوید, اما مشکل اینجا بود که باید مشهور میبود ! جاسم بیشتر تلاش کرد اما متهم شد. به تندروی, کاسبی از نام مردم, بزرگ نمایی مشکلات, کومونیسم, جاسوسی و ... جاسم آبرودار, محترم, سنگین و باوقار بود. هیچکس فکرش را نمیکرد که جاسم مشکلاتی داشته باشد. به همین دلیل بسیار مورد اتهام قرار میگرفت. جاسم که تنها راه شنیده شدن و جدی گرفتن حرف هایش را شهرت و جلب توجه میدید در نهایت یک تصمیم سخت گرفت. به بالای کوه رفت و همه ی مشکلاتش, رازها و اسرار مگویش را فاش کرد. خودزنی کرد, به طوری که خون از بدنش چکه میکرد. همه مشکلات جاسم را فهمیدند. از اتهامات پشیمان شدند و اینبار به حرف هایش با دقت فکر کردند. جاسم راست میگفت ! حداقل های جامعه اولویت باید باشد. در حالی که ما فکر کیفیت لباس, موبایل, اینترنت پر سرعت, خودرو, قهرمانی آسیا و ورود بانوان به ورزشگاه و ... هستیم, یک عده هستند که هنوز سر نان شب یا آب سالم یا گاز در زمستان یا کولر در تابستان یا حتی داشتن شناسنامه و ... دست و پنجه نرم می کنند. دوستانش, اهالی محل و گروه های مختلف تصمیم گرفتند که رساندن مردم به حداقل های مورد نیاز را در اولویت قرار دهند و البته فهمیدند که جاسم هم خودش از نیازمندان است و باید به او کمک شود. تصمیم به جاسم اعلام شد. همه چیز تحول یافته و در حال آبادی به نظر میرسید, تا اینکه . . . . جاسم خودش را آتش زد و از بالای کوه پرید تکه تکه شد ! وصیتنامه ای همراه او بود که نوشته بود : امروز شما حرف های من را شنیدید و برای حل مشکلات جامعه تصمیم جدی گرفتید. فهمیدید که آن اتهام ها به من روا نبود و خودم از فقیرترین های دنیا هستم. فهمیدید و تصمیم گرفتید اما خرج دیگران کنید. حرمت و حریم من دیگر شکست. تا زمانی که شأن خودم را حفظ میکردم همه ی شما سرگرم سلبریتی ها بودید, به طوری که حتی صدای خودتان را هم نمی شنیدید. به حرف هیچکس گوش ندادید مگر اینکه با یک جار و جنجال خودش را معروف و مورد توجه میکرد. چاره ای نداشتم جز اینکار که البته زندگی بی حاشیه و محترمانه من را بر باد داد. نمیتوانم تا آخر عمر به چشم یک مظلوم, بدبخت, کار به استخوان رسیده مرا ببینید. @mahdi_12th