«پس از فوت مرحوم نایینی، اصحاب و شاگردان او به سیّد [ابوالحسن اصفهانی] روی آوردند. از جملهی این شاگردان، سیّد علی مددی بود. او پس از چند دقیقه مکث در منزل سیّد، هنگام خروج با ناراحتی از اینکه چرا تا آن وقت موفّق نشده بود در درس سیّد حاضر شود، گفت: لعن الله من أخّرَنا عنک
مرحوم مددی میفرمود: سیّد اصفهانی اصولی را مطرح میکرد که به درد فقه میخورد، و از مطرح کردنِ مباحثی که در فقه کاربرد نداشت پرهیز میکرد.»
(شیخ محمّدرضا طبسی نجفی؛ حدیث خوبان، ص۵۵)
(چراغ مطالعه)
مهدي عاملي [کانال]
«پس از فوت مرحوم نایینی، اصحاب و شاگردان او به سیّد [ابوالحسن اصفهانی] روی آوردند. از جملهی این ش
.
البته من اصراری ندارم که مصداق موصول [مَـن أخّرَنا] حتما خود نائینی بوده، ولی تأکید میکنم بر اینکه صدای دهل از دور خوش است؛ تعداد معتنیٰبهای از مشاهیری که ما میشناسیم آدمهایی بودند که در برخی اوّلیّات و ضروریاتشان درمانده و معطل بودهاند. رودهدرازی نکنم، یک مثال بزنم و فعلا مرخص شوم:
در فضائل و محاسن أخلاق آخوند خراسانی آوردهاند که: شبی یکنفر از عوامالناس با سید محمدکاظم یزدی کاری داشت، خانهی آخوند و سید در یک کوچه بود، درحالیکه با یکدیگر بهشدت اختلاف[نظر، یعنی ما میگوییم اختلاف نظر بوده، شما هم بگویید انشاءالله که اختلافشان اختلافِ نظر بوده، نه اختلافی دیگر. خلاصه این دو بزرگوار با هم مخالفت و مخاصمت] داشتند، آن مرد آمد و اشتباهاً درِ خانهی آخوند را زد. آخوند آمد در را باز کرد و وقتی فهمید یارو با سید کار داشته و اشتباهاً در خانهی او را زده، پس چکار کرد؟ چه عکسالعملی نشان داد؟ آیا خواهر و مادرِ مردک را به فحش کشید که چرا با سید کار داری ولی درِ خانهی مرا زدهای؟ آیا با مشت و لگد به جان آن مرد افتاد؟ نه. اصلا و ابدا. بلکه در حرکتی فوقالعاده آسمانی و ملکوتی و روحانی، و با اخلاقی کریمانه و مملوّ از فتوّت و انسانیت، در خانهی سید را به آن مرد نشان میدهد و میگوید: خانهی سید آنجا است.
واقعا حیرتانگیز است.
وقت اذان است، من مرخص میشوم.
التماس دعاء
مهدي عاملي [کانال]
. البته من اصراری ندارم که مصداق موصول [مَـن أخّرَنا] حتما خود نائینی بوده، ولی تأکید میکنم بر این
..
حاشیه:
فرق حاشیه با شرح در این است که حاشیه لزوماً در راستای توضیح اصل مطلب نیست.
و
این «پشتسرِ مُرده نباید حرف زد» هم از آن حرفها است که میدانم و میدانی.
قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّـٰعِبِينَ [۵۵: الأنبیاء]
[کفار به ابراهیم] گفتند: آیا آوردهای حق را، یا تو [نیز] از بازیگَران هستی؟
سؤالی مهم، و بیتعارف و صریح.
ما نیز
واقعاً حق را میگوییم یا دکان باز کردهایم؟
قصدمان رشد است یا داستانسرایی؟
میخواهیم دستِ دیگران را بگیریم یا به آنها لگد بزنیم؟
آیا تکلیفمان با خودمان مشخص است؟
پیشگیری بهتر از درمان است؛
اینکه سعی کنیم کاری کنیم که هیچ میل و هوایی نداشته باشیم، خیلی راحتتر از این است که بگذاریم هوای ما با هوای امامِزمان علیهالسلام تعارض کند، که لازم باشد بخواهیم (بعد اللتیا و التی، که آیا بشود، آیا نشود) هویٰ و خواستهی او را بر میل و هوای خود مقدّم کنیم.
باید گفت: آقاجان، من لاهَویٰ و بیمیل هستم؛ میل شما چیست؟ دوست دارید چطور باشم؟ چکار کنم؟ کجا باشم و کجاها نباشم؟ امرِ شما چیست؟ دستورِ شما کدام است؟
و لباس التقویٰ «ذالك» خیر
(ذالك، نه «هذا»)
و «آن» لباسِ تقویٰ [که وصفاش را بهخوبی و بارها شنیدهاید ولی عملاً از تلبّس به آن فرسخها دور هستید] بهتر [از لباسهای گران و زیبا] است.
مهدي عاملي [کانال]
و لباس التقویٰ «ذالك» خیر (ذالك، نه «هذا») و «آن» لباسِ تقویٰ [که وصفاش را بهخوبی و بارها شنیده
.
حاشیه:
تفضیلی که در °«بهتر» از لباسهای گران° هست، مثل تفضیلی است که در «الآخرة خیر و أبقیٰ» (و أعدلا بنيمروان، کما في کتب النحو) هست؛ که أبقیٰ فرموده درحالیکه دنیا را بقائی نیست که آخرت در قبالاش أبقیٰ باشد.
و این صنعتی است برای تأکید بر اینکه «دیگه خدا وکیلی الف رو باید بر جیم مقدّم کرد»
حقیقةً اشتراک در مادّه ندارند که بخواهند در مقدارش مفاضله کنند، بلکه یکی دارا است و دیگری کلّاً فاقد است. (لذا نباید گفت: علی أفضل از أبیبکر است. کمااینکه نمیشود گفت فلانی داناتر از سنگ است)، ولی ما از بابِ تسلیم، که حتی اگر فرض کنیم در اصلِ مادّه هم اشتراک دارند، باید این را هم بپذیریم که فلانی بیشتر از او دارای این مادّه است. ابوبکر فضلی ندارد، دنیا بقائی ندارد، ولی حتی اگر فرض کنیم و بپذیریم که فضل و بقاء دارند، باز هم باید تسلیم شویم به اینکه فضل علی بیشتر از فضلِ أبیبکر است و بقای آخرت بیشتر از بقای دنیا است؛ و باید دست بر دامان علی زد و برای سرایی کار کرد که بقایش زیادتر است.
و الله عز و علا أعلم
فرمودند:
خدا بر شما واجباتی قرار داد، پس انجامشان بدهید، و حدودی معیّن کرد، پس نباید از آنها تجاوز کنید، و از اموری سکوت کرد، و سکوتِ او از جهل و نادانی نیست، پس متعرّضِ آنها نشوید.
بندگان خدا هم اینگونهاند؛ گاهی دربارهی اموری سکوت میکنند، ولی سکوتِ آنها از روی جهل نیست، بلکه مبنایی دارد و حکمتی و ثمرهای. پس بهتر است مسائلِ مسکوتة را چوخ قوتدالامیاخ.
مشاجره: منازعه.
و شجر را شجر گفتهاند چون شاخههایش با یکدیگر در نزاعاند.
تفسیر ابوالفتوح رازی علیهالرحمة
«آیا گمان میکنی خداوندی که همهی کارهای مردم را به امام زمان علیهالسلام سپرده است، چیزی را از او پنهان نگه میدارد؟»
و ما مِن يوم نوروز إلا نحن نتوقع فيه الفرج، لأنه من أيامنا، حفظَته الفرسُ و ضيّعتموه