🔻روایت انقباض -۲
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک موقعیّت ساختاری و رسمی است که حیات و کنشگریاش، وابسته به نیروهایی است که در درون آن جای میگیرند. این بستر ساختاری، بهخودیخود و بهطور مستقل، پیشبرنده نیست و نمیتواند ملتزم به غایتی باشد که انقلاب برای آن در نظر گرفته است. همهچیز، مشروط و مقیّد به نیروهای درونی است و اینان هستند که میتوانند ظهورات و تجلّیّاتی در قامت و قوارۀ این شورا داشته باشد و یا آن را به زائدۀ دیوانی و اداری، تقلیل بدهند. آنچه که در دهههای گذشته رخ داده، این است که عاملیّتهای انسانیِ شورا، یا فهمی از افق تاریخیِ انقلاب نداشتهاند و بسیار سطحی و کممایه بودهاند؛ یا آنچنان که اقتضای فرهنگ است، وضع مصلحانه و اجتماعی نداشته و با عینیّتهای فرهنگی، بیگانه بوده و در وجه فکری و نظری، محدود و منحصر شدهاند. این ترکیب و چیدمان، هیچگاه نتوانسته «فاعلیّتهای خلاّقانه» و «کنشهای تمدّنی» داشته باشد و همچون یک «جمع پیشران»، عمل کند و پیرامون خویش، «اجماع نخبگانی» پدید آورد. همواره به آن به چشم یک مجموعۀ صوری و تقنینی و درگیر جزئیّات نگاه شده که بهشدّت، متأثّر از دولتهاست و از خود، اراده و تصمیمی ندارد. این نگاه، با واقعیّت وجودیِ شورا، تناسب و تطابق داشته و حاصل بدبینی نبوده است. در هیچیک از معضلهها و گرههای فرهنگی، این شورا نتوانسته در مقام تشخیص و گرهگشایی، مقدّم و جلودار باشد و اصحاب فکر و معرفت را در پی خویش به حرکت درآورد و بسیج نخبگانی پدید بیاورد. این نیروها، اغلب فاقدِ مرجعیّت فرهنگی و معرفتی بودهاند و جبهه و جریانی را نمایندگی نمیکردهاند، بلکه بیشتر، عنوانها و منزلتهای سازمانی، سببساز انتخابشان بودهاند. در واقع، این جمع نتوانسته خود را بهعنوان برآیند و برآمدِ نیروهای تاریخی در عرصۀ عمومی، تصویر کند.
[دوم]. این جمع، حتی در درون خودش نیز یک «جبهه» و «جریان» نیست، بلکه تکههای بریده از یکدیگر هستند که بنا به ضرورت این ساختار، در کنار یکدیگر نشانده شدهاند و هماندیشیها و هماهنگیشان، بیش از همین نشستهای رسمی نیست. این امر به آن معنی است که ما با یک اجتماعِ معنادار و هویّتمند روبرو نیستیم که چیزی از قبیل خطهای منقطع، آنها را به یکدیگر پیوند داده باشد. ماهیّت تکهتکۀ این شورا، مانع تحرّکات جمعی و یکدست آن میشود و آن را از حالت چریکی و فعّال و اثرگذار، دور میکند. بهبیاندیگر، با یک قرارگاه روبرو نیستیم که خود را در معرکۀ جنگ بداند و بخواهد در قالب یک طرح مشترک، وارد میدان بشود و نیروها را بسیج کند. آدمهای نچسب و ناهمخوان، در یک جمع قرار گرفتهاند تا بر اساس «توافقات حداقلی» و «اشتراکات مرزی»، احکامی را صادر کنند، درحالیکه تعارفات و ملاحظات، موجب میشود که نزاعها و اختلافها پنهان نگاه داشتهشده، آشکار نشوند، اما اگر چنین نبود، تنشها و تضادهای بنیادی، عیان میشدند. فقر همدلی و هممعنایی، شورا را قطعهقطعه کرده و کارکردهای تاریخیاش را به فراموشی سپرده است. این هویّت «چندتکه» و «بههمسنجاقشده»، حرکت و خیزش و حرارت و جنبش نمیآفریند.
[سوم]. هر که عالم و محقّق و مدرّس و صاحبکرسی و نظریهپرداز و متفکّر و فاضل و فرهیخته و نخبه باشد، قادر نیست تنها با تکیه بر این خصوصیّت، گرهگشا باشد. اوضاع و احوال فرهنگ، تابع کسانی با این اوصاف نیست که حضورشان در آنجا، علاج دردهای فرهنگی باشد. فرهنگ، محتاج ترکیب «متفکّر» و «مصلح» است و نه متفکّر بهتنهایی. مطهری در آثار خویش، بهدرستی میان این دو، تمایز نهاد و نشان داد که وضع اجتماعی و تاریخی، وابسته به اصحاب تفکّر نیست و فقط آن دسته از متفکّرانی که میداننشین و عینیّتگرا هستند و بدین سبب، مصلح خوانده میشوند، توان تحوّل بیرونی را دارند. این ترکیب، همان است که در شخص امام خمینی، تحقّق یافت؛ همچنان که خودِ مطهری، مصداق این سخن است. ازاینرو، رهبر معظم انقلاب اصرار داشتند که باید افزون بر «مطهریِ قم»، «مطهری ِتهران» نیز بود. بعضی در حوزه و دانشگاه، ساکن هستند و از عینیّت سیاسی و اجتماعی، گریزان. تدریس میکنند و مینویسند، اما نه در نسبتِ با وضع تاریخی و اجتماعی. دغدغههای انتزاعی دارند و در پی مراتب و درجات علمی هستند؛ بیآنکه علم و فضلشان، نسبتی با جامعه داشته باشد. رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیرشان با حوزویان، به همین آسیب اشاره کرده و از «علم» و «تبلیغ» گفتند و نشان دادند که در دورۀ کنونی، علم بر تبلیغ، ترجیح یافته و جامعه به فراموشی سپرده شده است. ازاینرو، روحانیّت دچار افول مرجعیّت اجتماعی و عینی شده است.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻روایت انقباض -۳
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. چندین سال پیش، علامه مصباح -رضواناللهتعالیعلیه - از این حقیر دعوت کردند تا در جلسهای شرکت کنم. پس از آنکه جلسه آغاز شد، ایشان گفتند فلسفۀ جلسه این است که من، شما را با دوستانی که در زمینۀ فرهنگی، دغدغه و مطالعه دارند، متصل و مرتبط کنم تا بتوانید در کنار یکدیگر، یک «طرح جامعِ فرهنگی» بنویسید. ایشان مطلع بودند که بنده در حوزۀ نظریۀ فرهنگی، در حال تحقیق هستم و یکی از نوشتههای این حقیر را نیز مطالعه کرده و در گفتگویی دو نفری، مسائلی را دربارۀ آن نوشته مطرح نموده بودند. در این جلسه، ایشان قدری هم به تجربۀ حضورشان در شورای عالی انقلاب فرهنگی اشاره کردند و نکات تعیینکنندهای را بیان نمودند، از جمله اینکه با حالتی که توأم با تأمّل و افسوس بود، نقل کردند که در شورای عالی انقلاب فرهنگی، طرحی با عنوان دانشگاه اسلامی نگاشته شد و از من نیز برای اظهارنظر دربارۀ این طرح دعوت شد و در آن نشست، تصریح کردم که اگر موضوع طرح، دانشگاه اسلامی است، دستکم نام اسلام را نیز در طرح درج کنید!
[دوم]. من اینگونه فهمیدم که ایشان نسبت به «ساختارهای رسمیِ فرهنگی»، چندان نظر مساعدی ندارند و معتقدند باید دستی بیرون از این ساختارها، گره فرهنگ را بگشاید. اینکه علامه مصباح در دهۀ پایانی حیاتش و پس از اندوختن تجربههای معرفتی و هویّتی فراوان، به این نتیجه دست یابند که باید «طرح جامعِ فرهنگی» نگاشت و این اقدام باید بیرون از ساختارهای فرهنگیِ رسمی انجام شود، دلالتهای بسیار مهمی دارد. نخست اینکه ایشان از وضع فرهنگیِ کنونی، ناخرسند بودند و گاه تصریح میکردند که نسبت به سالهای اول انقلاب و دهۀ شصت، دچار زخمخوردگی فرهنگی شدهایم و بیشوکم، از ارزشهای آغازین و اصیل، فاصله گرفتهایم. فرهنگ در دهههای گذشته، همواره مغفول و مهجور مانده و نهادهای فرهنگی، آنگونه که باید، گرهگشایی نکرده و جامعه را در جهت پیشروی فرهنگی به حرکت درنیاوردهاند. دیگر اینکه برای علاج بیماریِ مزمنِ فرهنگی، باید طرح جامع نگاشت؛ طرحی که در آن، جنبههای مختلف ساحت فرهنگ، در نظر گرفته شده باشد و برای دردهای فرهنگی، درمانهای ریشهای و بنیادی تعریف شود. قدمهای موردی و بخشی، چارهساز و مؤثر نیستند و نمیتوانند فتوحات فرهنگی را رقم بزنند. دیگر اینکه این طرح باید از سوی نخبگان و متفکرانی نگاشته شود که افزون بر دغدغهمندی و تعهد انقلابی و حیات معنوی، بیرون از ساختارهای رسمی باشند. نیروهای تکنوکرات و بوروکرات، ساختارها را به تصرّف خود درآوردهاند و مجال و امکانِ تحوّل و بازسازی را ربودهاند و با هر حرکتی که نشانهای از رجوع به انقلاب در آن باشد، مخالفت و معارضه میکنند. این کارشکنیها و تزاحمها، توان نیروها را صرف پاسخگویی به این اصطکاکها خواهد کرد و در نهایت، اتفاقی رخ نخواهد داد. ازاینرو، باید در پهنهای که از دسترس آنها خارج است، روند بازسازی و تغییر، صورتبندی شود.
[سوم]. رهبر معظم انقلاب نیز معتقد به «عقل منفصل» برای حاکمیّت هستند؛ چنانکه تصریح کردند که در مواقعی که نهادهای فرهنگی دچار «اختلال» و «تعطیلی» میشوند و نمیتواند تصمیم و بگیرند و عمل کنند، نیروهای فرهنگیِ غیررسمی باید بهصورت «آتشبهاختیار» عمل کنند. چندی بعد نیز ایشان تعبیر «حلقههای میانی» را مطرح کردند و چهار خصوصیّت «نخبگی»، «جوانی»، «ساختاریافتگی» و «غیررسمیبودن» را برای آنها برشمردند و تأکید کردند که اگر جریانهای حلقههای میانی در جامعه به راه افتند، آرمانهای گام دوم انقلاب نیز محقّق خواهند شد. در واقع، این حلقهها نسبت به حاکمیّت، نقش عقل منفصل را ایفا میکنند و نسبت به جامعه، نقش هدایتگری و پیشبرندگی و بسیجگری. در اینجا، رهبر معظم انقلاب در برابر نظریههای «جامعۀ تودهای»، «تحزّب»، «میانجیگری روشنفکریِ سکولار» و «دولت حداکثری»، یک بدیل خلاقانه مطرح کردند. این بدیل، از متن فلسفۀ اجتماعیِ اسلام روییده و در عالَم انقلاب اسلامی نیز تا حدی و در برهههایی، تجربه شده است. نه باید جامعه را حداقلی و فروبسته و مقلّد و بینقش نگاه داشت؛ نه باید دل به احزاب سیاسی که معطوف به قدرت هستند و از متن جامعه برنخاستهاند بست؛ نه باید به کنشگران مرزی از نوع روشنفکریِ تجدّدزده امید داشت؛ نه باید جامعه را از فاعلیّت و توانمندی برکنار کرد و دولت تمامیّتخواه پدید آورد. نظریۀ اجتماعیِ انقلاب اسلامی، هیچیک از این رویکردها نیست، بلکه وجود حلقههای میانی با خصوصیّاتی که اشاره شدند، میتواند مناسبات دولت و جامعه را بازتعریف کند و آرمانهای انقلابی را محقّق گرداند. در حوزۀ فرهنگ و بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگی نیز باید از فنآوری حلقههای میانی برای بازتولید ارزشهای هویّتی بهره گرفت.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻روایت انقباض -۴
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. علامۀ مصباح در آخرین سخنرانی فرهنگی خویش در تاریخ ۹ آذر ۱۳۸۹ تصریح کرد: «ما در همۀ جبههها پیشرفت کردهایم؛ اما در جبهه فرهنگی چطور؟! حالا یکوقت که نمیخواهیم به روی خودمان بیاوریم میگوییم الحمدلله کتابها، بحثهای دینی و سخنرانیها فراوان است؛ اما وقتی به دلهایمان، مخصوصاً دلهای مسئولان و فرهیختگان و دستاندرکاران انقلاب رجوع میکنیم میبینیم خیلی توخالی است. ... ما باید اعتراف کنیم که در زادگاه فرهنگ اسلامی، از نظر فرهنگی ضعیف هستیم ... با اینکه امام از همان روزهای اول به مسئلۀ فرهنگ اهتمام داشت ولی شرایط، آنگونه که بایدوشاید فراهم نشد و دیگر آن حرکت از سرعت افتاد. ... تا دیر نشده باید جهاد کرد؛ اگر چندی دیگر هم در این زمینه تنبلی کنیم معلوم نیست که دیگر قابلجبران باشد؛ نسل جدیدی که با این اینترنت سر کار میآید، دیگر معلوم نیست باوری نسبت به اسلام و انقلاب داشته باشد ... چهل سال فرصت داشتیم و کار اساسی نکردیم. جواب خدا را چه بدهیم؟! چهل سال، مدت کمی نبود؛ مثل امامی بالای سر ما بود، بعد از ایشان هم مقام معظم رهبری، سی سال سکّاندار این انقلاب بود؛ اما به او مجالی ندادیم؛ اگر یکوقت هم یک چیزی گفت از این گوش شنیدیم و از آن گوش درکردیم.»
[دوم]. باید پذیرفت که وضع فرهنگی ما، دچار اختلال جدی است و فرهنگ به نقطۀ ضعف ملموس ما تبدیل شده است. تعبیر ضعف فرهنگی، روایت لطیف و محتاطانهای از واقعیّتهای فرهنگی است، اما اگر بخواهیم صراحت به خرج بدهیم، باید از تعابیر بسیار تلخی استفاده کنیم. انقلابی که همۀ ماهیّت خود را از فرهنگ، برگرفته بود و آرمانهای فرهنگی را مساوی با حقیقت وجودی خود میدانست، آنگاه که جامۀ نظام به تن کرد، از فرهنگ غفلت کرد و اقتصاد و سیاست را بر صدر نشانید. اقتصاد و سیاست در هیچ دورهای از تاریخ پساانقلاب، مجال ظهور به فرهنگ ندادند، بلکه باید گفت این دو، داشتهها و اندوختههای فرهنگ را به نفع خود، تخریب کردند و به اعتبار و وجاهت فرهنگ، گزند رسانیدند. اینک فرهنگ، به نقطۀ ضعف ما تبدیل شده و دشمن میداند که میتواند طرحهای سیاسی و اقتصادی خود را با بهرهگیری از اختلالهای فرهنگی، پیش ببرد. دیروز بر اساس فرهنگ، انقلاب اجتماعی آفریدیم و امروز از دریچۀ فرهنگ، متزلزل میشویم.
[سوم]. دشواریها و گرفتاریها در طول دهههای گذشته، بر روی یکدیگر انباشته شدهاند و فرهنگ را دستخوش کلافهای سردرگم کردهاند. اینک فرهنگ، خودش به مسأله تبدیل شده و سراسر، گره و معضله و آفت است. آسیبها و اختلالها، خودشان را بازتولید و تکثیر کردهاند و در اعماق، ریشه داونیدهاند و به بیماریهای مزمن تبدیل شدهاند. از هر نقطه که طرح اصلاح فرهنگی آغاز شود، نقطههای دیگر به مقابله برمیخیزند و مانع میآفرینند. شرایط، پیچیده شده است و دیگر انجام تغییر، بهآسانی دهۀ شصت نیست. در شرایط پیچیدگی، شبکهای از متغیّرهای منفی به همافزایی میرسند و امکانها را میفرسایند. و این تازه، توصیف وضع کنونی است؛ اما دربارۀ آینده، اگر مسیر و مدار فرهنگیِ کنونی ادامه یابد، قفلشدگیها و انقباضها و انسدادها، بسیار بیشتر و ارادهسوزتر خواهند بود. تداوم غفلت به معنی این است که چالشهای فرهنگی، سیر صعودی و فزاینده خواهد داشت و درآینده، امکانهای گشایش از دست خواهند رفت.
[چهارم]. بخش عمدۀ اختلالهای فرهنگی در جامعه، به برخی از کارگزاران بازمیگردد که نسبت مستحکمی با عالَم معناییِ انقلاب ندارند. فقدان خلوصِ هویّتی در کارگزاران، در اینجا خودش را نشان میدهد و فجایع و مصائب فرهنگیِ رخداده را آشکار میسازد. ذهنیّت بسیاری از کارگزاران فرهنگی، نسبتی با اصالتهای انقلابی ندارد و بیشوکم، آغشتۀ به تجدّد است. حتی تصوّر اینکه در درون حاکمیّت، نیروهایی حضور داشته باشند که مایل به تجدّد هستند و اصالتها را فراموش کردهاند و دچار التقاط شدهاند، سخت دردناک است، اما حقیقت این است که نهفقط نیروهای دولتی، بلکه نهادهای دیگر نیز گرفتار این آفت استحالهگر شدهاند. لیبرالیسم فرهنگی به اندرونی حاکمیّت راه یافته و اصالتهای انقلابی را رقیق کرده است. صدای التقاط فکری و ریزش هویّتی و وادادگی فرهنگی، از درون حاکمیّت شنیده میشود. اگر در سالهای نخست دهۀ شصت، دیگریِ نفوذ یافته به درون حاکمیّت، نهضت آزادی بود - که البته حذف گردید – اما از دهۀ هفتاد به این سو، تکنوکراتها و لیبرالها، بیشترین حضور را در حاکمیّت داشتهاند و سیاستهای خود را به اجرا درآوردهاند. اینان آنچنان بسط و تثبیت یافتند که اصولگراییِ سستمایه را نیز تسخیر کردند و روح معرفتی خود را در کالبدشان دمیدند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻طرحی برای جریانِ دانشجوییِ انقلابی -۱
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. از من دربارۀ جریانِ دانشجوییِ انقلابی و تکالیف کنونی آن پرسیدند. چون تجربۀ سالهای اخیرم نشان میدهد که این جریان، برانگیخته و فعّال نخواهد شد و در دوران خوابآلودگی و انفعال به سر میبرد، ترجیح دادم که بهجای گفتگوی حضوری که زمان فراوانی را خواهد گرفت، چند سطری بنویسم. از همان برداشت نخستم آغاز کنم: دستکم یک دهه است که جریانِ دانشجوییِ انقلابی، دیگر پیشران و زنده و بانشاط نیست و حضور و حیاتش احساس نمیشود. در دهۀ هفتاد و نیمۀ نخست دهۀ هشتاد، این جریان توانست تا حد زیادی، گرهگشا و کنشگر باشد اما بهتدریج، در خواب زمستانی فرو رفت و به حاشیه رفت. این زمستان، همچنان ادامه یافته است. این نیز خود دلایلی دارد و از آن جمله، فقر هویّتی است. مبارزه و مقاومت و ایستادگی و مسئولیّت و کنشگری و خودآگاهی تاریخی، محتاج هویّت است و این هویّت است که آرمانها را پیش میبرد. غفلت از هویّت اسلامی و انقلابی و سرگرمشدن به فروعات و حواشی، جریانِ دانشجوییِ انقلابی را گرفتار توقف و ایستایی و رکود کرد. دیگر اینکه محافظهکاری و هراس و مصلحتاندیشی، به سکۀ رایج تبدیل شد و دهانها را بست و فریادها را خاموش کرد. همه دچار تعارف و احتیاط و مداهنه شدیم و از عمل و اقدام و فاعلیّت بازماندیم. هنجارشدگیِ محافظهکاری، میدان را از دست ما ستاند و به دیگران واگذار کرد.
[دوم]. این حکم و برداشت، خاص جریانِ دانشجوییِ انقلابی نیست، بلکه بهطور کلی همۀ بخشهای جریان دانشجویی، اینچنین هستند. جریان لیبرال در دانشگاهها نیز منفعل و بیقدرت و حاشیهنشین شده و صدای محکمی از آن شنیده نمیشود. اگر فصل انتخابات را کنار بنهیم، باید گفت شاخۀ لیبرالیِ جریان دانشجویی، در افسردگی و بیحالی به سر میبرد. البته این وضع، اقتضای نظریِ آنهاست که فردگرا و خویشبسنده هستند، اما گذشته از این، بهشدت دچار افول و انحطاط معرفتی شدهاند. اگر در دهۀ هفتاد، وجه نظری داشتند و به مباحثات دانشگاهی علاقه نشان میدادند، اینک حتی از مقدّمات و ابتدائیاتِ مباحث نظری نیز آگاهی ندارند و گفتگو و دغدغه و خواستۀشان، معطوف به خودشان و لذّتشان و بدنشان است. مشارکتشان در جریان کثیف و خبیثِ زن، زندگی، آزادی نشان داد که هیچ سخن فاخر و مستقل و پیشبرندهای ندارند و سقف مطالباتشان، کشف حجاب و غذاخوریِ مختلط است و زبانشان نیز بهجای مفاهیم علوم انسانیِ تجدّدی، آغشته دشنام و فحاشی و رکیکگویی شده است. اینان، اینچنین حقیر و بیمقدار شدهاند و به قعر درۀ انحطاط اخلاقی و فکری سقوط کردهاند. صد رحمت به آن دورهای که پادو و عملۀ احزاب اصلاحطلب بودند و به گروه فشارِ لیبرالهای حزبی تبدیل شده بودند.
[سوم]. اما جریان دانشجوییِ انقلابی، امکان تجدید حیات دارد و میتواند دوباره پرچم روشنگری و کنشگری را به دست بگیرد و آرمان فراموششدۀ گام دوم انقلاب را یاری برساند. این امر، مقدور و میسّر است، اما وابسته به شروطی است که این جریان، تاکنون روی خوش به آنها نشان نداده است. مرحلۀ نخست، «خودسازی انقلابی» است؛ به این معنی که از لحاظ فکری و نظری، خود را تجهیز کند و بتواند با استدلالهای قوی، وارد صحنۀ مواجهه شود. «بینش انقلابی»، وجه نظری دارد و اینگونه نیست که انقلابیگری، متضمّن شعارها و ادعاهای میانتهی باشد، بلکه باید با قدرت تفکّر و خلاقیّت نظری به میدان و معرکه پا نهاد و آزاداندیشی را در فضای فسرده و خاموش کنونی، احیا کرد. انقلاب بدون «تفکّر»، راه به جایی نخواهد برد و جریان دانشجوییِ انقلابی در این باره، مسئولیت تاریخی دارد. باید به مطهری و مصباح بازگشت و از آنها آموخت. این دو، هیچگاه کهنه و تکراری نخواهند شد و تاکنون، جایگزینی نیز نداشتهاند. هیچکس در قد و قامت آنها نیست و باید تأسف خورد که پس از مصباح، ما دچار فقدان پدر فکری شدهایم. از کسانی بهعنوان جایگزین مصباح سخن میگویند ولی حقیقت این که هیچیک، قابلمقایسه با او نیستند و بعضی نیز با اصالتهای تفکّر انقلابی، فاصله دارند. باید همچنان به آثار مصباح مراجعه کرد و از او کمک طلبید. در لایۀ دیگر، آوینی و مددپور را دریابید. از کاروان زندهگان، به رحیمپور متصل شوید و از نوشتههای کچویان، بهرهها ببرید. دربارۀ کچویان باید اضافه کنم که تفکّر او، نظیر و شبیه ندارد؛ از عمق دینی و اتقان فلسفی گرفته تا اصالت انقلابی. ما حق او را به جا نیاوردیم و از دریای نبوغ و خلوص و تعمّق او استفاده نکردیم. بههرحال، در این خلاء و نقصان، بیشتر محتاج خودسازی معرفتی هستیم.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
کشف فلسفۀ فرهنگ از متن نظریۀ فرهنگی.pdf
318.2K
🔻جستار:
کشف فلسفۀ فرهنگ از متن نظریۀ فرهنگی
(آیتالله خامنهای و تحلیل فلسفیِ فرهنگ)
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
جایگاه رهبر، برای حفظ جهتگیری به سمت هدف انقلاب است؛ باید جلوی انحراف، بهوسیلهی رهبر گرفته شود. البته رهبر ممکن است گاهی بتواند، گاهی نتواند. در مورد رهبر، نخواستن متصوّر نیست؛ بلکه مسئلهی «توانستن» و «نتوانستن» است(دیدار خبرگان، ۱۴۰۳/۸/۱۷).
،،،،
رهبر در اثر غلبهی چه شرایطی، ممکن است «نتواند»؟
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1732817774061234501
🔻آقای خسروپناه! دوران رهاییست!
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. چند سال پیش در یکی از مدارس، چند جلسهای برای دانشآموزان، اخلاق جنسی تدریس کردم؛ اما از تدریس، پا فراتر نهادم و به دانشآموزان نزدیک شدم و از دنیای درونی آنها مطلع شدم. عجیب بود؛ نسبت به نسل و دهۀ من، انحرافهای جنسی، بسیار گسترده شده و آلودگیهای اخلاقی، ریشه دوانیده بودند. بااینحال، این نوجوانان غوطهور در معصیت، مشاور و راهنمای دلسوزی نداشتند که مسألههای درونیشان را با او در میان بگذارند. یکی از دانشآموزان میگفت مبتلا به خودارضایی است و مشاور رسمی آموزشوپرورش به او گفته هفتهای یکبار انجام این عمل اشکالی ندارد. حجم آفتها و انحرافها آنچنان بود که علاج ریشهای و ساختاری میطلبید.
[دوم]. برای گفتگو با دانشآموزان، به یکی از مدارس دخترانه رفته بودم. مشخص بود که به زور و اجبار به نشست آمده بودند. هرچه میگفتم در ذهنها جا نمیگرفت؛ گویا یک شکاف هویّتیِ بزرگ پدید آمده بود که امکان تفاهم و گفتگو را از میان برده بود. این همه فاصله و زاویه، عجیب بود. پس از برنامه، یکی از دانشآموزان کنارم آمد و گفت فقط میخواهم به شما بگویم که بسیار دیر آمدید. او درست میگفت اما مخاطبش من نبودم؛ نویسندهای که تمام توان خود را در دو دهۀ اخیر، صرف روشنگری و اعتراض و انتقاد و مناظره و تبیین کرده است.
[سوم]. در جریان اغتشاشات سال ۱۴۰۱ که برای اولین بار، دامنۀ کشمکشها و تضادها به مدرسهها هم کشیده شد، دخترم که در یک مدرسۀ دولتی تحصیل میکرد، بهشدت از سوی همکلاسیهایش مورد فشار و تحقیر قرار گرفت. همکلاسیهای او که همگی غیرچادری بودند و ذهنیّت منفی نسبت به انقلاب داشتند، چادریبودن او و عقاید دینی و انقلابیاش را به دستاویزی برای بایکوتکردن وی و سرزنش و ملامتش تبدیل کرده بودند. فشارها و کنایهها به دخترم در حدی بود که در مدت کوتاهی، نشانههای افسردگی در او نمایان گردید. بسیار احساس انزوا و تنهایی میکرد و میگفت در مدرسه، دوستی ندارد که سبک زندگی و تفکرش مانند او باشد. در اینجا بود که من در این اندیشه فرو رفتم که آیا من مقصرم که به دلیل قرار داشتن در طبقۀ متوسط، توان پرداخت شهریۀ مدرسۀ غیردولتی را ندارم، یا نهادهای فرهنگی و از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی که بیخاصیّت و بیکفایت هستند؟!
[چهارم]. از کنار مدرسۀ دولتی پسرم میگذشتم. صدای بلند فحاشیهای ناموسیِ بسیار رکیک دانشآموزان را با یکدیگر شنیدم. گویا با یکدیگر درگیر شده بودند. از پسرم در این باره پرسیدم. پاسخ داد همیشه در مدرسه نزاع هست و هرچه میخواهند میگویند و یکبار هم که معاون مدرسه میخواست اینان را مهار کنند، خودش را کتک زدند. دریافتم مدرسه، رهاست و کنکور و دیوانسالاری و شبکههای اجتماعیِ غربی و بیعملی نهادهای فرهنگی، همهوهمه، هویّت را بر باد دادهاند. نه معاون پرورشی دارند و نه کمترین خبری از کار فرهنگی است و نه معلمان در جهت تربیت تلاشی میکنند و ... . به معنی واقعی کلمه، مدرسه رهاست.
[پنجم]. حجتالاسلام خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، چندیست که به منتقدان کارنامۀ شورا میتازد و آنها را بیاطلاع و غیرمیدانی و بیادب میخواند و به دفاع از شورا میپردازد. دیگران را نمیدانم اما من از زندگی روزمرّۀ فرهنگی نوشتم، از عینیّتهای محسوس، از واقعیّتهای کنونی، از زیر پوست جامعه، از ذهنیّتهای فرسودهشده، از لیبرالیسم فرهنگی، از اغتشاش معنایی و زوال هویّت، از سرمایهسالاری در نظام آموزشی، از خاموشی و انحطاط شورای عالی انقلاب فرهنگی، از دوگانگی فرساینده در درون نظام، از منافقان انقلاب و ... . من از آن انقلابیهایی نیستم که فرزندانم را از جامعۀ واقعی جدا کنم و به درون گلخانههای شبهمذهبی که مدرسه نام گرفتهاند ببرم. همین که انقلابیها، فرزندانشان را از مدرسههای دولتی جدا کردهاند، به معنی شکست نظام در انقلاب فرهنگی نیست؟! مگر بنا نبود توحید در ساخت اجتماعی و زندگی روزمره، مستقر شود و جامعه، به بستری برای کمالات معنوی و ایمانی تبدیل گردد؟! آنقدر از واقعیّتهای جامعه احساس خطر کردهاند که برای خود، کلونیهای آموزشی ساختهاند و فقرا و طبقۀ متوسط را در مدارس دولتی رها کردهاند. این وضع، نه عدالت است و نه اخلاق. و من در شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک مرد نمیشناسم که این دردهای عمیق و مزمن را فریاد بزند و یقه چاک بدهد و از کارگزاران فرهنگیِ بیکفایت و ضعیفالنفس، پاسخ و عمل بطلبد. همه با هم تعارف دارند. سیاست، حقیقت را بلعیده و قدرتطلبی، خدایی میکند و آرمانها، در دهۀ شصت جا ماندهاند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
هدایت شده از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
▫️تطورات فلسفۀ مضاف و تولّد فلسفۀ فرهنگ
🖌 نوشتاری از #مهدی_جمشیدی عضو هیات علمی گروه #فرهنگ_پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
🔹 فلسفههای مضاف از نظر تولّد، اقتضایی و موقعیّتمند هستند؛ یعنی به وضع معرفتی و تاریخی وابستهاند و در نسبت با آن، موضوعیّت مییابند.
🔍 متن کامل را اینجا بخوانید👇
🌐 iict.ac.ir/tatavorat
#یادداشت
#فلسفه_فرهنگ #همایش
سایت I ایتا I بله I آپارات I اینستاگرام
🆔 @iictchannel
،،،،،،،،
هویت جمعی شورایعالی انقلاب فرهنگی ...، بروز لازم را ندارد و لازم است تأثیرگذاری شورا در مسائل فرهنگی، تقویت شود، ... انتظار این است که برای امور مربوط به شورا، وقت مناسب و کافی گذاشته شود.
بیانات در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۱۵
https://khl.ink/f/51469
«بروز»، «تأثیرگذاری»، «وقت»!
شما تغییری احساس کردهاید؟!
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1733117065526254068
،،،،،
از دیروز، لیبرالهای ایرانی _ چه سیاسیهای عملگرا، چه روشنفکران سکولار و چه معممهای متهتک _ موج جدید رسانهای با کلیدواژههای اجبار، تندروی، تنش اجتماعی و ... ساختهاند تا رهاشدگی حجاب ادامه یابد.
وقت موضعگیری اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی، فرا نرسیده؟! همچنان با عرصهی عمومی، سخن نمیگویید؟!
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1733146859603592914
🔻محقق داماد و موضع نامحققانۀ بیبنیاد
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. پیش از این، در نقد مواضع حجتالاسلام محقق داماد نگاشته بودم اما دریغ از پاسخِ معرفتیِ معادل و محکم. او خویش را در پوستینِ مظلومیّت نشانید و تحقیر و تخفیفِ منتقدِ صریح را بر مواجهۀ استدلالی و منطقی ترجیح داد. میگوید بر خوان نعمتِ معرفتِ مرتضی مطهری نشسته است، ولی آنچهکه از سیره و سلوکِ انتقادی و علمیِ مطهری خواندهام، کمترین نسبتی با مشرب و ممشای او ندارد. بیش از ادّعا و انتساب، بهرهای نبرده، وگرنه نیک میدانیم که مطهری، حتی به سراغ مغرضِ جاهلی همچون اکبر گودرزی نیز رفت و با وی به گفتگو پرداخت و زبان به استدلال گشود. محقق داماد، هرگز چنین سعه و بضاعتی نداشته و با منتقد و مخالف خویش، از درِ مباحثه و محاجّه وارد نشده است. گفتگومداری و بلندنظری مطهری کجا و بالانشینی و کوتهنظری اینان کجا؟!
[دوم]. محقق داماد در یادداشتی به نقد قانون حجاب پرداخته و نوشته: «تجربۀ عملی در پیگیری آنچه این قانون در پی آن است نشان داده که رعایت شرایط امر به معروف و نهی از منکر، از جمله عدم توهین و رعایت حرمت و کرامت، در عمل ممکن نبوده است.» وقتیکه وی پیش از تفکّر منطقی، تصمیم خویش را گرفته و میخواهد موضع پیشساخته و سیاسی خود را بر واقعیّت و عینیّت تحمیل کند، چنین میشود که دربارۀ طرحی که فاقد پیشینه و تجربه است و در این قانون، برای نخستین بار بناست به اجرا درآید، از «تجربۀ عملی» مینویسد! در این قانون، «منطق مواجهه» تغییر کرده و این قانون، یکی از فضایل خود را طرّاحی جدید برای نحوۀ مواجهه میشمارد؛ درحالیکه محقق داماد، از تجربۀ عملیِ تلخ در گذشته مینویسد و با این شبهاستدلال، میخواهد آن را باطل کند!
[سوم]. محقق داماد میافزاید: «مواد زیادی از این قانون، نهتنها غیرقابل اجرا، که نتیجۀ عکس خواهد داد و موجب تنفر نسل جوان از دین میشود.» وی بهجای استدلال و یا دستکم شبهاستدلال، به طرح ادّعا پرداخته و سخنان بیدلیلی را نگاشته است. کسیکه با وی موافق نیست، میتواند در نوشتهای دیگر، عکس این برداشتها و تفسیرها را از قانون حجاب بیان کند. اگر دعوی او، منطق و برهان و علم و اقناع است، پس استدلال او کجاست؟! چرا او در ادّعا، متوقف مانده است؟! کدام شاهد عینی و مؤیّد موجّه، امتناع عملی این قانون را تأیید میکند؟! این نشدن و انسداد، ریشه در کدام گسستگی با واقعیّت دارد؟! و نیز باید گفت مگر نسل جوان، همگی از حجاب عبور کردهاند و به کشف حجاب و برهنگی رو آوردهاند که این قانون، آنها را در بر بگیرد و به واسطۀ آن، متنفّر از دین بشوند؟! بر اساس کدام پیمایش و مطالعۀ تجربی، وی همۀ نسل جوان را در برابر این قانون نشانده و به صدور حکم عام و کلّی، مایل شده است؟! مگر این قانون، منطق پلکانی و تدریجی و مرتبهای در مجازات ندارد؟! و مگر میان توده و خواص، تمایز ننهاده؟! و مگر بر ترجیح و تقدّم فرهنگ، اصرار نورزیده؟! مگر مطهری نگفته که چهبسا باید برخلاف میل جامعه، عمل کرد تا مصلحت جامعه فراهم آید؛ هرچند در کوتاهمدت، مخالفتهایی صورت بگیرد اما در بلندمدت، حقایق آشکار خواهد شد؟! در اینجاست که روشن میشود منطق روششناختیِ محقق داماد بهعنوان یک فقیه، چه بیاندازه بر باد تکیه داده است. وی بهراستی، قایقی کاغذی ساخته و در آب افکنده.
[چهارم]. محقق داماد، در بخش دیگر نوشته است: «موضوع حجاب باید از طریق فرهنگی پیگیری شود، نه با چوب و فلک». باید بسی تأسّف خورد؛ کسیکه جامۀ رسول بر تن دارد و خویش را فقیه میخواند و بساط درس خارج پهن کرده، اینچنین دربارۀ واقعیّت، به تحریف و وارونهسازی و مبالغه و ناراستنویسی رو میآورد و هیجان و حرارتِ بیپایه برمیانگیزد تا مخاطب را منفعل سازد. در کدام دوره از حیات انقلابی، بیحجابان را به چوب و فلک بستهاند؛ جز آنکه بسیاری از همپیالههای سیاسیِ محقق داماد در جریان اصلاحات – یا همان چپ مذهبی در دهۀ شصت - خودسرانه و جاهلانه و بدون مجوز از امام خمینی، در کوچه و خیابان اینچنین کردهاند و امام خمینی نیز، بیدرنگ، گریبان آنها را گرفت. نیروی انتظامی و قوّۀ قضائیه، در کجا به چوب و فلک رو آوردهاند؟! حبس و جریمه و محرومیّت اجتماعی، چوب و فلک است؛ آن هم برای کسانیکه اصرار بر کشف حجاب و برهنگی دارند و تذکّر به آنها، بیاثر است؟! عجبا که چنین روحانیانی، با این حجم از قضاوتهای مبتنی بر ناواقعیّتها و نااخلاقها، سخن از مواجهۀ فرهنگی نیز میگویند ...
در پایان، آمادگی خود را برای مناظرۀ زنده و عمومی با وی، بر اساس اندیشههای حکمرانانه و فرهنگیِ استاد مطهری اعلام میکنم.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻دستبرد به حقیقت
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. در تیرماه سال ۱۴۰۲، مناظرهای با موضوع حجاب در برنامۀ شیوه داشتم که یک قطعۀ کوتاه از آن در روزهای اخیر و به مناسب قانون حجاب، از سوی برخی رسانههای اصلاحطلب در حال بازنشر وسیع است؛ اما متأسفانه آن را به گونهای «تقطیعشده» و «تصنعی»، منتشر کردهاند تا به مخاطب وانمود کنند که دست ما از استدلال، تهی است. با تقطیع، «تحریف» میکنند؛ «اشکالها»ی طرف مقابلِ مناظره را آوردهاند و «پاسخها»ی مرا - که برای ارائۀ آنها در انتظار تمامشدن سخنان طرفهای مقابل بودم - حذف کردهاند تا به مخاطب تلقین کنند که آن اشکالات، پاسخی نداشتهاند. دریغا که اخلاق حرفهای ندارند و در ستیز با حقیقت، دروغ میبافند. مگر در «قابهای بُرشخورده» و «تکههای گزینششده» کامیاب باشند، وگرنه واقعیّتِ مناظره، از غلبۀ این سوی مناظره حکایت داشت. این «تکهبندیها» و «بههمسنجاقکردنها»، از عجز معرفتیشان پرده برمیدارد و آشکار میکند که چگونه روایت، واقعیّت را در خویش فرومیبرد. شهامت مواجهه با «همۀ واقعیّت» را ندارند و با رسانه، به جان حقیقت میافتند و آن را «تکهتکه» میکنند تا مخاطب را بفریبند.
[دوم]. در آن مناظره، من در پاسخ به این مسأله که فرهنگ نمیتواند بر دیوار قانون تکیه بدهد، گفتم تمام دعوا بر سر یک اقلیّت ده درصدیِ متجاهر و لجوج است و قانون برای حل نشتیِ فرهنگی اینان است؛ به این معنی که «بخش عمدۀ جامعۀ زنان»، همچنان و فارغ از قانون، به سبب انگیزهها و اندیشههای ایمانی خویش، مقیّد به حجاب هستند و قانون، تنها برای اقلیّتی است که ضعف ایمان یا معرفت دینی، موجب کشف حجابشان شده است. پس اینگونه نیست که بنا باشد از طریق انحصاریِ قانون، فرهنگ پدید بیاید و یا یک امر فرهنگی، تثبیت شود، بلکه «قانونمندی حجاب»، فقط برای عدّۀ کمی که تعهد و معرفت دینیشان نمیتواند بازدارنده باشد، معنی و موضوعیّت دارد و بس.
[سوم]. در این حال، مجری در برابر من اشکال کرد که در علم حقوق گفته شده که اگر یک قانون، حتی پنج درصد مخالف جدّی داشته باشد، امکان اجرا نخواهد شد.
اما اوّلاً مقصود از «جدّیبودنِ» مخالفان چیست؟! شاخص این مفهوم کِیفی چیست؟! چگونه میتوان قضاوت کرد که مخالفان یک قانون، جدّی و مصمّم و قاطع هستند؟! آیا از «هیجانهای کور» و «عصیانهای ناگهانی» میتوان چنین حکمی کرد؟! اینکه یک روایت غلط و مغرضانه دربارۀ وضع حجاب ساخته و در قالب مفهوم حجاب اجباری، به بخشی از جامعه خورانده شود و آنان نیز مقلّدانه و طوطیوار، این کجروایت را بپذیرند و منفعلانه، تکرار کنند، به معنی مخالفت «جدّی» و «عمیق» است یا مخالفت «سطحی» و «نسنجیده»؟!
ثانیاً، مگر حتی قاعدۀ دموکراسی، پذیرش نظرِ «نصف به اضافۀ یک» نیست و مگر نباید نظر «اکثریّت» را ملاک عمل قرار دارد؟! در مجالس قانونگذاری، مبنای تقنین، پذیرش نود و پنج درصدی است؟! روشن است که چنین نیست.
[چهارم]. پس از این، دوباره کلام من قطع شد و طرف مقابل مناظره گفت مسأله، وجود ده درصد کشف حجاب در جامعه نیست، بلکه این است که اکثریّت جامعه، مواجهۀ قضایی را نمیپسندد و همچنین نیروی مذهبی، همیشه با استدلال جلو رفته است و نه قانون.
در اینجا نیز باید گفت: اوّلاً، در نظریۀ دینی، جامعه را بر اساس «مصلحت اکثریّت» تدبیر میکنند و نه «میل اکثریّت»، و بر این اساس، به جای «تبعیّت» از نظر اکثریّت، تلاش میکنند نظر اکثریّت را به سوی حقیقت دینی، «هدایت» کنند.
ثانیاً، اگر هم اکثریّتی مخالف باشند، مخالف «یک شکل خاص از مواجهۀ قانونی» با کشف حجاب و برهنگی هستند؛ از قبیل گشت ارشاد، ولی این مخالفت به این معنی نیست که بهصورت مطلق، معتقد باشند که حجاب نباید قانون باشد و فقط باید با اخلاق و تربیت و فرهنگ، این مسأله را حل کرد؛ چون بدیهی است که حتی قویترین ساختارهای هویّتی و تربیتی نیز نمیتوانند همگان را به خود ملتزم و مقیّد کنند. چهبسا اکثریّت معتقد باشند که حجاب، همچنان باید جنبۀ قانونی داشته باشد، ولی شکل مواجهۀ قانونی و الزامآور با کسانیکه اصرار بر کشف حجاب و برهنگی دارند باید تغییر کند. بهبیاندیگر، مخالفت فرضی با گشت ارشاد، به معنی موافقت با حجاب اختیاری – که همان خارجکردن حجاب از قانون و رهاسازی آن است - نیست.
ثالثاً، «فرهنگاندیشیِ محض»، همان اندیشۀ حجاب اختیاری است؛ درحالیکه تبدیل دستکم بخشی از «شرع» به «قانون»، امر ذاتیِ حکومت دینی است؛ چنانکه در منطق حاکمیّتیِ رسول اکرم و امیرالمؤمنین میخوانیم، شرع به قانون تبدیل گردید و برای متخلفان، مجازات در نظر گرفته شد. بهطور کلّی، فرهنگ در هیچ دولتی، چه دینی و چه سکولار، بینیاز از قانون نیست.
🖇 نسخۀ کامل و تقطیعنشده مناظره را در اینجا ببینید و بشنوید:
https://tv4.ir/episodeinfo/385569
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60