eitaa logo
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
1.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
115 ویدیو
23 فایل
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه کانال‌ها و صفحات من⬇️ https://zil.ink/mimte
مشاهده در ایتا
دانلود
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
سوگ مصنوعی در مجلس ختم زنان جامعهٔ ایران در معرض تحمیل نوعی سوگ مصنوعی رسانه‌زده است که در ظاهر سویه‌های احساسی دارد و بر نوعی حساسیت جمعی نسبت به زنان دلالت می‌کند؛ در سوگ مصنوعی که غالباً به بهانهٔ زنان بر جامعه تحمیل می‌شود، تحمیل‌گران تلاش می‌کنند از جایگاه خاصی که زن در سنت و فاهمهٔ ایرانی دارد، نوعی رفتار رمانتیک هیجانی و خشن غیرت‌گونه را بازتولید کنند که در باطن خود چیزی جز خشونت سیاسی مردسالار نیست. در سوگ مصنوعی تحمیلی، سوگواری به نوعی مد و شیوه‌ای برای ابراز طلبکاری سیاسی علیه نظام تبدیل می‌شود. علیرغم اینکه مردم معمولی در چنین حوادثی مخصوصاً وقتی کانون حادثه بر مظلومیت زنان بنا شده، عمیقاً متأثر می‌شوند اما سوگ‌سازان کاسب، تظاهر به سوگ درون‌تهی و دروغین را به مثابه نوعی فرم جدل سیاسی ترویج می‌کنند تا سرریز فشار بر کلیت جامعه ایرانی قرار بگیرد. این مسیر حتماً چیزی جز سیاست‌زدایی و مسئله‌زدایی از زنان نیست و کسانی که در مجلس ختم امثال مرحوم شلوغ می‌کنند و به سر و صورت می‌زنند نه عزاداراند و نه با قاتل ستیز دارند؛ آن‌ها دشمنان صاحبان عزایند. در سوگ ادایی در بالای قبر زنان خبری از ادای احترام به جنس مؤنث نیست که اگر بود اهداف ضدایرانی، ضدجامعه و توده‌کننده نباید در قالب دلسوزی و سوگواری پیگیری می‌شد. همانگونه که ماجرای «زن زندگی آزادی» به اسم مترقی‌ترین جنبش قرن، نیز چیزی جز سوارشدن بر گردهٔ زنان نبود و دیدیم از دو و نیم سال گذشته تا کنون هم چالش‌ها و مسائل زنان افزوده شده و هم حریم آن‌ها ساده‌تر و روزمره‌تر هتک می‌شود. دال مرکزی سوگ مصنوعی زن‌محور، علیه زنان است. این دال هم به غایت دروغین و گزاف است و هم از منظر علمی محکوم به نوعی جنسیت‌زدگی روش‌شناختی است. هرچند در مقابل هم برخی تلاش می‌کنند مؤلفهٔ جنسیت و مسائل اختصاصی زنان را انکار کرده و مقوله‌هایی از طبقاتی، اقتصادی و امنیتی را جایگزین کنند که این نیز خود انحراف از مسئله است. نه می‌توان چنین حوادثی را به فقر تقلیل داد و دردسرهای خاص زنان را فارغ از طبقه و نژاد نادیده رفت و نه تهمت خشونت سیستماتیک به جامعهٔ ایرانی و جمهوری اسلامی چیزی جز گل‌آلود کردن آب و ماهی گرفتن از آن است. اتفاقا مهم‌ترین مصداق برای خشونت سیستماتیک علیه زنان همین شبکه‌های «قدرت-ثروت-رسانه» است چیزی جز مردسالاری پنهان و فریبکار سکان‌دار آن نیست. اگر باطن چنین شبکه‌هایی این چنین کریه نبود، نباید شاهد سوگواری گزینشی برای زنان می‌بودیم. آن‌ها تنها برای زنانی مجلس ختم می‌گیرند و که بشود هویت و داستان آن‌ها را مصادره کرد. 🥀 مهدی تکلّو | @Mahdi_Takallou
امروز تکاپوی برخی را برای گریختن به یک کوره‌دهاتی و پناهگاهی و جایی دیدم و کمابیش دلگیر شدم. غربت یک شهر جنگ‌زده حتی هنوز که چیزی نشده بر من مستولی شد. سیمای جمهوری اسلامی را زدند تا گریختن را آموزه کنند اما در معرکه ماندن با شجاعت و روح بلند این زن ماندگار شد. یاد خاطرات مسجد موعود خرمشهر افتادم. یاد بانو فرنگیس افتادم. وقتی همه می‌خواستند بروند اما زنان شجاع و مجاهد ما میخ ماندن را جوری کوفتند که شهر هم ماند و دست اجانت نرفت، چه برسد که اهالی یک وطن، وطن را به حال خود بگذارند. حافظهٔ ما از این که زن‌ها نگذاشتند بند آب برود پر است. مرحبا مرحبا
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
امروز تکاپوی برخی را برای گریختن به یک کوره‌دهاتی و پناهگاهی و جایی دیدم و کمابیش دلگیر شدم. غربت یک
زن مبدأ همه خیرات است‌‌. شما دیدید، ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد... ما نهضت خودمان را مرهون زنها می‌‌دانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابانها می‌‌ریختند. تشویق می‌کردند زنها مردان را. خودشان در صفهای جلو بودند. زن یک همچو موجودی است که می‌‌تواند یک قدرت شیطانی را بشکند... (صحیفه امام، ج‌7، ص: 338، 26 اردیبهشت 1358 ، پیام رادیو تلویزیونی به ملت ایران دربارۀ مقام و منزلت حقیقی زن)
جمعی از خواهران آغازگر نامه‌ای مهم، حساب‌شده و پرمغز محضر رهبری شده‌اند. مضامین و نقاط تاکید خوبی دارد. در این نامه مشارکت کنید و حتی اگر آن را در ارسال به رهبری امضا نمی‌کنید دست‌کم دال مرکزی نامه را برای دیگران ارسال و ترویج کنید. بهانه‌ای شد بنده هم چیزی در این رابطه بنویسم.
جمله «زندگی را با قوت ادامه بدهید» بعد از پیام اخیر رهبری، بر سر زبان‌ها افتاد و موجی از پویش‌های مربوط به زندگی روزمره را در فضای مجازی به راه انداخت؛ شکل‌گیری چنین فضایی بسیار ارزشمند است اما باید نکته‌ای را لحاظ کنیم که در دریافتن معنای درست زندگی کمک‌کننده باشد: ادامه دادن زندگی به معنای نادیده گرفتن شرایط دشوار جنگ نیست. درست است که زندگی را باید با قوت ادامه داد منتها زندگی‌ای را که به یک نحوی ارتباطی با جنگ‌ داشته باشد. یک مدل زندگی را ترویج نکنیم که کاری به شرایط جنگ ندارد و طوری رفتار می‌کند که گویی هیچ جنگی در کار نیست تا بگوید دارم زندگی می‌کنم. مثلا مانند شرایط غیرجنگی کافه‌ام را می‌روم، به گلدانم آب می‌دهم، تولد می‌گیرم و.. این‌ها زندگی را غلط زیستن است! بازی در همان دوگانه تحمیلی جنگ یا زندگی است که اگر جنگ شد، زندگی از بین می‌رود. پس باید جنگ را انکار کرد و زندگی روزمره‌ای که قبل از جنگ‌ داشتیم را برجسته و روایت کرد! چنین رفتاری بیش‌از‌آنکه در زدودن ترس موثر باشد به ضد خودش بدل شده و اتفاقا بیشتر بقیه را می‌ترساند. چرا که تصور می‌شود کسی که در تهران مانده متوجه نیست که امکان دارد تا دقایقی دیگر با یک موشک زندگی‌اش با خاک یکسان شود. بنابراین پیش خود نتیجه می‌گیرند که ماندن در تهران اشتباه است چون کسانی که می‌مانند متوجه شرایط نیستند و رفتارشان احمقانه و از سر لجبازی جلوه می‌کند! باید از نوعی از زندگی صحبت کرد که متناسب با جنگ باشد. زندگیِ در روزگار جنگ باشد که زنان ببینند چه نیازها و خلاء‌هایی در این وضعیت وجود دارد و زندگی‌شان را خرج آن نیازها کنند و گرمابخش آن باشند، بدون درگیر جنگ شدن در فضای صلب و سرد مردانه. ▪️زهرا ستاری فقیهی | @ZhrFaghihi
زن و «زندگیِ جنگ» درآمدی بر روایت امر زنانه زیر سایۀ موشک و پدافند بخش اول: روزمرگی، زندگی و جنگ رویه‌های سیاست‌زدایانۀ پس از دفاع مقدس برای ما دوگانه‌ای از زندگی و جنگ ساختند و برای اینکه به ‌زعم ‏خودشان جانب زندگی و رفاه بگیرند سال‌ها دشمن و دشمنی او را انکار کردند. گفتمان زندگی از ابتدا با انکار ‏جنگ جان گرفت. گمان می‌کردیم هر اندازه از شبح جنگ فاصله بگیریم، بیشتر می‌توانیم به ریسمان زندگی ‏چنگ بزنیم و به هر میزان حوالی جنگ بگردیم امکان‌های زندگی را از کف می‌دهیم. واقعیت اما این است که هر ‏اندازه جنگ و جنگ‌افروزی به‌مثابه یک خُلق استیلایی و استکباری می‌تواند سکولار و در نتیجه مخرب باشد، ‏زندگی در فرار از نزاع‌های واقعی و اصیل انسانی هم فروکاهی به حیوانیت است.‏ جنگی که می‌دانستیم بالاخره روزی در می‌گیرد آغاز شد. این جنگ چه همان جنگ نهایی معطوف به محو ‏اسرائیل باشد و چه صرفاً مجازات و تنبیهی برای فلج کردن او، به هر حال از راه رسید و تا امروز یک هفته از آن ‏سپری شده است. پس از شوک و شکست در شب نخست، به ضرب شست پدافند و موشک و تدبیر رهبری و ‏دیگران روحیۀ ملت احیا شد. اما دشمن که فکر می‌کرد می‌تواند از داخل جامعه را ملتهب کند، پس از هدف ‏گرفتن فرماندهان، بنا به هدف گرفتن زندگی و جامعه کرد.‏ ترور جامعه که یعنی ترور زندگی، نه فقط از طریق حمله به مناطق مسکونی بلکه در حقیقت با افکندن «ترس» ‏آغاز شد. در نتیجۀ این ترس که باز در همان رویۀ فرار از جنگ به سودای زندگی بود، دولت در اقدامی ‏نادرست، پیش‌دستانه به استقبال تعطیلی و تعلیق رفت، برخی از شهروندان شهرهای بزرگ مهاجرت کردند، ‏صف‌های بنزین شلوغ شد و کسبه نیز چراغ محله‌ها را خاموش کردند. معلوم است که جنگ بر روزمره و ‏روندهای عادی خدشه وارد می‌کند اما این وضعیت نه تعطیلی امر روزمره بلکه در واقع سرآغاز «تعلیق زندگی ‏کردن» است.‏ موضوع این نبود و نیست که ناعاقلانه مقابل موشک‌ها و پهپادها سینه سپر کنیم و با «انکار جنگ» حرف از ‏‏«ادامۀ روزمرگی» بزنیم؛ اما گریختن از جنگ به این معنا، نه تنها حریم زندگی را نجات نمی‌دهد بلکه بختک ‏جنگ‌افروزان خبیث را تا مرزهای ضیق به‌جای مانده از زیستن می‌گستراند. ما نه جنگ را فی نفسه ستایش ‏می‌کنیم و نه از آن به هر قیمتی می‌گریزیم. ما اکنون به تلفیقی از زندگی با جنگ احتیاج داریم و تلفیق زندگی با ‏جنگ یعنی در شرایط جنگی و آن‌گونه که جنگ اقتضا می‌کند زندگی را باز‌ساختن و معنا بخشیدن که این حتی ‏با روزمرگی و زنده ماندن زیر سایۀ مرگ فرق دارد. ما در حقیقت به صورت‌بندی «زندگی جنگ» احتیاج داریم.‏ ‏«زندگی جنگ» تنها راه پذیرش جنگ به شکلی انسانی است که در آن نه جنگ و نه زندگی تقلیل پیدا نکرده و ‏به جای هم قرار نمی‌گیرند. و الا بی‌آن هم زندگی و هم جنگ هر کدام به نحوی به ورطۀ حیوانیت، شکم‌چرانی و ‏توحش فرو خواهند غلتید. در زندگیِ جنگ تلاش نمی‌کنیم خود را با امور روزمره مشغول کنیم تا جنگ را تا زمانی ‏که یقۀ ما را نگرفته انکار کنیم؛ بلکه ما لحظه‌ای چشم از جنگ بر نمی‌داریم و دغدغه‌ای جز جنگ نداریم اما ‏می‌دانیم برای پیروزی در جنگ تنها نباید جنگید بلکه باید در اطراف آن زندگی متناسبش را ساخت. این کار نه ‏از تعمیم روزمرگی به جنگ که فقط از رهگذر فرمی از زندگی حاصل می‌شود که سرریز آن در جنگ دیده شود. ‏زندگیِ جنگ همان تکرار موزه‌وار و توهمی فرم زندگی قاعدونی و مصرفی در زیر سایه جنگ نیست؛ بلکه ‏سطحی از زندگی است که به اتکای آن سامان جنگ تقویت شود. در زندگی جنگ، مردم حضور دارند و ‏سرنوشت جنگ به‌دست مردم رقم می‌خورد. اینگونه نیست که حاکمیت با نیروهای مسلحش موظف باشند آب ‏از آبِ روزمرۀ غیرسیاسی مردم تکان نخورد و مبادا در روند آن خدشه‌ای وارد نشود؛ نتیجۀ این رویکرد جز خالی و ‏خاموش کردن شهر نیست. پرسش اصلی در زندگی این است که ما چگونه زندگی کنیم که پیروز جنگ باشیم. ‏بنابراین اهالی زندگی جنگ، چارچوب زندگی‌‌شان را در صورت و محتوا وفق نیازها و اولویت‌های جنگی تنظیم ‏می‌کنند.‏ 🥀 مهدی تکلّو | @Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
زن و «زندگیِ جنگ» درآمدی بر روایت امر زنانه زیر سایۀ موشک و پدافند بخش اول: روزمرگی، زندگی و جنگ ر
زن و «زندگیِ جنگ» درآمدی بر روایت امر زنانه زیر سایۀ موشک و پدافند بخش دوم: نه به هم‌نشینی زن و روزمرگی خیالبافانه درست است که وقتی دشمن جنگ‌افروز رویه‌های روزمرۀ زندگی را مختل می‌کند، تداوم روزمرگی خود نحوی از ‏مبارزه است و درست است که وقتی دشمن با القای ترس شهر را به کام تعلیق می‌برد، در خانه ماندن و نرفتن ‏خود جنگیدن است؛ اما هم جنگ به کارهایی فراتر از این نیاز دارد و هم نمی‌توان معنای اصیل زندگی را به امور ‏روزمرۀ تقلیل داد. زندگی را نباید صلب و کلیشه‌ای فهمید. انسان موجودی رونده و در حال حرکت است و ‏صورت و معنای زندگی با او نیز تطور می‌یابد و رشد می‌کند. قرائت‌هایی فرمی و ظاهرنگر از زندگی مانع از رشد ‏می‌شود. جنگ به سطح بالاتری از زندگی احتیاج دارد همان‌گونه که امر کلی جهاد نوعی زندگی غیرمعمولی را ‏ترویج می‌کند. ما به شایستگی هر چه تمام‌تر نیاز داریم سنگرهای زندگی را بر سنگرهای جنگ منطبق کنیم و چه ‏بسا آن‌قدر از نیروی زندگی مایه بگذاریم که جنگ را در زندگی استحاله کنیم. زندگی آنجاست که داستانی از ‏انسان در کار باشد و جنگ داستان زندگی را نشانه می‌گیرد. حال اگر امر روزمره نتواند در جنگ و متناسب با ‏آن داستان جدیدی وضع کند، خود در دام جنگ افتاده است.‏ پس از شوک اولیه پویش خوبی با مضمون «زندگی جریان دارد» شکل گرفت. در این پویش مردم با نشان ‏دادن اینکه هنوز به روال عادی هر روزه‌یشان پایبند هستند به مصاف ترس‌افکنی دشمن رفتند. اما رفته‌رفته ‏جنگ به سطح بالاتری از زندگی چنگ کشید. دیگر تنها زنده بودن و خوش‌خیالانه صدای پدافند و انفجار را ‏نادیده‌گرفتن کافی نیست، باید معطوف به جنگ جهت زندگی جمعی را تغییر داد. اینکه هنوز هم به تولید لواشک ‏خانگی و کنار هم قرمه‌سبزی خوردن تکیه کنیم و اشتراک رایگان فلان‌سایت را داشته باشیم و فیلم و مستند ‏ببینیم دخلی به سرنوشت جنگ ندارد. در جنگ باید جبهه‌ها را دید، موقعیت‌های نفوذ دشمن را نظاره کرد. در ‏این جنگ باید سکوت را شکست، شب‌ها را نورانی کرد، خیابان‌ها را شلوغ کرد، داغدیده‌ها را تنها نگذاشت، ‏خیابان‌ها و معابر را شلوغ کرد، خرید و فروش را به جریان انداخت و ... من حتماً میان زنی که آرایش جنگی ‏گرفته و شبانه‌روز برای بسیجیان گشت‌های خیابانی لقمه درست می‌کند با خیلی از دیگرانی که هنوز در ژانر ‏تمسخر جنگ تولید محتوا می‌کنند تفاوت می‌گذارم. تمسخر جنگ دفاع از زندگی نیست، برچیدن زندگی به نحوی ‏خوش‌خیالانه است! آن‌هم وقتی شهر دارد تبدیل به شهر ارواح می‌شود.‏ اما خطر اصلی ماجرا تقلیل یافتن زن و امر زنانه به روزمرگی است. ما باید از روایت‌های روز دوم و سوم عبور ‏کنیم. حالا علاوه‌بر خانه‌ها باید زندگی را در خیابان‌ها دید. باید مغازه‌ها و کاسب‌جماعت را برگرداند. باید ترس ‏منفعل‌ساز را از چهرۀ مردم زدود. من این مسئولیت‌ها را زنانه می‌دانم اما اگر ظرافت‌های بزرگ زنانه به امور خرد ‏روزمره تقلیل یابند و نتوانیم کار خوبی را که شروع کردیم متناسب با اکنون جنگ امتداد بدهیم، در حق زنان ‏اسراف کردیم؛ این چیزی است که باید جریان روایت زن جدی بگیرد. ‏ 🥀 مهدی تکلّو | @Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
زن و «زندگیِ جنگ» درآمدی بر روایت امر زنانه زیر سایۀ موشک و پدافند بخش دوم: نه به هم‌نشینی زن و روز
زن و «زندگیِ جنگ» درآمدی بر روایت امر زنانه زیر سایۀ موشک و پدافند بخش سوم: اوج زندگی و بیشترین ظهوریافتگی امر زنانه نیروی زنانه نیروی زندگی است و همانطور که قبل‌تر و در جایی دیگر مفصل توضیح داده‌ام، زن واسطۀ فیض ‏است. از این رو پویایی تاریخ را در وجه اجتماعی و تاریخی آن باید با زن توضیح داد؛ لذا تداوم روزمرگی و ‏به‌خدمت‌گرفتن آن ذیل پروژۀ جنگ کم‌ترین کاری است که از زنان بر می‌آید. در این سطح، زنان ابتدا امر روزمره ‏را تولید می‌کنند و قوام آن را به مردان می‌سپارند. پس از آن زنان روزمرۀ غیرسیاسی را به سیاست آغشته می‌کنند ‏و به خدمت ارزش‌های تاریخی‌تر و کلان‌تر می‌آورند. ما دیدیم در هفتۀ نخست چطور بخش خوبی از زنان جامعه ‏بدین ترتیب به مصاف تعلیق و تعطیلی رفتند و جنگ را سازگاری‌پذیرتر کردند. اما خیلی وقت است که جنگ‌ها، ‏خصوصاً جنگ‌های اصیلی که انعکاسی از نبرد حق و باطل‌اند، هرگز در معادلات نظامی خلاصه نمی‌شوند. ‏علاوه‌بر اگر هیچ جنگی چنین نباشد دست‌کم پنجه‌درهم‌کشیدن با اسرائیل و آمریکا به این معنا که تا منتهی‌الیه ‏زندگی و امر مردمی را درگیر می‌کند «وجودی» است. در جنگ وجودی نمی‌توان با روزمرگی به پیکار رفت چه ‏آنکه این روزمره با سیاست‌زدایی، حرفه‌ای‌گری و خوش‌خیالی همراه باشد.‏ اگر ما پیش از این بارها به این سؤال درست فکر کردیم که چگونه مقاومت و جنگ را «مردمی» اداره کنیم، باید ‏دست از غفلت نسبت به تجربۀ زن ایرانی برداریم. ما دست‌کم یک‌بار در انقلاب اسلامی به دست زنان «ملت» ‏شدیم. «سکینۀ» زنان در ما صبر و «شور حیات» آن‌ها در ما ایمان پدید آورد. امروز هرچند پدافندها و ‏فعالیت‌های امنیتی و نظامی تا حد بسیاری خیال ما را آسوده کرده‌اند اما ما فراتر از طیب خاطر به طمأنینه قلبی ‏احتیاج داریم تا به اتکای آن از موضع بقا و دفاع به موضع تهاجم و انتقام گسیل کنیم. فقط کافی نیست از ‏صدای انفجار بترسیم اما بمانیم، باید حالا پیش‌دستی کنیم و یورش ببریم. دفاع مقدس هم پیش از حضور ‏زندگی‌بخش زنان بیشتر فعالیتی نظامی مبتنی بر عقیده بود؛ اما آنچه که جنگ را به حماسه را مبدل کرد این بود که ‏زنان جبهۀ جنگ را به دو ساحت زنانه و مردانه (نه پشت و جلوی جبهه) گستراندند. پس از آن از روزمره‌ترین ‏ساحت زندگی (خانه) تا تمدنی‌ترین ساحت آن (خط) لباس جنگ پوشید.‏ این روزها ملت ایران یکپارچه و در یک کیفیت حداکثری پشتیبان وطن شده است. لیکن گمان نکنیم که ‏موشک و پدافند به‌تنهایی می‌توانند نیروهای دوقطبی‌ساز و انسجام‌ستیز را به عقب برانند و کار آن‌ها را یکسره ‏کنند. روز از نو و روزی از نو در انتظار ماست. وجه مردانۀ جنگ (از باب عنصر قوامیت) زمینه‌ساز و محل‌اتکای ‏شکوفایی امر زنانه است. حالا باید امر زنانه در اوج آن به میدان بیایید تا دشمن متجاوز را به سختی پشیمان کند ‏و هم انسجام ظهورکرده را تداوم ببخشد. می‌بینید که این دغدغه‌ها خیلی فراتر از این هستند که نشان دهیم از ‏آشپزخانۀ زن‌ها هنوز بوی غذای گرم می‌آید! حالا که وقت تجلی زندگی در حد اعلی آن است چرا باید هنوز هم ‏برای حداقلی‌هایی که در رزومۀ زن مسلمان ایرانی چیزی نیست سوت و کف بکشیم. از فردا احتمالاً شهر هم به ‏آرامی به وضعیت عادی برمی‌گردد اما اگر این فرصت برای شکوفایی امر زنانه از کف برود معلوم نیست سرنوشت ‏شهر را روزمرگی غیرسیاسیِ جنگ‌گریز چگونه به وضع سابق پس خواهد زد. می‌بینید که زن‌های بدحجاب هم ‏که پیش از این خودفروخته قلمداد می‌شدند چطور طرف درست تاریخ را در آغوش کشیده‌اند! حالا وقت این ‏است که جای آن‌ها در این جبهه تثبیت کنیم و این به سیاستی زنانه احتیاج دارد. من همیشه امید داشتم مسئله ‏حجاب را هم با مسئله فلسطین بتوانیم حل کنیم. چه رسد به خیلی مسائل و دغدغه‌های ملی دیگر! اینجا جای ‏شکوفایی بیش‌از‌پیش امر زنانه است. حالا وقت بازتولید «زندگی جنگ» است. از «زندگی در زمانۀ جنگ» عبور کنیم. 🥀 مهدی تکلّو | @Mahdi_Takallou
🔻ملت را به اساس ملت بسپاریم! سرمقالهٔ هیئت تحریریه سایت دفتر مطالعات جنسیت و جامعه «اساس ملت» تعبیری‌ست که از زبان امام خمینی(ره) در وصف زنان به یاد داریم. چنین تعبیری از سوی امامی مطرح شده که به‌روشنی می‌دانیم اهل تعارف و تجمید بیهوده نبود اما جای تأمل دارد که این توصیف دقیق، تاریخی و سرنوشت‌ساز در لحظه‌های خطیر بازخوانی نمی‌شود. اکنون نیز با شنیدن مکرر واژه ملت در پیام اخیر رهبر انقلاب، برای ذهنیت عمومی جامعه چندان که باید تعبیر «اساس ملت» تداعی ‌نشده است. همین‌جاست که باید بر خوانشی جنسیت‌محور از بیانات رهبری درپی حملات رژیم صیهونیستی پافشاری کرد تا آنچه زنان رقم می‌زنند و رمز حرکت تاریخی است، از سایه‌ نادیدنی‌ها بیرون آید و پیش چشم‌ها و در ذهن‌ها بنشیند: درست پس از آنکه رهبری در بیانیه‌ دوم‌شان از توانایی‌ها و امکانات مادی و معنوی ملت ایران شکرگزاری می‌کنند، زنی(سحر امامی) را مثال می‌زنند که به‌عنوان نمونه‌ای از «اساس ملت»، نماد قدرت این ملت را به جهانیان عرضه کرد. برخلاف ذهنیت عمومی که زن و مرد را در دو قطب متضاد عقل و احساس قرار می‌دهد که یکی ویژگی مثبت و دیگری منفی و محروم‌کننده تصور می‌شود، رهبری ـ همانند گذشته ـ در بیانات خود از دوگانه قدرت روحی و قدرت جسمی سخن می‌گوید، آن هم نه در نسبتی متضاد، بلکه به‌مثابه دو بال مکمل حرکت تاریخی انسان. ایشان دو نیروی زنانه و مردانه را به‌نحو متعادل در دوگانه مادی و معنوی صورت‌بندی می‌کنند و در پله‌ای بالاتر، تأکید می‌ورزند که نقش زنان چنان برجسته است که اگر یک جامعه از ظرفیت نیروی زنانه محروم باشد اصلاً حرکتی شکل نمی‌گیرد. بنابراین پیرو سخنان رهبری، اگر خواهان ملتی تسلیم‌ناپذیر باشیم، زنان آن ملت باید نخستین کسانی باشند که تسلیم نمی‌شوند؛ چرا که زنان، با ظرفیت و سعه‌ وجودی خود، پیشران و محرّک پیکرة جامعه‌اند. دشمن، برای درهم شکستن ملت ایران از «رعب» بهره می‌گیرد: گاه با تهاجم نظامی، گاه با جنگ روانی و از تهاجم روانی نهایت بهره را می‌برد تا قدرت عملیات نظامی خود را فراتر از آن‌چه هست جلوه دهد. دشمن، زنان ما را نشناخته است. همان‌طور که تاریخ ایران را نشناخته است. گمان می‌کند با پمپاژ رعب و تهدید نظامی، فرار را به ما القا می‌کند. اما فراموش کرده روزی را که زنان جنوب، میخ غیرت را بر زمین شهر کوبیدند و نگذاشتند مردان، شانه خالی کنند. زنی که صبر و اراده‌اش در فضای جنگ، شهر را نگه می‌دارد؛ امروز نیز می‌تواند، در میانه جنگ روایت‌ها، شهر را زنده نگه دارد. «زندگی را باقوت ادامه دهید» در بیانیه رهبری پررنگ بود، این زنان اند که میتوانند با استمرار در زندگی زبان رعب دشمن را الکن سازند نیروی زنانه، در حقیقت نیروی زندگی است و پویایی و حرکت جامعه به تحول و حرکت زن وابسته است. این نکته را باید دریافت؛ نسبت زن و زندگی را باید جدی گرفت، دانست که «زندگی را با قوت ادامه بدهید.» تنها از عهده زنان برمی‌آید پس کار را باید به کاردان سپرد اما باید توجه داشت که زندگی کردن در این بحبوبه نباید به سطح کارهای روزمره تقلیل یابد. زنان تا به امروز نیز، حتی دست‌تنها و بی‌توجه به تسهیل شکوفایی‌شان از سوی قوامیت مردان، به چنین کاری اهتمام ورزیده‌اند. مانند زنی که هنگام خرید از مغازه هول نمی‌شود و با خرید بیش از اندازه، ترس را به دل اهالی محل و مغازه‌دار نمی‌اندازد؛ مادری که وقتی تهران زیر حملات هوایی دشمن بود، فردای آن روز با نوزاد کوچک خود در جشن غدیر حاضر می‌شود؛ زنی که در نماز جمعه، دشمن را تهدید می‌کند؛ و زنی که در قاب تلویزیون، نقشه دشمن را برای القای ارعاب و ترس نقش بر آب می‌کند و صحنه را به نفع جبهه حق تغییر می‌دهد. نباید تصور کرد که نمایش روزمرگی، با بی‌توجهی و انکار جنگ، می‌تواند ترسی را که ابزار دشمن است، از جامعه بزداید. ترس زمانی در یک جامعه از بین می‌رود که زنان، زندگی را به خدمت جهاد و جنگ درآورند و جنگ را در زندگی استحاله کنند. راه را بیراهه نرویم. ملت را به دست اساس ملت بسپاریم. 🚻 دفتر مطالعات جنسیت و جامعه @gesostu_ir GESOSTU.ir